( Holman 2002 و Incropera et al, 2005).
k: ضریب رسانایی (وات بر متر درجه سلسیوس) ، : دانسیته ذره بی اثر (کیلوگرم بر متر مکعب) ، h: ضریب همرفتی هوای خشک کننده (وات بر متر مربع درجه سلسیوس). Ti1: دمای ذره بی اثر در زمان اولیه. T11: دمای گره ۱ در زمان اولیه. T31: دمای گره ۳ در زمان اولیه. T81: دمای گره ۸ در زمان اولیه. Ti2: دمای ذره بی اثر در گام زمانی دوم. Ta: دمای هوای خشک کننده.
ci: ظرفیت گرمایی ویژه ذره بی اثر (ژول بر کیلوگرم درجه سلسیوس) ، vi: حجم ذره بی اثر (مترمکعب)،
Ai,a: سطح تماس بین ذره حامل انرژی و هوای گرم (m2)، Ai,g: سطح تماس بین یک ذره بی اثر (حامل انرژی) و دانه ذرت (m2) است.
در این رابطه اندیس i نشان دهنده ذره بی اثر و اندیس g نشان دهنده دانه ذرت می باشد.
پس از بدست آمدن تغییرات حرارتی ذره بی اثر با زمان، می توان تغییرات دمای گره های مختلف دانه ذرت را با زمان مانند حالتی که ذرات بی اثر وجود نداشتند، بدست آورد.
در اولین ترتیب قرارگیری ذرات بی اثر، فرض می شود در اطراف هر دانه ذرت ۴ ذره بی اثر وجود داشته باشد (شکل۳-۱۱). در این حالت نیز مانند حالت قبلی دانه ذرت به ۲۴ گره تقسیم شده و شکل المان بندی دارای تقارن در دو جهت افقی و عمودی می باشد. پس فقط کافی است که توزیع حرارت در گره های ۱، ۲، ۳، ۷، ۸ و ۹ بدست آورده شود. اما معادلات تعادل حرارتی برای همه گره های مذکور به جز گره ۲، که در تماس با ذره بی اثر است، مانند حالت الف (بدون حضور ذرات بی اثر) می باشد.
معادله تعادل حرارتی گره ۲:
در خصوص تعادل حرارتی گره ۲ باید ذکر گردد که این گره در تماس مداوم با ذره بی اثر قرار دارد و لذا از آنجایی که ذره بی اثر دارای رسانایی بسیار بالا می باشد، می توان فرض کرد که دمای گره ۲ با دمای ذره بی اثر برابر است. بنابراین از همان رابطه ۳-۲۱ می توان برای تعادل حرارتی گره ۲ نیز استفاده کرد.
اما قبل از ورود به حل معادلات باید سطح تماس دانه و ذره بی اثر (Ai,g) به دست آورده شود. هنگامی که یک کره با صفحه صاف در تماس باشد، شعاع دایره تماس آنها مساوی ۱/۰ شعاع کره خواهد بود (Mohsenin, 1986). به این ترتیب Ai,g (سطح تماس بین ذره بی اثر و دانه) و Ai,a (سطح تماس بین ذره بی اثر و هوا) را می توان محاسبه نمود.
(۳-۲۲)
(۳-۲۳)
که d قطر و A سطح رویه ذره بی اثر است.
۳-۴-۲-۲-حالتی که ۸ عدد ذره بی اثر به صورت لایه ای، مطابق شکل ۳-۱۲، در اطراف دانه ذرت قرار گیرند.
شکل۳-۱۲ ترتیب قرار گیری دانه و ذرات بی اثر در حالتی که از ۸ ذره بی اثر استفاده شود.
در این حالت نیز شکل در دو جهت افقی و عمودی دارای تقارن است. بنابراین فقط کافی است معادلات تعادل حرارتی فقط برای گره های ۱، ۲، ۳، ۷، ۸ و ۹ به دست آورده شود. اما در گره هایی که در تماس با ذره بی اثر نیستند، معادلات تعادل مانند معادلات قسمت الف بوده و فقط در دو گره ۲ و ۳، که در تماس مداوم با ذره بی اثر هستند، معادلات تعادل با حالت الف متفاوت بوده و مثل معادله ۳-۲۰ خواهند بود.
۳-۴-۲-۳- حالتی که ۱۲ عدد ذره بی اثر به صورت لایه ای، مطابق شکل ۳-۱۳، در اطراف دانه ذرت قرار گیرند.
شکل ۳-۱۳- ترتیب قرار گیری دانه و ذرات بی اثر در حالتی که از ۱۲ ذره بی اثر استفاده شود.
در این جا نیز مانند همه حالت های مذکور، تقارن در دو جهت افقی و عمودی وجود دارد، پس فقط کافی است که معادلات تعادل برای گره های۱، ۲، ۳، ۷، ۸ و ۹ بدست آورده شود. از طرفی معادلات تعادل در گره هایی که در تماس با ذره بی اثر نیستند، مثل حالتی که ذرات بی اثر وجود نداشتند و در گره هایی که در تماس با ذره بی اثر قرار دارند، مانند معادله ۳-۲۱خواهد بود.
۳-۴-۳- حل معادلات
معادلات بدست آمده، همگی بر اساس اصل بقای انرژی و به شکل تفاضل محدود به دست آمده اند. با حل کردن آنها می توان به منحنی های توزیع دما دست یافت. برای حل معادلات دیفرانسیل دو روش تحلیلی و عددی وجود دارد. اما از آنجایی که معادلات به دست آمده، در حالت گذرا[۱۳۹] می باشند و شرایط مرزی با گذشت زمان متغیر است، روش عددی بهترین شیوه حل خواهد بود. برای حل معادلات دیفرانسیل به شیوه عددی، روش های المان محدود[۱۴۰] و تفاضل محدود[۱۴۱] وجود دارند. در این پژوهش به دلیل پیچیدگی کمتر و دقت نسبتاً خوب، روش تفاضل محدود انتخاب شده است (خدابخش و همکاران، ۱۳۹۱). روش تفاضل محدود بر پایه تغییرات متغیر وابسته نسبت به تغییرات متغیر مستقل بنا نهاده شده است. عموماً روش تفاضل محدود برای حل عددی کلیه معادلات دیفرانسیل و جزئی مورد استفاده قرار می گیرد. در این روش، مقدار دما در هر نقطه (گره) را می توان به سه صورت تفاضل پیش رو[۱۴۲]، تفاضل پس رو[۱۴۳] و تفاضل مرکزی[۱۴۴] تعریف نمود (Incropera et al, 2005). در این پژوهش از روش تفاضل پیش رو استفاده گردید. در تفاضل پیش رو، مقدار دما در نقطه بعدی را با بهره گرفتن از دمای نقطه موجود به دست می آورند. همچنین روش تفاضل محدود از نظر المان بندی زمانی می تواند به دو طریق روش ضمنی[۱۴۵] و روش صریح[۱۴۶] بیان گردد. در روش صریح، معادله به صورت مستقیم قابل حل است ولی در روش ضمنی بایستی دستگاه معادلات نوشته شده و مجموعه معادلات حل شوند که در تحقیق حاضر به دلیل سادگی از روش صریح استفاده گردید. در این شیوه دما در زمان t+dt مستقیماً از دمای زمانt بدست می آید (Holman, 2002).
فصل چهارم
نتایج و بحث
قبل از انجام آزمایش ها، امکان سنجی خشک شدن دانه های ذرت با کمک ذرات بی اثر بررسی گردید که در ادامه نتایج این بررسی آورده می شود.
