بسته به اینکه، گروههای مختلف جنبش زنان با کدامیک از این سه سطح برخورد داشته باشند و چه موضعی اتخاذ کنند، میتوان آنها را طیفبندی نمود. عموماً در بیشتر گروههای مستقل زنان (مستقل از حکومت) سعی میشود که درگیری و مواجههای با سطح دوم، یعنی سطح مذهب رسمی و دولتی بوجود نیاید. در واقع، به دلیل هزینههایی که این سطح دارد، بویژه زنان سکولار از مواجه با آن اجتناب می کنند. البته، برخی زنان اسلامگرای نزدیک به حاکمیت، همچنان در این سطح فعال هستند. اما، دو سطح دیگر مذهب، یعنی مذهب مردم و مذهب نواندیشان، طی سالهای اخیر بیشتر مورد توجه کنشگران جنبش زنان قرار گرفته است. بطوریکه زنان اصلاحطلب و ملی-مذهبی بیشتر تمایل دارند تا در سطح مذهب نواندیشان، رابطه خود را با مذهب تعریف کنند. در مقابل، در ائتلاف کمپین یک میلیون امضاء، بیشتر تمایل به تنظیم رابطه خود با مذهب عامه وجود دارد. هرچند، به دلیل تکثر گفتمانی که در این کمپین وجود دارد، تاکنون رویکردها و عملکردهای متفاوتی نسبت به مذهب مردم اتخاذ شده است. در مورد گروه میدان زنان، باید گفت که تاکنون از مواجه با سطوح مختلف مذهب خودداری کرده است و ظاهری خنثی از خود نمایش میدهد. و تنها گروه زنان چپگرا هستند که همچنان بر موضع لائیک خود اصرار میورزند.
ب) نحوه تنظیم رابطه با نیروهای سیاسی
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، به دلیل گستردگی حوزه قدرت دولتی در جامعه ایران، و همچنین منازعات سیاسی بوجود آمده پس از انقلاب سال ۱۳۵۷، بسیاری از نیروهای اجتماعی متاثر از دستهبندیهای سیاسی بودند. تا پیش از نیمه دهه ۱۳۷۰، گرایش غالب در میان فمینیستهای سکولار و چپگرا بر این پایه استوار بود که تنها با تغییر حکومت این امکان وجود دارد که وضعیت زنان بهبود بیابد. در واقع، از نظر بسیاری از زنان، معادلات سیاسی نسبت به مطالبات اجتماعی آنها اصلیتر بود. اما به تدریج، این نگاه به نفع تغییرات اجتماعی، دچار تحولاتی در سالهای بعد شد. در واقع، گروههایی از زنان وارد میدان عمل شدند که مسئله اصلی خود را تغییر وضعیت زنان، فارغ از معادلات سیاسی می دانند. نسرین افضلی، در مورد این گروه از زنان میگوید: «افرادی هستند که تحقق اهداف فمینیستی خودشان را در چارچوب هر دولتی از جمله دولت فعلی [احمدی نژاد] ممکن می دانند، چراکه به این نتیجه رسیدهاند که با تغییر حکومتها باز هم مشکلات زنان باقی مانده است».
در حال حاضر، چگونگی تنظیم رابطه بازیگران جنبش زنان با نیروهای سیاسی (اعم از دولت و احزاب)، به یکی از موضوعات مهم در جنبش زنان بدل شده است. بطوریکه، مفهومی مانند «استقلال» به نوعی به یک ارزشگذاری مثبت و هنجاری در جنبش زنان تبدیل شده است. همچنین، برخلاف گذشته که اولویت زنان لزوماً مسائل زنان نبود، در حال حاضر کنشگران مختلف جنبش زنان تاکید دارند که اولویت خود را مسائل زنان عنوان کنند. ناهید کشاورز، در مقالهای با عنوان «مفهوم استقلال در نگاه کنشگران جنبش زنان» به سه مؤلفه تاثیرگذار در تعریف مفهوم استقلال از نظر کنشگران این جنبش اشاره می کند: ۱) استقلال از مردان، ۲) استقلال از احزاب سیاسی، و ۳) استقلال از دولت. وی همچنین، به مستقل بود زنان در رویکردها، تصمیمات و روشهای عمل، به عنوان جنبههای مهمی از مسئله استقلال اشاره میکند (کشاورز، ۱۳۸۵: ۱۱۸). در واقع، در حال حاضر، مستقل بودن از نیروهای سیاسی و تمرکز بر مسائل زنان، به یکی از معیارهای مهم برای مرزبندی در جنبش بدل شده است.
