حسینی و بگی (۱۳۹۱) در مطالعهای تحت عنوان فرهنگ و فرزندآوری: بررسی تمایلات باروری زنان کُردِ شهر مهاباد که با حجم نمونه ۷۰۰ خانوار در فروردین ماه ۱۳۹۱ انجام گرفت به این نتیجه رسیدند ۴/۶۱ درصد زنان قصد بر توقّف فرزندآوری دارند. بررسی تمایلات فرزندآوری زنان بر حسب شمار فرزندان در حال حاضر زندهی آنها گویای آن است که ۳/۳۹ درصد زنان بدون فرزند یا با یک فرزند، ۷/۷۷ درصد زنان صاحب دو تا سه فرزند و ۸۶ درصد زنان صاحب بیش از سه فرزند تمایل ندارند که فرزند دیگری داشته باشند. تحلیلهای دو متغیّره نشان داد که تفاوت معنیداری بر حسب تمایلات فرزندآوری در میان زنان با ویژگیهای اقتصادی - اجتماعی، جمعیّتی و فرهنگی متفاوت وجود دارد. نتایج نشان داد که مشخّصههای فرهنگی به تنهایی نمی توانند نقش تعیینکننده ای در پیش بینی احتمال تمایل نداشتن به فرزندآوری داشته باشند. در واقع، ترکیبی از مشخّصههای فرهنگی، اقتصادی - اجتماعی و جمعیّتی تبیین بهتری از تمایلات فرزندآوری زنان به دست میدهد.
حسینی و بگی (۱۳۹۱) در مطالعه خود تحت عنوان «استقلال زنان و کنشهای باروری در میان زنان کُردِ شهر مهاباد» که با حجم نمونه ۷۰۰ خانوار در فروردین ۱۳۹۱ انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که زنان مورد بررسی از استقلال نسبی در همهی شاخصهای مرتبط با استقلال زنان برخوردارند. بر اساس این بررسی، کمی بیش از ۶۱ درصد زنان اظهار داشتهاند که تمایل ندارند فرزند دیگری داشته باشند. در میان آنهایی که تمایل به ادامه فرزندآوری دارند، نزدیک به۷۰ درصد شمار فرزندان ایدهآل برای یک خانواده را دو فرزند میدانند. نتایج تحلیل طبقه بندی چندگانه[۶] نشان داد که ایدهآلها وتمایلات فرزندآوری زنان به ترتیب از شاخصهای مستقیم و غیرمستقیم استقلال زنان تأثیر میپذیرند. علاوه بر این، اگرچه رفتار باروری زنان از شاخص های سه گانهی استقلال تأثیر میپذیرد، اما استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری در کنار سایر متغیرها، نقش تعیینکنندهای در تبیین رفتار باروری زنان دارد. با توجه به نتایج این تحقیق، انتظار نمیرود سیاستهای جمعیّتی در راستای تشویق موالید منجر به افزایش باروری در همه لایه های اجتماعی شود.
نتایج بررسی حسینی و عباسی شوازی (۱۳۸۸) پیرامون تغییرات اندیشهای و تأثیر آن بر رفتار و ایدهآلهای باروری زنان کُرد و تُرک که با حجم نمونه ۷۶۸ خانوار در آذربایجان غربی به روش پیمایشی انجام گرفت، از عمومیت تغییرات اجتماعی و تحوّلات خانواده در میان گروههای قومی مورد مطالعه به ویژه در گروههای هم دورهی اخیرتر ازدواج حکایت دارد. بر اساس این مطالعه، تغییرات اندیشهای محسوس در زمینه ازدواج و فرزندآوری و نیز رفتار و ایدهآلهای باروری زنان گروههای قومی به وجود آمده است. نتایج گویای آن است که تغییرات اجتماعی و تحوّلات خانواده ملازم با تغییر در نگرشها و ایستارهای مرتبط با ازدواج و فرزندآوری و در نهایت رفتار و ایدهآلهای باروری است.