پس از حل معادلات بدست آمده در فصل سوم با کمک روش تفاضل محدود، تغییرات دمای دانه در حالت های مختلف خشک شدن سه ضریب همرفتی: ۷۴/۱۸h1=، ۶۱/۲۹h2= و ۷۰/۳۸h3= وات بر متر مربع درجه سلسیوس و سه دمای هوای خشک کننده: ۵۰، ۶۰ و ۷۰ درجه سلسیوس و چهار حالت با کمک ذرات بی اثر (با ۴، ۸ و ۱۲ عدد ذره بی اثر در اطراف هر دانه ذرت) و بدون استفاده از ذرات بی اثر بررسی گردیدند. حالت های مختلف کاربرد ذرات بی اثر به صورت i=0 برای عدم کاربرد، i=4 برای کاربرد ۴ عدد ذره بی اثر، i=8 برای کاربرد ۸ عدد ذره بی اثر و i=12 جهت کاربرد ۱۲ عدد ذره بی اثر نشان داده شدند.
میانگین دمای دانه ذرت، در حالت های مختلف خشک شدن با بهره گرفتن از میانگین دمای گره های مختلف دانه بدست آورده شد. در نمودارهای ۴-۱ تا ۴-۹ تغییرات میانگین دمای دانه ذرت در حالت های مختلف آورده شده است. دو نتیجه کلی می توان از این نمودار ها بدست آورد:
الف) هنگامی که از ذرات بی اثر برای خشک کردن استفاده شده است، نرخ خشک شدن افزایش یافته است. هر چه تعداد ذرات بی اثر زیادتر شده است، نرخ خشک شدن نیز افزایش داشته است. که این دقیقاً همان چیزی است که در اهداف پژوهش بیان گردید. زیرا با فرستادن ذرات بی اثر به داخل دانه های ذرت دمای دانه ها بدون این که از منبع گرمایی دیگری کمک گرفته شود، سریع تر بالاتر رفته و موجب می شود ضریب انتشار رطوبت دانه بهبود یافته و لذا دانه زودتر خشک شود. پدیده مذکور به این دلیل اتفاق می افتد که ذرات حامل انرژی دارای رسانایی بالاتر و ظرفیت گرمایی پایین تری نسبت به دانه ذرت بوده در نتیجه حرارت هوای گرم را خیلی سریع جذب کرده و در زمان کمی به دانه های ذرت منتقل می نمایند.
ب) با افزایش ضریب همرفتی هوای خشک کننده دمای دانه ذرت بیشتر می شود. این پدیده به دلیل افزایش میزان حرارت انتقالی از هوای گرم به دانه می باشد. همچنین با بالا رفتن ضریب همرفتی اثر کاربرد ذرات حامل انرژی تا حدودی کاهش می یابد. زیرا با افزایش ضریب همرفتی مقدار حرارتی که به دانه منتقل می شود بیشتر شده در نتیجه دمای آن سریع تر بالاتر می رود. ولی برای انجام این کار(بالابردن ضریب همرفتی)، باید از فن بزرگتر و میزان انرژی بیشتری استفاده کرد و لذا هزینه بیشتری نیز صرف خواهد شد. اما در حالتی که افزایش دمای دانه ذرت، با کاربرد ذرات بی اثر تسریع یابد، فقط هزینه اولیه خرید ذرات بی اثر وجود دارد.
۴-۱- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در حالت های مختلف خشک شدن بر اساس امکان سنجی
زمان خشک شدن (ثانیه)
نمودار۴-۱- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2°C 74/18تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C°۵۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار ۴-۲- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2°C 61/29 تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C°۵۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار۴-۳- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2°C 70/38 تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۵۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
از هر کدام از این نمودار ها می توان نتیجه گرفت که با کاربرد ذرات بی اثر بیشتر می توان نرخ انتقال حرارت به دانه را افزایش داد. البته همان گونه که مشخص است در ضرایب همرفتی کمتر اثر این افزایش نرخ انتقال حرارت بیشتر خواهد بود. بنابراین با صرف هزینه کمتر به دلیل ایجاد دبی هوای کمتر می توان دانه را سریعتر گرم نمود. قابل ذکر است که هر چند ممکن است هزینه اولیه تهیه ذرات بی اثر مقداری بالا باشد، ولی می توان آنها را برای مدت زمان زیادی مکرراً استفاده کرد که بنابراین هزینه اولیه آنها جبران خواهد شد.
نمودار۴-۴- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2 °C 74/18تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۶۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار۴-۵- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2 °C 61/29 تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۶۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار۴-۶- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2 °C 70/38 تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۶۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
در نمودار های ۴-۴ تا ۴-۶ نیز مانند نمودار های ۴-۱ تا ۴-۳ اثرات کاربرد ذرات بی اثر در سه ضریب همرفتی ثابت هوای خشک کننده، دمای ثابت ۶۰ درجه سلسیوس و چهار سطح به کارگیری ذرات بی اثر آورده شده است. در این جا نیز می توان به وضوح نتیجه گرفت که هر چه تعداد ذرات بی اثر بیشتر شود، دمای متوسط دانه ذرت (در زمان یکسان) افزایش خواهد یافت. که دلیل آن این است که ذرات بی اثر به علت ظرفیت گرمایی کم و رسانایی بالا خیلی سریع گرم شده و موجب افزایش سریع تر دمای دانه ذرت می شوند. از مقایسه نمودار های ۴-۱ تا ۴-۳ با نمودار های۴-۴ تا ۴-۶ به راحتی می توان نتیجه گرفت که تاثیر کاربرد ذرات بی اثر در دمای ۶۰ درجه سلسیوس به مراتب بیشتر از دمای ۵۰ درجه سلسیوس است. از اطلاعات موجود در جدول ۴-۱ استنباط می شود که اختلاف دمای متوسط دانه ذرت زمانی که از هوای خشک کننده با ضریب همرفتی ثابت C°W/m274/18 و حرارت ۶۰ درجه سلسیوس استفاده شود در مقایسه با حالتی که از هوای با ۵۰ درجه سلسیوس حرارت و همان ضریب همرفتی استفاده شود، بدون حضور ذرات بی اثر مساوی C°۲۶/۷، با کاربرد ۴ عدد ذره بی اثر، C°۹۵/۷، با ۸ عدد ذره بی اثر، C°۳۲/۸ و در صورت کاربرد ۱۲ عدد ذره بی اثر مساوی C°۶۰/۸ خواهند بود.
نمودار۴-۷- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2 °C 74/18تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C°۷۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار۴-۸- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت
W/m2 °C 61/29 تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۷۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
نمودار۴-۹- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت در اثر پیشرفت فرایند خشک شدن در ضریب همرفتی ثابت W/m2 °C 70/38 تحت دمای هوای خشک کننده ثابتC°۷۰ با و بدون کمک ذرات حامل انرژی
در دمای هوای خشک کننده ۷۰ درجه سلسیوس نیز مانند دو دمای دیگر، تاثیر کاربرد سطوح مختلف ذرات بی اثر در گرم کردن سریع تر دانه ذرت در نمودار های ۴-۷ تا ۴-۹ نشان داده شده است. همان گونه که مشاهده می شود، با افزایش تعداد ذرات بی اثر، دانه ذرت نیز سریع تر گرم خواهد شد. از مقایسه این نمودارها (۴-۷ تا ۴-۹) با نمودارهای قبلی به راحتی می توان فهمید که اثر کاربرد ذرات بی اثر در دماهای بالاتر هوای خشک کننده نسبت به دماهای پایین تر محسوس تر است. به گونه ای که بهترین حالت کاربرد ذرات بی اثر در این آزمایشات دمای ۷۰درجه سلسیوس، ضریب همرفتی۷۴/۱۸ وات بر متر مربع درجه سلسیوس و تعداد ۱۲ ذره بی اثر به ازای هر دانه ذرت می باشد.
