شما نمیتوانید موارد درون زبالهدان را ویرایش کنید. مورد را به بیرون از زبالهدان منتقل و سپس آن را ویرایش کنید.
محمودی راد (۱۳۸۹) در تحقیقی با عنوان تأثیر مدل کسب شایستگی مدیریتی مبتنی بر انتظارات در پرستاری، بر توانمندی کارکنان پرستاری و اثربخشی سبک رهبری مدیران پرستاری به این نتیجه رسید که مدل کسب شایستگی مدیریتی مبتنی بر انتظارات در پرستاری توانسته است اثربخشی سبک رهبری و مهارت های مدیران پرستاری را به گونه ای ارتقا دهد که این تغییرات توسط کارکنان درک شده و بر توانمندی آنان اثر بگذارد.( محمودی راد، ۱۳۸۹: ۱۷۷)
شمس السادات زاهدی (۱۳۸۹) تحقیقی با عنوان الگوی قابلیت راهبردی مدیران میانی دولتی انجام داد.در این تحقیق سطح عملکرد تمامی شاخص ها مورد تأیید خبرگان قرار گرفت و در قالب ۴بعد آرایش پیدا کردند. از آنجا که بر اساس آراء کمی و دیدگاه های کیفی خبرگان مدل ترسیمی پژوهش می بایست مورد اصلاح قرار می گرفت، محقق مجددا مدلی را طراحی و تنظیم کرد و از طریق پرسشنامه به جامعه تحقیق خود ارائه نمود و در نهایت به این نتیجه رسید که شایستگی های مدیران بر هر چهار بعد دانش و آگاهی، ویژگی های فردی، مهارت ها و ارزش های مدیران دولتی تاثیر دارد. (زاهدی، ۱۳۸۹: ۹۶)
کبیرزاده نجف آبادی و همکاران (۱۳۸۸) در تحقیقی یا عنوان عوامل موثر بر جذب نیروهای توانمند آموزش و پرورش در پست مدیریت مدارس از دیدگاه مدیران،معاونان و معلمان مدارس ابتدایی شهرستان نجف آباد به این نتیجه رسیدند که میزان تاثیر عوامل مادی، آموزشهای ضمن خدمت ، امنیت شغلی ، تناسب اختیار بامسئولیت ، ارتباطات سازمانی، شیوه انتصاب مدیران،عوامل آموزشگاهی برافزایش جذب نیروهای توانمند آموزش وپرورش درپست مدیریت مدارس ، بیش ا زسطح متوسط بوده است . درمقایسه نظرا ت گروه های مورد مطالعه باتوجه به مدرک تحصیلی وسابقه خدمت پاسخگویان ،درخصوص عوامل موثر بر جذب نیروهای توانمند تفاوت معنادار ی مشاهده نشد.اما در مقایسه نظرات گروه ها باتوجه به سمت، جنسیت و رشته تحصیلی پاسخگویان تفاوت وجود داشت.(کبیرزاده نجف آبادی و همکاران، ۱۳۸۸: ۱۲۵)
نادری خورشیدی (۱۳۸۸) طی تحقیقی با عنوان طراحی الگوی انتصاب مدیران به این نتیجه رسیدند که عوامل توانایی در برقراری ارتباطات قوی غیر رسمی، تعهد به ارزش های سازمان و عامل قانونی به عنوان مهم ترین عوامل موثر بر انتصاب مدیران میانی سازمان مورد مطالعه می باشند.(نادری خورشیدی، ۱۳۸۸: ۹۱)
احسانی و همکاران(۱۳۸۹) طی تحقیقی با عنوان «شناسایی شایستگی های کلیدی برای اجرای اثربخش مدیریت دانش در بیمارستان ها با رویکرد مدل یابی معادلات ساختاری» به این نتیجه رسیدند که چهار فاکتور شایستگی فرآیندی، شایستگی ساختاری فرهنگی، شایستگی تکنولوژیک به همراه شایستگی مدیریتی در سطح معناداری ۰٫۰۱ در اجرای اثربخش مدیریت دانش مؤثرند که نقش شایستگی مدیر تعدیل کننده است. در میان شاخص ها نیز وجود اهداف شفاف در شروع پروژه های مدیریت دانش، زیرساخت های فناوری اطلاعات در دسترس، به کارگیری تیم مخصوص پیاده سازی مدیریت دانش و شرکت و حمایت مدیر ارشد بیشترین تأثیر را دارند.
خورشیدی و اکرامی (۱۳۹۰) طی تحقیقی به «شناسایی عوامل سازنده شایستگی های مدیران» پرداخته اند. پژوهش فوق با هدف شناسایى عوامل سازنده شایستگى هاى مدیران دانشگاه پیام نور استان تهران و همچنین تعیین تعداد سوال هاى هر یک از عوامل، ترتیب اولویت عوامل و شاخص هاى مذکور و در نهایت ارائه مدل مطلوب شایستگی مدیران صورت گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که در مجموع بر اساس اجرای تحلیل عاملی شانزده عامل احصاء شد: ۱- درک تفاوت هاى فردی، ۲- مدیریت تغییر، ۳- مدیریت مالی، ۴- تیم سازی، ۵- مدیریت بحران، ۶ درک ماموریت سازمان، ۷- شناخت واقعیت هاى سازمانی، ۸- یادگیری مستمر، ۹- مدیریت منابع انسانی،-۱۰ برنامه ریزى ، ۱۱ - مشارکت جویی، ۱۲ - مشتری محوری، ۱۳ مهارت فنی، ۱۴ - ثابت قدمی، ۱۵ – توجه به منافع سازمانی و ۱۶ - تعیین هد فهاى چالشی برای شایستگی هاى مدیران.
۲-۵-۲- تحقیقات انجام شده در کشور های خارجی
بوشل و کریستین سن (۱۹۹۶)، ژان فوراستیه(۱۹۷۵)،سووی(۱۹۹۰)، راستاس(۱۹۴۸) و کوانلی(۱۹۶۹) عوامل موثر بر افزایش بهروری ر اشامل مشارکت کارکنان در تصمیم گیری ها، بهبود (پاداش ها) افزایش مهارت، بهبود کیفیت زندگی کاری بهسازی نیروی انسانی از طریق آموزش و ایمنی می دانند. ناکامایا (۱۹۸۵) عوامل موثر بر بهره وری را به دو نوع کوتاه مدت و بلند مدت تقسیم بندی کرده است. کوتاه مدت شامل میزان انگیزه برای کار، بهبود روش ها وسیستم های جاری می باشد و بلند مدت شامل معرفی روش های جدید، کشف منابع جدید و یافتن راه های جدید بازاریابی و… می باشد.
