حاجزو حائل می شود وجدایی می افکند . ممکن است به معنای اندازه ومنتهای هر چیزی باشد چون حد عقوبتی است که اندازه ومنتهی و پایان آن واضح و روشن است وتخطی و تجاوز از آن جایز نیست. ممکن است به معنای منع و جلو گیری باشد زیرا در حد معنای منع نهفته است زیرا «الحدّه،المنع » [۳۹].وامری است که ازرجوع به شئ منع می کند .حدود در شریعت برای سر کشی وضع شده است وتجاوز از آن جایز نیست وخداونددرامورمخصوص به آن امر کرده است.[۴۰]اسباب حدود شش مورد است :زنا و آنچه تابع آن است.
۳-۱-۱)دیات:شارع درهیچ موردی از خون مسلمانی که به ناحق ریخته شود ،نمی گذرد. حتی درقتل غیرعمد برای قاتل آن مجازات مالی دیه را درنظر گرفته است وحق مقتول است..قتلی که همراه با قصداست اما فعلش مجرمانه برای تحقق قتل نیست.پرداختن این مجازات بر عهده عاقله جانی است .حکم دیه درقصاص اعضا وجراحات عمدی آن جایی است که خوف هلاکت جانی برود.کاربرد دیه درحرمت خون مسلمان در قتل غیر عمد است فرقی نمی کند که مقتول انسان بالغ یا جنینی باشد که به مرحله دریافت کردن دیه رسیده باشد.دیات در لغت «حق القتیل،وقد ودیته ودیا »[۴۱]حق مقتول ،وَََدَیْتُ یعنی دیه را دادم.«الدیه بالکسر :حق القتل والجمع الدیات » [۴۲]دیه با کسره دال، داشتن حق قتل (آدمکشی ) است که جمع آن دیات است.دیه مصدر است واصلش از ودی است ها عوض از واو محذوفه است و فاءالفعل کلمه است وبه معنی اعطای دیه به مقتول است .دیه در اصطلاح شرع وفقه عبارت است ازمال واجبی بر جانی به علت وارد کردن جنایت برنفس یا اعضای انسان آزاد ،خواه مقدار دیه تعیین شده باشد یا تعیین نشده باشد که در صورت دوم ارش یا حکومت نامیده می شود[۴۳]دیه غرامت مالی شرعی است که به خاطر وارد کردن ستم بر انسان مسلمان غیرمستحق است .دیه مانند سایر اموال میت بین ورثه تقسیم می شود اگر شخصی با قتل کشته شود از قاتل دیه گرفته می شودبرای نفس ،دیه کامل است.[۴۴]دیه اصالتا در خطا وشبه خطا یعنی عمدی که شبیه خطاست ثابت می شود .خطای محض مانند اینکه تیری به سوی حیوانی پرتاب کند وبه انسان بخورد یاآنکه تیری به سوی فردی بزند ویه شخص دیگر بخورد .خطای شبیه عمد یا عمد شبیه خطا آن است که قاتل قصد انسان وشخص خاص را کرده باشد ، اما با وسیله ای که غالبا کشنده نیست عدوان نباشد .مانند آنکه کسی را برای تادیب بزند زدنی که مضروب را معمولا نمی کشد وبه مرگ او منجر نمی شود .اجرای حکم پرداخت دیه منوط به تشخیص صحیح قتل غیر عمد از جانب مقامات قضایی است که خوددراین امر خبره می باشند. درصورت تشخیص صحیح انواع قتل است که مجازات قاتل براساس انواع قتلی که مرتکب شده است، مشخص می شود که بایدقصاص شودیا دیه پرداخت کند. اگر نوع قتل اشتباه تشخیص داده شود موجب هدررفتن خون می شود.مثلا اگر قتل خطایی ،عمد تشخیص داده شود خون قاتلی که به سبب قتل خطا کشته شده هدررفته است هرچند که اوقاتل است ودیه برایش ،درنظرگرفته شود. برای تشخیص بهتر انواع قتل به تبیین آنها می پردازیم.
باشد و فعل به گونه ای است که غالبا کشنده نیست.[۴۵]
پرداخت دیه یکی از عوامل بازدارنده ازارتکاب قتل است وازتضییع خون جلوگیری می کند. مثلادرموردی که مجرمی به امراض عقلی مبتلا است وخواهر وفرزندش راباچاقوزده، روی آنهابنزین ریخته وسوزانده سپس ازمحل وقوع جرم فرارکرده وپانزده روزبعدآن زن (خواهرقاتل)فوت می شودوبچه زنده مانده است.حکمی که به طور معمول درجایی که قاتل عاقل باشد مترتب می شود،قصاص است اما کسی که سلامت جسمی وعقلی ندارد،دیه برعاقله است .اما دراین موردکه عقل وجنون مجرم محرزنشده قصاص نداردودیه برعاقله نمی آید.آری خون مسلمان ضایع نمی شودوازمال جانی پرداخت می شودودرصورتی که جانی مالی نداشته باشد ازبیت المال پرداخت می شود.[۴۶]پیامبر (ص)درمورداهمیت دیه فرموند:«لکل دم دیه»[۴۷]برای هرخونی دیه است.پس احکام الهی دارای ضابطه است ونمی گذارد خون هر انسانی به ناحق ریخته شودوزمانی ریختن خون به صورت غیرعمد باشد، برای عدم تضییع خون اودیه را تشریع کرده است.
۴-۱) دلالت کفاره درقتل خطایی برتوجه به حرمت خون مسلمان:
خدای متعال ضمن اینکه درموردقتل خطایی مجازات سنگین قصاص رابرداشته است قاتل را به حال خودواگذارنکرده تاخون مسلمان راضایع کند.بلکه دومجازات کفاره ودیه رابرای اوقرارداده است. مجازات کفاره حق الله است وخداوندآن رابرای خودمی خواهد نه این که نعوذبالله نیازمندآن باشدبلکه آن را برای تربیت قاتل واصلاح مشکلات اجتماع مانندفقر قرار داده است تا حیات مسلمین ازطریق اصلاح قاتل وسایر موارد ازامنیت برخوردار شود.
خطا یکی ازملاک های رفع تکلیف یاتخفیف درکیفر است.[۴۸]کسی که مرتکب قتل خطایی می شودپرداخت کفاره براولازم است خداوند متعال می فرماید:«من قتل مومنا خطاءفتحریر رقبه» کفار ه قتل خطایی آزادکردن بنده مومن است که منظور از رقبه ،بردگی وبنده مطلق است.منظور از مومن بودن بنده ،یعنی کسی که مطلقا اقرار به شهادتین کرده باشدوایمان خاص داشتن شرط نیست.چون اصل عدم داشتن شرط ایمان خاص است.[۴۹]
دلیل آزاد کردن بنده آن است که قاتل زمانی که مقتول را ازحیات محروم می کند ،بر اولازم و واجب است که نفس وانسانی را از قید بندگی ورقیت آزاد کند.وچون برده در جان وتصرفات خود تسلط واختیاری ندارد همانند میت است .[۵۰] وآزادی نوعی حیات است وقتی حیات یک نفر گرفته می شود به جبرانش بایدیک نفرراآزادکرد.[۵۱]آزادکردن بنده علاوه براینکه نوعی حیات است،تدارک حق اجتماع است یعنی به جای شخصی که قاتل کشته است یک برده خریداری نموده ودرراه پروردگارآزادکند وبه این وسیله دراجتماع فردی جایگزین مقتول خواهدشد.[۵۲]
کفاره فقط مختص قتل خطایی درکشته شدن مسلمان نیست بلکه در جنگ کفاربا مسلمین هرگاه مسلمین جنگجوی کافررا رابکشند سپس معلوم شودآن کسی که کشته شده مسلمان بوده است اما قاتل به گمان کافر بودن اوراکشته است یا عهد وپیمانی میان کفارومسلمین منعقد شده باشد برذمه قاتل کفاره مترتب می شود.و دیه هم دارد. عدم دیه در کشتن مسلمانان ساکن دارالحرب به این دلیل است که وجوب دیه برای اونیاز به این دارد که جنگنجوی مسلمان از هر شخص از افرادساکن دار الحرب تفتیش کند که آیا مسلمان است یا مسلمان نیست وموجب مشقت ونفرت از جهاد می شودچون آن کسی که سکونت دردارالحرب را انتخاب کرده ،خونش هدر است.[۵۳]
درکفاره قتل خطایی وقتی که رقبه مومنه یافت نشدقاتل بایددوماه پشت سر هم روزه بگیرد. گفتار خداوند متعال برآن دلالت می کند.«فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین» انجام کفاره مرتب به«فاء» است که مقتضی تعقییب ودرردیف بعد بودن است.اگر کفاره ممکن نشد حکم بعدی را باید انجام داد.منظور از نیافتن رقبه این است که قاتل مالک رقبه نباشد وثمن خریداری آن را نداشته باشد،یک ماه کامل واز ماه دوم ولویک روز پی درپی بدون فاصله روزه بگیرد.صفت تتابع ، درموردپی درپی بودن دوماه است نه ایام.بنابراین اگر دراثنای ماه اول به جهت عذری افطار کرد،بعداز برطرف شدن عذر دنباله آن را بایدادامه دهد.[۵۴]
روزه های پیاپی وسیله ای برای پاکسازی روح است .اسلام به بعدایمانی افرادتکیه دارد.آزادکردن بنده دیدنی است ولی روزه گرفتن دیدنی نیست وبااین وسیله انسان وجدان دینی واخلاقی خودراجریمه می کند.جان مومن بسیارمهم است وکفارات نوعی تخفیف وارفاق الهی است.دراسلام وقوانین آن بن بست نیست احکام اسلامی تعطیل نمی شودولی تخفیف دارد.دراسلام جریمه به مقدارتوان جسمی ومالی افراد است.[۵۵]تناسب مجازات باتوان جسمی ومالی موجب بازدارندگی ازارتکاب جرایم ودرنتیجه موجب حفظ حرمت خون مسلمان می شود.
۲)ارزش برابر خون:
جان وخون انسان به خاطر کرامتی که به اوعطاشده است محترم است.اهمیت ارزش برابر خون درحرمت خون مسلمان،درحفظ خون اوکاربردداردبه این شکل که در مجازات قاتل اووزمانی که خودش قاتل باشد به چه روشی عمل خواهدشد تأثیردارد؟ مثلا اگر قاتل اوهم مسلمان باشدبه خاطر ارزش برابرخون قاتل ومقتول، قاتل قصاص خواهدشد. واگرارزش خون قاتل ومقتول متفاوت باشدبه این صورت که ارزش خون قاتل برترازارزش خون مقتول باشد ،مانند حروعبد، قاتل قصاص نمی شودوریختن خونش حرمت دارد.
۱-۲)ارزش خون های مختلف:خون هرانسانی ارزش واهمیت مربوط به خودرادارد.ودارای درجاتی است.به عنوان مثال ارزش خون حروعبد یکسان نیست.زمانی که عبد،حررابکشدبه خاطربرتری ارزش خون حر،عبد کشته می شودولی اگر حر،عبدرابه قتل برساندبه خاطر پایین تر بودن ارزش خون عبد کشته نمی شود.البته خون عبد دربرابر عبد،حردربرابرحر،زن دربرابرزن ومرد دربرابرمرد ارزش یکسانی دارند. هرگاه عبدی ،عبددیگررابکشد به سبب کشتن شخصی که درخون با اوارزش برابردارد،بایدکشته شود.
