کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


آخرین مطالب


 



فصل سوم: حوادث دانش‌آموزی، ایمنی و جبران خسارت ۹۲
مبحث اوّل: حوادث و عوامل حادثه‌زا ۹۲
گفتار اوّل: مفهوم حادثه ۹۳
بند اوّل) تعریف حادثه ۹۳
بند دوّم) انواع حادثه ۹۳
بند سوم)حوادث مدرسه‌ای ۹۴
بندچهارم) نحوه وقوع حوادث مدرسه‌ای ۹۴
گفتار دوّم) علل و مصادیق حوادث طبیعی در محیط‌های آموزشی ۹۵
بند اوّل) حادثه ناشی از عوامل انسانی ۹۵
بنددوّم) صدمه ناشی از عوامل محیطی(شرایط ناایمن) ۹۵
بند سوم) حوادث ناشی از تجهیزات ۹۶
بندچهارم) اثر حوادث در دانش‌آموزان امروزی ۹۶
گفتار سوم) وقایع ناگوار در مدارس ۹۶
بند اوّل)بررسی وقایع در مدارس ۹۶
بند دوّم)پیامدهای وقایع ناگوار ۹۷
بند سوم) نمونه‌هایی از وقایع دانش‌آموزی ۹۸
بند چهارم) راه‌های پیشگیری ۹۸
گفتارچهارم) ایمنی در مدارس ۹۹
بند اوّل) ایمنی و ضرورت ایمن‌سازی مدارس ۹۹
بنددوّم) اهمیّت و ضرورت ایمن‌سازی مدارس ۹۹
بندسوم) ویژگی‌های مدارس امن ۱۰۰
بندچهارم) راه‌های افزایش ضریب ایمنی مدارس ۱۰۱
مبحث دوّم: اثر مسئولیّت‌مدنی ۱۰۱
گفتاراوّل: جبران خسارت وارده ۱۰۲
بند اوّل) مفهوم خسارت ۱۰۲
بند دوّم) انواع خسارت ۱۰۲
بند سوم) خسارات غیر قابل جبران ۱۰۷
بندچهارم) ناکامی مسئولیّت‌مدنی درجبران خسارت زیان دیدگان ۱۰۸
گفتار دوّم) شیوه‌های جبران خسارت ۱۰۸
بند اول) جبران عینی ۱۰۹
بنددوّم) جبران خسارت از طریق دادن معادل ۱۱۰
بند سوم) ارزیابی خسارت و نوسان آن ۱۱۲
بند چهارم) وسایل تأمین جبران خسارت ۱۱۴
گفتار سوم) راه‌های تضمین جبران خسارت ۱۱۵
بند اوّل) تعربف بیمه و انواع آن ۱۱۵
بند دوّم) بیمه مسئولیّت ۱۱۶
الف)مفهوم بیمه مسئولیّت ۱۱۶
ب)انواع بیمه مسئولیّت ۱۱۶
بند سوم) بیمه حوادث ۱۱۷
الف) تعریف بیمه حوادث ۱۱۷
ب) مفهوم حادثه در بیمه مسئولیّت ۱۱۷
ج) بیمه حوادث تحصیلی ۱۱۷
بند چهارم) صندوق تأمین خسارت از زیان دیده ۱۱۸
گفتارچهارم) دعوی مسئولیّت‌مدنی ۱۱۸
بند اوّل) طرفین دعوای مسئولیّت‌مدنی ۱۱۹
بند دوّم) خواسته دعوی و مراجع صلاحیتدار برای دعوی خسارت آموزشی ۱۲۰
دانلود پروژه
بند سوم) ماهیت حکم دادگاه در دعوی مسئولیّت‌مدنی ۱۲۰
بند چهارم) بررسی آرای محاکم در دعوی مسئولیّت‌مدنی ۱۲۱
خلاصه فصل سوم ۱۲۶
نتیجه ۱۲۸
پیشنهادات ۱۳۲
منابع ۱۳۴
چکیده انگلیسی ۱۴۰
چکیده:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:07:00 ب.ظ ]