عباسیشوازی و همکاران ( ۱۳۸۱) در مطالعهای پیرامون دیدگاه زنان در مورد رفتارهای باروری در استان یزد، با بهره گرفتن از رویکرد کیفی اکتشافی سعی کردند نگرشها و ایدهآلهای زنان را در مورد مباحث و موضوعات مختلف مرتبط با باروری را بررسی کنند تا بتوانند پرسشنامهای برای طرح تحولات باروری تنظیم کنند. به طور خلاصـــه، نتایج این تحقیق نشان داد که در حال حاضر نگرش و رفتار باروری در همه گروههای سنی به هم نزدیک شده است و تفاوت قابل توجّهی بین گروههای مختلف اجتماعی از جمله زنان روستایی و شهری و باسواد و بیسواد وجود ندارد. به عبارتی، تحقیق حاضر همگرایی رفتارهای باروری در جامعه مورد مطالعه را تأیید میکند.
میرمحمد صادقی، توکّلی و واحد سعید (۱۳۸۹) در مطالعه ای که پیرامون عوامل اجتماعی ـ اقتصادی و جمعیتشناختی مؤثّر بر باروری در مناطق روستایی شهر نجف آباد که با حجم نمونه ۴۱۵ زن شوهردار روستایی که در وضعیّت اولین ازدواج و دارای حداقل یک فرزند زنده بودند، انجام گرفت. آنها به این نتیجه رسیدند که در برخی از سنین طول دوره ازدواج، تعداد مرگومیر فرزندان، تعداد سقط جنین و وسعت اراضی قابل استفاده روستا ( تخمینی از اندازه) تأثیر مثبت بر باروری دارد، در صورتی که سن در اولین زایمان، فواصل زایمان، سطح تحصیلات زن و شوهر و دارا بودن بیمه تأثیر منفی بر باروری دارند.
ضیایی بیگدلی، کلانتری و علیزاده اقدم (۱۳۸۸) در مطالعهای پیرامون رابطه بین میزان باروری کل با توسعه اقتصادی ـ اجتماعی که با روش کتابخانهای و تحلیلثانوی در سطح ملّی انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که هر اندازه سطح توسعه یافتگی کشوری بالا باشد به همان اندازه میزان زاد و ولد و در نتیجه رشد جمعیت آن کشور کمتر است. در حقیقت میتوان گفت که بهتری ن قرص ضد بارداری، توسعه اقتصادی است. بر این اساس رابطه بین توسعهیافتگی و نرخ زاد و ولد یک رابطه معکوس میباشد، و در مناطق محروم جهان و در سطح ایران و استانهای کشور این رابطه به خوبی نمایان است، و استانهای برخوردار از رفاه و توسعه شاهد میزان رشد جمعیت کمتری هستند.
عباسی شوازی، حسینی چاووشی و مک دونالد (۱۳۸۳) در مطالعهای پیرامون همگرایی ایدهآلهای باروری در ایران ( مطالعه مقایسهای جوانان و نسل مسنتر) که بین دو نسل زنان متاهل ۲۹-۲۰ ساله و نسل قبلی زنان ۴۹-۴۰ ساله انجام گرفت به این نتیجه رسیدند که در هر دو نسل نگرش مشابهی نسبت به سن ازدواج و باروری وجود دارد، با این حال تفاوت معنیداری بین نگرشهایشان نسبت به ایدهآل باروری در زمان ازدواج وجود داشت، این ممکن است ناشی از شیوع بالای حاملگی ناخواسته در میان نسل قدیمیتر یا معادل ایدهآل باروری پایین در میان نسل مسنتر باشد. همچنین استفاده از برنامه های تنظیم خانواده قبل از اولین حاملگی برای دو نسل نیز متفاوت بود، بر این اساس با توجه به اهمیّت ساختار سنی جمعیت جوان ایران، برنامه های تنظیم خانواده[۷] باید شامل برنامههای باشد که موافق جوانان باشد.
محمودیان، و رضائی (۱۳۸۹) در مطالعهای تحت عنوان زنان و کنش کمفرزند آوری (مطالعه موردی زنان کُرد) که با رویکرد کیفی (مصاحبه حضوری از ۳۵ نفر از زنان کُرد در شهر سقز) انجام گرفت، به این نتیجه رسیدند که کم فرزندآوری در این جامعه بهعنوان یک کنش اجتماعی معنادار از رواج و شیوع گستردهای برخوردار است و در قالب نوعی گفتمان بر نظام معنایی و کنشی افراد و خانوادها حاکم است. برآیند کلیهی مفاهیم و مقولات به دست آمده از این مطالعه یک مقوله هستهای دو وجهی به نام کم فرزندی به مثابه قاعدهمندسازی( ارتقاء سوژه) است که بازنمایی وضعیّت حاکم بر این جامعه در حیطهی فرزندآوری است. خود حمایتی مهمترین مقوله و معنای بیذهنیتی زنان در استدلال برایکمفرزندآوریشان است. یعنی پیش فرض اساسی در کنش کمفرزندآوری زنان در این منطقه حمایت از خودِ جسمانی، اجتماعی و روانی است. بر این اساس با توجه به پایین بودن باروری در میان هر دو نسل استدلال میشود که ایران ممکن است کاهش باروری بیشتری را تجربه کند و به احتمال زیاد به جرگهی کشورهای بپیوندد که دارای باروری پایین هستند.