درخون های باارزش غیریکسان، منع قصاص حردربرابرعبد به خاطر وجود نقصِ رقیتی است که درعبد است نه اینکه جان آنهاازنظر ظاهری برابر نباشندچون انسان هاازنظر خلقت باهم یکسان هستند. بدون رقیت،حردربرابر عبدی که دیگر رقیت ندارد وحرشده است، قصاص می شودچون اگرده نفر یک نفر را بکشند کشته می شوند وبرابر بودن جسم آنهابه لحاظ فیزیک بدنی وظواهر معتبر نیست هم چنین اگر مردی که جسم سالم داردمردی را که فلج است ،بیماری سخت دارد واعضایش قطع شده است را بکشد،کشته می شود. این به اعتبار مساوات درایجاب قصاص نفس نیست وکامل به خاطر ناقص قصاص می شود .[۵۶]
۲-۲)مجازات تعدّی در ارزش خون های برابر:هرگاه که قاتل ومقتول ازنظر ارزش خون بایکدیگربرابرباشند مثلا هردونفرعبدباشند،قاتل قصاص می شود. آیه« کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبدوالانثی بالانثی»[۵۷] درباره کشتگان ، برشماقصاص مقرر شده :آزادعوض آزاد،بنده عوض بنده وزن عوض زن .[۵۸]اساس استدلال در برابری ارزش خون است که مقتضای همسانی در وجوب قصاص رادارد.هم چنین آیه «النفس بالنفس»[۵۹]قصاص جان دربرابر جان واجب است. آیه مذکوربه توضیح برابری درقصاص خون های برابر می پردازد.نفس در مقابل نفس یعنی اگرانسانی انسان دیگررا به عمد بکشد مستحق قصاص می شودبه شرطی که قاتل عاقل ممیز باشد ومقتول وقاتل ازنظر شرایط قصاص مانند همسانی درحریت ورقیت وسایر موارد باهم برابر باشند .اگر قاتل حر مسلمان و مقتول کافر یامملوک باشد نزد امامیه کشته نمی شودولی بین فقهادراین مورداختلاف نظر وجودداردواگر قاتل مملوک یاکافرباشدومقتول ماننداودرارزش خون باشد یا بالاتر باشدبدون اختلافی قاتل کشته می شود.[۶۰]
جایز نبودن قتل حردربرابر عبدومذکر دربرابر مونث ،مورد اتفاق امامیه وتابع امامیه است .شافعیه ومالکیه هم به آن قائلند.اما بدون ضابطه نیست که هرگاه حر بخواهد بتواندعبد رابکشد وازاین مصونیتی که خدا به اوداده است سوء استفاده کند. روی عن علی علیه السلام :«انّ رجلاقتل عبده فجلده النبی صلی الله علیه وآله »از امام علی (ع)نقل شده است :مردی عبدش راکشت ورسول خدا(ص)اوراتازیانه زد.غرض از ذکر حردربرابر حر وعبد دربرابر عبد مجردنفی برتری است یعنی حردربرابر عبد ودونفردربرابر یک نفرکشته نمی شود. توضیح اینکه هرگاه ثابت شود عبدی،عبددیگررابه قتل رسانده است، قصاص می شودوزمانی که عبد، حررابه قتل برساند، قصاص عبددربرابر حر قطعی است .هم چنین هرگاه زنی ،مردی رابکشد،کشته می شودوبه اولیاءمقتول چیزی داده نمی شود.دراین دوموردکه ارزش خون مقتول از قاتل بالاتر است به همین شیوه عمل می شود یعنی قاتل حتما کشته می شودچون جنایتی بیش از جنایتی که قاتل مرتکب شده ،وارد نمی شود.[۶۱] اکثر مفسرین قائل به محکم بودن وغیر منسوخ بودن آیه مذکور هستندوامامیه هم براین نظر است.اماحنفیه قائل به نسخ آیه با آیه «النفس بالنفس والعین بالعین »[۶۲]جان دربرابر جان ،چشم دربرابر چشم ،هستند. ادعای آنها این است که ظاهر آیه بقره/۱۷۸«الحر بالحر» بیانگر وجوب قتل حر دربرابرعبد ومذکردربرابر مونث است .هم چنین به سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم استناد کرده اند :«المسلمون تتکافأ دمائهم»خون مسلمان برابر است و برتری درجان ها غیر معتبر است[۶۳].درتایید سخن امامیه می توان گفت: آیه۴۵مائده «النفس بالنفس»قصاص جان دربرابر جان واجب است وموافق حکم خدا و آنچه که درتورات بر بنی اسرائیل نازل شده است. چون حکم آیه مذکور ابتدا به بنی اسرائیل داده شده بود. نازل شدن حکم آیه بربنی اسرائیل درتورات نسبت به احکام مسلمین به دومعناست. اول: اینکه حکم خدابر بنی اسرائیل بر مامسلمین هم باقی است .دوم: گرفتن جان در وجوب قصاص عام است و شامل سایر انسان ها و جان ها می شود.[۶۴]
شافعیه ومالکیه ازآیه ۴۵/مائده«النفس بالنفس» اقتضای مماثلت درکیفیت قتل رادریافته اندوقاتل برای قتلش قصاص می شوداگر فرد دیگری را درآب خفه کند قصاص او این است که درآب خفه اش کنندو اگر دیگری را با سنگ کشته است با سنگ کشته می شود .حنفیه و حنابله در بیانی صحیح تر گفته اند مطلوب در قصاص تلف شدن نفس دربرابر نفس است وآیه بیش از این اقتضا ندارد. از شدادبن أوس از پیامبراکرم (ص) نقل شده که ایشان فرمودند :«إن الله کتب الاحسان علی کل شئ فإذاقتلتم فأحسنواالقتله،وإذاذبحتم فأحسنواالذبحه»خداونددرهرچیزی نیکی قرارداده است اگر انسانی را کشتیدپس درنحوه اجرای قصاص خوب رفتارکنیدواگر انسانی راذبح کردیددر اجرای مجازات ،خوب ذبح کنید.[۶۵]روایت، کشتن یاذبح کردن را خارج ازنیکی کردن نمی داند چون روشی مناسب دراحقاق حق مقتول است هرچند ازنظرقاتل یا مخالفین اجرای مجازات قصاص دراسلام، به ظاهر امری خلاف عواطف انسانی باشداما به خاطردستور اسلام ومصالح مسلمین واجتماع نمی توان ازآن صرف نظر کرد. پس درخون باارزش یکسان ،قصاص هم یکسان است یعنی قاتل فقط کشته می شود امادر خون هایی که ارزش های متفاوتی دارند روش های دیگری علاوه بر قصاص دارند که گاهی ضمیمه قصاص می شوندمانند دادن دیه به قاتل هرگاه مقتول مرد وقاتل زن باشد. گاهی هم مانند کشتن عبد بوسیله حر ،قصاص انجام نمی شود.
۳)برتری خون مسلمان بر غیرمسلمان:
خون مسلمان به سبب اسلام وایمان نسبت به غیرمسلمان برتراست.هرگاه مسلمان غیر مسلمان رابکشد،کشته نمی شوداما اگرغیرمسلمان ،مسلمان رابکشد،کشته می شود.هم چنین اگرمسلمان ،ذمی رابکشد،خونش محفوظ است.رسول خدا(ص)فرمودند:«ومن السنهأن لایقتل بذی عهد»[۶۶]ازسنت است که مسلمان دربرابرکشتن کسی که دارای عهد است کشته نشود. پس تنها عنصری که موجب محفوظ بودن ومحقون شدن خون انسان مسلمان شده است ،اسلام است .رسول خدا(ص)افرمودند:«لایحلّ دم مسلم یشهدأن لاإله إلّاالله وإنی رسول الله »[۶۷]ریختن خون مسلمان یعنی کسی که به یگانگی خداشهادت دهدواینکه من فرستاده اوهستم؛حلال نیست.
آنچه موجب می شود که انسان ها نسبت به یکدیگر برتری داشته باشند ،تقواست.تقواداخل دراسلام است نمی شود کسی باتقواباشدومسلمان نباشد مثلا دروغ نگوید وبه علت مسیحی بودن نماز نخواندیا روزه نگیرد .دراسلام است که تقوا کامل می شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«یامعشر قریش،إنّ حسب الرجل دینه،ومروءته خلقه،وأصله عقله» ای گروه قریش شرافت مردبه دینش ،جوانمردی به اخلاقش و اصیل بودن به عقلش است خداوند عزوجل می فرماید:«إن أکرمکم عندالله أتقاکم»[۶۸]گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.[۶۹] جابربن عبدالله گفته است پیامبر (ص)در ایام تشریق در خطبه الوداع فرمودند:«یاایهاالناس الاان ربکم واحدألاأن أباکم واحدألالافضل لعربی علی عجمی ولالعجمی علی عربی ولالأسود علی أحمر ولالأحمرعلی أسودالابالتقوی »ای مردم آگاه باشید که پروردگارتان وپدرتان یکی است آگاه باشید عرب بر عجم ،عجم بر عرب،سیاه بر سرخ وسرخ بر سیاه برتری ندارد برتری جز به تقوانیست.ابی امامه از رسول خدا(ص) نقل کرده است ایشان فرمودند :«ان الله أذهب نخوه الجاهلیه وتکبرهابآبائها کلکم لآدم وحوا کطف الصاع بالصاع وإن اکرمکم عندالله اتقاکم»خداوند نخوت جاهلیت را ازبین برد آنان که به وجود پدرانشان تکبرمی کردند .در حالی که همه آنها به خاطر انتساب به آدم و حوا مانند طف الصاع وبرابر اند .یعنی مانندسرپیمانه که وقتی پر می شود وسطحش یکسان است ،انسان ها هم برابرهستند .گرامی ترین شما نزد خدا باتقوا ترین شماست.در جایی دیگر ایشان فرمودند:«کلکم بنوآدم وآدم خلق من التراب»[۷۰] همه شما فرزندان آدم هستید و آدم ازخاک خلق شده است. درآیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»خداوند هشدار می دهدکه کرامت حقیقی کرامتی است که نزد اوست.شرف حقیقی آن است که انسان را به سعادت حقیقی برساند وآن حیات طیبه ابدی در جوار پروردگار عزیز است این شرف و کرامت تنها با تقوا ی خدای سبحان حاصل می شودکه تنها وسیله سعادت آخرت وبه تبع آن سعادت دنیا رادربردارد.خداوند متعال می فرماید:«و تزودوا فان خیر الزاد التقوی »بقره/۱۹۷زادوتوشه تهیه کنید بهترین زاد وتوشه تقواست.[۷۱]
همان طورکه قبلا گفته شددردین اسلام برای اموال ،آبرو،ناموس وخون مسلمان احترام وجود دارد که ما در رابطه با حرمت خون او بحث خواهیم کرد. منظوراز احترام خون مسلمان این است که خونش به هدر نمی رود واگر راهی برای تشخیص قاتل اونباشد دیه همچنان باقی است.[۷۲]
بخش دوم:حرمت خون مسلمان درآیات وروایات:
آیه اول:
۱)تعدی به حرمت خون مسلمان درقتل عمد:
یکی ازمواردی که خون مسلمان مورد هتک حرمت قرار می گیرد ،قتل عمد است.به همین جهت اگر مسلمانی ازروی عمد به قتل برسد به همین جهت خداوند متعال بامجازات قصاص قاتل ازهدر رفتن خون او جلوگیری می کند. « ومن یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدین فیها وغضب الله علیه ولعنه واعد له عذابا عظیما»[۷۳]وهرکس عمدا مومنی رابکشد کیفرش دوزخ است که درآن ماندگار خواهد بود وخدابراو خشم می گیرد ولعنتش می کند وعذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.[۷۴]
۱-۱)شناخت قتل عمد دربی حرمتی به خون مسلمان:
قتل عمد یعنی هرگاه قاتل قصد کشتن کسی را بکند که می داند مؤمن است،کشتنش حرام است ومحقون الدم است.[۷۵] عمد محض آن است که هرکس دیگری را با آهن یا غیر آن به قتل برساند در حالی که قاتل آگاه ،بالغ و کامل العقل باشد.اگر قاتل قصدقتل باآهن کندیا عملش به گونه ای باشدکه معمولا موجب مرگ می شود،قصاص قاتل واجب است. امااجرای قصاص دراین موردچگونه است؟قصاص فقط باآهن اجرا می شودواگر قاتل به غیرآهن ،رفیقش راکشته باشدوقطع اعضایش ممکن نباشد،هرچندکه قاتل برمقتول چنین عملی راانجام داده ودست وپایش را بریده باشد،حکم به زدن گردن او می شود.وقاتل اعم از زن ومرد ،آزاد وبرده ،کافرومسلمان بودن در قصاص برای اولیای مقتول مساوی است چون برای آنان جزجان قاتل مهم نیست. ومطالبه دیه با آنها نیست واگر قاتل جانش را بامال فراوان فدیه داد و ولی دم به آن راضی شدند،جایز است.[۷۶] آیه۹۳/نساء درمورد مقیس بن صبابه نازل شده است اوبرادرش هشام را در بنی نجاردید که کشته شده بود وقاتلش معلوم نبود رسول خدا (ص)به بنی نجاردستوردادکه دیه هشام را به مقیس بن صبابه بدهند پس بنی نجار دیه را به مقیس پرداختند.پس ازآن مقیس بر مسلمانی حمله کردسپس مسلمان را به قتل رساندوبه مکه درحالی که مرتد شده بود،بازگشت.[۷۷]
۲-۱)اختلاف در توصیف تعدّی به خون مسلمان در قتل عمد:
همان طور که قبلا گفته شدقتل عمد قتلی است که قاتل درفعل ووقصدش تعمد داشته باشد.درتعریف اصلی آن اختلاف نظر وجودندارد.امادرنحوه ارتکاب قتل عمد اختلاف وجوددارد.مثلاکشتن با چه وسیله ای باشدیا علت کشتن مقتول چیست؟ معنای تعمد این است که شخصی را به خاطر دینش بکشد.کلینی ازسماعه ازامام صادق(ع) نقل کرده است که ایشان درمورد آیه۹۳/نساء فرمودند:کسی که مومنی را به خاطر دینش بکشد آن قتل عمد است.[۷۸] قومی گفته اند قتل عمد فقط با آهن اتفاق می افتد .ابوحنیفه و اصحابش وشافعی به این سمت رفته اند. گروه دیگر گفته اند:اگرکسی دیگری رابه قتل برساند معمولابه مثل آنچه مقتول راکشته ،کشته می شود چه با آهن داغ باشد مانندسلاح یاپرتاپ وسیله ی سنگین آهنی یا خفه کردن وسوزاندن یاغرق کردن یازدن با چوب یا سنگ کوچک باشد تااینکه بمیرد ،همه آنها عمد است که موجب قصاص است و.شافعی واصحابش آن راگفته اند وطبری آن را برگزیده است .