مسئله استقلال، به ویژه در مورد زنانی که به گروههای سیاسی خارج از دولت تمایل دارند، از اهمیت بیشتری برخوردار است. به عنوان مثال، جلوه جواهری در مورد زنان چپگرا می گوید: «چپها، مستقل از دولت هستند، اما مستقل از احزاب [خودشان] نیستند. در واقع، در مورد چپها باید مفهوم استقلال را دوباره تعریف کنیم. چون آنها مستقل از دولت هستند، اما مستقل از احزابشان نیستند». همچنین، مریم حسینخواه نیز در مورد زنان ملی-مذهبی از استدلالی مشابه استفاده میکند: «زنان ملی-مذهبی، چون غیرخودی هستند، از دولت مستقل هستند. اما پشت سر آنها هم در نهایت مردان سیاسی قرار دارند». در واقع، نوعی بدبینی نسبت به استقلال زنان فعال در گروههای سیاسی نسبت به عملکرد جنبشی آنها وجود دارد. سارا لقمانی، در این مورد می گوید: «زنان سیاسی، تنها تا وقتی که منافع حزبشان به مسائل زنان نزدیک باشد، فعالانه مشارکت میکنند».
همچنین، ناهید کشاورز[۱۰۵]، در مصاحبه با محقق درباره گروههای زنان با سابقه سیاسی میگوید: «گروه هایی از زنان سیاسی هستند که چه به گروه های سیاسی چپ منسوب باشند و چه به گروه های سیاسی ملی-مذهبی، چه ملی یا قومی، به نظر می رسد که ذغدغه اصلی آنها حقوق زنان نیست. ولی برخی اوقات آن ها به دلیل این که زن هستند و در گروه های خود خیلی نقش حاشیهای دارند، به عنوان فعال حقوق زنان مطرح می شوند؛ ولی اکثر اینها دغدغه حقوق زنان ندارند و به استقلال جنبش زنان باور ندارند و به همین دلیل هم هست که در مقاطعی که مسئله حادی پیش می آید و آنها مجبور به انتخاب می شوند، انتخاب آن ها نه اولویت زنان، بلکه اولویتهای سیاسیشان است».
با این وجود، در چند سال اخیر شاهد آن هستم، که برخی از زنان فعال در احزاب سیاسی نیز سعی داشتهاند تا به نوعی استقلال خود را از منافع حزب متبوعشان برجسته سازند. به عنوان مثال، نوشین طریقی، در مصاحبه با محقق، بر این مسئله تاکید داشت که در حزب مشارکت، شاخه زنان حزب تلاش میکند تا نگاه مردان را نسبت به زنان تغییر دهد. وی به عنوان نمونه، به وجود سهمیه ۳۰ درصدی زنان این حزب در ارکان مختلف تصمیمگیری اشاره می کند. در نهایت، اذعان میدارد، حتی اگر زمانی منافع حزب با نگاه زنان در تضاد قرار بگیرد، زنان عضو حزب سعی میکنند بصورت «فردی»، نه با عنوان حزبی در آن جهتی که خودشان صلاح میدانند فعالیت کنند.
البته، لازم است که به نوع دیگری از ارتباط با احزاب سیاسی در جنبش زنان نیز اشاره کرد. مریم حسینخواه، معتقد است: «افرادی هستند که بطور مستقیم وابسته به هیچ حزبی نیستند، اما روابط نزدیکی با احزاب سیاسی دارند. در واقع، اینها نزدیک به قدرت هستند». جلوه جواهری نیز از عنوان گروههای «حاشیه قدرت» برای توضیح این دسته استفاده می کند. در واقع، این اظهارات نشانگر آن است که مسئله ارتباط زنان با گروههای سیاسی پیچیده تر از ارتباطات مستقیم بصورت عضویت علنی در یک حزب است. بلکه انواع دیگری از ارتباط که ممکن است غیر رسمی باشد، یا حتی بصورت غیر مستقیم تنظیم شود، نیز وجود داشته باشد.
همانگونه که ناهید کشاورز در مقالهای که بالاتر اشاره شد، بیان میدارد؛ مسئله مذاکره با گروههای سیاسی، اصطلاحاً «لابی»، نیز یکی از مفاهیم چالش بر انگیز در خصوص تنظیم رابطه گروههای مختلف زنان با نیروهای سیاسی است. تا اوایل دهه ۱۳۸۰، گروههای مستقل زنان که سابقه چپ یا سکولار داشتند، نه تنها تمایلی به لابی با گروههای صاحب قدرت نداشتند، بلکه این روش را ناپسند می دانستند. اما به تدریج، چنین جبهه گیریهایی تعدیل شد. در این خصوص، نوشین طریقی اظهار می دارد: «زمانی، فعالین جنبش زنان از طیفهای مختلف نزدیک شدن به سیاست و قدرت را خیلی بد میدانستند، ولی الان فکر می کنم بیشتر گروههای زنان به این نتیجه رسیده اند که مثلاً لابی کردن، یکی از ابزارهای پیشبرد اهداف است. در واقع، مکروه بودن و قبیح بودن استفاده از قدرت سیاسی کمرنگ شده است».
