نمودار ۲ـ۲ـ۱٫ رابطه انواع تصمیمها و مسائل و سطوح سازمانی (منبع: کونتز، ۱۹۸۹: ۱۱۶؛ به نقل از: فیضی، ۱۳۸۴: ۷۲)
۲ـ۲ـ۴٫ مدلهای تصمیمگیری
جان دیویی[۸۹] در اثرِ تحقیقاتی که در سال ۱۹۱۰ انجام داد، به این نتیجه رسید که حل مسئله، مستلزم چهار مرحله مختلف به شرح زیر است:
۱٫ رویداد و یا جریاناتی که تصمیمگیرنده را متوجه وجود مسئله میکند؛
۲٫ نوع مسئله، ابعاد و ویژگیهای آن مورد بررسی قرار گرفته، شناسایی میشود؛
۳٫ جستجو و تجسس برای یافتن راه حل های مختلفی که میتواند مسئله را حل کند، آغاز میگردد؛
۴٫ عواقب ناشی از انتخاب و به کار بستن هر راهحل، مورد بررسی قرار گرفته و بر اساس این ارزیابی، مناسبترین راهحل انتخاب و به مورد اجرا گذارده میشود.
اگرچه محققین مختلف، فرایند تصمیمگیری را به مراحل مختلفی تقسیم کردهاند، ولی پایه و اساس، غالباً همین مدل دیویی است (سعادت، ۱۳۷۲: ۱۸).
۲ـ۲ـ۴ـ۱٫ مدل کلاسیک/عقلایی تصمیمگیری
در تئوری کلاسیک تصمیمگیری، فرض است که تصمیمگیرنده، اطلاعات برای تصمیمگیری و کنترل کامل به روی تصمیم دارد. پس تئوری کلاسیک در واقع مدلی برای تصمیمگیری در شرایط معلوم است زیرا تصمیمگیرنده در موقعیتی میباشد که میتواند به طور دقیق، عواقب ناشی از تصمیمات خود را پیشبینی نماید. این توانایی تصمیمگیرنده، ناشی از رابطه مستقیم تکبهتکی است که میان تصمیم و نتیجه تصمیم در مدلهای تصمیمگیری در شرایط معلوم فرض شده است (سعادت، ۱۳۷۲: ۱۴۰).
یک فرد تصمیمگیرنده عقلایی، کاملاً منطقی و واقعی خواهد بود. او بهدقت مشکل را تعریف میکند و هدف معین و روشنی دارد. علاوه بر این، مراحل فرایند تصمیمگیری همیشه منجر به انتخاب گزینهای خواهد شد که رسیدن به هدف را تسریع میکند. نمودار زیر مفروضات عقلانیت را به طور خلاصه نشان میدهد:
نمودار ۲ـ۲ـ۲٫ مفروضات عقلانیت (منبع: رابینز و دیسنزو، ۱۳۷۹: ۱۳۴)
موضوع مهمی که باید به خاطر داشته باشیم این است که مفروضات عقلانیت و درجه اطمینانی که مفروض است، به ندرت اتفاق میافتد (رابینز و دیسنزو، ۱۳۷۹: ۱۳۴).
