مولفه افقی: در خدمت همنوعان و موجودات دیگر بودن.
۲-۱-۷ تعاریف هوش معنوی
هوش معنوی مجموعه ای از قابلیت های سازگارانه ذهنی است که بر اساس جنبه های غیرمادی و متعالی واقعیت قرار گرفته؛ به خصوص آن جنبه هایی که مرتبط با طبیعت وجودی فرد، معنی سازی فردی، تعالی و حالات مبسوط هوشیاری است. این فرآیندها نقشی سازگارانه در تسهیل معنی سازی فردی، حل مسئله، و استدلال انتزاعی دارند (کینگ[۱۸]، ۲۰۰۸).
امرم[۱۹] (۲۰۰۵) هوش معنوی را شامل داشتن حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ها و معتقد به بهتر شدن دنیا می داند. وی همچنین هوش معنوی را توانایی کاربرد و بروز ارزش های معنوی می داند به نحوی که باعث ارتقاء عملکرد روزانه و سلامت جسمی و روحی فرد شوند.
سانتوس[۲۰] (۲۰۰۶) معتقد است هوش معنوی مرتبط با آفریننده جهان است. وی این هوش را توانایی شناخت اصول زندگی، قوانین طبیعی و معنوی و بنا نهادن زندگی بر اساس این قوانین می داند.
سیسک[۲۱] (۲۰۰۸) هوش معنوی را توانایی کاربرد رویکرد چند حسی در حل مسئله و یادگیری همراه با گوش سپردن به ندای درون معرفی می کند. به عبارت دیگر، هوش معنوی خودآگاهی عمیقی است که فرد بیشتر از جنبه های درونی اش آگاه شده و آنها را درک می کند به گونه ای که بشر در این حالت تنها جسم نبوده بلکه مجموعه ای از فکر، روح و بدن است.
نوبل[۲۲] (۲۰۰۱) هوش معنوی را پتانسیل ذاتی و استعدادهای درونی در بشر توصیف می کند و آن را بیانگر عملکرد ذهنی انسان می داند چون ما انسان ها با کمک هوش معنوی به مسائل مربوط به هستی می اندیشیم تا ارتباطات درونی آن ها را بیابیم.
هوش معنوی هوشی است که ما را قادر می سازد تا به حل مسائل معنایی و ارزشی خود بپردازیم و همچنین هوشی است که می توانیم اعمال و زندگی خویش را به وسیله آن در بافتی وسیع تر، غنی تر و بامعناتر قرار دهیم (زهر و مارشال، ۲۰۰۰).
هوش معنوی قابلیتی است که باعث می شود فرد از طریق امکانات و توانمندی های معنوی خود، مباحث علمی و معنوی مربوط به هستی را به گونه ای بهتر بشناسد و معنای آن را درک کند (نازل، ۲۰۰۴).
وگان[۲۳] (۲۰۰۱) هوش معنوی را به عنوان فهم عمیق سوالات معنوی و بصیرت همراه با سطوح چندگانه هوشیاری می داند.
ویگلزروث[۲۴] (۲۰۰۴) هوش معنوی را معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی، و توانایی به دست آوردن قدرتی تعریف می کند که ما را برای رسیدن به رویاهایمان یاری می دهد.
ولمن[۲۵] (۲۰۰۱) هوش معنوی را قابلیت پاسخ به سوالات در مورد معنای زندگی و ارتباط و اتصال بین هر یک از ما و جهانی می داند که در آن زندگی می کنیم.
ایمونز[۲۶] (۲۰۰۰) هوش معنوی را کاربرد سازگارانه اطلاعات معنوی در تسهیل حل مسائل روزانه و هدف یابی و دست یابی به آنها می داند.
هوش معنوی همان توانایی است که به ما قدرت می دهد در راستای تحقق رویاهایمان تلاش و کوشش نماییم. این هوش زمینه ای برای چیزهایی است که به آن ها معتقدیم و در واقع نقش باورها و هنجارها، عقاید و ارزش ها را در فعالیت هایی دارد که ما بر عهده می گیریم (ابراهیمی، ۱۳۸۶).