البته، همچنان اصطلاح «لابی» با بار ارزشی منفی همراه است. و برای توضیح دادن چگونگی ارتباط و مذاکره با دولتمردان، از الفاظ دیگری استفاده می شود. به عنوان مثال، مریم حسینخواه در این باره میگوید: «بخش مستقل زنان، معتقدند که اگر قرار است رابطه ای با قدرت داشته باشند، این رابطه باید برابر باشد، نه اینکه بخواهند در پشت پرده لابی کنند و امتیاز بگیرند. در واقع، اینها مستقل از سیاست هستند، اما ممکن است با سیاست درگیر شوند. یعنی هر وقت لازم باشد مردان صاحب قدرت را بازخواست می کنند». حتی در مواردی، با اینکه نفس مذاکره در شرایط برابر پذیرفته می شود، اصطلاح لابی به «معامله» تعبیر میشود. به عنوان مثال، الناز انصاری[۱۰۶]، در مصاحبه با محقق می گوید: «برخی از مسائل قابل لابی و معامله نیست. مسئله حقوق زنان را نمی توان معامله کرد. برخی مسائل جزئی و عملیاتی قابل مذاکره است، آن هم از موضعی برابر، که به نظر من این کار اصلاً لابی نیست».
در مجموع، اهمیت دو اصطلاح «استقلال» و «لابی» در میان کنشگران جنبش زنان حاکی از آن است که برای آنها مسائل زنان در اولویت قرار دارد. در واقع، آنها اگرچه ممکن است با نیروهای سیاسی وارد مذاکره یا حتی همکاری شوند، اما حفظ استقلال برایشان از اهمیت بالایی برخوردار است. در حال حاضر، نحوه تنظیم رابطه جنبش زنان با نیروهای سیاسی، برخلاف دورههایی که وابستگی کامل وجود داشت، یا دورههایی که جدایی طلبی و منزه بودن از بازیهای سیاسی ارزش بود، به موضوع پیچیدهتری تبدیل شده است. فعالان جنبش زنان، به نسبتهای مختلف سعی میکنند از ابزارهای سیاسی نیز برای پیشبرد اهدافشان استفاده کنند. بدین ترتیب، نمی توان جریانهای جنبش زنان را به سادگی از یکدیگر تفکیک کرد. البته، هنوز در دو قطب متضاد در این طیف، گروههایی هستند که به هیچ وجه حاضر به مذاکره نیستند، و بالعکس گروههایی هستند که جزء لابی کردن، فعالیت دیگری ندارند. اما در این میان، جمع گسترده ای از کنشگران قرار دارند، که تلاش میکنند به طرق مختلف بر فرایندهای سیاسی تاثیر بگذارند، بی آنکه استقلالشان خدشهدار شود.
ج) رویکردهای ایدئولوژیک و تعریف از فمینیسم
اگرچه در ابتدای انقلاب، و حتی تا سالهای پایانی دهه ۱۳۷۰، دسته بندیهای ایدئولوژیک همچنان در جنبش زنان جدی و تاثیرگذار بود، اما به تدریج با افزایش عملگرایی و همکاری میان جریانهای مختلف از شدت سوگیریهای ایدئولوژیک کاسته شد. مریم حسینخواه در اینباره می گوید: «به نظر من، دسته بندیهای ایدئولوژیک الان خیلی کمرنگ شده، مثلاً تا چند سال پیش، اینکه طرف چپ باشد یا چه گرایش سیاسی داشته باشد، خیلی برجسته بود. اما الان می بینیم که توی یک گروه از هر ایدئولوژی داریم». وی سپس میافزاید: «فمینیستهایی که ما در ایران داریم بیشتر بر اساس روشها مشخص می شوند». مشابه چنین نگاهی، نوشین طریقی، معتقد است: «من فکر می کنم هیچ کدام از این جریانات خیلی ایدئولوژیک عمل نمی کنند؛ در واقع، یکی از ویژگیهای جنبش زنان در ایران این است که خیلی ایدئولوژیک نیست. یعنی ایدئولوژیها راهنمای عمل نیستند، بلکه خواست تغییر و بهتر شدن وضعیت است که حرکتها را جهت میدهد».
البته، هنوز برخی از گروههای خاص بر تفاوتهای ایدئولوژیک تاکید دارند. سارا لقمانی، در این مورد میگوید: «به جز چپها که خیلی از اسامی ایدئولوژیک استفاده می کنند، من گروه دیگری را ندیدهام که زیاد بر ایدئولوژی خودش تاکید کند. یعنی اصلاً این دسته بندی را در جنبش کمرنگ میبینم». با این وجود، به نظر نمی رسد که مبنای تفاوتهای ایدئولوژیک، صرفاً برآمده از تئوریهای سیاسی چپ یا راست باشد. این موضوع را جلوه جواهری چنین توضیح میدهد: «من دسته بندیهای ایدئولوژیک را در ایران زیاد پررنگ نمی بینم. به نظر من، رابطه با مذهب مهمتر از راست یا چپ بودن است. شاید به همین دلیل وقتی مثلاً چپها با کمپین مخالفت میکردند، بیشتر به این نقد داشتند که چرا شما می گوئید اسلام با حقوق زنان منافاتی ندارد». به بیان دیگر، بیشتر به نظر میرسد که برچسبهای ایدئولوژیک، نامهایی هستند که برای تفکیک اختلافات سیاسی گذشته به کار میروند، و در حال حاضر چندان ما به ازای خارجی مشخصی ندارند.
