کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


آخرین مطالب


 



شناخت و طبقه‌بندی محیط سرآغاز هرگونه بهره‌گیری از منابع و منافع محیطی و توانمند شدن برای تامین تقاضاهای محیطی است. مدیران با تحلیلهای برونی و درونی سازمان میتوانند حوزه و قلمرو تصمیم‌ها و برنامه‌ریزی‌های سازمان خود را تبیین نمایند. مدیران برای آن‌که بتوانند عرضه فرآورده‌ها و خدمات خود را در راستای نیازهای جامعه و در سطح انتظارات و معیارهای جامعه قرار دهند بایستی درک مناسبی از محیط، ساختار، رفتار متغیرها و طبقه‌بندی ساز و کارهای محیطی داشته‌باشند. به هرحال محیط تنها منبع تامین کننده داده‌های سازمان و تنها مصرف‌کننده ستاده های آن است (حمیدی، ۱۳۹۰). محیط مجموعه ای متشکل از شرایط، نیروها، عوامل و مولفه های خارجی است که بر عملکرد سازمان اثر میگذارند و سازمان کنترل کمی بر آن‌ها دارد. (رضاییان، ۱۳۷۷ و رابینز، ۱۳۷۶)
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
این عوامل نیروهایی را بر سازمان وارد می‌کند که چنان‌چه در جهت حرکت سازمان و در برگیرنده منافع بالقوه‌ای برای آن باشد “فرصت"، و چنان‌چه به صورت بالقوه بازدارنده حرکت سازمان و در برگیرنده زیان‌هایی برای آن باشد “تهدید” خوانده می‌شود. منشاء این نیروها شامل: رقبا، تأمین‌کنندگان، توزیع‌کنندگان، مشتریان، کارکنان، اتحادیه‌ها، سهام‌داران و … هستند .برای تبیین عوامل محیطی الگوهای متعددی ارائه شده‌است. یکی از این الگوها، الگوی PEST می‌باشد که محیط کسب و کار را با چهار گروه عوامل سیاسی (P)[3]، اقتصادی (E)[4]، اجتماعی (S)[5] و فن‌آوری (T)[6] تعریف می‌کند .
الگوی پورتر نیز برای محیط پنج گروه از عوامل را پیشنهاد می‌کند. این گروه‌ها عبارتند از رقبای اصلی، مشتریان، تأمین‌کنندگان ، تازه‌واردان به صنعت و کالاهای جایگزین. آندروگرو گروه ششم را با عنوان کالاهای مکمل به این الگو اضافه می‌کند .
برای اثربخشی یک استراتژی باید این عوامل و مولفه‌های آن به‌درستی درک شود، و در مرحله تدوین و پیاده سازی مورد ملاحظه قرار گیرد . اولین شرط برای اثربخشی استراتژی شناخت عوامل محیط است. برای این امر باید به درستی تشخیص داد که:
قواعد موفقیت ساز در کسب و کار چیست؟ ارزش از دیدگاه مشتری شامل چه عواملی است؟ گلوگاه‌های اصلی صنعت در پاسخ‌گویی به این ارزش‌ها کجاست؟ روندهای مهم سیاسی، اجتماعی و فن‌آوری چگونه بر این ارزش‌ها و گلوگاه‌های آن تأثیر می‌گذارند؟ نقاط قوت و ضعف رقبای اصلی چیست؟ استراتژی آن‌ها چیست؟
بصیرت نسبت به این عوامل مشخص می‌سازد که فرصت‌ها (و تهدیدات) سازمان به منظور خلق ارزش بیشتر برای مشتری (نسبت به رقبا) کجاست. عملکرد استراتژی به فعالیت رساندن منافع نهفته در فرصت ها (یا کاهش خسارات ناشی از تهدیدات) است و اثربخشی آن در گروی بصیرت نسبت به این عوامل است. پیچیدگی کار از آنجا آغاز می‌شود که بسیاری از این عوامل پایدار نیستند و با زمان تغییر می‌کنند. این ناپایداری، عمر اثربخشی استراتژی را محدود می‌سازد. عمر استراتژی محدود به اعتبار عوامل زیربنایی آن است و با تغییر این عوامل، اثربخشی آن (درخلق ارزش برای مشتری و مزیت رقابتی برای سازمان) به پایان می‌رسد.
درک محیط، همواره رکن جداناپذیری از استراتژی بوده‌است. محیط، بستر شکل‌گیری و عملکرد استراتژی است و در این امر عوامل زیربنایی مانند: عوامل فرهنگی، حکومتی و اجتماعی و عوامل کنشی مانند: مشتریان، رقبا، سهام‌داران و تأمین‌کنندگان، نیروهای مساعد و نامساعد را متوجه سازمان می‌سازند. استراتژی حاصل تعامل بین سازمان (عوامل داخلی) و محیط (عوامل خارجی) و اثربخشی آن در گروی درک صحیح و پاسخ‌گویی مناسب به محیط کسب و کار است. بدون این امر (شناخت و پاسخگویی به محیط) حرکت‌های استراتژیک کم ثمر و پرخطر خواهدبود. اما درک محیط کاری پیچیده است، و این پیچیدگی به‌کارگیری ابزار و متدولوژی معمول استراتژی را با مشکلات اساسی مواجه می‌سازد. این پدیده طی چهار دهه گذشته پیش‌رانه‌ای برای تکامل رویکردهای استراتژی بوده‌است.
محیط کسب و کار کنونی، محیط تغییر و دگرگونی‌های سریع است. این تغییرات باعث شده است که صاحب‌نظران در دهه‌ های اخیر، بحث‌های گسترده‌ای را در زمینه ضرورت توجه به عوامل محیطی در مطالعه سازمان‌ها مطرح کنند. منظور از عوامل محیطی مجموعه‌ای از ویژگی‌های قابل اندازه‌گیری محیطی است که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم توسط سازمان ادراک می‌شوند و بر عملیات آن موثر هستند. صرف‌نظر از تعاریف مختلف از محیط یا عوامل محیطی، مطالعه تاثیر تغییرات محیطی بر جنبه‌های مختلف سازمان از جمله ساختار سازمان از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. اریک کلمونز طی مقاله‌ای که در نشریه دانشگاه هاروارد منتشر ساخته‌است، محیط کسب و کار قرن بیست‌و‌یکم را با ویژگی‌هایی نظیر: تغییرات ویران‌ساز، فرصت‌های زودگذر، عدم قطعیت و بی‌نظمی توصیف می‌کند. دو عامل در ایجاد این شرایط نقش عمده‌ای داشته‌اند: تحولات فن‌آوری و روند جهانی‌سازی. تحولات فن‌آوری مستمراً ماهیت کسب و کار را درهم می‌ریزد و هر روز قواعد جدیدی را بر این عرصه حاکم می‌کند. پول الکترونیک، اقتصاد دیجیتال، تجارت الکترونیک و شبکه ارتباط جهانی تنها مثال هایی برای این موضوع است. این فن‌آوری حیطه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری پدیده‌ها از یکدیگر را توسعه داده و جریان اطلاعاتی را شدت می‌بخشد. در کنار جریان اطلاعاتی، پدیده جهانی‌سازی نیز جریان سرمایه و کالا را تشدید و بدون مرز می‌سازد. نتیجه این روندها افزایش تعداد عوامل موثر بر جریان کسب و کار و آشفتگی محیط سازمان است (تینگ چی و همکاران، ۲۰۰۹).
در شرایط آشفتگی، قواعد بازی دائم در حال تغییر است و برای یک سازمان هیچ مزیت پایداری به جز قابلیت تطابق مستمر با محیط وجود ندارد. تطابق با محیط به مفهوم تغییر مشخصه‌ های سازمان، برای کارکرد بهره‌ور و مزیت‌بخش در یک شرایط محیطی به‌ خصوص است. هرچه خصوصیات محیط متنوع‌تر و تحولات آن بیش‌تر باشد این تطابق پیچیده‌تر و در عین حال حیاتی‌تر می‌شود. این شرایط و الزمات آن، عصر حاضر را به نحو بارزی از دوران گذشته متمایز ساخته‌است.
تحولات محیط کسب و کار امروز پی‌در‌پی و بی‌قاعده است. این تحولات در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فن‌آوری و … هر روز دنیای تولید و تجارت را با سردرگمی و چالش‌های جدیدی مواجه می‌سازد. آیا سیستم‌های عامل با کدهای باز به زودی سیستم‌های عامل بر مبنای ویندوز را از بازار به حاشیه می‌راند و جایگزین آن می شود؟ آیا فن‌آوری خودروهای هیدروژنی می‌تواند از اهمیت استراتژیک سوخت فسیلی و صاحبان آن بکاهد؟ آیا دست‌آوردهای فن‌آوری زیستی زیربنای بهداشت جهانی را از درمان به پیشگیری های ژنتیکی تبدیل خواهدساخت؟ آیا روند سیاسی- اقتصادی کشورهای اروپایی و خاور دور، چشم انداز جدیدی برای قطب‌بندی جهانی در بر دارد؟ پاسخ مثبت یا منفی به هریک از این سوال‌ها زیربنای بسیاری از کسب و کارهای امروز را دگرگون خواهدساخت. این‌ها تنها نمونه‌هایی از روندهای چالش‌آفرین محیط امروز است، هر چند به روشنی ابعاد موضوع را مشخص می‌سازد.
افزایش روزمره حیطه و سرعت جابجایی اطلاعات، سرمایه و کالا در ابعاد گوناگونی ماهیت کسب و کار را متحول ساخته‌است. یکی از این ابعاد تبدیل رفتارهای خطی و قابل برآورد بازار به رفتارهای غیرخطی و پیچیده است. علت این امر افزایش تعداد عوامل موثر در بازار و رابطه متقابل بین آن‌هاست. امروزه به‌سختی می توان برای بازارهای محلی قواعدی خاص خود وضع کرد و متقابلاً شرایط بازارهای محلی نیز هر روز نقش بیشتری در تعیین روند کلی جهان پیدا می‌کنند. این فعل و انفعالات گسترده و پویا به چندرگه‌سازی پیکره و کسب و کار جهانی (با تنوع فوق العاده) می‌ انجامد و پتانسیل جهش غیرقابل تصوری را ایجاد می‌کند که هر روز بخشی از آن آزاد می‌گردد. بحران بازارهای سرمایه آسیای شرقی در جولای ۱۹۹۷، جنگ جهانی فولاد در سال ۲۰۰۲، ظهور چین بعنوان یک ابرقدرت اقتصادی در بازارهای جهانی، یکپارچگی پولی، تجاری و سیاسی اتحادیه اروپا (علی‌رغم تضادها و تفاوت‌های درونی) برخی از شواهد این پدیده است. این تغییرات در بسیاری از موارد پیوستگی روند را می‌گسلد و به تغییرات گسسته و جهشی می‌ انجامد و در برخی از موارد حتی به همراه خود الگوی جدیدی را نیز به ارمغان می‌آورد. الگویی که قواعد کسب و کار را دگرگون می‌سازد. ظهور اینترنت و شبکه ارتباط جهانی بسیاری از قوائد را در محیط کسب و کار درهم ریخت. گسترش حیطه سازمان جهانی تجارت نیز این‌گونه است. تغییرات پیچیده غیرخطی به سادگی قابل برآورد و تحلیل نیستند، و این امر درک صحیح محیط کسب و کار را با مشکل مواجه می سازد.
در مطالعات تجربی و مفهومی، محیط کسب و کار به‌عنوان یکی از مؤلفه های مهم اثرگذار بر مدیریت زنجیره تامین و استراتژیهای رقابتی شناخته شده‌است (بعنوان مثال، فیشر، ۱۹۹۷؛ هانگ و دیگران، ۲۰۰۲؛ اسکینر، ۱۹۶۹؛ رندال و دیگران، ۲۰۰۳).
هماهنگی بین محیط کسب و کار و توانایی‌های سازمان و منابع مبحث اصلی بسیاری از تحقیقات مدیریت استراتژیک بوده‌است. دونکان (۱۹۷۲) بیان کرده است که منبع اصلی تغییر در بازار کسب و کار بازار، رقبا، فن‌آوری و آژانسهای نظارتی میباشد. ورنفلت و کارانی (۱۹۸۷) عدم اطمینان محیطی را ناشی از عدم اطمینان در تقاضا، عرضه، رقابت و شرایط محیطی بیان میکند. برای بیان دید مدیریت عملیاتی، وارد، دورای و لئونگ (۱۹۹۵) رابطه بین استراتژی تولید در سطح فرایند، محیط کسب و کار و عملکرد کسب و کار را بصورت تجربی در شرکت های سنگاپوری بررسی نمودند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که در یک محیط کسب و کار مشخص، شرکتهای با عملکرد بالا اولویتهای رقابتی متفاوتی نسبت به شرکت‌های با عملکرد پایین را برمی‌گزینند. بطور کلی محیط سازمان ” با مجموعه عوامل موثر بر سازمان که از کنترل مستقیم آن خارج است"، تعریف می‌شود.
وارد و دیگران (۱۹۹۶) پیشنهاد می‌کنند در تمام تحقیقات پیرامون مدیریت استراتژیک و مدیریت عملیات، عوامل محیطی بایستی در نظر گرفته شوند. به‌طور کلی، محیط کسب و کار متشکل است از هزاران نیرویی که در کوتاه مدت، فراتر از کنترل مدیریت است و درنتیجه تهدید و همچنین فرصت‌هایی را برای شرکت‌ها ایجاد می‌کند.
محیط بیرونی یکی از تعیین‌کننده‌های اصلی فعالیت‌ها در سطح سازمانی است. محیط بیرونی سازمان دارای ابعاد گوناگونی است. به‌عقیده آلدریچ (۱۹۷۹) آن‌دسته از ابعاد محیطی که به‌طور مستقیم بر فعالیت‌های سازمان‌ها مؤثر هستند عبارتند از: بخشندگی، پویایی و پیچیدگی محیطی. سیمسک و همکاران (۲۰۰۷) نیز این سه بعد را به‌عنوان ابعاد محیط وظیفه‌ای سازمان‌ها معرفی کرده‌اند.
مینتزبرک(۱۹۷۹) چهار مولفه را برای دربرگرفتن همه حالات مشخصه‌ های محیطی کسب و کار معرفی نمود: تنوع، پیچیدگی، پویایی و بخشندگی. دس و برد (۱۹۸۴) با بهره گرفتن از روش تجربی و اطلاعات دسته‌بندی‌شده، جهت بیان رابطه بین شرکت‌ها و محیط، سه مولفه محیطی را بیان نمودند: بخشندگی، پویایی و پیچیدگی.
در این پژوهش با توجه به مولفه‌های معرفی شده از طرف مینتزبرگ و همچنین تحقیقات صورت گرفته توسط دس و برد، چهار بعد برای شناسایی محیط کسب و کار در نظر گرفته میشود که در زیر میآید.

 

    • تنوع محیطی

 

تنوع به درجه‌ای که سازمان با شرایط همگن یا پراکنده مواجه است، اشاره دارد. تنوع محیطی، به واسطه تنوع فعالیت‌هایی که باید انجام پذیرد روی ساختار سازمانی اثر میگذارد (مینتزبرگ، ۱۹۷۹).

