توسعه سیاسی از مفاهیمی است که بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه مطرح شده است و فرایندی است، که زمینه لازم را برای نهادینه کردن تشکل و مشارکتهای سیاسی فراهم می کند، که حاصل آن توانمندسازی یک نظام سیاسی است. توسعه سیاسی واژهای جامعه شناختی است که از سوی مکاتب غربی به عنوان راهکاری برای کشورهای توسعه نیافته و جهان سومی ارائه گردیده است. توسعه به معنای بهبود و گسترش همه شرایط و جنبههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی و یا فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه میباشد. توسعه سیاسی در اصطلاح به معنای افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادی و تغییرات اساسی در یک جامعه است (آقابخشی و افشاریراد، ۱۳۷۹).
توسعه سیاسی دارای مفهوم ثابتی نیست، عدهای توسعه را تنها یک تحول مربوط به دنیای غرب میدانند که از آن جا ریشه گرفته است؛ بنابراین، آن را الگوی مناسبی برای رهایی همه جوامع از فقر و مشکلات نمیدانند؛ عدهای دیگر توسعه را شرط بقای جامعه و حفظ استقلال آن میدانند؛ عدهای نیز اولویت را به ارزشها و ایدئولوژی و عدالت اجتماعی داده و به دنبال آن، توسعه را مطرح میکنند و آن را برای خدمت به استقلال جامعه ضروری میدانند (قوام، ۱۳۷۹).
توسعه سیاسی یکی از شاخصهای توسعه است، با هدف رسیدن به پیشرفت، صنعتی شدن، رفع فقر، رفع وابستگی، ایجاد تحولات ساختاری و اصلاحات در تمام بخشهای جامعه و گذار از حالت نامطلوب زندگی گذشته به شرایط بهتر، توسعه سیاسی با برخی مفاهیم دیگر در ارتباط است، از جمله مشارکت سیاسی، فرهنگ سیاسی، تبلیغات سیاسی، ارتباطات سیاسی و از همه مهمتر نوسازی، با این که نوسازی و توسعه گاهی مترادف به کار میروند، اما برخی از محققان، توسعه سیاسی را خیلی وسیعتر از نوسازی سیاسی تلقی میکنند و معتقدند نوسازی سیاسی در بطن توسعه سیاسی است. نوسازی سیاسی را میتوان فرایندی تلقی کرد که طی آن، نقشهای کارکردی استراتژیک جامعه به سازندگی و تولید مبادرت میورزند (مهدیخانی، ۱۳۸۰).
۲-۱-۴-۵- توسعه انسانی
بسیاری از صاحبنظران بر این عقیده هستند که انسان نقطه آغازین و محور توسعه است. در واقع میتوان گفت که نقش صنایع، سدها، ماشینآلات که پیشتر جایگاه زیادی در توسعه داشتند و در واقع بعد سخت افزاری توسعه میباشد، کمرنگ شده و آموزش و پرورش و بهداشت به همراه
مقوله هایی مانند جنسیت و محیطزیست که بخش نرمافزاری توسعه هستند، مورد توجه قرار گرفتند. توسعه انسانی اولین بار توسط تیاسن[۲۸] مطرح شد. هدف از این توسعه ایجاد محیطی توانمند برای مردم در برخوردار شدن از زندگی طولانیتر، سالم و خلاقتر است. توسعه انسانی دو وجه دارد: یکی ایجاد قابلیت های انسانی، مانند بهبود سلامت، دانش و مهارت است؛ دیگری استفاده افراد از قابلیت های کسب شده برای ایجاد فرصتها، مانند فعال بودن در عرصه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. توسعه انسانی طبق نظریه های نوین، نقش مهمی در رشد و توسعه اقتصادی دارد و توسعه اقتصادی بدون توسعه انسانی نمیتواند به مسیر مطلوب برسد، به