عده ای از محققان و صاحب نظران چون جان مک کلین (۱۹۹۲)، اسنل(۱۹۹۲)، داماس(۱۹۹۷) و سامنث (۱۹۸۴)، عامل امنیت شغلی، ایجاد انگیزه، دریافت نتایج کار و اطلاعات و امکانات کافی جهت انجام شغل را از عوامل اصلی بهره وری می دانند. پرو کوپنکو (۱۹۹۰) عوامل موثر بر بهره وری سازمان را به دو گروه عوامل خارجی و عوامل داخلی دسته بندی کرده است. عوامل خارجی را شامل دولت، منابع طبیعی و غیره میداند و کارکنان، مدیریت و روش های کار را جزء عوامل داخلی در نظر گرفته است.
بلواستن(۱۹۹۸) عوامل موثر در کاهش بهره وری و سطح عملکرد سازمان را طراحی نامناسب شغل، آموزش غیر اثر بخش و ناکافی، اشتباهات مدیریت در استفاده بهینه از منابع و ابهام در اهداف سازمان می داند.
بارترام ( ۲۰۰۵ ) در تحقیقی که انجام داده است، شایستگی ها را به عنوان مجموعه رفتارهایى که، ابزاری در رسیدن به نتایج یا برون داد هستند، توصیف می کند. برنامه استانداردهای بین المللی برای آموزش و تعلیم عملکرد شایستگی را به عنوان دانش، مهارت یا نگرشی که فرد را توانمند می سازد تا به طور مؤثر فعالیت های یک شغل یا وظیفه را با استانداردهای مورد انتظار شغل انجام دهد تعریف می کند(چیانگ و دیگران، ۲۰۰۶ : ۱۸)
سانچز ( ۲۰۱۰ ) طی تحقیقی بیان کرده است که شایستگی ها به عنوان یک دسته از دانش، خصوصیات، نگرش ها و مهارت های مرتبط به هم تعریف می شوند که تاثیر زیادی برشغل افراد می گذارد و با عملکرد افراد درکار همبستگی دارد، می تواند با استانداردهای قابل قبول ارزیابی شود وازطریق آموزش وتوسعه بهبود یابد. شایستگی فرد را قادر می سازد تا کار را به صورت ماهرانه (نظیر تصمیمات درست و انجام کارهای اثربخش) درموقعیت های پیچیده و نامعین انجام دهد. همچون کارحرفه ای، تعهدات اجتماعی و زندگی شخصی.(نقل از خورشیدی و اکرامی، ۱۳۹۰)
لذا به طور کلی با توجه به اهمیت تعیین عوامل عوامل موثر بر افزایش بهره وری در سازمان ها، مدیریت قادر می شود که میزان بهره وری سازمان تحت مدیریت خود ار از طریق تقویت این عوامل افزایش داده و روند رشد و یا نزول عوامل موثر را کنترل کند و تصویر روشنی از وضعیت سازمان ارائه دهد، نقاط قوت و ضعف سازمان را تشخیص داده و سازمان تحت مدیریت خود را با سایر سازمان های کشور مقایسه کنند و درجه رشد و توسعه سازمان برنامه ریزی لازم را انجام دهند.
۲-۶- مدل مفهومی تحقیق
شایستگی
مهارت انسانی
مهارت فنی
مهارت ادراکی
بهره وری نیروی انسانی
مهارت تشخیصی
مهارت ارتباطی
مهارت تصمیم گیری
مدیریت زمان
فصل سوم
روش تحقیق
۳-۱- مقدمه
این فصل به روش تحقیق اختصاص دارد.در این فصل به روش انجام پژوهش،ابزار جمع آوری اطلاعات،جامعه آماری،شیوه نمونه گیری،اندازه نمونه، قلمرو تحقیق، مقیاس داده ها، واحد تجزیه و تحلیل و اندازه گیری، نوع پرسش نامه مورد استفاده و اقدامات عملیاتی که جهت پیمودن پژوهش صورت گرفته است،پرداخته شده است.در انتهای این فصل به توضیح روش آماری مورد استفاده جهت تجزیه و تحلیل داده ها و نحوه بررسی روایی و پایایی پرداخته شده است.
۳-۲- روش تحقیق
روش مورد استفاده برای انجام این تحقیق روش پیمایش از نوع توصیفی و همبستگی است.
۳-۳- جامعه آماری
جامعه آماری تحقیق حاضر شامل کلیه کارکنان بانک ملت استان اردبیل می باشد که تعداد آنها برابر ۲۸۳ نفر می باشد.
۳-۴- حجم نمونه و روش نمونه گیری
با بهره گرفتن از فرمول کوکران حجم نمونه برابر ۱۶۴ نفر بدست آمده است که برای افزایش ضریب پایایی به ۱۷۰ مورد افزایش یافته است.روش مورد استفاده برای نمونه گیری نیز روش تصادفی از نوع سهمیه ای است که در جدول ۳-۱ آمده است.
جدول ۳-۱- توزیع نمونه آماری بر حسب تعداد کارکنان
نام شعبه | جامعه آماری | نمونه آماری |
اردبیل | ۲۰ | ۱۲ |
یکی از راه های تأثیرگذار در افزایش هویت یک برند می تواند افزایش کارآفرینی در سازمان و بخصوص در زنجیره تأمین محصولات سازمان باشد. زنجیره تأمین کارآفرینانه می تواند با تغییر استراتژی های قدمی و ایجاد و اجزای استراتژی های بازاریابی شرکت بر هویت برند آن شرکت تأثیرگذار باشد. از این رو اهمیت و ضرورت انجام این پژوهش در شناخت تأثیر زنجیره تأمین کارآفرینانه بر استراتژی های بازاریابی و هویت برند شرکت خواهد بود.
۱-۴ اهداف پژوهش:
۱-۴-۱ هدف کلی:
- بررسی تأثیر شایستگی های مدیریت زنجیره تأمین کارآفرینانه بر استراتژی های بازاریابی و هویت برند.
۱-۴-۲ اهداف ویژه:
۱- تعیین تأثیرگرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین.
۲- تعیین تأثیر شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین.
۳- تعیین تأثیرگرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین.
۴- تعیین تأثیر سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین.
۵- تعیین تأثیر قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین.
۶- تعیین تأثیر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند.
۱-۵ فرضیات پژوهش:
۱-۵-۱ فرضیه اصلی:
- شایستگیهای زنجیره تأمین کارآفرینانه بر استراتژی های بازاریابی تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۱-۵-۲ فرضیه های فرعی:
۱- گرایش به نوآوری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۲- شاخص ریسک پذیری بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۳- گرایش فعالانه بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۴- سرمایه ارتباطی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۵- قابلیت هماهنگی بر استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین تأثیر مثبت و معناداری دارد.