۱-تست ۴٫۹ متر چابکی
۲- دوی سرعت ۲۰متر
۳-پرش سارجنت
۱-۸ تعریف واژه ها
۱-۸-۱ ثبات مرکزی
ناحیه مرکزی بدن به عنوان مجموعه کمری – لگنی –رانی تعریف شده است . مرکز بدن در واقع همان جایی است که مرکز ثقل بدن در ان واقع شده است و همانند جعبه ای است که عضلات شکمی در جلوی ان و عضلات سرینی و چند سر در عقب ان و عضله دیافراگم در بالا و عضلات لگن خاصره و کمربند لگنی در کف ان قرار دارد که شامل ۲۹ عضله تو در تو می باشد . یک مفهوم کلی و جهانی برای تعریف این که ناحیه مرکزی بدن چیست وجود ندارد . برگمارک ان را به دو دسته اصلی تقسیم کرده است عضلات کلی و موضعی که عضلات کلی شامل سرینی بزرگ و راست شکمی مایل خارجی و داخلی و خاصره ای می باشد . و عضلات موضعی یا عمقی که از داخل ستون مهره ها سرچشمه می گیرند .همانند چند سر و سوئز بزرگ و عرضی شکم و مربع کمری و دیا فراگم که این عضلات نزدیک به اهرم چرخاننده وبه طور عمودی هستند .
پایان نامه - مقاله - پروژه
۱-۸-۲ آزمون مک گیل
این آزمون برای استقامت عضلات مرکزی بکاربرده شده است که به صورت فلکسور تنه و اکستنسور تنه و لترال تنه انجام می شود .
۱-۸-۳ توان انفجاری
بکارگیری حداکثر قدرت عضلات درگیر در کمترین زمان ممکن . در این پژوهش برای اندازه گیری توان از پرش عمودی سارجنت استفاده شده است .
۱-۸-۴ چابکی
توانایی افزایش و کاهش شتاب و تغییر مسیر سریعبا حفظ کنترل و بدون کاهش سرعت . در این پزوهش برای اندازه گیری چابکی از ۴٫۹ استفاده شده است .
۱-۸-۵ دوی سرعت
توانایی اجرای یک حرکت ویژه با سرعت بسیار زیاد
۱-۸-۶ درازونشست
توانایی عضلات برای تکرار یک حرکت معین و مشابه در مدت زمان یک دقیقه میباشد .
۱-۸-۷- پرتاب توپ مدیسنبال همراه با درازونشست
پرتاب توپ مدیسنبال از داخل سینه. فاصله فرداز میله پرتاب ۱٫۵ متر و ارتفاع پرتاب هم ۱٫۵ متر در نظر گرفته شد.
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه ی تحقیق
۲-۱ مقدمه
استعدادیابی موضوعی است که در دنیای ورزش اهمیت ویژه ای دارد. شناسایی عوامل موفقیت راه را برای رسیدن به قله افتخار هموار می کند. این که مشخص شود چه ویژگیهایی ورزشکاران معمولی را از ورزشکاران نخبه متمایز می سازد کاری بس دشوار است که موضوع پرداختن به استعدادیابی را دشوار ساخته است. استعدادیابی ورزشی، از نظر دانشمندان علوم ورزشی، راهی منطقی، کوتاه و مقرون به صرفه برای حضور موفقیت آمیز ورزشکاران درصحنه های بین المللی است. این فرآ یند نیازمند شناسا یی و انتخاب افراد با استعدادی است که شرایط لازم جسمانی، مهارتی و رفتاری برای موفقیت در ورزش خاص را داشته باشند .تا آ نجایی که به ورزشکاران نخبه مربوط می شود ، کار و زمان مربی باید برای کسانی صرف شود که دارای توانایی های با لقوه باشند. در غیر این صورت، استعداد ،زمان و انرژی مربی تلف شده یا بهترین شکل آن این است که ورزشکار متوسطی بوجود خواهد آمد.
بنابراین هدف اصلی استعدادیابی، شناسایی و انتخاب ورزشکارانی است که بیشترین توانایی را برای رشته ورزشی خاص دارند.
استعداد یابی ورزشی و فرایندی است که توسط ان خرد سالان بر پایه آزمون های معینی به سمت ورزش هایی که شانس موفقیت بیش تری دارند . سوق داده می شوند .(نمازی زاده . مهدی و همکاران . ۱۳۸۲ )
۲-۲ تعریف استعدادیابی:
لغت نامه ( لاروس، وبستر و آمریکن هری تج ) استعداد را یک توانایی طبیعی ویژه می دانند که ظرفیت فرد را برای موفقیت در عملکرد آدمی تشکیل می دهد. بومپا (۲۰۰۰ ): استعدادیابی در ورزش یعنی کشف و به فعالیت رساندن توانا ییهای با لقوه مخصوص فرد و هدایت آنها در مسیر صحیح آن.
رینگر در تعریف کاربردی استعدادیابی اعتقاد دارد: استعدادیابی یعنی پیش بینی اجرا از طریق سنجش ویژگیهای جسمانی، روانی، اجتماعی و همچنین توانییهای تکنیکی.
استعداد یابی یعنی پیش بینی اجرا از طریق سنجش ویژگی های جسمانی . روانی .اجتماعی و همچنین توانایی های تکنیکی .
(چوبینه . سیروس .معیارهای استعداد یابی در ورزش ایران )
تعریف استعدادیابی
“استعداد” در فرهنگ های لغت به معنای “توانایی ویژه و طبیعی” و “ظرفیت دستیابی به موفقیت” تعریف شده است.
ریلی و ای. ام ویلیامز عقیده دارند استعدادیابی عبارت است از “فرایند شناسایی ورزشکاران فعلی که توان بالقوه ای برای نخبه شدن دارند".
۲-۳ آینده استعدادهای ورزشی:
شناسایی و رشد استعدادهای ورزشی به همان اندازهای که چالش برانگیز است، آیندهای نامعلوم خواهد داشت. همزمان با افزایش فرصت مشارکت، دامنه استعداد در بین گروه های سنی مختلف گسترش می یابد اما بدلیل واماندگی و خستگی مفرط تعداد ورزشکاران نوجوان مستعد با خطر کاهش مواجه است. شیوه های رشد وبهبود استعداد بیشتر به جای اینکه گروهی باشد، جنبه انفرادی و اختصا صی دارند.
رسیدن به نخبگی در ورزش از دیدگاه استعداد یابی . فقط به کشف افراد با استعداد در سنین پایین منجر نیست . بلکه هدایت . کنترل و ارزیابی پیوسته افراد نیز بسیار مهم است تا فرایند استعداد یابی به ثمر برسد .(رجبی . حمید .۱۳۸۴ . استعدا یابی در ورزش )
۲-۴ مزایای استعدادیابی:
- زمان مورد نیاز برای رسیدن به اوج عملکرد ورزشی به طور قابل توجهی کاهش می یا بد.
- از صرف حجم بالایی از کار وانرژی مربی جلوگیری می کند ، ورزشکارانی که دارای توانایی های بالاتری هستند کارایی برنامه های تمرینی مربی را بالا می برند .
- به سبب شناسایی صحیح افراد، تعداد ورزشکاران و عملکرد مفید ورزشقهرمانی افزایش می یابد.
- افراد به سمت رشته هایی هدایت می شوند که از نظر جسمانی ، فیزیولوژیکی ، روانی برای آنها مناسب ترند.
- اعتماد به نفس ورزشکار را بالا می برد ،چرا که اجراهایی ورزشکار نخبه در مقایسه با ورزشکاران هم سن انتخاب نشده به طور قابل توجهی بالاتر است.
- فرصت ایجاد ارتباط با اساتید ورزش، که می توانند در زمینه های تمرین و ارزشیابی منظم ورزشکاران کمک کنند، افزایش می یابد.
- بسیاری از ورزشکاران جوان فرصت افزایش توانایی خود، رشد و رسیدن به سطح ورزشکاری خوب را بدلیل بی اطلاعی از ویژگیهای خاص خود از دست می دهند وبه رشته ورزشی که می توانند در آ ن به شکوفایی برسند هدایت نمی شوند. استعدادیابی ورزشی از این امر جلوگیری می کند و ورزشکاران جوان را به سمت رشته ورزشی مناسب هدایت می کند.
اثر بخشی فرایند استعدادیابی در گرو پیوستگی و امیختگی و همراهی سه حلقه به هم پیوسته شناسایی افراد موثر .هدایت افراد موثر و حمایت افراد موثر است (یوسفی .بهرام و همکاران ۱۳۸۲ )
با توجه به تمایزی که بین استعداد یابی و پرورش استعداد ها وجود دارد می توان گفت که استعداد یابی گام اول برای پرورش استعداد هاست .(قراخانلو .رضا و همکاران ۱۳۸۶)
پیش از شناسایی ورزشکاران نخبه . استعدادبرتر را داریم که این استعدادبرترباید در مسیر تبدیل شدن به ورزشکار نخبه قرار گیرد بنابراین برای تبدیل شدن به یک نخبه ورزشی . بعد از شناسایی استعداد ورزشی برتر . پرورش استعداد را داریم که فرد به ورزشکار نخبه تبدیل شود قطعا عدم توجه به هر یک از فرایند های استعداد یابی و پرورش استعدادها مسیر ایجاد یک ورزشکار نخبه را دچار اختلال می کند .(اشرف گنجوی .فریده وهمکاران)
۲-۵ روش های استعدادیابی:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]