متوسط دمای دانه ذرت در ضرایب مختلف همرفتی هوای خشک کننده جهت مقایسه در ادامه آورده شده است.
نمودار۴-۱۰- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C˚۵۰ و ضرایب همرفتی مختلف، بدون حضور ذرات بی اثر
از نمودار ۴-۱۰ استنباط می شود که با افزایش ضریب همرفتی هوای خشک کننده، متوسط دمای دانه ذرت (در زمان یکسان) نیز افزایش می یابد. البته بعد از گذشت زمان حدود ۵۰۰ ثانیه نمودارها به همدیگر بسیار نزدیک شده اند. این امر کاملاً طبیعی است. کار تحقیقاتی مشابهی توسط Abbasi souraki , Mowla (2008) جهت شبیه سازی فرایند انتقال حرارت به درون گیاه سیر انجام گرفت. در شبیه سازی مذکور نیز پس از گذشت زمان حدود ۳۰۰ ثانیه همه گره های گیاه به دمای هوای خشک کننده رسید.
نمودار۴-۱۱- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C˚۵۰ و ضرایب همرفتی مختلف، در حالتی که از ۴ عدد ذره حامل انرژی استفاده شود.
از نمودار ۴-۱۱ نیز می توان متوجه شد که با افزایش ضریب همرفتی هوای خشک کننده، متوسط دمای دانه ذرت، سریعتر افزایش یافته و زودتر به دمای هوای خشک کننده می رسد. از مقایسه این نمودار با نمودار ۴-۱۰ به راحتی می توان فهمید که در حالتی که از ذرات بی اثر استفاده شود، متوسط دمای دانه ذرت، در زمان کمتری به دمای هوای خشک کننده می رسد (حدوداً در زمان۳۵۰ ثانیه هر سه حالت نمودار به دمای هوای خشک کننده رسیده اند).
نمودار۴-۱۲- تغییرات متوسط دمای دانه ذرت تحت دمای هوای خشک کننده ثابت C˚۵۰ و ضرایب همرفتی مختلف، در حالتی که از ۸ عدد ذره حامل انرژی استفاده شود.
در نمودار ۴-۱۲، نیز متوسط دمای دانه ذرت تحت دمای هوای خشک کننده ۵۰ درجه سلسیوس، در ضرایب مختلف همرفتی هوای خشک کننده و با کاربرد ۸ عدد ذره بی اثر آورده شده است. همان گونه که مشاهده می شود، با افزایش ضریب همرفتی هوای خشک کننده، دمای دانه ذرت، سریعتر افزایش می یابد. از مقایسه این نمودار با حالتی که از تعداد ذرات بی اثر کمتری استفاده می شود، (نمودار ۴-۱۱) می توان فهمید که با افزایش تعداد ذرات بی اثر، زمان افزایش دمای دانه ذرت نیز کمتر خواهد شد و بعد از گذشت تقریباً بیش از ۳۰۰ ثانیه هر سه نمودار به همدیگر و به دمای هوای خشک کننده بسیار نزدیک شده اند.
کلسترول
۵/۸
اسید های چرب آزاد
۲۲
تری گلیسیرید ها
۳۵
مومها و استرهای مومی
۶/۱۸
اسکوالن
۳/۱۱
هیدروکربنهای متفرقه
۵
سبوم مصنوعی با ترکیباتی نسبتا مشابه سبوم طبیعی برای تحقیقات در مورد کارایی این فراورده ها ساخته شده است(۶۲). از نکات مهم دیگر در این مورد چگونگی پخش سبوم ترشح شده بر روی پوست می باشد. تحقیقات نشان داده اند که پخش و گسترش سبوم در زمانی که موها توسط خشک کن برقی خشک شوند بیشتر و سریعتر از زمانی خواهد بود که عمل خشک کردن در دمای معمولی اتاق انجام گردد.
۴-۸- مروری بر خواص پاک کنندگی شامپوها
اگر چه امولسیونه کردن و مهمترین نقش را در خاصیت پاک کنندگی شامپوها اعمال می کنند، اما باید عوامل دیگری را نیز در نظر گرفت از قبیل خواص فیزیکوشیمیائی سبوم و تاثیر گذشت زمان بر خواص فیزیکوشیمیائی و رئولوژی آن که در قابلیت پاک شدن آن از روی پوست و مو موثر باشد. همچنین آلودگی های محلول در چربی معلق در هوا می توانند بر روانی و جریان پذیری سبوم تاثیر داشته باشند. برای درک بهتر عوامل موثر و مکانیسم های درگیر در این مسئله باید خصوصیات سبوم از جنبه های مختلف بصورت دقیق مشخص گردند.
۴-۹- کف کنندگی شامپوها
خاصیت ایجاد کف توسز شامپوها یکی از مهمترین خواص آنها بشمار رفته و نقش مهمی در پذیرش فراورده از جانب مصرف کننده دارد، زیرا یک نشانه عینی برای مشاهده قدرت پاک کنندگی شامپو برای مصرف کننده می باشد. شامپو باید به سرعت و به مقدار کافی کف کند. عمل کف کردن طی سه مرحله انجام می گیرد که به شرح ذیل می باشد :
تولید سریع کف
رسیدن کف به حداکثر مقدار خود
پایدار ماندن و غلظت مناسب کف ایجاد شده
ثبات و غلظت کف ایجاد شده باید به گونه ای باشدکه اصطلاحا حالت کرمی نامیده می شود. فرمولاتور شامپو باید این توانایی را داشته باشد که مقدار و خصوصیات اصلی کف تولید شده توسط فرآورده را بصورت کمی مورد ارزیابی قرار دهد، البته خصویلت کف از قبیل قابلیت تشکیل لایه نازک یا کشش بین سطحی آن نمی تواند معیار مناسب و قابل اطمینانی از کارایی عملی شامپو را در اختیار قرار دهد. یک روش برای ارزیابی و اندازه گیری کف تولید شده توسط فرآورده به نام روش رس- مایلز[۴۷] نامیده شده که به شرح ذیل می باشد :
یک حجم استاندارد از شامپو از داخل یک ظرف قیف مانند در زمان مشخص به درون یک ظرف استوانه ای بزرک حاوی مقدار مشخصی آب ریخته می شود. ریزش فرآورده به درون آب سبب ایجاد کف می گردد که حجم ان قابل اندازه گیری می باشد. این روش را می توان مقداری تغییر نیز داد مثلا برای نزدیکتر شدن نتایج آن با میزان عملی در ظرف دوکی شکل نیز به جای استفاده از نیروی گرانشی برای ریزش فراورده می توان از پمپ استفاده کرد. آزمایشات دیگری نیز برای اندازه گیری کمی ظرفیت تولید کف شامپوها وجود دارد که به فراوانی مورد استفاده قرار می گیرند. در این آزمایشات برای ایجاد کف از روش های دیگری غیر از ریزش از قبیل بهم زدن فراورده یا دمیدن هوای پر فشار به داخل آن استفاده می شود، اما این روش ها از ضریب اطمینان بالایی برخوردار نیستند. به غیر از حجم کف ایجاد شده روش هائی برای ارزیابی سایر خواص کف موجود است اما به اندازه تعیین حجم کف عمومیت ندارند. این آزمایشات برای بررسی ثبات و غلظت کف ایجاد شده و اساس آنها بر پایه مدت زمان جریان یافتن کف مورد نظر از یک ظرف قیف مانند می باشد. بدیهی است که یک کف با ثبات و کرمی به مدت زمان بیشتری نسبت به یک کف بی ثبات، طریف و شکننده برای جریان یافتن در شرایط مشابه نیاز دارد. روش ایده آل برای پیش بینی قدرت تولید کف شامپوها به اینصورت است که شرایط معمولی استفاده از شامپو توسط مصرف کننده را شبیه سازی نماید. در این روش اجزا و مواد دخیل در فرایند طبیعی شستشوی سر از قبیل مو، سبوم، ماده پاک کننده و آب باید موجود باشد. همچنین دماو رطوبت نیز مشابه با شرایط طبیعی مصرف ننده باید بازسازی گردد. مهمترین عامل در این روش شرایط مکانیکی ودینامیکی تولید کف می باشد. در حال طبیعی شستشوی سر تولید کف با هیچ یک از روش های گفته شده در آزمایشات مانند ریزش، به هم زدن یا دمیدن هوا انجام نمی گردد. بلکه کف ایجاد شده در نتیجه فشرده شدن و وارد آمدن نیرو به موها در شرایط اشباع از شامپو ایجاد می گردد. در روش شبیه سازی، کف از فشرده شدن مقدار مشخصی موی آغشته به سبوم و محلول شامپو در بین انگشتان دست ایجاد می گردد.