۶- استراتژی های بازاریابی زنجیره تأمین بر هویت برند تأثیر مثبت ومعناداری دارد.
۱-۶ مدل مفهومی پژوهش:
شایستگی های مدیریت زنجیره تأمین کارآفرینانه
نمودار ۱-۱ مدل مفهومی پژوهش منبع:(چین و دیگران[۱۰]، ۲۰۱۳)
۱-۶-۱ تحلیل مدل:
شایستگی SCM کارآفرین
ما شایستگی SCM کارآفرین را به عنوان یک مفهوم چند بعدی که نشان دهنده میزان پذیرش شایستگی SCM از سوی شرکتها برای رقابت در زنجیره تامین را توصیف می کنیم. این مفهوم به این نکته دلالت می کند که شرکت ها دارای قابلیت های ناملموس وفرآیندهای است که عامل موفقیت SCM آن محسوب می شود، که در نهایت به عملکرد برتر منجرمی شود.
گرایش نوآوری
شرکتها با گرایش نوآورانه قوی تمایل دارند مالک شایستگی ها و چشم اندازهای مجزایی شوند. مدیران این شرکت ها نشان دادند که گرایش نوآوری بر بررسی فعال کسب و کار جدید از طریق زنجیره تامین دلالت می کند. شرکتهای با منابع محدود وملموس که می خواهند استراتژی های SCM را دنبال کنند ممکن است به حالت نوآورانه قوی برای به دست گرفتن ابتکار عمل جهت دنبال کردن فرصت های جدید در بازارهای پیچیده و با ریسک بالا نیازداشته باشند. گرایش نوآوری سرعت و رشد فرآیندها، شیوه ها و فعالیت های تصمیم گیری مرتبط با فعالیت های زنجیره تامین نیزافزایش می دهد و بنابراین ممکن است به عملکرد شرکت کمک کند.
شاخص های خطرپذیری
نقش حساس شاخص های ریسک پذیری به نظر می رسد که تقریبا در تمام ادبیات شرکت ها حضور پیدا کند. فعالیت های ریسک پذیر عملکرد سازمانی برتری برای شرکتهای کارآفرین بوجود می آورند. شرکتها در زنجیره تامین پیچیده به جریان یکپارچه وهماهنگ کالاها، خدمات، اطلاعات و صندوق پول، یا چیزهای دیگری نیاز دارند و با ریسک تامین قابل توجهی مواجه هستند. درسال ۲۰۰۸ هشت نوع ریسک برای SCM از قبیل تامین، عملیاتی، تقاضا، امنیت، ماکرو(کل)، سیاست، رقابت، و منابع شناسایی کردند. شرکت های تولیدی با ویژگی های کارآفرینی ریسک پذیر ممکن است استراتژیهای سود رسانی را دنبال کنند که به وسیله آنها بتوانند در SCM نفوذ کنند. رفتار شرکتی یا ریسک پذیری ممکن است زمانی نتیجه بدهد که شرکت ها در زنجیره های تامین درگیر باشند یا کالا و خدمات به اعضای جدید زنجیره تامین ارائه بدهند.
گرایش فعالانه
اکثر شرکت ها از لحاظ صنعت، فهرست یا رده تولید و چگونگی رقابت آنها در زنجیره تامین بسیار فعال هستند. گرایش فعالانه را به عنوان تمایل شرکت ها به ایجاد نوآوری های فعالی تعریف می کنیم که بتوانند رقبای خود را از سر راه بردارند. فعال بودن شامل توانایی یک شرکت در یکپارچه سازی اطلاعات زنجیره تامین و شکل دادن به محیط خود از طریق معرفی محصولات جدید ، فن آوری و تکنیکهای اجرایی می باشد. این رویکرد همچنین شامل کسب فرصت های جدید درمحیط و اقدام غافلگیرانه در پاسخ به فرصتها می باشد. یک شرکت فعال فرصت های جدید را کسب و از آنها استفاده می کند. رفتار فعالانه وقتی رخ می دهد که برای تصمیم گیران شفافیت وجود داشته باشد، که این نیز براقدامات کارآفرینی و یادگیری داخل زنجیره تامین تاثیر می گذارد. بنابراین، گرایش فعالانه، شایستگی SCM کارآفرینانه را در پی دارد.
مهارت سرمایه ارتباطی
مدیران شرکت ها غالبا بر اهمیت داشتن رابطه اجتماعی با مشتریان و تامین کنندگان تاکید داشتند که ادبیات هم به مهارت ارتباط سرمایه ای اشاره می کند. در این راستا، فعالیت شبکه های اجتماعی استراتژی برای افزایش منافع شخصی از طریق روابط متقابل محسوب می شود. منافع جریان اطلاعات در چنین فعالیت هایی به طور گسترده ای مورد تأکید می باشد. در اصطلاحات SCM، مهارت سرمایه ارتباطی نماد توانایی ارتباط برقرار کردن با اعضای زنجیره تامین است که ورودی های لازم را کنترل میکنند، به خصوص کارآفرینانی که به اندازه کافی می توانند رفتارشان را پیش بینی کنند. مهارت سرمایه ارتباطی از طریق کانال های ارتباطی رسمی و غیر رسمی ، به اشتراک گذاری اطلاعات مابین اعضای زنجیره تامین کمک می کند. علاوه بر این، فعالیت های ارتباطی در یک زنجیره تامین مانند تعامل با خریداران و تامین کنندگان، ارائه کالا و خدمات خاص شرکت را تسهیل میکند، که ممکن است شامل ایجاد آگاهی ازمحصول ،نشان دادن صفات و ویژگیهای آن پ، و یا اصلاح آن به منظور براورد نیازهای منحصر به فرد باشد. در زنجیره تامین، مهارت سرمایه ارتباطی نه تنها چگونگی تعامل یک شرکت با یک شریک خاص پ، بلکه چگونگی ارتباط آن را با شرکتها در یک زنجیره تامین را نشان می دهد، از این رو، آن می تواند شایستگی SCM شرکتهای تولیدی را گسترش بدهد.
