۵- از دیگر جلوه های رمانتیسم در شوهر آهو خانم این است که گاه نویسنده رمان، جهان را آن چنان که خود می خواهد و آن چنان که باید باشد، تصویر می کند.
برای نمونه به چند مورد اشاره می شود:
«زیر ستاره ها خوابیدن هم برای خود لذتی دارد. خواب نیز مانند خوردن تنقلاتی دارد که میل واشتها را فزون می سازد و اگر خنکای شب وهوای آزاد در تابستان،گرمای کرسی و لَم دادن های پای آن در زمستان نیز نباشد پس زندگی دیگر به چه درد می خورد؟» (همان:۳۶۵)
«مسأله عشق در قاموس انسان چندان که غریزی است اختیاری نیست، کورش کبیر علی رغم وسوسه هایی که از هر سو محاصره اش کرده بود به پان ته آ، زن زیبای شوشی ننگریست تامبادا عنان عقل واختیار از کف بدهد و دل به وی ببندد و داوود نبی با همه شوکت پیغمبریش از چنین وسوسه ای در امان نماند، نود ونه زن در سراپرده حرمش بود و بااین وجود به صرف عشق و هوسرانی به خود حق داد تا زیبا روی حرم مرد ناتوانی را با دسیسه از دستش بستاند.» (همان:۱۷۸)
«ذوق های سلیم و ارواح حساسی که در همهمه های گوش خراش محیط خسته و زده شده اند، در گرمای تلاشی که هدفش خواه و ناخواه با رضای پستی های نفس منتهی شده است سرخورده و نومید گشته اند، در جستجوی مأوایی هستند که موسیقی می تواند مانند مذهب سایبان آن باشد.» (همان:۱۳۰)
۶- بی قیدی غیر مسئولانه و گذشته وآینده را در حال خلاصه کردن از دیگر ویژگی های رمانتیک این رمان است.
شاهد این مدعا است :
«به قول ترک ها احمق آن کسی است که بگوید دراین دنیا غم هست، بگذار بنوشیم و عجالتأ خوش باشیم. در زندگی همینقدر فهمیده ام که باید دم را غنیمت شمرد.»(همان: ۸۶۵)
۳-۸-ناتورالیسم در شوهر آهوخانم
اصول منطبق با مکتب ناتورالیسم در شوهر آهو خانم عبارت است از:
-
- یکی از ویژگی های ناتورالیستی شوهر آهو خانم این است که نویسنده شخصیتهای رمان را به گونه ای تصویر می کند که گویی آنهاهیچ گونه اراده ای از خود ندارند و در کشاکش بی پایان زندگی گرفتار جبری طبیعی واجتماعی اند و قادرنیستند خود را از تأثیر این نیروهای خارجی درونی برهانند یا این عوامل را تغییر دهند .
ازاین رو قهرمانان داستان سرنوشتی محتوم دارند، به طوری که تلاش آنها برای تغییر این عوامل و تقابل آنها باتقدیر و سرنوشتشان خصوصیتی تراژیک به رمان می بخشد. برای نمونه خواننده درهمان ابتدای رمان می بیند که آهو، زن زحمتکشی که شوهرش، زندگی، مقام و موقعیتش را مدیون اوست به راحتی زنی دیگر را به عنوان هووی آهو به خانه می آورد آهونیز که هیچ اراده و اختیاری ازخودندارد و نمی تواند در برابر این ظلمی که جامعه و دین حدش را به دست مرد داده است، مقاومت کند و به ناچار تسلیم می شود.
-
- نویسنده شوهر آهو خانم در سراسر رمان عشق را به صورت یک خواست جسمانی مطرح می کند و ازتسلیم شخصیت های داستانی در برابر غرایز جنسی خود سخن می گوید و رابطه جنسی را به عنوان یک تجربه مشروع نشان می دهد.
«هیچ کلمه و جمله ای قادر نیست حال زن جفاکشیده و خواری دیده را در آن لحظه گرانبها به توصیف در آورد. با یک لفظ معنی دار شوهر که در عین حال پیام امید و شادمانی بود رستاخیزی از عشق و احساس در قلبش پاشید. سستی و لَختیِ ترس آوری که به سر حد مرگ سُکرآور و گوارا بود بر ارکان اراده و وجودش رخنه پیدا کرده اینجا ربّ النوع مردی وهمخوابگی با همه سطوت و شکوه خیره کننده آسمانی، با همه زرق و برق هوس و خودخواهی اش به سر وقت او آمده بود تا همچون سِلِمه به هرم صولت خویش وی را بسوزاند و خاکستر کند و آهونیز همین را می خواست. در همان حال که بادبزن از دستش رها می شد بی آنکه کوچکترین اختیار یا نیروی نگه داری درخود ببیند روی سینه پشم آلوی مرد افتاد…» (افغانی،۱۳۴۵: ۶۰۱)
-
- یکی دیگر از جلوه های ناتورالیستی در شوهر آهوخانم،تشریح و توصیف صحنه برهنه و روابط جنسی آدم های داستان است.
