از مهمترین محاسن ثبت آزاد، نبودن مالیات بر درآمد ناشی از فعالیتهای کشتیرانی می باشد. قوانین ثبت آزاد تنها پرداخت یک مخارج اولیه را برای ثبت و همچنین یک پرداخت سالیانه برای تجدید آن و مبلغ معینی را برای دادن گواهینامه رسمی ایجاب می نماید. کشورهای ارائه دهنده پرچم مصلحتی به دلیل منافعی که در جذب صاحبان کشتی دارند، کاملاً از اخذ مالیات بر هر درآمدی که از طریق کارکرد کشتی خارجی که در آنجا ثبت شده و مشغول فعالیت تجاری است، پرهیز می نمایند. عدم پرداخت مالیات از دو جهت بر کشتیرانی بین المللی اثر گذار بوده است:
اول اینکه، از طریق کاهش هزینه کارکرد کشتی و افزایش سودآوری موجب رشد سیستم ثبت آزاد می گردد و دوم، این سود حاصله می تواند بدون هیچ نوع مخارج سرباز مستقیماً به سرمایه گذاری جدید در امر کشتیرانی منجر گردد که خود عامل بحران اضافه ظرفیت در کشتیرانی بین المللی می باشد.
در خصوص مورد اول، می توان گفت که هم پاناما و هم لیبریا دو کشور مهم ثبت آزاد قوانین بازرگانی و تجاری بسیار آزادی دارند، به مجرد اینکه یک صاحب کشتی آمریکایی مایملک متعلق به خود را در این دو کشور به ثبت برساند قادر خواهد بود که از قوانین مالیاتی ایالات متحده به نفع خودش استفاده بکند. زیرا که معمولاً در ایالات متحده، مالیات بر روی یک کمپانی که به طور کامل مالکیت خارجی دارد فقط بر مبنای درآمدهایی که از ایالات متحده و منابع آن به دست می آورد، اخذ می گردد۱.
این امر به صاحب کشتی آمریکایی که دارای شرکتی در پاناما یا لیبریا هست اجازه می دهد که مالیاتش را تغییر دهد و بتواند در بهترین شرایط مالیاتی قرار بگیرد. از طرف دیگر او قادر است که از انباشت درآمدهای بدون مالیاتش برای سرمایه گذاری جدید و یا برای تعمیر و نگهداری ناوگانهای موجود خودش استفاده بکند. به این ترتیب یک کمپانی آمریکایی تا حدودی می تواند از مالیات بر درآمد ایالات متحده از طریق تشکیل یک شرکت در کشور ثبت آزاد فرار کرده و شرکت دریانوردی خودش را در انجا به کار بیندازد.
این موضوع برای صاحبان کشتی آمریکایی حائز اهمیت است چرا که اگر درآمد آنها شامل مالیاتهای ایالات متحده گردد، قادر نخواهند بود در بازارهای بین المللی کشتیرانی، با مالکین کشتیهای غیر آمریکایی رقابت کنند. این بدان جهت است که «بیشتر کشورهای اروپایی از صنایع کشتیرانی خودشان فقط کمی و یا گاهی به مبلغ ناچیز مالیات بر درآمد وصول می نمایند»۱.
بر اساس نظرات برخی از صاحبنظران، هر تغییر عمده ای در قوانین مالیاتی ایالات متحده که موجب از بین بردن نسبتهای مالیاتی جاری روی درآمدهای کمپانیهای خارجی شودف ممکن است شکست های مهمی را برای ناوگانهای پرچم مصحلتی که هم اکنون تحت کنترل و مالکیت سودآورد خود ایالات متحده هم هستند، ایجاد کند در نتیجه اینگونه کشتیها دیگر قادر نخواهند بود که در بازارهای خارجی کشتیرانی رقابت نمایند.
معمولاً برنامه مالیاتی که در دیگر کشورهای سنتی دریایی برای کشتیرانی ملی شان اجرا می شود بدین صورت است که همان نرخهای اساسی مالیاتی که در شرکتهای صنعتی و تجاری معمول است در شرکتهای کشترانی نیز صدق می کند.
البته امتیازات و پاداشهای مخصوصی نیز داده می شود که به میزان کارکرد کشتی بستگی دارد که حتی ممکن است این امتیازات، عموماً بر عدم پرداخت مالیات در سیستم پرچم مصلحتی برتری داشته باشد. ولی علیرغم آن، چون صاحبان کتشی مخیر نخواهند بود تا با جریان نقدینگی شان آزادانه برخورد کنند این مسئله سبب می گردد تا در این کشورها، ثبت تحت پرچمهای مصلحتی باز هم مطلوبتر باقی بماند.
اما در ارتباط با جهت دیگر مسئله، باید گفت که عدم پرداخت مالیات و نبود سیاستهای مالی و برنامه ریزی اقتصادی در سیستم ثبت آزاد به هنگامی که این بخش سهم اصلی را در حمل و نقل بین المللی یافته است موجب گردیده که تمامی سود ناشی از فعالیتهای آن مجدداً و بلاواسطه صرف سرمایه گذاری بیشتر در خود آن بشود که خود موجب افزایش فزاینده و بی رویه ناوگانهای ثبت آزاد خواهد شد.
موافقین ثبت آزاد در مورد مالیات، این بحث را مطرح می کنند که «خودداری از پرداخت مالیات یک بازی کلاسیک است که به ثبت آزاد مربوط نمی شود. فرار از مالیات بدون شک یک نکته است ولی نکته اساسی و اصلی که موجب می شود صاحبان بسیاری از کشتیها را به جستجوی ثبت آزاد هدایت کند، نیست»۱.
این گروه اینگونه استدلال می نمایند که تشویقهایی برای کشتیرانی و همچنین راههایی برای فرار از مالیات مانند حساب سازی و اقدامات دیگر در محاسبات در خیلی از کشورها وجود دارد، بنابراین پرداخت مالیات در کشورهای پیشرفته به وسیله صاحب کشتی، تقریباً داوطلبانه است و آنقدر مکانیزیم مهم و عمده ای نیست که برای فرار از آن، مالک کشتی به ثبت آزاد روی بیاورد. شاید این بحث اساس درستی نداشته باشد ،چون در کشورهای پیشرفته فرار از مالیات با اقدامات غیر قانونی توأم بوده و باری از ریسک را به همراه دارد و حال آنکه در کشورهای ثبت آزاد خیلی راحت هیچ مالیاتی پرداخت نمی شود و در نتیجه ریسک آن کم است.
البته شاید بتوان گفت که عدم پرداخت مالیات بر درآمد از مهمترین فاکتورها در روی آوری کشتیها به ثبت آزاد نبوده، چرا که در اکثر کشورها بخشودگی های خاصی برای صنعت کشتیرانی در نظر گرفته شده است. ولی به هر صورت از عوامل مهم در انتخاب این نوع ثبت به شمار می رود.
وضعیت کشتیرانی در یونان بعد از جنگ گواهی بر این مطلب است. در یونان که یکی از صاحبان ثبت آزاد است، در سالهای بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم، شرایط ناپایدار سیاسی وجود داشت که موجب افزایش ترس در رابطه با ملی شدن سرمایه ها در بین صاحبان کشتی و همینطور سرمایه گذاران در صنعت کشتیرانی این کشور می گردید.
از طرف دیگر صاحبان کشتی یونانی درست شبیه تمام کشتی دارای در اکثر کشورهای دریایی، تحت شرایط سنگین مالیاتی بودند. در نتیجه آنها پاناما، هندوراس، کاستاریکا و بعداً پرچم لیبریا و یدگر پرچمهایی را که معافیت از مالیات را ارئه می کردند، مناسب تشخیص دادند و در نتیجه یک ناوگان تجاری عظیم با مالکیت یونانی تحت پرچم این کشورها به وجود آمد. از آنجایی که «موضع حکومت یونان براین پایه قرار داشت که کشتیهای پرچم مصلحتی برای کشتیرانی یونانی مضر هستند».۱
برای اصلاح این وضعیت، یکی از اهداف اصلی سیاست اقتصادی جدید یونان جلب این ناوگانها، به پرچم ملی تعیین گردید. این سیاست در قانون سال ۱۹۵۳ یونان منعکس گردید که اصلیترین هدف این قانون کاهش و یا به حداقل رساندن برتری پرچمهای مصلحتی نسبت به پرچم ملی بود. در این مورد نرخهای ثابت مالیاتی که قابل افزایش نبودند، وضع گردید و همچنین تخفیفهای مالیاتی برای کشتیهایی که از دو سال کمتر سن داشت و کاهش مالیاتی برای کشتیهایی که ۲۰ سال سن داشتند، به مورد اجرا گذارده شد»۲.
مجموعۀ این سیاستها به همراه شرایط ثابت سیاسی- اقتصادی که در یونان به وجود آمد، نتایج خوبی به بار آورد و تأثیر مثبتی را بر توسعه اقتصادی یونان در امر کشتیرانی گذاشت.
در مورد انگلیس نیز این حقیقت که نرخهای مالیاتی این کشور در کشتیرانی بالاتر از کشورهای رقیب آن بوده، همواره به عنوان ضعف عملکرد کشتیرانی انگلیس در سالهای بعد از جنگ مورد ملامت قرار گرفته است. در سال ۱۹۶۰ شورای عمومی کشتیرانی انگلیس اثرات سوء ناشی از آزادی از مالیات تناژهای پرچم مصلحتی بر روی کشتیرانی این کشور را مورد بررسی قرار داد، و در این مورد، موفقیت کوششهای حکومت یونان از سال ۱۹۵۳ برای جذب مجدد تناژها از پرچم مصلحتی به پرچم ملی را که یکی از عناصر مهم آن آزادی نسبی از وضع شدن یک سیستم مالیاتی بوده است، خاطر نشان ساخت»۱
بنابراین می توان گفت که قوانین کاملاً لیبرال مالیاتی ثبت آزاد، از جمله مکانیزمهایی است که موجب جذب کشتیها با مالیکت خارجی می گردد.
استفاده از نیروی کار ارزان و ارائه خدمات ارزان به خدمه کشتی
واقعیت این استکه کارکنان کشتیهای پرچم مصلحتی یکی از ارزانترین و کم خرجترین نیروی کار مهاجر هستندکه ناوگانهای ثبت آزاد با بهره گرفتن از این نیروی کار ارزان و با صرف حداقل امکانات رفاهی و تسهیلات کاری برای کارکنان خود، حداکثر سود را از آن خود ساخت اند.
بطور کلی حقوق کارکنان مهمترین بخش مخارج جاری یک کشتی و بخصوص کشتیهای ایالات متحده را تشکیل می دهد. صاحب یک کشتی تحت پرچم ایالات متحده باید حقوق و دستمزد کارکنان را بر اساس رده بندی حقوقی این کشور بپردازد و ارائه خدمات به کارکنان نیز باید بر طبق استانداردهای این کشور که نسبتاً بالا است، باشد. از طرف دیگر «طبق قانون ایالات متحده تمام افسران و حداقل ۷۵ درصداز کارکنان در یک کشتی با پرچم این کشور باید از تابعین این کشور باشند».۲ بدین جهت است که «مخارج جای برای کشتیهای تحت پرچم ایالات متحده دو برابر این مخارج برای کشتیهایی است که تحت پرچم لیبریا و پاناما حرکت می نمایند».۱
بنابراین صاحبان کشتی آمریکایی می تواند از طریق ثبت کشتی تحت پرچم مصلحتی خدمه مهاجر خارج از اتحادیه های کارگری و دیگر کارکنان کشتی را با حقوق های بهمراتب پائینتر به استخدام درآورند و مبادرت به کاهش هزینه جاری خود نموده و به صورت مؤثرتری با رقبای خارجی خود رقابت نمایند.