۲-۱-۸ ابعاد هوش معنوی
یکی از محققینی که سعی در معرفی هوش معنوی داشته، رابرت ایمونز است. او عقیده دارد تعابیر و معانی مختلف معنویت و مذهبی بودن، سبب تمرکز تحقیقات بر روی معنای معنویت شده است. همزمان روندهای جدیدی در روانشناسی دین ظهور کرده که به واسطه آن ها اقداماتی اثر گذار ولی غیرمنسجم صورت گرفته است به طوری که باورها، نوعی تعهد معنوی قلمداد می شوند که مرتبط با موفقیت در زندگی روزمره (برای مثال سلامت فیزیکی و روانی و نیز موفقیت در زندگی زناشویی) می باشند. ایمونز بر این عقیده بود که در چنین شرایطی وجود مفهومی که این پتانسیل را داشته باشد بسیار مهم است و آن مفهوم، همان هوش معنوی می باشد (ایمونز، ۲۰۰۰).
او معتقد است اگر معنویت را به عنوان مجموعه ای از توانایی ها و قابلیت ها که افراد را در حل مشکلات و کسب اهداف خود توانمند می سازد تعریف کنیم، آن گاه می توانیم موجودیت هوش معنوی را نیز در نظر گرفته و مورد بررسی قرار دهیم (ایمونز، ۲۰۰۰).
به طور کلی ایمونز هوش معنوی را متشکل از پنج بعد یا توانایی مختلف می داند. به نظر او حداقل پنج توانایی معرف هوش معنوی هستند که در اغلب فرهنگ ها مورد ستایش قرار گرفته اند به گونه ای که برخی فرهنگ ها برای این مهارت ها اولویت بیشتری قایل شده اند. دلیل خاصی درباره این که این توانایی ها پنج مورد هستند وجود ندارد ضمن این که هیچ ترتیب خاصی برای قرار گرفتن آن ها متصور نیست. این پنج بعد یا توانایی عبارتند از:
-
- قابلیت تعالی فیزیکی و مادی: ظرفیت انسان برای ورود به سطوح نامتعارف و متعالی هوشیاری و نیز بالاتر رفتن یا فراتر رفتن از محدودیت های عادی و جسمی
-
- توانایی ورود به سطح معنوی بالاتر: آگاهی از یک حقیقت غایی که ایجاد احساس یگانگی و وحدت می کند و در آن همه مرزها ناپدید شده و همه چیز در یک کل واحد یگانه می گردد.
-
- توانایی یافتن تقدس در فعالیت ها، رویدادها و روابط روزمره: تشخیص حضور الهی در فعالیت های عادی. برای مثال ایمونز و چونگ (۱۹۹۸) نشان دادند که تلاش های فردی روزمره را می توان از طریق فرایند تقدیس به اموری معنوی تبدیل کرد.
-
- توانایی به کارگیری منابع معنوی برای حل مسائل زندگی: افرادی که ذاتا مذهبی هستند راحت تر می توانند با استرس ها برخورد کنند. این افراد بیش از سایرین در بحران های روحی و مشکلات معنایی راهی برای یاد گرفتن می یابند و از طریق این مشکلات رشد می کنند.
-
- توانایی انجام رفتار فاضلانه: منظور رفتارهای درست و پسندیده ای همچون بخشش، نشان دادن سخاوت، انسانیت، شفقت، عشق ایثار گرایانه و … است که از زمان های گذشته تاکنون پسندیده انگاشته شده اند.
ایمونز اظهار می دارد که خود کنترلی هسته اصلی تمام این رفتارهای فاضلانه است و برای موفقیت در تمامی حوزه های زندگی ضروری است. ضمنا خود کنترلی نیز در مقابل هفت گناه کبیره قرار می گیرد که عبارتند از:
شکم پرستی، تنبلی، غرور، خشم، حرص، شهوت، و حسد.