۴-۱۰- اجزاء شامپوها:
اساس ساختمان یک شامپو یک محلول از مواد شوینده آن می باشد. خواص این محلول شوینده توسط مواد افزودنی به نحوی تغییر داده می شود که استفاده از آن راحت تر شده و آسیب دیدگی موها در نتیجه تماس با مواد شوینده به حداقل میزان ممکن کاهش یابد. لیست مواد مورد استفاده در فرمولاسیون شامپو به شرح ذیل می باشد:
ماده یا مواد پاک کننده اصلی
افزودنی ها و پاک کننده های کف
مواد مات کننده
مواد هیدروتورپ
تنظیم کننده های ویسکوزیته
مواد اکتیو
سایر …
بررسی جزئیات مواد تشکیل دهنده شامپو
آب :
اولین ماده ای است که در ترکیب شامپو وجود دارد و در حدود ۷۰ الی ۸۰ درصد از شامپو را تشکیل می دهد، آب است. آب مورد استفاده در شامپو دیونیزه و و در واق آبی است که عملیات خاصی برای برداشتن ذرات مختلف مانند ذرات فلزی یا یون های ناخواسته موجود در آن صورت گرفته است.
۴-۱۰-۱- بررسی مواد فعال کننده در سطح(۶۴) :
فصل دوم
مروری بر پژوهش های پیشین
آسپیرین دارویی برای درمان سردرد، تب، روماتیسم مفصلی، بیماری های قلبی- عروقی و سرطان است. با توجه به مصرف زیاد آسپیرین در دنیا بررسی تاثیرات این دارو بر روی سیستم فیژیولوژیکی و پروتئین های بدن ضروری به نظر می رسد. Pinckard و همکاران در سال ۱۹۶۸ نشان دادند که آسپیرین توانایی استیله کردن ترکیبات سلولی مانند پروتئین ها، هورمون ها و اسیدهای نوکلئیک را دارد.
مطالعات متعددی در خصوص بررسی اثر استیلاسیون به وسیله ی آسپیرین بر روی عملکرد زیستی پروتئین های مختلف صورت گرفته است. در ادامه شرح پژوهش های انجام شده در ارتباط با تاثیر آسپیرین بر روی پروتئین های مختلف آمده است.
Hawkinsو همکاران در مطالعات مختلف در سال های ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ نشان دادند که آسپیرین توانایی استیله کردن آلبومین سرم انسانی در شرایط آزمایشگاهی و درون بدن را دارد. استیلاسیون این پروتئین سبب تغییر ساختار فضایی آن می گردد. آلبومین استیله دارای الگوی پپتیدی متفاوتی در مقایسه با پروتئین طبیعی می باشد. برش پروتئین آلبومین طبیعی سرم انسانی با آنزیم تریپسین منجر به تولید دو قطعه Bو C می شود، در حالی که تأثیر تریپسین بر شکل استیله این پروتئین همراه با تولید یک قطعه موسوم به قطعه ی A می باشد. به نظر می رسد که این تغییر به دلیل تشکیل ترکیب N- استیل با گروه ε- آمین اسید آمینه ی لیزین می باشد.
Minden و همکاران در سال ۱۹۶۷ و Honma و همکاران در سال ۱۹۹۱ گزارش کردند که در سرم افراد مبتلا به بیماری روماتیسم مفصلی که داروی آسپیرین مصرف می کنند آنتی بادی علیه آلبومین استیله وجود دارد. به نظر می رسد که آسپیرین با استیلاسیون این پروتئین موجب بروز پاسخ ایمنی در بدن می شود.
در مطالعاتی که توسط Walder و همکاران در سال ۱۹۷۷ و Shamsuddin و همکاران در سال ۱۹۷۴ بر روی هموگلوبین (HbA[70] , HbS[71]) صورت گرفت مشخص شد که هر دو زنجیره آلفا و بتای هموگلوبین به وسیله ی آسپیرین استیله می شود. بیشترگروه های استیل به لیزین های ۵۹، ۹۰ و ۱۴۴ در زنجیره بتای این پروتئین متصل می شود. با وجود اینکه Klotz و همکاران در سال ۱۹۷۳ گزارش کردند که این تغییر شیمیایی تمایل HbS برای مولکول اکسیژن را افزایش می دهد، مطالعه بعدی در سال ۱۹۸۳ توسط Greenberg این نتیجه را تائید نکرد.
Roth و همکاران در سال ۱۹۷۵ گزارش کردند که استیلاسیون پلاکت ها به مهار عملکرد آن منجر می شود.
Bjornsson و همکاران در سال ۱۹۸۸ مشاهده کردند که آسپیرین در شرایط آزمایشگاهی و در بدن پروتئین فیبرینوژن را استیله می کند. N- استیلاسیون باقی مانده لیزینی این پروتئین احتمال هضم لخته های فیبرین را افزایش می دهد.
Roth و همکاران در سال ۱۹۸۳ به بررسی اثر آسپیرین بر روی آنزیم های سیکلواکسیژناز ( Cox ) پرداختند. این گروه نشان دادند که آسپیرین به طور انتخابی گروه هیدروکسی باقی مانده سرین ۵۳۰ در آنزیم Cox-1 را استیله می کند. این تغییر شیمیایی ایجاد شده موجب مهار برگشت ناپذیر فعالیت سیکلواکسیژنازی این آنزیم می گردد.
Vane و همکاران در سال ۱۹۹۸گزارش کردند که آسپیرین به سرین ۵۱۶ در جایگاه فعال آنزیم Cox-2 وصل می شود. البته به دلیل بزرگتر بودن جایگاه فعال آنزیم Cox-2، درجه مهار آسپیرین برای این آنزیم نسبت به Cox-1 کمتر می باشد. با غیر فعال شدن آنزیم های سیکلواکسیژناز تولید پروستاگلاندین ها که مسئول ایجاد تب، درد و التهاب می باشند، کاهش می یابد.
آسپیرین به عنوان یک عامل ضد قندی شدن از طریق استیله کردن گروه های آمین آزاد در پروتئین ها عمل می کند و مانع تشکیل محصول آمادوری و محصول پیشرفته قندی شدن غیر آنزیمی می گردد. قندی شدن غیر آنزیمی پروتئین از عوارض ثانویه دیابت شیرین است. بنابراین فرایند استیله شدن پروتئین ها با آسپیرین می تواند این عارضه را کاهش دهد.
در مطالعات انجام شده در سال ۱۹۹۳ توسط Cherian و Qin مشخص شد که آسپیرین با استیله کردن اسیدآمینه های لیزین و سیستئین در گاما کریستالین لنز و ممانعت از قندی شدن آن اثر حفاظتی در برابر بیماری آب مروارید دارد.
Hadley و همکاران در سال ۲۰۰۱ پیشنهاد کردند که آسپیرین با استیله کردن پروتئین های کلاژن قرنیه مانع از قندی شدن آن در حضور گلوکز می شود.
