مداخله­ ی گروهی روانی اجتماعی

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

2-1-4-1-پیشینه­ی مداخلات گروهی روانی اجتماعی

اختراع میکروسکوپ،کشف میکروب و پیشرفت علم تشریح باعث­ شد که توجه پزشکان صرفا به­نقش عوامل زیستی در ایجاد و گسترش بیماری­ها معطوف شود. در نتیجه پیشرفت­های پزشکی و اعتقاد به جدایی جسم و روان اساس رویکرد و الگویی جدید برای درک مفهوم سلامت و بیماری شد. این الگوی جدید به­مدل زیستی-پزشکی معروف است. طبق مدل زیستی-پزشکی بیماری به­بدن و مکانیسم های فیزیولوژیکی و جسمی مربوط است و ارتباطی به مسائل روانی-اجتماعی ندارد(انگل،1977به نقل از علی پور،1390). الگوی زیستی –پزشکی همواره از طرف دانشمندان به­ویژه روان­شناسان و روان­پزشکان از جمله انگل مورد انتقاد قرار­گرفته­است. وی معتقد است که هر تغییر بیو­شیمیایی مستقیما قابل ترجمان به بیماری نیست، بروز یک بیماری در نتیجه­ تغییرات بیو شیمیایی و عوامل روان­شناختی است. به­علاوه وی معتقد است که متغیر­های روانی اجتماعی تعیین ­کننده­ های بسیار مهم آسیب­پذیری، شدت و شروع بیماری هستند که در مدل سنتی به آنها توجه نشده است. همچنین به­اعتقاد وی موفقیت اغلب درمان­های زیستی تحت تاثیر عوامل روانی اجتماعی از جمله اثر پلاسبو(دارونما)است(برل-کاریو و همکاران،2004به نقل از علی پور،1390).

با شدت گرفتن انتقادات نسبت به الگوی زیستی-طبی، در ربع آخر قرن بیستم الگوی جدید زیستی-روانی و اجتماعی توسط انگل(1977) معرفی شد. طبق این الگو، سلامت ما (وبیماری) نتیجه­ تعامل متقابل عوامل زیستی، روان­شناختی و اجتماعی است. در نتیجه عامل ایجاد یک بیماری تک­علتی نیست بلکه بیماری، محصول عوامل متعدد است و درمان نیز باید چند­وجهی باشد. این الگو از نظریه­ سیستم­ها نیز تاثیر پذیرفته است یعنی معتقد است در ایجاد بیماری سیستم های بدنی، روان شناختی و اجتماعی دخیل هستند.

مقایسه­ دو مدل و الگوی فوق نشان می­دهد که مدل دوم هم کامل­تر و هم جامع­تر است. همچنین با تجارب شخصی ما و پژوهش­ها سازگارتر است و نیز با تعریف سازمان بهداشت جهانی از سلامت مطابقت دارد(علی پور،1390). حمایت اجتماعی که به « امکاناتی که دیگران برای فرد فراهم می­ کنند»و یا به­عنوان «معرفتی که باعث می­ شود فردی باور کند که مورد احترام و علاقه­ دیگران بوده، عنصری ارزشمند و دارای شأن به شمار آمده و به  یک شبکه­ی  اجتماعی روابط و تعهدات متقابل تعلق دارد»یکی از واسطه های استرس-بیماری است(مارموت،2008 به نقل از زارع شاه آبادی،1389). برخی حمایت اجتماعی را واقعیتی اجتماعی و برخی آن را ناشی از ادراک فرد می دانند. ساراسون(1988) حمایت اجتماعی را مفهومی چند بعدی می­داند که هر دو مفهوم را دربر­می­گیرد(علی پور،1383). پژوهش های مختلف نشان داده است که حمایت اجتماعی با سلامتی و بیماری رابطه دارد. برای توجیه این رابطه دو مدل مطرح شده است؛ مدل سپر­مانند که بر اساس آن حمایت اجتماعی همانند سپری اثرات منفی استرس به­ویژه استرس­های شدید را می­کاهد و مدل تاثیر مستقیم که معتقد است صرف نظر از وجود یا عدم وجود استرس، بالا بودن حمایت اجتماعی با افزایش سلامتی و کاهش بیماری مرتبط است(علی پور،1390). به­بیان دیگرحمایت اجتماعی از طریق دو فرایند عمده بر کنترل بیماری دیابت مؤثر است1-اثر مستقیم حمایت اجتماعی از طریق رفتارهای مرتبط باسلامت مثل تشویق رفتارهای سالم2-اثر تعدیل­کننده­ حمایت اجتماعی که به تعدیل آثار فشارعصبی حاد و مزمن بر سلامت و همچنین افزایش سازگاری با فشار عصبی بیماری دیابت کمک می­ کند(مارموت و ویلکینسون،2008).

تحقیقات مختلف نشان داده است که حمایت اجتماعی تغییرات فیزیولوژیک ناشی از استرس­ها را می کاهد و تغییرات مثبتی در شاخص­ های فعالیت ایمنی بدن ایجاد می­ کند. همین­طور حمایت اجتماعی باعث افزایش رفتارهای حافظ سلامتی از جمله خواب مناسب و کنترل وزن می­ شود و رفتارهای تهدید کننده­ سلامتی و نیز استرس را کاهش می­دهد. مشاهده شده است که هم حمایت اجتماعی عمومی و هم حمایت مربوط به دیابت با تبعیت از رفتارهای خود مراقبتی در بیماران دیابتی همبستگی دارد(وانگ و فنسک،1996؛ التو و یوتلا،1997؛ گیلیبرند و استونسون،2006؛ تلجامو و هنتینن،2001؛ فام،فورتین و تیبودیو،1996؛ ون،شفرد و پارچمن،2004،البریت،2001؛ گری سویلا،ناوا و مالاکارا،1995). به­عبارتی حمایت اجتماعی که هدف مداخلات روانی اجتماعی است سبب افزایش توان سازگاری فرد می­ شود و واکنش‌های سازگارانه نیروی بالقوه فرد را به حرکت در­‌آورده و بر­عکس واکنش‌های ناسازگارانه باعث عمیق‌تر­شدن نگرانی حاصل از بیماری، انحطاط، واپس‌گرایی و در نهایت بروز اختلالات روانی- اجتماعی می‌گردد(علی پور،1390). در واقع مداخلات روانی اجتماعی ریشه در نظریه­ شناخت اجتماعی بندورا دارد که مبتنی بر ارتباطات تعاملی و دینامیک بین عوامل محیطی، عوامل شخصی و رفتار فرد است و می‏تواند به عنوان پایه‏ای برای استراتژی‏های مداخله بکار رود(بندورا،1986).

1.Marmot&Wilkinson

2.Sarason

3.Marmot

1.Wang&Fensk

2.Aalto&Uutea

3.Gillibrand&Stevenson

4.Toljamo&Hentinen

5.Pham,Fortin&Thibaudeau

6.Wen,Shepherd&Parchman

7.Albright

8.Gray-sevilla,Nava&Malacara

9.Bandura

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...