سوم آنکه تمام کسانی که این دین جدید را پذیرفته اند باید نخست تعمید گرفته، به دین تازه داخل شوند.
کسانی که قبول دیانت مسیح را نمودند، دو دسته بودند یکی یهودیانی که به زبان عبری تکلم می کردند، دیگر هلنیستیان [۷۸]که زبانشان یونانی بود. گروه دوم خارج از فلسطین سکونت داشتند و در تحت تأثیر تمدن یونانی واقع شده اخیراً به قصد نگاهداری اعیاد مذهبی یا اقامت در فلسطین به اورشلیم مهاجرت نموده بودند. مسیحیان کلیسای اول معتقد بودند که دوازده رسول یا حواریون مسیح کشورهای روی زمین را بین خود تقسیم نمودند، مثلاً متی در حبشه، برتولما در عربستان، توما در ایران و هند، و دیگران در سایر نواحی جهان کلام مسیح را بشارت دادند[۷۹]
۳-۲-۳.شاگردان عیسی مسیح :
بسیاری از کسانیکه معجزات مسیح را دیده و تعلیمات وی را می شنیدند به وی ایمان می آوردند و از ایمان آورندگان که دوازده نفر جوان انتخاب فرمود که از همراهان وی باشند. دوازده نفر مذکور همیشه با وی بوده و هر چه می فرمود می شنیدند و هر چه عمل می کرد می دیدند و عمق محبت وی را درک نموده و به وسیله وی تربیت یافتند که درآنچه شنیده و دیده بودند دیگران را تعلیم داده و کار وی را بعد از وی ادامه دهند. این دوازده از طبقات دولتمندان و علماء نبودند، بلکه اشخاص معمولی و ساده بودند و بقدری مسیح را دوست می داشتند که حاضر شدند همه چیز را ترک نموده وی را پیروی نمایند. اینان بتوسط هوسهای خود و تیرگی روحانیت خویش اغلب باعث حزن و غم مسیح می گردیدند ولی مسیح بهتر از یک پدر آنها را دوست داشته و بزرگترین صبر و حوصله را نسبت به ایشان نشان می داد[۸۰]
۳-۲-۴. انتشار و رسمیت مسیحیت :
تا زمانی که مسیحیت فقط فرقه ای از یهودیت به شمار می رفت، دولت روم اهمیتی برای آن قایل نبود و مداخله در کار پیروان ایشان نمی کرد و آنان آزاد بودند که در امپراتوری روم معتقد به دین خود باشند زیرا حکومت روم، غیر از یهود همه رعایای خویش را موظف می دانست که در پای تندیسه های امپراتوری قربانی و ایشان را چون خدایان خود عبادت کنند. ولی چون کلیسا از کنیسه ی یهود جدا شد و بر اثر تبلیغات پولس معلوم شد که مسیحیت تنها فرقه ای از یهود نیست، بلکه دین تازه ای است که معتقد بر نجات خداوندگار خود مسیح است، دولت روم آن دین را بر خلاف قانون دانست و بر مسیحیان نیز لازم شمرد که امپراتوران روم را پرستش کنند. چون این امر برای مسیحیان امکان نداشت، گرفتاری جفای رومیان شدند و به انواع مصایب، از قبیل افتادن به زندانهای سخت و شکنجه های سهمگین و دریده شدن در چنگ شیران و جانوران گرفتار شدند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
عقاید خداپرستی مسیحیان و تعالیم معنوی حضرت عیسی کم وبیش در بین هزاران گروه از قبایل و عشایر بدوی که در طول سواحل رود دانوب و رود رِِِِِن فرود آمده و هر دقیقه آمادۀ تهاجم به درون خاک امپراتوری بودند، نفوذ کرده بود. قیصرها ناگزیر بودند قضیه را جدی بگیرند و تعبیری بیندیشند. دسیوس نخستین امپراتوری بود که رسماً دست به آزار و شکنجه مسیحیان زد.
امپراتوری روم شرقی یا بیزانس در ۳۹۵ م. از امپراتوری غرب جدا شد و مرکز آن بیزانتیوم بود. کنستانتین بزرگ یا قسطنطنین، نخستین امپراتوری بود که عقیدۀ یونانیان را رها کرد و به دین مسیحیت گروید. وی در سال ۳۱۳ م. به دنبال فرمان میلان، دین مسیحیت را به رسمیت شناخت[۸۱]
دربارۀ تعداد مسیحیان امپراتوری روم باید گفت که عدۀ مسیحیان در زمان قسطنطتین از روی تحقیق معلوم نیست. در بعضی نواحی، مانند آسیای صغیر، اکثر مردم دین مسیح را پذیرفته بودند. در نواحی دیگر، چون سوریه و یونان و مصر و افریقای شمالی و ایتالیای سفلی و اسپانیا، مسیحیان نفوذ زیادی داشتند، ولی به نصف سکنه این مناطق نمی رسیدند.
درقرن پنجم میلادی، دین مسیح مذهب رسمی امپراتوری روم و چندین قوم برابر از قبیل استروگتها، ویزیگتها، بورگندها، واندالها و لمباردها محسوب می شد. مردم اسکاتلند نیز به دین مسیح در آمدند و اهالی انگلیس نیز مدتها از همین مذهب پیروی می کردند[۸۲]
اندیشه ها و نهادها و تصویرهای مسیحی در زبانهای ادبی سرزمین های مختلف امپراتوری و نیز در شهرهای یونانی زبان پخش شد و گسترش یافت از جمله در زبانهای ارمنی در آناتولی شرقی، سریانی در سوریه و قبطی در مصر آرامگاهها و مزار قدیسان و سایر زیارتگاه های مذهبی به شکل و شیوه مسیحی تزیین یافتند و نگهداری شدند[۸۳]
۳-۲-۵. محیط رومی و ریشه های یهودی مسیحیت :
زمان و مکان خاص پیدایش مسیحیت تأثیر شگرفی بر شکل گیری عقاید گروه های مسیحی و چگونگی رشد و سرانجام کامیابی این دین داشت؛ به ویژه آن که محیط اجتماعی، سیاسی و مذهبی تولد آن آمیزه ای از تاثیرات یونانی – رومی و یهودی داشت.
البته در آغاز، یکی از اقوام مدیترانه ای یعنی یهودیان، ژرف ترین و ماندگارترین تأثیر تکوینی را بر مسیحیان اولیه گذاشتند. در واقع تاریخ مسیحیت به عنوان یک فرقۀ یهودی آغاز شد و هنوز هم در مفاهیم پایه ای مذهبی و اخلاقی متعددی، همچنان در متون مقدس، با یهودیت اشتراک دارد.
بنابراین ، کلیسای اولیۀ مسیحی نتیجۀ طبیعی جریان های فرهنگی رومی، یهودی و سایر جریان هایی بود که جهان مدیترانه ای را در آن زمان می ساخت[۸۴]
رشد جامعۀ مسیحی و هویت یافتن این جامعه را بیش از هر چیز متأثر و برگرفته از یک بستر دینی و دو زمینۀ فرهنگی دانسته اند. به این ترتیب که هویت دینی مسیحیت در زمینۀ یهودی آن، هویت فلسفی آن در زمینۀ یونانی و هویت سیاسی آن در زمینۀ رومی قابل تحلیل و تبیین است[۸۵]
« مسیحیت از مکاشفات آخرالزمانی و درونی یهودی دربارۀ ملکوتی که فرا می رسد بوجود آمد؛ نیروی محرکه اش را از قدرت شخصیت و تخیل عیسی گرفت: از اعتقاد به رستاخیزعیسی و نوید زندگی جاوید قدرت یافت؛ در الاهیات پولس شکل آیینی پیدا کرد؛ با جذب اعتقاد و رسوم مشرکان رشد یافت؛ و با وارث شدن الگوهای سازماندهی و نبوغ روم تبدیل به کلیسای شکوهمند و پیروز شد.[۸۶]