 

    • پیچیدگی محیطی

 

پیچیدگی محیطی به نبود تجانس، تنوع و تعدد عوامل موجود در بخش‌های مختلف محیط سازمان اشاره دارد. مدیران سازمان، به‌خاطر این‌که همواره خود را از یک سو در میان تصمیمات سیاسی و از سوی دیگر واقعیت‌های عملی می‌یابند، همواره با پیچیدگی محیطی روبه‌رو هستند. تصمیمات سیاسی گاهی برای اهداف سیاسی گرفته‌می‌شوند و نمی‌توانند به‌درستی با واقعیت‌های عملی تطبیق داده‌شوند. مدیران در چنین وضعیتی با یک معمای حل‌ناشدنی مواجه می‌شوند. یک عامل پیچیدگی دیگر برای سازمان‌ها، واقعیت‌های اقتصادی در قالب محدودیت‌های بودجه‌ای است، چراکه ملزم به ارائه خدمات بیشتر با بودجه محدود هستند.

 

    • پویایی محیطی

 

پویایی به سرعت و پیش‌بینی تغییرات در محیط اشاره دارد؛ که ناشی از تغییرات فن‌آوری، تغییرات تقاضا و عکس العمل های رقابتی می‌باشد. سازمان‌ها دایماً با تغییر و بی‌ثباتی محیطی مواجه هستند، که این بی‌ثباتی‌ها بیشتر در تصمیم‌گیری‌ها، بودجه‌بندی‌ها و برنامه‌ریزی‌های راهبردی دیده می‌شوند. محیط‌های پویا باعث می‌شوند سازمان‌ها وضعیت کارآفرینانه به خود بگیرند و کارآفرینی را تشدید نمایند (قوچانی و یزدانی، ۱۳۹۰).

 

    • بخشندگی محیطی

 

بخشندگی محیطی اشاره به فراوانی و یا کمیابی منابع مورد نیاز برای سازمان‌هایی دارد که در یک محیط فعالیت می‌کنند، و بر بقا و رشد آن‌ها و نیز بر توانایی سازمان‌های جدید برای ورود به آن محیط تأثیر می‌گذارد (تانگ، ۲۰۰۸). حمایت اغلب در مقیاس معکوس و به عنوان خصومت محیطی اندازه‌گیری می‌شود (وارد و دیگران، ۱۹۹۶).
بنابراین توجه به محیط پویا همانند محیط با سرعت بالا میباشد که توسط برجس و آیزنهارت(۱۹۸۸) بیان شد. محیط با سرعت بالا محیط هایی هستند که در آنها تغییرات سریع و منقطع در تقاضا، رقبا، فن‌آوری و مقررات بوجود میآید. به‌طوری‌که اغلب اطلاعات نادرست و یا قدیمی میباشند یا در دسترس نمی‌باشند ( برجس و آیزنهارت، ۱۹۸۸).
همسویی بین استراتژی، ساختار و محیط در شرایط محیطی پویا بسیار مهم میباشد (داونی، ۱۹۹۴). سوامیداس و نویل (۱۹۸۷) بصورت تجربی رابطه بین پویایی محیطی، استراتژی تولید و عملکرد کسب و کار را بیان کردند. نتیجه نشان داد که پویایی های محیطی رابطه مثبتی با انعطاف پذیری تولید دارد. وارد و دیگران (۱۹۹۵) بصورت تجربی رابطه بین بخشندگی و پویایی محیط را بررسی نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که شرکت های با عملکرد بالا و شرکت های با عملکرد پایین در شرایط محیطی یکسان اولویت های رقابتی متفاوتی را بر میگزینند. تان، کانان، هندفیلد و گش (۱۹۹۹) به این نتیجه رسیدند که محیط رقابتی اثر معناداری روی عملکرد شرکت دارد. بطور کل محیط کسب و کار، بطور گسترده بعنوان یکی از فاکتورهای اثر گذار بر استراتژی های رقابتی شرکت و ساختار زنجیره تامین آن و در نهایت عملکرد آن در نظر گرفته میشود.
۲-۱-۲- اولویتهای رقابتی
یکی از موضوعات رایج در تحقیقات مدیریت عملیات و مدیریت زنجیره تامین پیرامون توانمندیهای کلیدی شرکت میباشد. طبق تحقیقات انجام گرفته، عبارت “اولویتهای رقابتی” بطور گسترده‌ای جهت انتخاب شرکت در این توانایی های رقابتی استفاده شده است (چپرا و میندل، ۲۰۰۱؛ گریگرا و وارنر، ۲۰۰۰؛ وارد و دیگران، ۱۹۹۵ ).
با گذشت زمان و تغییر در الگوهای تولیدی و اقتصادی و بروز جهانی‌سازی در سایه توسعه فناوری اطلاعات چالش‌هایی پیش روی سازمان‌ها در عرصه رقابت پدید آمده‌اند. این چالش‌ها روش‌های نیل به مزیت رقابتی را دگرگون کرده‌است. هر سازمان تولیدی یا خدماتی برای ارائه محصول یا محصولاتی به مشتریان بالفعل و بالقوه خود پا به عرصه وجود می‌گذارد و خواهان بقا و ادامه حیات خود می‌باشد، اما در مسیر و چرخه حیات خود و با توجه به ماهیت و زمینه فعالیت با محیطی رقابتی روبرو میشود. در رقابت روزافزون امروزی، ماهیت تقاضاهای مشتریان پویاتر و پیچیده‌تر می‌گردد (اسکاران، ۲۰۰۸). علاوه بر این مشتری‌ها متقاضی کالاهای متنوع در زمان کوتاه‌تر هستند (مسکل، ۲۰۰۱). در این وضعیت، شرکت‌های مدرن رویارویی با این تقاضاهای پویا و متغییر و پیچیده را بسیار چالش برانگیز می‌بینند. علاوه بر این، جهانی‌سازی مسیر همواری را برای بسیاری از شرکت‌ها ایجاد کرده است، تا به گونه‌ای سلطه‌جویانه در بازارهای آزاد به رقابت بپردازند (جاگادیش، ۱۹۹۹). این توسعه‌ها خود به خود شرکت ها را وا می‌دارد به قابلیت‌هایی دست یابند تا بتوانند انواع کالاها با حجم‌های درخواستی و مطلوب مشتریان را در زمان کوتاه‌تر و بدون کاهش در سوددهی تولید نمایند. این نوع قابلیت‌ها را می‌توان تحت اصطلاحاتی نظیر چابکی و یا تولید ناب بیان نمود که هرکدام برای خود فلسفه و ابزارهایی دارند، ولی در این میان مدیریت زنجیره تامین و لجستیک نقش بسزایی ایفا می‌کند که در صورت وجود مدیریت اثربخش و کارا موجب ایجاد مزیت‌های رقابتی برای سازمان می‌گردد.
در طول دو دهه گذشته پذیرش و استفاده از رویکرد استراتژیک جهت مدیریت شرکت‌های تولیدی با ظهور مفاهیمی همانند تولید بهنگام[۷] (شونبرگر، ۱۹۸۲)، تولید ناب ( وومک، جانز و روس، ۱۹۹۰)، تولید منعطف (گلدهار، جلینک، ۱۹۸۳؛ مردیت، ۱۹۸۷)، و مدیریت یکپارچه کیفیت (هال، ۱۹۸۷) همراه بوده‌است.
استراتژی رقابتی درباره متفاوت شدن و متفاوت بودن است. این به معنی انتخاب عمدی و آگاهانه مجموعه‌ای از فعالیت‌های متفاوت است، که ترکیبی از ارزش‌های منحصربه‌فرد را ارائه دهد. اساس و بنیان استراتژی برگزیدن انجام فعالیت‌ها به گونه‌ای متفاوت با آنچه رقبا انجام می دهند، می‌باشد (پورتر، ۱۹۹۶). جایگاه و موقعیت استراتژیک از سه منبع مشخص و مجزا ناشی می‌شود که البته باهم سازگار بوده و اغلب هم‌پوشانی دارند. اول، موقعیت‌یابی مبتنی بر تولید زیر مجموعه‌ای از کالاها یا خدمات مرتبط با یک صنعت خاص که “موقعیت‌یابی تنوع محور” نامیده می‌شود. دومین پایه موقعیت‌یابی، سرویس دهی به همه یا بیشتر نیازهای خاص گروهی از مشتریان می باشد که “موقعیت‌یابی مبتنی بر نیازها” خوانده می‌شود. سومین اساس برای یافتن جایگاه استراتژیک بخش‌بندی مشتریان با توجه به راه‌های متفاوت دسترس‌پذیری است، این نوع را “موقعیت‌یابی مبتنی بر دردسترس‌بودن” می‌نامند. در دسترس‌بودن ممکن است تابعی از موقعیت جغرافیایی یا اندازه مشتری و یا هر چیزی باشد که نیازمند مجموعه فعالیت‌های متفاوت به منظور دسترسی به مشتریان با بهترین روش است. بنابراین موقعیت‌های استراتژیک می‌تواند مبتنی بر نیازهای مشتریان، دسترس‌پذیری مشتریان و تنوعی از محصولات و خدماتی که سازمان تولید می کند، باشد (پورتر، ۱۹۹۶).
با توجه به این موارد، هر سازمان برای رقابت باید جایگاه استراتژیکی بیابد و بدین منظور باید ستاده‌ها و الویت‌هایی را ارائه نماید تا به یک یا چند مورد از این موقعیت‌ها دست یابد. البته با توجه به محدودیت‌های پیش رو، سازمان بالاجبار باید بده بستانهایی مابین جایگاه‌های استراتژیک انجام دهد.
هایز و ویل رایت (۱۹۸۴) اهمیت استراتژی رقابتی را در پشتیبانی از موفقیت شرکت‌های تولیدی خاطرنشان کرده‌اند. استراتژی رقابتی به عنوان اولویتی که قدرت تولیدی را به مثابه یک اسلحه رقابتی شرکت توسعه می‌دهد، مورد ملاحظه قرارگرفته‌است (وارد و دورای، ۲۰۰۰). یک مجموعه واحد از الویت‌های رقابتی یا ستاده‌های تولیدی برای همه شرکت‌هایی که در بازارهای جهانی فعالیت می‌کنند، وجود ندارد. ویل رایت (۱۹۷۸) مفهوم الویت‌های رقابتی را در چهار نوع مختلف بیان داشت که عبارتند از: قیمت، انعطاف‌پذیری، کیفیت و قابلیت اطمینان. هایز و اشمانر (۱۹۷۸) پنج بعد مختلف را مشخص نمودند: قیمت، کیفیت، قابلیت اطمینان، انطاف‌پذیری تولید و انعطاف پذیری حجم. کراجوسکی و ریترمن (۱۹۹۶) از بعد زمان به جای قابلیت اطمینان در تقسیم‌بندی ویل رایت در تحقیقات خود استفاده کردند؛ که منظور از زمان، زمان تحویل سریع و تحویل به موقع می‌باشد.
در کل می توان شش ستاده تولیدی را در نظر گرفت که عبارتند از: قیمت(هزینه)، کیفیت، عملکرد، عرضه(تحویل)، انعطاف و نوآوری. این شش ستاده تولیدی در ارتباط با سه نوع مختلف موقعیت‌یابی استراتژیک که مایکل پورتر به آن‌ها اشاره کرده‌است می‌باشند؛ و همان‌گونه که قبلاً ذکر شد، هیچ شرکتی نمی‌تواند در همه جایگاه‌های استراتژیک قرار بگیرد، و به ناچار باید دست به بده‌ بستان بین آن‌ها بزند. همین مساله در مورد ستاده‌های تولیدی هم صدق می‌کند . سازمان با تعارضاتی در این مورد روبروست، به‌طوری که برای دستیابی هرچه بیشتر به هریک ستاده‌های تولیدی اصلی (کیفیت، هزینه، عرضه و انعطاف پذیری) به ناچار باید سایر ستاده‌ها را در سطح پایین‌تری بپذیرد. به عنوان مثال اگر شرکت بخواهد محصول خود را با بالاترین کیفیت ارائه دهد بالطبع هزینه و قیمت آن نیز افزایش خواهد یافت، که ممکن است هیچ مشتری حاضر به پرداخت قیمت ارائه شده نباشد. بنابراین شرکت باید تعادلی مابین ستاده‌های تولید برقرار کند. هیل (۱۹۹۳) از معیار برنده‌شدن سفارش در این مورد استفاده می‌کند. شرکت برای رقابت باید در یک یا چند مورد از ستاده‌های تولیدی در سطحی بالاتر از رقبا باشد، که به این سطح برنده‌شدن سفارش اطلاق می‌شود، و در بقیه ستاده‌ها و الویت‌های رقابتی در سطحی باشد که رضایت بازار و مشتری را تامین نماید. شکل زیر بیانگر تغییر در اولویت‌های تولید طی گذر زمان میباشد.
شکل۲-۱- تغییر در اولویت های رقابتی تولید(تینگ چی، ۲۰۰۶)
بنابراین سازمان برای رقابت‌کردن بر شایستگی و قابلیت اصلی و محوری خود مبنی بر ارائه ستاده‌ای برتر، تکیه خواهدکرد. قابلیت و شایستگی اصلی شرکت مجموعه مهارت‌هایی است که آنرا رقابتی می کند. شایستگی اصلی همواره مربوط به یک سری وظایف آشکار نیست. یک وظیفه همیشه نمی‌تواند به اجزای کوچکتر شکسته شود و یا ساخت‌یافته باشد، بنابراین شایستگی اصلی به صورت فرایند بیان می‌شود. برای مثال شایستگی اصلی می‌تواند یک استراتژی باشد. در این پژوهش چهار اولویت رقابتی که بطور معمول در تحقیقات گذشته پذیرفته شده‌است در نظر گرفته میشود:

 

    • کاهش هزینه

 

البته تمام تولیدکنندههایی که علاقه به یک سطح از هزینه دارند، منحصراً فقط بر روی این اولویت رقابت نمی‌نمایند و ممکن است از اولویتهای دیگر نیز در کنار این اولویت بهره ببرند. شرکت‌هایی که بر هزینه به‌عنوان یک اولویت رقابتی تاکید دارند بر کاهش هزینه‌های تولید، افزایش بهره‌وری، به حداکثر رساندن استفاده از ظرفیت و کاهش موجودی انبار تمرکز دارند (وارد و دیگران، ۱۹۹۶).

 

  • کیفیت
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:11:00 ب.ظ ]




اخلاقی که شامل ارتباط انسانها با کل موجودات اعم از حیوانات، حفظ و گسترش جوامع گیاهی ،اکو سیستم ها،دریاچه ها وکوه ها می باشد(پوژمن[۶],۲۰۰۱) .