طی پژوهشی که در سال ۱۹۸۶ توسط Rendell و همکاران صورت گرفت مشخص شد که آسپیرین توانایی مهار قندی شدن پروتئین های آلبومین و هموگلوبین از طریق استیلاسیون در شرایط آزمایشگاهی و در بدن را دارا می باشد. این پدیده می تواند در عملکردهای پروتئین آلبومین مانند خصوصیات اتصال به لیگاند آن تداخل ایجاد کند.
تاثیر داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی (آسپیرین، ایپوپروفن، ناپروکسن و کتوپروفن) بر روی تشکیل فیبر آمیلوئیدی پروتئین های آمیلین و بتا آمیلوئید در شرایط آزمایشگاهی انجام شده است.
Thomas و همکاران در سال ۲۰۰۳ نشان دادند که داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی مانند آسپیرین با ممانعت از تشکیل صفحات بتا در پروتئین آمیلین انسانی سبب مهار فرایند توده ای شدن این پروتئین در حضور ترکیب واسرشت کننده ی تری فلوئورو اتانول می شود. در مطالعه Hirohata و همکاران در سال ۲۰۰۵ نشان داده شد که داروهای ضد التهابی غیر استروئیدی مانند آسپیرین اثر ضد آمیلوئیدوژنیک دارد و در شرایط آزمایشگاهی تشکیل فیبریل های بتا- آمیلوئید (Aβ) را مهار می کند.
تاکنون مطالعه ای در مورد تاثیر استیلاسیون به وسیله ی عوامل استیله کننده مانند آسپیرین بر روی فیبریلاسیون پروتئین انسولین گزارش نشده است. قابل ذکر است در پژوهشی که توسط Lindsay وهمکاران در سال ۱۹۷۰ انجام شد مشاهده کردند که استیلاسیون گروه آمین لیزین ۲۹ انسولین با ترکیب N-هیدروکسی سوکسینیمید استات تاثیری بر روی فعالیت زیستی این هورمون ندارد. علاوه بر لیزین ۲۹، گروه های آمین انتهای دو زنجیره ی آلفا و بتای انسولین نیز قابلیت استیله شدن دارند. از این رو احتمالا الگوی استیلاسیون در حضور آسپیرین با آنچه در حضور ترکیب شیمیایی فوق الذکر انجام شده است متفاوت می باشد. در این پژوهش اثر استیلاسیون به وسیله ی داروی پرمصرف آسپیرین بر ساختار و ویژگی های آمیلوئیدی این هورمون مطالعه می شود.
اهداف پژوهشی
همانطور که پیشتر بیان شد آسپیرین داروی تجویزی برای افراد دیابتی به منظور کنترل و یا درمان عوارض قلبی– عروقی ناشی از این بیماری است. از آنجایی که آسپیرین به عنوان داروی درمانی در غلظت های مختلف استفاده می شود، امکان دارد که مصرف مکرر آن حتی در مقادیر کم و در بلند مدت به استیله شدن پروتئین هایی با نیمه عمر طولانی منجر شود (Alfonso و همکاران ۲۰۰۹). تغییرات ساختاری انسولین و تمایل این هورمون برای فرایند توده ای شدن یا تشکیل فیبر آمیلوئیدی در حالت استیله از منظر پزشکی اهمیت بسزایی دارد. با توجه به اینکه پروتئین انسولین به عنوان پروتئین مولد فیبر آمیلوئیدی شناخته شده است در این پژوهش بر آن شدیم تا تاثیر آسپیرین به عنوان عامل استیله کننده بر روی ساختار و ویزگی های آمیلوئیدی این پروتئین را بررسی کنیم.
هدف اصلی این پژوهش بررسی ساختار و خصوصیت آمیلوئیدی انسولین استیله و غیر استیله می باشد. در این پژوهش تاثیر استیلاسیون بر ساختار دوم و سوم انسولین بررسی می شود. بررسی محتوای ساختار دوم با دستگاه دورنگ نمای دورانی و مطالعه ی ساختار سوم انسولین به کمک دستگاه فلورسانس انجام می شود. از آنجایی که در مسیر فرایند توده ای شدن پروتئینی یا تشکیل فیبر آمیلوئیدی حد واسط هایی با وزن مولکولی بالا تشکیل می شود که گاها فوق العاده سمی می باشند هدف دیگر این پژوهش مطالعه پیدایش این حد واسط ها ضمن استیله شدن انسولین است که به کمک دستگاه پراکنش پویای نور (DLS) و روش SDS-PAGE در شرایط احیایی و غیر احیایی انجام می شود. از دیگر اهداف این پژوهش مقایسه سمیت فیبر آمیلوئیدی انسولین در دو حالت استیله و طبیعی است. همچنین مطالعه تشکیل فیبر آمیلوئیدی انسولین به کمک آزمون های نشر فلورسانس ThT، جذب کونگوی قرمز و همچنین به وسیله ی میکروسکوپ فلورسانس انجام می گیرد.
فصل سوم
مواد و روش های تحقیق
۳-۱- مواد مصرفی و رده ی سلولی
۳-۱-۱- مواد مصرفی
انسولین پانکراس گاوی (BPI)، آسپیرین ، دی تیو تریتول (DTT)، کلرید سدیم، کیسه دیالیز، آکریل آمید، بیس آکریل آمید، رنگ های حیاتی(تریپان بلو[۷۲] و [۷۳]MTT)، RPMI[74]، DMF[75]، پلیت کشت سلولی ۹۶ خانه ای، تریس آمین، سدیم دو دسیل سولفات([۷۶]SDS)، NaH2PO4،Na2HPO4 ، آمونیوم پرسولفات ،TEMED[77]، رنگ کنگوی قرمز، تیوفلاوین T(ThT)، اُ- فتالدهید[۷۸] (OPA)، آنیلینو- نفتالین- سولفونیک اسید(ANS)، مرکاپتواتانول، اوره، تری فلوئورواتانول[۷۹] (TFE) و فلورسامین[۸۰].
۳-۱-۲- رده ی سلولی
در این پژوهش از رده ی سلولی Jurkat استفاده شد. در محیط RPMI-1640 حاوی ۱۰ درصد FBS[81] و در محیط مرطوب و شرایط دمایی ۳۷ درجه سانتی گراد و ۵ درصد CO2 نگهداری شد.
۳-۲- تهیه محلول ها
۳-۲-۱- تهیه محلول های مورد نیاز کشت سلول سرطانی
۳-۲-۱-۱- تهیه محلول MTT
پودر زرد زنگ MTT ابتدا در بافر فسفات سالین[۸۲] (PBS) حل شد به طوری که غلظت نهایی آن ۲/۴ میلی گرم در میلی لیتر بود. سپس محلول MTT به منظور گند زدایی و حذف ذرات نامحلول احتمالی که در برخی نمونه های MTT وجود دارد از فیلتر ۲/۰ میکرو متری عبور داده شد و در دمای ۴ درجه سانتی گراد نگهداری شد. نگهداری محلول بیش از ۴ روز در دمای ۴ درجه سانتی گراد باعث تجزیه ترکیب وایجاد خطا در نتایج می گردد.
۳-۲-۱-۲- تهیه محلول تریپان بلو جهت رنگ آمیزی و شمارش سلول های زنده و غیر زنده
این محلول جهت رنگ آمیزی و شمارش سلول های زنده و غیر زنده به کار می رود. محلول تریپان بلو برای رنگ آمیزی سلول v) /w) 4/0 درصد تهیه می شود (Farndale و همکاران ۱۹۸۶). برای تهیه یک میلی لیتر محلول تریپان بلو ۴ میلی گرم پودر تریپان بلو در یک میلی لیتر PBS حل و در دمای ۴ درجه سانتی گراد نگهداری می شود.