در این راستا یک مقام رسمی یکی از کمپانی های ایالات متحده به ضرورت پرچمهای مصلحتی به شرح زیر اشاره می کند:
دلیل اصلی برای کارکردن تانکرها تحت پرچم خارجی، مسئله رقابت است. ما نمی توانیم قابل رقابت با کمپانی های بین المللی نفتی که صاحبان خارجی دارند و به وسیله آنها هم کنترل می شوند باقی بمانیم، در حالی که تانکرهای خودمان را بدون استثنا تحت پرچم ایالات متحده به حرکت در آوریم. چرا که مخارج یک کشتی تحت پرچم آمریکا تا حدود ۷۰ درصد بیشتر از مخارج کشتی هایی خواهد بود که تحت پرچمهای خارجی در حال کشتیرانی هستند».۲
با در نظر گرفتن مخارج غیر برابر و همینطور اشکالاتی که از داشتن یک کشتی با مالکیت ایالات متحده و تحت پرچم این کشور وجود خواهد داشت کنگره آمریکا لایحه تجارت دریایی را در سال ۱۹۳۶ برای ایجاد یا تعمیم سوبسیدهایی برای کشتیهای با پرچم این کشور، به تصویر رساند، جهت احراز شرایط برای دریافت این کمکها کشتیها می بایست حتماً «در یکی از اسکله های ایالات متحده ساخته شده باشند»۳
و حال آنکه افزایش هزینه های ساخت کشتی به دلیل دستمزدهای بالاتر، موجب کاهش مقدار خالص کمکهایی که واقعاً می توانست دست صاحبان کشتیها را بگیرد، می گیرد.
اثر مهم استفاده از نیروی کار ارزان و کاهش هزینه های جاری کشتی را بعد از جنگ جهانی دوم که یک انبساط مهمی در تجارت خارجی ایالات متحده در رابطه با افزایش فزاینده واردات محصولات نفتی و مواد اولیه به وقوع پیوست، می توان دید.
ناوگان تجاری این کشور دراین برهه از زمان قادر نبود که بار شد تجارت خارجی، هماهنگی داشته باشد، در نتیجه نسبت تعداد کشتیهای که در تجرابت خارجی این کشور فعال بودند رو به کاهش گذاشت. «بطوری که در سال ۱۹۴۸ این کشتیها که ۵۳ درصد تجارت خارجی ایالات متحده را به عهده داشتند در سال ۱۹۶۰ فقط ۱۲ درصد را شامل می شدند».۱ نسبتی که در چهل سال گذشته از هر آمار ثبت شده ای کمتر بود.
علت این امر ناشی از اولاً مخارج بالای تولید کشتی در ایالات متحده و ثانیاً مخارج جاری دائماً رو به تزاید کشتیها بود. به همین جهت ضرورت رقابت با خارجیها درامر کشتیرانی از طریق کاهش مخارج کارکرد کشتی به وسیله نمایندگان مهمترین کمپانیهای نفتی آمریکایی به درستی درک شده و در مذاکراتی که در کمیته سنا در مورد تجارت خارجی و بین ایالتی در ۱۹۵۷ انجام شد، ذکر گردید که: «ما احساس می کنیم که به منظور قابل رقابت بودن باید مخارج کمتر حمل و نقل را داشته باشیم. به همین جهت برای ما ضروری است که تانکرهای خود را تحت پرچمهای خارجی قرار دهیم. این را همه می دانند که مخارج کارکرد تانکرها تحت پرچم ایالات متحده به مراتب بالاتر از مخارج تانکرهایی است که تحت پرچم خارجی ثبت شده اند».۱
البته مورد استفاده از پرچمهای مصلحتی جهت پائین نگه داشتن مخارج کشتی برای صاحبان کشتیهای ایالات متحده بیشتر از مالکین کشتیهای اروپایی اهمیت داشت، به لحاظ اینکه «هزینه کارکرد کشتیها تحت پرچم کشورهای اروپایی خیلی بالاتر از کشتیهای تحت پرچم مصلحتی نبوده است».۲ لذا برای مالکین اروپایی استفاده از نیروی کار ارزان در مقایسه با مالکین آمریکایی اهمیت کمتری دارد.
در اینجا ضروری به نظر می رسد که به هزینه تعمیرات کشتی نیز اشاره شود مخارج تعمیر نیز از عوامل دو برابر تعمیر در خارج هزینه دارند. از طرف دیگر بر طبق قوانین این کشور، کشتیهای ثبت ایالات متحده می بایستی در بنادر آن کشور تعمیر شوند و اگر چنانچه در خارج تعمیر شوند باید ۵۰ درصد این مخارج را بابت مالیات بپردازند»۳.که در هر صورت موجب افزایش هزینه کشتی می شود. چه تعمیر کشتی در داخل کشور به علت سطح بالای دستمزدها، موجب افزایش هزینه کارکرد می گرد و چه اینکه اگر صاحب کشتی مبادرت به تعمیر کشتی در خارج نماید، می بایست مبلغی را به عنوان مالیات بپردازد و حال آنکه یک کشتی امریکایی که پرچم مصلحتی دارد، از یک چنین هزینه هایی فارغ است.
بر اساس گزارشی که در سال ۱۹۷۵ توسط دبیر خانه انکتاد تنظیم گردید «یک کشتی مدرن حمل مواد خام تحت پرچم لیبریا با افسران اروپایی و خدمه هنگ کنگی، مخارج پرسنلی سالیانه اش شامل پرداختهای مستقیم و غیر مستقیم در حدود ۲۲۰ تا ۲۵۰ هزار دلار می شود. در حالی که،همین کشتی تحت پرچم انگلیس و با افسران انگلیسی و خدمه خارجی، مخارج سالیانه اش در حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ هزار دلال خواهد بود. صرفه جویی که برای کشتی لیریایی وجود دارد عمدتاً از پرداختهای غیر مستقیم و همینطور از استخدام حداقل پرسنل ناشی می شود. همچنین براساس گفته فدراسیون کشتیرانی تحت کنترل آمریکا (FACS)1 یک کشتی تحت پرچم ایالات متحده که حمل کننده مواد جامد است با خدمه ای در حدود ۳۲ نفر دارای مخارج کلی (حقوقهای شامل اضافه کاریها و پاداش) در حدود ۰۰۰/۷۵۰/۱ دلار در سال است و همین مخارج برای همین تعداد پرسنل ایتالیایی که بطور عمده در ناوگان فدراسیون کشتیرانی تحت کنترل آمریکا وجود دارد در حدود ۵۴۵ تا ۵۹۵ هزار دلار در سال می گردد. ضمناً حدس زده شده که یک خدمه فیلیپینی ۳۰ نفری می تواند فقط ۲۴۰ هزار دلار در سال مخارج داشته باشد»۲.
ارقام مذکور بیانگر این واقعیت است که بدون تردید کشتیهای تحت پرچم مصلحتی با مخارج پرسنلی پائینتری نسبت به آنهایی که پرچم کشورهای پیشرفته صنعتی را در اهتزاز دارند کار می کنند که این ناشی از دستمزدهای پائینی است که به خدمه کشتیهای ثبت ازاد که عمدتاً از کشورهای در حال توسعه هستند، پرداخت می شود.
غیر قابل دسترس بودن مالکین کشتی (گمنام بودن مالکیت)
گمنام بودن مالکیت، یکی از مهمترین مزایایی است که یک پرچم مصلحتی دارد، زیرا که در این صورت دست صاحبان کشتی برای انجم هر کاری کاملاً باز است. بررسی های انکتاد حاکی از آن است که اکثراً هویت صاحبان و مالکان کشتیهای ثبت آزاد برای دولتی های ثبت کننده غیر قابل شناسایی می باشد۳.
همانطوری که دبیرخانه انکتاد اعلام نمود: «در اکثر مواقع و یا در بسیاری از موارد مالکینی که برای ثبت آزاد مراجعه می کنند، مالکان ظاهری و صرفاً صاحبان اسمی کشتیهای ثبت آزاد هستند».۱
حقیقت این است که کشورهای که ثبت آزاد را رائه می نمایند فقط به هزینه هایی که بابت ثبت دریافت می کنند دلخوش هستند و معمولاً کاری به مسئله مالکیت واقعی کشتیها ندارند. به علاوه تعداد کثیری از کمپانی هایی که از طریق آنها صاحبان کشتی ثبت آزاد به فعالیت می پردازند فقط یک تابلوی صوری داشته و کمپانی های واقعی نیستند، بنابراین افراط در انجام ریسکهای بزرگ برای صاحبان ماجرا جوی کشتیها امکان پذیر خواهد بود.
قابل ذکر است که صاحبان کشتیهای ثبت آزاد کمتر مورد بازخواست قرار می گیرند، زیرا استفاده از وکالت داده به شخص در مسئله ثبت، کمتر تحت قانونمندی است. بدین مفهوم که کشتیهایی که به صورت آزاد ثبت می شوند ممکن است چندین مالک داشت باشند. ولی آنها به هنگام ثبت فقط یک نفر را به عنوان نماینده خودشان معرفی می نمایند و به این ترتیب تعیین هویت واقعی در مقابل هویت اسمی مالکین کشتی مشکل آفرین می گردد.
پائین بودن سطح استاندارد ایمنی و شرایط کاری (عدم امنیت ناوبری)
از عوامل مهم دیگری که در روی آوردن صاحبان کشتی به ثبت آزاد نقش مهمی دارد، پائین بودن استانداردهای امین و شرایط کاری نسبت به ثبت معمولی است. حقیقت این است که در این کشتیها مقررات ایمنی و استانداردها کاملاً رعایت نمی شود.
استفاده کنندگان از پرچمهای مصلحتی از همه نوع کشتی های کهنه و مستعمل و افراد و خدمه غیر متخصص و تعلیم ندیده استفاده می نمایند که این خود موجب کاهش هزینه برای صاحبان و بهره برداران کشتی می گردد. صاحبان کشتی پرچم مصحلتی جهت کسب سود بیشتر، کوشش در صرفه جویی مخارج کشتی داشته و هیچ گونه هزینه ای برای تعلیم افراد و پرسنل خود متحمل نمی شوند و غالباً کشتیهای خارج از استاندارد را نیز مورد استفاده قرار می دهند. بدون تردید رهایی از هرگونه قیودات ایمنی یکی از جاذبه های ثبت آزاد می تواند باشد.
مدافعین ثبت آزاد در این مورد بدینگونه بحث می نمایند که این حقیقت که بسیاری از کشتیها در موقع حمل نفت دچار سانحه شدند، تحت ثبت آزاد قرار داشتند، پایه را فراهم نموده برای این استدلال که از ثبت آزاد به عنوام محملی برای رها شدن از استانداردهایی که به وسیله مقررات بین المللی برای ایمنی وضع شده اند، استفاده می شود و خطرات در دریاها را افزای می دهد، اگر چه ممکن است این مورد برای برخی از صاحبان کشتی دلیل برای روی آوردن به ثبت آزاد به شمار آید، ولی در کلی غیر قابل تعمیم است.