طوری که گفته شده آموزش و پرورش، افزایش مهارت و قابلیتها از الزامات توسعه اقتصادی هستند (فطرس و ترکمنی، ۱۳۹۱). توسعه انسانی میتواند به افزایش درآمد ملی کمک کند، افراد جامعه اگر سالمتر، باسوادتر و دارای تغذیه بهتر باشند، بیشتر در فعالیتهای اقتصادی شرکت می کنند. توسعه انسانی قابلیت افراد را بالا میبرد. افزایش قابلیت افراد باعث افزایش فعالیت و بهرهوری بالاتر آنها می شود. در واقع توسعه انسانی مبتنی بر این ایده است که پیشرفت جوامع انسانی را نمی توان تنها با درآمد سرانه اندازه گیری کرد، بلکه لازمه دستیابی به زندگی بهتر علاوه بر داشتن درآمد، پرورش و بسط استعدادها و ظرفیت انسانی است. بنابراین، توسعه انسانی عبارت از فرایند بسط انتخابها و ظرفیتهای انسانی است. در گزارش سازمان ملل توسعه انسانی روندی است که طی آن امکانات افراد بشر افزایش مییابد، در این سه شاخص طول عمر، سطح دانش و سطح معاش به عنوان مهمترین شاخص های توسعه انسانی معرفی شدند. شاخص توسعه انسانی نتیجه کوششی به منظور تبدیل دیدگاه توسعهای تولیدمدار به دیدگاه توسعهای انسانمدار میباشد (صادقی[۲۹] و همکاران، ۲۰۰۷).
۲-۱-۵- توسعه پایدار
اصطلاح توسعه پایدار را نخستین بار به طور رسمی گروهارلم برونتلند[۳۰] در سال ۱۹۸۷ میلادی در گزارش مشترک ما در کمیسیون جهانی محیطزیست و توسعه[۳۱] مطرح کرد. واژه مذکور در مفهوم گسترده آن بدین معنی است: اداره و بهره برداری صحیح و کارا از منابع پایه، طبیعی و همچنین مالی و نیروی انسانی برای دستیابی به الگوی مصرف مطلوب که به کارگیری امکانات فنی و ساختار و تشکیلات مناسب برای رفع نیاز نسل امروز و آینده به طور مستمر و رضایت بخش امکان پذیر می شود (یاری حصاری و همکاران، ۱۳۹۰).
در برخی منابع واژهی پایدار بودن به حفظ کردن، ادامه دادن حیات و موجودیت، متوقف نشدن و قطع امید نکردن و امتداد یافتن معنا شده است. اگر پایداری فقط در چارچوب این معانی به کار برده شود، برای جامعه انسانی کاربردی نخواهد داشت. جامعه انسانی یک نظام سازگار پیچیدهای است که درون نظام سازگار پیچیده دیگری یعنی محیط طبیعی جای گرفته است که برای حمایت و پشتیبانی بدان وابسته است. این نظامها در تعامل دو جانبه با یکدیگر بوده و در یک مسیر تکامل هماهنگی قرار دارند و هر یک شامل هزاران نظام فرعیاند که در تعاملی دو جانبه و هماهنگ با یکدیگر رشد می کنند. بنابراین، تغییر و تکامل مداومی در جریان است. فزون بر آن، در صورتی که
نظامها بخواهند ماندگار و پایدار بمانند، میبایست این توانایی را برای تغییر و تکامل حفظ کنند. با این نگرش، هدف پایداری بهگونه ای دقیقتر، به هدفی از توسعه پایدار معنی و تفسیر می شود (بوسل[۳۲]، ۱۹۹۹). در واقع پایداری به عنوان وجه وصفی توسعه، وضعیتی است که در آن مطلوب بودن و امکانات موجود در طول زمان کاهش پیدا نمیکند و از کلمهی Sustenere به معنای زنده نگهداشتن گرفته شده است که بر حمایت یا دوام بلند مدت تأکید می کند (زاهدی و نجفی، ۱۳۸۴). بنابراین،
توسعه پایدار را میتوان حالتی از تعادل و توازن بین ابعاد مختلف توسعه دانست (دانشپور و مرادپور، ۱۳۸۶).