۳-۱)انواع بی حرمتی به خون مسلمان در قتل عمد:
ازشایع ترین وظالمانه ترین شیوه ای که خون مسلمان موردتعرض قرار می گیرد،قتل عمداست.درقتل عمدقاتل باقصدفعل وقصدنتیجه خون انسان مسلمان رابدون توجه به حرمت آن می ریزد.قتل عمدتنها به یک شیوه واقع نمی شود.بلکه«مباشرت وتسبب»[۷۹]است.وهرکدام ازمباشرت وتسبب دربردارنده روش هایی می باشند.باشناخت انواع قتل عمدمی توان ازوقوع آن جلوگیری کرد.مثلا ممکن است شخصی نداندکه اگربه فردی غذای سمی بدهدومقتول بخوردچونکه مقتول به اختیار خودش خورده است،قتل عمدباشدوهدف قاتل تنها دادن درس عبرت به مقتول یاتلافی امری شخصی باشد. وآن راجز قتل عمد ندانددرحالی که چون قاتل غذای سمی رادراختیارمقتول قرارداده است، ذهنیت اورابه سمت سالم بودن غذا سوق داده است وبا فریب دادن اوموجب قتلش شده است.پس درچنین حالتی قتل عمداست وقاتل باید قصاص شود.هم چنین باشناخت انواع قتل عمدروندرسیدگی ، بررسی واجرای مجازات قاتل تسریع می یابدوحرمت خون های ریخته شده باجدیت وسرعت بیشتری جبران می شود.
مباشرت وتسبیب برای تعدّی به خون مسلمان درقتل عمد:
الف)مباشرت: ازروش ها وابزارهایی که قاتل عمدباآنها به خون مسلمان بی حرمتی می کندآن است که خودقاتل مستقیما این حرمت را ازطریق خفه کردن،شمشیرزدن وسایر مواردزیرپا می گذارد.
پس هرگاه درمباشرت ازابزارها ووسایلی که قاتل ازآن استفاده می کند،جراحت عمیقی که معمولا کشنده است وقاتل درآن تعمد داشته باشد،قتل عمد است.[۸۰]
مباشرت شامل ذبح کردن،خفه کردن،سم دادن،زدن باشمشیر ،چاقو،وسیله سنگین یاسنگی که دربدن فرومی رود ،زخمی کردن گیجگاه مقتول هر چندکه آن راترمیم کند.[۸۱]همه موارد مباشرت درقتل عمدموجب قصاص قاتل می شودهرچند قاتل قصد قتل بامباشرت رانداشته باشد یاادعای جهل به کشته شدن مقتول بامباشرت رانماید.قاتل باعمل خودمنجربه هدررفتن خون مسلمان شده است.[۸۲]
ب)تسبیب :زمانی که قاتل غیرمستقیم به واسطه ابزاریاانسان دیگریاحیوانی سبب قتل انسانی شودوحرمت خونش رامدنظرقرارندهد.
سبب آن چیزی است که دراثر به وجودآمدن آن قتل رخ می دهدماننددادن طعام مسموم به مهمان.سبب عملی است که مرگ مقتول به دنبال آن عمل حاصل می شود.[۸۳]
تسبیب دربردارنده مواردی می باشد که به اختصارآن هارا بیان می کنیم.
۱):جانی به تنهایی سبب تلف شود:یعنی تسبیب به تنهایی موجب قصاص می شود.[۸۴] چون این موارد درضابطه موجب قصاص داخل می باشدومانندعلم به استناد فعلی است که غالبا کشنده است.[۸۵] اگر قاتل تیری پرتاب کندومقتول رابکشد،مقتول راباتیرکشته است چون غالبا باتیر قصدکشتن مقتول می شود.همین طور است اگرسنگ رابامنجنیق به طرف مقتول پرتاب کند.[۸۶] وباطناب مقتول را خفه کند وطناب را فشاردهدورها نکند تابمیرد یا نفس مقتول بریده بریده بیرون آید یازمین گیر شودوبمیرد.[۸۷]
۲)مباشرت مجنی علیه به جانی:مثلا زمانی که مجنی علیه باعدم آگاهی درخواست جانی رامبنی برخوردن غذای سمی بپذیردمجنی علیه مباشرت درخورن غذای سمی داشته است وموجب کشتن خود شده است اما اگر مجنی علیه ممیز باشدو باعلم وآگاهی به سمی بودن غذا آن رابخورد قصاص ودیه برقاتل نیست واگر نداند وغذای سمی را بخورد وسرانجام بمیرد حق قصاص برای ولی مجنی علیه است چون حکم مباشرت جایی است که خود مقتول این کار راانجام داده باشد، وباجهل مباشرساقط می شود .اگر قاتل سم را در غذای صاحب خانه قرار دهد سپس اوآن رابیابد وبخورد وسرانجام بمیرد ،در خلاف ومبسوط گفته شده قصاص ندارد.[۸۸]اگر سم به گونه ای باشد که فقط مقدار زیاد آن کشنده است وقاتل مقدار اندکی از آن را به مقتول باقصد کشتن داده است،برابر بادادن مقدار زیاد آن سم به مقتول است.اما اگر قصدکشتن اورانداشته باشد قصاص نمی شود .و تعیین مقدار کمی یازیادی سم واینکه آیا مقدار سم ریخته شده در غذایش غالبا کشنده است یانه ،بسته به مزاج های گوناگون و نوع غذایی که باسم آمیخته شده ،تفاوت دارد.اگر جانی سم را درغذای خودش ریخته سپس دیگری بدون اذن او آن را بخورد وبمیرد ضامن نخواهد بود چه قصد قتل اورا داشته باشد یانداشته باشد .[۸۹]
۳)مباشرت حیوان به جانی:مباشرت حیوان به همراه جانی سبب کشنده بودن است که حکم قصاص دارد وهرچه که کشنده باشد به خون مسلمان تعرض می کند.مانندهنگامی که قاتل رادردریا اندازد سپس ماهی اوراقبل از رسیدنش ببلعد براوقصاص است.چون دردریاانداخته که طبق معمول اتلاف رخ می دهد .ویک قول ضعیف می گوید قصاص ندارد چون قصداتلاف نداشته است.شهید ثانی هم قصد راشرط می داندامااگر به سمت ماهی اندازد واوراببلعد برای قاتل قصاص است چون ماهی ضرررسان است ومانند وسایل کشنده است.[۹۰]
۴)مباشرت انسان دیگر به جانی:مانندزمانی که قاتل اکراه برقتل شودکه دراین صورت مباشر قصاص می شودنه آمر.
حکومتی برای رفع اکراه درموردی که اکراه وجوددارد،نیست .دررفع اکراه خلاف امتنان بردیگری است بلکه اکراه درقتل داخل درعنوان تزاحم بین حرمت جنایت برغیرووجوب حفظ جان ازهلاکت،تلف وجنایت است.قول مشهورعدم جواز قتل بااکراه است که به مکرَه قصاص تعلق می گیرد وآمر زندانی می شود.قتل غیر باتقیه هرگاه غیرمشروع باشد داخل دراضطرار است پس کشتن بااکراه جایز نیست بلکه ممکن است به آنچه که دلالت بر حرمت قتل نفس محترمه دارد تمسک شود.[۹۱]
پس اکراه در قتل محقق نمی شود.در روایت علی بن رئاب «یحبس الأمر بقتله حتی یموت» اکراه محقق نمی شود آمر به قتل زندانی می شود تابمیرد .کشتن اکراه شده زمانی است که اوبالغ وعاقل باشد .اگر مانندطفل و مجنون غیر ممیز است ،قصاص بر اکراه کننده است چون مباشر در این جا مانند ابزار ووسیله است.[۹۲]
برای تحقق مباشرت وتسبب درقتل عمدباید به عرف مراجعه کرد.[۹۳]زیرا کشنده بودن دربسیاری موارد ازعرف به دست می آید که نمی توان همه آنها رادر فقه وقانون احصا نمود.
۴-۱)بازدارندگی مجازات اُخروی ازارتکاب قتل عمدوحفظ حرمت خون مسلمان:
همان گونه که درراههای عدم تضییع خون مسلمان ذکر کردیم ،خداوند متعال برای عدم تضییع خون مسلمان برای قاتل عمدمجازات درنظرگرفته است.
مجازات دنیوی قتل عمدقصاص است امادرآیه ۹۳/نساء به مجازات اخروی اشاره شده است که بسیارشدید است.[۹۴]وموجب بازدارندگی ازارتکاب قتل می شود.طریقه بیان احکام الهی این گونه است که ابتدامجازات اخروی را بیان می کندسپس مجازات دنیوی را به آن می افزاید.فقط مجازات اخروی کافی نیست چون درحالی که مجرمان نظم وامنیت اجتماع را به خطر انداخته اند.
بشارت ها وانذارهای اخروی برای بازداشت انسان ها از ارتکاب ظلم ومعصیت هاکافی نیست پس ناچار به اجرای عقوبات دنیوی هستیم بر کسانی هستیم که قوانین راترک یا آنها را مورد تعدی قرارمی دهند.[۹۵]
درآیه۹۳/نساءوعده مجازات شدید ودرنهایت تهدیدبه کسی است که مومنی را به عمدبکشد . ودرجهنم جاودانه وابدی است درحالیکه مورد غضب خداوند است وغضب خدا اراده مجازات وخوارکردن اوست .«َلعَنَهُ»درآیه۹۳نساء به معنی دوری ازرحمت خداونداست.[۹۶]بقا درجهنم به معنای ماندن طولانی درآن جاست که جدایی ازآن ممکن نیست و به این حکم شده که مرتکب کبیره تازمانی که توبه نکرده در آتش جاودانه است .البته فقط به ظاهر استدلال شده است چون ممکن است گفته شود آیه مخصوص کسی است که توبه نکند وتوبه کننده ازعموم آیه خارج است.
قلمرو مکانی این تحقیق کلیه شعب بیمه ایران استان تهران می باشد.
۳-۹-۱قلمرو زمانی
قلمرو زمانی این تحقیق از خرداد ماه تا مرداد ۱۳۹۳ می باشد.
فصل دوم:ادبیات و پیشینه تحقیق
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۱-۲مقدمه
چهارچوب نظری[۹] مبنایی است که فرد پژوهشگر بر اساس آن دربارهی روابط بین عواملی که در ایجاد مساله مهم تشخیص داده شده اند نظریه پردازی می کنند. این نظریه می تواند ضرورتاً سخن پژوهشگر نباشد و گاهی به طور منطقی از نتایج تحقیقات قبلی پیرامون مساله نشات گیرد. ترکیب باورهای منطقی فرد پژوهشگر و تحقیقات مرتبط منتشر شده با مساله تحقیق در ایجاد مبنایی برای بررسی موضوع تحقیق نقش محوری دارد. به طور کلی چارچوب نظری پایهای است که تمام تحقیق بر روی آن تکیه می کند..(برادران و همکاران ۱۳۸۹)
در این بخش با توجه به موضوع تحقیق تعاریف کلی از متغیرهای به عمل خواهد آمد و مبانی نظری تحقیق ارائه گردیده و همچنین روابط بین متغیرها نیز مورد بررسی قرار می گیرد و در آخر تحقیقات پیشین مرور می گردد.