۳-۲-۱-۳- تهیه محلول SDS-DMF
این محلول شامل SDS 10 درصد، DMF 50 درصد و H2O 40 درصد می باشد. به منظور تهیه ۱۲ میلی لیتر از این محلول ۲/۱ گرم پودر SDS، ۶ میلی لیتر محلول DMFو ۸/۴ میلی لیتر آب استفاده شد.
۳-۲-۲- تهیه ی محلول های پروتئینی
۳-۲-۲-۱- تهیه ی محلول انسولین
مقدار جذب با غلظت نمونه اغلب رابطه خطی دارد و از قانون بیرلامبرت تبعیت می کند (A= ɛ.C.L).
در این معادله A مقدار جذب (OD) را نشان می دهد. جذب یک عدد بدون واحد بوده و معمولا محدوده بهینه آن برای تعیین غلظت ماکرومولکول ها بین ۲/۰ تا ۸/۰ می باشد. در غلظت های زیادتر یا کمتر انحراف مثبت یا منفی از قانون بیرلامبرت مشاهده می شود. در این رابطه ɛ ضریب جذب یا ضریب خاموشی است که به تعداد اسیدهای آمینه سیستئین منفرد، تیروزین و اسیدهای آمینه آروماتیک (که دارای خاصیت ذاتی کروموفور است) بستگی دارد. ضریب جذبی بیش تر نشان دهنده ی تمایل بیشتر کروموفور برای جذب نور است. در این رابطه C غلظت نمونه پروتئینی و L طول مسیر طی شده به وسیله ی نور است که معمولا ۱ سانتی متر می باشد. مقدار ضریب جذبی بالای اسید آمینه های آروماتیک در طول موج ۲۸۰ نانومتر باعث شده است که طول موج یاد شده به عنوان λmax برای تعیین غلظت پروتئین ها به کار رود. هر پروتئین ضریب جذبی مختص به خود را دارد که برای تعیین غلظت به سادگی با خواندن مقدار جذب در λmax آن می توان غلظت نمونه پروتئینی را تعیین کرد. ضریب جذب ( ɛ۲۷۶) برای هورمون انسولین پانکراس گاوی معادل mg-1 ml-1 ۰۸/۱ به ازای هر ۱ میلی گرم در میلی لیتر است.
برای تهیه ی محلول انسولین، مقدار این پروتئین در حداقل حجم سود ۱/۰ مولار حل شد. بعد از اضافه کردن بافر فسفات ۱۰۰ میلی مولار ۴/۷ pH به آن به وسیله ی دستگاه اسپکتروفتومتر مدل T90+ UV/Vis و ضمن خواندن جذب ۲۷۶ نانومتر تعیین غلظت شد.
شکل ۳-۱- نمایی از طیف جذبی انسولین.
۳-۲-۲-۲- تهیه محلول های بتاکازئین و آلفاکریستالین
استوک پروتئین های تخلیص شده بتاکازئین و آلفاکریستالین که در بافر فسفات ۱۰۰ میلی مولار حل شده بود با توجه به ضریب جذب یا اپسیلون بتاکازئین و آلفاکریستالین (به ترتیب mg-1 mL-1 ۴۸/۰و ۸۵/۰)، ضریب رقت و با بهره گرفتن از معادله ی A=εCL تعیین غلظت شد (Yousefi و همکاران ۲۰۰۹ ،Khanova و همکاران ۲۰۱۲).
۳-۲-۳- تهیه ی محلول های مورد نیاز
۳-۲-۳- ۱- تهیه محلول بافر فسفات
در این پژوهش بافر فسفات ۱۰۰ میلی مولار با ۴/۷pH استفاده شد. این بافر حاوی نمک مونو سدیم فسفات (NaH2PO4) و نمک دی سدیم فسفات (Na2HPO4) می باشد.
جدول۳-۱- مقادیر لازم برای تهیه ی ۱ لیتر بافر فسفات
۲ـ۲ـ انواع تعهد سازمانی
مدیران در مجموعهای مرکب از تعهدات زیر اتفاقنظر دارند:
۱ـ تعهد نسبت به سازمان
۲ـ تعهد نسبت به مشتریان یا اربابرجوع
۳ـ تعهد نسبت به خود
۴ـ تعهد نسبت به افراد و گروه کاری
۵ـ تعهد نسبت به کار (رضائیان، ۱۳۷۴).
هرسی و بلانچارد بیان میکنند که هر یک از تعهدات بهطور جداگانه فوقالعاده در کار مدیریت مؤثر و بااهمیت است (هرسی و بلانچارد، ۱۳۷۱).
حال به ترتیب بهعنوان تعهدهای ذکرشده میپردازیم:
۲ـ۲ـ۱ـ تعهد نسبت به سازمان
اولین تعهد مدیریت بر سازمان تأکید دارد. مدیر مؤثر، خود تصویرگر افتخار سازمان خویش است. مدیر این تعهد را بهگونهای مثبت به سه طریق نشان میدهد. خوشنام کردن سازمان حمایت از مدیریت ردهبالا و عمل کردن بر اساس ارزشهای اصلی سازمان از موارد تعهد به سازمان هستند.
۲ـ۲ـ۲ـ تعهد نسبت به مشتری
شاید مهمترین تعهد سازمانی بر مشتری تأکید دارد. مدیران ممتاز میکوشند به مشتریان خدمت مفید ارائه کنند. مدیران از دو طریق عمده تعهد خود را نسبت به مشتری نشان میدهند، یکی انجام خدمت و دیگری ایجاد اهمیت برای آنها.
۲ـ۲ـ۳ـ تعهد نسبت به خود
سومین تعهد تکیه بر شخص مدیر دارد. مدیران ممتاز تصویری قوی و مثبت از خویش برای دیگران رقم میزند. آنها در همه موقعیتها بهعنوان قدرتی قاطع عمل میکنند. این طلب را با خدمت به خود و یا خودپرستی نباید اشتباه کرد. تعهد به خود از سه فعالیت خاص معلوم میشود: نشان دادن خودمختاری، مقام خود را بهعنوان مدیر تثبیت کردن و قبول انتقاد سازنده.
۲ـ۲ـ۴ـ تعهد نسبت به مردم
چهارمین تعهد مدیریت بر کار تیمی و فرد فرد اعضای گروه تأکید دارد. مدیران ممتاز نسبت به کسانی که برای آنها کار میکنند، ایثار نشان میدهند. این عمل به استفاده مدیر از شیوه صحیح رهبری بهمنظور کمک به افراد در حصول توفیق در انجام وظایفشان اشاره دارد. تمایل مدیر به صرف وقت، انرژی و کار روزانه با زیردستان، نشاندهنده تعهد مثبت او نسبت به مردم است. به خصوص سه عمل حیاتی از اجزای تشکیلدهنده این تعهد هستند: نشان دادن علاقهمندی مثبت و بازشناسی، دادن بازخورد پیشرفتی و ترغیب ایدههای نوآورانه.
۲ـ۲ـ۵ـ تعهد نسبت به وظیفه یا تکلیف
پنجمین تعهد مدیریت بر وظایفی تکیه دارد که باید انجام گیرند. مدیران موفق به وظایفی که مردم انجام میدهند معنا میبخشند. آنان زیردستان کانون توجه و جهت را تعیین کرده، انجام موفقیتآمیز تکالیف را تضمین میکنند.