بسیاری از ناوگانهای به صورت آزاد ثبت شده شامل کشتیهای کاملاً مدرن و ایمن هستند. به علاوه، بسیاری از کشورهایی که امکانات ثبت آزاد را ارائه می کند، نیز اعمال استانداردهای ایمنی و نظارت خود را در تطابق با مقررات سازمان بین المللی کار و سازمان بین المللی دریایی را شروع کرده اند».۱
آزادی از سیستم اداری و کنترل مقررات
رهایی از مقررات ملی از عوامل دیگری است که صاحبان کشتی را به استفاده از ثبت آزاد تشویق می نماید.کشورهایی که ثبت آزاد را ارائه می نمایند دارای قوانین بازرگانی و تجاری بسیار ساده و آزادی هستند و در واقع هیچ نوع کنترل و اعمال نفوذی بر کار کشتی و نحوه اداره آن ندارند. صاحبان کشتی پرچم مصلحتی با آزادی کامل و بدون اینکه ملزم به رعایت قوانین باشند.مشغول تجارت هستند، بنابراین نیل به آزادی از مقررات مرزها و همینطور آزادی بیشتر برای حداکثر انعطاف در کار کردن، این امکان را برای صاحبان کشتی به وجود می آورد که در حداکثر سوددهی کار کنند.
از آنجایی که این گونه ثبت منبع درآمدی برای کشورهای ارائه کننده پرچم مصلحتی به شمار می آید، ضرورتاً در این سیستم قوانین و شرایط بسیار ساده ای برای ثبت کشتیها تعیین شده که موجب تشویق مالکین کشتی جهت استفاده از آن می گردد. درواقع فقدان شراط دقیق برای تابعیت مالکین و کارکنان کشتی در لیبریا، پاناما، هندوراس و کاستاریکا، این کشورهای را مورد توجه صاحبان کشتیهای خارجی و بخصوص مالکینی که خارج از کشورهای دریایی سنتی بوده و احتیاج داشتند که در یک رقابت سودآور با این کشورها درگیر شوند، قرار داده است. در نتیجه ایجاد هرگونه محدودیتی، موجب کاهش توجه مالکین کشتیها جهت استفاده از ثبت آزاد خواهد شد. در این مورد به هندوراس و کاستاریکا می توان اشاره نمود که از نظر پرچمهای مصلحتی کشورهای کم اهمیت تری هستند، چرا که آنها قوانینی را به مورد اجرا گذاشتند که بسیاری از جاذبه های آنها را کاهش داده است.
دو کشور پاناما و لیبریا که از بزرگترین کشورهای ثبت آزاد هستند قوانین بسیار آزاد و راحتی در ثبت دارند. قوانین لیبریا حتی ایجاب نمی نماید که کشتیها برای ثبت اولیه به آن کشور بروند و فقط از طریق ایجاد یک مؤسسه فرعی در کشورهای دیگر عمل ثبت صورت می گیرد و تنها مبلغ به عنوان حق الثبت از مالکین دریافت می شود.»
کشور کوچک « وان واتو » نیز اخیراً از سیستم ثبت آزاد به عنوان یک منبع درآمد استفاده می نماید. در ۷ مه ۱۹۸۱ این جمهوری که قبلاً مستعمره مشترک انگلیس و فرانسه بود ماده قانونی را به اجرا گذاشت که هدفش ایجاد یک سیستم ثبت آزاد خواهد بود. شرایط ثبت در این کشور بسیار ساده و بدون تشریفات تعیین شد. بدینگونه که « با ایجاد یک دفتر رسمی از طرف این کشور در نیویورک، مالکین کشتی امکان می یابند جهت ثبت به این دفتر مراجعه نمایند و بنابراین، الزامی برای مراجعه مالک کشتی به این کشور وجود ندارد. برای انجام ثبت نیز ارائه یک وکالت نامه و یا یک صورت جلسه که ( لازم نیست رسمی باشد ) و صرفاً « نشان دهنده توافق تمام مالکین برای ثبت باشد، کافی است. پرداخت هزینه ثبت و سایر مخارج لازمه نیز به وسیله چک در یکی از بانکهای نیویورک صورت می گیرد ». و بدینگونه عمل ثبت در نهایت سادگی و بدون هیچ گونه کنترلی انجام می پذیرد.
صاحب نظرانی که تلویحاً از ثبت آزاد حمایت نموده و مخالف با کنترل آن از طریق اعمال قوانین بین المللی هستند و عمدتاً از یک اقتصاد کاملاً آزاد حمایت می نمایند عقاید خود را در خصوص منافع و علت روی آوری به ثبت آزاد بر این محور سازماندهی نموده اند که « پدیده ثبت آزاد تا حدود خیلی زیادی نتیجه اشکالات در قانونگذاری ملی دریایی و با مقررات منع کننده حکومتی و طرز عمل شده دولتی کشورهاست ».
اگر این خط دنبال شود تداوم وجود پرچمهای مصلحتی و ثبت آزاد را می توانیم ناشی از سه سری نیرو که به صورت مجزا و یا توأماً عمل می کنند، بدانیم. « در مرحله اول نیروهای دافعه برخی از ثبتها هستند، این نیروها مشتملند بر مقیاسهای بالای تأمین پرسنلی و قوانین سخت مالیاتی، پافشاری برروی استفاده از کشتیهای ساخته شده داخلی به قیمتهای بالاتر از سطوح بین المللی که صاحبان ملی کشتیها را دفع می نمایند. مگر اینکه آنها بوسیله سوبسیدها و با ایجاد ارجعیتهایی از نظر بنادر و یا راه های دیگر، حمایت بشوند. دوم ممانعت کننده ها که شامل هستند بر اشکالات در قوانین ملی دریایی، اشکالات در انتقال ارزخارجی، قواعد سخت ملی برای تأمین پرسنل کشتیها که هرکدام از آنها موجب می شوند صاحبان کشتی به دنبال پرچمهای دیگری برای کشتیهای خود باشند. سوم: نیروهای جذب کننده مربوط به پرچمهای خاص هستند که شامل برآزادی از اعمال استانداردهای کاری و ایمنی قابل قبول و تأمین اجتماعی و غیره، می شوند ».
از جمله عوامل دیگری که فعالیت اداری و مالی کشتیهای ثبت آزاد را تسهیل می کند و برجاذبه این سیستم می افزاید، پرداخت دستمزدها به کارکنان و خدمه کشتی با ارزهای رایج است که به راحتی و به دور از مقررات اداری قابل استفاده و به وسیله مشتریان و یا صاحبان کمپانیهای کشتیرانی است و این فایده را در بردارد که گذشته از منافعی که برای صاحبان کشتی ثبت شده در خارج ایجاد می شود کشتی با یک تبدیل ارزی راحت به کار خود ادامه می دهد.
ب. دلایل سیاسی ( انگیزه های سیاسی ) ثبت آزاد
دلایل سیاسی استفاده از ثبت آزاد همواره در طول زمان و در شرایط مختلف سیاسی و بین المللی پارامتر متغییری بوده است. در طی جنگ جهانی دوم، صاحبان کشتی در دولتهای در حال جنگ ترک تابعیت نمودند و مجدداً کشتی هایشان را تحت یک پرچم بیطرف ثبت کردند. به این منظور که در اتفاقات جنگ درگیر نشده و یا از بین نروند « برای صاحبان کشتی آمریکایی نیز روی آوردن به ثبت آزاد در این برهه از زمان بیشتر ناشی از مسائل سیاسی بوده و عمدتاً هدف این بوده است که از خدشه دار شدن سیاست بیطرفانه ایالات متحده ممانعت به عمل آید»:۱ زیرا که کشتیهای آمریکایی وقتی که قصد کمک به یکی از طرفین جنگ را داشتند جهت حفظ سیاست بیطرفی ایالات متحده تحت کشور دیگر به ثبت رسیده و با پرچم غیر ملی حرکت می نمودند.
همچنین بعد از جنگ جهانی دوم استفاده از ثبت در کشورهای ثالث، توسط دولت ایالات متحده به عنوان وسیله ای برای داشتن یک ناوگان تجاری بزرگ تحت کنترل این کشور بدون استفاده از مالیات عمومی برای تأمین هزینه آن تشویق شده است. « زیرا که ناوگانهای ثبت شده آزاد امریکایی، یکی از اجزای استراتژی دفاعی آمریکا را تشکیل می دهند ».۲
همچنین پذیرفتن تابعیت کشورهای خارجی برای کشتیهای متعلق به کشورهایی نظیر اسرائیل و آفریقای جنوبی به جهت خودداری از تبعیضی بود که دولتهای دیگر برای این دو کشور قائل بودند و یا به عبارت دیگر برای خنثی کردن تحریم های اقتصادی برعلیه این دو کشور بوده است.۳
شاید بتوان گفت که عمدتاً صاحبان کشتی در مواقع بحرانی مثل وقوع انقلاب که خطرات ملی شدن سرمایه را احتمالاً در پی دارد و یا هنگام جنگ که کشورشان در یک حالت ناپایدار سیاسی است و یا در صورت تحریم اقتصادی ترجیح می دهند که پرچم خودشان را ترک کرده و در یک کشور خارجی که منافع اقتصادی یا سیاسی آنها را حفظ کند، به فعالیت کشتیرانی بپردازند.
همانطور که در نمودار فوق مشاهده میگردد از مجموع ۳۸۴ نفر، تعداد ۶۰ نفر(۱۶ درصد) از پاسخگویان دارای شغل کارمند میباشند که این گروه بیشترین فراوانی را به خود اختصاص دادهاند. لازم به ذکر است که ۱۳۲ نفر(۳۵.۹) از پاسخگویان به این سوال هیچ پاسخی ندادهاند(missing)، که به دلیل غیرشاغل بودن این افراد بوده که در جدول و نمودار زیر ویژگیهای کمی افراد نیز نشان داده شده است:
۴-۳-۴-۲- افراد غیر شاغل
افراد غیرشاغل جامعه نیز به ۵ گروه بیکار، خانهدار، محصل، دانشجو و بازنشسته تقسیم بندی شدند که جدول و نمودار زیر بیان کننده ویژگیهای کمی این افراد است:
نمودار ۴-۵: توزیع فراوانی افراد غیر شاغل به درصد
منبع: یافتههای پژوهش
از بین ۳۸۴ نفر از پاسخگویان، تعداد ۱۳۲ نفر خود را غیر شاغل معرفی کرده بودند: همانطور که در نمودار فوق ملاحظه میگردد بیشترین فراوانی مربوط به زنان خانهدار و دانشجویان میباشد که هریک به طور مساوی(۲۰ و ۴۶) درصد را به خود اختصاص دادهاند. و کمترین درصد مربوط به گروه غیرشاغل بازنشسته و محصل با (۱۷ و ۸) درصد میباشد.
۴-۴- بررسی میزان تحققپذیری مولفههای شهر خلّاق در شهر بناب
یکی از مهمترین اهداف برنامه ریزی، آینده نگری و رسیدن به توسعه مطلوب در مناطق مختلف جغرافیایی میباشد. لازمهی این فرایند مطالعه و شناخت دقیق مناطق و استعدادهای بالقوه و بالفعل، همچنین ارزیابی و شناخت رابطه بین شاخص های اثرگذار در توسعه منطقه است، در این راستا برای رسیدن به این مرحله باید از روشها و تکنیکهای مختلف یاری جست، یکی از مهمترین این راهبردها، تکنیکهای کمّی یا ریاضی می باشد(محمدی، ۱۳۸۱: ۴۳). از آن جا که تکنیکهای کمّی از روابط منطقی و دقیقی از ویژگیها و روابط بین پدیده ها ارائه نمایند(لی، ۱۳۶۶: ۵).