۲-۲تعریف بیمه و عقد قرارداد آن
۱-۲-۲ریشه لغوی بیمه
واژه بیمه که در زبان فرانسه assurance و در زبان انگلیسی insurance نامیده می شود، ظاهراً به کلام فارسی شباهت دارد ولی معلوم نیست از چه تاریخی مصطلح شده و غرض از استعمال آن چه بوده است.لغت شناسان معتقدند که واژ ه های انگلیسی و فرانسه از ریشه لاتین secures که به معنای اطمینان است گرفته شده است و علاوه بر عقد بیمه در معانی تضمین،تأمین،اعتماد یا اطمینان به کار رفته است.واژه بیمه در اغلب زبان های دیگر نیز از همین ریشه مشتق شده است.در حالی که تصور نمی رود که واژه بیمه در فارسی خود از ریشه های عربی،ترکی،عبرانی،یونانی،روسی یا لاتین باشد با اینکه واژه های بسیاری در زبان فارسی از این زبانها گرفته شده، با این همه،به نظر می رسد که ریشه اصلی همان بیمه است زیرا عامل اساسی انعقاد عقد بیمه،ترس و گریز از خطر است و به سبب همین ترس و به منظور حصول تأمین عقد بیمه وقوع می یابد.(کریمی،۱۳۷۶)
بعضی دیگر معتقدند که بیمه از کلمه بیما از زبان هندی گرفته شده است و برخی دیگر نظر داده اند که بیمه از کلمه بیم و (ترس)اخذ شده است و چنین استدلال می کنند که چون اولین بار روس ها از ایران امتیاز بیمه گرفتند و بعد ها نیز دو شرکت بیمه روسی در ایران مشغول فعالیت بیمه ای شدند.کلمه بیمه از لغت استراخوانی که به معنی بیم و ترس است اخذ گردیده است و برخی از مؤلفین نیز کلمه بیمه را یک واژه پارسی قدیم می دانند و به استناد کتاب مسالک و ممالک تألیف ابواسحق اصطهری می گویند که بیمه نام شهری در دیار طبرستان و دیلم بوده است.
۲-۲-۲تعاریف بیمه
حضرت امام خمینی قدس سره الشریف در کتاب تحریر الوسیله ج۲-ص ۲۶۰۸ می فرمایند:
بیمه عقد قراردادی است بین بیمه گر و بیمه گذار ،بدین صورت که بیمه گر ملزم و متعهد می شود در مقابل مبلغی که بیمه گر ملزم و متعهد می شود در مقابل مبلغی که آن را حق بیمه می گویند در صورت بروز خسارت بر موضوع بیمه خسارت وارده یا بخشی از آن را جبران نماید و به بیمه گذار پرداخت کند.(مقاله ها و پژوهش های بیمه ای)
در تعریف دیگری به استناد ماده ۱ قانون بیمه ایران مصوب اردیبهشت ۱۳۱۶،بیمه عقدی است که به موجب آن یک طرف تعهد می کند که در ازای پرداخت وجه یا وجوهی از طرف دیگر در صورت وقوع یا بروز حادثه،خسارت وارده به او را جبران نموده یا وجه معینی بپردازد.
بیمه،اشخاصی را که متحمل لطمه،زیان یا حادثه ناخواسته ای شده اند قادر می سازد که پیامد ها یا وقایع ناگوار را جبران کنند.خسارت هایی را که به این قبیل افراد پرداخت می گردد از پول هایی تأمین می شود که برای خرید بیمه نامه می پردازند و با پرداخت آن در جبران خسارت همدیگر مشارکت می کنند.به بیان دیگر همه آن هایی که خود را بیمه می کنند با مشارکت در سرمایه ای که متعلق به همه خریداران بیمه است در جبران خسارت و زیان های هریک از افراد بیمه شده،شریک و سهیم می شوند.
۳-۲ ساختار سازمان
ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف، چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد و سازوکارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگوهای تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند کدامند؟
ما ساختار را به عنوان یکی از اجزاء سازمان، که از عنصر پیچیدگی، رسمیت و تمرکز تشکیل شده، تعریف می کنیم.
سازمان پدیده ای اجتماعی به شمار می آید که به طور آگاهانه هماهنگ شده و دارای حدود و ثغور نسبتاً مشخصی بوده و برای تحقق هدف یا اهدافی، براساس یک سلسله مبانی دائمی فعالیت می کند.
عبارت ” به صورت آگاهانه هماهنگ شده” دلالت بر مدیریت دارد." “پدیده اجتماعی"، دال بر این معناست که سازمان از افراد یا گروه های که با هم در تعاملند، تشکیل شده است(رابینز ،۱۳۸۸).
یک سازمان مرزهای نسبتاً مشخصی دارد. این مرزها به مرور زمان، می توانند تغییر کنند و ممکن است کاملاً واضح و روشن نباشند. اما بهرحال باید مرزهای مشخصی وجود داشته باشند تا بتوان اعضاء سازمان را از غیر اعضاء بازشناخت.
نهایتاً اینکه، سازمانها برای انجام امور بوجود آمده اند. این امور یا فعالیتها، همان اهدافند، که دستیابی به آنها توسط یک فرد به تنهائی، امکان پذیر نیست، یا اگر هم بوسیله یک فرد قابل حصول باشد، حصول آن از طریق سازمان، اثر بخش تراست.
پیچیدگی، حدود تفکیک درون سازمان را نشان می دهد. همچنین میزان تخصص گرائی، تقسیم کار و تعداد سطوح در سلسله مراتب سازمان را اشاره می کند. و حد و حدودی که واحدهای سازمانی از لحاظ جغرافیایی پراکنده شده اند را نیز تصریح می کند. البته پیچیدگی یک اصطلاح نسبی است.
حدی که یک سازمان برای جهت دهی رفتار کارکنانش، به قوانین،مقررات و رویه ها متکی است، رسمیت نام دارد۳تمرکز، به جائیکه اختیار تصمیم گیری در آنجا متمرکز است، اشاره دارد.در برخی سازمانها تصمیم گیری بشدت متمرکز است.معمولاً تمرکز و عدم تمرکز را روی یک پیوستار نشان می دهند(الوانی،۱۳۸۵)
۱-۳-۲پیچیدگی[۱۰]
اساس و پایه کارهایی که بر روی ساختار انجام شده، براساس نظریات وبر[۱۱] (۱۹۴۷) قرار دارد. وی شکل آرمانگرایانه از ساختار سازمانی بهنام دیوانسالاری (بوروکراسی) را ارائه کرد.
دو پژوهشگر دیگر بهنامهای برنز و استاکر[۱۲] (۱۹۶۱) دو الگو از سازمان را ارائه دادند، که در دو سر یک پیوستار قرار داشت. ساختار “مکانیکی” یکی از این دو الگو بود، که با سازمان آرمانی وبر (دیوانسالاری) شباهت زیادی دارد و ساختار “ارگانیک” آنان در نقطه مقابل این ساختار قرار دارد.
هیج (۱۹۶۵) نیز ویژگیهای ساختار سازمانی را برشمرد و گفت که در سازمانهای مختلف، میزان یا مقدار این ویژگیها بسیار متفاوت است؛ از این روی، باعث شد که در مسیر و روند بررسی شکل سازمان، گام بلندی برداشته شود(دفت[۱۳]، ۱۳۷۴)
مقصود از پیچیدگی، تعداد کارها یا سیستمهای فرعی است که در درون یک سازمان انجام میشود یا وجود دارد.
پیچیدگی به سه دسته تقسیم میشود:
۲-۳-۲تفکیک افقی[۱۴]؛
تفکیک افقی، میزان یا حد تفکیک بین واحدها را نشان میدهد. این نوع تفکیک، بهمیزان تفکیک بین واحدهای سازمانی، براساس موقعیّت اعضای سازمان، ماهیّت وظایف آن ها و میزان تحصیلات و آموزشهایی که فراگرفتهاند، اشاره می کند. وجود حرفههای متعدد در سازمان، که به دانش تخصصی و مهارت علمی نیاز دارند، سازمان را از پیچیدگی بیشتری برخوردار میکند؛ زیرا موقعیتهای شغلی متفاوت افراد، ارتباطات را کند کرده و مدیریت را در خصوص هماهنگی بین فعالیتهای آن ها، با مشکل مواجه میکند. مهمترین شاهد تفکیک افقی درونسازمانی، تخصصگرایی و بخشبندی درونی سازمان است؛ بهطوریکه ایندو، ارتباط متقابل با یکدیگر دارند. (رضائیان۱۳۸۲).
هرقدر تعداد شاغلین متخصص بیشتر و دوره آموزشی لازم، طولانیتر و در سطحی بالاتر باشد، سازمان از پیچیدگی بیشتری برخوردار است
۳-۳-۲تفکیک عمودی[۱۵]؛
تفکیک عمودی به عمق یا ارتفاع سلسله مراتب سازمانی نظر دارد. با افزایش سطوح سلسله مراتب سازمانی، تفکیک عمودی سازمان افزایش یافته و پیچیدگی سازمانی، بیشتر میشود. سطوح بیشتر، بین مدیریت عالی و عملیاتی سازمان، عاملی بالقوه جهت مخدوش ساختن ارتباطات است؛ که هماهنگی بین بخشهای پرسنلی مدیریت و نظارت بر فعالیتهای عملیاتی، توسط مدیریت عالی را دشوار میسازد.
تفکیک عمودی و افقی را نباید دو مقوله کاملا مجزا از هم درنظر گرفت. تفکیک عمودی ممکن است پاسخ مناسبی به افزایش تفکیک افقی در سازمان باشد. وقتی تخصصگرایی، درون سازمان بیشتر گردد، هماهنگی بین وظایف، ضرورت بیشتری مییابد. (باقی ؛۱۳۸۱)
تقسیم کار عمودی، سه موضوع قابل تأمل باید مد نظر قرار گیرد:
الف) تعداد سطوح سازمانی مورد نیاز در سلسله مراتب سازمانی؛ به این ترتیب بر حسب تعداد سطوح سازمانی، ممکن است شکل هرم سازمانی، بهصورت “تخت"، “متوسط” یا “بلند” در بیاید؛
ب) حیطه نظارت؛ حیطه نظارت به تعداد کارکنانی که مستقیما به یک مدیر گزارش میدهند دلالت دارد؛
ج) درجه تمرکز؛ این موضوع بر جایگاه اصلی تصمیمگیری در سازمان دلالت دارد(رحمان سرشت؛ ۱۳۷۲)
۴-۳-۲ تفکیک بر اساس مناطق جغرافیایی[۱۶]
بهطور خلاصه، تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، سومین عنصر در تعریف پیچیدگی سازمان است که نشان میدهد، اگر چه تفکیک عمودی و افقی، واحدهای سازمانی را از هم پراکندهتر ساخته، ولی جدایی واحدها از لحاظ فیزیکی نیز میتواند این پیچیدگی را افزایش دهد.
تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، بهمیزان پراکندگی واحدها، امکانات و نیروهای انسانی، از لحاظ جغرافیایی اشاره دارد. این تفکیک، میزان پراکندگی ادارات، کارخانجات و افراد سازمان براساس مناطق جغرافیایی را نشان میدهد.
این تفکیک، با تفکیک عمودی دارای ارتباط است. ساختارهای بلند نسبت به ساختارهای تخت دارای پیچیدگی بیشتری هستند؛ بههمین تناسب، یک سازمان دارای ساختار بلند که از لحاظ جغرافیایی، سطوح اختیارات آن پراکنده است، نسبت به سازمانی که کلیه اختیارات آن در مدیریت متمرکز است، خیلی پیچیدهتر است. در بحث تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، مسافت بین مناطق نیز مدّ نظر قرار میگیرد.