تا سالهای نخست دهه ۱۳۸۰، استفاده از واژه «فمینیست» برای هویتیابی تابو بود. بیتا طاهباز[۱۰۷]، در مصاحبه با محقق، به افرادی در سالهای قبل اشاره میکند که اگرچه اندیشه و عملکردی فمینیستی داشتند، اما حاضر نبودند که خود را فمینیست معرفی کنند و با این نام مخالفت میکردند. اما به تدریج این تابو شکسته شده است. امروزه بسیاری از کنشگران جنبش زنان تمایل دارند که خود را فمینیست معرفی کنند. هرچند، ممکن است از پسوندهای مختلفی برای نشان دادن تفاوت با یکدیگر استفاده کنند. همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، برخی ممکن است بر هویت سکولار خود تاکید داشته باشند، و خود را فمینیست سکولار بنامند، گروهی ممکن است بر گرایش چپگرای خود تاکید کنند و از صفتهایی همچون فمینیست سوسیالیست یا مارکسیست استفاده کنند. اما، در مجموع، این تفاوتهای ایدئولوژیک نیز چندان فراگیر نیست.
باید توجه داشت که بسیاری از این تعاریف در ایران با همپوشانی یا ابهاماتی همراه است. به عنوان مثال، در مقطعی برای معرفی فعالان مستقل و سکولار جنبش زنان، از واژه فمینیستهای رادیکال استفاده میشد، اما این اصطلاح هیچ سنخیتی با فمینیستهای رادیکال در اروپا یا امریکا ندارد. در واقع، در ایران ویژگی «مستقل» بودن از چنان اهمیتی برخوردار بود که ممکن بود به هسته رادیکال جریانات فمینیستی بدل شود. مریم حسینخواه در این مورد اظهار میدارد: «بر اساس تعریفی که در ایران رایج است، معمولا فمینیستهای رادیکال را همان زنان مستقل می دانند». همچنین، بیتا طاهباز تاکید میکند که: «فمینیست رادیکال به آن معنی که بگویند زنان برتر از مردان هستند یا ما بر ضد مردان هستیم، [در ایران] وجود ندارد». البته، نسرین افضلی، با اشاره به برخی از کنشگران جنبش معتقد است که نوعی رادیکالیسم در مقیاس کوچک در جنبش زنان قابل ردیابی است: «برخی جوانهای جنبش زنان خودشان را رادیکال می دانند، چون مثلاً خیلی با تابوهای جنسی مشکل دارند».
در مجموع، تفکیک جریانهای مختلف جنبش زنان بر مبنای معیارهای ایدئولوژیک به مانند گذشته امکان پذیر نیست. چراکه از یک سو، ایدئولوژی موضوع مهمی برای کنشگران نیست، و از سوی دیگر، معیارهای ایدئولوژیک موجود نیز مخدوش و دچار ابهام است. تنها در مورد دو جریان چپگرا و ملی-مذهبی میتوان تاحدودی به رعایت معیارهای ایدئولوژیک اشاره کرد. که آن هم به دلیل تفاسیر متفاوتی که وجود دارد، نشانگر رابطه ای منطقی و معنادار نیست. البته، میتوان بر مبنای تفسیر روشها و برنامههای عمل موجود در جنبش زنان، تعابیری ایدئولوژیک را از بیرون بر این روشها، برنامهها و گروههایی که آنها را پیگیری میکنند، تحمیل کرد؛ اما به ندرت پیش میآید که گروههای مختلف جنبش زنان – به جزء مواردی که ذکر شد – بر اساس ایدئولوژی خاصی دست به عمل بزنند.
د) برنامههای عمل و روشها
تا سالهای نخست دهه ۱۳۸۰، روشهای خاص و محدودی توسط گروههای مختلف جنبش زنان استفاده میشد. برنامههای عمل مشخصی در جنبش زنان قابل شناسایی نبود، و بیشتر بر مبنای یک رویکرد دوگانه «کار فرهنگی در پائین»، در مقابل «چانه زنی در بالا» میشد عملکرد گروههای مختلف جنبش زنان را دسته بندی کرد. این دو رویکرد نیز، همانند دوگانههای دیگری که پیشتر اشاره شد از بار ارزشی مثبت یا منفی در گروههای مختلف برخوردار بود. اما به تدریج، این نوع استفاده از روشهای عمل دچار تغییراتی شد. در این خصوص، جلوه جواهری معتقد است: «قبلاً روشها در گروههای مختلف، خاص تر بود، اما الان روشها ترکیبی شده اند. یعنی گروههای مختلف از هم یاد گرفته اند و از روشهای یکدیگر استفاده می کنند». در واقع، به تدریج قبح استفاده از روشها و ابزارهای مختلف شکسته شد و راه برای تدوین برنامههای عمل و استراتژیهای ترکیبی فراهم آمد.
برخی از روشها و ابزارهای رایج از سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۶ عبارتند از: برگزاری همایش، برگزاری نمایشگاه، اقدام به تجمع خیابانی، توزیع دفترچههای آموزشی، لابی و مذاکره، استفاده از رسانههای مختلف، تاتر خیابانی، و در این اواخر نیز میتوان به روش گفتگوی «چهره به چهره» برای جمع آوری امضاء اشاره کرد.