قابلیت هماهنگی
پیشینه قبلی اشتراک گذاری اطلاعات را به عنوان یک عامل قابلیت هماهنگی در زنجیره تامین مورد بررسی قرار داد. به اشتراک گذاری اطلاعات درباره هزینه های نیروی کار و جنس (مواد)، تامین کنندگان و توزیع کنندگان و دیگر شرایط بازار برای شرکت های تولید ی بدلیل اینکه سودآورى دیگر اعضای زنجیره تامین را نشان می دهد امری حیاتی است. این شایستگی به توانایی ادغام فرایندهای کلیدی کسب و کار در میان اعضای زنجیره تامین جهت ارائه کالاهای مناسب ، خدمات و اطلاعات اشاره دارد. یک ارتباط نیز ممکن است بین استفاده از قابلیت هماهنگی و پرمایگی اطلاعات مشترک بوجود آید. قابلیت هماهنگی میان اعضای زنجیره تامین آثار مثبت و مستقیمی بر روی همکاری داخلی و خارجی دارد و به اشتراک گذاری اطلاعات یک بعد کلیدی از همکاری می باشد. قابلیت هماهنگی بطورمثبتی با یکپارچه سازی سیستم ها و یا توانایی استفاده از اشتراک گذاری اطلاعات برای مقاصد مشترک مرتبط است. علاوه بر این، اشتراک گذاری اطلاعات بین شرکای زنجیره تامین باید مشارکتی باشد و شرکا را قادرسازد تا به منافع قابلیت هماهنگی دست پیدا کنند. قابلیت هماهنگی فرآیندهای تولیدی را جهت افزایش بهره وری هزینه ، افزایش بهره وری کارکنان، کاهش بی ثباتی و حذف اسراف تسهیل می سازد. داشتن قابلیت هماهنگی برای شرکتهای شریک به این معناست که اشتراک گذاشتن اطلاعات می تواند روابط را توسعه بدهد. این رو، قابلیت هماهنگی عاملی که از شایستگی های SCM کارآفرینانه پشتیبانی می کند.
شایستگی های SCM کارآفرینانه و استراتژی های بازاریابی SCM
شایستگیهای SCM کارآفرینانه نشان دهنده قابلیت های شرکت ها جهت بکار گیری موثر SCM است و تاثیر مثبتی بر استراتژیهای SCM دارد. علاوه براین، رابطه بین کارآفرینی ومدیریت استراتژیک تایید شده، و بنابراین شایستگی SCM کارآفرینانه برای شرکت های تولیدی با منابع محدود بسیار مهم است به حدی که آنها به شرکت اجازه می دهند شایستگی خود را در زنجیره تامین جهت توسعه استراتژی های با کیفیت و با کارایی اعمال کنند. شرکت های تولیدی سعی می کنند به تولیدات برتری دست پیدا کنند که با اولویت های خریداران صنعتی مطابقت داشته باشند و از طریق SCM به طور موثر به خریداران دست پیدا کنند. با این حال، بازار جهانی رقابتی نشان می دهد که خریداران در حال حاضر بهتر سازماندهی می شوند و بیشتر متقاضی هستند. از آنجایی که تحقق شایستگی SCM کارآفرینانه در شرکتها متفاوت است، شرکت هایی که شایستگی بیشتری دارند برای دستیابی به مزایای بیشتر باید ازمنابع خود بطورکارآمد و موثری استفاده کنند.
استراتژیهای SCM و عملکرد برند و شرکت
توانایی شرکتها جهت موفقیت در بازارهای رقابتی تا حد زیادی تابع شایستگی ها و قابلیتهای داخلی آنها می باشد. نظریه اقتصاد تکاملی توانایی برتر شرکتها در توسعه قابلیتهای خاص سازمانی ، که از شایستگی های اساسی تشکیل شده است را شرح می دهد. در زنجیره تامین، شرکت ها تلاش می کنند تا کالاها را با مقداری عرضه کنند که خریداران بیشتر عرضه می کنند. انگیزه برای ارزش برتر خریدار شرکت های تولیدی را بر آن داشته که فرهنگ کسب و کاری را ایجاد و حفظ کنند باعث پرورش رفتار کسب و کار لازم بشود. اگر چه شیوه های عملیاتی معمولا از ادغام دانش منحصر به فرد شرکت ناشی می شود. استراتژی های SCM نیز فعالیت های کسب وکار با کیفیت و کارایی بالایی را که در آن یک شرکت ماهر می شود، انعکاس می دهد. بنابراین، شرکتهای کارآفرین قادر به انجام امور تولیدی برای ایجاد ارزش در استراتژیهای SCM های خود می باشند و به طبع استراتژیهای SCM به منبع اصلی مزیت عملکرد برند و شرکت تبدیل می شود
شایستگی SCM کارآفرینانه و عملکرد برند و شرکت
تئوری منبع مدار بر این فرض است که به دست آوردن و حفظ مزیت رقابتی پایدار یک کارکرد از منابعی است که شرکت برای رقابت به ارمغان می آورد و این منابع ، منبع اصلی موفقیت یک شرکت را فراهم می آورد.. تحقیق حاضر رابطه بین منابع و عملکرد بهتری را بررسی کرده است که ناشی ازاین ادعا است که عدم تجانس منابع به شایستگی متغیر و سطح عملکرد منجر می گردد. شرکتها با منابع با ارزش، بی نظیر و ثابت به طور کلی در بازار برتر هستند. بنابراین، تفاوت شایستگی و عملکرد مداوم می تواند در شرکتهایی با شایستگی متفاوت لحاظ بشوند. شرکتهایی که مزیت کارآفرینی دارند از مزیت انحصاری برای ایجاد موانع موقعیت منابع لذت می برند. تاثیر مثبت کارآفرینی بر عملکرد بازار شرکت نیز مورد بررسی قرار گرفته شده است. هنگامی که چرخه زندگی کالا به سرعت در محیط زنجیره تامین مدرن کوچک می شود، شرکتها باید بر تکنولوژی انحصاری به منظور ارائه محصول یا کالای با کیفیت بالا به بازار رقابت بسرعت و به صورت کارآمد تکیه کنند. برای پشتیبانی کردن از این ایده ها، ما ادعا می کنیم که شایستگی SCM کارآفرینانه یعنی گرایش نوآوری، شاخص های ریسک پذیری، گرایش فعالانه ، گرایش مهارت سرمایه ارتباطی و قابلیت هماهنگی تاثیر مثبتی بر عملکرد شرکتهای تولیدی می گذارد. بررسی پیشینه تحقیق ما نیز نشان می دهد که شایستگی به خصوص برای عملکرد شرکت های تولیدی مهم است.
جدول ۱-۱ تعیین متغیرهای پژوهش
نام متغیر | نقش متغیر در |
تاثیرگذاری تعاملات اولیه مادر-نوزاد بر رشد اجتماعی و هیجانی کودک به نظریه دلبستگی[۱۲۴] بالبی[۱۲۵] (۱۹۸۲) باز میگردد. آدمی از اوان کودکی از طریق رابطه با مادر، طرحوارههایی برای درک دنیای اجتماعی شکل میدهد که بسته به این طرحوارهها، دلبستگی ایمن و ناایمن مطرح میشود. کودکانی که دلبستگی ایمن دارند، باور دارند که محبوب بوده و پدر و مادرشان دوستداشتنی هستند و درنتیجه عزت نفس قوی دارند. از سوی دیگر، کودکان با دلبستگی ناایمن این عقیده را در خود نهادینه میکنند که کسی آن ها را دوست نداشته و والدینشان افرادی منفور هستند و درنتیجه خشم، بیاعتمادی و اضطراب را تجربه میکنند. با این مبنا بالبی پیشنهاد میکند که اضطراب شرط اساسی دلبستگی ناایمن است (گرینبرگ[۱۲۶]، ۱۹۹۹؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶).