تعاریف عملیاتی:

 

تعریف عملیاتی اخلاق:

اخلاق در این پژوهش نمره ای است که از طریق چک لیست ۲۲ سوالی محقق ساخته محاسبه می شود ،که شامل مؤلفه‌های اخلاق اجتماعی ، اخلاق فردی ، اخلاق الهی ، اخلاق خانوادگی و اخلاق زیست محیطی است، مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف عملیاتی اخلاق اجتماعی

اخلاق اجتماعی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۱،۵،۱۱،۱۶،۱۹،۲۱چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاس‌های خوش اخلاقی ، ایثار،رعایت حقوق مردم، وفای به عهد،بخشش و امر به معروف و نهی از منکر مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف عملیاتی اخلاق فردی

اخلاق فردی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۶،۱۰،۱۵،۱۷ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاس‌های تفکر ،راستگویی ،شجاعت و عدالت مورد بررسی قرار گرفته است .

تعریف عملیاتی اخلاق الهی

اخلاق الهی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۲،۳،۷،۱۳،۲۰،۲۲ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاس‌های عبادت ،خضوع و خشوع ،ولایت پذیری ،شکر و حب الهی مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف عملیاتی اخلاق خانوادگی

اخلاق خانوادگی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۴،۹،۱۴ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاس‌های خوش رویی با افراد خانواده، اطاعت فرزندان از والدین و احترام به والدین وبزرگترها مورد بررسی قرار گرفته است.

تعریف عملیاتی اخلاق زیست محیطی

اخلاق زیست محیطی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۸،۱۲،۱۸ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاس‌های حفظ و گسترش محیط زیست ،ایجاد امنیت در گستره گیاهی حیوانی و انسانی ، استفاده مناسب و متعادل از نعمت ها وتفکر در آیات الهی مورد بررسی قرار گرفته است.

فصل دوم

ادبیات و پیشینه تحقیق

مقدمه:

اخلاق نوعى تربیت است ، به معناى کسب خلق، حالت و عادت ؛ با این تفاوت که تربیت در حوزه حیوانات، و اخلاق در حوزه انسان است. همین ویژگى باعث شده که علم اخلاق، ملاک ها، مبناها و معیارهایى داشته باشد که در مفهوم تربیت مشاهده نمى شود. محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدترى را براى رشد اخلاقى آدمى و شخصیت او فراهم مى سازد: «آزادى از آن جهت که بشر را وارد صحنه تنازع بقا مى کند و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد مى کند، خوب است». به طور کلى، اخلاق دربردارانده مفاهیم و ارزش هایى است که بیرون از فرد و جامعه شکل گرفته اند، فراتر از اجتماع اند و صاحب نوعى هستى خارجى اند. اخلاق جایى در فاصله میان آگاهى و اشیاست. ارزش هایى چون نیکى و بدى، زیبایى و عطوفت جزئى از ساختمان زبان شده اند و به همین دلیل جزئى از ساختمان آگاهى انسان شده اند. اینجاست که سخن گفتن از اجتماع و انسان هاى ارزش گریز دشوار است. زیرا که زبان، گونه اى هستى جهانى و همیشگى دارد. بنابراین انگشت نهادن بر اجتماعى که در آن ارزش ها ناپدید شده باشند، امرى محال است. ارزش ها زوال ناپذیرند اما معانى و جایگاهشان در نظام هاى اخلاقى دگرگون مى شود. این فصل به طور کلی شامل دو بخش مبانی نظری و تجربی می‌باشد؛ در قسمت مبانی نظری ابتدا به بررسی نظریه‌های پیرامون تحقیق و پژوهش­های انجام شده در زمینه اخلاق پرداخته می شود؛ ابتدا مفهوم ومعانی مختلف این واژه با توجه به رویکردهای مختلف تشریح گردیده و پس از آن انواع اخلاق از دیدگاه اندیشمندان مختلف مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه به بیان مفهوم اخلاق در آراء فلاسفه، عرفا و روانشناسان بصورت مجزا پرداخته شده است. سپس با توجه به این مهم که هدف پژوهش بررسی میزان تاکید بر اخلاق در کتب درسی می‌باشد؛ اهمیت و ضرورت توجه به اخلاق در کتب درسی مورد بررسی قرار گرفته است. و نهایتا پس از بیان مؤلفه‌های اخلاق و تعریف مؤلفه‌های پژوهش، به جایگاه اخلاق در برنامه درسی، بویژه در کتب اجتماعی پایه های پنجم وششم دبستان اشاره شده است.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
همچنین در خصوص مبانی ‌تجربی سعی شده‌است که چند نمونه از تحقیقات داخلی و خارجی که معرف و نمونه‌ای از سایر تحقیقات در رابطه‌ی با موضوع باشد بصورت خلاصه و چکیده‌وار ارائه گردد.

مبانی نظری پژوهش:

در این قسمت به بررسی نظریه‌های گوناگون در زمینه‌ی اخلاق و اهمیت و ضرورت توجه بر اخلاق پرداخته خواهد شد.

تعریف لغوی و اصطلاحی اخلاق :

 

تعریف لغوی اخلاق:

اخلاق واژه‌ای عربی است که در لغت‌نامه‌ی دهخدا به معنای خُلق ، خویها طبع و مروت و در فرهنگ انگلیسی آکسفورد[۷] ethic و moral آورده شده است . در فرهنگ معین اخلاق به معنی خلق و خوی ها, طبیعت باطنی, سرشت درونی است (معین, ۱۳۷۱ :۱۷۴) .اخلاق، جمع خُلْق و خُلُق است به معنای سرشت، خوی، طبیعت و امثال آن؛ که به معنای صورت درونی و باطنی و ناپیدای آدمی به کار می‌رود که با بصیرت درک می­ شود؛ در مقابل خَلق که به صورت ظاهری انسان گفته‌ می‌شود، که با چشم قابل رویت است ( الزبیدی، ۱۴۱۶ق . ج ۴ :۱۹۴). راغب معتقد است که ، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز می گردد. خُلُق به معنای هیات و شکل و صورتی است که انسان با چشم می بیند و ُخلْق به معنای قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده می شود. بنابراین می توان گفت؛ اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است ،گاهی به اعمال و رفتاری که از خلقیات درونی ناشی می شود نیز اخلاق گفته می شود (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۲۳).  علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوه تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد (ابن مسکویه ،۱۳۷۵ : ۲۷) . «خلق حالی است برای جان انسانی که او را بدون فکر و تأمل به سوی کارهایی برمی‌انگیزد.» (همان: ۵۱)بر اساس این تعریف علم اخلاق علاوه بر گفت وگو از صفات نفسانی خوب و بد، از اعمال و رفتار متناسب با آن ها نیز بحث می کند. غیر از این، راه کارهای رسیدن به فضیلت ها و دوری از رذیلت ها اعم از نفسانی و رفتاری را نیز مورد بررسی قرار می دهد. بنابر این موضوع علم اخلاق، عبارت است از: صفات و اعمال خوب و بد،از آن جهات که برای انسان قابل تحصیل و اجتناب و یا انجام و ترک اند .«اخلاق » را از طریق آثارش نیز مى توان تعریف کرد، و آن این که «گاه فعلى که از انسان سر مى زند، شکل مستمرى ندارد; ولى هنگامى که کارى بطور مستمر از کسى سر مى زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مى نامند. ابن مسکویه معتقد است: «خلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى کند بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.» (همان : ۵۱) همین معنى را کاشانى این گونه مى گوید: «بدان که خوى عبارت است از هیئتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر مى شود.» لذا اخلاق در ارتباط تنگاتنگ با عقل و ارادهء انسان است؛ زیرا صفات پسندیده یا ناپسند را انسان به تدریج در وجود و نفس خویش راسخ و ثابت یا ملکه مى کند (کاشانی،۱۴۰۳ : ۵۴). و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم مى کنند: «ملکاتى که سرچشمه پدیدآمدن کارهاى نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده مى شود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله مى گویند. و نیز از همین جا مى توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشه ها و آثار آن سخن مى گوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمه هاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى دهد»(میرزایی،۱۳۹۰ : ۲۸). البته همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از این صفات نیز واژه «اخلاق » اطلاق مى شود; مثلا، اگر کسى پیوسته آثار خشم و عصبانیت نشان مى دهد به او مى گویند: این اخلاق بدى است، و بعکس هنگامى که بذل و بخشش مى کند مى گویند: این اخلاق خوبى است که فلان کس دارد; در واقع این دو، علت و معلول یکدیگرند که نام یکى بر دیگرى اطلاق مى شود. وجود انسان به گونه ای ضعیف و ناقص آفریده شده است؛ به گونه ای است که باید خود، ابعاد هستی خود را شکل دهد و به کمک قدرت اندیشه و اراده خویش استعدادهای مختلفش را شکوفا سازد و به کمال لایق خود برسد. بخشی از استعدادها و ابعاد وجود انسان همانا خلقیاتی است که باید انسان کسب کند. اخلاق، استعدادی است که در وجود انسان نهفته است و برای آنکه انسان به کمال لایق خود برسد باید این جنبه از وجودش را نیز شکوفا سازد و این نوع کمال به واسطه یک سیستم اخلاقی میسور است ( مطهری،۱۳۷۰: ۳۰۶-۳۰۷).

تعریف اصطلاحی اخلاق:

طباطبایی در مورد مفهوم خُلق و جمع آن که اخلاق است،از جهت واژه شناختی و مفهومی،ایده ی مفردات راغب را در مورد واژه ی خُلق ، پسندیده است و می­نویسد: خُلق و خَلق به یک معناست، ولی از واژه ی خَلق در مقام استعمال، قیافه ی ظاهری قابل رؤیت با چشم استفاده  می­ شود و از واژه ی خُلق در مقام استعمال، فضایل و سجایای اخلاقی کسب شده که درک آن نیاز به بصیرت دارد، استفاده می­ شود (اصفهانی، ۱۳۸۷ :۱۵۹). طباطبایی در کتاب نهایه الحکمه در تعریف اخلاق بنا بر مشرب فلاسفه ی مشّاء و مبتنی بر فضیلت­گرایی معتقد است اخلاق ملکه ی نفسانی است که افعال به آسانی و بدون تأمّل و درنگ از آن صادر می‌شود (طباطبایی، ۱۳۶۲ :۱۲۳) در تفسیر المیزان نیز در ذیل آیه ی ﴿ ا‌ِنـّّّک‌َ لـَعـَلی خـُلـُق‌ٍ عـَظـیم[۸]‌ٍ‌) می‌نویسد: خُلق به معنای ملکه‌ی نفسانی است که بر طبق آن ملکه، افعال بدنی از آن به آسانی سر می­زند. ایشان اضافه می کند که خُلق مفهومی عام دارد؛ یعنی هم فضیلت و هم رذیلت را شامل می­ شود ولی اگر این واژه به صورت مطلق به کار رود معمولاً از آن مفهوم فضیلت و خُلق نیک فهمیده می­ شود ( طباطبایی، ج۱۹ :۳۶۹ ).
بسیاری از فلاسفه و حکمای اسلامی مانند(نراقی،طباطبایی) اخلاق را با توجه به همان معنای لغوی تعریف کرده‌اند. حکمای گذشته مانند(بوعلی سینا و دیگران)، روح و نفس غیر مادی انسان را خاستگاه هر گونه رفتار ظاهری و عمل آدمی می­دانستند و از این رو اصل در اخلاق را توجه به  صفات نفسانی انسان می­دانستند که ثمره اصلاح نفس و درون در رفتارها و اعمال بیرونی به سرعت آشکار می­ شود. از این رو عموما اندیشمندان اسلامی نیز که به اصل وجود نفس اعتقاد داشتند اخلاق را به گونه متناسب با همین مسئله تعریف نموده ­اند (مصباح،۱۳۸۱: ۱۵۴). کلمه اخلاق از نظر اصطلاح علم اخلاق، در دو مورد استعمال می شود؛ ۱ـ جائی که شخص عملی را انجام دهد و لو علت آن ملکه راسخه نباشد و حتی با تأمل و فکر انجام شده باشد. ۲ـ به عنوان صفت فعل به کار می رود، یعنی کار اخلاقی که منظور تنها صفات نفسانی نیست. وقتی می گویند فلان کار، اخلاقی است، یعنی متصف به فضیلت و خوب است و یا فلان کار غیر اخلاقی است یعنی متصف به رذیله و ناشایسته است (مصباح ،۱۳۷۶ :۸۶) .
گیوپتا و سولیمن اخلاق را مرتبط با سؤال «چه باید انجام شود» تعریف می‌‌کنند (اوین [۹] ,۲۰۰۷: ۱۰۷). اخلاق مجموعه ای از فرایند های عینی معنوی که دخالت تام در رشدِ خودِ واقعی دارد و فرآیندی که طی آن، در کارکردِ واحدهای صفاتی یا ارگانیزم معنوی تعادل ایجاد می شود (الهی،۱۳۷۹ :۲۳).  گاه منظور از اخلاق در اصطلاح اندیشمندان هرگونه صفت نفسانی است که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد می­ شود؛ چه آن صورت نفسانی به صورت پایدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپایدار و غیرراسخ و چه از روی تامل و اندیشه صادر شود یا بدون تفکر و تامل. در عین حال شایع ترین کاربرد اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است از «صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب می­شوند افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تامل و تروی  از آدمی صادر شود » (مجلسی،۱۴۰۳ق ، ج ۶۷، باب ۵۹ :۳۷۲) مطابق این دسته، تعاریف[۱۰] اخلاق تنها شامل صفات نفسانی پایداری است که در نفس رسوخ کرده باشد و شامل صفات ناپایداری که به صورت ملکه نفسانی در نیامده­اند نمی­گردد؛ در این صورت شخص بردباری که به صورت موردی دچار غضب می­ شود یا بخیلی که با تامل و تفکر فراوان بخششی می­ کند از این تعریف خارجند . بنابراین تعریف اخلاق، هیأتی است استوار و راسخ در جان آدمی که کارها به آسانی و بدون نیاز به تامل و تفکر از آن صادر می­ شود. در عین حال این تعریف هم شامل فضایل اخلاقی می­ شود و هم شامل رذایل اخلاقی؛ از این رو اگر این هیات به گونه‌ای باشد که افعال زیبا و پسندیده از آن صادر گردد، آن را اخلاق نیک و فضیلت می­نامند و چنانچه آن هیأت به گونه ­ای باشد که موجب صادر شدن افعالی زشت و ناپسند گردد، اخلاق بد و رذیلت نامیده می­ شود. همچنین در خصوص منشا پیدایش این صفات پایدار نفسانی مباحث زیادی طرح شده است؛ برخی معتقدند که این ملکات در اثر تکرار عمل پدید می­آیند و عده­ای نیز نقش عواملی مانند محیط و وراثت و از این قبیل امور را مهم می­دانند. برخی نیز برای این قبیل صفات نفسانی منشایی ذاتی و فطری را قایلند. در عین حال در مفهوم خلق و ریشه لغوی آن، هیچ یک از اینها لحاظ نشده است. گرچه معنای لغوی خلق صفت ثابت و ملکه نفسانی است و در علم اخلاق نیز معمولا همین معنا مراد است ولی گاهی این واژه در معنای عام­تری نیز به کار می­رود و به مطلق صفات نفسانی که منشا افعال اختیاری قرار می­گیرند اطلاق می­ شود. بر طبق این اصطلاح کار فرد بخیلی که با تکلف بخشش می­ کند نیز کار اخلاقی مثبت محسوب می­ شود و یا کسی که با تامل و تفکر عمل خوبی را انجام می­دهد نیز متصف به اخلاقی بودن می­ شود[۱۱] برخی نیز اخلاق را به صورت صفت فعل به کار برده­اند که در این صورت به معنای کار اخلاقی است و از این جهت آن فعل خارجی و لو از هیئت راسخه در نفس پدید نیامده باشد به فاضله یا رذیله بودن متصف می‌شود. شهید مطهری تعریفی از اخلاق را می­پذیرد که هم به چگونه رفتار کردن توجه کرده باشد و هم به چگونه بودن؛ چگونگی رفتار مربوط می­ شود به اعمال انسان که شامل گفتار هم می­ شود و چگونه بودن مرتبط با صفات و ملکات نفسانی است ( مطهری،۱۳۶۹ : ۲۲).
گاهی اخلاق به معنای فضایل اخلاقی نیز به کار می­رود که در این صورت این واژه در مورد اخلاق نیک و فضیلت­های اخلاقی به کار می­رود؛ مثلا گفته می­ شود دروغگویی کاری غیر اخلاقی است یا عصاره اخلاق عشق و محبت است.
واژه اخلاق به معنای نهاد اخلاقی زندگی نیز به کار رفته است. این کاربرد بیشتر نزد فیلسوفان غربی استفاده شده است (فرانکنا ،۱۳۸۳ : ۲۸) در این معنا اخلاق مانند زبان، دین و کشور پیش از افراد بوده و بعد از آنان نیز خواهد بود. به بیان دیگر اخلاق در این اصطلاح مجموعه‌ای است از اصول و قواعد بیانگر بایدها و نبایدهای اخلاقی که نوعی استقلال از شخص در آنها وجود دارد؛ اصولی مانند خوبی راستگویی و بدی دروغ گویی که افراد آنها را از والدین یا آموزگار می­آموزند و به نوعی بر اجتماع تکیه دارند و به عنوان ابزاری در دست اجتماع است که بر افراد تحمیل می­ کند. اخلاق به این معنا امری اجتماعی است (همان: ۲۹).
در برخی کاربردها اخلاق به معنای نظام رفتاری حاکم بر یک گروه یا فرقه­ ای نیز به کار رفته است. اخلاق اسلامی می ­تواند به معنای نظام رفتاری مورد پسند مسلمانان و اخلاق مسیحی به معنای نظام رفتاری مورد قبول مسیحیان به کار رود (اتکینسون[۱۲]، ۱۳۶۹ : ۱۷ )