توسعه پایدار، فرآیندی جهت دستیابی به نگرش آیندهنگر و جامع و رضایتمندی مستمر، از طریق شناخت روابط میان انسانها و محیطزیست و میان اجزای محیطزیست و مداخلهگری عقلانی جهت بهبود این روابط، به کارگیری تلفیقی تکنولوژی جدید، دانش بومی و تأکید بر حقوق آحاد بشر است (آزیری، ۱۳۸۷). توسعه پایدار سه بٌعد اقتصادی، اجتماعی و اکولوژیکی را در بر
میگیرد. این ابعاد دارای ساختاری مشخص و نظامی سلسله مراتبی هستند. بنابراین، توسعه پایدار تنها مبتنی بر سیاستهای محیطی نیست و بدون حل مسائل اجتماعی و اقتصادی، توسعه پایدار محقق نخواهد شد. همچنین این امر نیازمند دیدی کلنگرانه در سیاستهای توسعه محیطی، اجتماعی و اقتصادی و یکپارچگی در این سه بٌعد است. بنابراین، در تبیین نظری مفهوم توسعه پایدار که بر تعامل ابعاد سهگانه توسعه اقتصادی و اجتماعی و محیطی تأکید دارد، رویکردهایی چون حفاظت گرایی، محیطگرایی و جامعهگرایی شکل گرفتهاند. در توسعه اقتصادی هدف غایی رشد اقتصادی پایدار، به حداکثر رساندن منافع، حفاظت و بازیافت منابع، کاهش ضایعات و در توسعه اجتماعی رضایتمندی از نیازها و افزایش خوداتکایی معنا یافتهاند (رودریگو[۳۳]، ۲۰۰۹). توسعه پایدار به استناد تعاریف برشمرده، فرایندی است که اهداف اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی جامعه را هرجا که ممکن است از طریق وضع سیاستها و انجام دادن اقدامات لازم و عملیات حمایتی با هم تلفیق میکند و هر جا که تلفیق امکان ندارد، به ایجاد رابطه مبادله بین آنها و بررسی و هماهنگی این مبادلهها میپردازد. براین اساس، در توسعه پایدار سه دسته هدف و بر مبنای آنها سه محیط و سه بٌعد اصلی وجود دارد که عبارتاند از محیطهای اقتصادی، اجتماعی، طبیعی و ابعاد اقتصادی، اجتماعی، و زیست محیطی در غالب مستندات. توسعه پایدار بر مبنای همین اهداف تعریف و ترسیم شده است و با تأکید بر این سه دسته هدف شمای توسعه پایدار را به صورت شکل ۲-۳ ترسیم کرده اند (زاهدی، ۱۳۸۹).
اهداف زیست محیطی محیطی
جهانی
اهداف اجتماعی
ملی
اهداف اقتصادی
محلی
شکل ۲-۳- توسعه پایدار از دید سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی (زاهدی، ۱۳۸۹).
همچنین با توجه به مباحث ذکر شده در مورد پایداری مفروضات اصلی توسعه پایدار را میتوان به شرح زیر عنوان کرد (زاهدی، ۱۳۸۹):
۱٫کنار گذاشتن تصور قدرتی انسان ۲٫ اکوسیستم بسیار مهمتر از درک و تصور فعلی است ۳٫ عدالت و برابری۴٫ مشارکت و وفاق ۵٫ مردم محوری ۶٫ برنامه جامع و تلفیقی۷٫ نگاهی نظامند و کلگرایانه ۸٫ انعطافپذیری ۹٫ استفاده عاقلانه از منابع و ۱۰٫ تفکر جهانی و عمل محلی.
