۱-۲-۲-۳-۲ پیر بوردیو[۵۷]
بوردیو جامعه­شناس معروف فرانسوی، تلاش زیادی در حوزه جامعه ­شناسی آموزش و پرورش داشته است. اهمیت کار بوردیو بیشتر بر روی سرمایه­فرهنگی است و انتقاداتی بر سرمایه اجتماعی او وارد است که بیش­تر آن را مبهم می­دانند. نظر به اهمیت کار بوردیو در این حوزه، مفاهیمی چون عادتواره، میدان و سرمایه به عنوان مفاهیم کلیدی، که زمینه­ ساز خطوط اصلی و پایه­ای رهیافت وی به مفهوم سرمایه فرهنگی است، مورد توجه قرار می­گیرند.
به عقیده بوردیو افراد بر حسب جایگاهشان در فضای اجتماعی، حجم کلی سرمایه و ترکیب سرمایه ­های مختلف، سلایق و از رهگذر آن، موضع­گیری­ها و عادتواره­های متفاوتی خواهند داشت. عادتواره­ها انعکاس ناخودآگاهانه دنیای بیرون به دنیای ذهنی افراد است(بوردیو،۳۳:۱۳۸۱- ۳۵). بوردیو در جای دیگری عادتواره را بدین شکل توصیف می­ کند: “عادتواره نظام و مجموعه ­ای از خوی و خصلت­های ماندگار و قابل جا به جایی است که از طریق آن ادراک و داوری کرده و در جهان پیرامون خود عمل می­کنیم"(توسلی،۳۴:۱۳۸۳). عادتواره یا خصلت به کنشگر امکان می­دهد که به طور طبیعی(اکتسابی نه ژنتیک) در میدانی معین بی­آنکه به محاسبه عقلانی همه اعمال و حرکات خود نیاز داشته باشد، زندگی کند؛ زیرا خصلت عادات شرطی شده برآمده از نظام رغبت­های پایدار و قابل انتقال در میدان است، البته عادتواره فقط پایه کنش نیست، بلکه چارچوب ادراک مطابق با نظم اجتماعی هر میدان را فراهم می­سازد. عادتواره پایه ساختارهای ذهنی شناختی هر میدان معین است (شویره،۷۶:۱۳۸۵-۸۰). با توجه به اهمیت عادتواره­ها که در میدان­های متفاوت شکل می­گیرند، بوردیو به مفهوم میدان می ­پردازد، از نظر وی، جهان اجتماعی حاصل فرایند طولانی تمایزیابی­هاست و به فضاهای خُردی تجزیه می­ شود که آنها را میدان می­نامند، نظیر میدان سیاسی، دینی و… که باهم در رابطه­اند(شویره،۱۴۳:۱۳۸۵- ۱۳۸). بوردیو قائل است که میدان­ها دارای قوانین عمومی هستند، یعنی هر چند میدان­هایی نظیر میدان سیاست در قرن بیستم با میدان دین در قرون میانه اروپا بسیار متفاوت هستند، اما از قوانین عامی تبعیت می­ کنند. لذا هر دانشی در خصوص نحوه عملکرد یک میدان را می­توان در خصوص میدان­های دیگر نیز به کار برد، هرچند که در هر میدان نوع خاصی از سرمایه ارزشمند است و در هر میدان نوع خاصی از منازعه بر سر کسب موقعیت مسلط در جریان است(منازعه عمومیت دارد، شکل آن می ­تواند مختص به یک میدان باشد)(Bourdieu,1993:72).
بوردیو جامعه را میدانی در نظر می­گیرد که افراد بر سر کسب انواع سرمایه­ها باهم رقابت می­ کنند و جوامع معاصر حول توزیع انواع سرمایه­ها ساخت یافته­اند(لوپز و اسکات،۱۶۸:۱۳۸۵). وی سرمایه را به میدان ربط می­دهد و معتقد است آنچه به میدان معنا می­دهد، سرمایه است. از نظر بوردیو سرمایه هرگونه خاستگاه و سرچشمه در عرصه اجتماعی است که در توانایی فرد برای بهره­مندی از منافع خاصی که در این صحنه حاصل می­گردد، مؤثر واقع می­ شود(استونز،۳۳۵:۱۳۷۹). مطابق با هر میدان، سرمایه­هایی شکل می­گیرد، که سبک زندگی گوناگونی را به صورت عادتواره به وجود می­آورد. وجود اشکال متفاوت سرمایه فراهم­کننده ساختار بنیادین برای سازماندهی میدان­ها و به این ترتیب، شکل­ گیری انواع مختلف منش و کنش­های مرتبط به آنهاست. بوردیو ادعا می­ کند “سرمایه جز در ارتباط با یک میدان، وجود و کارکرد ندارد"(ابراهیمی، رازقی و پطرودی،۷۷:۱۳۹۰). تحلیل بوردیو درباره­ اشکال گوناگون سرمایه و روند پویای تغییر شکل آن‌ ها در میدان­های مختلف، یکی از بدیع­ترین و مهم­ترین ویژگی­های نظریه اوست. به تعبیر بوردیو “اگر درصدد فهم جهان اجتماعی هستیم، باید ایده سرمایه، انباشت آن و تاثیرات آن را مجدداً به جهان اجتماعی معرفی کنیم” (شارع پور و خوش فر،۱۳۴:۱۳۸۱). بوردیو در واقع از چهار نوع سرمایه سخن می­گوید: ۱)سرمایه اقتصادی؛ ۲)سرمایه اجتماعی ۳)سرمایه فرهنگی ۴)سرمایه نمادین.