تعریف علم اخلاق:

علم اخلاق مجموعه اصول معیاری است که هدف آن سیر دادن زندگی به سوی کمال و فضل بیشتر می باشد. علم اخلاق در پی اصلاح فرد و جامعه می باشد و این مسئله در تقسیم اخلاق به فردی و اجتماعی مد نظر قرار گرفته است (شکوهی ،۱۳۷۸: ۶۱).
اخلاق را از طریق آثارش نیز می توان تعریف کرد و آن این که گاه فعلی که از انسان سر می زند, شکل مستمری ندارد ولی هنگامی که کاری به طور مستمر از کسی سر می زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونی و باطنی در اعماق جان و روح او دارد, آن ریشه را خلق و اخلاق می نامند. (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۲۳) در عمده تعاریفی که از اخلاق شده است, دو مقوله درونی بودن و سروکار داشتن با ارزشها در اخلاق نهفته است(شکوهی ،۱۳۷۸: ۶۵).
برخی علم اخلاق را علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانسته اند که براساس آن، افعال و احوال شخص نیکو می شود و برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خوانده اند(مطهری، ۱۳۸۲ :۲۶). علم اخلاق دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاک‌کننده می‌باشد. (نراقی ۱۳۸۵ :۳۴) .می‏توان گفت که علم اخلاق از دیدگاه اندیشمندان اسلامی،(نراقی ،طباطبایی و…)علمی است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسایی و تعریف و بررسی قرار داده، کیفیت اکتساب صفات خوب و فضایل را و نیز چگونگی زدودن صفات رذیله را بیان کرده است. علم اخلاق ، پیرامون فضایل و کمالات انسانی گفتگو می کند، فضیلت ها را از رذائل جدا می سازد و نشان می دهد که انسان خود را باید به چه فضایلی بیاراید و خود را از چه رذایلی دورسازد تا شایسته و قابل ستایش و احترام شود و در زندگی شخصی هم به سعادت کمال و نیک بختی والایی برسد (جوادی ، ۱۳۸۶ :۲۵).
برخی از ابتدا قلمرو اخلاق و مسائل اخلاقی را به حیطه­های خاصی محدود کرده ­اند؛ به عنوان مثال عده­ای اخلاق فردی را نفی کرده و مدعی­اند که بستر شکل­ گیری اخلاق در اجتماع است که در این صورت اخلاق تماما در اخلاق اجتماعی خلاصه می­ شود. دیگرانی نیز برای اخلاق دامنه گسترده­تری را تعریف کرده و از انواع اخلاق فردی، اجتماعی، بندگی و اخلاق خانواده سخن گفته‌اند (دیلمی و آذربایجانی،۱۳۸۵ : ۲۲).
گاهی مراد از اخلاقی، درستی و خوبی آن است. وقتی می‌گوییم فلان عمل اخلاقی یعنی آن عمل خوب یا درست است. در  این صورت اخلاق را در مقابل ضد اخلاقی به کار برده‌ایم. اما ما درباره مسائل اخلاقی، احکام اخلاقی، نظام‌های اخلاقی، تجارب اخلاقی، وجدان اخلاقی و دیدگاه های اخلاقی نیز سخن می‌گوییم؛ در این کاربرد اخلاقی به معنای اخلاقاً درست یا اخلاقاً خوب نیست، بلکه به معنای امور مرتبط با اخلاق است. در  این کاربرد اخلاقی در مقابل غیر اخلاقی به کار می‌رود (مصباح ،۱۳۷۳: ۱۰).
«اخلاق گاهی به معنای صفات نفسانی استعمال می شود و گاهی به عنوان صفت فعل به کار می رود یعنی کار اخلاقی وعلم اخلاق، علمی است که از انواع صفات خوب و بد، صفاتی که ارتباط با افعال اختیاری انسان دارد بحث می کند و هم چنین کیفیت اکتساب این صفات و یا دور کردن صفات رذیله و زشت را نشان می دهد» (مصباح ،۱۳۷۶ :۱۰) .
کلمه اخلاق از نظر لغت، جمع خلق است. این کلمه زمانی به کار می رود که شخص صفت نفسانی یا ملکه راسخه، و یا حالتی که در نفس او رسوخ کرده، را دارا باشد،در این صورت، افعالی که متناسب با آن صفت هست، بدون نیاز به فکر کردن، سنجیدن از انسان صادر شود. مثلاً خلق سخاوت یک حالت نفسانی است که کسانی که این خلق را دارند در موقع بذل و بخشش دچار تردید نمی شوند بلکه این حالت، انسان را از این که درباره کاری که می خواهد انجام دهد تفکر کند یا شک و تردیدی در انجامش داشته باشد بی نیاز می کند نکته قابل توجه این که در مفهوم خلق، ذاتی و فطری بودن خصلت ملاحظه نشده و هم چنین منشأ این خصلت یا ویژگی آن، مشروط به تکرار عمل نشده است (مصباح ،۱۳۷۶ :۹).
علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد . علم اخلاق را نباید با علم مطالعه اخلاقیات و آداب اشتباه کرد ، زیرا علم اخلاقیات به مطالعه رفتار آدمی چنانکه هست می پردازد . در صورتی که علم اخلاق بر عکس ، بدین مهم توجه دارد که عمل آدمی برای آنکه کامل باشد و خیر را تحقق بخشد ، چگونه باید باشد( ژکس،۱۳۵۵: ۹). طباطبایی معتقد است علم اخلاق همان فن بررسی کننده از ملکات انسانی متعلق به قوای نباتی، حیوانی و انسانی است. ثمره این بحث و بررسی جداسازی رذائل از فضائل است، به خاطر تعامل انسان و اتصاف انسان به صفات پسندیده و صدور افعال و کارهایی که موجب تمجید انسان در جامعه انسانی می شود( طباطبایی،۱۳۷۱، ج۱ :۳۷۰) . سبحانی نیز درباره مفاهیم اخلاقی معتقد است که مفاهیم اخلاقی از قبیل حسن و قبح، باید و نباید و… موضوعاتی اند که یا از مقوله فعل محض و حرکات و سکنات خاص هستند و یا این که عنوانی اعتباری مانند اهانت و احترام؛ به عبارت دیگر مفاهیمی که موضوع تعابیر اخلاقی است یا ماهوی اند و یا اعتباری ذهنی (امید ،۱۳۸۱ :۲۸۵) .جعفری نیز درباره موضوعات فلسفه اخلاق یا اخلاق شناسی فلسفی معتقد است: برخی از موضوعات و مباحث این علم را می توان بدین ترتیب بیان کرد: واقعی یا پنداری و قراردادی بودن ارزش ها و اخلاق، رابطه هست و باید، رابطه اخلاق با هنر، دین، حقوق، علم و… اقسام اخلاق مطلوب متفکران، مبنای ارزش ها و مبادی اخلاق، ثبات و تغییر در اخلاق، مساله وجدان اخلاقی، بازیگری و تماشاگری در وجدان اخلاقی و…( امید ،۱۳۸۱ :۳۴) .
«ژکس[۱۳] » معتقد است که «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمى به آن گونه که باید باشد.» (فرانکنا[۱۴] ،۱۳۸۳ :۹) «موضوع» علم اخلاق صفات خوب و بدی است که از طریق کارهای اختیاری و ارادی در انسان ایجاد می‌شود. (فرانکنا ،۱۳۸۳ :۱۷) در حالى که بعضى دیگر که بینشهاى متفاوتى دارند (مانند فولکیه[۱۵]) در تعریف علم اخلاق مى گوید: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن مى تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.» (فرانکنا ،۱۳۸۳ :۳۷). علم اخلاق علمی است که دستورالعملهای کلی برای زیستن مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار می دهد. به عبارت دیگر علم اخلاق علم قالبهای کلی چگونه زیستن متعالی و با قداست می باشد. این چگونگی، هم شامل رفتار می شود و هم شامل ملکات نفسانی، یعنی انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی باید داشته باشد تا زیستن او باارزش باشد. ملکاتی مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت و غیره( سروش،۱۳۶۰:۴۰۶). مقصود از عمل اخلاقی عملی است که آگاهانه و آزادانه می باشد ( بارنارد[۱۶] ،۱۳۸۶).
تاریخچه علم اخلاق
اندیشه اخلاقى این اندیشمندان و فیلسوفان و شاگردانشان به صورت‏هاى مختلف در جوامع بشرى راه یافته است، چرا که پیروان ادیان آن را هماهنگ و موازى با تعالیم دینى دانسته و آن را در حوزه مباحث دینى و علمى خویش وارد کردند در نتیجه مباحث اخلاقى با رنگ علمى، دینى و فلسفى در محافل بشرى رواج یافت.در آیین مقدس اسلام، اخلاق جایگاه خاصى دارد; زیرا قرآن مجید تزکیه نفس و آراسته شدن به اخلاق پسندیده را عامل رستگارى و راه رسیدن به سعادت معرفى کرده و فساد اخلاق را منشا بد بختى و شقاوت وى دانسته و فرموده‏است: «قد افلح من زکیها. و قد خاب من دسیها» .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نیز مباحث اخلاقى را یکى از سه رکن تعالیم اسلام معرفى کرده و مى‏فرماید: «انما العلم ثلاثه: آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه‏» (کلینی،۱۳۸۴ ، ج۱ :۳۲). عبارت «آیه محکمه‏» در این حدیث‏به اصول اعتقادات که برهان‏هایش آیات محکمات است تفسیر شده است و «فریضه عادله‏» به فضائل اخلاقى تفسیر شده‏است و عدالت آن کنایه از حد وسط قرار داشتن آن است و «سنت قائمه‏» نیز به شرایع احکام و مسائل حلال و حرام تفسیر شده‏است‏» . اسلام که دین انسان‏ساز است و براى سوق دادن انسان به قله‏هاى بلند کمال و رسیدن به ملکوت اهتمام مى‏ورزد نسبت‏به اخلاق عنایت‏خاصى دارد. به همین جهت در قرآن آیات اخلاقى بیش‏تر از آیات احکام دیده مى‏شود و داستان‏هایى هم که نقل مى‏کند بیش‏تر جنبه اخلاقى دارد. در سخنان پیشوایان معصوم نیز که به عنوان میراث‏هاى جاویدان و ارزش‏مند در دست ماست هزاران حدیث اخلاقى به چشم مى‏خورد که نویدهاى فراوان درباره اخلاق خوب داده و تحذیرها و کیفرهاى شدید براى اخلاق زشت‏بیان کرده‏است. چه این‏که هدف عالى دین این است که انسان را به مقام شامخ انسانى برساند، چنان که مرحوم نراقى رحمه الله مى‏فرماید: «شکى نیست که هدف از وضع نوامیس و ادیان و برانگیخته شدن افرادى از بزرگ‏ترین انسان‏ها، براى سوق دادن مردم از چراگاه حیوانات و شیطان‏ها و رساندن آنان به باغهاى بهشت و… است‏» (نراقی، ۱۳۷۷،ج ۱: ۱).
بی‏شک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساخت‏بلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشت‏ساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهی‏اش به او آموخت. سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت ‏به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل می‏دهد، و همه پیروان و علاقه‏مندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق می‏شناسند. اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق‏» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «و انک لعلی خلق عظیم; اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است»(قلم/۴).
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده می‏شدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.موضوع اخلاق از دیرباز مورد بررسى و توجه اندیشمندان و فیلسوفان بوده است. آنان در تعریف اخلاق و شناخت‏خوب و بد و نقش فضایل و رذایل اخلاقى در سعادت و شقاوت انسان سخن‏ها گفته و دیدگاه‏هاى گوناگونى ابراز داشته و فضایل اخلاقى را پایه سعادت انسان و مایه تکامل وى دانسته‏اند. از نظر آن‏ها صفات خوب و اخلاق پسندیده معیار زندگى است، مردم در پرتو آن وظیفه‏شناس مى‏شوند و با رعایت معیار زندگى مى‏توانند به طور مسالمت‏آمیز با هم ارتباط داشته و در کنار هم زندگى کنند.از اندیشمندان و فیلسوفانى که به اخلاق اهتمام فراوان مى‏ورزیدند سقراط فیلسوف بزرگ و معروف یونان است. فروغى مى‏نویسد: «اهتمام سقراط بیش‏تر مصروف اخلاق بوده و بنیاد تعلیمات او این است که: انسان جویاى خوشى و سعادت است و جز این تکلیفى ندارد، اما خوشى به استیفاى لذات و شهوات به دست نمى‏آید، بلکه به وسیله جلوگیرى از خواهش‏هاى نفسانى بهتر میسر مى‏گردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و بنابراین سعادت هر کس در این است که وظایف خود را نسبت‏به دیگران انجام دهد و چون نیکو کارى بسته به تشخیص نیک و بد، یعنى دانایى است‏بالاخره فضیلت‏به‏طور مطلق جز دانش و حکمت چیزى نیست‏» (فروغی ،۱۳۸۵: ۱۸).
افلاطون نیز همانند استادش سقراط براى اخلاق ارزش فراوان قائل بود و اخلاق را ثمره علم مى‏دانست. ارسطو شاگرد دیگر سقراط نیز مى‏گفت: «عمل انسان را غایتى است و غایات مطلوب دیگر انسان، مراتب دارند آن چه غایت کل و مطلوب مطلق ست‏سعادت و خوشى است. اما مردم خوشى را در امور مختلفه مى‏انگارند، بعضى به لذات راغب‏اند، برخى به مال و جماعتى به جاه، اما چون درست‏بنگریم مى‏بینیم هیچ موجودى به غایت‏خود نمى‏رسد مگر این‏که وظیفه‏اى که براى او مقرر است‏به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه براى هر موجودى فضیلت اوست. پس غایت مطلوب انسان، یعنى خوشى و سعادت به فضیلت‏حاصل مى‏شود.وظیفه‏اى که براى انسان مقرر شده و او را از موجودات دیگر متمایز مى‏سازد، فعالیت نفس اوست‏به موافقت‏با عقل به بهترین وجه انجام دهد و اگر چنین کرد سعید و خوش خواهد بود. و علم اخلاق عبارت است از این‏که بدانیم براى این‏که فعالیت نفس به موافقت عقل انجام گیرد احوال و موارد مختلف عمل انسان چه باید باشد، یعنى چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبت‏به که و براى چه باید عمل کند» (فروغی ،۱۳۸۵: ۴۴).
«افلاطون مانند سقراط برآن است که عمل نیک، لازمه علم به نیکى است و اگر مردمان تشخیص نیکى دادند البته به بدى نمى‏گرایند. پس حسن اخلاق، یعنى فضیلت نتیجه علم است‏» (فروغی ،۱۳۸۵: ۲۶).سقراط مى‏گفت :فضیلت نفسانى یا اخلاقى، طبیعى نیست، بلکه استعدادى است و باید کسب شود تا به درجه عادت که طبیعت دومى است‏برسد.وى هم چنین مى‏گفت: فضیلت اخلاقى عبارت است از این‏که، در هر امرى، حد وسط میان دو طرف، به عبارت دیگر اعتدال بین افراط و تفریط و زیاده و نقصان رعایت‏شود، چه افراط و تفریط در امور خلاف عقل است و رذیلت‏شمرده مى‏شود(فروغی ،۱۳۸۵: ۵۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:11:00 ب.ظ ]