جهت دستیابی به هدف مطالعه، سرمایه های انسانی خلّاق شامل (تعداد فرهیختگان و هنرمندان، تعداد دانشجویان، شاغلان دارای تحصیلات عالی، تعداد نخبگان علمی، مهاجرین وارد شده برای تحصیلات، میزان تراکم جمعیت)، معیار نوآوری شامل شاخص های (تعداد واحدهای تحقیق و توسعه، تعداد محققان، تعداد اختراعات، تعداد مراکز علم و فناوری، تعداد خوشههای صنعتی و فعالیتهای تحقیق وتوسعه)، معیار سرمایه اجتماعی شامل (مشارکت اجتماعی، علاقه فراوان به جامعه، اعتماد اجتماعی، تعاون و همیاری، مشارکت در شبکه روابط اجتماعی) و معیار کیفیت زندگی با شاخص های (فرهنگ و گردشگری، اوقات فراغت، وضعیت زیست محیطی، وضعیت اقتصادی و وضعیت کالبدی) مورد مطالعه قرار گرفت.
۴-۴-۱- بررسی معیارهای شهر خلّاق در محلات شهر بناب
روند جمعیتی شهر بناب از عوامل مختلف طبیعی، محیطی و اقتصادی تاثیر پذیرفته است. این شهربدلیل موقعیت خاص استراتژیکی و چهار راهی خود در طول تاریخ، جمعیت ساکن و ثابتی نداشته است و همواره جمعیت آن در حال تغییر بوده است. شهر بناب از جمله معدود شهرستانهای استان که در طول بیست و پنج سال اخیر، (از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۹۰)، جمعیت آن ، مرتباّ افزایش یافته است. دلایل این امر را طبیتعاّ باید در شرایط اقتصادی و امکانات و منابع طبیعی منطقه جستجو کرد(جدول۵-۱).
جدول۴-۱: تحولات جمعیتی شهر بناب از سالهای(۶۵-۱۳۹۰)
۱۳۹۰ | ۱۳۸۵ | ۱۳۷۵ | ۱۳۶۵ | سال شهر |
۷۹۸۹۴ | ۶۳۲۴۰ | ۷۶۶۱۰ | ۶۳۲۴۰ | جمعیت بناب |
۳۳۰۸ | ۱۳۳۴۶ | ۱۷۳۲۶ | ۱۶۷۴۵ | افزایش جمعیت شهری |
۸۴/۰ | ۹۴/۱ | ۴۲/۲ | - | نرخ رشد |
منبع: مرکز آمار ایران
در این فاصله زمانی(۶۵-۱۳۹۰) میزان نرخ رشد سالیانه شهر بناب ۱.۹درصد محاسبه شده است. که در مقایسه کلی با میزان نرخ رشد سالیانه استان ۱.۷درصد، بیشتر بوده که این میزان نشان دهنده رشد بیشتر شهر بناب از میزان نرخ رشد سالیانه استان طی این ۲۵ سال میباشد. هر چند میزان رشد سالیانه جمعیت بناب از میزان نرخ رشد سالیانه استان بیشتر بود ولی روند رشد جمعیت این شهر مثل روند رشد جمعیتی استان سیر نزولی به خود گرفته که در سالهای اخیر بحث کنترل جمعیتی، زاد و ولد، مشکلات معیشتی، عدم تمایل جوانان برای تشکیل خانواده از عوامل مهم کاهش جمعیت شهری بناب است.
از کل جمعیت شهر بناب، ۱.۷۶ درصد در گروه سنی(کمتر از یکساله)، ۱۸.۶۹ درصد در گروه سنی(۲۴-۱۵)، ۵۲.۵۹ درصد در گروه سنی(۲۵-۶۴)، و ۵.۶۹ درصد در گروه سنی ۶۵ ساله و بیشتر قرار دارد. از کل جمعیت ۷۹۸۹۴ نفری شهر بناب، بیشترین میزان جمعیت متعلق به محله ۶(عسگرآباد، داش کورپی، کوچه قم، زرگران، کوزهچیلر، تنگه کوچه شرقی) با ۸۲۹۵ نفر جمعیت، و کمترین آن متعلق به محله اولاد ذکور با ۳۶۲۷ نفر جمعیت میباشد(جدول۵-۲ ).
جدول۴-۲: مساحت و جمعیت محلات شهر بناب بر اساس محلهبندی طرح تفصیلی سال ۹۰- ۱۳۸۲
محلات | اسامی محلات |
عدهای نیز ردکردن تعارف دوست را به هر نحوی مبنی بر بی ادبی گماشته و ابراز کردها ند که نمیتوانند این کارا انجام بدهند :
- میل ندارم اما حالا که زحمت کشیدی درست کردی، میخورم.
ج) موقعیت دوازدهم
پرسش دوازدهم : . شما استاد دانشگاه هستید. شما اصلا شیرینی گردویی دوست ندارید. یکی از دانشجویان به مناسبتی یک جعه شیرینی گردویی گرفته و به شما تعارف میکند.
دانشجو : استاد بفرمایید شیرینی
شما:………..
دراین موقعیت، پاسخگو تعارف شخصی را در موقعیت پایینتر اجتماعی رد میکند.
۱) تشکر وقدردانی
- ممنونم از لطفتون، اما الان میل ندارم.
۲) معذرت خواهی
- ببخشید شرمنده شیرینی برام بده نمیتونم بخورم.
-معذرت میخوام نمیتونم بردارم الان سیرم میل ندارم.
۳) ابرازعلاقه و آرزو همراه با تاسف
- خیلی دوست دارم بردارم اما متاسفانه الان شیرینی برام خوب نیست.
۴) دلیل، بهانه و توضیح
-راستش شیرینی برای من ضرر داره پرهیز میکنم.
۵) ردکردن مستقیم
رد کردن مستقیم بدون دلیل در این موقعیت دیده نمیشود، زیرا ادب اجتماعی وادب مثبت مانع از این میشودکه شخص بدون تشکر یا معذرت خواهی یا دلیلی خاص، تعارف را مستقیماً ردکند. اما پاسخهایی مبنی بر ردکردن مستقیم اما با دلیل و بهانه دیده میشود:
- نه نمیتونم بخورم، من شیرینی گردویی دوست ندارم.
۶) عدم توانایی ردکردن
عدهای نیز ردکردن تعارف دانشجورا به هر نحوی مبنی بر بیادبی گماشته و ابراز کردهاند که نمیتواند این کارا انجام بدهند :
-من خیلی شیرینی دوست ندارم اما ممنونم میخورم یکی
۴-۳ تاثیر جنسیت بر استراتژیهای ردکردن
۴-۳-۱ مقدمه
پس از مشخص کردن استراتژیهای رد کردن در موقعیت های چهارگانه، در این قسمت نگارنده پرسشهای چندگزینهای بر حسب استراتژیهای ردکردن را برای دوگروه زن ومرد طراحی کرده است. پرسشنامه مذکور در دوگروه پنجاه نفری از زن و مرد توزیع و از آنها خواسته شدهاست تا در موقعیتهای تعریف شده، استراتژیهای مناسب را انتخاب کنند.
۴-۳-۲ ردکردن تقاضا
الف) موقعیت اول
پرسش اول برای موقعیت اول به این شرح است :
-
- ۱. شما کارمند یک اداره ه هستید. آخرهفته عروسی خواهرتان است. رییس شما از شما می خواهد به اتاقش بروید و وظیفه و تقاضایی را به شرح زیر به شما تکلیف می کند.
رییس: برای آخر هفته یک ماموریتی پیش آمده .لطفاً خودتان را برای سفر به بوشهر آماده کنید
شما:
الف) معذرت میخوام رییس، آخر هفته عروسی خواهرم است، نمیتونم به این ماموریت برم.
ب)راستش آخر هفته عروسی خواهرمه، نمیتونم به این ماموریت برم.
ج) نمیشه یکی دیگه رو جای من بفرستید؟ آخه من این هفته نمیتونم.
د) متاسفانه نمیتونم جناب رییس، این هفته عروسی خواهرمه.
ل) اگه زودتر گفته بودید زودتر برنامه ریزی میکردم، اما این هفته عروسی خواهرمه، نمیتونم برم.
م) نه جناب رییس نمیتونم برم، آخه عروسی خواهرمه.
ن) نه، منو از این ماموریت معاف کنید لطفاً.
و) عروسی خواهرمه ولی هرچی شما بگید اگه خیلی مهمه میرم.
پاسخهای داده شده به پرسش فوق، جمع آوری شده و به صورت جدول (۱) میباشد.
جدول (۱) استرتـژی های ردکردن در موقیعت شماره یک
در سال ۱۹۵۸ اولین قرارداد مشارکت نیز براساس قراردادی که با شرکت نفتی پان امریکن اینترنشنال امضاء شد شرکت ایپاک تشکیل گردید که ملزم به انجام امور اکتشافی در ناحیه عملیاتی بود که ۵۰% سهام این شرکت نیز به ایران تعلق دانست و تسهیم منافع براساس فرمول ۲۵/۷۵ به نفع ایران، میسر بود. در این قرارداد طرف خارجی مبلغ ۲۵ میلیون دلار هم به عنوان پذیره[۱۴۵] به شرکت ملی نفت ایران پرداخت کرد. همانند قرارداد آجیپ هزینه اکتشاف در این قرارداد نیز برعهده پیمانکار خارجی بود.
پس از گذشت ۷ سال از انعقاد دومین قرارداد مشارکت در سال ۱۹۶۵ میلادی شش قرارداد نفتی دیگر نیز به فهرست قراردادهای مشارکت پیوست. این قراردادها در بخش دیگری از منطقه فلات قاره بین شرکت ملی نفت ایران و شرکتهای اروپایی و آمریکایی منعقد شد که نظر به پارهای از ویژگیها سود سرشاری را نصیب طرفین میکرد. در قراردادهای ۶ گانه مشارکت نکات زیر به چشم میخورد.
-
- پرداخت مالیات بر درآمد ۵۰% سهم صادراتی طرف خارجی براساس بهای اعلام شده نفت خام بدون در نظر گرفتن هیچگونه تخفیفی
-
- قبول اصل تبعیت از قوانین مالیاتی روز در طول مدت قرارداد با قید عدم تبعیض
-
- استرداد یک چهارم حوزه قرارداد پس از گذشت ۵ سال و یک دوم آن پس از گذشت ۱۰ سال به شرکت ملی نفت ایران
-
- تسهیم منافع حاصله براساس فرمول ۲۵/۷۵ (به نفع ایران) با اجتناب مالیات بر درآمد
-
- خرید کلیه ۵۰% سهم نفت خام شرکت ملی نفت ایران به بهای نیمه راه از سوی طرف خارجی
در مرداد ماه ۱۳۵۳ شمسی قانون دوم نفت ایران به تصویب رسید که ضمن تأکید بر ملی بودن منابع نفتی و صنعت نفت ایران در همه زمینهها به شرکت ملی نفت ایران اجازه داده بود برای اجرای عملیات اکتشاف و توسعه نفت در بخشهای آزاد نفتی قراردادهایی را بر مبنای پیمانکاری و برای ایجاد پالایشگاه از طریق مشارکت ۵۰% به بالا برای سهم شرکت ملی نفت ایران تنظیم کند. مشروط بر اینکه از ۲۰ سال تجاوز نکند. در این قانون مقرر شده بود که طرف دوم قرارداد پیمانکاری، شرکتی فرعی با تابعیت ایرانی به عنوان پیمانکار کل تشکیل دهد که فقط تعهدات طرف دوم عملیات اکتشاف و توسعه را به صورت غیرانتفاعی برای مدتی معین انجام دهد. طرف دوم قرارداد مسئولیت تأمین سرمایه اکتشاف را برعهده داشته و فقط در صورت اکتشاف میدان تجاری مستحق دریافت وجوه پرداختی بوده و در صورت درخواست شرکت ملی نفت ایران تأمین وجوه لازم جهت عملیات توسعه نیز برعهده طرف دوم قرار میگرفت که پس از کشف میدان تجاری و انعقاد قرارداد فروش یا قرارداد از طریق خرید نفت که حداکثر ۵۰% نفت تولیدی با اعمال دو نوع تخفیف در احتساب بهای نفت در ازای پذیرش ریسک عملیات اکتشافی به سرمایهگذاری مستهلک میشد. [۱۴۶]
«براساس قانون نفت ۱۳۵۳ شمسی قرارداد با شرکتهای سی. اف. پ (فرانسوی)، لامینکس و قرارداد برای شیراز و آبادان، شرکت اولتراما، پان کانادین (الشکند)، آجیپ (اس. پ. آ) منعقد شد که به قراردادهای شش گانه پیمانکاری نفتی مشهور است».[۱۴۷] این شرکتها از فعالیتهای اکتشافی خود ثمری نگرفتند و بنابراین قراردادها به مرحله بهرهبرداری منتهی نشد.[۱۴۸]
گفتار سوم : قراردادهای نفتی ایران بعد از انقلاب اسلامی
بند اول : قراردادهای نفتی ایران تا اواخر دهه ۱۳۷۰
پس از پیروزی انقلاب اسلامیدر اولین حرکت شورای انقلاب در سال ۱۳۵۸ کلیه قراردادهای نفتی را ملغی نموده و وزارت نفت تشکیل شد تا با عقد قراردادهای جدید نفتی و لحاظ نمودن حداکثر منافع ایران در جهت توسعه اقتصادی و تولید بهینه منابع نفتی گام های اساسی برداشته شود.
