زندگی گستره‌ا‌ی برای بروز استعدادهای ژنتیک و رشد و توسعه‌ی توانایی‌های فردی به منظور کسب تعادل زیستی رشد و رضایتمندی است. پیچیدگی‌ها‌ی ژنی انسان بنحوی است که در برخی صفات فردی همچون رنگ چشم و یا مو، بروز چنین ویژگی‌هایی اجتناب ناپذیر است. در برخی از موارد صرف نظر از نوع ویژگی ژنی، تأثیر محیط در ایجاد و یا توسعه‌ی نوعی از توانمندی و یا نقص، آشکار و اجتناب ناپذیر است، همچون اعتماد به نفس و نداشتن قاطعیت. پس به نظر می‌رسد که در یک سوی طیف تأثیرات ژنی مطلق و در سوی دیگر تأثیرات محیطی مطلق در شکل‌گیری فرایند‌های مرتبط با انسان قرار دارند. این فرایندها موجب بروز الگوها و عادات رفتاری، احساسی و شیوه‌های تفکری (باورها و اعتقادات) می‌شوند. ترکیب این الگوها موجب موفقیت، شکوفایی و بالندگی یا شکست و ناکامی است. بطور کلی شخصیت در طی فرایند تکامل انسان تحول پیدا می‌کند. این تحول بر اساس معادلات پیچیده ژنی و امکانات محیطی صورت می‌گیرد. در واقع این دو عامل در تعامل با یکدیگر پدیده‌ی شخصیت را می‌سازند. شخصیت مهم‌ترین ابزار برای سوگیری و هدایت زندگی است. از طرفی خود هدف را تعیین می‌کند و از طرف دیگر امکان رسیدن به آن هدف را فراهم می کند(حق شناس، ۱۳۸۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
در اینجا سئوالی که مطرح می‌شود این است که چه چیزی باعث می‌شود افراد به این صورت رفتار کنند؟ آیا افراد از کارهایی که انجام می‌دهند آگاهند یا اینکه رفتار آنها نتیجه انگیزه‌های پنهان ناهشیار است؟ آیا برخی افراد ذاتاً خوب و برخی شرور هستند؟ یا اینکه همه افراد استعداد خوب یا شرور بودن را دارند؟ آیا رفتار انسان عمدتاً محصول طبیعت است یا اینکه عمدتاً عوامل محیطی آن را شکل می‌دهد؟ آیا افراد می‌توانند شخصیت خود را آزادانه انتخاب کنند یا شکل دهند یا اینکه نیروهای زندگی آنها را تعیین می‌کنند که از کنترل آنها خارج هستند؟ آیا انسان‌ها به وسیله‌‌‌‌‌‌ی شباهت‌هایشان بهتر توصیف می‌شوند یا اینکه بی‌همتایی ویژگی اصلی انسان‎‌هاست؟ چه عواملی باعث می‌شوند برخی افراد شخصیت نابهنجاری را پرورش دهند در حالیکه دیگران به سمت سلامت روانی پیش می‌روند؟ فیلسوفان، دانشمندان و متفکران مذهبی هزاران سال است که این سئوال‌ها را مطرح و درباره‌ی آن ها بحث کرده‌اند، اما اغلب این بحث‌ها بر اساس عقاید شخصی آن‌ ها استوار بوده‌اند که تحت تأثیر ملاحظات سیاسی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی قرار داشتند، بعداً نزدیک به اواخر قرن نوزدهم، پیشرفت‌هایی در روان‌شناسی به عنوان بررسی علمی رفتار انسان، سرآغاز روش منظم‌تری برای بررسی شخصیت انسان بود(فیست و فیست، ۲۰۰۲).
ازجمله دلایل اهمیت پژوهش حاضر توجه به مؤلفه‌هایی است که ابعاد سرشت و منش را تشکیل می‌دهند و نقش مهمی را در اثر‌گذاری محیط بر روی ویژگی‌های شخصیتی (منش) ایفا می‌کنند. با وجود چنین نقشی لزوم پژوهش بیشتر در این حیطه مطرح می‌گردد.