پایان نامه - مقاله - پروژه
سرمایه اقتصادی تشابه زیادی با مفهوم مارکسی کلمه سرمایه دارد و شامل سرمایه تولیدی می­گردد که می ­تواند برای تولید اشیاء و خدمات به کار آید.
مفهوم سرمایه اجتماعی به روابط گروهی با شبکه ­های اجتماعی(دوستی و نظیر آن) مربوط می­گردد که فرد در درون آن قرار گرفته است و می ­تواند به نفع خود از آن استفاده کند.
مفهوم سرمایه فرهنگی نزدیک به مفهوم وبری شیوه زندگی است که شامل مهارت­ های خاص، سلیقه، نحوه سخن گفتن، مدارک تحصیلی و شیوه­ هایی می گردد که فرد از طریق آن خود را از دیگران متمایز می­سازد.
مفهوم سرمایه نمادین شامل کاربرد نمادهایی می­گردد که فرد بکار می­گیرد تا به سطوح دیگر سرمایه خود مشروعیت بخشد(Turner,1998:512 به نقل از ممتاز،۱۵۰:۱۳۸۳- ۱۵۱).
در توضیح سرمایه فرهنگی، بوردیو این نکته را مطرح می­نماید که سرمایه منبعی است که قدرت از آن سرچشمه می­گیرد. به جای آنکه آن را به متغیری اقتصادی کاهش دهیم، نیاز داریم که اهمیت فرهنگی آن را نیز بشناسیم. وی معتقد است که گروه ­های اقتصادی حاکم تسلط خود را از طریق مالکیت بر سرمایه فرهنگی، مثلاً مهارت­ های فنی در آموزش، زبان، منابع فرهنگی و کنترل این امور، پایدار نگاه می­دارند. وی سرمایه ­فرهنگی را اینگونه تعریف می­ کند:"درجه تبحری که یک شخص در کردارهای فرهنگی­ای دارد که جامعه­ای معین آن را مشروع می­داند” (سالارزاده و حسینی،۶۳:۱۳۸۸).
می­توان هر میدان را از طریق نوع و میزان سرمایه موجد در آن شناسایی کرد. منازعه در درون میدان برای دستیابی به میزان بیشتری از سرمایه صورت می­گیرد. میدان مانند نوعی بازار رقابتی است که در آن انواع سرمایه(اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی، نمادین) بکار می­رود و مایه گذاشته می­ شود. جایگاه­های عوامل گوناگون درون یک میدان را مقدار و اهمیت نسبی سرمایه­ای که این عوامل دارند، تعیین می­ کند(ریتزر،۷۲۴:۱۳۸۴). از نظر بوردیو، جایگاه افراد و گروه­ ها در فضای اجتماعی(میدان) به وسیله میزان سرمایه فرهنگی و اقتصادی آنها، ترکیب این دو سرمایه و مدت زمان تصاحب آنها مشخص می­گردد. از نظر وی سرمایه فرهنگی یکی از مهم­ترین شاخص­ های احترام، قدرت و ثروت طبقه ممتاز در جوامع امروزی است. اقتدار طبقه جدید متکی به سرمایه جدید یعنی سرمایه فرهنگی است(بوردیو،۶۱:۱۳۸۱- ۴۸).
از نظر بوردیو، سرمایه­ها قابل تبدیل به یکدیگر هستند. به این ترتیب که سرمایه اقتصادی می ­تواند سریعاً به سرمایه اجتماعی و فرهنگی تبدیل شود. سرمایه اجتماعی نیز می ­تواند به سرمایه اقتصادی تبدیل شود، اما قدرت تبدیل آن به سرمایه فرهنگی کمتر از قدرت تبدیل شدن سرمایه فرهنگی به سرمایه اجتماعی است(فاضلی،۳۸:۱۳۸۲).