۲-۱-۶- توسعهنیافتگی
واژه توسعهنیافته که در مورد بعضی کشورها و یا یک ناحیه به کار میرود مانند مفهوم توسعه، فرآیندی چند بٌعدی است و مشخصات آن عبارت است از، میزان بالای رشد جمعیت، پایین بودن سطح زندگی، غلبه بخش کشاورزی بر صنعت، ساختارهای سنّتی کشاورزی و ایلاتی، اختلافات قومی، سرمایه کم، فقدان پسانداز، اشتغال ناکافی، سوءتغذیه، وضع بد بهداشت و مسکن، ضعف قابلیت تولید یا بهرهوری. توسعهنیافتگی پدیدهای است که در بستر تاریخ شکل میگیرد؛ از اینرو، برای مطالعه و درک این پدیده، بررسی و تجزیه و تحلیل ریشههای تاریخی آن ضروری است. توسعهنیافتگی تنها به معنای فقدان توسعه نیست و نیز پدیدهای نیست که زاده درون جامعه توسعهنیافته باشد؛ بلکه در اثر ادغام اقتصادهای طبیعی در روند توسعه سرمایهداری در سطح جهانی به وجود آمده است (نراقی، ۱۳۷۲). تبدیل اقتصادهای طبیعی به اقتصادهای توسعهنیافته، به دلیل توسعه سرمایهداری در مقیاس جهانی است. توسعهنیافتگی در اصل از رخنه شیوه سرمایهداری به سود یک اقلیت ممتاز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به درون جوامعی ناشی میشود که بر اثر نظامهای اجتماعی کمپیشرفته خویش، زنگ زده و فرسوده میباشند. توسعهنیافتگی پدیدهای است که همزمان با گسترش استعمار ملل جهان سوم، توسط کشورهای پیشرفته صنعتی معاصر پا به عرصه وجود گذاشت. توسعهنیافتگی را نمیتوان به منزله مرحله ای از توسعه توصیف کرد؛ چون روندی است که در تاریخ روابط اقتصادی کشورهای صنعتی و جوامع سنّتی پیدا شده است و پیش از توسعه سرمایهداری و استعمار، توسعهنیافتگی و توسعهیافتگی وجود نداشت؛ بلکه جوامع در مرحلهای از توسعه کم قرار داشتند (شایانمهر، ۱۳۷۹). به بعضی از تعاریف توسعهنیافتگی در زیر اشاره شده است، هرچند که در هر یک از صاحبنظران به جنبهای از آن نظر دارند.
توسعهنیافتگی وضعیتی است که به دلیل عدم هماهنگی بین عوامل اقتصادی و تکنولوژی کاربردی امکان استفاده همزمان از سرمایه و نیروی کار در جامعه میسر نیست (ازکیا و غفاری به نقل از فورتادو[۳۴]، ۱۳۸۶). مناطق توسعهنیافته به جایی گفته می شود که از لحاظ استانداردها و شاخص های توسعه در سطح بسیار پایینی قرار دارند و مجموعه بیشماری از شرایط نامطلوب برای کار کردن و زیستن وجود دارد، محصول، درآمد و سطح زندگی پایین است. توسعهنیافتگی حالت یا وضع توسعه اقتصادی در یک ناحیه یا کشور است که وسایل ضروری برای رشد اولیه را ندارد و نسبت بالایی از منابع آن باید به کارهای کشاورزی تخصیص یابد. مسأله اساسی در این مرحله از توسعه اقتصادی این است که حد بالایی از سطح قابل دستیابی به مقدار تولید سرانه وجود ندارد. این محدودیت از این واقعیت برخاسته است که امکانات بالقوه ناشی از علم جدید و منابع، اساساً یا موجود نیستند و یا با قاعده و نظم به کار نمیافتند (نراقی، ۱۳۷۲).
نظریهپردازان توسعه، عوامل توسعهنیافتگی را به دو دسته عوامل درونی و بیرونی تقسیم میکنند که عبارتند از (آقابخشی و افشاریراد، ۱۳۷۹):
الف- عومل درونی
۱- رشد بیرویه جمعیت؛
۲- محدودیتهای نیروی انسانی ماهر؛
۳- محدودیتهای ذاتی و ساختی؛
۴- موانع فرهنگی؛
۵- عدم کارایی در استفاده از کمکهای تکنیکی کشورهای توسعه یافته؛
۶- بیتوجهی به امر تحقیقات و پژوهشهای علمی و تکنولوژیک؛
۷- کمبود امکانات مالی، سرمایه و تخصص؛
۸- عدم کارآیی دولتها؛
ب- عوامل بیرونی
۱-رابطه استعماری؛
۲-انقلاب صنعتی؛
۳-برخورد تاریخی؛
۴- تجارت جهانی.