ایمونز عقیده دارد که شناسایی این پنج بعد اولین گام طراحی ساختار هوش معنوی است. این که ویژگی های فوق پنج مورد هستند یا کمتر و یا بیشتر، هنوز قطعی نشده و در مراحل اولیه توسعه این مفهوم، به کارگیری رویکرد مفهومی بسیار مناسب تر به نظر می رسد (ایمونز، ۲۰۰۰، به نقل از واثق، ۱۳۸۹).
۲-۱-۹ مولفه های هوش معنوی از دیدگاه های مختلف
ادواردز[۲۷] معتقد است که داشتن هوش معنوی بالا با داشتن اطلاعاتی در مورد هوش معنوی متفاوت است. این تمایز فاصله میان دانش عملی و دانش نظری را نشان می دهد. لذا نباید داشتن دانش وسیع در مورد مسائل معنوی و تمرین های مربوط به آن را هم ردیف دستیابی به هوش معنوی از طریق عبادت و تعمق برای حل مسائل اخلاقی دانست. البته می توان گفت که برای بهره مندی موثر از معنویت، داشتن توامان دانش نظری و عملی لازم و ضروری خواهد بود.
به عقیده نازل، هوش معنوی از روابط فیزیکی و شناختی فرد با محیط پیرامون خود فراتر رفته و وارد حیطه شهودی و متعالی از دیدگاه فرد نسبت به زندگی خود می شود. این دیدگاه شامل همه رویدادها و تجارب فرد می شود که تحت تاثیر یک نگاه کلی قرار گرفته اند و فرد می تواند از این هوش برای چارچوب دهی و تفسیر مجدد تجارب خود بهره گیرد. همچنین این فرایند قادر است از لحاظ پدیدار شناختی به رویدادها و تجارب فرد معنا و ارزش شخصی بیشتری بدهد (نازل، ۲۰۰۴).
هوش معنوی به زندگی درونی ذهن و نفس[۲۸] و ارتباط آن با جهان وابسته بوده و ظرفیت فهم عمیق سوالات وجودی و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری را شامل می شود. آگاهی از نفس، به عنوان زمینه و بستری است که به آن نیروی خلاق برای تکامل زندگی[۲۹] می گویند. بنابراین هوش معنوی چیزی بیش از توانایی ذهنی فرد است و فرد را به ماوراءفرد[۳۰] و به روح مرتبط می کند. علاوه بر این، هوش معنوی فراتر از رشد روانشناختی متعارف است و خودآگاهی حاصل از آن، شامل آگاهی از رابطه با موجود متعالی، افراد دیگر، زمین و همه موجودات می شود (وگان، ۲۰۰۳).
آمرام معتقد است هوش معنوی شامل حس معنا و داشتن ماموریت در زندگی، حس تقدس در زندگی، درک متعادل از ارزش ماده و اعتقاد به بهتر شدن دنیا می شود (امرم، ۲۰۰۵).
هوش معنوی برای حل مشکلات و مسائل مربوط به معنای زندگی و ارزش ها مورد استفاده قرار می گیرد و سوال هایی همانند «آیا شغل من باعث تکامل من در زندگی می شود؟» و یا «آیا من در شادی و آرامش روانی مردم سهیم هستم؟» را در ذهن ایجاد می کند (ویگلزورث، ۲۰۰۴؛ به نقل از سهرابی، ۱۳۸۵).
در واقع هوش معنوی بیشتر مربوط به پرسیدن است تا پاسخ دادن، بدین معنا که فرد سوالات بیشتری را در مورد خود و زندگی و جهان پیرامون خود مطرح می کند (مک مولن[۳۱]، ۲۰۰۳).
همچنین قابل ذکر است که سوال های جدی در مورد این که “از کجا آمده ایم؟"، “به کجا می رویم؟” و “هدف اصلی زندگی چیست؟"، از نمودهای هوش معنوی می باشند.
۲-۱-۹-۱ دیدگاه ایمونز