۱۱.پیامبر اسلام فرموده است: اذا مُدح الفاجرُ اهتزّ العرشُ و غضب الربّ: اگر فاجری ستایش شود عرش به لرزه در می آید و پروردگار خشمگین می شود. (پیام پیامبر، ۱۳۸۷: ۷۱۵. ش۱۰۶). می بینیم که «فاجر» بودن ارتباطی با مذهب شخص و نژاد … ندارد.
۱۲.از اوست: أربی الرّبا استطاله المرء فی عرض أخیه المسلم: بدترین گناه بازی کردن با آبروی برادر مسلمان است. (همان، ش. ۱۱۳). باتوجه به معنایی که پیشتر باتوجه به قرآن از «مسلم» ارائه کرده بودیم دایره ی عمومیّت آن روشن است.
-
- از اوست: إرحموا عزیزاً ذلَّ و غنیّاً افتقر و عالماً ضاع فی زمان جهّال.
به ارجمندی که خوار شود و بی نیازی که فقیر گردد و به عالمی که به زمانه ی نادانان گرفتار آید، رحم آورید (همان، ش ۱۱۶). چنان چه هویدا است این دستور اخلاقی مشروط به این که آن عزیز خوار شده و یا عالم گرفتار به مردمان مسلمان باشد یا کافره نیست.
-
- حضرت فرموده است از همسایه ی بد به خدا پناه ببرید و نفرمود از همسایه ی مشرک، کافر و … «تعوذّوا بالله من جار السوء». آن چیزی که سبب پناه بردن به خدا می شود بدی است از هرکس که می خواهد صادر شود.
۱۵.هرگاه پیامبر نیروهایی به جنگ با دشمن می فرستاد آنان را به دوستی و مدارا با مردم و عدم یورش و عدم شبیخون علیه مردم وصیت و سفارش می فرمود. زیرا او دوست داشت دشمنی را به سلم و صلح دعوت نماید، نه این که با آنان جنگیده و مردانشان را بکشد. سفارش می کرد که اگر مجبور شدید با دشمن بجنگید پیرمردان، کودکان و زنان را نکشید. (احمدی خواه، ۱۳۹۰: ۴۴-۴۳).
۱۶.رفق و مدارای با مردم آن قدر مهم است که حضرت (ص) در فقره ای عجیب نما می فرمایند.
«من حُرِم الرّفق فقد حُرِمَ الخیر کلّه» هر که از مدارا بی نصیب باشد از همه ی خوبی ها بی نصیب است. (نهج الفصاحه: ۴۴۴، ش ۳۰۵۷).
-
- و در فقره ای دیگر فرموده است: « خیر ما اعطی النّاس خلقٌ حسن: بهترین چیزی که به مردم داده اند خوی نیک است.
۱۸.کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته: شما همه شبان و مسئول نگاهبانی یکدیگرید. نگاه کنید به کاربرد استعاره ی شبان و دلالت آن بر مصلحت عمومی در بخش مربوط به مصلحت عمومی.
۱۹.مثل مؤمنین در دوستی و علقه به یکدیگر مثل پیکری است که چون عضوی از آن به درد بیاید، باقی اعضاء به تب و بی خوابی دچار می شوند.
۲۰.بهترین مردم سودمندترین آنها به حال مردم است.
۲۱.خردمندترین مردم کسی است که با دیگران بهتر بسازد.
۲۲.خداوند دوست ندارد که بنده ای را بین یارانش با امتیازی مخصوص ببیند.
۲۳.آن که از نعمت سازش با مرم محروم است؛ از نیکی ها یکسره محروم است.
۲۴.پس از بت پرستیدن، آن چه به من نهی کرده اند در افتادن با مردم است.
۲۵.بهترین کار خیر اصلاح بین مردم است و در روایتی دیگر «اصلاح بین مردم به کلّی برتر از نماز و روزه است». (جرداق، ۱۳۸۹: ۱۳۰).
۲۶.مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند. (از شماره ۱۸ تا ۲۶: مطهری، ۱۳۸۷: ۲۵۷-۲۵۱).
-
- ای بندگان خدا با هم برابر باشید. (جرداق، ۱۳۸۹: ۱۳۰).