۲-۲- آثار و پیامدهای توسعه روستایی
روستا بستر گسترده توسعه کشاورزی است. بنابراین، توسعه کشاورزی در روستا صورت میگیرد. توسعه روستایی مفهومی زنده از توسعه در بخشهای اقتصاد روستایی است. از جمله عوامل مؤثر بر روند رشد اقتصادی یک کشور منابع طبیعی است، اما در روستاها منابع طبیعی به طور مطلوب مورد استفاده قرار نمیگیرند. وجود منابع طبیعی و کشاورزی به معنی رشد و توسعه کشاورزی نیست بلکه چگونگی استفاده از بهره برداری تبدیل و فراوری آنها است. از این رو هرچند منابع طبیعی شرط مهمی برای توسعه کشاورزی است، اما فرایند بهره برداری از منابع طبیعی اهمیت زیادی دارد. منابع طبیعی در روستا وجود دارد. با توسعه روستایی بهره برداری از آنها انجام میگیرد و موجب توسعه کشاورزی می شود (حقیقی، ۱۳۷۶).
۲-۲-۱- اشتغال
تاکنون راهحلهای متفاوتی برای مقابله با بیکاری و توسعه فعالیتهای شغلی ارائه شده است. صاحبنظران بر این عقیدهاند که مشکلات شغلی به ویژه بیکاری در نواحی شهری ریشه در توسعهنیافتگی روستایی دارد. بسیاری از برنامه ریزان بر این تصورند که با ایجاد برخی امکانات رفاهی و خدماتی در نواحی روستایی، ماندگاری جمعیت در روستا عملی شده و میل به مهاجرت کاهش مییابد. در حالی که بهره گیری از خدمات برای کسب رفاه بیشتر، نیاز به سرمایه گذاری دارد. چنانچه شغل و درآمدی برای مکان زیستی ایجاد نشده باشد، جمعیت با مشکلی مضاعف مواجه شده و قدرت بهرهگیری از خدمات را نخواهد داشت، بنابراین، آغازین هر حرکتی در محیط روستایی، برنامه ریزی برای ایجاد اشتغال و درآمد، به ویژه برای جوانان روستایی است که وارد بازار کار میشوند و برای تأمین معاش خود در جریان زندگی باید شاغل شوند (مطیعیلنگرودی و نجفیکانی،۱۳۹۰). از آنجا که محدودیت امکانات اشتغال در روستاها از یک سو و توسعه خدمات و امکانات در نواحی شهری از سوی دیگر، سبب افزایش مهاجرت روستاییان به شهرها گردیده است، همچنین با توجه به اینکه کشاورزی از نظر ایجاد اشتغال جدید، قادر به پاسخگویی نیازهای شغلی جوانان روستایی نیست، ضرورت صنعتی شدن و توسعه روستاها می تواند به عنوان یکی از راه حلهای مناسب برای ایجاد اشتغال، افزایش درآمد روستاییان، جلوگیری از مهاجرت به شهرها و بالاخره توسعه صنعتی کشور محسوب شود (پوراحمد و همکاران، ۱۳۸۱).
نظریه صنعتی شدن و توسعه مناطق روستایی بهعنوان یک تسهیل کننده در جهت ایجاد اشتغال پایدار و بهعنوان آخرین چاره کار برای حل مشکل فقر مناطق روستایی، هم می تواند بخش بالقوهای در جهت حل مشکل بیکاری و هم عاملی تسکین کننده برای مناطق محروم روستایی محسوب شود (سامال[۳۵]، ۱۹۹۷). این دیدگاه معتقد است صنعتی شدن و توسعه روستا و گسترش فعالیتهای غیر کشاورزی عاملی مهم در افزایش رفاه و تأمین کالاها و خدمات ضروری برای خانوادههای فقیر روستایی است (طاهرخانی، ۱۳۸۰). همچنین صنعتی کردن روستا و توسعهروستایی به استقرار صنعت در مراکز روستایی اشاره دارد و باعث ایجاد اشتغال غیر کشاورزی، کمک به جلوگیری از جریان مهاجرت به مراکز شهری، تقویت پایه های اقتصادی مراکز روستایی، استفاده کامل از مهارت های موجود در ناحیه، فراوری تولید کشاورزی محلی و تهیه نهادههای اساسی و کالاهای مصرفی برای کشاورزان و دیگر افراد محلی می شود (سرورامینی و همکاران، ۱۳۸۹).