فواصل مناطق از یکدیگر و فواصل آن ها نسبت به اداره مرکزی و همچنین تعداد پرسنل هر واحد منطقهای، دارای اهمّیتند. با افزایش فواصل واحدها از یکدیگر و اداره مرکزی و نیز بالا رفتن نسبت تعداد پرسنل آن ها به پرسنل اداره مرکزی، پیچیدگی سازمانی هم بیشتر میشود(صادقپور؛ ۱۳۷۸)
۵-۳-۲رسمیّت [۱۷]
رسمیّت، بهمیزان یا حد استاندارد مشاغل سازمانی، اشاره میکند. در سازمان رسمی، روابط سازمانی بهطور مکتوب و دقیق و طبق نمودار سازمانی برای کارکنان، تشریح میشود و در صورت لزوم، تغییرات بعدی نیز بهطور رسمی توسط مدیر، ابلاغ میگردد؛ ولی در سازمان غیر رسمی، روابط سازمانی بهطور شفاهی برای کارکنان بیان میشود و در صورت لزوم، بهطور طبیعی تغییر مییابند(اچ هال ،۱۳۷۶)
اگر شغلی از میزان رسمیّت بالایی برخوردار باشد، متصدی آن، برای انجام دادن فعالیتهای مربوط به آن شغل و نیز زمان و چگونگی انجام آن، از حداقل آزادی عمل برخوردار خواهد بود. درچنین حالتی، از کارکنان انتظار میرود همیشه نهادههای یکسانی را با روش معیّنی به کار برند؛ تا به نتایج از پیش تعیینشدهای منجر گردد. از اینرو وقتی رسمیّت بالاست، شرح شغلهای مشخص، قوانین و مقررات زیاد و دستورالعملهای روشن در خصوص فرایند کار در سازمان وجود دارند. وقتی رسمیّت کم است، رفتار کارکنان بهطور نسبی میتواند برنامهریزی نشده باشد؛ در چنین موقعیّتی، افراد در مشاغل خود در بهکارگیری نقطهنظرات خود، از آزادی عمل بیشتری برخوردارند. (پی رابینز،۱۳۸۰)
سازمانها از جهت درجه رسمیّت با یکدیگر متفاوتند. “ریچارد اچ. هال(۱۹۹۷) رسمیّت حداکثر را از رسمیّت حداقل متمایز میکند. رسمیّت وقتی حداکثر است که رویههای رسمی زیاد باشد و شیوههای انجام کار بهوسیله انبوهی از قوانین و مقررات، بهطور دقیق مشخص شده باشد (همانند کارخانه خط مونتاژ اتومبیل). هنگامی که یک موقعیت منحصر بهفرد، وجود داشته باشد و در این حالت رویههای مشخصی برای انجام کار موجود نباشد، گفته میشود که رسمیّت در سازمان حداقل است(صادقپور؛ ۱۳۷۸)
نتیجه
با توجه به مباحث مطرح شده میتوان نتیجه گرفت که طبایع چهارگانه در کتب حکماء به وضوح توضیح داده شده و اصول و قواعد این بحث در منابع اصیل وجود دارد و حکماء برای آنها فصول و ابواب مستقلی ترسیم کرده و شاخصه های آن را توضیح دادهاند و طی هزاران سال علماء و حکماء براساس این مبانی مباحثی را در طب و اخلاق مطرح کرده اند که مویدات روایی هم دارد و خلافش در عمل ثابت نشده است و همچنین در همه انسان ها طبایع اربعه باید از حالت اعتدال خارج نشود، بدین معنی که کیفیات چهارگانه یعنی گرمی، سردی، خشکی و تری در جسم (بالنسبه) به یک میزان موجود باشند و کیفیاتی که در یک جسم تحقق یافتهاند، هیچیک بر دیگری کوچکترین غلبه و برتری نداشته باشند، و الا باعث عدم اعتدال در اخلاق می شود.
فصل چهارم
نگرشی به تعالی اخلاق
نگرشی به تعالی اخلاق
مقدمه
ضرورت اخلاق و پرداختن به آن، بر کسی پوشیده نیست. پرورش اخلاقی از مهم ترین رسالت پیامبران الهی در طول تاریخ بوده است. بزرگترین بخش معارف اسلامی به تبیین معارف اخلاقی اختصاص یافته است؛ از اینرو، اندیشمندان اولیۀ اسلامی حرکتی ارزشمند برای تبیین محتوای اخلاقی اسلام آغاز کردند؛ اما با گذشت زمان، در مجامع علمی جهان، اخلاق به منزلۀ یک علم از گردونۀ علوم خارج و در سفارشها و پندهای بزرگان خلاصه شد؛ درحالیکه تجربه ثابت کرده است علم و پیشرفت بدون اخلاق و معنویت، بیش از آنکه موجب تعالی بشر باشد، تنزل او را از مقام انسانیت در پی داشته است. رواج انواع ظلم و فساد در کشورهای پیشرفته و استثمار ملتهای مظلوم توسط آنان، شاهد بر این مدعاست.
با توجه به اینکه الفاظ واصطلاحات در هر علمی بذر حقائق را بر ساحت عقل و جان می پاشند و تفهیم و تفهم بدانها صورت میپذیرد, پیش از ورود به هر مبحث، الفاظ و اصطلاحاتی که معنا و مفهوم صحیح و دقیق آنها در تبیین آن مباحث نقش داشته، بیان میداریم تا تقریر و تنقیح مطالب عاری از شبهات باشد.
نخستین اصطلاحی که با آن مواجه هستیم لفظ [ اخلاق] است، گر چه استعمال آن زیاد، و کمتر ذهنی است که آشنائی با مفهوم آن نداشته باشد، در عین حال شکافتن و شکوفا نمودن مفهوم دقیق لغوی و اصطلاحی آن امری است ضروری، چرا که مفهوم عرفی اخلاق، معنائی است مجازی که از آن بیشتر افعال نیک مراد می گردد، حال آنکه اولا اخلاق بر صفات تطبیق مییابد نه برافعال، که در توضیح معنای اصطلاحی به آن اشاره خواهد شد. و ثانیاً اخلاق، صفات نیک و بد هر دو را شامل است. بنابراین، اکنون برآنیم که با بهرهگیری از کتب لغوی واخلاقی، مفهوم صحیح و دقیق اخلاق را روشن کنیم.
معنای لغوی اخلاق
اخلاق جمع مکسر [ خلق] است که به غیر این جمع مکسر دیگری ندارد.
ماده (خ - ل - ق ) دارای دو اصل است: ۱ ملاسه الشیء نرمی و صافی چیزی. ۲ تقدیرالشی: اندازه، هیئت و شکل چیزی.[۹۷]
لکن از تفحص در کتب لغت روشن میشود که دو لفظ خلق و خلق غالباً بمعنای دوم (تقدیر الشیء) بوده و معنای اول را چندان استعمالی نیست. حال برای توضیح و نیز توجه دادن اذهان به معنای دقیق ماده اخلاق به برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
۱- خلقت الادیم للسقاء,اذا قدرته: یعنی چرم را برای آبکشی اندازه گرفتم و ساختم .[۹۸]
۲- فلان خلیق بکذا و اخلق به، ای ما اخلقه، ای هو ممن یقدر فیه ذالک: اگر گفته میشود فلان شخص به صفتی مخلق است، یعنی او از کسانی است که طبعش بر آن صفت شکل یافته است.
۳- و [ اخلاق] هم که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدر و مشخص و رجل مختلق ای تام الخلق، یعنی شخصی که شکل و اندازه اش کامل است.
۴- خلق الکذب: و هواختلاقه و تقدیره فی النفس: یعنی دروغی را در نفس خود تراشید.[۹۹]
۵- « فتبارک الله احسن الخالقین »[۱۰۰] ای احسن المقدرین.[۱۰۱]
۶- « هو الذی خلق لکم »[۱۰۲] اصل الخلق، التقدیر.[۱۰۳]
۷- خلق و خلق هر دو به یک معناست، لکن خلق به هیئتها و شکلها و صورتهائی اختصاص یافته، که بوسیله چشم قابل دیدن است و خلق به قوی و سجایائی که با بصیرت و دیده دل درک می شود.[۱۰۴]
با توجه به آنچه در معنای لغوی اخلاق ذکر گردید، روشن میشود: اگر [خلق] در بعضی موارد به سجیه معنا شده، مانند [ قیام اللیل تمسک باخلاق النبیین، ای بسجایا و عاداتهم] [۱۰۵] و نیز اینکه میبینیم بعضی دین مروه، عاده، خوی، یا طبیعت را در معنای خلق بیان داشتهاند.[۱۰۶] بدین اعتبار است که هر یک از اینها خود تقدیر و هیئتی است باطنی چنانکه خلق را نیز همین معناست.
معنای اصطلاحی اخلاق
مرحوم فیض کاشانی (ره) چنین آورده است:« فالخلق عباره عن هیئه للنفس راسخه تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الی فکرو رویه».[۱۰۷]
خلق عبارت است از شکل و صورتی برای نفس انسان که افعال بدون فکر و رویت دران رسوخ کرده و به آسانی از آن صادر میشود.
شکلگیری تعالی اخلاق
پس بنابراین اخلاق، ملکه یا حالت استوار درونی است که ممکن است در فردی به صورت ذاتی و طبیعی وجود داشته باشد و یا وراثت و تمرین و تکرار منشا آن باشد. این صفت راسخ درونی (خلق)، امکان دارد «فضیلت» باشد و منشأ رفتار خوب باشد و یا «رذیلت» باشد و منشأ کردار زشت باشد. حال اگر این ملکه یا حالت استوار درونی رو به سیر صعودی و حد عالی خود پیش برود تعالی اخلاق شکل میگیرد.
همانطور که در تعریف لغوی اخلاق گذشت اخلاق بر همه افعال صادره از نفس خواه پسندیده و خواه ناپسند اطلاق میگردد، چنانکه گفته میشود، فلان کس «کریم الأخلاق» یا «سَیِّئُ الأخلاق » است. در صورتی که به کارهای نیک اطلاق شود، دال بر ادب است چرا که ادب جز بر خصال نیک اطلاق نشود. آداب از منشئات اخلاق است، در اینجا شایسته است برای بهتر نمایان شدن حقیقت اخلاق خلاصهای از آنچه را که عالم بزرگ اخلاق مولی محسن فیض کاشانی (ره) در این مقام بیان نموده است، بیاوریم. ابتدا ایشان سه معنائی را که در بدو نظر ممکن است در مفهوم خلق تو هم شود متذکر شده و سپس معنی و مفهوم صحیح خلق را بیان داشته که ذیلا تقریر مینمائیم.
اگر در پی بردن به حقیقت خلق، در کار نیک یا بد شخصی دقت کنیم، چهار امر از کار او مورد توجه خواهد بود:
۱- کاری که از او در خارج واقع شده .
۲- قدرتی که بر انجام این کار و نیز عدم آن دارا بوده است.
۳- شناختی که نسبت به فعل از جهت حسن و قبح آن داشته. حال گوئیم مراد از خلق هیچ یک از این سه ( عمل خارجی - قدرت - شناخت ) نیست، بلکه خلق را مراد دیگری است ورای اینها و آن حالت و صفت نفسانیای است که از درون، او را به طرف آن کار کشانده و به انجام آن وادار نموده است. در حالیکه هم بر انجام آن کار میسور بوده و هم برضد آن.[۱۰۸]
بنابراین از آنچه تاکنون در تعریف اخلاق گفته آمد میتوان چنین نتیجه گرفت که در اصطلاح علماء اخلاق: مجموع آن حالات ثابته و صفات راسخه نفسانی که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و امیدارد اخلاق نامید میشود.
با توجه به اینکه نکاتی در حقیقت مفهوم اخلاق آورده شده، لذا در توضیح و تبیین آنها مطالبی را متذکر میشویم:
۱- هیئت نفسانی که خلق نامیده میشود باید راسخ در نفس بوده بطوری که گویا با فطرت انسان عجین گردیده است، از این رو شخصی که در مقطعی از زمان و یا در مکان خاصی به عمل نیک یا بدی مبادرت ورزد، حاکی از خلقی در نفس وی نخواهد بود، چرا که چنین عملی منبعث و برخاسته از هیئت باطنی او نیست، لذا عمل پسندیدهای که به انگیزه ریا، رسیدن به مقام و یا محبوب گردیدن نزد شخصی یا جمعی صورت گیرد، همین حکم را داشته و هیچگونه ارزش اخلاقی نخواهد داشت.
علاوه، فعل را ویژگی دیگری باید باشد تا از خلق باطنی شخص حکایت کند و آن این که هر چند عمل مشکل و سخت باشد ولی از آنجا که از درون به سوی آن کشیده می شود، آنرا به سهولت و با کمال میل انجام دهد و نه تنها رنج نبرد که احساس لذت و مسرت نیز بنماید.
۲- اینکه باید خلق اکتسابی بوده یا طبیعی یا هر دو، علماء اخلاق را به بحثهائی کشانده است وآنچه مورد توجه می باشد، این است که در حقیقت خلقیاتی از ارزش اخلاقی برخوردار بوده و ملاک ارزش خواهد شد که انسان در میان امواج تمایلات با شناخت و اختیار خویش در فروغ تعالیم شرع و با ممارست و تکرار و یا دیگر طرق بتواند، صفتی را خلق خویش گرداند.