اما با توجه به نوع نگرش به سرمایه و سرمایهگذاری ناشی شده از بزرگترین انقلاب های ضداستعماری قرن و فضای منتج از آن، همچنین نوع یورش خارجی به مرزهای ایران جذب سرمایهگذاری خارجی نیز تا سال ۱۳۶۸ در بخش بالادستی یا پایین دستی نفت صورت گرفت و فقط یک مورد موسوم به عملیات اتوتکنیک در سال ۱۳۶۷ شمسی (۱۹۸۷ میلادی) در حوزه جنوب دریای خزر به شرکت (تکنو اکسپورت شوروی) واگذار شد.
اصولاً تا قبل از شروع برنامه ی اول توسعه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران فقط در بخش صنایع پایین دستی از سرمایهگذاری خارجی استفاده و بهرهبرداری شده است که به چند نمونه از آنها اشاره میگردد.
-
- عقد قرارداد با شرکت ایتالیایی برای ساخت قسمتی از تأسیسات واحد پتروشیمی اراک که طول مدت قرارداد دو و نیمسال و هزینه اجرایی آن در حدود ۱۳۵ میلیون دلار بالغ میشد. [۱۴۹]
-
- قراردادهای بین شرکت ملی نفت ایران و شرکت فنلاندی «رائو مارپولای» به منظور احداث کارگاه کشتی سازی و ساخت، تصدی، حفاری در دریای خزر به مبلغ ۶/۶۳ میلیون دلار و هزینه ریالی آن معادل ۹۶۰ میلیارد ریال که طول مدت اجرای آن ۴ ماه میباشد همچنین عملیات اجرایی قرارداد تحت نظارت پیمانکار و توسط شرکت صنایع دریایی ایران (صدرا) انجام شد.[۱۵۰]
-
- قرارداد عملیات اجرایی پالایشگاه هفتم اراک با شرکتهای «۴ TP» ایتالیا و جی. کی. سی ژاپنی به مبلغ ۱۸۰۵ میلیون دلار که هزینه ریالی آن ۲۲ میلیارد ریال میباشد.[۱۵۱]
-
- بازسازی پایانه نفتی خارک طی قراردادی با شرکت فرانسوی به مبلغ ۲۲۰ میلیون دلار طی مدت ۲۷ ماه، ضمناً آن شرکت همچنین برای بازسازی و افزایش تولید سکوهای نفتی حوزه نصر نیز قراردادی به مبلغ ۴۵ میلیون دلار، با ایران منعقد کرده است.[۱۵۲]
-
- عقد قرارداد ۶ گانه برای پتروشیمی بندر امام به میزان ۱۲۵۶ میلیون دلار که میبایست بازپرداخت این مبلغ از محل تولیدات پروژه طی مدت ۵ سال پس از راهاندازی صورت میگرفت.[۱۵۳]
-
- دو قرارداد به میزان جمعاً ۴۲۹ میلیون دلار یکی مربوط به پتروشیمی اراک و دیگری قرارداد کود شیمیایی خراسانی به میزان ۳۵۳ میلیون دلار که بازپرداخت این دو قرارداد غیر از محل تولیدات آن و طی مدت ۵ سال انجام میشد.
با توجه به موارد ذکر شده در محدودیت سرمایهگذاری خارجی در بخشهای بالادستی و پایین دستی نفت در سال ۱۳۶۶ جدیدترین قانون نفت ایران به تصویب رسید که ضمن تصویب نفت و عملیات نفتی و بیان وضعیت نفت از جهات قانونی به وضعیت وزارت نفت و شرکتهای اصلی سه گانه نفت، گاز و پتروشیمی و پارهای مقررات قانون مرتبط با عملیات نفتی اشاره دارد. لیکن در این قانون که سرمایهگذاری خارجی در عملیات نفتی را فسخ کرده و برخلاف دو قانون قبلی نفت مبانی مشخصی را برای چگونگی اجرای عملیات نفتی پیشبینی نشده و به نظر میرسد اساساً این موضوع به متصدیان نفت محول شده تا بر طبق اختیارات قانونی خویش عمل کنند.[۱۵۴]
بدنبال محدودیتهای حاکم وضع شرکت ملی نفت ایران از انعقاد قراردادهای امتیاز و مشارکت در تولید براساس تفسیر ماده ۱۲ قانون نفت مصوب ۱۳۶۶ چون خرید خدمت در قانون نفت ۱۳۵۳ مغایرتی با قانون نفت ۱۳۶۶ ندارد لذا از قراردادهای خرید خدمت[۱۵۵] که به بیع متقابل معروف است استفاده نموده و از بخش نفت و گاز امکان سرمایهگذاری بوجود آورده شد. بالاخره با تصویب قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی محرز شد که باید از طریق انقضاء قراردادهای پیمانکاری یا خرید خدمت به صورت بیع متقابل اقدام شود که بر این اساس به منظور توسعه میادین سیری، پارس جنوبی، بلال، درود، سروش، نوروز، نصرت، فرزام و سلمان قراردادهای لازم با شرکتهای توتال، گاز پروم، پتروناس، الف: بوولی، شل، انی (اجیپ)، پتروپارس و پترو ایران منعقد شد.
قراردادهای مذکور گرچه تفاوتهایی با یکدیگر دارند و سعی شده است در انعقاد هر قرارداد جدید با بهره گرفتن از تجارب حاصله از انعقاد و اجرای قراردادهای قبلی شرایط مناسب تری به نفع شرکت ملی نفت ایران در آن منظور شود اما از حیث مبانی شباهت دارند. این دسته از قراردادها بر اصول زیر مبتنی هستند:
«۱. طرف قرارداد، پیمانکار شرکت ملی نفت ایران بوده و به نام شرکت ملی نفت ایران انجام عملیات از آغاز تا مرحله عملیات و بهرهبرداری به عهده دارد[۱۵۶].
-
- سرمایه، تجهیزات، ابزارکار، تکنولوژی و خدمات مورد نیاز هر پروژه با قید حق تقدم تجهیزات وسایل و نیروی انسانی ایران توسط پیمانکار تأمین میشود.
-
- ریسک عملیات به عهده پیمانکار است و فقط در صورت توفیق به دستیابی به میزان مشخص نفت و گاز مستعد دریافت هزینهها خواهد بود.
-
- بازپرداخت منحصراً از محل بخشی از عواید حاصله از اجرای پروژه تحقق خواهد یافت.
-
- برنامه عملیاتی هر پروژه و برنامه کار سالانه پیمانکار و هرگونه تغییرات در برنامه عملیاتی باید به تصویب شرکت ملی نفت ایران صورت گیرد.
-
- گرچه در هر قرارداد مبلغ سرمایهای قید میگردد معالوصف بودجه سالانه عملیات خریدها و قراردادهای پیمانکار با اشخاص نیز با ترتیب معین مستلزم تصویب شرکت ملی نفت ایران است و اجرای هزینهها نیز باید به تائید شرکت برسد.
-
- کمیته مشترک سرپرستی متشکل از نمایندگان طرفین به تعداد مساوی به اتفاق بر اجرای کار نظارت و کنترل دارند.
-
- در مورد آموزش نیروی انسانی ایرانی پیمانکار تعهد صریح و مشخص را خواهد داشت.
-
- درصد قابل توجهی از عملیات که در هر قرارداد براساس اوضاع و احوال و شرایط خاص آن در ایران قابل انجام میباشد باید به اشخاص و شرکتهای ایرانی واگذار شود.
-
- پیمانکار در قبال انجام تعهدات قرارداد مستحق دریافت اجرت، حق الزحمه معینی خواهد بود.
-
- کلیه قراردادها از هر حیث تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران خواهند بود.
-
- کلیه تأسیسات پس از اجرای عملیات اکتشافی و توسعه به شرکت ملی نفت ایران تحویل میگردد و انجام عملیات بهرهبرداری (تولید) منحصراً توسط شرکت ملی نفت ایران صورت میگیرد.
بند دوم: قراردادهای نفتی ایران از اواخر دهه ۱۳۷۰
افزایش دیدگاه های مثبت و روبه رشد نسبت به سرمایهگذاری در صنعت نفت که منجر به افزایش درآمدهای نفتی و تزریق آن بر پیکره اقتصاد کشور و به تبع آن توسعه همه جانبه کشور میشود بعد از تدوین برنامه ۵ ساله توسعه باب گردید و از اواخر دهه ۱۳۷۰ علیالخصوص آغاز دهه ۱۳۸۰ شرکت ملی نفت ایران در انعقاد قانون نفت موفقتر از پیش عمل کرده و علاوه بر افزایش تعداد طرحها براساس تجربیات حاصله و اوضاع و احوال مسلمه شرایط را در قالبهای مجاز و قانونی به نفع خویش تغییر داد.
بررسی قرارداد دارخوین با قراردادهای منعقده بیش از آن نقاط قوت آن را چنین بر ما نمایان میسازد.
«۱. در این قرارداد و قراردادهای پس از آن مسئله تزریق گاز به مخزن از مراحل اولیه تولید گنجانده شده است که این امر مزیت بازیافت مخزن را افزایش قابل ملاحظهای خواهد داد و خود به معنی استفاده از تکنیکهای به روزتر است.
-
- مدت حضور پیمانکار نسبت به قراردادهای قبل افزایش یافته و به جای اینکه مانند قراردادهای پیشین از آغاز طرح تا زمان تکمیل آن باشد این دوره به زمان آغاز طرح تا پایان مدت قرارداد افزایش یافته است. این امر از یک سو مزیت اطمینان تحقق تعهدات پیمانکار را در طول دوره بهرهبرداری افزایش میدهد و از سویی دیگر امکان ایجاد تعامل تکنولوژیکی را در دوره طولانی تر امکان پذیر میسازد. و از آنجا که بویژه میادین نفتی در خشکی نیازمند توسعه مرحله به مرحله هستند این مسئله در قراردادهای اخیر پیشبینی شده و تعدیلات لازم صورت گرفته است.
در قرارداد دارخوین اجرای مرحله دوم تنها در صورت اجرای موفق مرحله اول و تائید شرکت ملی نفت ایران نافذ میشود.