در بسیاری از موارد، دلیل شکست افراد در اثربخش بودن وظایف شغلی خود در سازمان کمبود هوش یا فقدان مهارت‌های فنی آنان نیست، بلکه همسو نبودن ویژگی‌های شخصیتی آنان با شغلی است که بر عهده دارند. به همین دلیل لازم است به این زمینه خاص توجه داشته باشیم. در بحث از شخصیت و رابطه آن با کار تأکید بر آن است که چگونه تفاوت‌های شخصیتی افراد بر عملکرد در رفتار شغلی آنان اثر می‌گذارد(ساعتچی، ۱۳۸۲). واضح است که شخصیت افراد با یکدیگر فرق می‌کند، همچنین در پی آن شغل آن‌ ها نیز تغییر می‌کند. بر اساس این استدلال تلاش‌هایی انجام شده تا شخصیت‌ها و شغل‌ها با یکدیگر متناسب باشند. نظریه مستند تناسب شغل با شخصیت را جان هالند عرضه کرده است. این نظریه می‌گوید که رضایت شخص یا تمایل شخص به ترک شغل به درجه میزان تناسب شخصیت او با محیط شغلی‌اش بستگی دارد. این نظریه بیانگر این است که اگر شخصیت فرد با شغل وی سازگار باشد رضایت شغلی بسیار زیاد و میزان ترک خدمت حدأقل است. مثلاً، افراد اجتماعی ترجیحاً مشاغل اجتماعی داشته باشند، مردم سنت‌گرا ترجیحاً مشاغل سنتی داشته باشند و غیره(رابینز و همکاران، ۱۹۹۸).
این پژوهش در کل ویژگی‌های شخصیتی دو گروه معلمان و پرستاران را بر اساس نظریه سرشت و منش مورد بررسی و مقایسه قرار داده و در پی آن است که بوسیله داده‌های جمع آوری شده در این مشاغل به مقوله منش بیشتر بپردازد. با توجه به رابطه دو سویه‌ی شخصیت و شغل به مقایسه‌ ویژگی‌های شخصیتی سرشت و منش در گروهی از معلمان و پرستاران پرداخته شده است. بطور کلی ضرورت پژوهش حاضر را می‌توان از دو دید نظری و کاربردی مورد بررسی قرار داد. در بعد نظری اهمیت تحقیق حاضر در افزودن به ادبیات موجود یاری رسان است، از سویی این تحقیق می‌تواند در باب ادبیات مربوط به سرشت و منش و کسب اطلاعات بیشتری در مشاغل مورد پژوهش مفید باشد و از دیگر سو به لحاظ اطلاعاتی که در تأثیر‌گذاری مشاغل و اثر‌پذیری شخصیت در حیطه منش می‌دهد قابل توجه و مفید واقع گردد. در واقع با توجه به اکتسابی بودن منش و اینکه بیشتر ویژگی‌هایی را شامل می‌شود که تحت تأثیر عوامل محیطی در ساختار شخصیت فرد به وجود می‌آیند بر آن شدیم تا در دو گروه شغلی پرستاران و معلمان به مقایسه ویژگی‌ها بپردازیم و تأثیر محیط شغلی را بر این ویژگی‌ها مورد مقایسه قرار دهیم.
۴ـ۱ اهداف پژوهش
۱ـ۴ـ۱ اهداف کلی :
مقایسه ویژگی‌های شخصیتی سرشت و منش در گروهی از معلمان و پرستاران
۲ـ۴ـ۱ اهداف جزئی :
۱ـ۲ـ۴ـ۱ مقایسه ویژگی‌های سرشت و ابعاد آن
۲ـ۲ـ۴ـ۱ مقایسه ویژگی‌های منش و ابعاد آن
۵ـ۱ فرضیه‌های پژوهش
۱ـ۵ـ۱ از نظر ویژگی‌های سرشت میان معلمان و پرستاران تفاوت وجود دارد.
۲ـ۵ـ۱ از نظر ویژگی‌های منش میان معلمان و پرستاران تفاوت وجود دارد.
۶ـ۱ تعریف نظری متغیرها
۱ـ۶ـ۱ ویژگی‌های شخصیتی: مجموعه‌ای از صفات و ویژگی‌های گوناگونی که تأثیر اساسی‌تر و عمیق‌تری از ظاهر بدنی دارند، ویژگی‌هایی که نسبتاً پایدار هستند اما گاهی بسته به شرایط محیطی نیز تغییر می‌کند و ممکن است مستقیماً قابل مشاهده نباشند(شولتز و شولتز، ۱۹۹۴).
۲ـ۶ـ۱ نوجویی : فعال‌سازی رفتاری در پاسخ به محرک‌های نو و نشانه‌های پاداش و رهایی از تنبیه است. تفاوت‌های فردی در چنین قابلیتی نوجویی نامیده می‌شود.
۳ـ۶ـ۱ آسیب‌پرهیزی : بازداری رفتاری در پاسخ به محرک‌های تنبیه یا نبودن پاداش است. تفاوت‌های فردی در قابلیت وقفه یا بازداری رفتاری آسیب‌پرهیزی نامیده می‌شود.