۳- از آنجا که گفته شد، مراد از اخلاق مجموع ملکات و صفات باطنی است و با توجه به اینکه آنها ممکن است صفاتی نیکو بوده و یا صفاتی بد، لذا اخلاق بر همه صفات باطنی اطلاق میگردد.
تقسیم خلقهای نفسانی
بنابراین خلقهای نفسانی بر دو گونه است:
-
- خلق حسن: و این عبارت است از هیئت نفسانیی که شخص را بر اعمال و رفتاری وادار سازد که عقل پسندیده و شرع آن را نکو شمارد. مرحوم ملاصالح مازندرانی مینویسد :
حسن خلق از اعتدال بین افراط و تفریط در قوه عقلی و شهوانی و قوه غضب حاصل میشود.[۱۰۹]
در اینجا این نکته را بیفزائیم، که کمال حسن در هر خلقی آن هنگام خواهد بود که هماهنگ با سایر خلقهای نیک دیگر باشد. لذا هر چه دامنه خلقهای حسن در وجود شخص گسترش یابد، بهمان اندازه کمال و نیکوئی هر خلق افزون خواهد گردید.
۲- خلق سییء: اگر هیئت نفسانی بگونهای بود که شخص را بر اعمال ناشایست وادارد، خلق سییء نامیده خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، میتوان گفت:
-
- معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق بر خلاف علم اخلاق، ناظر بر سجایای نفسانی است. به عبارت دیگر، علم اخلاق هم اخلاق را در بر میگیرد و هم اخلاقیات را.
- در تعریف عالمان اسلامی، علاوه بر اینکه صفات نفسانی نیک و بد معرفی میشود، راههای کسب و ازاله آنها نیز ارائه شده است.
پیشینه پژوهش
مقدمه
در این فصل، مفهوم نوآوری دانشگاهی و عوامل کلیدی آن، مفهوم دانش و ابعاد آن، مفهوم اهداف تدریس و انواع آن، از نظر محققان و متخصصان مختلف مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش پایانی این فصل نیز به مرور سوابق پژوهش پیرامون هر یک از متغیرهای پژوهش پرداخته شده است.
۲-۱- پیشینه نظری
۲-۱-۱- نوآوری
نوآوری از کلمه لاتین Innovate به معنای ساختن یک چیز جدید استخراج شده است (تید، بساتت و پاویت[۸۶]، ۱۹۹۷). اخیرا علاقمندان دانشگاهی و پژوهشگران، توجه فراوانی به مفهوم خلاقیت و نوآوری در سازمان داشته اند. از آنجایی که نوآوری توجه بسیاری را به خود جلب کرده است، عجیب نیست که به عنوان یک وجه تمایز به یک مزیت رقابتی جدید تبدیل شود (بروک دوبنی[۸۷]، ۲۰۰۸). در واقع نوآوری، فرایندی سیستمی و پیچیده است که از تولید یک ایده تا دستیابی به محصول و تجاری سازی آن تداوم دارد. امروزه، آن دسته از سازمانها و شرکتهایی موفقترند که بتوانند با سرعت و هزینه مناسب، ایدههای جدید را توسعه دهند. نوآوری را باید فرایندی شامل طرح ایده نو، کسب دانش لازم به طرق مختلف، تبدیل ایده و دانش و تکنولوژی به محصول یا خدمت جدید ارائه آن به بازار پذیرش آن از سوی مشتری دانست (حورعلی، ۱۳۸۶). امروزه نوآوری و پیشرفت فنی، حاصل تعاملات پیچیده اجزا در تولید، توزیع و کاربرد انواع مختلف دانش است. عملکرد نوآورانه هر کشور تا حد زیادی به نحوه ارتباط و به کارگیری این اجزا (به عنوان عناصر یک سیستم یکپارچه) بستگی دارد ( تقوی و پاکزاد، ۱۳۸۶). نوآوری به معنی فراهم آوردن محصولات و خدمات جدید به بازار و یکی از مهمترین موضوعاتی است که نه تنها در تحقیقات مدیریت، بلکه در اقتصاد، سیاست، مهندسی و غیره است (کاجیکاوا[۸۸]، هاشیموتو[۸۹]؛ ساکاتا[۹۰]،تاکدا[۹۱]؛ ماتسوشیما[۹۲]، ۲۰۰۹). فرهنگ وبستر نوآوری را توانایی انجام امری ابتکاری تعریف کرده است که به خلق محصول یا خدمتی جدید منجر شود به گونه ای که این توانایی ممکن است از هوش و استعداد افراد سرچشمه گرفته یا به وسیله آموزش ایجاد شود (فتحیزاده، پاک طینت و شهبا، ۱۳۹۰). در واقع محققان نوآوری را به عنوان محصول یا نتیجه یک ایده، روش یا دستگاههای جدید و به عنوان فرایند معرفی یک چیز جدید معرفی کرده اند (کاجیکاوا و همکاران، ۲۰۰۹). نوآوری محرک تغییر و بهبود جامعه است. بنابراین برانگیختن مداوم و زایش نوآوری هنوز برای حل مسائلی که پیش رو داریم نیاز است (کاجیکاوا و همکاران، ۲۰۰۹). با وجود این واقعیت که نوآوری در رشته های مختلف مطالعه شده است، اما اغلب در مورد این اصطلاح درک درستی وجود نداشته و همواره با اصطلاحات مرتبط، مانند تغییر، اختراع، طراحی و خلاقیت، اشتباه گرفته می شود (سولیوان[۹۳]، ۲۰۰۸). منظور از نوآوری، خلاقیت متجلی شده و به مرحله عمل رسیده است. به عبارت دیگر؛ نوآوری، اندیشه خلاق تحقق یافته است که به بهبود فرایندها و فراوردهها منجر می شود (سبحانی نژاد و افشار، ۱۳۸۸). بنابراین میتوان نوآوری را به معنای ایجاد و خلق محصول و ارائه یک ایده و فکر جدید در زمینه های مختلف آموزشی، صنعتی، تجاری و … تعریف کرد که زمینه پیشرفت، تغییر و توسعه و بهبود هر چه بیشتر جوامع را فراهم میسازد.
۲-۱-۱-۱- مفهوم خلاقیت، نوآوری، تغییر و اختراع
استنبرگ خلاقیت را برقرار کردن ارتباطات جدید، دیدن چیزها از طریق جدید و تعریف جدید مسائل میداند (شالی؛ زو و اولدهام[۹۴]، ۲۰۰۴). خلاقیت به معنای توانایی ترکیب ایده ها در یک روش منحصر به فرد یا ایجاد پیوستگی بین ایدههاست ( دهقان نجم، ۱۳۸۸). خلاقیت لازمه نوآوری و بستر رشد و پیدایی آن میباشد. از خلاقیت تا نوآوری غالبا راهی طولانی در پیش است. اکثر نوآوریها از جست و جوی آگاهانه و هدفمند به دنبال فرصتهای جدید حاصل میگردند و این فرایند با تجزیه و تحلیل این فرصتها آغاز می شود (کوراتکو و هاجس[۹۵]، ۲۰۰۱). دفت[۹۶](۱۹۷۸) نوآوری سازمانی را به معنی پذیرفتن یک عقیده یا رفتار که برای صنعت، بازار یا محیط عمومی سازمان تازگی داشته باشد تعریف می کند. نوآوری فرایند ادراک یا ایجاد دانش مربوط و تبدیل آن به محصولات و خدمات بهبود یافته و یا جدید، برای افرادی که خواهان آنها هستند میباشد. همچنین نوآوری استعداد و توانایی تغییر یا انطباق را به وجود می آورد (دهقان نجم، ۱۳۸۸). بچیخ، لاندری و آمارا[۹۷] (۲۰۰۶) خلاقیت و نوآوری سازمانی و فناورانه را عامل رشد، توسعه، بالندگی و بهبود حیات کاری سازمان میدانند.
اصطلاح تغییر به معنای هر چیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد. اما نوآوری ایجاد ایدههایی است که برای سازمان جدید است. از اینرو، تمام نوآوریها میتوانند منعکس کننده یک تغییر باشند، در حالی که تمام تغییرها، نوآوری نیستند. تغییر نتیجهای از فرایند خلاقیت و نوآوری است؛ مانند تغییر یک تناوب در سیاست و ساختار سازمانی یا طرز تلقی افراد به منظور بهبود عملکرد (علیرضایی و تولایی، ۱۳۸۷). نوآوری ممکن است نتیجه توسعه درونی حاصل از برنامه های تحقیق و توسعه باشد و یا از مدیران و دیگر کارکنان که درباره چگونگی مفید بودن فعالیتها فکر می کنند، ناشی شود. یا ممکن است از عوامل بیرونی مثل تغییرات در ماهیت رقابتها منتج شود (نایاک[۹۸]، ۱۹۹۱). دراکر (۲۰۰۱) معتقد است که نوآوری موفق مستلزم کار سخت متمرکز و هدفمند است. کتز و کان[۹۹] بر این باورند که بین نوآوری و تغییر ، تفاوتهایی وجود دارد. برای مثال تغییر می تواند به بهبود رضایت شغلی یک فرد اطلاق شود، در حالی که نوآوری نتیجه و تاثیری بیش از یک فرد را در برگیرد و تاثیر آن، ورای عامل ایجاد کننده آن است. لارسن[۱۰۰] در تحقیق دیگری در مورد تغییر تکنیک کنن[۱۰۱] بیان کرد که تغییر، ایجاد هر چیزی است که با گذشته تفاوت داشته باشد. اما نوآوری ایجاد ایدههایی است که برای سازمان جدید است. از این رو، تمام نوآوریها میتوانند منعکس کنده یک تغییر باشند. در حالی که تمام تغییرها، نوآوری نیستند. تغییر نتیجهای از فرایند خلاقیت و نوآوری است (فتحیزاده و همکاران، ۱۳۹۰). تغییر سازمانی به عنوان اتخاذ یک فکر یا رفتار جدید به وسیله سازمان مشخص می شود، اما نوآوری سازمان اتخاذ یک ایده یا رفتار است که برای یک نوع وضعیت، سازمان، بازار و محیط کلی سازمان جدید است. اولین سازمانی که این ایده را معرفی می کند به عنوان نوآور تلقی میگردد و سازمانی که تقلید مینماید، یک تغییر را اتخاذ کرده است. از سویی دیگر اختراع تنها یک بعد نظری داشته و باید برای حمایت از آن از حق امتیازها استفاده کرد. نوآوری اختراعی است که به صورت عملی به محصولات و فرایندهای ارزشمند تبدیل شده است؛ در واقع شومپیتر نوآوری را ترکیب تازهای از عوامل تولید و حالتهای مختلف یک سیستم و یا تابع تولید جدید از رهگذر دستیابی به منابع و فرایند تولیدی نو یا بازاری جدید و در انتها طراحی یک سازمان جدید تعریف کرد. در تئوری وی، انواع نوآوری به پنج دسته تقسیم می شود: معرفی یک محصول جدید و یا تغییر کیفی در محصول موجود؛ معرفی یک فرایند جدید در یک صنعت؛ نفوذ در بازارهای جدید و یا تغییر کیفی در محصول موجود؛ معرفی یک فرایند جدید در یک صنعت؛ نفوذ در بازارهای جدید؛ توسعه منابع جدید عرضه مواد خام و یا سایر ورودی ها و ایجاد تغییرات در سازمان (منطقی، خسروپور، خانی، ۱۳۹۲). بنابراین میتوان استدلال کرد که خلاقیت اشاره به ایجاد چیزی جدید دارد ولی نوآوری به معنی استفاده از آن چیز جدید در عمل میباشد که تاثیر آن می تواند گسترده باشد پس خلاقیت آوردن چیز جدید در ذهن است و نوآوری آوردن آن چیز جدید در کاربرد و عمل؛ ولی تغییر به معنای ایجاد چیزی است که با گذشته تفاوت دارد و به معنای ایجاد فکر، ایده و چیز کاملا جدید نیست. در واقع میتوان نوآوری را به معنای اختراعی دانست که به مرحله ظهور و شکوفایی در محصولات و فرایندهای ارزشمند رسیده است و دیگر حالت نظری و تئوریک ندارد.