مکانیسم کلی واکنش مشتقات های حاصل به قرار زیر می باشد:

سنتز ۲-فنیل کینوکسالی

از واکنش فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومر به صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۲% و نقطه ذوب oC 153 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۴)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-13060، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11542 و cm-11417 و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1767 نشان می دهد.

سنتز۲-(۴-نیتروفنیل) کینوکسالین

از واکنش ۴-نیترو فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۸۹% و نقطه ذوب oC184 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۵)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12924، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11598 و cm-11486، باند جذبی C-NO2در cm-1 ۱۳۴۳ و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1762 نشان می دهد.

سنتز۲-(۴-فلوئوروفنیل) کینوکسالین

از واکنش۴-فلوئورو فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۶ % و نقطه ذوب oC112 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۶)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12926، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11602 و cm-11423، باند جذبی C-F در cm-11229 و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1756 نشان می دهد.

سنتز۲-(۳-متوکسی فنیل) کینوکسالین

از واکنش۳-متوکسی فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۷۵% و نقطه ذوب oC 74 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۷)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12935، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11605 و cm-11430، باند جذبی C-O اتری در cm-11250و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1754 نشان می دهد.

سنتز۲-(]۱و۱ّ- بای فنیل­[۴-ایل)-کینوکسالین

از واکنش۴-فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۷۸% و نقطه ذوب oC 103 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۸)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12925، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11605 و cm-11420و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1766 نشان می دهد.

سنتز۲-متوکسی-۴-(کینوکسالین-۲-ایل) فنل

از واکنش ۳-متوکسی-۴-هیدروکسی فنیل گلی اکسال با ارتو-فنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۵% و نقطه ذوب oC133 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۱۹)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12924، باند جذبی C=C آروماتیک و باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11520 و cm-11431، باند جذبی C-O اتری در cm-11250و باند جذبی خمشی هیدروژن آروماتیک را در cm-1766 نشان می دهد.

سنتز۲-(۳و۴-دی متوکسی فنیل)­کینوکسالین

از واکنش ۳و۴-دی متوکسی فنیل گلی اکسال با اورتوفنیلن دی آمین در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۴% و نقطه ذوب oC100بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۲۰)

طیف IR-FT این ترکیب نیز پیک C-H کششی در cm-12925 وکربنهای C=N را در cm-1 ۱۵۱۸ نشان می­دهد..

سنتز۲-آریل ۶-نیتروکینوکسالینها

سنتز مشتقات گوناگون ۲-آریل-۶-نیتروکینوکسالین ها را می­توان با شمای کلی زیر بیان کرد که حاصل واکنش تراکمی تک ظرفی بین۴-نیترو-۱و۲-دی آمینو بنزن با آریل گلی اکسال تهیه شده به روش زیر می‌باشد.

باید توجه داشت که در این واکنش تراکمی نیز عامل کربونیل آلدئید با گروه آمینو فعال (۳-آمینو) و عامل کربونیل کتونی با گروه آمینو غیر فعال در حال رزونانس با گروه نیترو (۴-آمینو) وارد واکنش می گردد.

سنتز ۲-(۴-فلوئوروفنیل)-۶-نیترو کینوکسالین

از واکنش ۴-فلوئورو فنیل گلی اکسال با ۴-نیترو-۱و۲ دی آمینو بنزن در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۳ % نقطه ذوب oC111 بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۲۱)

طیف IR-FT این ترکیب نیز پیک C-H کششی در ۱cm-2925 و کربنهایC=N در ۱۵۹۹ cm-1 و پیوند C-Cl رادر cm-1 ۸۳۸ نشان می­دهد.

سنتز۲-(۳و۴-دی متوکسی فنیل)-۶-نیتروکینوکسالین

از واکنش ۳و۴-دی متوکسی فنیل گلی اکسال با ۴-نیترو-۱و۲ دی آمینو بنزن در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۷ % نقطه ذوب oC 176بعنوان بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۲۲)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-12927، باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11550، باند جذبی C-NO2در cm-1 ۱۳۴۲ و cm-1 ۱۵۲۰باند جذبی C-O اتری را در cm-1 ۱۰۲۲نشان می دهد.

سنتز۲-(۴بروموفنیل)-۶-نیتروکینوکسالین

از واکنش ۴-برومو فنیل گلی اکسال با ۴-نیترو-۱و۲ دی آمینوبنزن در حلال اتانول و آب تحت شرایط مایکروویو تنها یک ایزومربه صورت بلورهای قهوه ای رنگ با راندمان ۹۵% نقطه ذوب oC 281بعنوان محصول تراکمی تولید کرد. (شمای۲-۲۳)

طیف FT-IR باند جذبی کششی نا متقارن هیدروژن آروماتیک در cm-13053، باند جذبی C=N در محدوده­ cm-11588، باند جذبی C-NO2در cm-1 ۱۳۴۵ و cm-1 ۱۵۲۲باند جذبی C-Br را در cm-1 ۱۰۷۶ نشان می دهد.

نتیجه‌گیری

با توجه به اهمیت حلقه­های پیریدو پیرازینی و پیرازین دی ‌کربونیتریل و کینوکسالینی در ترکیبات طبیعی و همچنین خواص دارویی این ترکیبات، یک روش مناسب و کارآمد و در عین حال ساده برای سنتز ترکیبات پیریدو پیرازین و پیرازین دی‌کربونیتریل در این بخش از پایان نامه گزارش می‌شود. در این روش سنتزی مشتقات استوفنون طی چهار واکنش متفاوت دو مرحله‌ای به مشتقات هتروسیکلی ۳-آریل پیریدو ]۲و۳-b] پیرازین ‌ها و مشتقات ۵-آریل پیرازین-۳،۲–دی کربونیتریل و ۲-آریل کینوکسالین ها و ۲-آریل ۶-نیترو کینوکسالین ها تبدیل می­ شوند. مرحله اول شامل اکسایش مشتقات استوفنون با بهره گرفتن از اکسیدان ۲SeO به آریل گلی اکسال مربوطه می باشد که در مرحله­ بعد در واکنش با ۲و۳-دی آمینو پیریدین در حضور حلال EtOH/H2O و ۲و۳-دی آمینومالو نیتریل در حضور حلال EtOH/H2O و اورتوفنیلن دی آمین در حضور حلال EtOH/H2O و۴-نیترو-۱و۲-دی آمینوبنزن در حضور حلال EtOH/H2O به ترتیب مشتقات هتروسیکلی ۳-فنیل پیریدو ]۲و۳-b] پیرازین ها و مشتقات ۵-فنیل پیرازین-۳،۲–دی کربونیتریل و مشتقات ۲-آریل کینوکسالین و مشتقات ۲-آریل-۶-نیترو کینوکسالین را تولید می‌ کنند.
پایان نامه - مقاله - پروژه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ب.ظ ]