در میان انواع سرمایه، سرمایه فرهنگی نقش بسیار مهمی در اندیشه بوردیو ایفا می­ کند. وی اصطلاح سرمایه فرهنگی را برای اشاره به اطلاعات یا دانش درباره باورها و سنت­های فرهنگی و معیارهای رفتاری خاصی که کامیابی در زندگی را ارتقاء می­ دهند، بکار می­برد. “سرمایه فرهنگی، یعنی قدرت شناخت و قابلیت استفاده از کالاهای ­فرهنگی در هر فرد و دربرگیرنده تمایلات پایدار فرد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته می‌شوند"(فکوهی،­۱۳۸۱:­۳۰۰). پرورش خانوادگی، آموزش رسمی و فرهنگ شغلی سه منبع سرمایه فرهنگی­اند. انباشت سرمایه فرهنگی از طریق این سه منبع در افراد باعث تفاوت بین دارندگان و فاقدان این سرمایه می‌شود(خادمیان،۱۰۲:۱۳۸۸). به عقیده بوردیو، سرمایه فرهنگی به سه مقوله قابل تفکیک است:
- سرمایه­فرهنگی تجسم­یافته[۵۸]: این نوع از سرمایه فرهنگی به صورت تمایلات دیرپای ذهنی و بدنی افراد است که به مرور زمان در اثر تربیت و پرورش در وجود افراد درونی می­ شود، به جزء جدانشدنی وجود شخص یا عادتواره او تبدیل می­ شود و بر خلاف سایر اشکال سرمایه نمی­ توان آن را از شخص جدا کرد و فوراً به شخص دیگری منتقل نمود. به تعبیر بوردیو این سرمایه جزء کالبد شخص شده است و درونی شدن دلالت بر آن دارد که فرد خود با صرف زمان و تمرین آن را در کالبد خود جای داده است. از آنجا که سرمایه فرهنگی درونی­شده در کالبد فرد جای می­گیرد، نمی­ توان به آسانی آن را مانند یک کالا مبادله کرد(بوردیو،۱۴۲:۱۳۸۴- ۱۴۰).
- سرمایه­فرهنگی عینیت­یافته[۵۹]: این سرمایه از بدیهی­ترین و آشکارترین نوع سرمایه فرهنگی است و کالاهای فرهنگی و اشیاء مادی(کتاب، ماشین و ابزارآلات) را دربرمیگیرد(سمیعی،۱۲:۱۳۷۹). سرمایه فرهنگی که به شکل اشیاء مادی و رسانه­هایی چون نوشته­ها، نقاشی­ها، بناهای تاریخی، ابزارها و… عینیت پیدا می­ کند، در حالت مادیت خود قابل انتقال است. برای مثال مجموعه ­ای از تابلوهای نقاشی را می­توان درست همانند سرمایه اقتصادی منتقل کرد(بوردیو،۱۴۳:۱۳۸۴).
- سرمایه­فرهنگی نهادینه­شده[۶۰]: به قوانین و مقررات نهادینه­شده اطلاق می­ شود که برای دارنده آن پایگاه اجتماعی ایجاد می­ کند. لازمه سرمایه فرهنگی نهادی، قبل از هر چیز، وجود افراد با صلاحیت و مستعد در جهت کسب انواع مدرک تحصیلی و دانشگاهی است. از طرف دیگر، مستلزم وجود نهادهای رسمی است، که هم این مدارک تحصیلی را صادر و هم رسمیت بخشند. از ویژگی­های بارز این سرمایه، این است که به شکل پلی میان اقتصاد و فرهنگ عمل می­ کند و این توانایی را دارد که سرمایه فرهنگی را از طریق کاربرد آن به طرق معقول و رسمی به نوعی سرمایه اقتصادی تبدیل نماید(Bourdieu,1986:246).
۲-۲-۲-۳-۲ کالینز[۶۱]
کالینز سرمایه­فرهنگی را شامل منابعی نظیر مکالمات از پیش­اندوخته در حافظه، شیوه زبانی، انواع خاص دانش و مهارت، حق ویژه تصمیم ­گیری و حق دریافت احترام می­داند. به عبارتی سرمایه فرهنگی، نوع دیگر سرمایه است که در یک سازمان وجود دارد(مانند: تحصیلات عالیه اعضا سازمان) که این نوع سرمایه نیز در برخی موارد و تحت شرایطی قابل تبدیل به سرمایه­اقتصادی است (میرزاخانی،۲۸:۱۳۷۹). وی سرمایه­فرهنگی را به سرمایه­فرهنگی عام یا تعمیم­یافته و سرمایه­فرهنگی خاص تقسیم می­ کند. سرمایه­فرهنگی عام، معادل نمادهای غیرشخصی و بیانگر منابع فرهنگی عموم طبقات و گروه­ ها در جامعه است. سرمایه­فرهنگی خاص، مربوط به اندوخته­های ذهنی افراد است و در هویت­های فردی و شخصی تبلور یافته است(میرزاخانی،۲۱:۱۳۷۹). کالینز در توجه به سرمایه فرهنگی عام تا ­حدی از بوردیو فاصله می­گیرد و به تحلیل سرمایه­فرهنگی در سطح کلان توجه دارد.