در نمودار زیر فرایند تصمیمگیری بر اساس مدل عقلایی نشان داده شده است. توضیح هر یک از این مراحل در ادامه میآید:
نمودار ۲ـ۲ـ۳٫ مدل عقلایی فرایند تصمیمگیری (منبع: برگرفته از: هَچ، ۱۳۸۵: ۲/۴۳۸)
۱٫ شناسایی مسئله: تصمیمگیری در اصل فرآیندی برای حل مسئلهای است که مانع حصول به اهداف سازمانی است. به همین جهت مدیران اول باید تشخیص دهند که مسئلهای وجود دارد، سپس به عوامل ایجاد کننده مسئله و روابط میان آن ها توجه کنند تا بتوانند تعریف دقیقی از مسئله ارائه دهند و با توجه به مسئله مشخص و تعریفشده در علتهای مسئله دقت کنند تا بتوانند به راه حل های مؤثر برای حل مسئله دست یابند؛
۲٫ ارزیابی راه حل ها: در این مرحله احتمال وقوع نتایج هر یک از راه حل ها ارزیابی میشود. برای این کار، مدیران ویژگیهای هر یک از راه حل ها را ارزیابی، سپس آنهایی را که غیرقابل قبول، نامناسب، بسیار گران یا دارای شرایط غیرقابل پذیرش دیگری باشند جدا میکنند. همچنین اگر راهحلی نتواند به طور کارآمد اجرا شود یا به تحقق هدفهای سازمان کمک کند طبیعتاً راهحل عقلایی نیست و آن را کنار میگذارند. علاوه بر این، در ارزیابی راه حل ها، تأثیر راه حل ها بر قسمتهای دیگر و همچنین محیط سازمان نیز بررسی میشود (بووی، ۱۹۹۳: ۱۸۲)؛
۳٫ انتخاب راهحل: بعد از ارزیابی راه حل ها، مدیران با انتخاب یک راه از میان راه حل های گوناگون تصمیم میگیرند. آنان با سنجش و مقایسه میزان مخاطره و منافع هر راهحل، بهترین آن ها را انتخاب میکنند. از این مرحله، آمادگی مدیر برای مخاطره یا تمایل او به خطر کردن عاملی اساسی و تعیینکننده است. بعضی مدیران راهحلی را که منابع بالقوه زیادتری دربرداشته باشد با پذیرش مخاطره بیشتری انتخاب میکنند. بنابرین توجه به نتایج مخاطره و پیشبینی منافعی که هر راهحل به همراه مخاطره مورد نظر عاید سازمان میکند از اهمیت زیادی برخوردار است؛
۴٫ اجرای راهحل انتخابی: یک تصمیم خوب زمانی میتواند موفق باشد که توسط کسانی که میخواهند آن را اجرا کنند پذیرفته شود و مورد حمایت قرار گیرد. از آنجا که مدیران تصمیمگیرنده به طور عموم، برای اجرای تصمیمها به دیگران وابستهاند، باید دقیقاً توجه داشته باشند که چگونه اجرای تصمیمها بر افراد و وظایف آنان اثر میگذارد. یکی از راههای مؤثر برای جلب حمایت کارکنان در اجرای تصمیم، فراهم کردن زمینه مشارکت آنان در فرایند تصمیمگیری است. به طور کلی، موفقیت اجرای تصمیم به مهارتهای ارتباطی مدیران و حساسیت آنان درباره واکنش کارکنان نسبت به تغییر بستگی دارد (بووی، ۱۹۹۳: ۱۸۳ـ۱۸۴)؛
۵٫ ارزیابی نتایج: مرحله نهایی فرایند تصمیمگیری، ارزیابی نتایج و فراهم کردن بازخورد درباره تصمیم و اجرای آن است. این کار میزان تطابق نتایج با انتظارات را نشان میدهد که در صورت لزوم، مدیران تغییراتی را برای اصلاح تصمیم یا اجرای آن اعمال کنند. اگر تصمیم اصلی نتایج مطلوب را به بار نیاورد ممکن است ناشی از درست تعریف نشدن مسئله باشد و شاید نیاز به جایگزینی راهحل دیگری به جای راهحل انتخابشده باشد (برگرفته از: فیضی، ۱۳۸۴: ۸۶ـ۸۸).
۲ـ۲ـ۴ـ۲٫ مدل رفتاری تصمیمگیری (عقلانیت محدود)
برخلاف مدل کلاسیک تصمیمگیری که در آن عقلانیت انسان، جامع، کامل و نامحدود تلقی شده است، در مدل رفتاری تصمیمگیری، تعریف محدودتری از مفهوم عقلایی ارائه میشود (سعادت، ۱۳۷۲: ۲۷). سایمون بر اساس مقایسهای از فعالیتهای تصمیمگیری واقعی با مجموعه آرمانی مندرج در مدل تصمیمگیری عقلایی اظهار میدارد، تلاشهایی که در سازمان باید عقلایی باشد از طریق موارد زیر محدود میشود:
۱٫ اطلاعات ناقص و ناکامل؛
۲٫ پیچیدگی مسائل؛
۳٫ ظرفیت پردازش اطلاعات انسانی؛
۴٫ زمان در دسترس برای فرآیندهای تصمیمگیری؛
۵٫ اولویتهای متعارض تصمیمگیرندگان در باب اهداف سازمانی.