از طرف دیگر، نحوه ارتباطات والدین با دیگران سرمشق مهمی برای کودکان است. مطالعات نشان دادهاند که افراد مضطرب اجتماعی در خانوادههایی پرورش یافتهاند که در آن تاثیرگذاری خوب بر دیگران اهمیت فوق العادهای داشته است. کاستر، ایندربیتزن[۱۲۷] و هوپ (۱۹۹۹؛ به نقل از رپی و اسپنس، ۲۰۰۴) گزارش نمودند که بزرگسالان مضطرب اجتماعی بیشتر از دیگران گزارش میکنند که والدینشان در رابطه با عقاید دیگران نگران بودهاند. علاوه بر اینکه این والدین از کمرویی و مشکلات فرزندانشان شرمنده بودهاند.
زمانی که والدین نگرانیهای ارزیابی اجتماعی قوی دارند، منطقی است که فرزندانشان را با گفتن مداوم اینکه چگونه عمل کنند و چه بگویند اصلاح کنند (رپی و اسپنس، ۲۰۰۴). این روش تربیتی میتواند کودکان را به این سمت هدایت کند که در موقعیتهای اجتماعی انتظار تهدید داشته باشند و علاوه بر آن، این باور را در آن ها پرورش خواهد داد که تاثیر خوب بر دیگران گذاشتن، اگر غیر ممکن نباشد یک هدف سخت برای دستیابی است (لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶). مشخص است که این فرایند تسهیلگر بروز اضطراب اجتماعی است.
۲-۱-۱-۲-۳-۲- روابط دوستی با همسالان
همزمان با رشد کودکان و گذراندن وقت بیشتر با همسالان، عقاید آنان درمورد تواناییهایشان در دنیای اجتماعی از روابط دوستیشان بیشتر تاثیر میپذیرد. تحقیقات رابطه متقابل اضطراب اجتماعی و رابطه دوستی را مطرح نمودهاند. به این ترتیب که کودکان مضطرب اجتماعی بیش از سایر کودکان تجربه رابطه منفی دوستانه به ویژه طرد را گزارش میکنند (لاگرکا[۱۲۸]، دندز[۱۲۹]، ویک[۱۳۰]، شاو[۱۳۱] و استون[۱۳۲]، ۱۹۸۸؛ استراس[۱۳۳]، لاهی[۱۳۴]، فریک[۱۳۵]، فریم[۱۳۶] و هیند[۱۳۷]، ۱۹۸۸؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶). این تجارب به سهم خود به تشدید و تداوم اضطراب اجتماعی می انجامد.
در بررسی این رابطه متقابل، روبین[۱۳۸] و میلز[۱۳۹] (۱۹۸۸؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) انزوای اجتماعی را در دانشآموزان کلاسهای دوم، چهارم و پنجم مورد ارزیابی قرار دادهاند. دانشآموزانی که به شیوه منفعل و منفرد رفتار میکردند از سوی دوستانشان مضطربتر، کنارهگیرتر و غیراجتماعیتر ارزیابی شده و بیشتر از دیگران طرد میشدند. ارتباط بین کنارهگیری منفعل و طرد دوستان با بزرگتر شدن آن ها قویتر میشد. این مطالعه پیشنهاد میکند که تکرار طرد کودک منفعل و منزوی از جانب همکلاسان ممکن است به سبک شناختی مرتبط با اختلال اضطراب اجتماعی منجر شود. این کودکان به علت شکستهای اجتماعی متعدد این عقیده را در خود پرورش میدهند که نمیتوانند در موقعیتهای اجتماعی موفق شوند و درنتیجه از تعاملات اجتماعی با دوستان و همکلاسان دوری جسته و با بزرگتر شدن، تنهایی آن ها نیز افزایش مییابد.
اسپنس، دونووان[۱۴۰] و برچمن-توسینت[۱۴۱] (۱۹۹۹) نیز در مطالعهای در مورد کودکان غیر بالینی مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی دریافتند که این کودکان تعاملات اجتماعی منفیتری نسبت به گروه گواه تجربه میکنند. بر پایه مشاهدات مدرسهای هم کودکان مضطرب نسبت به کودکان گروه گواه تعاملات مثبت کمتری با همسالان داشتند. علاوه بر این، در این مطالعه مجموعهای از وقایع اجتماعی مثبت و منفی برای کودکان نمایش داده شد و درمورد احتمال وقوع آن ها سوال شد. کودکان مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی کمتر از گروه گواه انتظار وقوع رویدادهای مثبت را داشتند و بیش از گروه گواه احتمال وقوع رخدادهای منفی را میدادند. این امر اثرگذاری رابطه با همسالان بر سبک شناختی مرتبط با اضطراب اجتماعی را تایید نمود.
۲-۱-۱-۲-۳-۴- سایر وقایع زندگی
وقایعی از قبیل مرگ یا بیماری اعضای خانواده، تعارض والدین، طلاق، فقر، مشکلات محل سکونت، زندگی با والدین مبتلا به بیماری روانی و جدایی طولانی مدت از یکی از والدین در کودکی، ممکن است با آسیبشناسی و پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی مرتبط باشد (رپی و اسپنس، ۲۰۰۴).
مگی[۱۴۲] (۱۹۹۹؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) مطرح نموده که وقایع ضربه زننده[۱۴۳] بر پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی تاثیرگذار است. شروع اختلال اضطراب اجتماعی قبل از ۱۲ سالگی در دختران در ارتباط با سوءاستفاده جنسی و جسمی در اوان کودکی گزارش شده است. همچنین شروع زودهنگام اختلال قویاً با پرخاشگری کلامی والدین ارتباط داشت. نتایج نشان داد مشاهده پرخاشگری کلامی والدین میتواند به پیشرفت ترسهای فراگیر مورد انتقاد قرار گرفتن از جانب دیگران مرتبط باشد. علاوه بر آن، مشاهده پرخاشگری کلامی یکی از والدین نسبت به دیگری ممکن است این احساس را در کودک بوجود آورد که روابط اجتماعی حتی میان دو نفر که ظاهراً باید عاشق هم باشند، میتواند با انتقاد و بیثباتی شدید مشخص شود.