-
- مکانیزمهای تنبیهی و تشویقی قوی تر برای تحریک انگیزههای پیمانکار لحاظ گردیده است. مکانیزم تنبیهی به منظور تشویق پیمانکار نرخ بازدهی سرمایه پیمانکار متناسب با افزایش تولید صیانتی بالاتر از حداکثر سطح پیشبینی تا دو درصد قابل افزایش است.
-
- به منظور اطمینان از استفاده پیمانکار از تولیدات ساخت داخل کشور علاوه بر اینکه قید شده که پیمانکار ملزم به صرف ۳۰% ارزش طرح از طریق خرید محصولات ایرانی و بکارگیری نیروهای داخلی است و همچنین قید شده در صورت هر یک ریال عدم تحقق این بخش پیمانکار ملزم به پرداخت ۵۰ سنت جریمه خواهد بود.
«بعد از قرارداد دارخوین که اساس تغییرات قراردادها را در لحاظ نمودن حداکثر منافع ایران شامل میشود شرکت ملی نفت ایران جدیدترین تغییرات خود را که در قرارداد یادآوران مورد لحاظ قرار داده است. به موجب آن موضوع انتقال تکنولوژی بعنوان یک جنبه مستقل دیده شده است.
همچنین جهت جلوگیری از استفاده پیمانکار از کالا و خدمات با کیفیت پایین و به منظور عدم تجاوز از سقف هزینههای مشخص شده، از برآورد قیمت قبل از انجام مناقصات پیمانکاران فرعی اجتناب و قیمت قراردادی بعد از انجام مناقصات فرعی و البته با نظارت (NIOC) تعیین میگردد. باید در نظر داشت این امر باعث واقعی تر شدن هزینهها و کاهش نگرانی پیمانکار از ریسک افزایش هزینهها میشود البته لازم به ذکر است در این حالت نیز چنانچه هزینههای انجام شده از قیمتهای تعیین شده فراتر رود بعهده پیمانکار خواهد بود». [۱۵۷]
شرکت ملی نفت ایران بعد از اعلام عدم مغایرت فاینانس با شرع و شمردن آن به عنوان شیوه ای جهت منافع و مصالح کشور از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام و صدور اجازه استفاده از شیوه فاینانس در قوانین برنامه سوم و چهارم توسعه، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نسبت به انعقاد قرارداد علاوه بر شیوه بیع متقابل به این شیوه نیز اقدام نمود و با اخذ تسهیلات مالی خارجی به انجام پروژه میدان گازی پارس جنوبی در فاز ۹ و ۱۰ پرداخت. (لازم به توضیح است ماده واحده قانون استفاده از منابع مالی خارجی نیز در خصوص استفاده از فاینانس در تاریخ ۶/۷/۸۴ به تصویب رسیده است).
در تمام قراردادهای نفتی ایران از اواخر دهه ۱۳۷۰ که در زمینه توسعه صنعت نفت منعقد شده سعی بر این شده چار چوب زیر رعایت گردد:
۵-۲-۲۲ بیدل شیرازی
۵-۲-۲۳ قاآنی شیرازی
۵-۲-۲۴ عرفی شیرازی
۵-۲-۲۴ قاآنی شیرازی
-
- فصل ششم نتیجهگیری
فصل نخست
مقدمه و کلیات
۱-۱ سرآغاز
در متون حماسی ما و بهویژه شاهنامهی فردوسی که منسجمترین، مفصّلترین و درعینحال مشهورترین مجموعهی حماسی ایرانیان است، تنها با حماسه سروکار نداریم بلکه اسطوره، حماسه و تاریخ هر سه از ارکان تشکیل دهندهی آن هستند. جالب اینجاست که با وجود تفکیک شدن شاهنامه به سه دورهی اساطیری، حماسی و تاریخی از سوی دانشمندان، در هریک از این دورههای یاد شده نیز به اسطوره، حماسه یا تاریخ صرف برنمیخوریم. مثلا قسمت اساطیری شاهنامه آمیخته با حماسه و حتی رگه هایی از حقایق تاریخی است. (مانند تقسیم جهان توسط فریدون میان سه پسرش که اشاره به واقعیت تاریخی جدایی اقوام آریایی از یکدیگر دارد.) و بخش حماسی آن مشحون از اسطوره است و گاه رد پای تاریخ هم در آن دیده میشود. بخش تاریخی نیز از حماسه و حتی اسطوره خالی نیست. شخصیتهای شاهنامه نیز این چنیناند. مثلا یک شخصیت کاملاً تاریخی مانند اردشیر هم نمیتواند فارغ از جنبههای اسطورهای باشد.(داستان کرم هفتواد و ….)
تجزیه و تحلیل شخصیتهای برجستهی شاهنامه از این دیدگاه و جداسازی جنبههای اسطورهای، حماسی و احیانا تاریخی این شخصیتها از یکدیگر همراه با نگاه به دیگر روایات مربوط یا مشابه با ایشان در دیگر منابع داخلی و خارجی (اساطیر و حماسههای ملل دیگر) کاری است که تاکنون به طور کامل و مستقل انجام نشده و تحقیق در اینباره میتواند، بسیاری از ابهامات را از ذهنها زدوده، پرسشهای متعددی را به پاسخ نزدیک و نظریات تازهای را در حوزههای اسطوره، حماسه و مبحث تبادل یا توارد فرهنگی ملل مطرح سازد.
یکی از مهمترین و مشهورترین شاهان و شخصیتهای شاهنامه کیکاووس است. بنا بر اوستا او یکی از هفت «کوی» آغازین است که به روان ایشان درود فرستاده شده. بنا بر متون فارسی میانهی زرتشتی (پهلوی) مانند مینوی خرد، کیکاووس در کنار جمشید، فریدون و گرشاسب یکی از معدود کسانی است که قرار بوده جاودان باشند امّا چون اهریمن ایشان را میفریبد و دست به گناه میزنند میرا میشوند. کارهای ناشایست و گناهان کاووس هم بسیارند؛ از جمله حملهی بیهوده و بیخردانه به مازندران وهاماوران، رفتن بیاجازه به آسمان که از نظر دینی بزرگترین گناه اوست؛ کشتن «اوشنر دانا» وزیر کاردانش، کشتن گاو مقدس «هدیوش» که مرز میان ایران و توران را مشخص می کرد؛ جفای ناجوانمردانه در حق رستم و سهراب و ظلم در حق سیاوش و… البتّه همانگونه که گفته شد نابخشودنیترین گناه کاووس که موجب میرایی و و از دست دادن فرهی کیانی گردید؛ رفتن بیاجازه و گستاخانهاش به آسمان باشد.
در هیچ جای شاهنامه کیکاووس اگرچه تا زمانی از زندگیش پادشاهی فره مند، پرقدرت و با شکوه است امّا هرگز شخصیّتی دوست داشتنی نیست. در دورانهای بعد و حتّی در زمان حیاتش دوست و دشمن و حتّی راوی، او را کمخرد و حتّی دیوانه و فریبخوردهی دیوان قلمداد کرده و پس از او نیز اعمال نابخردانهی شاهان و بزرگان را مشابه بیخردیهای او قلمداد کردهاند. جالب است که گاه خود کاووس نیز با وجود کبر شاهانه اش به کمخردی و یا تندی خویش در نزد پهلوانانش مجبور به اعتراف گشته و پوزش میخواهد. در زیر به موارد متعدد اشاره های شاهنامه به بی خردی کاووس می پردازیم:
در پایان کار کیقباد هنگام فرا رسیدن مرگ، وی کاووس را که ارشد فرزندان و جانشینش است را فرا میخواند و به او وصیت میکند که دادگر و پاکدین باشد و مراقبت کند که سرش به دام آز گرفتار نگردد. فحوای وصایای کیقباد به کیکاووس را میتوان کوشش راویان دانست در اعلام برائت کیقباد از کارهای نابخردانهی فرزند و جانشینش و شاید آشنا کردن مخاطب با شخصیت نامتعادلی که به زودی شاه میشود. (شاهنامه، ج۲ ، ۱۳۸۷: ۷۴-۷۵)
در آغاز پادشاهی کاووس در شاهنامه، فردوسی با بهره گرفتن از صنعت براعت استهلال او را شاخهای بد که از بیخ نیک برخاسته، یعنی فرزند ناخلف کیان معرفی میکند که حتّی باعث افکندن نام و فرّ پدر خویش گشته است که با این وجود پدر و دودمان او از گناهان وی مبرّا هستند. (همان، ۷۶)
همچنین کاووس تنها شاهیست که به خاطر بیخردی و بیدادی که میورزد در همان زمان حیاتش پهلوانان وی گاه جرأت میکنند که حتی در مقابلش با او به عتاب و درشتی سخن گویند و پشت سرش از او بدگویی کنند.