تجمع، یکی از تاثیرگذارترین و در عین حال پر هزینهترین روشهای مورد استفاده در جنبش زنان بوده است. جلوه جواهری در این باره می گوید: «تجمع، یک جنجال خبری است. یعنی تا مدت طولانی پس از برگزاری تجمع درباره آن در رسانهها بحث می شود و خیلی چالش برانگیز است. تجمع، روش بسیار تاثیرگذاری است، چراکه با برهم زدن قاعده زندگی روزمره در خیابان، سعی میکند واقعیت نابرابری را مستقیماً نشان دهد. به نظر من، چنین کارهایی بیشتر در حافظه مردم میماند». از نخستین تجمعات جنبش زنان در این دوره میتوان به تجمع زنان در پارک لاله به مناسبت روز جهانی زن در سالهای ۸۱ و ۸۲ اشاره کرد. پس از آن می توان به برگزاری دو تجمع بزرگ ۲۲ خرداد در سالهای ۸۴ و ۸۵ اشاره کرد و همچنین تجمع ۸ مارس سال ۱۳۸۴. مجموعه این اقدامات، و برخی تجمعهای کوچک دیگر، تاثیری انکار ناپذیر بر موقعیت فعلی جنبش زنان داشته است. در واقع، به واسطه برگزاری این تجمعات بوده است که واقعیت جنبش زنان از سوی بسیاری پذیرفته شده است.
نسرین افضلی، در مورد استفاده از ابزارهای مختلف در گروههای مستقل، میگوید: «گروههای مستقل چند ویژگی دارند: از پائین حرکت می کنند، بیشتر اطلاعرسانی می کنند و از ابزارهای جهانی استفاده میکنند». در واقع، استفاده از رسانهها برای اطلاع رسانی، یکی از ویژگیهای برجسته جنبش زنان در دوره مورد بررسی است. در این دوره نشریات فعالی در زمینه جنبش زنان منتشر میشد. البته، محدودیتهای زیادی نیز از جانب دستگاههای قضایی برای آنها وجود داشت. فعالیت برای سایتهای اینترنتی تاحدودی آسان تر بوده است. اما با این وجود، محدودیتهایی از جمله فیلترینگ گسترده، بر فعالیت آنها نیز تاثیراتی داشته است. جلوه جواهری، در این مورد می گوید: «گروههای مستقل از رسانهها استفاده زیادی می کنند، یعنی بر کار ترویجی تمرکز دارند. البته، فعالیتهای رسانهای آنها بیشتر در فضای اینترنت جریان دارد، که این به دلیل فشارهای امنیتی و همچنین هزینههای مالی است».
همچنین، برخی گروههای جنبش زنان به ابزارهای بینالمللی تمایل دارند و تلاش میکنند از فشارهای بینالمللی برای ایجاد تغییر در داخل کشور استفاده کنند. سارا لقمانی در این زمینه معتقد است: «یکسری از گروهها، فعالیتهایشان را طوری پیش می برند که بتوانند از فشار بینالمللی هم استفاده کنند. یعنی اگر فشار بین المللی نباشد، نیروی آنها هم کم می شود، در نتیجه موضوعاتی را برای فعالیت انتخاب می کنند که قابلیت بین المللی شدن داشته باشد».
برخی از گروههای جنبش زنان، عمدتاً زنان اصلاحطلب بر ایجاد تغییر در ساختهای سیاسی با هدف افزایش مشارکت سیاسی زنان تاکید دارند. در این خصوص، آنها از ابزار سیاسی همچون انتخابات استفاده میکنند. نسرین افضلی، در این مورد میگوید: «برخی هستند که معتقدند اگر زنان وارد حوزه های قدرت دولتی شوند، این به نفع زنان است. در واقع، آنها نگاه به بالا دارند».
لابی و مذاکره نیز یکی از روشهای مورد استفاده و در عین حال بحث برانگیز در جنبش زنان است. مریم حسینخواه در این رابطه میگوید: «مثلاً یکی از روشهای مورد بحث، روش لابی است. یکسری معتقدند که ما می توانیم لابی داشته باشیم و حتی درخواست کمک کنیم؛ در مقابل، یکسری هستند که می گویند نه ما هیچوقت لابی نمی کنیم، بلکه فقط حاضریم سر یک میز برابر بنشینیم و خیلی طلبکارانه از قدرت بخواهیم که آن چیزی که حقمان است را به ما بدهند». وی سپس میافزاید: «یک موقع لابی از جنس مادرانه است، یعنی طلب کمک برای یک مسئله کوتاه مدت است. اما برخی هستند که به لابی نگاه بلندمدت دارند، یعنی معتقدند که اگر بخواهیم فقط به نیروی مردمی تکیه کنیم، چیزی به دست نمی آوریم، بنابراین باید نگاهمان به قدرت باشد». لابی صرفاً روشی نیست که توسط گروههای داخل یا نزدیک حاکمیت انجام شود. بیتا طاهباز در این مورد می گوید: «گروهی هستند که داخل دولت نیستند، حتی وابسته هم نیستند، اما نگاه به دولت دارند. مثلاً اعتقاد به لابی دارند، یا فکر می کنند که دولتیها را هم باید در این فعالیتها دخیل کرد، تا شاید بشود در اعتقاداتشان تغییر ایجاد کرد، یا از امکاناتشان استفاده کرد». با این حال، گروههای اسلامگرا و نزدیک به حاکمیت، بیشتر از این روش استفاده میکنند. بیتا طاهباز، در این باره میافزاید: «گروههای اسلامی، تاحدودی نگاه مثبت تری به حکومت دارند، و از روشهایی مثل لابی استفاده می کنند».