مطالعات متعددی به ارتباط بین آسیب روانی والدین و پیشرفت اختلال اضطراب اجتماعی در فرزندان صحه گذاشتهاند. در این راستا مطالعه لیب[۱۴۴] و همکاران (۲۰۰۰؛ به نقل از لدلی و هیمبرگ، ۲۰۰۶) نشان داده است که وجود اختلال اضطراب اجتماعی در والد بهترین پیشبینی کننده اختلال اضطراب اجتماعی در بزرگسالی کودک است.
۲-۱-۱-۲-۴- رویکرد شناختی
در دو دهه اخیر مطالعات بالینی درخصوص بررسی مکانیزمهای زیربنایی اضطراب اجتماعی رشد قابل ملاحظهای داشته است. در این مسیر و در میان جهت گیریهای نظری مطرح، رویکردهای شناختی سهم بیشتری را به خود اختصاص دادهاند.
باید گفت به رغم آنکه رویکرد شناختی مسیرها و متغیرهای متعددی را در تببین بروز و تداوم اضطراب اجتماعی حائز اهمیت میداند، در اغلب مدلها پردازش سوگیرانه اطلاعات به ویژه سوگیری توجه، سوگیری تفسیر و سوگیری قضاوت به عنوان مؤلفهای اساسی مطرح شده است (بک، امری و گرینبرگ، ۱۹۸۵؛ کلارک و ولز، ۱۹۹۵؛ رپی و هیمبرگ، ۱۹۹۷).
۲-۱-۱-۲-۴-۱- مدل بک، امری و گرینبرگ (۱۹۸۵)
این مدل از قدیمیترین و در عین حال جامعترین نظریههای شناختی است که در تبیین اختلالات اضطرابی و به خصوص اختلال اضطراب اجتماعی مطرح شده است. بر این مبنا، تجارب منفی دوران کودکی به همراه استعداد و زمینه درونی در جهت پاسخدهی بیمناک، منجر به رشد ساختارهای شناختی یا طرحوارههای مرتبط با اضطراب میشود. این طرحوارهها به عنوان مجموعه قوانینی توصیف میشوند که نسبت به نشانگان تهدید بسیار حساس هستند و به عکس نشانگان امنیت را نادیده میگیرند. نقش حائز اهمیت طرحوارهها از آنجا است که بر روی راههایی که افراد اطلاعات را جهتیابی، پردازش و یادآوری میکنند، تاثیر میگذارد. بدین ترتیب که در موقعیتهای بالقوه تهدیدآمیز، طرحواره های مرتبط با تهدید فعال میشود و افکار خودکار منفی و سوگیریهای همسان با طرحواره در فرایند پردازش اطلاعات فراخوانده میشود. این سوگیریها در توجه، تفسیر، قضاوت و حافظه منجر به نگه داشتن پاسخ اضطرابی میشود (بک، امری و گرینبرگ، ۱۹۸۵؛ به نقل از مک میلان[۱۴۵]، ۲۰۰۸).
به طور اخص چرخه این فرایند در اختلال اضطراب اجتماعی بدین ترتیب است که فردی که طرحواره ناکارآمدی در مورد خود و عملکردش در موقعیت اجتماعی دارد، با حضور در یک موقعیت اجتماعی، موقعیت را به عنوان موقعیت تهدیدکننده ارزیابی نموده و مدام به بازنگری و نظارت بر تغییرات درونی خود در مقایسه با طرحوارههایش میپردازد. این امر سوگیریهای همخوان با طرحواره را در فرایند پردازش اطلاعات موجب میشود که با اختلال در پاسخدهی موثر به نشانههای اجتماعی همراه است. بر مبنای این دور باطل، تداوم اختلال نیز قابل توجیه است.
۲-۱-۱-۲-۴-۲- مدل کلارک و ولز (۱۹۹۵)
اگرچه این مدل در حیطه سببشناسی اختلال اضطراب اجتماعی مطرح میشود اما به طور اختصاصی تداوم اجتناب اجتماعی و ناراحتی ناشی از آن را تبیین میکند. مزیت مدل کلارک و ولز در این است که توضیح میدهد چرا اضطراب اجتماعی علی رغم رویارویی اجتناب ناپذیر افراد مبتلا با موقعیتهای اجتماعی، همچنان پایدار باقی میماند.
بر اساس مدل شناختی کلارک و ولز (۱۹۹۵)، افراد با اضطراب اجتماعی سه دسته باور اختصاصی را نشان میدهند: ۱) قرار دادن استانداردهای بسیار افراطی برای خود (ضمن سخنرانی نباید یک کلمه هم اشتباه کنم). ۲) باورهای مشروط درباره خود (اگر هنگام سخنرانی مکث کنم، دیگران فکر میکنند که من احمق هستم). ۳) باورهای نامشروط درباره خود (من شکستخورده هستم). چنین باورهایی باعث میشود تا افراد تعاملات اجتماعی را به گونهای منفی تعبیر کنند و آن را نشانه خطر ارزیابی کنند (ولز، ۲۰۰۷؛ به نقل از محمودی، ۱۳۸۸). به تبع این ارزیابی منفی، علائم شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری اضطراب بروز مییابد. هر یک از این علائم منبعی است برای ادراک دوباره خطر که به یک چرخه معیوب تداوم بخش اضطراب منجر خواهد شد. برای مثال، لرزش دستها ممکن است به عنوان نشانه از دست دادن کنترل قلمداد شود که به اضطراب و لرزش فزونتر منجر میشود.
مؤلفه دیگر این چرخه بروز رفتارهای ایمنیبخش[۱۴۶] از قبیل تلاش برای مورد توجه قرار نگرفتن، اجتناب از تماس چشمی و سانسور گفتههای خود است که فرد مبتلا با هدف کاهش تهدید اجتماعی و پیشگیری از وقوع پیامدهای ترسناک، به آن ها متوسل میشود. رفتارهای ایمنیبخش مانع از این میشود که بیماران باورهای غیر واقعی خود را ابطال کنند و حتی در بعضی موارد، به علائم ترس آن ها میافزاید.
این برنامه اضطرابی[۱۴۷] الگوهای تمرکز و توجه فرد را تغییر میدهد تا آنجا که فرد با اضطراب اجتماعی خود را به عنوان یک شیء اجتماعی[۱۴۸] پردازش میکند؛ در این الگوی پردازشی، فرد به جای توجه و تمرکز بر موقعیت اجتماعی به احساس خود و نحوه برخورد با دیگران توجه میکند. وی با بهره گرفتن از اطلاعات درونی (که توسط تمرکز بر خود در موقعیتهای پیشین تولید شدهاند) تصویری از خود را شکل میدهد، این تصویر که دیگران راجع به او چه فکر میکنند و به چه چیزی از رفتار او توجه دارند. به این صورت، وی خود را در یک سیستم بسته احساس میکند که در آن اطلاعات درون ساخته باور به وجود خطر، قضاوت منفی را تقویت میکند. علاوه بر این، توجه افراطی به خود باعث میشود تا به اطلاعات مهم محیط کمتر توجه شود و فرد با مهارتهای اجتماعی ضعیف به نظر برسد؛ بنابراین خودپردازی منفی یک پردازش محوری در اضطراب اجتماعی محسوب میشود.