صفحات ۶۰۱،۷۵۷،۷۵۶،۵۲۱ کتاب شوهر آهوخانم شواهد این مدعاست.
۴-۸-سوررئالیسم در شوهر آهوخانم
عناصر سورئالیستی شوهر آهو خانم عبارت است از:
۱- فلسفه بافی، اظهار فضل ،اشاره به پوچی و بیهودگی دنیا و بی اعتنایی و سهل انگاری شخصیت های داستان نسبت به زندگی از جمله جلوه های سورئالیستی رمان محسوب می شود.
«کلمه سعادت که در گذشته های پیش از هما مثل آویزی که جلوی آفتاب بگیرند برای او پرتوهای رنگ به رنگ داشت، اکنون در زندگیش پوچ و بی معنی جلوه می کرد…باری، وقتی گل محمد مرد، آهو آخرین پوسته زشت و ناهنجار خودپرستی را از لوح وجود تراشید و دور ریخت و در دیر خاموشی که برای خود ساخته و پرداخته بود بیش از پیش منزوی شد. در چهره اش حالتی دیده می شد که می گفت: این دنیا وفا ندارد، هیچ چیز آن وفا ندارد. تبسم در غم، خط حکیمانه ای که نقاش طبیعت بر سیمای او رسم کرد و تا دم مرگ با وی بود ازهمین تاریخ شروع شد.» (افغانی،۱۳۴۵: ۵۵۲و۵۵۷)
۲- افغانی، در شوهر آهو خانم به تعدد از صورت های ذهنی برای درک بهترواقعیت و شناخت بیشتر شخصیت های داستان بهره می برد.شاهد این مدعا است ، بیان جنون آمیز و هذیان گونه:
«خودم را خواهم کشت به او خواهم گفت که خودم را توی چاه خانه می اندازم.» (افغانی،۱۳۷۵: ۲۷۹)
«من باب میل او نیستم،زور که نیست. مردیکه نمی خواهد به عشق زنش خیانت بکند، زور که نیست.» (همان:۴۹۸)
گاه قهرمانان رمان، صورت های ذهنی خود را همان گونه که درحالت رؤیا اتفاق افتاده و دیده اند، بدون نظم و ترتیب منطقی بیان می کنند و واقعیت های عینی را نماینده صور ذهنی خود می پندارند
«خوابی راکه چند شب پیش ازآن دیده بود و بعدها که جزئیات فراموش شده آنرا به یادآورد به صورت یک خاطره یا حتی حادثه بزرگ درذهنش حک شد پیش چشم مجسم می کرد. واقعاً خود زندگی نیز رؤیایی بیش نبود منتهی رؤیایی که هیچکس نمی خواست تعبیرش کند. با مرحوم پدرش و جمعی دیگر که آنان را نمی شناخت در صحن حرم امام رضا لِی لِی میکرد و پارچه ای که به رنگهای پرچم ایران بود به جای احرامی سفید بود بر دوش انداخته بود. البته این آرزوی هر مسلمانی است که روزی خانه خدا را زیارت کند. ولی آیا تعبیر درست آن خواب اینک حی و حاضر درنیامده بود؟ یک طرفش جوانی و طراوت و زیبایی بود ، یعنی همان رنگ قرمز احرامی، یک طرفش خرمی و صفا و آرامش زندگی ، یعنی همان رنگ سبز احرامی ، رخسار هما. بیاض دل انگیز گردن و بناگوش لطیفش ، با قوت و قدرتی سحر آسا او را بر می انگیخت ، در کالبد فرسوده اش اکسیر جوانی تزریق می کرد.» (افغانی،۱۳۵۴: ۳۰۷)
«آیا خود سید میران،بیست سال پیش ازآن در همین باغ هر بار که از کنار نهر حاضر می گذشت این آرزو دردلش پر نمی زد که به حکم یک معجزه خدایی یا تصادف افسانه ای، پری پیکر زرین مویی روبه روی خود ببیند و عاجزانه یا با تسلط ماده افکن مردی ازوی کام دل بطلبد؟ عجبا از کار گیتی، این او واین هم آن پری پیکری که دلش آرزو می گرد؟!» (همان: ۶۵۸)
بیان تصور و خیال:
«درتصورش به طور غلط چنین می آمد که شوهرش در همان لحظه رفته است تا هما را صیغه کند…و بعد از آن،ساعت روی پیش بخاری که با صدای لنگرداری پیوسته کسوت را می شکست و این آهنگ ناموافق را که بر قلب زن سی ساله زخم می زد به گوش می رساند:هما! هما! صیغه! صیغه» (همان: ۲۷۶)
۳-افغانی، در شوهر آهوخانم به صورت کنایه و طنز ارزش های مذهبی و معیارهای اخلاقی را مورد تمسخر قرار می دهد. به عنوان مثال:
«بچه ها که پولشان را گرفتند یکی مثل خاله سوسکه ها با چادر سیاه و دیگری با کیف حمایل گردن در حالی که مشغول سنجاق زدن در جیب خود بود، خاموش و مطیع ازخانه به سوی مدرسه های خود روان شدند.»(همان: ۲۸۱)