۲-۱-۱-۲- عوامل موثر بر شکل گیری فرایند نوآوری در سازمان شامل:
الف)عوامل درونی سازمانها
ب)عوامل بیرونی سازمانها
عوامل درونی را “موتور نوآوری” نام نهادهاند که سیستم پیچیده عوامل داخلی شامل توانایی و قابلیت یادگیری سازمانها برای توسعه و خلق محصولات و فرایندهای جدید است. عوامل خارجی نیز تواناییهایی است که قدرت رقابت و عرضه متناسب با نیاز مشتریان و ذینفعان را گسترش میدهد (علیرضایی و تولایی، ۱۳۸۷). بنابراین میتوان نتیجه گرفت که نوآوری به عنوان یک اصل مهم راهبردی در سازمان مانند بسیاری از موارد دیگر برای به وجود آمدن، نیاز به یک سری عوامل درونی و بیرونی دارد و بدون وجود چنین عواملی، نوآوری در سازمانها محقق نخواهد شد.
۲-۱-۱-۳- تاریخچه نوآوری
در طول ۳۰ سال گذشته، نوآوری مورد توجه محققان قرار گرفته است (گاتینون؛ تاشمن، اسمیت و آندرسن[۱۰۲]، ۲۰۰۲). مفهوم نوآوری توجه تعداد زیادی از پژوهشگران را به خود جلب کرده است. این مفهوم برای اولین بار توسط شومپیتردر سال ۱۹۳۴ در نظر گرفته شد که آن را با توصیف نوآوری به رسمیت شناخت و به عنوان فرایند ایجاد نام تجاری جدید محصولات، خدمات، فرایندها و تاثیر آن بر توسعه اقتصادی بیان نمود. از آن به بعد دانشمندان مختلفی به تشریح متفاوتی از این مفهوم برای بقای طولانیمدت سازمانها پرداختند و نوآوری را به عنوان عامل بسیار مهمی در سازمانها در نظر گرفتند (رجایی پور؛ چوپانی، زارع خلیلی، غلام زاده، کاظم پور، ۱۳۹۱). شوچینی[۱۰۳] اولین کسی است که نوآوری را در قالب مفهوم علمی مطرح کرد (احمدی،احد و نصیری، ۱۳۸۶). گرانت (۲۰۰۰) اعتقاد دارد که نوآوری می تواند به عنوان یک رفتار پیشرونده شناخته شود و ادعا می کند که تفاوتهای فردی و عوامل زمینهای بر رفتارهای پیشرونده موثرند. نوآوری یک فرایند است که در این فرایند ابتدا فرد اجازه میدهد تصورش به آسمانها صعود کند، سپس آن را به زمین می آورد و مهندسی می کند (مهندسی ایده) تا تبدیل به ایده شود، سپس ایده ها را از از طریق مدیریت ایده به ایدههای عملی، مفید و مناسب تبدیل می کند. (خلاقیت) به دنبال آن ایده ها را به کالا، خدمات و فرایند تبدیل می کند و نهایتا” با تجاری کردن محصولات، خدمات و فرایندهای جدید یا توسعه یافته در بازار، فرایند نوآوری خاتمه مییابد. به عبارتی خلاقیت لازمه نوآوری است اما باید توجه داشت که از خلاقیت تا نوآوری غالبا” راهی طولانی در پیش است که معمولا این راه را افراد کارآفرین تسهیل می کنند (احمدی و همکاران، ۱۳۸۶). ادبیات گذشته نوآوری شکلهایی از دو رویکرد مهم هدف محور که تمرکز بر روی نوآوری به خودی خود، و موضوع محور که تمرکز بر روی موضوعاتی مانند کشور، صنعت، سازمانها و گروه ها که ابداع و اجرای نوآوری داشته است، میباشد. از آن به بعد دانشمندان مختلفی به تشریح متفاوتی از این مفهوم برای بقای طولانی مدت سازمانها پرداختهاند و نوآوری را به عنوان عامل بسیار مهمی در سازمانها در نظر گرفتهاند (رجایی پور و همکاران ، ۱۳۹۱). بنابراین میتوان گفت که موضوع و فرایند نوآوری به عنوان یک مقوله با اهمیت از گذشته های دور تا زمان حال مورد توجه بوده است و توسط پژوهشگران مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.
۲-۱-۱-۴- انواع نوآوری
متناسب با کاربردها و سطوح مورد بررسی، نوآوری به انواع مختلف نیز تفکیک شده است. معمولا محققان بر این باورند که مفهوم فرایند نوآوری را درک کرده اند، اما حقیقتا بسیاری از تحقیقات انجام گرفته در حوزه های مختلف مرتبط با نوآوری، تعاریف طبقه بندی متفاوتی از نوآوری را ارائه دادهاند. فرایند نوآوری به صورت نوآوری رادیکالی یا افزایشی، نوآوریهای تقلیدی یا کاملا جدید، بهبودی یا انقلابی، تکنولوژیک یا سازمانی و بسیار انواع دیگر تعریف شده است. بطور کلی دو فاکتور مهم در تعیین نوع نوآوری وجود دارد (احمدی و همکاران، ۱۳۸۶):
۱-درجه جدید بودن نوآوری؛
۲-جدید بودن در محصول، خدمت، فرایند و یا غیر از این موارد
براساس فاکتر اول یعنی جدید بودن، نوآوریها به طبقات متفاوتی دستهبندی شده اند که مهمترین طبقه بندی جدید بودن نوآوری را به دو دسته نوآوریهای افزایشی و رادیکالی تقسیم می کند. منظور از نوآوری رادیکالی، تغییرات جدید در محصول، فرایند و یا ساختارهای سازمانی است. معمولا هر تغییری که توسط آن دانش جدیدی خلق شده و یا از دانشهای موجود در تکنولوژیهای جدید بهره گرفته شود، جز نوآوریهای رادیکالی است و نوآوری افزایشی معمولا به عنوان تغییرات اساسی در کالا یا ساختارهای موجود تعریف شده است. در واقع این مفهوم با بهبود مستمر نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. به عبارتی تغییرات در وضعیت موجود که منجر به کاربرد جدیدی شود را نوآوری افزایشی میگویند.
در تقسیم بندی دیگر محققان نوآوری را به دو دسته نوآوریهای مرزشکن و تدریجی تقسیم کرده اند. نوآوریهای مرزشکن در کارکردهای موجود در سازمان تغییرات اساسی ایجاد می کنند؛ در حالیکه نوآوریهای تدریجی در محصولات یا فرایندها موجود در سازمان تغییرات حاشیهای به وجود میآورند و توانمندیهای موجود شرکتها را تقویت می کنند (کریشتان و بری ارلی[۱۰۴]، ۲۰۰۱).
اما به طور کلی می توان نوآوری ها را به چهار دسته تقسیم کرد:
۱-نوآوری های توسعه ای [۱۰۵] : ارائه خدمات موجود به کاربران موجود با اعمال اندکی تغییر و بهبود در آنها
۲-نوآوری های گسترشی [۱۰۶] : ارائه خدمات موجود به کاربران جدید
۳-نوآوری های تحولی [۱۰۷] : ارائه خدمات جدید به کاربران موجود
۴-نوآوری های کامل [۱۰۸] : ارائه خدمات جدید به کاربران جدید
نوآوری های تحولی و کامل، شانس کمتری برای پذیرش دارند و در صورت عدم بستر سازی، در اکثر موارد توسط مدارس رد می شوند. نوآوری های توسعه ای و گسترشی، بیشترین شانس پذیرش را دارند و چون نیازی کمتر به بستر سازی و زیر ساخت سازی دارند به سهولت در مدارس کشورهای در حال توسعه قابل اجرا هستند (حسینی خواه،۱۳۸۷).
جدول ۲-۱: سیر تحول مطالعات درباره انواع نوآوری سازمانی (رضوانی و گرایلی نژاد، ۱۳۹۰)
نام محقق | سال | انواع نوآوری (دانشگاهی) |
کانک یین، زاسکویچ | ۱۹۹۸ | محصول، فرایند، اداری |
ماواندو، چیمهانزی، استوارت | ۲۰۰۵ | محصول، فرایند، اداری |
ورواردنا، اکاس، جولیان | ۲۰۰۶ | محصول، فرایند، مدیریتی، بازار |
۱-۵-۳ سوءاستفادهی دوران کودکی نقش مستقیم در نقص در تنظیم هیجان دارد.
۱-۶ سؤالهای پژوهش
فصل اول: کلیات پژوهش
۱۰
۱)آیا مسیر علًی اندازه گیری شده با مدل نظری برازش دارد ؟
۲)آیا سوءاستفاده جنسی بواسطه تنظیم هیجان، بر نشانه های پرخوری تأثیر دارد؟
۱-۷ تعاریف نظری و عملیاتی متغیرها
۱-۷-۱ تعاریف نظری متغیرها
۱-۷-۱-۱ اختلالات خوردن:
اختلالات خوردن دارای خصوصیات بارزی از جمله مختل شدن رفتارهای متعادل تغذیه ای و اختلالات بارز در افکار فرد نسبت به غذا و خود میباشد و مهمترین آنها بیاشتهایی عصبی و پر اشتهایی عصبی است. بی اشتهایی عصبی با علایمی از جمله گرسنگی کشیدن عمدی به میزان زیاد، تمایل بیوقفه برای لاغری و ترس مرضی از چاقی و وجود علایم و نشانه های ناشی از گرسنگی کشیدن و روزه داری همراه است و پراشتهایی عصبی علایمی از جمله روش های نامناسب جلوگیری از افزایش وزن، دوره های پرخوری با بسامد بالا، رفتارهای جبرانی متعاقب پرخوری به منظور پیشگیری از افزایش وزن و ترس مرضی از چاق شدن را دربرمیگیرد (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی[۵۳] ، ۱۹۹۴).
۱-۷-۱-۲ سوءاستفادهی دوران کودکی:
۱۱
فصل اول: کلیات پژوهش
هرگونه رفتاری که آزار عمدی فیزیکی، هیجانی، جنسی و یا سهلانگاری و غفلت نسبت به کودک در پی داشته باشد، کودک آزاری محسوب میشود( سازمان بهداشت جهانی ). آثار روانشناختی طولانی مدت کودک آزاری بروز مشکلات رفتاری و روانشناختی عمده در دوران نوجوانی و بزرگسالی است(کریستوفرسون، پولسن و نیلسن، ۲۰۰۳ )[۵۴].
۱-۷-۱-۳ تنظیم هیجان:
تنظیم هیجان بعنوان فرایند آغاز، حفظ، تعدیل و یا تغییر در بروز، شدت یا استمرار احساس درونی و هیجان مرتبط با فرایندهای اجتماعی- روانی، فیزیکی در به انجام رساندن اهداف فرد تعریف میشود ( ویمز و پینا[۵۵]، ۲۰۱۰ ). در واقع تنظیم هیجانی تنها سرکوب هیجان ها نیست، بلکه شخص نباید همیشه در یک حالت آرام و ساکن از برانگیختگی هیجانی قرار داشته باشد. در عوض تنظیم هیجانی، شامل فرایندهای نظارت و تغییر تجربیات هیجانی شخص است (تامپسون[۵۶]، ۱۹۹۴ ).
۱-۷-۲ تعاریف عملیاتی متغیرها
۱-۷-۲-۱ اختلالات خوردن: اختلالات خوردن در این پژوهش توسط پرسشنامه سیاههی علائم اختلال خوردن[۵۷] (EDI) سنجیده شد و نمره فرد در این پرسشنامه، نشان دهندهی رفتارهای مخل خوردن بود.
۱-۷-۲-۲ سوءاستفادهی دوران کودکی: در این پژوهش سوءاستفادهی دوران کودکی به وسیلهی اجرای
پرسشنامه ضربهی کودکی[۵۸] (CTQ ) ارزیابی شد.
فصل اول: کلیات پژوهش
۱۲
۱-۷-۲-۳ نقص در تنظیم هیجان:
به منظور اندازه گیری متغیر تنظیم هیجان در این تحقیق از پرسشنامهی تنظیم هیجان[۵۹](ERQ) استفاده شد.
فصل دوم
پیشـینه پژوهــش
۲-۱ مقدمه
۱۴
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش سوءاستفادهی دوران کودکی در نشانه های اختلالات خوردن با میانجیگری نقص در تنظیم هیجان است. در این بخش به بررسی مباحث نظری و پژوهشی در راستای اهداف پژوهش میپردازیم. در بخش نظری، اختلالات خوردن، سوءاستفادهی دوران کودکی و تنظیم هیجان تعریف و نیز پژوهشهای انجام گرفته در این زمینه مورد بحث و بررسی قرار میگیرد.