نخستین بار هنگامی که کاووس قصد رفتن به مازندران میکند بزرگان ایرانزمین برای زال پیغام میفرستند که اهریمن کاووس را از راه راست منحرف کرده است و از او برای منصرف کردن شاه کمک میطلبند. ایشان کاووس را ناسپاسی معرفی میکنند که گنج بیرنج او را از راه به در کرده و سرانجام رنجهای پیشینیان را به باد خواهد داد. (همان، ۷۹) زال نیز هنگام رسیدن نزد بزرگان ایران به طور تلویحی کاووس را جوانی بیتجربه میخوانند که اگر به پند پیران عمل نکند روزگار او را گوشمالی خواهد داد. (همان، ۸۰)
پس از سقوط کاووس از آسمان، هنگامی که بزرگان ایران در جستوجوی کاووس برای نجات و بازگرداندن او هستند گودرز به رستم میگوید که در تمام زندگیاش شاهی چون کاووس بیخرد و دانش و … ندیده است و هنگامی که پهلوانان کاووس را پیدا میکنند با خشم، پرخاش و نکوهشگری به سراغش میروند و گودرز مقابل دیدگان همه به کاووس میگوید که تو شایستهی حکومت در شارستان نیستی بلکه بیمارستان برایت بهتر است و او را سرزنش میکند که این سومین باریست که با بیخردی دردسر درست میکنی و تجربه نیاندوختی! (همان، ۱۵۴)
هنگامی که کاووس گیو را برای فرا خواندن رستم به جنگ با سهراب به سیستان گسیل میدارد؛ به دنبال تعلل چند روزهی رستم گیو برای تشویق او به حرکت، کاووس را تند و ناهشیار میخواند.(همان، ۳۶۵) پس از رسیدن رستم و گیو به خدمت کیکاووس به دنبال خشم گرفتن وی بر آنها رستم به بدترین شیوهی ممکن با کاووس سخن میگوید؛ همهی کارهای او را بدتر از یکدیگر قلمداد کرده و به کاووس میگوید تو درخور شهریاری نیستی. همچنین هنگام بیرون آمدن از دربار وجود کاووس را در برابر عظمت خشم خود ناچیز میانگارد و برخلاف سنّت همیشگی میگوید که من بندهی شهریار نیستم بلکه بندهی خداوند هستم! (همان، ۲۰۰-۲۰۱) پس از قهر کردن رستم، هنگامی که نامداران ایران نزد گودرز میروند تا کاووس را سر عقل آورده و رستم را بازگرداند؛ ایشان آشکارا کاووس را دیوانه میخوانند. (همان) گودرز که نزد کاووس میرود؛ ضمن یادآوری جانفشانیهای رستم برای کیکاووس در مازندران و هاماوران، دستور کاووس در بر دار کردن رستم را گزافه شمرده و اینگونه سخن گفتن از جانب شاهان را نبایسته میداند و به طور ضمنی به کاووس میگوید که تو بیخردی! (همان، ۲۰۳) هنگامی که پهلوانان ایران برای دلجویی به دنبال رستم میروند به او میگویند که کاووس را بیمغز و دمدمی مزاج است. (همان، ۲۰۴) رستم نیز در جواب این پهلوانان کاووس را نزد خود در حد مشتی خاک میداند که سرش را سیر و دلش را پر کرده است. (همان) پس از بازگشتن رستم، به محض وارد شدن او از در، کیکاووس از جا بلند شده، عذرخواهی کرده، به تندی آمیخته در ذاتش معترف گشته و از سر پشیمانی میگوید: «خاکم اندر دهن!» (همان، ۲۰۵) سهراب نیز در میدان جنگ به تندی و تحقیر با کاووس سخن میگوید امّا از آنجا که سهراب دشمن کاووس است چندان عجیب نمینماید. (همان، ۲۲۰) سپس کاووس وحشتزده توس را برای آوردن رستم به نبرد با سهراب به چادرگاه رستم گسیل میدارد و رستم پس از شنیدن پیغام با حسرت از کاووس گله میکند که تنها او را برای رزم فرا میخواند. (همان، ۲۲۱) پس از زخمی شدن سهراب و خودداری کاووس از فرستادن نوشدارو برای رستم، گودرز که دست خالی و شرمنده سوی رستم بازگشته خوی بد شهریار را دایمی و جانش را تاریک میخواند. (همان، ۲۴۳)
در داستان سیاوش هنگامی که کاووس به او دستور عهدشکنی و کشتن اسیران بیگناه توران را میدهد؛ سیاوش پنهانی با بهرام و زنگه انجمن کرده و از خوی بد شهریار، آزارهایش بدو و جنگطلبیاش مینالد. (همان، ج۳، ۶۷)پیران و افراسیاب نیز هنگام گفتوگو با یکدیگر کاووس را خامگفتار، بدخوی، بدرای و پیرسر میخوانند که اینها نه از سر حسادت دشمنانه که حقیقتیست تلخ. (همان، ۷۱-۷۴) افراسیاب در نامهای که در آن سیاوش را به توران دعوت میکند به بیمهری کاووس نسبت به سیاوش اشاره می کند. (همان، ۷۵)پس از اینکه افراسیاب و سیاوش ملاقات میکنند افراسیاب شیفتهی او میشود و نزد پیران کاووس را بیخرد قلمداد میکند که توانسته است دوری چنین فرزندی را شکیب بیاورد. (همان، ۸۳) پس از کشته شدن سیاوش در توران، رستم کاووس را مورد عتاب و سرزنش قرار داده و علّت این بلا را خوی بد او و فرمانبرداریاش از سودابه میداند و او را شاهی قلمداد میکند که اندیشهاش بسیار کوچکتر از بزرگیاش است و مرگ کاووس را به فرمانبرداری او از زن بهتر می داند. (همان، ۱۷۱)
پس از حملهی رستم به توران برای کینخواهی سیاوش و اقامت و تاراج هفت سالهی او در توران، بزرگان ایران که در این لشکرکشی همراه او بودند رستم را از ضدحملهی افراسیاب به ایران بر حذر میدارند زیرا که کاووس که پیر و بیفرّ گشته و توان مقابله با او را ندارد. (همان، ۱۹۵) پس از هفت سال جستوجو هنگامی که گیو در توران کیخسرو را مییابد؛ کیخسرو از احوال ایرانیان و کاووس میپرسد و گیو از همه چیز از جمله بیفرّه شدن کاووس و ویرانی ایران به دنبال نداشتن شاهی فرهمند سخن میگوید. (همان، ۲۰۸)
پس از کناره گیری کاووس و بر تخت نشستن کیخسرو، رستم برای او در مورد شهری در زابل میگوید که منوچهر آن را گشود امّا به سبب پیرسر و بیفرّه شدن کیکاووس، دوباره خراجگزار تورانیان شد. (شاهنامه، ج ۴، ۱۳۸۸ : ۲۳ ) در شاهنامه هنگامی که کیخسرو بر کشته شدن فرود به دست توس تأسف میخورد او را اسپهبد دوران بداختر کاووس قلمداد میکند. (همان، ۸۸ ) در پایان جنگ دوازده رخ هنگامی که کیخسرو به انتقام پدر فرمان به قتل گروی زره میدهد کاووس را در کشته شدن سیاوش مقصّر میداند. (همان، جلد ۵ ، ۱۳۷۸: ۲۲۸ ) زمانی که کیخسرو یک سال در کنگدژ مسکن میگزیند سران ایرانی او را از حملهی افراسیاب به ایران بیمناک میسازند و کاووس را که در ایران حاضر است بیفرّه و بیخاصیت قلمداد میکنند. (همان، ۳۵۵) در یک جا نیز کیخسرو دعا میکند که مانند کاووس، ضحّاک و جم هوای نفس بر وی غلبه نکند.(همان، ۳۸۲) هنگامی که کیخسرو عزم رها کردن پادشاهی و رفتن به به کوه میکند بزرگان ایران به زال نامه مینویسند و ابراز نگرانی میکنند که مبادا کیخسرو نیز مانند کاووس فریب دیوان را بخورد و از راه راست منحرف شود.(همان ۳۸۵) هنگامی که زال کیخسرو را نصیحت میکند که که از پادشاهی کناره نگیرد و به کوه نرود. زال رفتار کیخسرو را با به آسمان رفتن نابخردانهی کاووس مقایسه کرده و به نوعی کیخسرو را نبیرهی کاووس و افراسیاب و صاحب برخی صفات ناشایست ایشان قلمداد میکند. (همان، ۳۹۳-۲۹۴) و تنها همین یک بار است که کیخسرو به دفاع از کاووس پرداخته و در پاسخ زال، به آسمان رفتن کاووس را از بلندنظری او میداند! و او را از گناهکار بودن در این امر مبرّا میسازد که البته این سخن کیخسرو درواقع در دفاع از عمل خودش است. (همان ۳۱۶) و در ادامه هنگامی خود را مانند کاووس و جمشید مستعد گناهکار شدن میداند که مانند ایشان در ناز و نعمت به مدت طولانی سلطنت کند.(همان) کیخسرو هنگام رفتن به کوه ضمن یادآوری زودگذر بودن دنیا به ایرانیان، از کاووس به عنوان یکی از شاهان با فرّ و شکوه که دیگر از ایشان چیزی به جا نمانده یاد میکند. (همان ۳۹۹)
پس از ناپدید شدن گیو و بیژن به همراه کیخسرو در کوه گودرز زبان به شکوه از کاووس و تبارش میگشاید و ایشان را مسبب از بین رفتن فرزندان خود قلمداد میکند. (همان ۴۱۵)
در داستان رستم و اسفندیار هنگامی که گشتاسب میخواهد اسفندیار را به نبرد با رستم راضی کند به گناهکار شدن کاووس با وجود داشتن فرّ ایزدی اشاره میکند و رستم را هم گمراهی چون کاووس معرفی می کند. دوران کاووس دستکم برای رستم دوران شکوه و جلال و شوکت و تجمّل است. اگرچه کاووس فرزند رستم را از او گرفت. در داستان رستم و اسفندیار هنگامی که رستم میخواهد ایوان خود را برای پذیرایی از اسفندیار بیاراید؛ میگوید به شیوه دوران کاووس ایوان را بیارایید. (همان، ج ۶، ۲۴۳) همچنین هنگامی که رستم در حال بیرون آمدن از خیمهی اسفندیار است خطاب به سراپرده میگوید که زمان کاووس کی همایون بودی اما امروز در فرّهی بر تو بسته شده است (همان، ۲۷۱) و جالب است که رستم با وجود جفاهایی که از کاووس دیده و شکوه هایی که همیشه از او کرده است؛ در این دو جا به نیکی از کاووس و دورانش یاد می کند! شاید این امر به دلیل مجازات نابجایی است که گشتاسب برای او در نظر گرفته و با این کار روی کاووس را سفید کرده است امّا اسفندیار در مقابل، روزگار کاووس را روزگار پرآشوب زمین میداند. (همان)
بهرام گور در انتقاد از پدرش یزدگرد بزهگر (اول) او را به جم و کاووس که راه دیو جستند تشبیه میکند. (همان، ج ۷ ، ۴۰۸)
انوشیروان نیز شاهان گناهکاری چون جم و کاووس را برای خود یادآوری می کند تا مانند ایشان گمراه نگردد. (همان، ج ۸ ، ۲۷۴)
بهرام چوبینه پیش از رفتن به نبرد با ساوشاه، برای هرمزد چهارم پیروزی رستم در نجات کاووس را مثالی میآورد از یاری بخت در جنگ. (همان، ج ۸ ، ۴۰۰) هنگام رایزنی بهرام چوبین با سرداران و مشاورانش پیرامون اعلام پادشاهی خود و اعلام سرنگونی ساسانیان، خواهر و همسر وی گردویه او را از این کار باز میدارد و از وفاداری رستم و گودرز به کاووس در مواقعی که از پادشاهی ایران غایب بوده است؛ سخن به میان میآورد. (همان، ج ۸ ، ۴۱۳-۴۱۳) هنگام جان دادن بهرام چوبین در پاسخ به گردویه که میپرسد چرا از راه یزدان بگشتی و با شاه ایران درآویختی خود را همانند جمشید و کاووس فریبخوردهی دیوان قلمداد میکند. (همان، ج ۹ ، ۱۶۵-۱۶۶)
همچنین در شاهنامه اگرچه سلطنت او طولانیتر از جمشید نیست امّا بیشترین اتفاقات و داستانهای مهم و مشهور شاهنامه در دوران سلطنت و حیات کاووس و مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با شخصیت او شکل میگیرد. (داستانهای: مازندران،هاماوران، رفتنش به آسمان، رستم و سهراب، سیاوش، کیخسرو و مهمترین نبردهای ایران و توران و سرانجام کشتن افراسیاب) به همین روی میتوان گفت که مفصلترین و مشهورترین داستانهای شاهنامه در روزگار پادشاهی کاووس اتفاق افتاده است و به عبارتی توجه به این داستانها بدون در نظر گرفتن شخصیت کیکاووس ناممکن است. از همینرو یکی از شاهنامهپژوهان معاصر میگوید:
«در بین پادشاهان دوران اساطیری و پهلوانی ایران، کیکاووس پادشاهیست یگانه، هم از نظر خلق و خوی و منش، و هم ازجهت کارهای گوناگونی که انجام داده است. چه کارهای نابخردانه و نسنجیدهی او سالیان دراز ایران و پهلوانان ایران و قوم ایرانی را در برابر ناکامیها و دشواریها و مسؤولیتهای سنگین قرار داد. از طرف دیگر کوششهایی که برای جبران اشتباهات و ندانمکاریهای او انجام پذیرفت، حماسهی ملی ما را به اوج خود رسانید. زیرا در حقیقت، قسمتهای اساسی و جاوید شاهنامه فردوسی مربوط است به روزگار پادشاهی کیکاووس و وقایع مربوط بدان. موضوع گفتنی دیگر آن است که تقریباً تمامی حوادث دوران پادشاهی کیخسرو، نبیرهی کیکاووس، دنبالهی حوادث روزگار پادشاهی کیکاووس به شمار میرود. و کسانی که با شاهنامه آشنایی کافی دارند خوب میدانند که اگر جنگ با دیوان مازندران، هفتخان رستم، جنگهاماوران، قصهی رستم و سهراب، سیاوش و سودابه، پناهنده شدن سیاوش به افراسیاب و کشته شدن سیاوش در توران به فرمان افراسیاب، زادن کیخسرو، آوردن کیخسرو و فرنگیس از توران به ایران، واقعهیهاماوران و جنگهای طولانی و پرفرازونشیب ایرانیان به خونخواهی سیاوش، و از جمله جنگهای بزرگ رستم با اشکبوس و کاموس کشانی و خاقان چین را (که مربوط به پادشاهی کیکاووس و کیخسروست و تقریباً سه جلد از نه جلد شاهنامه فردوسی به ذکر آنها اختصاص یافته است) از این کتاب گرانقدر جاودانه حذف کنیم تقریباً بهجز چند واقعهی مهم دیگر، چیزی درخور اهمیت در دو بخش اساطیری و پهلوانی شاهنامه باقی نمیماند» (متینی، ۱۲۲-۱۲۳)
از سوی دیگر برخی از داستانهای کاووس شباهتهای فراوانی با برخی داستانهای ملل دیگر دارند. (داستان به آسمان رفتن کاووس، داستان سیاوش و …) با تمرکز بر چنین داستانهایی میتوان معلوم کرد که آیا این موارد مشابه در اندیشه و ادبیات ملتها به خاطر برخی تجربههای مشترک انسانی به توارد ایجاد شدهاند یا آن که ملتی از ملت دیگر داستانی را اقتباس کرده و سپس به فراخور مقتضیات اقلیمی، فرهنگی و اجتماعی خاص خود مطالبی را بدان افزوده یا از آن کاسته است؟
این رساله به دنبال آن است که رسالت خود را در شش فصل به شرح زیر به انجام رساند:
فصل نخست، مقدمه به طرح موضوع، پیشینه تحقیق، منابع تحقیق و اهداف میپردازد.