هگل بر این باور است که:
«تفسیر و دگرگونی و انحراف «مسیحیت تاریخی» از «مسیحیت حقیقی» یعنی مسیحیتی که عیسی در نظر داشت، همانا به دست حواریون صورت گرفته است
ویل دورانت مورخ مشهور امریکایی، «پولس و یوحنا» را عامل عمدۀ جدایی پیروان عیسی از آئین یهودیت و بنیانگذاران کیش مسیحیت تاریخی می داند. پایان این استقلال از کیش یهود، آغاز اختلافات و تنش های داخلی بین مسیحیان سال های سده نخست میلادی بوده است[۸۷]
۳-۳.بخش سوم : شوراهای مسیحیت
۳-۳-۱. شورای دادشیوع (۴۲۴ م) :
در سال ۴۲۱ م. دادشیوع به منصب جاثلیقی انتخاب شد و در دفاع خراسان بر ضد قوام وحشی شمالی خدمات ارزشمندی به شاه کرده بود، یک فرقه از معاندان که رئیس آنها بطای[۸۸] اسقف شهر هرمزد اردشیر بود، دادشیوع[۸۹] را متهم کردند که اشیای مقدس را فروخته و مرتکب ربا خواری شده و مغان را به زجر و قتل مسیحیان تحریک کرده است. این حمله ی خائنانه با مهارت خاصی صورت گرفت و عاقبت دادشیوع به فرمان بهرام به زندان افتاد. ولی در نتیجه ی اقدامات تئودوسیوس دوم، دادشیوع آزاد شد. او به قدری از مقام خود متنفر شده بود که تقاضای استعفا داشت، لیکن پیروان او واسطه شدند و شورایی متشکل از سی اسقف در یکی از ولایات عرب نشین تشکیل دادند.
اسقفان مرو و هرات و اصفهان و عمان در این شورا حضور داشتند. در این شورا دو امر مهم به تصویب رسید: یکی اینکه کلیسای ایران به هیچ وجه در تحت تسلط کلیسای روم نباشد؛ دیگر اینکه کاتولیکوس (جاثلیق) دارای اختیارات زیادی شود: زیرا مسیحیان ایرانی تمایل داشتند با کلیسای روم در ارتباط باشند و کلیسای روم در مواقع خطر به آنان کمک کند؛ ولی در این زمان متوجه شدند که این رابطه در بیشتر مواقع برای ایشان ایجاد مزاحمت می کند، زیرا هر گاه بین ایران و روم جنگی رخ می داد، مسیحیان ایران هم تحت تعقیب قرار می گرفتند. اگر چه در این امر تا اندازه های حق با اسقفان ایرانی موظف شدند که کاتولیکوس را کاملاً اطاعت نمایند و اگر خطایی از وی سر زند کسی به غیر از مسیح نمی تواند بر او قضاوت کند، زیرا او دارای مقام مسیح است و مسیح او را برای این مقام معین کرده است. معلوم است که آنان در این مورد از تعالیم مسیح دور شدند. از این زمان به بعد کاتولیکوس پطریاخ نیز نامیده می شد.[۹۰]
در این شورا اسقفان ایرانی، با تأکید بر استقلال مسیحیت ایرانی، نخستین گام را به سوی بنیادی کردن کلیسایی ملی برداشتند. این تصمیمات به معنای آزادی قانونی بالفعل از انطاکیه بود و بدین طریق کلیسای ایرانی خود را بیرون از اتحادیه ی پنج گانه روم، قسطنطنیه، انطاکیه و اورشلیم قرار داد. انگیزه ی سیاسی این کار چندان زیاد نبوده است. دوستی با غرب گسیخته نشد و تنها چشم پوشی از تمامی مسیح می توانست تأثیر سیاسی داشته باشد.
مساله اصلی راهی برای دعوی مقتدرانه و اگر ضرورت می یافت، تحمیل کردن صلح داخلی بدون دخالت بیگانه بوده است. در عین حال چنین تحولی را باید برآیند نفوذ تدریجی آن دسته از مسیحیانی دانست که در محیطی زردشتی رشد کرده بودند. پیدا شدن نامهای ایرانی فراوان از مردم عادی و هم میهنان ساسانیان است. این پیروزی آتش خشم و بیزاری زردشتیان از مسیحیان را که در گذشته به قدر کافی نیرومند بود بار دیگر بر افروخت. از زمان تشکیل شورای سال ۴۲۴( دادشیوع) تا ۴۴۶ م. کلیسای ایران در صلح و آرامی بود. یزدگرد دوم ابتدا نسبت به مسیحیان با مهربانی رفتار می کرد ولی چیزی نگذشت که التفات وی تبدیل به تنفر گردید و مسیحیان با جفای سختی دست به گریبان شدند. این جفا در کرکوک که شهری است نزدیک موصل از همه جا سخت تر بود؛ به طوری که چند روز پی درپی مسیحیان ایرانی را روی تپه ی روی شهر می کشتند[۹۱]
رفتار وی به ویژه نسبت به مسیحیان ساکن ارمنستان که تحت تسلط و فرمان ساسانیان بود بی رحمانه قلمداد شده است.
علی رغم اعمال اینگونه سیاست های دینی خشن، شاه و مهر نرسی نتوانستند مسیحیان ارمنستان را وادار به ترک دیانت مسیح نمایند.
اگر بخواهیم دو تن از دولت مردان ساسانی که با قاطعیت و شقاوت کم نظیری سیاست دینی خشن را علیه مسیحیان اعمال کردند نام ببریم، می توانیم از «کرتیر» و «مهرنرسی» یاد کنیم. این دو چهره به عنوان برجسته ترین و آشتی ناپذیرترین دشمنان مسیحیان در منابع تاریخی ذکر شده اند.
پس از مانویان، مسیحیان بودند که از سوی قدرت زرتشتی، به علل دینی و نیز سیاسی به یک اندازه بیش از همه آزار وشکنجه می دیدند؛ به زبان دینی، مسیحیان دشمن بالقوه « اصول زرتشتی» بودند. در واقع موبدان دین خودشان را قانون می نامیدند.[۹۲]
۳-۳-۲. شورای مدائن (۴۱۰ م) :
پس از سالیان متمادی جفا تشکیلات جدیدی برای کلیسای ایران لازم بود. با حضور نماینده ای از امپراتوری روم به نام ماروتا[۹۳]، اسقف میافارقین[۹۴] که از اهالی بین النهرین بود، پیشنهاد کرد که شورایی از اسقفان تشکیل گردد تا همان نتایجی که شورای نیقیه در امپراتوری روم داشت، این شورا نیز برای کلیسای ایران داشته باشد.
یزدگرد اول با تشکیل این شورا در «مدائن» موافقت کرد و به حکام خود در نواحی مختلف دستور داد تا تمامی اسقفان را به فوریت به مدائن اعزام دارند. اسقفانی که حاضر شدند اغلب از ولایات نزدیک مدائن بودند و در ۴۱۰ میلادی این شورا در مدائن تشکیل شد. این شورا به ریاست اسقف سلوکیه و تیسفون و ماروتا منعقد شد. قوانینی که در این شورا به تصویب رسید عبارت بود از اینکه برای هر شهری یک اسقف کافی است و برای تعیین هر اسقف رأی سه اسقف لازم است. عموم مسیحیان ایران موظف هستند که اعیاد مهم را از قبیل عید میلاد و عید قیام در مواقع معینی با هم نگاه دارند. آخرین روز شورا بود، مسیحیان جشنی بی سابقه برپا کردند[۹۵].
اسقف سلوکیه تیسفون، که خلیفه اعظم یا جاثلیق کل مسیحیان ایران به شمار می رفت، اسقف کشکر[۹۶] را پیشکار مذهبی خود خواند و پنج مطران در بلاد ذیل نصب کرد؛ از این قرار:
۱ . بیت لاپات[۹۷]، (گندی شاپور) واقع در خوزستان
۲ . نصیبین