۴ـ۶ـ۱ پاداش‌وابستگی : رفتاری که با پاداش تقویت می‌شود معمولاً تا مدتی پس از قطع پاداش ادامه می‌یابد. کلونینجر، تفاوت‌های فردی در تداوم پاسخ پس از قطع پاداش را پاداش‌وابستگی نامگذاری کرد.
۵ـ۶ـ۱ پشتکار : تلاش و استمرار فرد در راستای دستیابی به هدف یا اهداف را گویند. میزان مقاومت فرد در چنین قابلیتی پشتکار نامیده می‌شود.
۶ـ۶ـ۱ خود‌راهبری : بعد خودراهبری بر پایه‌ی پنداشت از خویشتن به عنوان یک فرد مستقل و دارای زیر مجموعه‌های وحدت، احترام، عزت، تأثیربخشی، رهبری و امید تعریف شده است.
۷ـ۶ـ۱ خود‌فراروی : بعد خود‌فراروی بر پایه‌ی مفهومی از خویشتن به عنوان بخشی از جهان و منابع پیرامون آن مطرح شده است که با پندارهای حضور رازگونه، ایمان مذهبی و متانت و صبوری غیر مشروط همراه است.
۸ـ۶ـ۱ همکاری : بعد همکاری بر پایه‌ی پنداشت از خویشتن به عنوان بخشی از جهان انسانی و جامعه قرار دارد که از آن حس اجتماعی، رحم و شفقت، وجدان و تمایل به انجام امور خیریه مشتق می‌شود.
۷ـ۱ تعریف عملیاتی متغیرها
ویژگی‌های شخصیت: نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به آزمون سرشت و منش کلونینجر(TCI) بدست می‌آورد. این تست شامل ۱۲۵ سئوال و ۷ خرده مقیاس(عامل) اصلی نوجویی، آسیب‌پرهیزی، پاداش‌وابستگی، پشتکار، خودراهبری، خودفراروی و همکاری می‌باشد. آزمودنی با جواب صحیح و غلط به پرسش‌ها پاسخ می‌دهد.
نوجویی: نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس نوجویی نسبت به TCI بدست می‌آورد.
آسیب پرهیزی: نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس آسیب‌پرهیزی نسبت به TCI بدست می‌آورد.
پاداش وابستگی : نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس پاداش‌وابستگی نسبت به TCI بدست می‌آورد.
پشتکار: نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس پشتکار نسبت به TCI بدست می‌آورد.
خودراهبرینمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس خودراهبری نسبت به TCI بدست می‌آورد.
خودفراروی: نمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس خودفراروی نسبت به TCI بدست می‌آورد.
همکارینمره‌ای که آزمودنی از پاسخ دادن به سئوالات خرده مقیاس همکاری نسبت به TCI بدست می‌آورد.
در این فصل ابتدا مبانی نظری شخصیت و نظریه‌های شخصیت که از نقطه نظرات متفاوت به شخصیت پرداخته‌اند مطرح گردیده سپس به پیشینه‌های مرتبط با پژوهش حاضر پرداخته شده است.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه پژوهش

ادبیات و پیشینه پژوهش
۱ـ۲ مبانی نظری شخصیت :
شخصیت معنای گوناگونی دارد و با آن که زیر مجموعه‌ی مجزا و معقولی از روان‌شناسی است و شامل نظریه، پژوهش و ارزیابی می‌شود اما در مورد معنای این اصطلاح در روان‌شناسی توافق‌پذیری کامل وجود ندارد بلکه به تعداد روان‌شناسانی که سعی در تعریف آن داشته‌اند معانی متعددی به وجود آمده است(هجل و زیگلر، ۲۰۰۰).
کلمه‌ی شخصیت معادل کلمه‌ی پرسونالیتی انگلیسی یا پرسونالیته فرانسوی است که خود از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده و به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره خود می‌گذاشتند. این تعبیر اشاره بر این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که بر چهره خود می‌زند تا وجه تمایز او از دیگران باشد(کریمی، ۱۳۸۴).