۴-۲ عوامل فضایی- کالبدی
عوامل کالبدی در پیوند فرد با محیطش و پدیداری حس تعلق در آن نقش بسزایی دارند. ریجر و لاوارکاس[۶۲] در مطالعات خود به نقش مهم و اساسی فضای کالبدی در ایجاد حس تعلق خاطر می­پردازند و تعلق کالبدی یا “ریشه­دار بودن” را از طریق بازه زمانی سکونت، مالکیت و قصد ماندن در آن مکان پیش ­بینی می­ کنند که بر این اساس فرد محیط را به همراه عناصر کالبدی آن در شکل­دهی معنای تعلق به خاطر می­سپارد(Riger & Lavrakas,1981). علاوه بر آنها، تیلور[۶۳] نیز به همراه گروه دیگر در بررسی خود از فضاهای عمومی در واحدهای همسایگی، با اشاره به عناصر کالبدی، از آن با عنوان تعامل کالبدی یاد می­نماید که معادل تعلق کالبدی به مکان می­باشد. قبل از این دو، پروشانسکی[۶۴] بر ضرورت توجه به عناصر کالبدی در محیط انسانی و نقش آن در شکل­ گیری و تداوم هویت فردی انسان و تعلق مکانی اشاره می­نماید. وی بر نقش عوامل کالبدی به عنوان بخشی از عناصر اجتماعی در محیط تاکید می­ کند و بر این اساس عامل مهم تعامل و ارتباط تنگاتنگ فرد با محیط خود را، به عناصر کالبدی محیط به عنوان بخشی از هویت ذهنی و فردی ارجاع می­دهد (Proshansky,1983).
مطالعاتی درباره تعلق مکانی وجود دارد که توجه به اجزای کالبدی مکان را در بحث تعلق اساسی می­داند. به عنوان مثال بررسی رابطه زاویه بام­های شیب­دار با میزان دوستانه بودن محیط یا بررسی رابطه میان اطراف جاده با میران تابلوهای متفاوت نصب شده در اطراف آن، وجود پارک­ها، فضاهای سبز، میادین، نمادهای شهری و… نمونه­هایی از مطالعات منتشر در این بُعد از تعلق مکانی می­باشند(Canter,1971). به عبارتی عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینه­ ساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان می­شوند(جوان فروزنده و مطلبی،۳۳:۱۳۹۰).
بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث می­ شود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواسته ­ها می­باشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و تسهیلات؛ دسترسی به حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و… مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسین­آبادی،۱۳۹:۱۳۹۲. مظلومی،۱۴۵:۱۳۸۹). تحقیقات مرتبط با این بُعد تعلق مکانی محدود می­باشد و دلیل آن، دشواری انتخاب مشخصات فیزیکی مکان با فرآیندهای روانشناسی و رفتاری مورد مطالعه است. از سویی بیشتر تحقیقات در خصوص تعلق مکانی بر روی جنبه­ های اجتماعی آن تمرکز کرده است. مردم به فضاهایی تعلق می­یابند که روابط اجتماعی و شکل­ گیری هویت جمعی را تسهیل کنند و کمتر به بعد مکان به عنوان عاملی با نقش اولیه در ایجاد پیوندهای عاطفی با مکان­ها پرداخته شده است، اگرچه ویژگی­های کالبدی همچون دسترسی، میزان خدمات و سایر محدوده­های جمعی بر شکل­ گیری تعلق به مکان­ها اثرگذار هستند(Scannell & Gifford,2009). در این پژوهش سعی شده است که با ارائه شاخص­ هایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگی های فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
۵-۲جمع­بندی مبانی نظری
مبانی نظری پژوهش حاضر از سه بخش عمده تشکیل شده است.
بخش اول: ۱) در این قسمت؛ مفاهیم مکان، حس­مکان، حس تعلق و سپس مفهوم حس تعلق مکانی بیان می­گردد. مکان، مرکز عمل آگاهانه و ارادی انسان­ها است. مرکزی است که در آن از رویدادهای مختلف، تجربه می­آموزیم. رویدادها و عملکردهای آگاهانه، تنها در ساخت مکان­های معین پراهمیت جلوه می­ کنند. علت افتراق مکان­ها، تمرکز ارزش­ها، دیدگاه ­ها، هدف­ها و تجربه ­های مختلف در آنها است. از این رو مکان­ها، عوامل اصلی در سامانمندی تجربیات و قضاوت­های ما از جهان می­باشند(شکویی،۲۷۵:۱۳۸۳).
حس­مکان اشاره به رابطه فرد با محیط، و رابطه حسی بین فرد و مکان دارد و مفهومی است که جنبه­ های نمادی و احساسی را در برمی­گیرد(Eisenhauer et al,2000:421-441). حس­­مکان بیانگر این است که مردم هنگام حضور در فضا چیزی فراتر از خصوصیات کالبدی و حسی را درک می­ کنند و می­توانند به روح­ مکان دست یابند. مفهوم حس­مکان، ماهیت مکان را مشخص می­ کند و در مکان­هایی یافت می­ شود که دارای کاراکتری مشخص و متمایز هستند(پرتوی، ۱۲۲:۱۳۸۷).