اما از روشهای جدیدی که مورد اقبال گسترده در جنبش زنان قرار گرفت، روش چهره به چهره است. این روش توسط فعالان کمپین یک میلیون امضاء به عنوان روش اصلی جمع آوری امضاء معرفی شد و به سرعت توسط فعالان جوان این کمپین مورد استفاده قرار گرفت. جلوه جواهری در این زمینه اظهار میدارد: «روش “چهره به چهره” یک روش ارتباطی است که در کمپین یک میلیون امضاء مورد استفاده قرار می گیرد. در این روش دسترسی مستقیم به مردم وجود دارد. و از آنجایی که مخاطب را وارد بحث میکند و با هدف جمع آوری امضاء برای بیانیه کمپین است، روشی مشارکت جویانه است. با اینکه به نظر میرسد این روش در مقیاس خُرد است، اما ارتباطی کیفی برقرار میکند». البته، در کل روش جمع آوری امضاء در قالب یک برنامه عمل توانست تغییراتی کیفی در الگوی فعالیتهای جنبش زنان پدید آورد.
همانگونه که بالاتر گفته شد، تا سالهای نخست دهه ۱۳۸۰، فعالیتهای زنان عمدتاً پراکنده و کوتاه مدت بود، و به استفاده از ابزارهای خاصی محدود میشد. اما به تدریج جنبش زنان به سمت طراحی استراتژی و برنامههای عمل ائتلافی حرکت کرد. بطوریکه، در حال حاضر برنامههای عمل در جنبش زنان به معیاری جدی برای دسته بندی جریانهای مختلف تبدیل شده است. دیگر نه ایدئولوژیها، یا نگاه به مذهب و سیاست، بلکه تفاوت در استراتژیها و برنامههای عملی زنان است که هویت آنها را از یکدیگر متمایز میکند. بر این اساس، و با توجه به نکاتی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت و در نتیجه مصاحبه عمیق با ۱۵ نفر از جوانان عضو جنبش زنان، می توان به پنج جریان در جنبش زنان اشاره کرد، که لااقل سه مورد از این جریانها بر اساس استراتژی و برنامه عمل از یکدیگر متمایز هستند، و آن دو مورد دیگر همچنان بر معیارهای قدیمی تاکید دارند. در ادامه، هر یک از این جریانها با توجه به ویژگیهایی که دارند مورد بررسی قرار میگیرند.
جریان شناسی جنبش زنان در دوره معاصر
همانگونه که در بخش پیشین اشاره شد، بر اساس نتایج مصاحبه با ۱۵ نفر از فعالان جنبش زنان، میتوان به پنج جریان در این جنبش اشاره کرد. اما پیش از توضیح این جریانها، به یکی از مقالات فعالان جنبش زنان در این خصوص اشاره می شود. در پایان سال ۱۳۸۶، محبوبه عباسقلیزاده، به عنوان یکی از اعضاء گروه «میدان زنان»، در مقالهای با عنوان «تحلیلی بر آرایش نیروهای فعال جنبش زنان و نحوه سازماندهی آنان»، به سه نیروی فعال در جنبش زنان اشاره کرد. در واقع، وی در آن مقاله ضمن جریانشناسی جنبش زنان، به تشریح مختصات داخلی آنها پرداخته و تفاوتهای آنها را با یکدیگر مشخص ساخت. به اعتقاد وی، در فاصله سالهای ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۵، «گذاری» در جنبش زنان از الگوی فعالیت «سازمانی» و گروهی به الگوی فعالیت «شبکهای» اتفاق افتاد که در نتیجه آن سه جریان فعال در جنبش زنان شکل گرفتند (عباسقلیزاده، ۱۳۸۶).
به اعتقاد عباسقلیزاده، پیش از این دوره گذار، «جنبش زنان ترکیبی بود از هویت های فردی و سازمانی، به این معنی که برخی با عنوان سازمان غیردولتی در جلسات شرکت کرده یا پای بیانیه ها را امضا می کردند و بعضی با نام حقیقی». وی سپس، جمع هماندیشی زنان را به عنوان بستری برای این دوره گذار معرفی می کند، و به توضیح تحولات درونی آن طی دو سال فعالیتش میپردازد، و سپس به گروههایی اشاره می کند که در این جمع، ائتلافهایی جدید را شکل دادند و از آن خارج شدند. نخستین گروه به اعتقاد وی «چند ماه پس از ترک جمع هماندیشی، توانست گروه “میدان زنان” را بنیان گذاشته و از طریق سایت میدان اعلام موجودیت کند». پس از آن «گروه بعدی را دو سازمان غیر دولتی “مرکز فرهنگی زنان” و “کانون هستیا اندیش” نمایندگی می کرد» که از جمع هماندیشی فاصله گرفتند و در شهریور سال ۱۳۸۵ کمپین یک میلیون امضاء را پایه گذاری کردند (عباسقلیزاده، ۱۳۸۶).