 

    1. پرات[۹۸]میشان

 

۴ . اربل[۹۹]

 

    1. کرخای بیت سلوخ[۱۰۰](کرکوک)

 

قریب سی اسقف مطیع اوامر مطران ها بودند.[۱۰۱]
۳-۳-۳. شوراهای سال ۴۸۴-۴۸۵-۴۸۶ (جدایی عقیدتی از غرب) :
پس از انتصاب بارصوما به جاثلیقی، او شورایی را در سال ۴۸۴ میلادی در بیت لاپات (جندی شاپور) برگزار کرد، در این شورا آرای تئودوروس موپسئوستیایی معروف به مفسر بزرگ تایید شد وتعلیمات کلیسا در امپراتوری روم محکوم شد. این شورا کاملاً در راستای نسطوری شدن بود، اما در همان سال پیروز از دنیا رفت و بلادش (۴۸۴-۴۸۸ م) به حکومت رسید[۱۰۲]
در آغاز پادشاهی بلاش، نسطوریان از سوی ساسانیان تنها فرقه ی مسیحی رسمی شناخته شدند و این امر مایۀ آسان شدن روابط ساسانیان با مسیحیان شد؛ گو اینکه این پدیده به کشاکش میان مسیحیان و بویژه میان نسطوریان و یعقوبیان یا منوفیزیت ها پایان نداد.[۱۰۳]
بلاش آکاسیوس (اقاق) را به اسقفی برگزید، اما بارصوما این انتساب را نپذیرفت. آکاسیوس به واسطه نفوذ و احترامی که در میان مردم داشت، بارصوما را به تسلیم واداشت. آکاسیوس در سال ۴۸۵ میلادی در بیت اداری شورایی برگزار کرد و مصوبات شورای ۴۸۴ را در بیت لاپات ملغی کرد وبی اعتبار خواند. از این رو این شورا در گزارش های مربوط به شوراهای اصلی نیامده است. شایان ذکر است در شورای مذکور ازدواج برای همه از جمله کشیشان و اسقف ها جایز اعلام شده بود و پس از آن نیز بارصوما تأهل اختیار کرده بود، اما در شورای بیت اداری این حکم الغا شد. با این همه، شورایی که در سلوکیه برگزار شد مذهب منوفیزیتی محکوم شد، اما نه به سبب اینکه در غرب محکوم شده بود، بلکه به جهت رقابت های میان این دو گروه[۱۰۴]
بلاش آکاسیوس (اقاق) را به اسقفی برگزید، اما بارصوما این انتساب را نپذیرفت. آکاسیوس به واسطه نفوذ و احترامی که در میان مردم داشت، بارصوما را به تسلیم واداشت. آکاسیوس در سال ۴۸۵ میلادی در بیت اداری شورایی برگزار کرد و مصوبات شورای ۴۸۴ را در بیت لاپات ملغی کرد وبی اعتبار خواند. از این رو این شورا در گزارش های مربوط به شوراهای اصلی نیامده است. شایان ذکر است در شورای مذکور ازدواج برای همه از جمله کشیشان و اسقف ها جایز اعلام شده بود و پس از آن نیز بارصوما تأهل اختیار کرده بود، اما در شورای بیت اداری این حکم الغا شد. با این همه، شورایی که در سلوکیه برگزار شد مذهب منوفیزیتی محکوم شد، اما نه به سبب اینکه در غرب محکوم شده بود، بلکه به جهت رقابت های میان این دو گروه .
در این شوراها سیاست بارصوم به وضع قوانین کلیسایی انجامید از جمله اینکه راهبان حق ندارند در کارهای دینی شهرهایی که روحانی مخصوص به أبرشیه* دارند دخالت کنند، بلکه باید در دیرهای خود یا صومعه های دور افتاده بمانند. تنها راهبان و راهبه ها باید غرب بمانند نه سایر کارمندان کلیسا؛ کسانی که تا آن زمان به رتبه ی شماسی رسیده اند می توانند ازدواج کنند و پس از آن تا کسی متأهل و صاحب فرزند نباشد به این مقام نخواهد رسید، کشیش نیز مانند هر فرد مسیحی دیگر حق دارد پس از مرگ همسر اول خود ازدواج کند. از ۴۸۶ میلادی تا آن زمان که این قوانین لغوشد، کلیسای ایرانی (نسطوری) بی شک رنگ شرقی پیدا کرده بود و مسیحیان آن را همچون شعبه ی انحطاط یافته یی از مسیحیت تصور می کردند. پس از این شورا معلوم می شود که بارصوما به چه منظور می خواسته است مذهب نسطوری را مذهب رسمی کلیسای ایران قرار دهد. همه این کارها ظاهراً و کنشی در مقابل توسعه ی نهضت ضد نسطوری گری امپراتوری روم در زمان زنون بوده است. اهمیت خاص مصوبه شورای اخیر در این است که نخستین عبارات مسیح شناختی (کلیسای شرق) را پس از شورای افسوس و کالسدون داراست[۱۰۵]
اقدامات بعدی اکاسیوس حکایت از این داشت که وی بر اساس ملاحظات سیاسی تغییر موضع داده است. وی هنگامی که به قسطنطنیه رفت، اعلام کرد که نسطوری نیست و تنها قصد وی محکوم ساختن منوفیزیت ها بوده و سعی در طرد و رد بارصوما داشته است. این ادعای آخر فرصتی برای آزمودن نیافت، زیرا هنگامی که آکاسیوس از قسطنطنیه بازگشت، بارصوما به دست راهبان به قتل رسیده بود. بنا به گزارش ابن العبری (بارهبراوس) قتل بارصوما در سال ۴۹۶ میلادی اتفاق افتاد[۱۰۶]
در دوره ساسانیان اگر متون دینی به آسانی در اختیار همگان قرار می گرفت، روحانیون از یکسو و دربار از سوی دیگر هر یک دلایلی داشته اند که کل مجموعۀ دین و جامعه را در خطر بدانند. اگر چه مفهوم محدود کردن حقایق دین در یهودیت و مسیحیت بیگانه است، ولی این اقدامات پیشگیرانه نمونه جالبی هم در تاریخ کلیسای ایرانی مسیحی در عصر ساسانی دارد. در دوره اسقفی آکاسیوس وی دستور داد که راهبان و پارسایان نه در شهرها و روستاها بلکه باید دور از مردم زندگی کنند، مبادا که رسوم کلیسا ضایع شود و میان جماعت شقاق و دودستگی افتد[۱۰۷]
جانشین آکاسیوس، بابای (۴۹۷-۵۰۲ م) در دو شورای سال های ۴۹۸ و ۴۹۹ میلادی به همان سنت و سیاست بارصوما در شورای بیت لاپات در سال ۴۸۴ میلادی بازگشت، او الهیات نسطوری را آموزه ی رسمی کلیسای ایران خواند و ضمن اعلام استقلال کامل کلیسای ایران تاکید کرد که به کلیساهای امپراتوری روم و کلاً جهان مسیحیت هیچ وابستگی ندارد. بنابراین می توان کلیسای ایران را نسطوری خواند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:07:00 ب.ظ ]




۹

 

 

 

شهرت خدمات

 

 

 

وفاداری بالای مشتریان

 

 

 

ذکر این نکته ضروری است که در طراحی تمامی سوالات از طیف لیکرت ۵تایی استفاده شده که میزان موافقت پاسخدهنده از ۵ (خیلی زیاد) تا ۱ (خیلی کم) تعین شده است. پرسشنامه پژوهش حاضر در پیوست ۱ قابل مشاهده میباشد.
۳-۷ ویژگیهای فنی ابزار گردآوری داده ها (روایی و پایایی)
۳-۷-۱ روایی (اعتبار)
روایی از واژهی روا به معنای جایز و درست گرفته شده است و روایی به معنی صحیح و درست بودن است (خاکی، ۱۳۹۰، ص۱۳۲). مفهوم روائی به این سؤال پاسخ میدهد که ابزار تا چه حدی خصیصه مورد نظر را میسنجد (سرمد و همکاران،۱۳۹۰،ص۱۷۰). روایی از طرق مختلف بررسی میشود که یکی از پرکاربردترین آنها روایی محتوا یا صوری است. در پژوهش حاضر نیز روایی صوری پرسشنامه ها با کمک نظر خبرگان مربوطه بررسی گشت. به طوری که از برخی فعالان صنعتی و همچنین از خبرگان دانشگاهی کمک گرفته شد.
۳-۷-۲ پایایی (قابلیت اعتماد)
پایایی که به آن ثبات هم گویند، یکی از ویژگیهای ابزار اندازه گیری (پرسشنامه) است. برای محاسبه پایایی ابزار اندازه گیری شیوه های مختلفی بکار برده می‌شود. از آن جمله می‌توان به ۱) اجرای دوباره، ۲) روش موازی و ۳)روش تصنیف (دو نیمه کردن)، ۴)روش آلفای کرونباخ اشاره نمود (سرمد و همکاران،۱۳۹۰،ص۱۶۷).
پایان نامه - مقاله - پروژه
در تحقیق حاضر برای بررسی پایایی، از روش آلفای کرونباخ استفاده شد که برای محاسبهی آن، نرمافزار SPSS به کار گرفته شد. فرمول کرونباخ برای محاسبه هماهنگی درونی ابزار اندازه گیری بهکار میرود و در صورت بیشترشدن مقدار آلفای کرونباخ مفاهیم و مولفه های پرسشنامه از ۰.۷، میتوان گفت که پایایی پرسشنامه در حد قابل قبول است (مؤمنی و فعالقیومی، ۱۳۸۹، ص۲۱۲).
آلفای کرونباخ بطورکلی با بهره گرفتن از یکی روابط زیرمحاسبه میشود:
یا
که دراین روابط k تعداد سوالات،  واریانس سوال i ام،  واریانس مجموع کلی سوالات،  میانگین کواریانس بین سوالات، و  واریانس میانگین سوالات میباشند.
به این ترتیب، ضریب پایایی برای تمامی سوالات به صورت یکجا ۹.۱۲ محاسبه شد. همچنین برای هر یک از مفاهیم نیز این ضریب جداگانه محاسبه گشت که نتایج درجدول ۳-۲ نشان داده شده است و همانطور که از جدول مشخص میباشد، ضریب آلفای کرونباخ برای مفاهیم از ۰.۷ بیشتر شده که پایایی مناسب ابزار را نشان میدهد.
جدول ۳-۲) مقادیر آلفای کرونباخ مفاهیم و مولفه های پژوهش