مرور جامع و سریع معنای شخصیت در روان‌شناسی را می‌توان از مقایسه اجمالی نظرات چند‌ تن از روان‌شناسان شناخته شده در این زمینه به دست آورد. به عنوان مثال کارل راجرز[۳۸] شخصیت را به عنوان خویشتن سازمان یافته دائمی و ماهیت ادراک شده از نظر ذهنی در نظر می‌گیرد که در مرکز تمام تجربه‌ها قرار دارد. گوردن آلپورت شخصیت را به آن چیزی که یک فرد واقعاً هست تعریف می‌کند “چیزی درونی[۳۹]” که تمام فعالیت‌های انسانی را راهنمایی کرده و جهت می‌دهد. برای اریکسون[۴۰] زندگی بر اساس سلسله بحران‌های روان‌شناختی جریان می‌یابد و شخصیت کارکرد پی‌آمدهای آن‌ ها است. جورج کلی[۴۱] شخصیت را به عنوان مسیر منحصر به فرد معنا‌سازی فرد[۴۲]، خارج از تجربیات زندگی تعریف می‌کند. اما مفهوم دیگر مربوط به زیگموند فروید است که ساختار شخصیت را ترکیبی از سه عنصر نهاد[۴۳]، خود[۴۴] و فراخود[۴۵] می‌داند(هجل و زیگلر، ۲۰۰۰).
۲ـ۲ نظریه‌های شخصیت
۱ـ۲ـ۲ نظریه روانکاوی[۴۶] :
در نظریه‌های روانکاوی(روان پویشی) شخصیت کوشش می‌شود که تفاوت‌های فردی را با بررسی چگونگی اثر متقابل نیروهای روانی ناهشیار با افکار، احساس‌ها و رفتار تبیین کنند. پدر نظریه روانکاوی زیگموند فروید است(هافمن و همکاران، ۱۹۹۷).
نظریه روانکاوی فروید از چند دهه تعامل‌های او با بیمارانش در جریان روانکاوی به وجود آمد. نظریه روانکاوی می‌کوشد شخصیت، انگیزش و اختلا‌ل‌های روانی را با تمرکز بر تجربیات کودکی، انگیزه‌ها و تعارض‌های ناهشیار و روش‌هایی که افراد برای مقابله کردن با تمایلات جنسی و پرخاشگری خود بکار می‌برند توضیح دهد(ویتن، ۲۰۰۲).
فروید شخصیت را به عنوان تعامل پویای بین سه ساختار روانی در نظر گرفت. این سه ساختار عبارتند از : نهاد، خود و فراخود. به اعتقاد فروید تمام یا بخشی از این ساختار در ناهشیار ریشه دارند و هر کدام جنبه متفاوتی از شخصیت را تبیین می‌کند(هافمن و همکاران، ۱۹۹۷). نهاد عنصر بدوی و غریزی شخصیت است که طبق اصل لذت[۴۷] عمل می‌کند. فروید نهاد را مخزن انرژی روانی می‌دانست و منظور او این بود که نهاد امیال زیستی خام (خوردن، خوابیدن، دفع کردن، جفت گیری و…) را در بر دارد که رفتار انسان را نیرومند می‌سازد. نهاد طبق اصل لذت عمل می‌کند که ارضای فوری امیالش را می‌طلبد(ویتن، ۲۰۰۲). خود دومین بخش روان است که رشد می‌کند و قادر به برنامه ریزی، حل مسئله، استدلال و کنترل نهاد است. در نظام فروید خود یا خویشتن یعنی هدایت هشیار ما از خودمان به عنوان انسان متناظر است. بر خلاف نهاد که به طور کامل در ناهشیار قرار دارد، خود بیشتر در هشیار و نیمه هشیار مستقر است(هافمن و همکاران، ۱۹۹۷). در حالی که خود وظیفه‌اش پرداختن به واقعیت‌های عملی است، فرا‌خود عنصر اخلاقی شخصیت، معیار‌های اجتماعی مربوط به آنچه درست و غلط است را جذب می‌کند. افراد در طول زندگی خود مخصوصاً در دوران کودکی درباره‌ی آنچه رفتار خوب و بد را تشکیل می‌دهد آموزش می‌بینند. بسیاری از هنجارهای اجتماعی مربوط به اصول اخلاقی سرانجام درونی می‌شوند. فراخود در حدود سه تا پنج سالگی از خود به وجود می‌آید. فراخود در برخی افراد می‌تواند به طور غیر‌منطقی پر توقع باشد و تلاش برای کمال را بطلبد(ویتن، ۲۰۰۲).
۲ـ۲ـ۲ نظریه‌ روان شناسی فردی[۴۸] آلفرد آدلر[۴۹]:
یکی از همکاران فروید که بعداً از او جدا شد و مکتب روانشناسی فردی را بنیاد نهاد آلفرد آدلر بود. آدلر بر خلاف فروید که به نیروهای درونی در ساختار شخصیت تأکید داشت، تأکید خود را بر عوامل اجتماعی در شکل‌گیری شخصیت متمرکز کرد(کریمی، ۱۳۸۴).
از ویژگی‌های اصلی نظریه آدلر می‌توان به موارد زیر اشاره کرد :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...