جوزجانی در این مورد می‌نویسد:
“چغتای ملعون پسر دوم چنگیز بود او مردی ظالم، سایس و قتال و بدکار بود ، و هیچ کس از فرماندهان مغل، از او مسلمانان را دشمن‌تر نبود. نخواستی هیچ آفریده نام مسلمان گیرد مگر به بدی مگر در همه قبایل امکان نبودی که هیچکس گوسفند را بر سنت مسلمانی ذبح کند. همه مردار کردندی، و گزاردن نماز مجال نبودی هیچ مسلمان را، و پیوسته اکتای را بر آن داشتی که مسلمانان را به قتل باید رسانید. و از ایشان باید که هیچ باقی نماند."(جوزجانی،۱۳۶۳: ۲/۱۶۷).
در حقیقت در دوران حکمرانی جغتای، مسلمانان در جهت اجرای احکام دینی خود به شدّت در تنگنا قرار داشتند، به صورتی که تا مدّت­ها در ناحیه‌ی خراسان و ماوراءالنهر کسی جرأت نکرد گوسفندی را به صورت آشکار ذبح شرعی کند بلکه حیوان را خفه و سپس گوشت آن را که در احکام اسلام گوشت مردار به حساب می‌آمد را می‌خوردند(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۲۲۷).
جوینی می­نویسد: محل اقامت جغتای و فرزندان و لشکریانش از سمرقند تا کنار بیش بالیغ، که مناطقی سرسبز و خوش آب و هوا به شمار می­رفته، بود. ییلاق را در آلمالیغ و قشلاق را در قوناس به سر می­برد؛ که به قول جوینی بهار و تابستان­هایش همچون بهشت است. جغتای دستور داده بود در آن منطقه استخرهایی که به آن “گول"می­گویند برای مرغابی ها بسازند و همچنین روستایی به نام “قتلغ” به دستور وی ساخته شده بود که محل استراحت وی بود. جغتای پاییز و زمستان را نیز در “مراویل ایلا” که در حوضه­ی رودخانه ایلی واقع بود روزگار می­گذرانید. در سراسر این مناطق انبارهایی از خوراکی و نوشیدنی ساخته شده بود. و زندگی جغتای مدام به تماشا و عیش و عشرت و معاشرت با زنان زیبا روی می­گذشت(همان:۲۲۸). با وجود اینکه وی برادر بزرگتر بوده امّا به حکم وفاداری به اصول یا­سا، احترام فراوانی برای برادر کوچکتر خود، اکتای قائل بوده است. و تمام مدّت عمر از متابعت و حمایت او دست نکشید(میرخواند،۱۳۳۹: ۵/۳۸۹۹).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
همانطور که گفته شد جغتای مأمور اجرای دقیق یاسا و یوسون چنگیزخان بود. او در این راه آن چنان افراط نمود که مسلمانان از دست اقدام­های ضد اسلامی وی به ستوه آمده بودند. جغتای تکالیفی که مغایر با شرع و عقل بود، نسبت به مسلمانان تحت قلمروش روا داشت. در طبقات ناصری آمده است:
“جغتای ملعون مدام در ایذاء مسلمانان جد می نمود، و اسباب می­انگیخت، تا بلا و زحمتی بر اهل اسلام لاحقّ گردد، و بقیه مسلمانان را قلع کنند، و مستأصل گرداند، چنانچه از مسلماناه هیچ موضعی علامتی و بقعه­یی نماند، و در انتشار آن فتنه قصد و کوشش می­کرد، و جماعت مغولان و دیگر نویان و بهادران را بر آن می داشت، تا از مسلمانان کلماتی و حرکاتی می­رسانیدند که موجب زحمت و ضرر (اهل) اسلام می بود. و سبب قمع و هلاک ایشان می شد، تا وقتی که یکی از رهبانان بت پرست که به زبان ترکی این جماعت را نوینان می گویند بر آن داشت تا پیش اکتای آمد و گفت من چنگیز خان را در خواب دیدم مرا فرمان داده است که به تو برسانم تو که اکتای و پسر او و نصب کرده­ی چنگیزخانی به هیچ وجه آن فرمان را مهمل نگذاری و از آن عدول و امتناع ننمایی نباید که رضای چنگیزخان را درنیابی و آن فرمان این است: که چنگیز خان فرموده است که مسلمان بسیار شده است و به عاقبت بر افتادن ملک مغول از مسلمانان خواهد بود اکنون می باید که تمامیت مسلمانان را که در کل ممالک ما هستند از آنجا که بلاد چین و طمغاج و تنکت و ترکستان، تا به زمین ایران و عجم، تمام مسلمانان را به قتل برسانی و از ایشان نام و نشان نگذاری اکنون من فرمان چنگیز خان را رساندم و از گردن خود این عهد بیرون کردم می باید که تو امتثال نمایی و فرمانبرداری کنی و طوایف مسلمانان را مهلت حیات ندهی تا ملک ما زوال نیابد “(جوزجانی،۱۳۶۳: ۲/۱۵۴).
که این فتنه توسط اکتای برملاء شد و متوجّه شدند که از طرف جغتای بود.
جغتای مظهر استثمار و بهره­کشی از رعایا و هنرمندان و به طور کلی مردم مسلمان شهر­های خراسان بود. جغتای با دین اسلام دشمنی می ورزید. مقررات و سنن اسلامی درباره غسل و ذبح حیوانات، با عادات و یاسای مغولی مغایرت داشت. خواندمیر در این زمینه گفته است: “هیچ آفریده در خراسان بر علانیه کارد بر حلق اغنام نتوانست زد. “(خواندمیر،۱۳۶۲: ۳/۷۷).
در عهد جغتای خان، اهالی ماوراءالنهر و خراسان نمی­توانستند آداب و سنن اعمال مذهبی خود را به جای آورند و اگر شخصی به رسوم پیشینیان و یا به انجام فرایض دینی می­پرداخت، برابر یاسا مجازات می­شد. قاضی منهاج سراج در این باره می­نویسد:
“جغتای مسلمانان را دشمن داشتی و پیوسته در اندیشه­ی او آن بود که خون مسلمانان بریزد و هیچ یک را زنده نگذارد. و احکامی وضع کرده بود، چنان چه هر کس دزدی و زنا و دروغ گفته و یا جنایت کرده و هر که را لقمه در گلو گیرد بکشند و هر که در آب روی شسته، در آب راه رود، او را بکشند و هر گناه که کمتر از این جمله باشد، او را تمام برهنه کنند و چوب زنند به غایت سخت و محکم"(جوزجانی،۱۳۶۳: ۲/۱۵۲).
در زمان حکومت جغتای، در شهرهای ماوراءالنهر میان دو دین اسلام و مسیحیت تنش­ها و برخورد­هایی بوجود آمد. این نزاع ها و کشمکش­های مذهبی تا بدان پایه می­رسید که طرفین به تخریب و ویران نمودن مساجد و معابد یکدیگر اقدام می­ورزیدند(همان:۱۶۰). مورخان این دوره تا یک قرن بعد را دوران رقابت دو دین بزرگ اسلام و مسیحیت در بخش غربی ترکستان قلمداد می­ کنند که بویژه مسیحیت نسطوری تلاش زیادی در جهت جلوگیری از اسلام­پذیری خاندان جغتایی بکار می­بست(Czaplicka,1918:29).
حکومت جغتای بر اولوسش با فرمانروایی اکتای بر مغول­ها همزمان بود. و حضور قاآن مانع از سخت­گیری­های بیشتر وی می­شد. زمانی که اکتای درگذشت دربار جغتای مرجع امراء و شاهزادگان و بزرگان شد. امّا این وضعیت چندان دوام نیاورد. زیرا وی گرفتار بیماری لاعلاجی شد که هر قدر پزشک­ها کوشیدند موفق به مداوای وی نشدند. سرانجام در سال۶۴۰ ﻫ..ق جان داد(میرخواند،۱۳۳۹: ۸/۳۹۰۳).
۲-۴-۴- امرای ماوراءالنهر در زمان جغتای
در زمان حکومت جغتای­خان بر ماوراءالنهر امرای ذیل هریک بر شهرهای این ناحیه حکم می­راندند.
الف- «بخارا»: ۱- تمشا(ایلو- آخای) ۶۱۷-۶۲۲ق/۱۲۲۰- ۱۲۲۵م
۲- تمشا(ایلو- من- سوگی) پسر ایلو آخای۶۲۲-۶۳۵/ ۱۲۲۵- ۱۲۳۸م
۳- محمود تارابی۶۳۵ق /۱۲۳۸م که تنها چند ماه حکومت نمود.
ب- «سمرقند»: ا- تمشا(ایلو آخای) منابع از این شخص به تهاشی نام برده اند.
۲- تمشیا (ایلو- من- سوگی)
ج- «خوارزم»: چین تیمور(۶۱۸ق/۱۲۲۱- ؟م)
د- «خجند»: مسعود بیک۶۲۱-۶۳۵ق/ ۱۲۲۴- ۱۲۳۸م وی فرزند محمود یلواج بود.
ه- «فرغانه»:ایلچی ملک(بایمت اف،۶۰:۱۳۷۸).
۲-۵- قیام محمود تارابی
محمود تارابی، رهبر قیامی در بخارا در سده­ی هفتم هجری در دوره‏ی مغولان است. خاستگاه وی قریه­ی تاراب، در سه فرسخی بخارا، بود. پیشه­ی غربال‏سازی داشت. در منابع تاریخی به جزئیات زندگی او اشاره­ای نشده و شهرت او وامدار قیامش در برابر مغولان است. منابع اندکی به قیام وی علیه مغولان در ۶۳۶ ق، اشاره کرده ­اند. تاریخ جهانگشای یگانه منبعی است که این قیام را کاملاً شرح داده است و مطالب تاریخ روضه‏الصفا (میرخواند، ….) و تاریخ حبیب السیر(خواندمیر، ….) نیز تکرار همان است. دوران زندگی تارابی مصادف بود با درگیری و
تاخت­ و تاز غوریان، قراختائیان و خوارزمشاهیان در ماوراءالنهر که هر یک مدّتی بر آنجا فرمان راندند. در ۶۱۷ﻫ .ق، با حمله­ی چنگیزخان به بخارا، این شهر ویران شد و اهالی آن کشته شدند یا فرار کردند(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۷۹). و تا قرن هشتم که ابن بطوطه از آنجا دیدن کرد شهر همچنان نیمه ویران بود(ابن­بطوطه،۱۳۷۰: ۴۱۴). در زمان اکتای قاآن، حکومت ناحیه­ی سغد که بخارا جزئی از آن بود به محمود یلواج خوارزمی رسید، و قیام تارابی نیز در همین دوره بود(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۸۵). به گفته­ی جوینی تارابی در «لباس اهل خرقه » کارش را با «پَری داری» آغاز کرد. وی نزد خواهرش علوم غریبه و پری­داری آموخت و مدعی بود که از طریق ارتباط با جنّیان قادر به شفا دادن بیماران و کاهش دادن درد و رنج است و ظاهراً چند نفر نیز از این راه شفا یافته بودند و همین امر سبب شد که عده ای مرید او شوند و وی را صاحب کرامت بدانند(همان: ۸۶). در همین هنگام شمس­الدین محبوبی که فقیه بود و با پیشوایان دینی بخارا درگیری داشت، به تارابی پیوست و به مردم اعلام کرد که در یکی از نوشته­ های پدرش از مردی با ویژگی­های تارابی نام برده شده است که می تواند جهان را از بدی پاک کند. همین امر بر شمار پیروان تارابی افزود(همان: ۸۵- ۸۶). بزرگانِ بخارا که از قدرت گرفتن تارابی بیمناک شده بودند، کسی را به خجند نزد یلواج فرستادند تا از او کمک بگیرند. همزمان، گروهی از مغولان به تاراب رفتند و تارابی را به بخارا دعوت کردند، به قصد آن­که در نزدیکی بخارا، در محلّی به نام سرپل وَزیدان، او را بکشند.
امّا تارابی به نیتشان پی برد و از آنان خواست تا نسبت به او سوء نیت نداشته باشند. مغولان به گمانِ ارتباط او با نیروهای غیبی به وی گزندی نرساندند و تارابی به سلامت به بخارا رسید و در سرای سنجر مَلک رهبر قیامی علیه خاندان برهان در بخارا در ۶۰۴ ق سکونت گزید. امیران بخارا گرچه در ظاهر به او احترام می گذاشتند، در باطن در پی فرصتی بودند تا او را از میان بردارند، امّا نمی­توانستند، زیرا تارابی پیروان فراوانی داشت و هر روز بسیاری از مردم برای تبرک نزد او می­رفتند، تا اینکه یکی از مریدانش او را از سوءقصد آنان مطلع کرد(بایمت اف،۶۸:۱۳۸۰). تارابی، با چند تن از یارانش از آنجا گریخت و به تَل باحَفص رفت. مردم و صاحب منصبان در بخارا در جستجوی او بودند که خبر رسید تارابی در بیرون شهر است و شایع شد که به سرتل پرواز کرده است، و این را از معجزات او دانستند. تارابی از پیروانش خواست تا آماده­ی نبرد شوند و دنیا را از بی­دینان پاک کنند. این گروه وارد بخارا شدند و در سرای رابع ملک اقامت گزیدند. تارابی اشراف و امیران شهر را احضار کرد و به کسانی که با او همراهی کردند، منصب داد، از جمله منصب خلافت را به فخرالدین برهانی و صدارت را به شمس­الدین محبوبی سپرد، سپس دشمنان خود را قلع و قمع کرد. برخی از آنان نیز از بیم جان فرار کردند. تارابی به پیروانش اجازه داد که اموال اعیان و اشراف شهر را تصرّف کنند، از این رو آشوب به پا خاست . خواهر تارابی که موافق این اَعمال نبود، او را ترک کرد(همان:۶۹). تارابی ادعا می­کرد که لشکریانش دو قسم­اند، یکی از نوع بشر که ظاهر است، دیگری از جنیان که مخفی­اند. یک بار هم پیشگویی کرده بود که از غیب برای آنان سلاح فرستاده می­ شود. از قضا، بازرگانی با بار شمشیر از شیراز آمد و شمشیرها را به آنان داد. پس از این واقعه، بر تعداد مریدان تارابی افزوده شد و شکی برای آنان نماند که او صاحب کرامت است. در همین بین، امیران فراری بخارا که در کرمینیه، در چهارده فرسنگی بخارا، بودند با مغولان آنجا متّحد شدند و برای جنگ به شهر آمدند. تارابی و شمس­الدین محبوبی بدون سلاح به مقابله با آنان رفتند. شایع شده بود که هرکس علیه تارابی اقدام کند، خشک می­ شود و لشکریان مغول که کم و بیش خرافاتی بودند، با احتیاط دست به شمشیر می­بردند(مؤمنی،۱۱:۱۳۵۴).
سرانجام در این جنگ ، تارابی و شمس­الدین محبوبی کشته شدند. در همین هنگام، طوفان شدیدی بلند شد و طرفین وحشت کردند، زیرا طوفان را از کرامات تارابی می­دانستند. مغولان فرار کردند و لشکریان تارابی در پی آنان رفتند و بسیاری را به هلاکت رساندند. اهالی روستاهای اطراف نیز با بیل و تبر عمّال و مأموران مالیاتی را از پای درآوردند. پیروان تارابی که او را نیافته بودند، ادعا کردند که او غیب شده است و تا زمان ظهور او، برادرانش، محمّد و علی، جانشین او هستند. برادران تارابی با پیروانشان شهر را غارت کردند و پس از یک هفته دو تن از سرداران مغول، ایلذر نوین و چکین قورچی، با سپاهی بزرگ به جنگ قیام کنندگان آمدند. برادران تارابی نیز که بدون سلاح به مقابله­ی آنان رفته بودند، به همراه بسیاری از پیروانشان کشته شدند. پس از آن مغولان تصمیم به غارت بخارا و نابودی اهالی آنجا گرفتند که با میانجی­گری محمود یلواج از انتقام مغولان نجات یافتند(جوینی۱۳۸۲: ۱/۸۹- ۹۰). جوینی که هم عصر تارابی بوده نظر مساعدی به او و قیامش نداشته و همواره از او با عنوان «جاهل» یاد کرده است(همان:۹۱)، امّا از گزارش او می­توان تا حدودی به علل این قیام پی برد. ظاهراً محمود تارابی قصد براندازی اشراف بخارا یا درگیری مستقیم با مغولان را نداشته و بیشتر در صدد بوده تا با رسیدن به حکومت ، قدرت آنان را تعدیل کند. نابسامانی شرایط اجتماعی و اقتصادی نیز به قیام او کمک کرده است .برخی قیام تارابی را مذهبی دانسته و حتی احتمال داده­اند که وی شیعه بوده است(آژند، ۱۹:۱۳۶۵). بارتولد، نیز منشأ دینی این قیام را تأیید کرده، امّا آرای تارابی را نمایان­گر عقاید اسلامی ندانسته و گفته است که وی با تکیه بر اعتقادات خرافی مردم بود که توانست قیامش را رهبری کند(بارتولد،۱۳۵۲: ۲/۹۵۸).
۲-۶- تاریخ سیاسی اولوس جغتای
مسأله­ جانشینی در قلمرو جغتای به گونه ­ای بود که گویا این مسأله در میان جغتاییان چندان حل نشده بود، زیرا بروز دسته‌بندی‌ها و گروه‌بندی‌ها بر سر این مسأله بلافاصله بعد از مرگ  جغتای آغاز گردید. البته چنانچه از شواهد تاریخی برمی‌آید خانات قراقروم نیز در این عدم ثبات و اتّحاد نقش عمده و بسزایی داشتند(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۶۹). جغتای چون در سال ۶۳۸ ق/۱۲۴۲م درگذشت نوه­ی او«قراهولاکو»بر تخت نشست. این طفل پسر ارشد جغتای«مواتوگان»بود که وی در محاصره­ی بامیان در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱م کشته شد و مرگ او غم و اندوه بسیاری در خاندان وی برپا نمود. قراهولاکو از سال۶۳۸ ق تا ۶۴۲ ق/۱۲۴۲م تا۱۲۴۶م)تحت قیمومیت مادر خویش«اوبوسگون»سلطنت کرد. در سال ۶۴۲ ق/۱۲۴۶م خان بزگ جدید گیوگ­خان(۵۶۳- ۶۴۵ق/۱۲۶۶- ۱۲۴۸م) یکی از پسران کهتر جغتای شاهزاده«ییسومنگو»را به جای او منصوب نمود و گفت:” با وجود پسر نواده چگونه وارث باشد"(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۶۹). از این گذشته این شاهزاده از فرط شرب خمر به مرحله­ بلاهت رسیده بود و زن او و وزیر مسلمانش موسوم به بهاءالدین مرغینانی امور کشور را اداره می­کردند. جوینی این بهاءالدین را می­ستاید و او را حامی فضلاء و علماء معرفی می­ کند(جوینی،۱۳۸۲: ۱/۳۴۲). «ییسومنگو»سلطنتش طول نکشید و در سال(۶۴۲ - ۶۴۸ ق/۱۲۴۶- ۱۲۵۲م) وفات یافت. برای جانشینی او در زمان حیات وی اختلافات شدیدی بین تمام شاخه­ها و شعبه­های مختلف چنگیزخانی روی داد و مدّت یک سال(۶۴۴ - ۶۴۵ ق/۱۲۴۹- ۱۲۵۰م).کشمکش­های خانوادگی شدّت یافت. منگو چون به سلطنت رسید عزل«ییسومنگو»را اعلام داشت و به جای او همان«قراهولاکو»را که پنج سال قبل «ییسومنگو»از تخت سلطنت دور نموده بود، خان اولوس جغتای کرد(۶۴۸ ق/۱۲۵۲م) قراهولاکو پس از اینکه سلطنت را از دست«ییسومنگو» بدرآورد مأموریت یافت که برود و همین عموی خودش را به قتل برساند.
با این تسلسل فجایع و وقایع فضیح به خوبی می­توان دریافت که اولوس جغتای دست نشانده­ی دربار «قراقوروم» بود و عکس­العمل انقلابات خانوادگی در قراقوروم خاندان جغتایی را دائماً تحت تأثیر قرار می داد(گروسه،۵۳۹:۱۳۵۳)
می­توان گفت که اولوس جغتای با آنکه حقّ ارشدیت نسبت به خاندان«اکتای» و «تولوی» داشتند، مانند کهتران شناخته می­شدند و اولوس آنها یک نوع سلطنت درجه­ دوم محسوب می­شد که به حکومت مرکزی متصل و پیوسته بود. هنگامی که قراهولاکو عازم تصرّف اقطاع و«یورت» خودش بود، در راه مرد(۶۴۸ ق/۱۲۵۲م) و زوجه­ی بیوه­ی او«اورغنه خاتون»دستور خان بزرگ را اجرا نمود و«ییسومنگو» را به قتل رساند(همان:۵۳۹). وزیر سالخورده، حَبَش عمید که به عنوان طرفدار و هواخواه«قراهولاکو»در زمان پادشاهی«ییسومنگو» دچار زحمت و زجر شده بود به انتقام­جویی پرداخت«اورغنه­خاتون» زمام امور خانات جغتایی را به دست گرفت و مدّت نه سال امور آن سرزمین را اداره می­نمود(۶۴۸- ۶۵۶ق/۱۲۶۱ – ۱۲۵۲م).
در سال (۶۵۶ ق/۱۲۶۱م) اولوس جغتای باز دچار عکس­العمل­های منازعاتی شد که در«یورت اصلی» یعنی در مغولستان بین خان کبیر قوبیلای قاآن و برادرش«اریق­بوکا» روی داده بود(گروسه،۲۲۹:۱۳۸۴). اریق­بوکا که در آن زمان صاحب مغولستان بود یکی از نوادگان جغتایی موسوم به شاهزاده«آلغو» (پسر بایدار پسر جغتا) را خان جغتای نمود و به او مأموریت داد که مراقب سرحد آمویه باشد تا ایلخان ایران «هولاکو» نتواند قوای کمکی برای قوبیلای قاآن اعزام دارد. بنابراین آلغو به «بیش بالیق(بالیغ)» رفت و اختیارات را از« اورغنه خاتون» گرفت و از آلمالیغ تا آمویه ریاست و سلطنت او را بدون زحمت به رسمیت شناختند. سلطنت وی از سال(۶۵۶ تا۶۶۱ ق/۱۲۶۱ تا۱۲۶۶م) دوام یافت ولی نه با آن سیاست و روشی که« اریق­بوکا» انتظار و امید آن را داشت. آلغو از اختلاف و جدایی که بین قوبیلای قاآن و اریق­بوکا منجر شده بود، استفاده نمود و برای نخستین بار در تاریخ، خاندان وی خواستند مانند خانی خودمختارسلطنت کنند(وصّاف،۱۳۳۹: ۱/۱۰).
اریق‏بوکا که بر او سمت ریاست و پادشاهی داشت چندین نفر مأمور به اولوس او فرستاده بود تا مالیات­ها را جمع­آوری کرده، مهمات و اسلحه جنگی را بگیرند و چهارپایان و اسب و شتر را گردآورند و نزد وی ببرند. آلغو چشم طمع به آن اموال دوخته بود و هر چه جمع­آورده بودند تصاحب نمود، فرستادگان اریق­بوکا را کشت و حدود سال(۶۵۷ ق/۱۲۶۲م)خود را طرفدار قوبیلای قاآن اعلام کرد(گروسه،۵۴۲:۱۳۵۳).
اریق­بوکا از رفتار خیانت­آمیز وی سخت برآشفت و به آلغو حمله­ور شد. در ابتدا فتح و توفیقی نصیب آلغو شد و پیش قراولان دشمن را در نزدیکی «پولاد» یا«بولود» بین«صیرام» و «ابی نور» در هم شکست و چون پس از این پیروزی خود را از هر خطری فارغ دید لشکریان خود را مرخص نمود تا با خاطر جمع به اقامتگاه وی در «ایلی» بروند. در همین موقع یکی دیگر از مأموران و نواب اریق­بوکا با لشکریانی تازه نفس رسید و حوضه­ی «ایلی» را متصرّف شد و آلمالیغ را اشغال نمود و آلغو به ناچار به طرف کاشغر و ختن گریخت. اریق­بوکا شخصاً پس از فرار آلغو آمد و فصل زمستان را در آلمالیغ که مرکز و قلب اولوس جغتایی بود، گذارد و آلغو در حدود سال­های (۶۵۷ - ۶۵۸ ق/۱۲۶۲- ۱۲۶۳م) به سمرقند رفت(همان:۵۴۳). اریق­بوکا در این منطقه­ زیبا و سرزمین حاصل خیزِ «ایلی» آن چنان با خشونت و وحشی­گری رفتار نمود و آن چنان به غارت کشور و قتل عام طرفداران رقیب خود آلغو پرداخت که قحط و غلائی عجیب ظاهر شد و بسیاری از سرداران اریق­یوکا با عساکر سپاهیانشان از او جدا شدند و رفتند. چون دید که سپاهیان او مانند برف آب می­شوند و دیگر چیزی در دست نخواهد داشت به فکر افتاد که با آلغو آشتی کند. در همین زمان شاهزاده خانم اورغنه­خاتون به دیدن اریق­بوکا آمده بود تا علیه خلع او از سلطنت خانات جغتایی اعتراض کند. اریق‏بوکا آن شاهزاده خانم را خواهش کرد به همراه مسعود یلواج به سمرقند برود و پیشنهاد صلح او را به آلغو بدهد. در چنین موقعی واقعه­ی عجیبی روی داد که هیچ کس انتظار وقوع آن را نداشت. وقتی که اورغنه­خاتون نزد آلغو رسید، آلغو با او مزاوجت نمود و مسعود یلواج را به سمت امور مالی منصوب نمود. پیوستگی مسعود به آلغو واجد اهمیّت بسیار بود و همکاری او با آلغو برای این شاهزاده­ی فراری واقعه­ای بسیار مفید و ثمربخش بود(خواندمیر،۱۳۶۲: ۳/۲۶۸).
این مدیر فرزانه و لایق توانست در بخارا و سمرقند وجوه سرشاری به دست آورد و بدین ترتیب به آلغو و اورغنه­خاتون وسیله­ای بدهد که یک سپاه کامل فراهم آورند.
قایدو شاهزاده­ی اکتای قاآنی از یورت خود ایمیل پایین آمد و به آلغو حمله­ور گردید ولی در این حمله فتح نصیب آلغو شد . قایدو مغلوب گردید. اریق­بوکا که فاقد هر نوع سرمایه و کمکی شده بود از سمت مغرب گرفتار آلغو و از سمت مشرق نیز دچار هجوم خان بزرگ قوبیلای قاآن گردیده بود، چاره­ای جز این ندید که خود را به قوبیلای قاآن تسلیم کند(۶۵۹ ق/۱۲۶۴م).
از حوادث و وقایع جانشینی جغتای این نتیجه حاصل شد که خانات جغتایی(حقاً بیشتر و عملاً کمتر) از تحت قیمومیت و مطاوعت شدید خان­های بزرگ رهایی یابند. مسعودیلواج(متوفی ۶۸۴ ق/۱۲۸۹م) که تا آن زمان امور سمرقند و بخارا را به حساب و نفع خان­های بزرگ اداره می­نمود، از این به بعد تمام امور و دریافت مالیات را به سود آلغو انجام می­داد. آلغو خانات جغتایی را نیز توسعه داد یعنی با برکاخان قبچاق جنگ کرد و شهر اترار را از دست او درآورد و خراب کرد و سمرقند را نیز بر اولوس خود افزود(گروسه،۵۴۴:۱۳۵۳).
پس از آلغو(۶۶۰-۶۶۱ق/۱۲۶۵-۱۲۶۶م) زوجه­ی بیوه­ی او اورغنه­خاتون پسری را که از نخستین ازدواجش با قراهولاکو داشت و مبارکشاه نام داشت بر سریر سلطنت نشاند(۶۶۱ ق/۱۲۶۱م) و این اوّلین شاهزاده از خانات جغتایی است که تحت نفوذ ماوراءالنهری­ها دین اسلام را قبول نموده بود. ولی یک شاهزاده­ی دیگر از خانات جغتایی موسوم به براق نوه­ی موتوجن از خان بزرگ قوبیلای قاآن یرلیغی دریافته بود که او را نیز با بنی­عم خود مبارکشاه مشترکاً نایب­السلطنه­ی آن اولوس تعیین نموده بود. براق چون به ایلی رسید توانست عساکر و لشکریان را به خودش جلب کند و در خجند مبارکشاه را دستگیر نمود(۶۶۱ ق/۱۲۶۶م) و او را از تخت سلطنت معزول نمود و به سمت میرشکاری خود منصوب کرد. طولی نکشید که رابطه براق با خان بزرگ قوبیلای قاآن نیز مکدر شد. قوبیلای قاآن یکی از عمّال خود موسوم به موغولتای را حکمران ترکستان چین نموده بود(وصّاف،۱۳۳۹: ۱/۱۱).
جغتاییان به ویژه از زمان حکمرانی براق بر ماوراءالنهر تمام توان خود را بر تسخیر خراسان که ایالت مرزی میان ایلخانان هولاکویی و جغتاییان به حساب می‌آمد معطوف ساختند(همدانی،۱۳۷۳: ۲/۱۰۷۱). براق این حکمران را از آنجا راند و مقام او را به یکی از نمایندگان خویش سپرد. قوبیلای قاآن سپاهی عبارت از: شش هزار نفر سوار فرستاد تا حکمرانی را که براق بیرون رانده بود بر مقام و مسند خود باز مستقر سازند. ولی براق سی هزار نفر را به جنگ با آنها فرستاد و بی­آنکه پیکاری روی دهد آن شش هزار نفر را وادار نمودند که به جای خود باز گردند. از این گذشته به فرمان براق لشکریان او شهر ختن را که در حوزه­ امپراتوری قوبیلای ­قاآن بود، غارت کردند(وصّاف،۱۳۳۹: ۱/۱۱).
۲-۶-۱- خانات جغتایی تحت سیاست قایدو
قایدو در ابتدا از براق خواست که از وی تمکین نماید و به او حمله­ور شد. در اوّلین پیکاری که نزدیکی جیحون روی داد، براق دشمنان خود را در دام و مهلکه­ای که ترتیب داده بود، انداخت و مقدار کثیری غنایم و تعداد بسیاری اسیر به دست آورد. ولی قایدو از خان قبچاق منکوتیمور کمکی دریافت داشت و لشکری عبارت از : پنجاه هزارنفر تحت فرماندهی برکجار به جنگ براق فرستاد. براق از برکجار شکست خورد و به ماوراءالنهر رفت و باز به قهر و عنف از بخارا و سمرقند آنچه می­توانست گرفت و با آنچه از مردم گرفته بود، به تجهیز قوای خود پرداخت(حیدر دوغلات،۹۶:۱۳۸۳). او در تهیّه­ی مقاومتی عالی بود که قایدو به او پیشنهاد صلح داد، زیرا قایدو می­خواست که در مغولستان و مبارزه علیه قوبیلای دستش باز باشد(گروسه،۲۳۶:۱۳۸۴). او حاضر بود ماوراءالنهر را به براق بدهد به شرطی که وی نیز از ایلی و ترکستان شرقی دست بکشد و در ماوراءالنهر خود را مطیع و منقاد قایدو بشناسد. بدین ترتیب یک امپراطوری کاملاً مستقلی در آسیای مرکزی تحت ریاست و سیادت قایدو بوجود آمد(گروسه،۵۴۲:۱۳۵۳).
قایدو برای این که براق را از ترکستان شرقی دور کند، چون بر او ریاست داشت، وی را مأمور نمود که به تسخیر خانات ایران برود و به سلطنت خاندان هولاکوخان پایان دهد. در این هنگام اباقاخان پسر هولاکوخان برجای پدر بر تخت سلطنت و ایلخانی نشسته بود. ولی براق نتوانست کاری از پیش ببرد و شکست فجیعی که برآن شد باعث گردید که شاهزادگان و خویشاوندان و مطاوعین او نیز از او روی برگردانند. براق از قایدو کمک خواست. قایدو با بیست هزار نفر سپاهی به استقبال او آمد و در موقع نزدیک شدن قایدو براق وفات یافت(۶۶۶ ق/۱۲۷۱م). پس از مرگ براق چهار پسر او با دو پسر آلغو متّحد شدند تا ماوراءالنهر را از تحت تسلط قوای قایدو درآورند ولی هیچ وقت برتری نصیب آنها نمی­شد(حیدر دوغلات،۹۷:۱۳۸۳). این بی­توفیقی آنها باعث شد که به تاراج و غارت شهر­های ماوراءالنهر که تحت ریاست و حسن اداره­ی مسعود یلواج رو به آبادانی و فلاح گذاشته بود بپردازند. قایدو خانات ماوراءالنهر را به هیچ یک از آنها نداد و به یک شاهزاده­ی دیگری از خاندان جغتایی موسوم به نیکپای اوغول(۶۶۶ ق/۱۲۷۱م) واگذار نمود. این شاهزاده چون به فکر نافرمانی و سرکشی افتاد قایدو او را به قتل رساند و طغاتیمور را که شاهزاده­ای از همان خاندان و نوه­ی بوری بود(در حدود۶۶۷ ق/۱۲۷۲م) به جای او منصوب کرد(همان:۵۴۴). طغاتیمور به زودی درگذشت و قایدو تخت سلطنت را به دووا پسر براق تفویض نمود(۶۶۹ ق/۱۲۷۴م). در این هنگام آباقاخان پادشاه ایران در اواخر سال(۶۶۷ ق/۱۲۷۲م) لشکریانی به خوارزم فرستاد و اورگنج و خیوه را غارت نمود و در(۶۶۸ ق/۱۲۷۳م) وارد بخارا شد. مدّت هفت روز نهب و غارت و تاراج و چپاول دوام یافت و هرچه بود، بردند و سوزاندند. به خوبی دیده می­ شود که شرایط مخوف و وحشتناک مردم شهرنشین با تسلط این صحرانوردان از چه قرار بوده است. رؤسا و سلاطین قبایل صحراگرد در ضمن منازعات داخلی و جنگ­های خانگی خود بهانه­هایی می­یافتند که متناوباً بیایند و شهرهایی را که در قلمرو طرف مقابل بوده غارت کنند و گاه گاه نیز خودشان به نهب و غارت شهرهایی می­پرداختند که در حوزه­ تسلط و قلمرو حکمرانی خودشان بود(مستوفی،۱۳۶۲: ۱/۵۸۴).
پس از رفتن این فاتحان و استیلاء کنندگان، مسعود یلواج باز یک بار دیگر به ترمیم خرابی ها و امحاء آثاری که جنگ­های داخلی مغولان در شهرهای ماوراءالنهر انباشته بود، همت گماشت. این تعمیر و ترمیم را تا دم مرگ(۶۸۴ ق/۱۲۸۹م) ادامه داد(خواندمیر،۱۳۶۲: ۳/۲۵۹) و پس از او سه پسرش که اداره­ی امور بخارا و سمرقند را برعهده داشتند کارهای خیر پدر را ادامه دادند. پسر ارشد او ابوبکر(۶۹۳ ق/۶۹۸م) سیلتمش (سلتمش) بیگ تا سال(۶۹۷ - ۶۹۸ ق/۱۳۰۲- ۱۲۰۳م) و سویونیچ از آن تاریخ به بعد. ولی آنها هم علی رغم خاندان جغتایی مجبور از اطاعت قایدو بودند زیرا که آن دو پسر اوّلی را قایدو به آن سمت منصوب کرده بود ولی پسر سومش را چپر پسر و جانشین قایدو تعیین کرده بود(گروسه،۵۴۹:۱۳۵۳).
دووا چون بدون شک از آنچه بر سر اسلافش آمده بود عبرت گرفته بود، خود را نسبت به قایدو مطیع و منقاد محض معرفی نمود. دووا یک معاون بسیار لایق و مفیدی برای قایدو شد. بالاخره در سال(۶۹۶ ق/۱۳۰۱م) قایدو برای تسخیر قراقروم لشکرکشی نمود و دووا نیز به همراهی او رفت. آنها می­خواستند یورت اصلی را به دست آورند و در شکستی که نصیب خاندان اکتای شد آنها نیز مغلوب گردیدند و در همان سال قایدو در حین عقب نشینی درگذشت(همان:۵۴۹).
۲-۶-۲- اوج عظمت خاندان جغتایی( دووا- اسن بوقا- کبک)
مرگ قایدو باعث رهایی و خلاصی دووا شد و این دوران انتحال از مرئوسی به ریاست را با نهایت آرامی و ملایمت طی نمود(حیدر دوغلات،۹۸:۱۳۸۰). قایدو پسری به نام چپر داشت که تمام عناوین پدر را به ارث برد. دووا ریاست او را بر خود شناخت و در این دوران بود که جنگ­های داخلی که قریب چهل سال آسیای مرکزی را فراگرفته بود، خاتمه یافت و وحدت مغول برقرار گردید. ولی طولی نکشید که رابطه این دو تیره شد و دووا توانست بر چپر چیره شود و او را دستگیر کند. این شاهزاده با کمال احترام با وی رفتار نمود ولی تمام متصرّفات او را گرفت.
بدین ترتیب خاندان جغتایی که متصرّفات و یورت آنها محدود به ماوراءانهر شده بود(و قایدو باعث آن گردیده بود)ناحیه­ی ایلی و کاشغر را باز گرفتند و به تمامی املاک موروثی خود دست یافتند(۷۰۴ ق/۱۳۰۶م).
دولت و سعادت دووا دوام نداشت و در اواخر سال(۷۰۴ ق/۱۳۰۶م) وفات یافت. پسر ارشد او کونجک نیز بیش از یک و نیم سال سلطنت نکرد و درگذشت. تالیکو نوه­ی بوری سلطنت را تصرّف نمود(همان:۹۹). این تالیکو شاهزاده­ای بود که عمرش در جنگ و جدال گذشته بود. چون به دین اسلام درآمده بود همواره کوشا بود که مغولان را نیز به دین اسلام دعوت کند. ولی هواداران خاندان دووا علیه او عصیان نمودند و یکی از آنها در مجلس ضیافتی او را کشت(۷۰۶ – ۷۰۷ق/۱۳۰۹- ۱۳۰۸م). توطئه­کنندگان پسر کهتر دووا را که موسوم به کبک بود به سلطنت اعلام نمودند. در این فاصله چپر با امید باز پس­گرفتن آن چه را که سابقاً دووا از او گرفته بود، به جنگ با کبک رفت ولی مغلوب و به چین پناهنده شد. پس از این شاهزادگان جغتایی قوریلتای بزرگی را تشکیل دادند و در آن شورا تصمیم گرفتند که یکی از پسران دووا را که در آن هنگام در دربار پکن بود یعنی اسن­بوقا به عنوان خان انتخاب نمایند(گروسه،۵۴۹:۱۳۵۳). اسن­بوقا آمد و تخت سلطنت را که کبک برادرش خالی گذاشته بود، اشغال نمود. پس از مرگ اسن بوقا در سال(۷۱۸ ق/۱۳۲۰م) خاندان جغتایی که دووا خان به مقام حاکمیت و اسقلال رساند شروع به مداخله و اعمال نفوذ در خارج از یورت خود کردند. بعد ایشان کبک توانست تا سال(۷۲۴ ق/۱۳۲۶م)سلطنت کند(بارتولد،۲۲۸:۱۳۷۶). اهمیّت دوران پادشاهی وی از این جهت است که این پادشاه برخلاف خان­ها و شاهان سابق به سرزمین متمدن و کهنسال ماوراءالنهر و به زندگی شهری علاقه داشته است. در نزدیکی نخشب یا (نسف) (در جنوب غربی سمرقند) قصری بنا نمود و نام مغولی آن را«قرچی» (یعنی قصر) به شهری که بعدها در آنجا بنا نموده ­اند، دادند. مسکوک نقره را که بعدها کبک نامیده­اند او رایج کرد و مسکوکات سیمین او واقعاً اوّلین سکه­های رسمی دولت جغتایی است(همدانی،۱۳۷۳: ۱/۵۳۴).
سابقاً و قبل از او اگر سکه­ای بود، صرفاً منحصر به شهر مخصوصی بود یا اختصاص به سلسله­ای محلّی داشت که آن را ضرب نموده بود. با این احوال و علی­رغم علاقه­ای که به زندگی ماوراءالنهریان داشت به دین اسلام درنیامد. ابن بطوطه پس از دیدار خود از ماوراءالنهر در سال ۱۳۳۳م می­نویسد: کبک کافر بود لیکن پادشاهی عادل بود که داد مظلومان می­گرفت و مسلمانان را اکرام و احترام می­نمود(ابن بطوطه،۱۳۷۰: ۴۴۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ب.ظ ]




