واژگانخیال: هر صورت که از مادّه مجرد باشد مانند شئی در آینه. (معین)
معنی و مفهومآن‌چنان در نزد تو خوار و ضعیف شده‌ام، که شبه وجود و هستی مرا سایه‌ی موی بند خویش تصوّر می‌کنی.
آرایه‌های ادبیشاعر در نزاری و ضعیفی، شبه وجود خود را به سایه‌ی موی بند محبوب تشبیه کرده است .
۴۰ - از فلـک، زخـم هــاسـت بــر دل مـــن
کـانهــم از دستــبرد نیــروی تـوســــت
معنی و مفهومزخم‌هایی که آسمان بر دل من وارد کرده است، همگی به واسطه‌ی نیروی شگرف توست.
۴۱ - نکنــم مــرهــم جـراحــت خــویــش
کــان جـراحــت بـه مُـهر بـازوی تـوســت
معنی و مفهومزخم‌های دلم را مرهم نمی‌گذارم و درمان نمی‌کنم؛ زیرا این زخم‌ها همگی نشان و مُهر بازوی توهستند و باید به عنوان نشان بندگی به یادگار بمانند.
آرایه‌های ادبیمهر بازو اضافه‌ی تشبیهی است.
۴۲ - نــالـش از آسمــان کنـــم نــی نـــی
کـاسمـان هـم بـه نــالش از خـوی تـوسـت
معنی و مفهوممن هرگز از آسمان ناله و فریاد نمی‌کنم؛ زیرا که آسمان خود نیز از خُلق و خوی تند تو به ناله و فریاد است.
آرایه‌های ادبیآسمان به شخصی مانند شده است که از خلق و خوی تند معشوق در ناله و فریاد است.
۴۳ - پهــلو از مــن تهــی مکـن کـــه مــرا
پهـلوی چــرب هــم ز پهـلوی تـوســــت
واژگانپهلوی چرب: چرب پهلو، فربه. ( رهان)
شاهدجـــان خــاقــانـی تـــو داری اینـــت صیـــد
چــــرب پهلـــــویـــی هــــم از پهلــــوی تـــــو
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۶۵۸)
معنی و مفهوممرا تنها رها مکن؛ چرا که فربهی و رونق شکوه من، همه از وصال تو حاصل می‌شود.
آرایه‌های ادبیپهلو تهی کردن کنایه از تنها گذاشتن است. پهلو در بیت تکرار شده و آرایه‌ی رد صدر الی العجز ساخته است.
۴۴ - وصـل و هجــرت مـرا یکی اسـت از آنـک
درد تــو هــم مــزاج داروی تــوســــت
واژگانمزاج: خلق و خوی، طبیعت، سرشت. (معین)
معنی و مفهومفراق و وصال تو برای من یکسان است؛ زیرا که درد جدایی و داروی وصالت هردو تلخ و گزنده‌اند (در وصال نیز با خوی تند خود کام مرا تلخ می‌کنی).
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
آرایه‌های ادبیبیت دارای لف و نشر مشوّش است، وصل به دارو مانند شده و هجر به درد شبیه گردیده است. وصل و هجر با هم تضّاد دارند.
۴۵ - جــان سپنــد تــو سـاخــت خـاقـانـی
چــه کنـد، چشـم عالـمی سـوی تــوســت
معنی و مفهومبرای جلوگیری از رسیدن چشم زخم به تو، از جان خویش برایت اسفند ساختم؛ زیرا چشم همه‌ی جهانیان به سوی توست و ترسیدم که مبادا چشم زخمی به تو برسد.
آرایه‌های ادبیجان به اسفند مانند شده است. چشم عالم مجاز به علاقه‌ی حال و محل و مقصود چشم اهل عالم است.
۴۶ - لـؤلـؤ افشـان تویـی بـه مـدحـت شــاه
عقــد پـرویـن بهــای لـؤلـؤ تـــوســــت
واژگانلؤلؤ: مروارید خرد، دُر، گهر. (دهخدا) پروین: شش ستاره است به یکدیگر خزیده مانند خوشه‌ی انگور. (دهخدا)
معنی و مفهومای خاقانی، تنها تو هستی که سخنان با ارزش همچون مروارید، در مدح شاه عرضه می‌کنی. بها و ارزش این سخنان مرواریدگون، خوشه‌ی پروین است که باید به تو بدهند.
آرایه‌های ادبیلؤلؤ استعاره از سخنان با ارزش و نیکوست و خاقانی در بالا بردن ارزش سخن خود اغراق کرده و بهای آن را خوشه‌ی پروین دانسته است.
۴۷ - حـــرز امّـــت، سپـــاه دار عجــم
کهــف ملّــت، نگــاهبــان ملــوک
واژگانحرز: دعایی که بر کاغذ نویسند و با خود دارند، تعویذ. (معین) کهف: پناه، ملجأ. (معین)
معنی و مفهومشاه اخستان، پناه و حافظ مردم و دین و فرمانده‌ی ایرانیان و نگهبان و محافظ همه‌ی پادشاهان است.
آرایه‌های ادبیحرز امّت و کهف ملّت، هر دو اضافه‌ی استعاری هستند، شاه به حرز و دعایی که حافظ جان امّت است و همچنین به غاری که پناه دین و مذهب است شبیه گردیده است.
بند پنجم:
کلمات قافیهجان، میان، آسمان و …
حروف اصلی قافیها ن
حرف روین
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: بگسست
۴۸ - زخـم هجــرت، میــان جــان بگسـست
مــدد مـــرهــم از میـــان بگســـــست
معنی و مفهومزخمی که از هجر تو به جان من رسیده بود، کمر جان مرا از هم گسست و جانم را ضعیف و ناتوان کرد؛ به گونه‌ای که دیگر امیدی به مرهم و درمان نیست.
آرایه‌های ادبیزخم هجر اضافه‌ی تشبیهی و میان جان اضافه‌ی استعاری است. میان و میان با هم جناس تام دارند.
۴۹ - از همـه تـا همــه دلـی کــه مـراســـت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...