گروه دیگری که مورد اشاره عباسقلیزاده قرار می گیرد، مجموعه زنان اصلاح طلب هستند که به گفته وی «در پاییز ۸۴، همزمان با کنار گذاشته شدن مدیران زن اصلاح طلب از دولت اصولگرای احمدی نژاد، آنها به تدریج توانستند جمع مستقلی را تحت عنوان “هماندیشی زنان اصلاح طلب” تشکیل دهند» که بعدها به «مجمع زنان اصلاح طلب» تغییر نام دادند. در مجموع، به اعتقاد عباسقلیزاده «سال ۸۶ دوره مهمی برای تثبیت گروه های جنبش زنان در ترکیب های شبکه ای [بوده] است». که در نتیجه این دوره تثبیت، سه جریان فعال جنبش زنان، یعنی ۱) گروه میدان، ۲) کمپین یک میلیون امضاء، و ۳) زنان نواندیش اصلاحطلب، به شبکه های فعال اصلی جنبش بدل شدند (عباسقلیزاده، ۱۳۸۶).
این جریانشناسی ضمن آنکه نکات واقعی و مثبتی در بر دارد، اما همراه با موضعگیری و سوگیری درون جنبشی است. در واقع، برخی جنبهها در این جریانشناسی برجسته تر از آن چیزی که در واقعیت است نشان داده شده؛ و در مقابل، بعضی موضوعات اساساً دیده نشده است. اگرچه به زعم نگارنده نیز این سه جریان، بخش فعال جنبش زنان را تشکیل میدهند، اما نمیتوان از دو گروه دیگر زنان چپگرا و ملی-مذهبی به سادگی چشم پوشی کرد. ویژگی مثبت این مقاله در این است که برمبنای استراتژیها و برنامههای عملی ائتلافها به تفکیک آنها پرداخته است. در واقع، بر اساس مباحثی که در بخش قبل انجام شد، محقق بر این نظر است که بهترین معیار برای تفکیک جریانهای مختلف جنبش، توجه به برنامههای عملی و مرزهای واقعی آنها است. البته، سایر معیارهای مورد بررسی نیز برای دستهبندیهای جزئیتر کاربرد دارند. در ادامه، با توجه به نکات مثبت این جریانشناسی و در جهت تکمیل بخشهایی از آن، پنج جریان جنبش زنان ایران، معرفی می گردند:
الف) ائتلاف یک میلیونامضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز
پس از برگزاری تجمع ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۵، جمعی از زنان شرکت کننده در این تجمع گرد هم آمدند، تا در جهت پیگیری مطالبات مطرح شده در آن تجمع، فعالیتهای جدیدی را تدارک ببینند. آنها «در نشستهای متعدد به تبادل نظر و مشورت پرداختند و سرانجام کمپین یک میلیون امضاء از دل همین نشستها و مشورتها (که حدود دو ماه، از خرداد تا شهریور به طول انجامید) پی ریزی شد، و سرانجام در پنج شهریور ۱۳۸۵ این کارزار دسته جمعی، حرکت خود را رسماً آغاز کرد: جمع آوری یک میلیون امضاء با روش “چهره به چهره"، به همراه پخش جزوههای آموزشی در مورد تاثیر قوانین موجود، و گفتگوی مستقیم و صمیمانه با مردم» (احمدیخراسانی، ۱۳۸۶: ۷).
اعضای اولیه این کمپین جمعی حدود ۵۰ نفر بودند که به سرعت این تعداد افزایش یافت و علاوه بر تهران در سایر شهرها، همچون تبریز، رشت، اصفهان، سنندج، شیراز، کرمانشاه، مشهد، یزد، کرج و … گسترش یافت. در حال حاضر، در بیش از ۲۰ شهر و کشور، گروههایی تحت برنامه کمپین یک میلیون امضاء مشغول فعالیت هستند. کمپین یک میلیون امضاء بر پایه سه سند پایه، که به عنوان «میثاق حداقلی» اعضاء مد نظر بود، کار خود را آغاز کرد. این سه سند عبارت بودند از: ۱) بیانیه کمپین یک میلیون امضاء با خواست تغییر قوانین، ۲) طرح کمپین که حاوی اهداف و روش اجرای کار است، و ۳) دفترچهای آموزشی با عنوان «تاثیر قوانین در زندگی زنان» (احمدی خراسانی، ۱۳۸۶: ۸). هدف اصلی این کمپین، تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان است. و روش اصلی برای رسیدن به این هدف، جمع آوری یک میلیون امضاء از طریق ارتباط چهره به چهره، و در نهایت ارائه امضاهای جمع آوری شده به مجالس قانونگذاری در ایران عنوان شده است.