 

 

متغیرها

 

مفاهیم

 

مولفه ها

 

تعداد سوالات

 

مقدار آلفا

 

 

 

سیستم های اطلاعاتی

 

سیستم های فرایند کار

 

_

 

۷

 

۹۱۰.

 

 

 

سیستم های خودکارکردن فعالیت های اداری

 

۶

 

۸۴۳.

 

 

 

سیستم های دانش بر

 

۴

 

۸۶۲.

 

 

 

سیستم های اطلاعات مدیریت

 

۵

 

۸۹۳.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:06:00 ب.ظ ]




الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا[۶۸]؛ همانا گوش و چشم ودل همگی مسؤول هستند».
این ها همه تاکیدی است از سوی قرآن بر لزوم استفاده از «حس» به عنوان یک منبع معرفت و شناخت.
با این همه تعریفی که از حس به عنوان ابزار شناخت درقرآن کریم ذکر شده پس چرا ما دچار خطا می شویم ؟
درست است که حواس نیز یکی از منابع شناخت است؛ اما بایدتبیین شودکه: آیا حس واقعاً ما را به شناخت واقعی می رساند؟ آیا حس خطاناپذیر است؟
قبل از وارد شدن به بحث خطای حس باید مشخص کرد که حس چه ویژگی هایی دارد.در بیان ویژگی های شناخت حسی بایدگفت:
۱- در مرحله شناخت احساسی که انسان و حیوان در آن مشترک هستند، همه شناختها جزئی است؛ یعنی به صورت تک تک و فرد فرد است؛ مثل یک کودک که فرد فردرا می شناسد: پدر،مادر،خواهر، برادر و خاله اش را می شناسد، خانه اش را می شناسد، از همه اینها به صورت جزئی تصور دارد؛ اما برای او خانه یا انسان به مفهوم کلی وجود ندارد، رنگ به معنای کلی وجود ندارد. چنان که حیوان هم همین طور است.بنابراین یکی از خصوصیات شناخت حسی، جزئیت و فردیت است، یعنی باید گفت شناخت حسی به اصطلاح (andividual) است؛ فردی است و به فرد تعلق می گیرد.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۲- مشخصه دیگر شناخت حسی این است که شناخت حسی، حالی است؛یعنی به زمان حال تعلق دارد، نه به گذشته و نه به آینده؛چون انسان با حواس خودش فقط اشیاء زمان حاضر را احساس می کند.انسان باچشم خودش حوادثی را که قبل از تولداووجود داشته است نمی بیندو آینده را نیز نمی تواند با حواس ظاهری خود احساس کند. با چشم، بالفعل ببیند، با گوش بشنود یا با شامه خود استشمام کند. شناخت حسی، حالی است، پس به گذشته و آینده تعلق نمی گیرد.این خصوصیات برای مرحله شناخت حسی است.
۳- ویژگی سوم شناخت حسی این است که شناخت حسی،ظاهری است،عمقی نیست.ظواهر را می بیند: مثلا چشم رنگها و حجمها را می بیند و گوش آوازها را می شنود ،ولی عمقی نیست که به ماهیت و چیستی اشیاء بتواند پی ببرد و روابط درونی اشیاء را درک کند.شناخت حسی نمی تواند به علت و معلول و ضرورت حاکم میان علت و معلول که وقتی علت هست به حکم ضرورت معلول باید وجود داشته باشد پی ببرد. یعنی انسان ظواهر را می شناسد بدون اینکه بتواند با حواس خود به روابط و عمق پدیده ها و به ذاتها و جوهرها و باطنها پی ببرد. ولی انسان در مرحله شناخت عقلی به بواطن هم می رسد.[۶۹]
در مکاتب معرفت شناسی، احساس،یک مرحله از شناخت است که آن را شناخت ظاهری، سطحی یا غیرعمقی می گویندو تعقل را مرحله دوم شناخت می دانند.شناخت سطحی یعنی دیدن فضا، شنیدن آواز،استشمام بوو مانند آن، که همان شناخت مشترک انسان و حیوان است.به نظر برخی از دانشمندان، شناخت حسی نتیجه ی فعالیت حواس آدمی است.پس ازمرحله ی احساس، ذهن با تجربیات گذشته وتحلیل آنچه ازراه حس دریافت نموده به مرحله ی شناخت می رسد بنابراین شناخت حسی پیش درآمد شناخت عقلی و ذهنی است.[۷۰]
ب- چگونگی خطا در حس
۱ - ب) شناخت حس ، شناخت سطحی است.
وقتی شناخت ما جزیی و محدود به حال یا مکان خاصی باشد آن وقت است که نگرش ما سطحی خواهد بودودرواقع شناخت ما عمقی نخواهد بود.نتیجه ای که از شناخت سطحی حاصل می شود چیست؟
۱-۱- ب) انکار حق
افراد حس گرا امر غیر محسوس را که حواس ظاهری قادر به درک آن نیست منکر می‏شوند.آنها مشهودات و محسوسات خود را بررسی نمی‏کنند،تا منشا آنها را تشخیص دهند. چه بسا منشا این امور مشهود موجود دیگری باشدکه هم اکنون آن را نمی‏بینیم ویااصولاً قابل مشاهده حسی نباشد.خداونددرقرآن کریم می فرماید:« فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَه [۷۱]؛ بنی اسرائیل به موسی گفتند: خدا را آشکارا به ما بنمای».
در این آیه ساده اندیشی و سطحی نگری بنی اسرائیل محکوم شده است. ویژگی حس گرایی و دوری از تعقل در موارد دیگری نیز از بنی اسرائیل دیده شده است. آنان از پیامبر خود می‏خواستند که خدا را به آنان نشان دهد به طوری که بتوانند با چشمان خود خدا را مشاهده کنند:«وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُون‏[۷۲]؛ یاد آورید آن گاه که گفتید: ای موسی، تا خدا را آشکار نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد پس در حالی که می‏نگریستند صاعقه شما را فرا گرفت».
درآیه دیگری آمده است :«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏[۷۳] ؛ و چه بسیار نشانه‏ها در آسمانها و زمین است که بر آنها مى‏گذرند در حالى که از آنها روى برمى‏گردانند».
حس گرایی افراطی باعث محرومیت از شناخت حقایق غیر مادی است و کسانی که این ویژگی را دارند قادر به شناخت خداوند نیستند و هرگز به آفریدگار جهان ایمان نمی‏آورند.
برای این که حواس ما قادر به درک چیزی باشد باید آن شی بتواند برروی حواس ما تاثیر بگذارد. در میان موجودات مادی نیز اگر این اثر چنان ناچیز باشد که برای ما نامحسوس باشد باز هم قادر به درک آن نخواهیم بود.بنابراین حواس ما به علت مادی بودن تنها از موجودات مادی اثر می پذیرنداز این رو تنها قادر به درک اشیای مادی هستند . حواس ما از کشف موجودات غیر مادی ناتوان است . کسی که تنها حواس خود را به کارمی گیرد منکرموجودات غیر مادی می شودوبدین خاطر است که خداوند تبارک و تعالی را انکار می کندو راه سعادت را به اشتباه انتخاب می کند.[۷۴]
۲-۱- ب) خروج از انسانیت
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُون‏ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلا[۷۵]؛یا گمان دارى که بیشترشان مى‏شنوند یا مى‏اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه‏ترند».
وسیله آدمى به سوى سعادت یکى از این دو طریق است، یا اینکه خودش تعقل کند و حق را تشخیص داده پیرویش نماید، یا از کسى که‏ مى‏تواند تعقل کند و خیرخواه هم هست بشنود و پیروى کند، در نتیجه پس طریق به سوى رشد یا سمع است و یا عقل، و دلیل این راه یا عقل است یا نقل.
“ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ“- این جمله بیان جمله قبلى است، چون جمله قبلى در معناى این بود که اکثرشان، نه مى‏شنوند و نه مى‏فهمند، و این جمله مى‏فهماند که صرف نشنیدن و تعقل نکردن نیست، بلکه اینان عیناً چون چارپایانند که از سخن جز لفظ و صدایى نمى‏شنوند و معنى را درک نمى‏کنند.
“ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً“- یعنى اینها از چهارپایان هم گمراه‏ترند براى اینکه چهارپایان هرگز به ضرر خود اقدام نمى‏کنند ولى اینها ضرر خود را بر نفع خود ترجیح مى‏دهند، علاوه بر این، چهارپایان اگر راه را گم کنند، مجهز به اسبابى نیستند که به سوى راه حق هدایتشان کند و اگر گمراه شدند تقصیرى ندارند به خلاف این انسانها که مجهز به اسباب هدایت هستند و در عین حال باز گمراهند.[۷۶]
۳- ۱- ب) وابستگی به غیر خدا
دراین موردقرآن از قوم بنی اسرائیل نام برده است. بنی اسرائیل مردمی نزدیک بین و حس گرا بودند. آنان به سبب اعتماد بیش از حدی که بر حس خود داشتند فریب سامری را خوردندو مجسمه ناتوانی را معبود پنداشتند در حالی که هیچ یک از آثار هوشیاری آگاهی و توانایی در آن دیده نمی‏شد سامری از زینت‏های مردم گوساله‏ای ساخت که صدایی از آن شنیده می‏شدآن گاه به بنی اسرائیل گفت: این گوساله معبود شما و موسی است:« فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوار فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِی‏ ؛[۷۷] پس برای آنان پیکر گوساله‏ای که صدایی داشت بیرون آورد و او و پیروانش گفتند: این خدای شما و خدای موسی است و پیمان خدا را فراموش کردند».
آنان فریب سامری را خوردند زیرا هنگامی که صدای مجسمه را شنیدند آن را نشانه حیات پنداشتند و این نشانه را کافی دانستند. خداوند درباره این عمل بنی اسرائیل این گونه قضاوت می‏کند:«أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلا وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعا[۷۸] ؛ مگر نمی‏بینند که گوساله پاسخ سخن آنان را نمی‏دهد و به حالشان سود و زیانی ندارد».
این آیه در واقع بنی اسرائیل را سرزنش می‏کند که چرا در مشهودات خود تدبر نکرده‏اند و از خود نپرسیدند که این گوساله چرا از پاسخ سخنان ما عاجز است.چگونه موجودی که سود و زیانی برای ما ندارد و قدرت بر سود رساندن و ضرر زدن ندارد معبود ما باشد؟
پس شناخت سطحی به طور کل مورد نقض قرآن نیست وهمان طور که از نامم پیدا است یک نوع شناخت است اما امان ازآن لحظه ای که به تعبیر شهید بهشتی ، انسان باری را که باید از گرده شناخت عمیق بکشد به دوش شناخت سطحی بگذارد.به عبارت دیگربهای اضافی به شناخت سطحی بدهیم.این جاست که کار خراب می شود.[۷۹]
۲- ب ) تکیه صرف برحس وعدم بکارگیری از عقل
انس فراوان با امور حسى موجب مى‏گردد انسان دانسته‏هاى خود را بیشتر از راه حس به دست آورد و یا حتى آنها را در امور حسى منحصر سازد.هر چند به وسیله عقل مى‏تواند به حقایقى بیرون از قلمرو حس دست یابد، انس با طبیعت و مدرکات حسى و تماس سهل و آسان با آنها سبب مى‏گردد که در امور نامحسوس نیز از حس بهره گیرد و در پى امورحسى برود.از همین رو است که اهل حکمت گفته‏اند:«وهم آدمى،او را از تعقل صحیح باز مى‏دارد». همین نکته موجب گشته است که بسیارى از مردمان در برابر دعوت پیامبران به ایمان آوردن به غیب که بیرون از قلمرو حس است مقاومت کنند.قرآن کریم نمونه‏هایى از این نوع سرکشى‏ها را گزارش کرده است.[۸۰]
درقرآن چنین آمده است:«لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً[۸۱]؛ ماهرگز به خدا ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدارابا چشم خود ببینیم».
وآیه دیگردراین زمینه:«وَقالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیر[۸۲]؛ دوزخیان)گفتند که اگر ما پیام حق را می شنیدیم یا عقل خود را به کار می انداختیم از اصحاب آتش نمی شدیم».
در همه این آیات چنین می شود برداشت کردکه سطحی نگری عقل انسان را از کار می اندازد.به طوری که عنوان کردند که یکی از عوامل رکود عقل ، سطحی نگری است.از طرفی اگر به معنای عقل در آیات و روایات توجه کنیم، در می یابیم که عقل قوه ای است که قدرت جامع نگری نسبت به دنیا و آخرت را به انسان می دهد و او را قادر می سازد مصالح خویش را در مقیاس حیات مستمر دنیا و آخرت ارزیابی نماید، و مطابق مصالح واقعی خود عمل کند این در حالی است که درویژگی حس جزیی بودن بیان شده است. با این عبارات می توان چنین نتیجه گرفت که بین حس و عقل رابطه ای است . حس در مرتبه پایین تر از عقل است و حس برای رسیدن به شناخت می بایست با عقل همراه شود.
اگر حس گرایى را از موانع معرفت مى‏شماریم، مقصودمان از حس‏گرایى دو چیز است: ۱٫ گرایش فکرى افراطى به ادراک‏هاى حسى و این که منشأ اصلى همه ادراک‏هاى بشرى تنها حس و ادراک‏هاى حسى دانسته شود. ۲٫ گرایش عملى افراطى به ادراک‏هاى حسى که به جاى بهره‏بردارى ابزارى از دانسته‏هاى حسى و وسیله قرار دادن آن براى دستیابى به مراحل بالاى اندیشه و معرفت، چنان در خود آنها غرق گردیم که از اندیشیدن و نتیجه گیرى باز مانیم .[۸۳]
پس راه حس،راه مستقلی نبوده و هیچ گاه به تنهایی ارزش علمی ندارد،آنچه به حس ارزش می دهد همان شناخت عقلی است.[۸۴] حس تنها سطح اشیاء را درک می کند واگر ادراکات عقلی پا در میانی نکنند پی بردن به حقیقت امکان پذیر نیست .[۸۵]
۳- ب)فقدان یقین در معرفت حسی
معرفت حسی هرگز یقین آور نیست ؛ زیرا آنچه را که حس ادراک می کند تنها در ظرف اثبات است یعنی ما با حس می فهمیم که مثلاً نور موجود است،لیکن این مقدار که با دیدن نور حاصل می شود هرگز موجب یقین به وجود نور نمی گردد. یقین به وجود نور وقتی حاصل می شود که ما امتناع اجتماع نقیضین را به عنوان یک اصل عقلی شناخته و بر اساس آن قیاس استثنایی تشکیل داده و نتیجه قطعی و یقینی از آن به دست آوریم.به این صورت که گفته شود نور را با حس مشاهده می کنیم پس موجود است و هر شیئی یا موجود است و یا معدوم ، یعنی اجتماع وجود و عدم یک شیء در آن واحد محال است ، پس عدم آن نور مشاهده شده مستحیل است در نتیجه وجود آن ضروری است ، یعنی ما یقین داریم که نور موجود است.
ملاحظه می کنیدکه در یقین به ساده ترین مطالب محسوس ، نیازمند به استعانت از تکیه گاهی عقلی هستیم؛ زیرا در صورت عدم اعتماد به این اصل عقلی که همان استحاله اجتماع نقیضین است هرچند برخی از امور را ادراک می کنیم اما هیچ راهی برای جزم یقینی به موجود بودن آن وجود ندارد ، چون در این فرض احتمال معدوم بودن آن امر نیز موجود است و با احتمال معدوم بودن ، یقین به موجود بودن حاصل نمی شود.پس اصل استحاله اجتماع نقیضین تکیه گاه یقین به محسوسات است و حال آن که استحاله یک امر ، یعنی امری که محال است اتفاق بیافتد، محال است که با احساس نیز ادراک شودو این خود دلیل برعقلی بودن این اصل و غیر حسی بودن آن است.
دلیل دیگر بر این که حس هرگز موجب تحصیل علم و یقین نمی شود این است که حس فقط تصور را به نفس عطا می کندو اما آنچه که تصور مفردات را جمع بندی کرده و به صورت قضیه در می آوردو بین آنها حکم می کند ذهن آدمی است.خطا و صواب نیز متعلق به حکم است و جایی که حکم نیست خطا یا صوابی وجود ندارد.[۸۶]