حس تعلق بر مبنای هرم نیازهای انسانی مازلو و مدل حس تعلق هگرتی مورد مطالعه قرار گرفت. مازلو در یک دسته­بندی، نیازها را از قوی­ترین تا ضعیف­ترین­شان بر حسب الویت و سلسله مراتب خاصی تعیین کرده است و حس تعلق را به عنوان یکی از نیازهای اساسی انسان شناسایی و در رده سوم نیازمندی­های انسانی جای داده است(لنگ،۹۶:۱۳۸۶). از نظر وی تحقق این سلسله مراتب نیازها از جمله نیازهای تعلق و دوست داشتن بدون شناخت جایگاه آدمی در هستی امکان­ پذیر نمی ­باشد، یعنی انسان با شناخت خود و نیازهای خود و ایجاد مکانی مناسب جهت اقناع این نیازها به خودشکوفایی می­رسد(Goffman,1963:65). هگرتی و دیگران نیز حس تعلق را تجربه مشارکت فردی در یک سیستم یا محیط که به واسطه آن فرد خود را جزئی جدایی­ناپذیر از سیستم و محیط بداند تعریف کرده ­اند. این سیستم می ­تواند یک رابطه و یا یک نهاد باشد و یک محیط می ­تواند محیطی طبیعی یا فرهنگی باشد. دو بعد شناسایی شده حس تعلق بنابر تعریف ارائه شده آنها عبارتند از مشارکت ارزشمند و تناسب یا سازگاری(Hagerty et al,1992:175). مؤسسه مطالعاتی یونگ نیز سطوح مختلف حس تعلق خاطر که می ­تواند در فرد شکل بگیرد را در سه سطح فردی، جمعی و ملی شناسایی کرده است(Young foundation,2008) که بر مبنای آن می­توان حس تعلق به مکان را به عنوان زیر­مجموعه حس تعلق و جزئی از آن در نظر گرفت.
حس تعلق مکانی، به بیان براون و پرکینز(۱۹۹۲)، شامل پیوندهای مثبت تجربه شده­ای است که طی زمان و گاه به صورت ناخودآگاه، بر اساس پیوندهای رفتاری، احساسی و شناختی بین اشخاص و یا گروه­ ها و محیط اجتماعی- کالبدی آنها شکل گرفته است. به عقیده آنها اینگونه پیوندها چارچوب هویتی فرد و جامعه را به وجود می­آورد(رضازاده،۲۳۸:۱۳۸۵). مفهوم تعلق به مکان را به طور کلی می­توان مجموعه پیوندهای احساسی، شناختی و رفتاری میان انسان­ها و مکان زندگیشان دانست که مبنای ادراک فرد و رابطه­اش با مکان را فراهم می­آورد و چارچوب هویتی فرد و جامعه را شکل می­دهد. با پیوند بیش­تر فرد و مکان درگذر زمان، مکان به عنوان تامین­کننده نیازهای اساسی و امنیت برای فرد اهمیت ویژه­ای می­یابد، به گونه ­ای که فرد خود را جزئی از مکان و در پیوند با مکان تعریف می­ کند و در نهایت حس تعلق به مکان شکل می­گیرد.
۲) در این قسمت؛ ابعاد و مؤلفه­ های حس تعلق مکانی مورد توجه و بررسی قرار می­گیرد. در تحقیق حاضر ابعاد حس تعلق مکانی با تاسی از مطالعات اسکنل و گیفورد(۲۰۱۰) مشخص گردید، این دو محقق با مطالعه تعلق مکانی و با مرور و بازنگری تعاریف ارائه شده به ابعاد سه­گانه تعلق به مکان(عاطفی, شناختی، رفتاری) پرداخته­اند. به اعتقاد اسکنل و گیفورد سه بعد ارائه شده به دلیل شمول تمامی معانی ارائه شده از تعلق مکانی می ­تواند در حوزه تحقیقات تجربی و تئوریک مورد استفاده قرار گیرد و تاکید می­ کنند که رشد هر یک از این ابعاد سه گانه در نهایت محققان را به درک و رسیدن به تعریفی جامع­تر از تعلق مکانی کمک خواهد کرد(Scannell & Gifford,2010:2).
۳) در این قسمت؛ نظریه­ های حس ­تعلق ­مکانی در قالب دو رویکرد روانشناسانه و جامعه­شناسانه مورد بررسی قرار می­گیرد. در حوزه روانشناسی، دیدگاه­ های روا­نشناسان محیطی مورد توجه قرار خواهد گرفت و در حوزه جامعه ­شناسی، دیدگاه­ های پدیدارشناسان مد نظر است. در ابتدا رویکرد روانشناسی­محیطی با بهره گرفتن از نظریات نظریه­پردازانی چون: استیل، ویلیامز، لو و آلتمن، شامای و کراس مورد بررسی قرار می­گیرد. در روانشناسی­محیطی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد یا جمع با یک محیط اطلاق می­ شود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی می­ کند(Low & Altman,1992). تعلق به مکان سطحی بالاتر از حس­مکان است که به منظور بهره­مندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین­کننده ­ای می­یابد. تعلق به مکان که بر پایه حس­مکان به وجود می ­آید فراتر از آگاهی از استقرار در یک مکان است. این حس به پیوند فرد با مکان منجر شده و در آن انسان خود را جزئی از مکان می­داند و بر اساس تجربه ­های خود از نشانه­ها، معانی، عملکردها و شخصیت نقشی برای مکان در ذهن خود متصور می­سازد و مکان برای او قابل احترام می­ شود(Steele,1981:44).