فصل دوم در سه بخش به معرفی، بررسی و نقل از منابع قدیمی که روایتهای مربوط به کاووس را در خود دارند میپردازد:
بخش نخست، کاووس در منابع هندی:
بنا به نظر بیشتر دانشمدان، نیاکان اقوام ایرانی و هندی در حدود هزاره سوم ق.م پس از جدایی از قوم بزرگ هند و اروپایی، در دشتهای آسیای مرکزی امروز با یکدیگر میزیستند و قوم واحدی را تشکیل میدادند که خود به تبار و نژاد خویش آریایی میگفتند و زبان، باورها و آداب و رسوم مشترکی داشنتد. در اواخر هزارهی دوم ق.م این مردمان دست کم به دو شاخهی اصلی تقسیم شدند. گروهی که به شبه قارهی هند امروزی مهاجرت کردند «اقوام هندی» و گروهی که به فلات ایران آمدند؛ «اقوام ایرانی» را تشکیل دادند. دو پاره شدن آریاییها و به دنبال آن پایان نسبی ارتباط و یگانگی ایشان با یکدیگر، آمیختگی با اقوام و فرهنگهای متفاوت و زندگی در شرایط اقلیمی- معیشتی دیگرگونه با گذشت زمان موجب به وجود آمدن تفاوتهای زبانی و عقیدتی میان دو گروه هندی و ایرانی گردید. از همه مهمتر ظهور پیامبر مصلح در میان ایرانیان (زرتشت) موجب تغییر در آداب و باورهای پیشین و کنار نهادن برخی از آنها گردید امّا در هند باورهای قدیمی تنها سیر تحول طبیعی خود را طی کرد و بنابراین به اصل قدیمی که همان باورهای آریایی است وفادارتر ماند. برای همین، وجود شباهت اسمی میان شخصیتهای اسطورهای ایرانی و هندی بیدلیل و اهمیت نمیتواند باشد. دانشمندان اسطورهشناس مباحث ارزشمندی پیرامون مقایسهی «ییمَه» (جمشید) در اوستا و «یَمَه» هندی، «منوچهر» ایرانی با «مانوش» هندی انجام دادهاند و آنچه که جای بررسی در این تحقیق دارد؛ مقایسهی «کاویَه اوشَنَس» هندی با «کَوی اوسَذَنَ» اوستاییست.
نام «کاویه اوشنس» که توانایی معجزهگونهی زنده کردن مردگان را دارد در برخی از قسمتهای وداها و مهابهاراتا آمده است و اغلب دانشمندان به دلایل زبانی، اسطورهای و نیز هماصل بودن اقوام ایرانی و هندی «کاویه اوشنس» هندی را معادل «کَوی اوسذن» ایرانی دانستهاند و به دلیل تقدم تصنیف و تحریر اغلب آثار مذهبی هندی نسبت به آثار مذهبی ایرانی، واجب است که در این تحقیق ابتدا کهنترین روایات مکتوب مربوط به این شخصیت معرفی، نقل و بررسی گردد و نقاط اشتراک و اختلاف با روایات ایرانی ذکر شود.
بخش دوم، کاووس در منابع پیش از اسلام:
قدیمترین منبع موجود مربوط به باورهای ایرانیان پیش از اسلام، سرودهای گاهان است امّا میتوان گفت که گاهان خالی از اسطورهپردازیست و بیشتر از هرچیز هنجارهای اخلاقی در آن تبیین و تشویق شدهاند. از میان آثار اوستایی موجود مهمترین بخش اسطورهای، یشتهاست که بیشترین نقلقولها از شخصیت کاووس در این بخش جای دارد. با این حال اوستای موجود چیزی در حدود یکچهارم اوستای بیستویک نسکی دورهی ساسانیست. همانگونه که نقلقولهای پراکنده از برخی نسکهای گم شدهی اوستای ساسانی چون سوتکرنسک در دینکرد نشان میدهد؛ کاووس شخصیتی مطرح در اوستا بوده که تمامی گزارشهای اوستایی پیرامون او دست کم به طور مستقیم به دست ما نرسیده است. کتابهای دینی پهلوی نیز که از نظر ماهیت به دو دستهی اصلی ترجمهها و تفاسیر اوستا (زند) و کتابهای دینی دیگر تقسیم میشوند اگرچه برخی از آنها در قرون نخستین اسلامی تدوین یافتهاند امّا در کل میراث فرهنگی و عقیدتی ایران پیش از اسلام را به ما منتقل میکنند و سهم بزرگی در حفظ روایتهای قدیمی پیرامون شخصیت کیکاووس دارند. بنابراین کلیهی نقلقولهای اوستایی و پهلوی موجود پیرامون این شخصیت بر اساس تقدم و تأخر زمانی در این فصل معرفی، نقل و بررسی خواهند شد و از این رهگذر شباهتها، تضادها و اختلافات موجود دراین روایتها بازشناسی شده و به نسبشناسی روایت و دلایل تفاوتها و احیاناً تضادها در این گروه منابع پرداخته میشود. (به عنوان مثال تفاوت دیدگاه منابع دربارهی گناه کاووس)
بخش سوم، کاووس در منابع پس از اسلام:
با وجود اینکه همهی منابع فارسی و عربی پس از اسلام دربارهی اساطیر و حماسههای ایرانیان باستان مستقیم یا غیرمستقیم از روایتها و کتابهای زرتشتی پیش از اسلام سرچشمه گرفتهاند، ما به سه دلیل این منابع را در فصلی جداگانه نخست با یکدیگر و سپس با روایات پیش از اسلام مقایسه میکنیم. این سه دلیل عبارتند از:
الف: دین مؤلفین این آثار و جامعهی ایرانی در زمان تألیف آنها اسلام است. به عبارت دیگر دین رسمی جامعه تغییر یافته و برخی باورهایی که در تضاد با آیین نو هستند به ناچار با جرح و تعدیل و گاه تغییر، حق مطرح شدن در منابع جدید را دارند. مثلاً در شاهنامه نام آن که بیوراسب (ضحّاک) را میفریبد؛ ابلیس است نه اهریمن! نیز باور نخستین انسان بودن کیومرث در تضاد با داستان حضرت آدم(ع) قرار میگیرد و کیومرث که بنا بر باورهای زرتشتی نخستین پیشنمونهی انسان است و سی سال عمر میکند در شاهنامه به عنوان نخستین شاه معرفی میشود و دوران پادشاهیاش سی سال است. همچنین مشیا و مشیانه که به صورت گیاه ریواس از زمین میرویند و نخستین زوج بشر و پدر و مادر همهی انسانهای روی زمین در باورهای زرتشتی معرفی میشوند؛ به دلیل قرار گرفتن در مقابل آدم و حوّای سامیان که از گل درست میشوند از برخی متون بعد از اسلامی مثل شاهنامه به کلی حذف شدهاند و برخی متون دیگر نیز با احتیاط از آنها نام بردهاند و حتی گاه نویسندگان این کتابها برای اعلام برائت خویشتن از این باورها به موضعگیری شخصی پیرامون آنها که همانا نشان دادن تمسخر یا تردید است پرداختهاند و گاه نیز بدون نقل این باورها، آنها را بیاساس، دور از ذهن فاقد ارزش برای نقل قلمداد کردهاند.
ب: به دلیل آشنایی بیشتر ایرانیان با روایتهای سامی و بینالنهرینی- که این نیز به سبب مسلمان شدن ایرانیان و دست کم آشنایی ایشان با قرآن کریم است - بسیاری از شخصیتهای سامی با شخصیتهای ایرانی در این نوشتهها دچار این همانی گشتهاند. (یکی گرفتن کاووس با نمرود، جمشید با حضرت سلیمان(ع) و ….) که این یکسانانگاری حتی در نامگذاری بقایای بناهای باستانی در ایران بعد از اسلام در اسم مکانهایی چون: تخت سلیمان، مسجد سلیمان، مشهد مادر سلیمان و … اثرگذار بوده است. البتّه این موضوع به عنوان یکی از اهداف همین رساله بسیار جالب است امّا در بررسی میبایست میان متون اصیل و متون التقاطی تمایز قایل شد.
ج: به هر حال نباید فراموش کرد کهاندیشهی حاکم بر این دسته از متون دست کم چند صد سال جدیدتر از اندیشهی حاکم بر متون زرتشتی است و بنا به اصل عقلانیتر شدن اسطورهها در طول زمان گاه رویکردی منطقیتر نسبت به اساطیر قدیمی دارند و آنها را به سمت عقلانیتر شدن سوق دادهاند. حتی در همان دوران پیش از اسلام نیز روایتهای اسطورهای پویا بوده و با گذر زمان منطقیتر میشدهاند. (مانند نظر بیرونی که مارهای ضحاک را دو غده میداند که هر روز برای تسکین آنها ضمادی از مغز سر انسان بر آن مینهادهاند)
فصل سوم به بررسی روایات کاووس میپردازد
در این فصل با بهره گرفتن از دادههای موجود در فصل دوم به بررسی و مقایسه روایات و دست آخر استنباط اخبار موثق تر و متواتر در مورد کاووس پرداخته می شود.
فصل چهارم به بررسی نمونههای مشابه داستانها و شخصیت کاووس در اساطیر و حماسههای دیگر ملل
اعمال و خصوصیّات شخصیتهای اسطورهای، داستانی و تاریخی ملل مختلف جهان گاه همسانیهای اعجابآوری با برخی شخصیتها در روایتهای ملل دور و نزدیکشان دارند. شخصیت کاووس و برخی از داستانهای او نیز شباهتهای غیر قابل انکاری با دیگر شخصیتها و داستانهای ملل دیگر دارد در این بخش این داستانها و شخصیت قهرمانان آنها با یکدیگر مورد مقایسه قرار خواهد گرفت. از جمله الگوهای داستانی که به تواتر در داستانهای ملل دیگر آمده و در ماجراهای کاووس نیز آمده است میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
- داستان عزم به آسمان رفتن برخی شاهان و بزرگان
- داستان خشم گرفتن پدر یا پدر خواندهای بر پسر خویش به تحریک نامادری عاشقی که ناکام مانده و از در انتقام در آمده است.