چنین تعهدی زمانی عملی است که هدف اصلی و صحیح، سادگی و عملگرایی آن حفظ شود و موجب مهم جلوه دادن تکلیف شود. درصورتیکه این پنج بعد بهطور مستمر انجام گیرند کلید مؤثر مدیریت خواهند شد. مدیر حلقه اتصال اصلی میان هر یک از تعهدات است. مدیر ممتاز ضمن اعمال دیدگاههای خود نباید این پنج تعهد را از نظر دور داشته باشد. مدیر ممتاز در مورد روند پیشرفت و حمایت از تعهدات فرد اصلی است. مدیر با قبول مسئولیت شخصی و عمل کردن در مقام نیرویی مثبت، میتواند قویاً در سازمان، مردم آن، وظایف و مشتریان تأثیر گذارد. این مدیران ممتاز تشخیص میدهند که تکلیف خود آنان این است که نسبت به مشتری، سازمان، وظایف کلیدی مردم و خودشان تعهد ایجاد کنند. معنای این سخن آن است که برای هر تعهدی باید نگرشهای مناسب به وجود آورد و علاقه مثبت نشان داد. این کار وظیفه تکتک افراد میشود و نهفقط وظیفه مدیر. مدیر ممتاز باید خود را به معیارهای این پنج تعهد نزدیک کند و با هماهنگی دیگران، برای ایجاد آنها به تلاش و کوشش بپردازد. به وجود آمدن تعهدات، به کمک فداکاری و خدمت انجام میگیرد. وقتی مدیر ممتاز نسبت به زیردستان خود بهطور واقعی وفادار باشد، زیردستان نیز نسبت به وظایف خود گذشت و تعهد نشان میدهند.
۲ـ۳ـ عوامل مؤثر بر تعهد سازمانی
ماتیو و زاجاک با تجزیهوتحلیل یافتههای بیش از دویست تحقیق، مقدمات ایجاد تعهد را به پنج دسته به شکل زیر تقسیم کردهاند:
۲ـ۳ـ۱ـ ویژگیهای شخصی مؤثر بر تعهد سازمانی
سن: تعهد سازمانی با سن فرد دارای همبستگی نسبی و مثبت است. اغلب محققان بر این باورند که سن با تعهد حسابگرانه ارتباط بیشتری پیدا میکند و دلیل آن فرصت کمتر در خارج از شغل فعلی و هزینههای ازدسترفته در سنین بالا میدانند. مییر و آلن اظهار میدارند که کارگران مسنتر به دلیل رضایت بیشتر از شغل خود، تعهد نگرشی بیشتری پیدا میکنند.
جنسیت: زنان نسبت به مردان تعهد بیشتری به سازمان دارند اگرچه این تفاوت جزئی است. دلیل این امر آن است که زنها برای عضویت در سازمان میبایست موانع بیشتری را پشت سر بگذارند.
تحصیلات: رابطه تعهد سازمانی با تحصیلات، ضعیف و منفی است. این رابطه بیشتر مبتنی بر تعهد نگرشی است و ارتباطی با تعهد حسابگرانه ندارد. دلیل این رابطه منفی، انتظارات بیشتر افراد تحصیلکرده و فرصتهای بیشتر شغلی آنهاست.
ازدواج: این متغیر با تعهد سازمانی همبستگی ضعیفی دارد؛ اما چنین اظهار میشود که ازدواج به دلیل مسائل مالی با تعهد حسابگرانه ارتباط پیدا میکند.
سابقه در سازمان و سمت سازمانی: به دلیل سرمایهگذاریهای فرد در سازمان، سابقه بیشتر در مقام یک سازمان باعث تعهد بیشتری میشود اما این رابطه ضعیف است.
استنباط از شایستگی شخصی: افراد تا حدی به سازمان تعهد پیدا میکنند که زمینه تأمین نیازهای رشد و کامیابی آنها فراهم شود؛ بنابراین کسانی که استنباط شایستگی شخصی بالایی دارند انتظارات بیشتری خواهند داشت. رابطه این دو متغیر مثبت و قوی است.
تواناییها: افراد با مهارتهای بالا برای سازمان ارزشمند هستند. این امر پاداش سازمان را به آنها افزایش میدهد. درنتیجه موجب تعهد حسابگرانه میشود.
حقوق و دستمزد: حقوق و دستمزد موجب عزتنفس برای فرد میشود و بدین ترتیب تعهد نگرشی را افزایش میدهد. ضمناً حقوق و دستمزد نوعی فرصت در سازمان محسوب میشود که در اثر ترک سازمان از دست خواهد رفت، نتایج تحقیقات متعدد همبستگی مثبت اما ضعیفی را بین این دو متغیر نشان میدهد.
سطح شغلی: سطح شغلی با تعهد سازمانی ارتباط مثبت اما ضعیفی دارد.
۲ـ۳ـ۲ـ خصوصیات شغلی و تعهد سازمانی
اگرچه رابطه خصوصیات متفاوت شغلی و تعهد سازمانی در تحقیقات متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است؛ اما هیچ مدل نظری برای توضیح دلیل همبستگی آنها در دست نیست. اغلب مطالعات اشاره به کار «الدهام و هاک من» دارند. تحقیق «ماتیو زاجاک» هم تأیید میکند که مشاغل غنیشده، موجب تعهد سازمانی بیشتر میشود. خصوصیات بهدستآمده از تحقیقات شامل مهارت، استقلال، چالش و دامنه شغلی است: تنوع مهارت با تعهد سازمانی دارای همبستگی مثبت است. استقلال و تعهد سازمانی رابطه مثبت و بسیار ضعیفی دارند. مشاغل چالشانگیز با تعهد سازمانی به خصوص در مورد کسانی که به رشد شدید نیازمندند رابطه مثبت و قابلتوجهی داشته است.
۲ـ۳ـ۳ـ تأثیر روابط گروهی و رابطه با رهبر بر تعهد سازمانی
در رابطه با تأثیر روابط گروهی و رابطه با رهبر به موارد زیر اشاره شده است:
انسجام گروه: برخی مطالعات رابطه انسجام گروهی و تعهد سازمانی را مثبت و تعدادی دیگر، رابطه این دو را منفی دانستهاند. البته همبستگی حاصل از جمیع تحقیقات مثبت و ضعیف بوده است.
وابستگی متقابل وظایف: در اغلب مطالعات، رابطه وابستگی وظایف با تعهد، مثبت و متوسط گزارش شده است. موریس و استیزر بیان میدارند که وقتی کارکنان در شرایط وابستگی شدید وظایف باشند، از کمک خود به سازمان و گروههای مرتبط آگاهی خواهند یافت و این خود به تعهد نگرشی به سازمان منجر میشود.
ملاحظهکاری و ساختدهی مدیران: هر دو نوع رفتار مدیران با تعهد سازمانی، همبستگی نسبی و مثبت دارند. البته تحقیقات نشان میدهند که این رابطه توسط عواملی از قبیل محیط کاری و خصوصیات پاییندستان تعدیل میشود.
ارتباط با رهبر: چگونگی ارتباطات رهبر با تعهد سازمانی، همبستگی قوی و مثبت دارد. بدین معنی، مدیرانی که ارتباطات بهموقع و صحیحی ایجاد میکنند؛ موجب تقویت محیط کار و تعهد بیشتر کارکنان میگردند. رهبری مشارکتی نیز با تعهد سازمانی همبستگی مثبت دارد. در محیطهای غیرقابلپیشبینی، تأثیر مدیریت مشارکتی بر تعهد سازمانی بیشتر میشود.
۲ـ۳ـ۴ـ ویژگیهای سازمان و تعهد سازمانی
در تعدادی از مطالعات، میان اندازه سازمان و میزان تعهد سازمانی همبستگی معنیداری ملاحظه شده است. اشاره میشود که در سازمانهای بزرگ امکانات ترفیع بیشتر است و این امر به تعهد سازمانی می انجامد؛ اما این مسئله توسط تجزیهوتحلیل متا تأیید نشده است. موریس و استیزر چنین اظهار میدارند که استنباط کارمند از عدم تمرکز با میزان مشارکت واقعی رابطه داشته و بهوسیله درگیر شدن در سازمان، تعهد بیشتری نسبت به سازمان پیدا میکند؛ اما این ادعا نیز توسط تجزیهوتحلیل متا مورد تأیید قرار نگرفته است (ر. ک. پایگاه اطلاعرسانی دانشنیوز، ۱۳۸۹).