سپس رویکرد پدیدارشناسی با بهره گرفتن از نظریات نظریه­پردازانی چون: توآن، رِلف و شولتز مورد بررسی قرار می­گیرد. در پدیدارشناسی، حس تعلق مکانی به معنای پیوندی محکم و عاملی تاثیرگذار میان مردم و مکان- با اجزاء تشکیل­دهنده آن است که این پیوند به صورت مثبت بوده و سبب گسترش عمق ارتباط فرد با محیط می­گردد و با گذر زمان گسترش بیشتری پیدا می­ کند (Relph,1976.Tuan,1974). تعاریف نظریه­پردازان این رویکرد بر پایه ماهیت حس­مکان، مدت و عمق تجربیات در مکان است. آنان بیش­تر به مفهوم حس­مکان پرداخته و حس تعلق به مکان را به عنوان مرحله­ ای در ادامه و تکمیل حس­مکان مورد توجه قرار داده­اند.
بخش دوم: برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل اجتماعی- فرهنگی (مفاهیم سرمایه­­های اجتماعی و فرهنگی) و ویژگی­های فردی مورد توجه قرار گرفتند. به دلیل گستردگی عناصر فرهنگی و اجتماعی، در پژوهش حاضر برای تدقیق و تحدید متغیرها، سرمایه­اجتماعی و سرمایه­فرهنگی به عنوان عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی گزینش شدند. به سرمایه اجتماعی در قالب نظریات بوردیو، پانتام، فوکویاما، کلمن، افه و فوش پرداخته شد. مفهوم سرمایه اجتماعی را به طور کلی می­توان روابط اجتماعی بین افراد دانست که از طریق تعهدات، ارتباطات اجتماعی، شبکه ­های عمیق تعاملی و فرایند اجتماعی شدن حاصل می­ شود و دربرگیرنده شاخص­ های آگاهی و توجه، اعتماد، هنجارهای مشارکتی و شبکه ­های اجتماعی است که موجب ارتقای همکاری بین افراد به صورتی منسجم و با ثبات به منظور تامین هدفی مشترک می­ شود و آنان را به ایجاد کنش جمعی توانا می­سازد. به سرمایه­فرهنگی نیز در قالب نظریات بوردیو و کالینز پرداخته شد. مفهوم سرمایه­فرهنگی را به طور کلی می­توان مجموعه ­ای از روابط، معلومات و امتیازات دانست که در جریان آموزش­های رسمی و خانوادگی- فرایند جامعه­پذیری- در فرد شکل می­گیرد و زمینه دست­یابی به یک موقعیت اجتماعی یا حفظ آن را فراهم می­آورد. سرمایه فرهنگی در سه مقوله، سرمایه­فرهنگی تجسم­یافته، سرمایه­فرهنگی عینیت­یافته و سرمایه­فرهنگی نهادینه­شده قابل تفکیک است که دست­یابی به هر کدام از اشکال آن نیازمند کار طولانی، صرف زمان برای یادگیری و منابع مالی است. بنابراین مجموعه دانش­ها، معلومات و مهارت­ هایی که در فرایند جامعه­پذیری به عنوان سرمایه­فرهنگی در افراد شکل می­گیرد، می ­تواند به عنوان عنصری مهم جهت حفظ منافع و دستیابی به موقعیت­های اجتماعی عمل کند، که در برخی موارد قابل تبدیل به سرمایه اقتصادی است.
بخش سوم: همچنین برای سنجش عوامل مؤثر بر حس تعلق مکانی، عوامل فضایی- کالبدی (نگرش به ویژگی­های فضایی- کالبدی) و مدت زمان سکوت نیز مورد توجه قرار گرفتند. عوامل کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها، نوع ساماندهی، چیدمان اجزاء کالبدی، همسازی و قابلیت تامین نیازهای انسان در مکان زمینه­ ساز حس تعلق افراد به مکان سکونتشان می­شوند(جوان فروزنده و مطلبی،۳۳:۱۳۹۰). بنابراین وقتی از عوامل فضایی- کالبدی یک محله مسکونی بحث می­ شود؛ در واقع بحث ادراک و نگرش افراد نسبت به قابلیت و کیفیت مجموعه عناصر کالبدی در ارضای نیازها و خواسته ­ها می­باشد و طبیعتاً باید نگرش و رضایت ساکنان در مورد دسترسی به امکانات، خدمات و حمل و نقل عمومی؛ جذابیت منظر شهری و طبیعی؛ نظافت محله؛ روشنایی؛ وضعیت شبکه معابر و… مورد سنجش قرار گیرد(زنگنه و حسین­آبادی،۱۳۹۲: ۱۳۹. مظلومی،۱۴۵:۱۳۸۹). در این پژوهش سعی شده که با ارائه شاخص­ هایی به منظور بررسی نگرش افراد به ویژگی­های فضایی- کالبدی و مدت زمان اقامت، حس تعلق مکانی مورد بررسی قرار گیرد.