۲-۲ اختلالات خوردن
۲-۲-۱ تعریف
اختلالات خوردن، نتیجهی اختلالات رفتاری است که با عوارض فراوانی حتی مرگ همراه است (گلدن[۶۰]، ۲۰۰۳؛ کوگلین[۶۱]، گوآردا[۶۲]، ۲۰۰۶). اختلالات خوردن دارای خصوصیات بارزی از جمله مختل شدن رفتارهای متعادل تغذیه ای و اختلالات بارز در افکار فرد نسبت به غذا و خود میباشد. این اختلالات به سه شکل، بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و شکل بینابینی وجود دارد. در متن بازبینی شدهی ویرایش چهارم کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی ( DSM-IV-TR ) بیاشتهایی عصبی، اختلالی تعریف شده است که در آن فرد از حفظ حداقل وزن طبیعی امتناع میکند، شدیدأ از افزایش وزن خود میترسد و به میزان زیادی در مورد بدن خود و شکل آن برداشتهای اشتباهی دارد. در DSM-IV-TR همچنین ذکر شده است که اصطلاح بیاشتهایی گمراه کننده است، زیرا فقدان اشتها به ندرت در مراحل اولیه این اختلال روی میدهد. قریب به نیمی از این افراد به علت کاهش شدید مصرف کلی غذا دچار کاهش وزن میشوند و برخی از آنها برنامههای ورزشی سفت و سختی را انجام میدهند. نصف دیگر این بیماران نیز رژیم غذایی سختگیرانهای را برای خود تنظیم میکنند، ولی کنترل خود را از دست میدهند و مرتب دست به پرخوری میزنند و سپس رفتارهای پاکسازی از خود نشان میدهند. برخی از این بیماران به طور معمول حتی پس از خوردن مقادیر اندکی غذا نیز پاکسازی میکنند. بیاشتهایی عصبی در زنان شایعتر از مردان است و معمولا در نوجوانی شروع میشود ( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۷ ). زنانی که بلوغ را پشت سر گذاشتهاند و به بیاشتهایی عصبی مبتلا هستند، دچار بیقاعدگی، یعنی فقدان حداقل سه دوره قاعدگی متوالی میشوند. برخی از افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی ( تیپ محدود کننده[۶۳] ) برای کاستن از وزن خود به رفتارهایی مانند روزه گرفتن و ورزش کردن اجباری میپردازند. سایرین ( تیپ پرخور/تخلیه کننده[۶۴]) پرخوری میکنند و بعد خود را به تخلیه کردن هرچه که به تازگی خوردهاند، از طریق استفراغ عمدی یا مصرف نابجای ملینها و مدرها، وادار میسازند ( هالجین و ویتبورن، ۱۳۸۵ ).
پراشتهایی عصبی در متن بازبینی شدهی چاپ چهارم کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی، نوعی پرخوری توصیف شده است که همواره با روش های نامتناسب جلوگیری از افزایش وزن است. مزاحمت اجتماعی یا ناراحتی جسمانی- یعنی درد شکمی یا تهوع- پرخوری را خاتمه میدهد و اغلب پس از خاتمه پرخوری، شخص دچار احساس گناه، افسردگی یا نفرت از خود میشود. افراد مبتلا به پراشتهایی عصبی همچنین برای جلوگیری از افزایش وزن، به رفتارهای جبرانی عودکنندهای نظیر پاکسازی ( استفراغ عمدی، استفاده مکرر از مسهل یا مدر )، روزه گرفتن یا ورزش مفرط میپردازند. بر خلاف مبتلایان بیاشتهایی عصبی، این بیماران ممکن است وزن طبیعی خود را حفظ کنند ( کاپلان و سادوک، ۱۳۸۷ ). دورهی پرخوری عود کننده حداقل هفتهایی ۲ بار و به مدت ۳ ماه مشخص میشود، به این ترتیب که در این دوره فرد احساس میکند حالت کنترل خود را از دست داده و و بیش از حد معمول و یک فرد طبیعی غذا میخورد. در مرحلهی خارج سازی این اختلال، فرد بولیمیک معمولاً خود را به استفراغ کردن تحریک یا از ملینها جهت جهت جلوگیری از افزایش وزن خود استفاده میکند. در دورهی غیر خارج سازی، ورزشهای سنگین و سخت معمولا رایج است (مظفری خسروی، حسین زاده شمسی انار، شریعتی بافقی، مظفری خسروی، ۱۳۹۰) گرچه در حال حاضر دانش ما در خصوص پاتولوژی این اختلالات محدود است ولی زمینه های ژنتیکی، ویژگیهای فردی، عوامل اجتماعی – فرهنگی، تبلیغات و رسانه ها، دوستان و خانواده از عوامل مهم بروز یاد شده است (گلدن، ۲۰۰۳؛ کوگلین، گوآردا، ۲۰۰۶).
۱۵
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
در حالیکه بیشتر مردم در مورد خودشان براساس عملکرد ادراک شده در حوزه های متعدد زندگی قضاوت میکنند، بیماران EDدر مورد ارزشمندیشان تا حد زیادی و یا منحصرأ بر اساس شکل و وزن بدنشان و تواناییشان برای کنترل آنها قضاوت میکنند. این ارزیابی بیش از حد از شکل و وزن، به تلاش برای کم کردن وزن و ترس شدید از کسب وزن و چاقی منجر میشود. نکته مهم این است که برای این افراد هدف کم کردن وزن است و نه رسیدن به یک وزن خاص، در نتیجه آنها هرگز به وزنی نمیرسند که احساس رضایت کنند. بسیاری از آنها حالتهای هیجانی و جسمانی ناخوشایند را به صورت احساس چاقی تفسیر میکنند و این حالات را با چاقی واقعی برابر میدانند. برخی از آنها مکررأ شکل بدنی خود را بررسی میکنند و روی قسمتهایی که دوست ندارند، تمرکز میکنند، که باعث میشود سایز خود را خیلی زیاد بدانند. بعضی دیگر بهطور فعال از دیدن بدن خودشان اجتناب میکنند، چرا که حدس میزنند چاق و غیر جذاب به نظر میرسند. در این بیماران ویژگیهای افسردگی، اضطراب، بیقراری، بیثباتی خلقی، مشکلات تمرکز، از دست دادن علاقه جنسی و نشانه های وسواسی رایج است. معمولا این نشانه ها با از دست دادن وزن بدتر شده و با کسب وزن بهتر میشوند. این یافته که ED به ندرت قبل از سن بلوغ دیده میشود، میتواند نشان دهنده این باشد که ترکیبی از رسش اجتماعی، جسمی وشناختی برای اینکه نگرانیهایی در مورد شکل ظاهری و اینکه چگونه ممکن است روابط را تحت تأثیر قرار دهد ایجاد شوند، مورد نیاز است ( گوورز[۶۵] ، گریین[۶۶]، ۲۰۰۹ ).
۱۶
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
شیوع انواع اختلالات خوردن در طول عمر در بزرگسالان در جوامع غربی در حدود ۶/۰ درصد برای بیاشتهایی عصبی و ۱ درصد برای پراشتهایی عصبی است ( جاکوبی[۶۷]، ویتچن[۶۸]، هولتینگ[۶۹]، هوفلر[۷۰]، فیشر[۷۱]، مولر[۷۲]، ۲۰۰۴). به طور کلی زنان بیشتر از مردان به اختلال خوردن مبتلا میشوند و شیوع این اختلالات در طول عمر در زنان ۹/۰ و ۵/۰ درصد و در مردان ۳/۰ و ۵/۰ درصد به ترتیب برای بیاشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی است (جاکوبی، ویتچن، هولتینگ، هوفلر، فیشر، مولر، ۲۰۰۴). همچنین شیوع این اختلالات در طول عمر، در مناطق شهری بیشتر از مناطق غیرشهری است (فاوارو[۷۳]، فرارا[۷۴]، ۲۰۰۳) و سن شروع بیماری در بیاشتهایی عصبی و پراشتهایی عصبی نسبت به گذشته کاهش یافته است (فوارو، کرگارو[۷۵]، تنسونی[۷۶]، بوسلو[۷۷]، سانتوناستاسو[۷۸]، ۲۰۰۹). بروز بیاشتهایی عصبی در زنان سنین ۱۵ تا ۱۹ سال بیشترین میزان را دارد و در میان زنان گروه سنی ۱۵ تا ۲۴ سال، بروز بیاشتهایی عصبی از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۹۹ پیوسته افزایش داشته است (هوک[۷۹]، وان[۸۰]، ۲۰۰۳). نسبت مرد به زن در بیاشتهایی عصبی در حدود ۱ به ۱۰ تا ۱ به ۱۵ تخمین زده میشود (هرپرز- دهلمن[۸۱]، ۲۰۰۹). پراشتهایی عصبی در شروع نوجوانی و اوایل بزرگسالی بیشترین شیوع را دارد و در سنین دیگر کمتر دیده میشود. این اختلال اگر چه در مردان دیده میشود اما وقوع آن نادر است (کوپر و همکاران، ۲۰۰۹ ).
۱۷
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
شانس بهبودی ED کمتر از ۵۰% است و حدود ۲۵% افراد به طور مزمنی بیمار باقی میمانند و میزان مرگ ومیر تا حدود ۲۵% هم در این اختلال گزارش شده است. ایجاد بهبودی جزئی در بیماران ( در حالی که هنوز بعضی نشانه های ED را دارند ) آسان بنظر میرسد، اما در ۵۰% موارد یا بیشتر، در طول یک سال نشانه ها مجددأ عود میکنند. بنابراین ED اختلال مزمنی در نظر گرفته میشود ( سودرستون[۸۲]، ۲۰۰۶ ).
۱۸
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
۲-۲-۲ مدلهای نظری اختلالات خوردن
نظریههای متعددی در مورد اختلالات خوردن ارائه شده است که در این بخش به مهمترین آنها به اختصار پرداخته میشود.
۲-۲-۲-۱ دیدگاه زیستی ED
بیشتر از ۲۰ درصد کالری دریافتی توسط فرد در مغز مصرف می شود و مغز وابستگی زیادی به گلوکز دارد. بر این اساس، بافت مغزی به شدت در مقابل تغذیه نامناسب آسیب پذیر است و تغذیه نامناسب می تواند روی عملکردهای مغزی و اشتها تأثیر منفی بگذارد. مطالعات اپیدمیولوژیک نشان دادهاند که بیشتر اختلالات خوردن طی دوران نوجوانی پدید میآیند. در این دوران که مغز از نظر تکاملی در مرحله بسیار مهمی قرار دارد، وجود سوء تغذیه می تواند روی سیر این اختلالات تأثیر منفی زیادی داشته باشد. اساساً سه مکانیسم در کنترل ذایقه نقش دارند : ۱) سیستمی متشکل از ساقه مغز، هیپوتالاموس و اعصاب اتونوم که با تعامل با هورمونهای گوارشی در ایجاد حس گرسنگی یا سیری نقش دارند. ۲) سیستمی موسوم به سیستم محرک که با همکاری عناصری که در حافظه و آموختن نقش دارند، باعث ایجاد میل به غذا خوردن می شوند.
۳) سیستم خودتنظیمی که اشتها را بر اساس شرایط زندگی فرد تنظیم می کند(تریشور[۸۳]، کلادینو[۸۴] و زوکر[۸۵]، ۲۰۱۰ ). اختلال در هر کدام از این سیستم ها می تواند زمینه ساز ایجاد و تداوم اختلالات خوردن شده، از سوی دیگر خود این اختلالات حتی می توانند با تحریک سیستم محرک، به نوعی اعتیاد به غذا منجر شوند ( مارش[۸۶]، مایا[۸۷]، پترسون[۸۸]، ۲۰۰۹ ).
۱۹
فصل دوم: پیشــینه پژوهــش
طرفداران دیدگاه زیستی، اختلالالهای خوردن را ناشی از نابهنجاریهای زیست- شیمیایی با ارتباط احتمالی ژنتیک میدانند ( کلامپ[۸۹]، کای[۹۰]، و استروبر[۹۱]، ۲۰۰۱ ). شواهد روزافزونی حاکی است که افراد مبتلا به اختلالات خوردن به نابهنجاریهایی در سیستمهای انتقال دهندهی عصبی نوراپینفرین و سروتونین دچار هستند. به نظر میرسد که سروتونین به خصوص در تنظیم احساسهای گرسنگی یا سیری نقش دارد. ظاهرأ کمبود سروتونین با احساسهای گرسنگی ( که منجر به پرخوری میشود ) و مقدار اضافی آن با احساسهای سیری ( که به بیاشتهایی میانجامد ) ارتباط دارد ( هالجین و ویتبورن، ۱۳۸۸ ).