پ - راهکار

حال با این اوصاف آیا واقعاً می توان درمسیر معرفت شناسی فقط به حس اکتفا کرد؟پس باید چه کرد ؟ قرآن چه راهکارهایی را به ما نشان می دهد؟
۱- پ )توجه به سایرابزار شناخت( نه صرف شناخت حسی )
قرآن اگرچه حس را ازابزار شناخت می داند؛ منتهی صرف آن را برای شناخت کافی نمی داند.
خداونددر سوره مبارکه نحل مى‏فرماید:
«وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون‏ ؛[۸۷] اوست خدایى که شما را از شکمهاى مادرانتان بیرون آورد در حالى که شما هیچ چیز نمى‏دانستید، یعنى از نظر شناخت هیچ چیز را نمى‏شناختید، بى‏شناخت بودید و براى شما گوش و چشمها و دیده‏ها قرار داد».
در میان حواسّ انسان، آن حواسى که بیش از همه در شناسایى تأثیر دارد، چشم و گوش است. لامسه و ذائقه و شامّه هر کدام مى‏شناسد ولى چند قلم کوچک را. بوعلى معیار خوبى به دست مى‏دهد، مى‏گوید: شما لغتهایى که مربوط به‏مشمومات است پیدا کنید، لغتهاى مربوط به مذوقات و چشیدنیها را پیدا کنید، لغات مربوط به ملموسات را هم پیدا کنید، بعد لغات مربوط به مبصرات و مسموعات را پیدا کنید، مى‏بینید در باب مبصرات و مسموعات هزاران لغت است، بلکه اغلب محسوسات ما محسوسات بصرى و سمعى است.
قرآن هم این جا آن دو حاسّه مهم را ذکر کرده؛ بعد از اینکه مى‏گوید شما آمدید به این دنیا در حالى که هیچ چیز نمى‏دانستید، مى‏گوید: « وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ » به شما چشم و گوش داد، حواس داد، یعنى ابزار دانستن داد؛ نمى‏دانستید، نمى‏شناختید، این ابزار را داد که بشناسید« وَ الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون ». آیا قرآن فقط به حواس قناعت کرد؟ نه، پشت سرش آن چیزى [را ذکر مى‏کند] که در اصطلاح قرآن به آن «لبّ» و یا «حجر» گفته مى‏شود (و هر زبانى حق دارد هر لغتى را به جاى آن به کار ببرد)، آن چیزى که مرکز تفکر است. گاهى مى‏گوید افرادى دل ندارند (معلوم است که منظور این قلب طبّى و گوشتى نیست). «و خدا براى شما دلها قرار داد» بعد از چشم و گوش، دل را ذکر مى‏کند؛ یعنى همان قوّه‏اى که تجزیه و ترکیب مى‏کند، تعمیم مى‏دهد، تجرید مى‏کند؛ قوه‏اى که نقش بسیار اساسى در شناخت دارد.[۸۸]

۲- پ )دقت و تامل در امور

در بررسی روحیات افراد اجتماع به این واقعیت دست می یابیم که بیشترافراداجتماع در برخورد با مسائل و امور مثل دادو ستدو ازدواج و خرید خانه و غیره در تصمیم گیری ها مسائل را بادید سطحی ارزیابی می نمایندو چون سطحی موضوعات را ارزیابی نموده اندآثارندامت و پشیمانی پس از گذشت مدت زمانی کوتاه در آنان مشهود می گردد ونوعاً هم به اشتباه خود اقرارو اعتراف می نمایند.
تنها عده معدودی از افراداجتماع هستند که درتصمیم گیری ها علاوه بر این که ظواهرامور رادرنظر می گیرندهمه ابعادآن را عمیقاً مورد مطالعه قرار می دهند و سرانجام وقتی به نکات مثبت در ظاهر و عمق آن موضوع وقوف یافتندبه انجام آن اقدام می نمایند.
اولین فائده این نوع تصمیم گیری ها اینکه این عده از افراد عوارض کارهای شتاب زده و تصمیمات عجولانه برکنار مانده هرگز خویشتن را شماتت نخواهند کرد.
این چنین بررسی و ارزیابی را دقت گویند در زبان عرب کلمه «دقیق» به «آرد» گفته می شودو تردیدی نداریم که آرد چیزی است که ذرات آن ریز ریز شده است از همین نظر هر کسی کاری را که می خواهدانجام دهد اگر همه ابعاد آنرا ریز ریز کرده و همه ذرات آنرا مورد بررسی قرار دهدچنین شخصی را دقیق گویند.
خداونددر قرآن مجید انسانهارا به تفکرواندیشیدن و دقت وریز بینی فرا خوانده است.یکی از آیاتی که درس تأمل و دقت را به انسان ها می­آموزد در سوره بقره آیه ۲۱۹ آمده است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:06:00 ب.ظ ]