۶-۲ پیشینه تحقیق
۱-۶-۲ پیشینه داخلی تحقیق
محمدصادق فلاحت در رساله دکتری خود با عنوان نقش طرح کالبدی در حس مکان(مقایسه حس مکان پنج مسجد معاصر با طرح سنتی و نوآورانه در تهران) بیان کرده است که:
این پژوهش به بررسی نقش طرح کالبدی محیط در حس مکان کاربران می ­پردازد. حس مکان و احساس تعلق به آن، عواملی مهم در بهبود کیفیت فضاها، ارتباط بهتر افراد با محیط و حفظ مفاهیم محیط زندگی هستند. فرضیه ­های تحقیق عبارتند از:
طرح کالبدی عامل محیطی مؤثر در حس مکان و احساس تعلق کاربران آن است، این تاثیر جبری نبوده بلکه به صورت عاملی ادراکی در بستر فعالیت­های روزمره است که با ایجاد تصاویر ذهنی، تسهیل فعالیت­ها و رفتارهای خاص بروز می­نماید.
طرح کالبدی مسجد می ­تواند با ایجاد زیبایی و هویت و با تسهیل فعالیت­ها و رضایتمندی کاربران در حس مکان مؤثر باشد.
متغیرهای فرم، تزئینات و روابط فضایی، مهم­ترین عوامل کالبدی ایجاد حس مکان در مسجد هستند. این مؤلفه­ ها مهم­ترین عوامل درک تفاوت میان مساجد معاصر با طرح­های نوآورانه و سنتی در خصوص حس مکان می­باشند.
برای پژوهش مفهوم حس مکان علاوه بر بررسی متون، از تحقیق موردی استفاده شده که به مقایسه حس مردم از مساجد معاصر سنتی و نوآورانه شهر تهران می ­پردازد. مدل پژوهش موردی بر اساس روابط متقابل میان متغیرهای مستقل کالبدی و متغیرهای وابسته تصاویر ذهنی، فعالیت­ها و تعاملات اجتماعی، تدوین گردیده است. برای تحلیل و مقایسه نمونه­های انتخاب شده، از مطالعه پیمایشی همراه با پرسشنامه استفاده شد و سؤالاتی درباره مفهوم مسجد، ارتباط نمازگزاران با مسجد، عوامل هویتمندی و زیبایی مسجد، فعالیت­های مردم و رضایتمندی آنها مطرح گردید. برای تامین اعتبار و روایی مطالعه موردی، مساجدی انتخاب شدند که حوزه، کارکرد، زمینه اجتماعی و موقعیتی تقریباً مشابه داشتند. پس از توزیع پرسشنامه، اطلاعات جمع­آوری شده با نرم افزار(SPSS) تحلیل و مقایسه شدند. نتایج نشان می­دهد:
متغیرهای جنسیت، میزان تحصیلات و سن نمازگزاران عوامل مهمی در تفاوت حس مکان در مساجد مورد مطالعه نبودند، ولی چگونگی ارتباط نمازگزاران با مسجد، هویت کالبدی و فضایی مسجد، چگونگی فعالیت­های مسجد و رضایتمندی، از عوامل مهم تاثیرگذار بر حس مردم نسبت به این مساجد است.
از نظر استفاده­کنندگان، نشانه­ های کالبدی، طرح معماری و فعالیت­ها، شاخص­ های معرف مسجد بوده و طرح معماری به عنوان مهم­ترین عامل هویتی مسجد است. نشانه­ های کالبدی عامل ارتباط ­دهنده این سه شاخص و عامل تقویت حس­مکان می­باشند. با کاهش اختلاف میزان اهمیت این سه شاخص، حس­مکان مسجد افزایش می­یابد.
ابعاد و تناسبات، فرم­ها، بافت و روابط فضایی به عنوان مهم­ترین ویژگی­های کالبدی، عوامل مهمی در تشخّص مسجد هستند، مساجد سنتی با داشتن نشانه­ های آشنای بیش­تر، معمولاً حس­مکان عمیق­تری نسبت به مساجد نوآورانه دارند. وجود کارکردها و امکانات مناسب در مساجد نوآورانه، رضایتمندی مردم را افزایش می­دهد.
نتایج تحقیق نشان می­دهد که طراحی مناسب مساجد از لحاظ ابعاد، فرم، بافت و روابط فضایی به عنوان مهم­ترین ویژگی کالبدی، تاثیر مهمی بر ذهنیت، ادراک استفاده­­کنندگان و احساس آنها نسبت به مسجد دارد. این امر می ­تواند چهارچوبی برای آگاهی طراحان نسبت به تاثیر طرح کالبدی بر حس مکان کاربران فراهم آورده و زمینه­ ساز پژوهش­های نظری و عملی دیگر شود.
