زمین و آسمان را روی هم ریختم ز —نوساختم
ز خاک عالم کهنه جهانی نو به پا کردم
سحر چون شد ز مستی خود شدم هوشیار
-دیدم که دیشب در پناه می
جسارت بر خدا کردم
شدم یکبار دیگر بنده درگاه او
گفتم خداوندا
ندانستم غلط کردمخطا کردم
-دخترم با دست های کوچک خود غم کشیدباز هم تصویری از من خسته و درهم کشــید
گفتمــش دلبند من،نقشی بکش از زندگی طرحی از صدها قفس در چشم یک آدم کشید
گفتمــش از عمـــر آیا می توانی نقش زد جـــاده ای کـــوتاه اما پر ز پیچ و خم کشید
گفت…
بـابـا کـش می شــد بــــا مداد آبی ام روی بـال زخمی پـــروانه ها مرهم کشید
اشک در چشم درشت و مهربانش حلقه بستروی گلهـای کبود دفترش شبنم نشست
-ای مادر
مـــادر، روی پـــر مهرت مـــاه من در شــب تیـــره مهتـاب دلخواه من
گفته هــایت نـــوازشگر و پـــر اثر چـــون نسیمی که عطر گل آرد سحر
بهتــر از مـــاه و زیبـــاتر از گلبـنی چــون به چشــم محبت نگاهم کنی
مهــربــان قلـــب پاک تو پابـند من ای غــم و شادیت،اشک و لبخند من
مــادر،چــو به دور جـــوانی رسـم مهربــان تــر بــرای تو از هر کسم
آن زمــان می شوم یار و غمخوار تو در رَهِ زنــدگـــانی مـــددکــار تو
ای تـــو در نـــاتــوانی مرا دستگیر کــی بود لطف و مهر تو جبران پذیر
-ای پدر
ای پـــدر، ای جمال تو خورشید من در ره زنـــدگی، نــــور امیــد من
ای نگهبـــان مــن، دست مردانه ات پــرورشگاه جـــان و تنم، خانه ات
هستــی ام را خدایم ز هست تو دارد روزیــم را پدرجان، به دست تو دارد
بـــارالها،کمک کـــن که فــرمان برم در همــه کـــار نیک از پدر و مادرم
می کنــم در ملاقاتشــــان گفتگــــو بـــا کمـــال ادب،بـــــا کلام نکـو
بـــارالها،به مـــن رحــم کن،جود کن قلبشـــان را زمن شاد و خوشنود کن
ای خـــدا والـــدین مـــــرا یار باش آن دو را از برایــــم نگهــــدار باش
بـــه بنـــد عشـــق دلــداری اسیرم خــوشم در قیــد یاری دلپذیرم
مبــادا لحظـــه ای از او جـــــدائی کــه از مهـرش منوّر شد ضمیرم
به جــسم و جانم از لطفش اثرهاست کــــه شد آمیزه با مهرش خمیرم
اگـــر مـــن زنـــــده باشم یا بمیرم بـــدون مهــر او همچون کویرم
-رسم باشد بر مزار
مردگان روید گلی
شمع سوزد روضه خواند بلبلی
بر مزار ما غریبان
نه چراغی نه گلی
نه پر رواز سوزد،نه نوای بلبلی
عجب این عمر ما دارد شتابی
شتاب دائم و پر اضطرابی
به سرعت می رود همچون مسافر
که بر مرکب زند هر دم رکابی
-نگیرد روز و شب یک لحظه آرام
چو در طوفان دریا موج آبی
ندارد چرخ عمر ما توقف
دانلود پروژه های پژوهشی در رابطه با ادبیات زندان( بررسی اصطلاحات، اشعار،دیوار نوشته هاو ادبیات شفاهی در ...