۲ـ۴ـ وضعیت نقش و تعهد سازمانی
در تحقیقات انجامشده وضعیت نقش را از طریق تضاد نقش، ابهام نقش و تعدد نقش اندازهگیری کردهاند. بر اساس مطالعات موردی که همکاران در سال ۱۹۸۲ میلادی، وضعیت نقش یکی از مقدمات ایجاد تعهد است. تحقیق ماتیو و زاجاک نیز این مسئله را تأیید میکند. یکی از فرضها در این مورد این است که وضعیت نقش، ناشی از ادراک حاصل از محیط کاری است؛ اما مسئلهای که روشن نیست این است که آیا رابطهای بین وضعیت نقش و تعهد سازمانی مستقیم است و یا توسط متغیرهای دیگری ازجمله تعهد سازمانی و فشارهای شغلی تحت تأثیر قرار میگیرد؟ (رنجبریان، ۱۳۷۵).
پارسونز جامعهشناس آمریکائی و از صاحبنظران مکتب ساختگرایی در جامعهشناسی هر نظام اجتماعی را برای اینکه بتواند کارکردهای اصلی خود را به انجام برساند دارای چهار کارکرد ابزاری میداند که عبارتاند از هدفجویی، انطباق و سازگاری با محیط، وحدت و هماهنگی و حفظ موجودیت الگویی و برای حفظ نظام اجتماعی بر دو نکته تأکید دارد. به اعتقاد او یک جنبه از نظم را میتوان از طریق اطاعت ناشی از اجتماعی شدن و نظارت اجتماعی حفظ کرد و در وهله دوم نظام اجتماعی نیاز به سازوکاری که به تعادل و تطابق می انجامد دارد (توسلی، ۱۳۸۸)؛ بنابراین طبق دیدگاه پارسونز سازمانها بهعنوان نظامهای اجتماعی نیاز دارند تا برای حفظ نظم در خود و همچنین بری تحقق بخشیدن به لوازم چهارگانه کارکردی، ارزشها و هنجارهای سازمانی را به اعضای خود انتقال دهند و این یکی از کارکردهای جامعهپذیری در سازمان است.
از آزمون رگرسیون ساده می توان نتیجه گرفت که مدیریت کیفیت تاثیر مثبتی بر موفقیت پروژه دارد. پس فرضیه H0 رد می شود. مقدار ضریب تعیین ( R Square ) حاصل شده بین مدیریت کیفیت و موفقیت پروژه، بیانگر این مطلب است که ۶ % از تغییرات موفقیت پروژه، تحت تاثیر مدیریت کیفیت مدیر پروژه می باشد و در نتیجه فرضیه فرعی پنجم تایید میشود.
مدیریت کیفیت پروژه شامل گام های زیر می باشد:
برنامه ریزی کیفیت[۱۹]
اطمینان کیفیت[۲۰]
کنترل کیفیت[۲۱]
کلیه مراحل و فرآیندهای فوق با یکدیگر مرتبط هستند.این ارتباطات نه تنها به حیطه هر یک از محدوده های مدیریت پروژه محدود نیست، بلکه همانند فرآیندهای علوم محتلف با یکدیگر در تعامل اند.رویکرد کلی مدیریت کیفیت باید با رویکرد خاص که آقایان دمینگ[۲۲](۱۹۹۳)، جوران[۲۳](۲۰۰۳) و کراس بای[۲۴] (۲۰۰۳)توصیه کرده اند و همچنین رویکردهای عمومی و کلی مدیریت فراگیر کیفیت و بهبود مستمر، سازگار و متناسب باشند.
دکتر ادوارد دمینگ (۱۹۹۳) از پایه گذاران مدیریت کیفیت جامع، کیفیت را چنین تعریف می کند: کیفیت مفهوم وسیعی است که باید تمام بخشهای سازمان نسبت به آن متعهد بوده وهدف از ایجاد آن مطابقت کامل محصول یا خدمت با مشخصات مورد نیاز مشتری با حداقل هزینه برای سازمان است که منجر به افزایش کارایی کل مجموعه وافزایش قابلیت رقابت می شود(حاجی شریف،۱۳۷۹).
کیفیت نه بعد مختلف داردکه عبارتنداز : ۱- عملکرد ۲- خصوصیت ۳-تطابق ۴- قابلیت اطمینان ۵- دوام ۶- خدمات ۷- پاسخگویی ۸-زیبایی شناسی ۹-شهرت و نام نیک(جعفری،اصولی،شهریاری،۱۳۸۳).
فرضیه ششم : مدیریت ریسک مدیر پروژه، بر موفقیت پروژه های فناوری اطلاعات ، تائید نگردید.
H0 : مدیریت ریسک بر موفقیت پروژه، تاثیر مثبت و معنی داری ندارد.
H1 : مدیریت ریسک بر موفقیت پروژه، تاثیر مثبت و معنی داری دارد.
با توجه به نتایج آزمون رگرسیون که sig=0.213 می باشد و چون sig> 0.05 می باشد رابطه مثبت و معناداری بین مدیریت ریسک و موفقیت پروژه نشان داده نشد.
از آزمون رگرسیون ساده می توان نتیجه گرفت که مدیریت ریسک تاثیر مثبتی بر موفقیت پروژه های فناوری اطلاعات در مرکز نور ندارد. پس فرضیه H1 رد می شود. مقدار ضریب تعیین ( R Square ) حاصل شده بین مدیریت ریسک و موفقیت پروژه، بیانگر این مطلب است که ۰۰۴ % از تغییرات موفقیت پروژه، تحت تاثیر مدیریت ریسک مدیر پروژه می باشد و در نتیجه فرضیه فرعی ششم تایید نمیشود.
در این زمینه نیاز است که توضیح داده شود با توجه به اینکه مدیران پروژه حق انتخاب مجری جهت اجرای فرایندهای کاری پروژه را ندارند و یکی از ریسک های به ثمر رسیدن پروژه هم، مجری مربوطه آن می باشد، و همچنین مدیر پروژه در مرکز نور حق دخالت در تعیین زبان برنامه نویسی جهت انجام فرایند های پروژه را ندارد که خود این مطلب می تواند جزء ریسکهای پروژه باشد و همچنین بعضی از موارد دیگر مدیریت ریسک، پس تائید نشدن این فرضیه در مرکز نور یک امر طبیعی می باشد.
طبق گفتهى بوهم(۱۹۹۹)،هدف مدیریت ریسک پروژه فناورى اطلاعات،شناسایى،توجه به حذف عوامل ریسکزا قبل از اینکه تهدیدى براى اجراى موفق پروژه محسوب شوند، است.
نحوه شناسایى ریسکهاى موجود در پروژههاى فناورى اطلاعات:
بسیارى ازریسکها مىتوانند بر یک پروژه به شیوههاى مختلفى و در طى مراحل متفاوت چرخهى حیات پروژه اثر بگذارند.بنابراین،فرایند و تکنیکهایى که براى شناسایی ریسکها به کار گرفته مىشوند باید شامل دیدى وسیع از پروژه باشد. براى شناسایى ریسکهاى پروژههاى فناورى اطلاعات در سازمانهاى مجازى، مىتوان از راههایی همچون چرخه یادگیرى، طوفان فکرى، دلفى، مصاحبه، چک لیست و علت و معلول استفاده کرد(آسوشه،۱۳۸۸).