جلال تبریزی در رساله دکتری خود با عنوان تاثیر نوسازی شهری بر ایجاد حس لامکانی(مطالعه موردی: پروژه نواب تهران) بیان کرده است که:
این رساله تاثیر نوسازی شهری فن­گرا بر ایجاد حس لامکانی را با بهره گرفتن از نمونه موردی پروژه نواب تهران مطالعه می­ کند. نوسازی شهری فن­گرا به نوعی نوسازی مدرنیستی اطلاق می­ شود که اساساً “از بالا به پایین، اقتداری و غیرمشارکتی” است و برنامه­ریز به عنوان فردی حرفه ای، ایجاد فضاهایی همانند و یکسان به جای واحدهای مسکونی قبلی را در آن برنامه­ ریزی و طراحی می­ کند. حس لامکانی به احساس عدم تعلق به مکان که ناشی از فقدان تنوع است، اشاره می­ کند. این رساله پس از مرور اجمالی تاریخ و تجربه نوسازی شهری، عناصر اصلی نوسازی شهری فن­گرا را مشخص و تاکید بر این دارد که علی­رغم فاصله­گیری نوسازی شهری در جهان خارج از گرایش­های اقتداری و فن­گرا، در کشور ما کماکان این نوع برنامه­ ریزی ادامه دارد و برنامه­ ریزی شهری صورت گرفته در منطقه نواب مبیّن این نوع رفتار فن­گرایانه است و بر ضرورت به رسمیت شناختن سهم و اعانت جغرافیای انسانگرا در برنامه­ ریزی شهری تاکید می­ کند. این رساله همچنین یک الگوی روایی و رئالیستی را از فرایند تولید حس لامکانی ارائه می­ کند که در آن رابطه و نقش برنامه­ ریزان فن­گرا، ماشین سیاسی شهری و پیمانکاران ساختمانی در تولید حس لامکانی تبیین شده است.
نتایج این مطالعه نشان می­ دهند که رابطه معنی­داری بین برنامه­ ریزی فن­گرا و ایجاد حس لامکانی وجود دارد. چنانچه اگر برنامه­ ریزی صورت گرفته غیر فن سالارانه و مشارکتی بود، روابط و ارتباطات اجتماعی و محلی را تحکیم می­کرد و مردم ساکن را به اقامتی بیش از ۵ سال ترغیب می­نمود، می­توانست به عوض ایجاد حس لامکانی، محیطی مانوس و مطلوب فراهم آورد و حس تعلق مکانی را تقویت کند.
سید پرهام میردامادی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان ارتقاء کیفیت محیط­های شهری با تأکید بر رویکرد مکانی(مطالعه موردی: محله ولنجک تهران) بیان کرده است که:
رشد شتابان شهرها، افزایش تصاعدی جمعیت شهری و در پی آن رشد نامتناسب و ناهمساز کالبدی به علاوه نگاه کمّی­گرایانه به برنامه­ ریزی شهری و محلات، پی­آمدهایی نظیر تغییر فرهنگ محلات، مهاجرت­های بین محله­ای و نارضایتی از کیفیت محیط­های شهری را در پی دارد، که با از دست دادن هویت و احساس تعلق ساکنان همراه است. برای مواجه با چنین روندی، رویکردی تحت عنوان “کیفیت مکان” با هدف ایجاد حیات مطلوب شهری مطرح شده است.
این رویکرد که توجه به ذهنیات شهروندان از مهم­ترین ارکانش می­باشد، بر این باور است که مکان­های شهری نه تنها سازنده بخشی از هویت انسان هستند، بلکه نوعی پیوند عاطفی میان افراد و محیط پیرامونشان را نیز شکل می­ دهند. بنابراین کیفیت مکانی مطلوب شهری سبب بوجود آمدن حس تعلق و هویت در شهروندان می­ شود. بدین منظور، پژوهش حاضر با هدف سنجش میزان کیفیت مکانی و بنا به ضرورت، اتخاذ سیاست­ها و تدوین راهکارها، برای ارتقاء کیفیت محیط با تاکید بر کیفیت مکانی در محدوده مطالعاتی، که محله ولنجک واقع در منطقه یک تهران می­باشد، انجام شده است.
سنجش رضایتمندی شهروندان از کیفیت ادراکی محله­اشان از روش­های سنجش کیفیت مکانی است. در این راستا سنجش رضایتمندی کیفیت محیط محله ولنجک با بررسی ۶ معیار و ۲۲ زیرمعیار ارزیابی گردیده است. این معیارها به ترتیب عبارتند از: آسایش، دسترسی، تجسم، محیط اجتماعی، فعالیت­ها و تسهیلات کالبدی. جهت تجزیه و تحلیل داده ­ها از روش تحلیل عاملی استفاده شده است. روایی و پایایی پرسشنامه ­ها با روش آلفای کرونباخ آزمون شد. نتایج حاصل از تحلیل عاملی نشان داد که مدل تجربی کیفیت مکانی مدل مناسبی برای سنجش کیفیت بوده است و تمامی معیارهای بررسی شده برای ارزیابی میزان کیفیت معنادار بوده ­اند.
نتایج پژوهش نشان می­دهد که میزان کیفیت مکانی در محله ولنجک در آستانه متوسط برآورد شده و این کیفیت به طور مستقیم با سنجش رضایتمندی، قابل سنجش است و رضایتمندی نیز بر روی تعلق اهالی به محله، به طور مستقیم تاثیرگذار می­باشد. همچنین بررسی تاثیر خصوصیات شخصی مخاطبان پژوهش نشان دهنده این مطلب بود که “مدت سکونت"، “وضعیت مالکیت” و “شکل سکونت” از مهم­ترین خصوصیات تاثیرگذار بر کیفیت مکانی می­باشند.
معصومه جوادی در پایان نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان تأثیر فضاهای مجازی بر حس تعلق به مکان در کلانشهر مشهد، بیان کرده است که:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...