۴- از زبان شخصیت های داستان ،افکار و اندیشه های نویسنده آشکار می شود.برای نمونه می توان به گفتگوی خالو کرم با سید میران اشاره کرد:
«سیاست دولت به طور کلی بر این محور دور می زند که مردم را تا آنجا که می تواند از دور هم بپاشد. با وحدت فکر یا همبستگی های اجتماعی به هررنگ که میخواهد باشد،سیاسی ،مذهبی،صنفی،تعاونی ،مخالف است . درقهوه خانه های شهر من شنیده ام که بازی شاه ـ وزیری نیز غدغن شده است . آیا این هم روضه خوانی یا کنفرانس حزبی است که درآن بشود به سیاست دولت گوشه زد ؟عاقبت خودکامگی حتی در یک خانواده کوچک همیشه با تشنجات تلخ و شدید همراه بوده است چه رسد به یک مملکت بزرگ و کهنسال . من که یک کدخدای با سابقه هستم خوب قبول دارم که رعیت تلاشش عاید دیگری می گردد . حال آنکه در چار دیوار مرزهای یک مملکت نه چنین وضع کلی می تواند حکمفرما باشد و نه ملت صغیر است که نفع و ضرر خود را نتواند از هم فرق بگذارد. (افغانی،۱۳۴۵: ۴۷۳)
۵-۸-سمبولیسم در شوهر آهوخانم
۱-بیان حالت اندوهبار و ماتمزای طبیعت، مناظر و حوادثی که مایه یأس و نگرانی انسان است.
«صدای طبل و موزیکی که از چند دقیقه پیش از آن در خیابان به گوش می رسید رفته رفته نزدیکتر می شد. مردم در بالکن ها و پیاده روها در سکوتی نیمه اضطراب آلود،نیمه بی قیدانه به قصد تماشا انتظار می کشیدند. حتی پیرزنی که برای نان ظهر عائله دستش در خمیر بود از گوشه ای سر کشیده و سمت صدا را می نگریست. دسته مزقانچیان ستونی که از راه درو می آمد با انبوهی از توده مشایعت کنندگان که اکثرأ بچه ها بودند مثل موجی غلتان به چشم می خورد که پیش می تازید. این یک واحد نظامی اعزام شده از مرکز بود که به خستگی اما به صلابت و غرور راه می سپرد و از زمین زیر پای خود غبار به هوا بلند می کرد. کسبه و مردم تماشاچی که با چنان شوقی به پیشواز ستون دویده بودند نمی دانستند در سر راه آن چه احساسی از خود نشان بدهند، علاوه برسرگردانی و بلا تکلیفی راهش را بلد نبودند. گویی همه تمرین های هوشمندانه ای که در زمان صلح هر هفته به نامی انجام می شد یکباره فراموش گشته بود. این مسئله برای علاقمندان آن گذشته از تعجب جای نگرانی بود، همان شکافی که بین ملت و ارتش وجود داشت و از چشم نادان ترین پیرزن ده نشین نیز به دور نبود به مراتب هولناک تر در دل وطنخواهان به وجود آمده بود.» (افغانی، ۱۳۴۵: ۸۵۲)
۲-افغانی به مدد احساس و تخیل حالت غیر عادی روحی و معلومات نابهنگام ضمیر شخصیت های داستان را به تصویر می کشد .
«در میان خطوط تیره و لرزان پشت پلکش گفته های اکرم به شکل اشباح عجیب و غریب می رقصید و مثل دهل در مغزش صدا می کرد :
- جادوی من این جا است، این ها است، - شاید خدا به او روا داشته باشد!
- ستایشگر خشک و خالی جمال زن، - به حق چیزهای نشنیده اکرم، مگر چنین چیزی هم دیده شده است؟!
- چرا دیده نشده است؟چه بسیار! عشق پیری است.- شاید شاید. مرا بگو که چهار سال است از او دورم ،از کجا معلوم که چنین نباشد؟!
اما نه،اگر چنین بود هما هرگز به او نمی ایستاد،یک لحظه هم به پای او نمی ایستاد . سیدمیران هنوز آنقدر ها پیر نیست،پنجاه سال ،شاید هم کمتر. بی خود می گویی اکرم. این یک حرفت را نمی توانم بپذیرم. اگر چنین باشد پس شکی نیست که چیز خور شده است، شکی نیست که این زن کار خود را کرده است. سلیطه، لوند، دزد مرد، شوهر نازنینم را به کجا کشاندی!…
خواب کوتاهی او را درربود و بلا فاصله پلک هایش را از هم گشود،آسمان روشن شده بود. (همان : ۵۳۵)