از فقراتی که از قول نبی مکرم اسلام نقل شد اجمالاً این استفاده می شود که «خلق جمگلی نهال خدایند» و این برای همه ی انسان ها عمومیت دارد.
علامه محمدتقی جعفری در این خصوص بر این باور است که: انسان ها همگی از یک نوع وحدتی برخوردارند و باید وحدت خود را درک کنند و بر مبنای این درک، همزیستی و زندگی عادلانه ی خود را تنظیم کنند. این وحدت به عنوان یک اصل روشن در تمام فرهنگ های بشری و به ویژه آثار ادبی آنان مشهور است، اما در هیچ کدام مانند اسلام به طور همه جانبه و بر مبنای واقعیات به آن پرداخته نشده است. (جعفری، ۱۳۹۰: ۳۳۷). زیرا تمام انسان ها از نظر اسلام و در ارتباط با یکدیگر از سه نظر با هم برابر و مساوی هستند:
۱.تساوی در ارتباط با مبدأ و اصول عالیه ی هستی.
-
- تساوی در ماهیت و مختصاتی که همه ی انسان ها دارای آنها می باشند و
۳.تساوی قراردادن در برابر حقوق طبیعی و وضعی و دیگر قوانین که برای تنظیم زندگی طبیعی و حیات معقول انسان ها ضرورت دارد.
سپس هرکدام از این تساوی ها را به چهار دسته تقسیم نموده و به تساوی های دوازده گانه ی بین انسان ها اشاره کرده است. فراتر از این امر آدمیان را از نظر همانندی نسبت به یکدیگر در سه مورد نیز دارای اتحاد می داند. (جعفری، ۱۳۹۰: ۳۴۵-۳۳۴). بنابراین اتحادهای سه گانه و تساوی های دوازده گانه را می توان حاکی از «عام گرایی» هم در حوزه اخلاق و هم در حوزه سیاست قلمداد کرد.
علاوه بر این براساس آموزه های به جای مانده از پیامبر اسلام(ص) او در حوزه ی پیامبری یا به قول خودش «معاشر الانبیاء» هم «عام گرا» بود. زیرا او احترام به پیامبران و درود فرستادن بر پیامبر را برای همه پیامبران درخواست می کرد. این که او به پیامبران پیشین احترام می گذاشت کراراً در احادیثی از او به جای مانده است. (نصر، ۱۳۸۸: ۵۴). مهمتر و افزون بر این در اعتقاد اسلامی ایمان و احترام به پیامبران پیش از محمد و کتاب هایش شرط ایمان و اسلام است (قرآن، نساء/۱۳۶). و بی اعتقادی به تمامی پیامبران و نه فقط به پیامبر اسلام باعث گمراهی می شود. (نصر، ۱۳۸۸: ۵۵) اگر او «عام گرایی» برای انسانها نمی خواست بدون شک با طرد سایر پیامبران نوعی خاصّه بخشی و هویت سازی برای خود و یارانش ابراز می کرد که به معنای «خاص گرایی» در حوزه ی پیامبر(ص) بود. در حالی که او با نشان دادن حضرت آدم در خلقت و حضرت ابراهیم در یکتاپرستی نقطه ی مرکزی را به جایی هدایت کرد که همه ی آدمیان در آن قرار گیرند ونه برخی از آنها.