با عنایت به این امر مهم، در دهه اخیر توسعه روستاها استقرار صنایع در روستا در قالب شهرکها و نواحی صنعتی در دستور کار مسؤلان و برنامه ریزان کشور قرار گرفته است (مطیعیلنگرودی و نجفی کانی، ۱۳۹۰). در همین اثنا، ایجاد و توسعه شهرکهای صنعتی در نواحی روستایی می تواند در تعدیل مشکلات و تأمین اشتغال و درآمد برای روستاییان بدون عوامل تولید بسیار مؤثر باشد. در حال حاضر که تأمین اشتغال در نواحی روستایی از طریق بخش کشاورزی به دلیل کمبود عوامل تولید آب و خاک با مشکل روبرو است و این کمبود عامل مهاجرتهای بی رویه روستایی گردیده است. توجه به توان روستایی صنایع، برای کارآیی محیط روستا بسیار مؤثر است، زیرا توسعه روستایی صرفاً توسعه کشاورزی نیست و توسعه کشاورزی یکی از زیر سیستمهای توسعه روستایی محسوب می شود (قاسمی سیانی، ۱۳۸۳).
۲-۲-۲- جلوگیری از مهاجرت
ضعف ساختاری مناطق روستایی سبب گردیده تا روستاییان برای بهدست آوردن فرصتهای بهتر به مناطق شهری مهاجرت کنند. گریزناپذیری مهاجرت به ویژه در میان اقشار دانشآموخته به عنوان فرار مغزهای روستایی تعبیر شده است. لذا، مهاجرت برای کسب موفقیت نتیجه این شعار شد. به این ترتیب به نظر میرسد ارزشهای سنتی اجتماعات روستایی با منطق سادگی و بیپیرایگی در مقایسه با شهر رنگ میبازد و مهاجرت به عنوان یکی از پیامدهای آن تظاهر مییابد (طاهرخانی، ۱۳۸۰).
۲-۳- تاریخچه توسعه روستایی در ایران
توسعه روستایی نیز از لحاظ مفهومی همان بار توسعه را دارا است، با این تفاوت که به بخش خاصی از جامعه محدود میگردد. به عنوان نمونه چمبرز توسعه روستایی را شامل کمک به فقیرترین مردمی میداند که در نقاط روستایی بهدنبال امرار معاش بوده و خواستار کنترل بیشتر بر منابع توسعه هستند. وی این گروه را مرکب از کشاورزان خردهپا، اجارهداران و افراد فاقد زمین میداند. توسعه روستایی از لحاظ تاریخچه نیز مانند توسعه به آغاز یکجانشینی بشر در نقاطی به نام روستا بر میگردد. اما موضوع توسعه روستایی به صورت یک ضرورت مهم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به یکصد سال اخیر و به ویژه به بعد از جنگ جهانی دوم برمیگردد. نگاهی گذارا به تاریخچه توسعه روستایی در این دوره نشان میدهد که در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ توسعه به عنوان مهمترین عامل در توسعه روستایی مورد توجه قرار گرفت. در اواخر دهه ۱۹۶۰ و دهه ۱۹۷۰ شاهد تأکید بیشتر بر افزایش بازدهی کشاورزی بوده، اما تجربه نشان داد که با وجود افزایش در کل تولیدات کشاورزی، نابرابریها به دلیل توزیع نامناسب این افزایش تولید تشدید شد. بعد از دوران فوق و با مشاهده نابرابریهای به وجود آمده ناشی از آن، و در شرایط کنونی تأکید اصلی بر رشد همراه با عدالت اجتماعی، بهعنوان یک قاعده و اصل پذیرفته شده است (براتی، ۱۳۸۲).
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد علل توسعه نیافتگی مناطق روستایی- فایل ۶