از طرفی با توجه به ماهیت تعاملات اجتماعی، فرد با اضطراب اجتماعی بعید است که نشانههای بدون ابهام پذیرش اجتماعی اطرافیان را دریافت کند. به همین دلیل وی پس از وقوع واقعه نیز به کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل آن میپردازد و تعامل به تفصیل بازنگری میشود. در خلال این بازنگری، احساسها و برداشت منفی نسبت به خود که ایجاد اضطراب میکند، به صورت دائمی و خاص جلوه خواهد کرد زیرا هنگامی که فرد در موقعیت قرار داشته است، این احساسها و برداشتها جزء به جزء پردازش گردیده و به طور کامل در حافظه رمزگذاری شده است. پیامد ناگوار این موضوع این است که بازنگری کاملاً تحت تاثیر و سیطره برداشت منفی نسبت به خود قرار میگیرد و تعامل احتمالاً بسیار منفیتر از آنچه واقعاً بوده است تلقی میشود. شاید این مطلب تبیینی باشد برای اینکه چرا بعضی از افراد با اضطراب اجتماعی پس از فروکش کردن اضطرابشان احساس شرم را گزارش میکنند. جنبه دیگر کالبدشکافی واقعه پس از وقوع آن، بازخوانی سایر موارد شکست اجتماعی از حافظه است. پس تعامل جدید با این که ممکن است از نظر یک مشاهدهگر بیرونی، کاملاً خنثی به نظر برسد، به فهرست شکستهای گذشته افزوده میشود. این فرایند باور بیمار به بیکفایتی اجتماعیاش را تقویت خواهد کرد (کلارک و فربورن، ۱۳۸۶).
با توجه به آنچه گفته شد چندین عامل باعث میشود تا افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی نتوانند باورهای خود را به بوته آزمایش بگذارند: عامل اصلی توجه متمرکز بر خود و تمایل به دیدن خود به عنوان شیء اجتماعی است. عامل دوم رفتارهای ایمنیبخش است. گرچه اضطراب اجتماعی با اجتناب از موقعیتهای اجتماعی و عملکردی همراه است، تعداد کمی از این افراد از لحاظ اجتماعی کامل منزوی هستند. آن ها با انتخاب و بر اساس ضرورت وارد موقعیتهای اجتماعی میشوند، اما از استراتژیها یا رفتارهای ایمنیبخش استفاده میکنند که اغلب اثرات متناقض دارد و به طور عملی باعث میشود تا احتمال وقوع پیامد منفی رفتار بیشتر شود. عامل مهم دیگر که نه در جریان موقعیتهای اجتماعی بلکه در پیشبینی این موقعیتها و حتی پس از وقوع آن ها رخ میدهد این است که این افراد قبل از ورود به موقعیتها، اضطراب انتظاری[۱۴۹] شدیدی را تجربه میکنند. آن ها احتمال وقوع پیامدهای منفی را بیش از حد تلقی میکنند، از این رو میزان توجه متمرکز بر خود و رفتارهای ایمنیبخش را افزایش میدهند. همچنین از آنجا که دنبال دادههای تایید کننده برای پیامدهای منفی هستند و توجه انتخابی بر این دادهها دارند، پس از ترک موقعیتهای اجتماعی نیز درگیر ریشهیابی یا کالبدشکافی رفتار اجتماعی خود میشوند. این فرایند، کدگذاری شکستهای اجتماعی را تسریع نموده و موجب میشود در موقعیتهای بعدی به صورت سوگیرانه فعال شوند.
فعال شدن فرضها
ادراک خطر اجتماعی
علائم جسمانی و شناختی
رفتارهای ایمنی بخش
شکل ۲-۱- مدل کلارک و ولز (۱۹۹۵)
۲-۱-۱-۲-۴-۳- مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵)
این مدل با تاکید بر فرآیندهای شناختی سوگیرانه و نقش ادراک خویشتن در تداوم اضطراب اجتماعی مطرح شده است. نخستین مفروضه مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵) این است که پیشبینی موقعیت اجتماعی یا قرار گرفتن در آن، باورهایی را در ذهن افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی فعال میکند. افراد با اضطراب اجتماعی باور دارند که در موقعیتهای اجتماعی به طور غیر موجه عمل خواهند کرد و پیامدهای اجتماعی نامطلوبی را موجب خواهند شد. از طرفی معتقدند که اطرافیان که ذاتاً انتقادکننده هستند، آن ها را منفی ارزیابی خواهند نمود. این افراد با قرار گرفتن در موقعیت اجتماعی، آنچه را که انتظار رخ دادن آن را دارند، در ذهن خود مرور میکنند، حوادث منفی گذشته را به خاطر میآورند و خود را در موقعیتهای قبلی تصور میکنند و انتظار عملکرد ضعیف دارند. در این شرایط تلاش میکنند تا این خطرات را با متمرکز کردن توجه به سمت خودشان و اطلاعات تهدیدآمیز دریافت شده از محیط مدیریت کنند. بدین ترتیب که استانداردهای موردنظر دیگران برای عملکرد مطلوب را با بازنمایی ذهنی از رفتار خود مقایسه میکنند. زمانیکه فکر کنند به آن حد مطلوب نرسیدهاند، احتمال ارزیابی منفی افزایش مییابد و مضطرب میشوند. نشانگان شناختی و رفتاری راه اندازی میشود و برانگیختگی جسمانی نظیر سرخ شدن، تنش عضلانی و لرزش بروز مییابد؛ این علائم بیش برآورد شده و در راستای واکنش منفی دیگران تعبیر میشود. تمرکز بر روی علائم جسمانی و اعتقاد به پیامدهای منفی به خودی خود منجر به افت عملکرد اجتماعی میشود. این افراد بعد از واقعه نیز تفسیرهای منفی از موقعیت میکنند، تفسیرهایی که تصویر خود منفی و انتظارات ضعیف از عملکرد را در آینده تقویت میکند. تمامی این عوامل روی هم رفته منجر به تشدید اضطراب اجتماعی میگردد و متعاقباً باعث افت کارکرد فرد در موقعیتهای اجتماعی و عملکردی میشود.