اگر اهداف را به صورت وضع مطلوب سازمان در آینده تعریف نمائیم. اثربخشی سازمان عبارتست از درجه یا میزانی که سازمان به هدف های مورد نظر خود نائل می آید (ریچارد دفت، ۱۳۷۷).
پیتر دراکر اثر بخشی را انجام کار درست تعریف کرده است. تعاریف دیگری همچون اصلاح رویه های مدیریت، کسب موفقیت، تولید ایده های جدید، تقویت ارزش های سازمانی، تفکر گروهی، مشارکت و مواردی از این قبیل از جمله تعابیری هستند که در مدیریت معادل با اثربخشی بکار می روند. (سلطانی،۱۳۸۰)
۲-۱۴- الگوها و رویکردهای اثربخشی آموزش
در ارزشیابی الگوهای متعددی وجود دارد. این الگوها بر اساس دیدگاه های خاصی که در تعریف ارزشیابی وجود دارد شکل گرفته اند. این دیدگاه ها هر یک، جنبه هایی خاص از ارزشیابی را مد نظر قرار داده و الگوی خاصی را تنظیم کرده اند. برخی از الگوها توجه خود را به ارزشیابی رفتار یادگیرنده، مواد آموزشی یا شیوه های مربوط به آن معطوف کرده اند. گروه دیگری از الگوها، بر اهمیت نقش ارزشیابی در برنامه ریزی های آموزشی تأکید کرده و در این رابطه کوشیده اند تا با بهره گرفتن از الگوهای متعدد نسبت به اصلاح برنامه ریزی آموزشی اقدام کنند و دسته دیگری از الگوها بر اهمیت گردآوری اطلاعات برای تصمیم گیری تأکید دارند .تعدد در رویکرد و مدل های ارزیابی می تواند دلایل چندگانه ای به شرح زیر داشته باشد:
پایان نامه - مقاله