این امر فقط در مورد احترام به خود پیامبر (ص) صادق نیست که او آن را به عموم پیامبران تسری داده است بلکه علاوه بر احترام و درود بر خود وی احترام و فرستادن درود و صلوات به «آل او» را نیز در بر می گیرد. این مسأله از این جا اهمیّت پیدا می کند که در قرآن مجید و ایضاً در فرمایشات پیامبر اسلام(ص) توصیه هایی شده است که در ابتدا به نظر می رسد که در این حوزه نوعی «خاص گرایی» رخ داده است. مثلاً در قرآن از مؤمنان خواسته شده است که همان گونه که خدا و ملائکه به پیامبر درود و صلوات می فرستند آنها هم به پیامبرشان صلوات بفرستند.[۱۸] (قرآن، احزاب/۵۶). از زبان پیامبر هم چنین مفهومی نقل شده است. کسانی ممکن است تصور کنند پس این نوعی «خاص گرایی» اخلاقی است. زیرا خواسته شده است که صرفاً بر «محمد و آل او» درود و صلوات فرستاده شود. ذکری که روزانه صدها میلیون بار از زبان مسلمانان صادر می شود. لکن این گونه نیست چون خود حضرت رسول طی حدیثی این به ظاهر خاصّه بخشی و خاص گرایی را به عموم خوبان عالم تسری داده است آن جا که فرموده است: «کل تقیٍ و نقیٍ آلی» (طباطبایی،۱۳۸۷: مقدمهی حسن زادهی آملی) و بدینسان آل پیامبر در حوزه ی «خاص گرایی اخلاقی» محبوس نمانده و شامل عموم اتقیاء و نقوا می شود. و این گونه است که «عام گرایی» در حوزه ی اخلاق در سنت اسلامی- نبوی به اوج می رسد.
۶.«عام گرایی سیاسی» در سنّت اسلامی- نبوی
در این قسمت به این سؤال می پردازیم که آیا گزاره های موجود در سنت اسلامی- نبوی و همچنین سیرهی عملی پیامبر(ص) در حوزه ی سیاست و حکومت و «امرسیاسی» متضمن «خاص گرایی» است یا «عام گرایی» به عبارت دیگر آیا بر اساس گزاره های اسلامی و سیره بنیانگذار آن فرمانروایان مأمور به سیاست ورزی و سامان دادن برخی از رعایای خود هستند یا همگان از حقوق سیاسی برخوردارند. حضرت محمد(ص) که فرستاده ی خدا برای تمام مردمان است در خطبه ی حج الوداع خویش این گونه به این سؤال پاسخ داده است: «ایها الناس، اِنّ ربکم واحد، کلکم لادم، و آدم من تراب، انّ اکرمکم عند الله اتقاکم، لیس لعربیّ علی أعجمی فضلٌ الاّ باالتقوی (پیام پیامبر:۱۶۰).
پیامبر اکرم (ص) برای همه ی مردمان و نه برخی از آنها فرستاده شده است و بنابراین نمی تواند تعالیمی را ارائه کند که در برگیرنده ی همه ی انسان ها نباشد. هرچند که این مطلب را همه ندانند. خداوند در این باره می فرماید: «وما ارسلناک الاّ کافّه للناس بشیراً و نذیرا ولکن اکثر الناس لایعلمون» (قرآن، سبأ، ۲۸). «و ما تو را جز ] به سمت[ بشارتگر و هشدار دهنده برای تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمی دانند». (شوقی ابوخلیل، ۱۳۹۰: ۱۶). در همین باره خداوند در جای دیگری می فرماید: «و ما ارسلناک الاّ رحمهً للعالمین» (قرآن، انبیاء/۱۰۷). «و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم. (شوقی ابوخلیل، ۱۳۹۰: ۱۶). در موردی دیگر خداوند تبارک و تعالی به پیامبرش وحی و امر می کند که به مردمان بگوید: «قل یا أیها الناسُ اِنّی رسول الله الیکم جمیعا». «بگو ای مردم من فرستادهی خدا به سوی همه ی شما هستم. (قرآن، اعراف/۱۵۸). از همین رو است که پیامبر بر تساوی و برابری افراد بشر تاکید کرده و آنان را جملگی مخلوق خداوند و از فرزندان آدم(ع) میداند.
در منابع حدیثی دو روایت معتبر و بسیار مهم از پیامبر خدا (ص) آمده است که آشکارا دلالت بر چهره ی جهانیِ انسان و یا همان «عام گرایی سیاسی» و اخلاقی می کند. (جعفری، ۱۳۹۰، ۷۳).
۱.«الخق کلّهم عیال الله و أحبهم الیه أنفعهم لهم». مردم همگی مانند عیال خداوند هستند و محبوب ترین آنان نزد خداوند سودمندترین آن مردم به عیال (دودمان) خداوندی است.