ادراک شنونده
بازبینی خود در ذهن شنونده
توزیع اختصاصی منابع توجه
مقایسه بازبینی خود در ذهن شنونده با ارزیابیهای استاندارد مورد انتظار شنونده
مهارتهای اجتماعی ضعیف
شاخصهای بیرونی ارزیابی منفی
قضاوت در مورد احتمال و پیامد ارزیابی منفی توسط شنونده
علائم جسمانی اضطراب
علائم رفتاری اضطراب
علائم شناختی اضطراب
شکل ۲-۲- مدل رپی و هیمبرگ (۱۹۹۵)
۲-۱-۱-۲-۵- مدل هافمن و بارلو (۲۰۰۲)
برمبنای مدل هافمن و بارلو (۲۰۰۲)، انسانها به لحاظ تکاملی به خشم و انتقاد و سایر شاخصهای طرد اجتماعی حساس هستند. از این رو اگرچه ترس تجربهای معمول شناخته میشود، ولی تعداد اندکی مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی میشوند. شکلگیری اختلال اضطراب اجتماعی مستلزم آمادگی بیولوژیکی و روانشناختی برای ادراک اضطراب است. براساس این مدل، استعداد ژنتیکی برای اضطراب اجتماعی اختصاصی نیست بلکه اغلب مرتبط با متغیرهای سرشتی خاص مثل خجالت است که ارتباط زیادی با اضطراب اجتماعی دارند. از دیگر عوامل پیشایند برای ابتلا به اضطراب اجتماعی میتوان از بازداری رفتاری نام برد که پیش از این به آن اشاره شد. مدل هافمن و بارلو فرض میکند که حوادث به نسبت جزئی زندگی مثل تعاملات اجتماعی یا عملکردی منجر به اضطراب میشوند، به ویژه اگر هشداری[۱۵۰]با این وقایع پیوند یابد. سپس این عوامل زمینه را برای اینکه هشدارهای درست یا اشتباه شکل بگیرند، آماده میکنند. فرض بر این است که هشدارهای صحیح اغلب به سمت زیر طبقه خاص یا موقعیتی اختلال اضطراب اجتماعی پیش میرود. هافمن و بارلو (۲۰۰۲) معتقدند که افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی غیر فراگیر مثل افراد مبتلا به فوبی خاص واکنشهای ترس بیشتری را تجربه میکنند، در حالیکه افراد زیر طبقه فراگیر پاسخهای اضطرابی بیشتری را بروز میدهند و ممکن است که همراه با احساسهای خجالت و شرم باشد. از این رو طبق مدل هافمن و بارلو زیر طبقه فراگیر بدون هشدار رخ میدهد یا از طریق هشدارهای اشتباهی مرتبط با ارزیابی اجتماعی برانگیخته میشود. علاوه بر موارد ذکر شده، مهارتهای اجتماعی ضعیف و فرآیندهای شناختی مانند توجه متمرکز به خود نیز در تداوم اختلال حائز اهمیت شمرده میشود.
آسیبپذیری عمومی بیولوزیکی (شامل مولفه ارثی بازداری رفتاری )
آسیبپذیری عمومی روانشناختی
تجربههای مستقیم
ضرایب استاندارد نشده
ضرایب استاندارد شده
مقدار آزمون t
سطح معناداری
B
خطای معیار
Beta
مقدار ثابت
۱۷۹/۱۰۵
۴۳۹/۴
۶۹۵/۲۳
۰۰۰/۰
احساس نابرابری
۱۶۸/۰ـ
۰۵۹/۰
۱۲۸/۰ ـ
۸۳۵/۲ ـ
۰۰۵/۰
طرد اجتماعی
۶۸۳/۰ـ
۰۵۶/۰
۶۷۴/۰ـ
۳۰۴/۱۲ـ
۰۰۰/۰
احساس بیانصافی
۸۹۵/۱ـ
۶۹۲/۰
۱۴۹/۰ـ
۷۴۰/۲ـ
۰۰۷/۰
جدول شماره(۴-۱۸۱) نتایج مربوط به میزان تأثیر هر متغیر و همچنین همبستگی بین آنها را نشان میدهد. با توجه به سطح معناداری چهار متغیر مذکور، سه متغیر( احساس نابرابری، طرد اجتماعی و احساس بیانصافی) وارد معادله رگرسیون با متغیر وابسته شده اند. آنچه در این معادله جالب به نظر میرسد معنادار نشدن متغیر عدم پاسخگویی به نیازها، با وارد کردن متغیرهای مستقل دیگر است. در نتیجه متغیر عدم پاسخگویی به نیازها با کنترل احساس نابرابری، طرد اجتماعی و احساس بیانصافی تأثیر مستقیمی بر شاخص کل متغیر وابسته ما یعنی احساس شادمانی ندارد.
در این قسمت تفسیر ضرایب رگرسیونی بر اساس ضریب بتا(Beta) انجام میگیرد زیرا این آماره نشاندهنده ضریب رگرسیونی استانداردشده هر یک از متغیرهای مستقل بر روی متغیر وابسته تحقیق می باشد. بنابراین، میتوانیم با بهره گرفتن از آن، سهم نسبی هر متغیر مستقل در مدل را مشخص کنیم. در نتیجه با توجه به جدول فوق ضریب رگرسیونی به دست آمده برای متغیر احساس نابرابری، برابر است با ۱۲۸/۰ ـ که به ازای افزایش یک واحد انحراف استاندارد در متغیر” احساس نابرابری"، میزان احساس شادمانی در زنان سرپرست خانوار به میزان ۱۲۸/۰ ـ انحراف استاندارد کاهش خواهد یافت. همچنین ضریب رگرسیون متغیر طرد اجتماعی برابر با ۶۷۴/۰ـ میباشد. بنابراین به ازای افزایش یک واحد انحراف استاندارد در متغیر ” طرد اجتماعی “، میزان احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار به میزان ۶۷۴/۰ـ انحراف استاندارد کاهش خواهد یافت. ضریب رگرسیون احساس بی انصافی هم برابر با ۱۴۹/۰ـ میباشد در مورد این متغیر، نتیجه را میتوان بدین شکل تفسیر نمود که به ازای افزایش یک واحد انحراف استاندارد در متغیر” احساس بیانصافی"، میزان احساس شادمانی زنان سرپرست خانوار به میزان ۱۴۹/۰ـ انحراف استاندارد کاهش خواهد یافت. بدین معنا که زنان سرپرست خانواری که احساس نابرابری، طرد اجتماعی و احساس بی انصافی زیادی در مقابل با دیگر گروه زنان دارند ، کسانی هستند که از احساس شادمانی کمتری برخوردار هستند.
بنابراین با توجه به جدول شماره(۴-۸۱) و مقادیر B، معادله رگرسیون پژوهش حاضر بر اساس گام آخر به صورت زیر میباشد:
(احساس نابرابری اجتماعی) ۱۶۸/۰ـ(طرد اجتماعی) ۶۸۳/۰ـ(احساس بیانصافی) ۸۹۵/۱ـ ۱۷۹/۱۰۵= احساس شادمانی