 

    1. متخصصان ارزشیابی بر الگوهای اولیه مورد انتخاب خود ملاحظات ارزشی تازه تری را اضافه کرده اند. (ابیلی، ۱۳۷۵)

 

    1. تجارب متفاوت متخصصان و ارائه کنندگان مدل های آموزش، که در بازتاب تجربیات خود از ارزش ها و جهان‌بینی های متفاوت استفاده کرده اند .

 

    1. دلیل دیگر تنوع مدل های ارزشیابی را می توان در پیدایش آنها در موقعیت های متفاوت جستجو کرد. تفاوت در اهداف در نظر گرفته برای ارزشیابی؛ اینکه هدف ارزشیابی را اصلاح برنامه بدانیم یا آگاهی یافتن از میزان تأثیر برنامه .

 

    1. تأکید بر بخش خاصی از فرایند ارزشیابی (کیامنش،۱۳۷۷)

 

۲-۱۴-۱- مدل هدف مدار تایلر
این مدل قدیمی ترین مدل ارزشیابی می‌باشد و با مقایسه “نتایج مورد انتظار” و “نتایج واقعی” انجام می‌گیرد، تمرکز این رویکرد برنتایج است که مفهومی به سهولت قابل درک به حساب می‌آید (ابیلی، ۱۳۷۵، ۴۶).
۲-۱۴-۲- روش ادیورنه
در این روش بهترین راه برای انجام یک ارزشیابی جامع و کامل کاربرد یک روش سیستمی است. در این مدل بهترین راه برای ارزشیابی یک برنامه آموزشی اندازه گیری میزان تغییراتی است که در رفتار، درجه مهارت و میزان کارایی شرکت کنندگان پس از شرکت در دوره آموزشی در آنان بوجود آمده است بنابراین در این روش آزمایشات کلاسی چه قبل از تشکیل دوره و چه در خاتمه آن نمی توانند ارزشیابی کاملی از برنامه های آموزشی به دست دهند مگر اینکه کاربرد آن در محیط واقعی کار مورد مطالعه و ارزشیابی قرار گیرد (ابطحی،۱۳۶۸ :۱۴۵).
۲-۱۴-۳- روش دفیلیپس
از این دیدگاه دو روش برای ارزشیابی پیشنهاد می شود که روش اول شامل چهار معیار زیر می باشد:
الف ) آزمایش معلومات و اطلاعات
ب ) ارزشیابی وظایف انجام شده بر مبنای هدف
ج ) ارزشیابی بر اساس مشاهده نمونه های کار انجام شده
د ) ارزشیابی بر اساس مقایسه با دیگر نمونه های شغلی در زمینه مربوطه
راه کلی دیگری که ارائه شده است به ترتیب شامل گامهای زیر می باشد :
گام اول مراجعه به خلاصه ای از وظایف و کارهای برجسته ای که در یک زمان نسبتاً طولانی در مورد افراد ثبت گردیده است در گام دوم مراجعه به خلاصه ای از ارزشیابی هایی است که در یک زمان نسبتاً طولانی در مورد افراد انجام و ثبت گردیده است.
۲-۱۴-۴- روش کرک پاترک[۳۷]
در این روش چهار مرحله برای ارزشیابی آموزش پیشنهاد می شود که عبارتند از: (kirck patric,1998 :19)
الف) ارزیابی واکنشی[۳۸]: که منظور همان واکنشی است که شرکت کنندگان در یک برنامه آموزشی در مورد آن برنامه از خود نشان می دهند که از طریق پرسشنامه، مصاحبه و … می توان بدست آورد.
ب) ارزیابی یادگیری[۳۹]: که همان تعیین میزان فراگیری مهارتها، تکنیک ها و حقایقی است که افراد آموخته اند که از طریق پیش آزمون و پس آزمون می توان به آن پی برد.
ج) ارزیابی رفتار[۴۰]: منظور چگونگی و میزان تغییراتی است که دررفتار شرکت کنندگان در اثر شرکت در دوره آموزشی حاصل گردیده است که آن را می توان با ادامه ارزیابی در محیط واقعی کار روشن ساخت.
د) ارزیابی نتایج[۴۱]: منظور بررسی هزینه ای است که برای آموزش صرف گردیده تا معلوم شود که شرکت کنندگان تا چه اندازه قادرند این مخارج را از طریق کار و انجام وظایف به نحو احسن جبران نمایند. در این قسمت نقش آموزش در افزایش تولید، بهبود کیفیت، کاهش هزینه ها، کاهش میزان حوادث ناشی از کار، افزایش فروش، افزایش میزان سود آوری و … مورد ارزیابی قرار می گیرد.
۲-۱۴-۵- روش( زمینه ، داده ها ، واکنش و دست آورد ها ) [۴۲]C.I.P.O
این روش که توسط وار ارائه شد شامل چهار مرحله است :
مرحله اول) ارزشیابی زمینه کار: بررسی و تجزیه و تحلیل محتوای کاری شرکت کنندگان در برنامه آموزشی است، تا بدین وسیله اطلاعاتی در زمینه وظایف و مسئولیت های واقعی آنان در محیط واقعی کار بدست آید.
مرحله دوم) ارزیابی داده ها: در این مرحله که خود شامل سه گام اصلی است در ابتدا به ارزیابی فرایند هدفگذاری آموزشی پرداخته سپس به ارزیابی فرایند های مرتبط با نیازهای آموزشی می پردازیم و در گام آخر نیز به سازماندهی محتوایی می پردازیم.
مرحله سوم) ارزیابی اثر بخشی فرایند آموزش: این مرحله شامل ارزیابی روش های آموزشی، ارزیابی نحوه اجرای آموزش و ارزیابی استانداردهای آموزشی است.
مرحله چهارم) ارزیابی عملکرد و نتیجه آموزشی: معیارهای مختلفی برای ارزیابی نتایج آموزشی وجود دارد که عبارتند از :
- معیارهای امتحان، معیار کاهش حوادث ناشی از کار، معیار کاهش تخلفات کاری، افزایش میزان پیشنهادات
- معیار کاهش هزینه های زائد سازمان، معیار کیفیت تولید و فعالیت ها، معیار میزان تولید، معیار بررسی عملکرد فرد در یک فاصله زمانی معین، معیار ارزیابی استاد کار و مربی (ابطحی،۱۳۶۸ :۱۴۵).
۲-۱۴-۶- مدل آزمایش اجتماعی
در این مدل جامعه بصورت یک آزمایشگاه در می‌آید. در مدل آزمایشی کلاسیک، ارزشیاب با بهره گرفتن از این مدل دو گروه انتخاب می‌کند. گروه مورد آزمون و گروهی که آزمونی بر روی آن انجام نمی‌گیرد. مفاهیم اصلی روش ‌شناسی این مدل عبارتند از: نمونه‌برداری تصادفی، کنترل، برخورد آزمایشی و مقایسه (ابیلی، ۱۳۷۵، ۴۶).
۲-۱۴-۷- مدل ارزشیابی مبتنی بر مدافعه
این مدل با عناوین “مدل ارزشیابی رقیب” یا “مدل ارزشیابی قضایی” نامیده می‌شود. در این روش همانگونه که از نام آن برمی‌آید در انجام ارزشیابی از شیوه‌های شبه قضایی استفاده می‌شود. در این مدل نوعاً به دو گروه موافق و مخالف یک برنامه اجازه داده می‌شود تا در مقابل یک هیأت منصفه آموزشی در مورد مسایل مختلف از موضع موافق یا مخالف خود دفاع کنند. مقررات و شیوه‌های شهادتی بوجود آید و اجازه استنطاق و بازجویی به آنها داده می‌شود. این کار بعنوان یک محاکمه آموزشی توسط هیأت منصفه تلقی می‌شود. (ابیلی، ۱۳۷۵، ۵۴)
۲-۱۴-۸- دل سالیوان
وی اندازه گیری اثربخشی آموزش را در پنج مرحله بیان می دارد:
۱) قبل از آموزش

 

  • تعداد افرادی که می گویند به نیازسنجی آموزشی نیاز دارند
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ب.ظ ]