یکی از ویژگیهای برجسته کمپین یک میلیون امضاء ساختار افقی و بدون رهبر بودن آن است. «طی تجربه یکساله در کمپین آموخته ایم که هرچه ساختار کمپین افقی و بازتر باشد، دامنه عمل کنشگرانی که تغییر قوانین، خواسته آنها هم هست گسترش می یابد و راه عمومی کردن خواستهها نیز هموارتر می شود. در کمپین یک میلیون امضاء از ابتدا رویکردی غیرمتمرکز حاکم بوده است، رویکردی که بر جذب کنشگران و جلب مشارکت آنان تاکید بسیار دارد» (جواهری، ۱۳۸۶: ۷۰). در واقع، توجه به تجربههای پیشین فعالیت سلسله مراتبی سبب اتخاذ چنین رویکردی در کمپین یک میلیون امضاء بود. «اگر همه کمیتههای کمپین و دیگر جمعهای فعال در سراسر ایران مجبور شوند زیر چتر یک تشکیلات هرمی در پایتخت، محصور، محدود و گرفتار شوند، یعنی اگر بار دیگر افراد، جمعها و فعالان در ساختار هرمی تشکیلاتی ذوب شوند، پس از مدتی نه چندان طولانی، از خلاقیت و ابداع، و از آزادی در تصمیمگیری، ناتوان خواهند شد. و جنبش یک میلیون امضاء نیز معنای خود را (به عنوان یک جنبش) از دست میدهد، و به یک حزب با بافت متصلب تشکیلاتی تنزل خواهد کرد» (احمدی خراسانی، ۱۳۸۶: ۱۴۸).
از دیگر ویژگیهای کمپین یک میلیون امضاء تکثر در اعضاء و همچنین گوناگونی و عدم تمرکز بر یک ابزار خاص است. «حرکت ما در کمپین بیشتر بر اساس روش نامتمرکز رو به گسترش بوده است. در این روند چهار ماهه، مدلهای مختلفی را تجربه کرده است. در برخی موارد، گروههایی درخواست همکاری داده اند و بطور مستقل، و با شیوه عمل خود در کمپین فعالیت کرده اند. در مواردی، از دل کمپین گروههای مطالعاتی بیرون آمده اند و در عین حال دیگر گروهها را دعوت به مشارکت کردهاند. در شهرهای مختلف، گروههای گوناگونی تشکیل شدهاند و این گروهها متناسب با شرایط خاص خود، شیوه خود را ابداع کردهاند[۱۰۸]» (جواهری، ۱۳۸۶: ۶۷). در واقع، حضور جمعهای مختلف زنان در قالب ائتلاف کمپین، نشان دهنده نوعی تکثر عقیدتی در میان اعضاء است (خدیجه مقدم، ۱۳۸۵: ۲۳). هر جمعی در این میان برمبنای تفسیر خود از اهداف و چگونگی رسیدن به آنها از ابزارهای مختلف استفاده می کند. البته، این تکثر و تنوع تا جایی میسر است که از مرزهای حداقلی اسناد سهگانه کمپین خطور نکند.
طی مدت دو سال فعالیت کارزار یک میلیون امضاء (تا شهریور ۸۷)، این کمپین با چالشهای متعددی نیز همراه بوده است. می توان به چهار مورد از این چالشها اشاره کرد: ۱) چگونگی تنظیم رابطه با گروههای سیاسی که خواهان همکاری با کمپین هستند، ۲) موضعگیری درباره رابطه میان اسلام و حقوق زنان و اینکه چگونه میتوان به سوالات مذهبی مردم در این خصوص پاسخ گفت، ۳) مشکل هزینههای تحمیلی و محدودیتهای ایجاد شده برای فعالیت، و جستجوی راههای برون رفت از بحران، و ۴) رعایت اصول دموکراتیک برای حفظ ساختار افقی کمپین. در جدول زیر، ویژگیهای برنامه عمل کمپین یک میلیون امضاء بطور خلاصه مرور شده است:
جدول شماره ۳: مشخصات ائتلاف یک میلیون امضاء
سابقه اعضای اولیه | اعضای اولیه تشکیل دهنده این کمپین، عمدتاً از جمعی بودند که تجمع ۲۲ خرداد سال ۸۵ در میدان هفت تیر را تدارک دیدند. برخی از اعضای مرکز فرهنگی زنان و همچنین برخی از اعضای کانون هستیا، که در این زمان از جمع هماندیشی فاصله گرفته بودند، بعلاوه جمعی دیگر که در حدود ۵۰ نفر میشدند، فراخوان اولیه این کمپین را امضاء کردند. |
اهداف | تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان، با تمرکز بر ۱۰ مورد: ۱) قوانین مربوط به ازدواج، ۲) حق طلاق، ۳) تعدد زوجات، ۴) حق ولایت بر فرزند، ۵) سن مسئولیت کیفری، ۶) تابعیت، ۷) دیه، ۸) ارث، ۹) شهادت، و ۱۰) قوانینی که از قتلهای ناموسی حمایت میکند. |
استراتژی | میتوان محورهای استراتژیک برنامه عمل این ائتلاف را در موارد زیر توضیح داد: ۱. پایداری و تمرکز بر مطالبات حداقلی در جهت تشکیل یک ائتلاف حداکثری از موافقان متکثر این مطالبات. |