در روایت دوم آمده است: «و من سمع رجلاً ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلمٍ: و هرکس بشنود که مردی (هر انسانی) فریاد می زند و مسلمانان را به یاری می طلبد و پاسخ او را نگوید (او را یاری نکند) مسلمان نیست. آشکار است که کلمه ی «رجلاٌ» شامل همه ی انسانها می شود و هیچ ربطی به مذهب، دین، نژاد و … ندارد. (جعفری، ۱۳۹۰: ۷۳).
در چنان فضای اعتقادی و نظری است که پیامبر اسلام(ص) می فرماید: «مَن أذی ذمّیاً فقد آذانی» (دائره المعارف تشیع، جلد شش: ۴۰۵، زیر واژه ی حقوق بشر). به همین دلیل از نگاه اسلام اذیت، آزار و«توهین به اهل ذمه به شدت ممنوع»است.(لمبتون،۳۳۷:۱۳۷۴). از این اذیت کردن می توان برداشت مطلق را داشت و آن را به هر نوع اذیت کردن از جمله اذیت در حوزه سیاسی تسرّی داد.
در قرآن مجید آمده است که: «یا داوود اِنّا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لاتتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله» (ص،۲۶). به نظر می رسد که یکی از معانی این آیه ی شریفه این است که چنان چه فرمانروا از «فرهنگ سیاسی معطوف به مصلحت عمومی» به «فرهنگ سیاسی معطوف به مصلحت خصوصی» عدول کند دیگر در صراط مستقیم نیست و به بیراهه رفته است. زیرا در «امر عمومی» جایی برای پیروی از خواسته های فردی نیست و چنان چه این اتفاق بیفتد از راه راست که همان راه خداست به در شده است. دایره ی عموم نیز در این آیه ی شریفه «النّاس» اعلام شده است زیرا که همه ی مردمان سزاوار اِعمال حاکمیت بر حق و یا مبتنی بر مصلحت عمومی هستند. این نکته را باید در نظر داشت که داوود(ع) از آن دسته از پیامبران الهی است که پیامبری را با پادشاهی و فرمانروایی جمع کرده است و این امر به توسیع مدلول این آیه کمک شایان توجهی می کند.
خداوند به داوود پیامبر – پادشاه دستور داده است که در بین مردم «بالحق» حکم کند. حق در دین اسلام و در نزد پیشوایان دینی اهمیت فراوانی دارد. تا آن جا که امام علی (ع) به روشنی گفته است که حاضر نیست در قبال گرفتن آسمان و زمین و آن چه در آن است- که شامل حکمرانی سراسر زمین هم می شود- پوست جویی را به ناحق از دهان مورچه ای، بگیرد. (نهج البلاغه: خطبه ی ۲۲۴).
از همین قرار خداوند نیز اگر از تمام گناهان بنده ای بگذرد حقی از مردم را که بر گردن اوست نمی بخشد مگر به رضایت صاحب حق. نکته ی مهم آن است که حق فارغ از رنگ، پوست، نژاد، مذهب و … متعلق به نوع انسان و شخصیت حقیقی هر انسانی است. (نهج البلاغه: خطبه ی ۲۱۶). آن چه از آغاز خلقت انسان همراه با او و برای او ایجاد می شود و تا آخرین لحظه ی حیات با اوست «حق» است و همین حق تکیه گاه مهم انسان برای حفظ او است. علاوه بر این براساس حق، روابط متقابل بین انسان و خدا و انسان و هم نوعانش تعریف و تنظیم می شود. (علیخانی و همکاران، ۱۳۸۸: ۳۰ و ۵۰-۴۹). وانگهی حق را انواعی است و مصادیق فراوان لکن بی شک مهمترین و بزرگترین حق به فرموده امام علی(ع) در حوزه ی سیاست و حکومت وجود دارد. (نهج البلاغه: خطبهی۲۱۶).
در فقره ای بسیار با اهمیت پیامبر اکرم(ص) برای اهمیت دادن به «انسان» و در نظر گرفتن مصلحت او بدون اعراضی که ممکن است بر او مترتب گردد می فرماید: «انّی لَم اومر اَن أنقِّب علی قلوب الناس ولا أشقَّ بطونهم». من فرمان نیافته ام که بر دلهای مردم نقب زنم و از دل و درونشان جستجو کنم. (پیام پیامبر، ۱۳۸۷: ۷۵۷ شماره ۳۶۵).