عباسی شوازی و حسینی (۱۳۸۶) در مطالعه خود تحت عنوان تفاوتهای قومی باروری در ایران: روندها و عوامل مؤثر بر آن نشان دادند که گروه های قومی در طول دوره گذار باروری، سطوح متفاوت امّا روندهای باروری مشابهی با سطوح و روندهای ملّی تجربه کرده اند. بر اساس این بررسی همگرایی باروری گروه های قومی در ایران پدیده جدیدی است که از سالهای میانه دهه ۱۳۷۰ پدیدار گشته است.
۲-۲) تحقیقات خارجی
سیباندا[۸] در تحقیق خود به بررسی عوامل بینابینی کاهش باروری کمتر از حدِّ جایگزینی در آدیس بابا پرداخته است. بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، نرخ باروری کل از ۱/۳ به ۹/۱ در برابر هر زن، کاهش یافت. نکته قابل توجه این بود که این کاهش باروری در حالی روی داد که برنامه تنظیم خانواده قوی و مؤثری در سطح ملی اجرا نمیشد. نتایج بررسی نشان داد که نسبت زنان ازدواج کرده در گروههای مختلف سنی، کاهش پیدا کرده است. اشتغال پایین و هزینه نسبتاً بالای مسکن، از جمله عواملی بودند که در به تعویق انداختن ازدواج و کاهش باروری نکاحی، تأثیر داشتند (سیباندا، ۲۰۰۳).
باربر و آکسین[۹] (۲۰۰۴) در تحقیق خود تحت عنوان ایدههای جدید و محدودسازی باروری با تأکید بر نقش رسانههای جمعی، با حجم نمونه ۱۰۹۱ زوج متأهل (۵۴-۲۵ ساله) با حداقل داشتن یک فرزند، که در نپال انجام دادند به این نتیجه رسیدند که این افراد حتّی قبل از ازدواجشان، وقتی که در معرض استفاده از رسانههای جمعی بودهاند، تصمیم بر آن داشتهاند که بعد از ازدواج استفاده از روش های پیشگیری را در فرایند باروری خود رعایت کنند، بر این اساس همبستگی مثبت و قوی بین قرار گرفتن در معرض استفاده از رسانهها و اندازه ایدهآل باروریخانواده وجود دارد. همچنین، این افراد خانوادههای کوچکتری را ترجیح میدهند و ترجیح جنسی به ویژه نسبت به پسران وجود نداشت و از تأثیرگذارترین اثر رسانههای جمعی میتوان به تغییر در نگرش و رفتار زنان اشاره کرد.
مرتی[۱۰] در پژوهشی تحت عنوان تغییرات باروری در آسیا و آفریقا عقیده دارد، در دو تا سه دهه گذشته تغییراتی شدید در میزان باروری آسیا و آفریقا مشاهده شده است. بهنظر محقق، این تغییرات عمدتاً به عللی از قبیل دسترسی به دادههای جدید و امکان ارزیابی نتایج باروری بوده است. مرتی، در تحقیق خود به بررسی تأثیر متغیرهای مستقلی مانند تحصیلات زنان، کاهش مرگ ومیر کودکان، شهرنشینی، گسترش وسایل ارتباط جمعی و فرهنگ مدرن مصرف گرایی، در کاهش باروری پرداخته است. بهنظر محقق، تحصیلات زنان در هند، یک متغیر مهم تبیین کننده رفتار باروری در مقایسه با سایر متغیرها بوده است (مرتی، ۲۰۰۲).
باشیری[۱۱] (۲۰۰۷) در تحقیق خود تحت عنوان اثرات نوسازی بر باروری مطلوب که با حجم نمونه ۱۵۵۷۳ نفر از زنان یکبار ازدواج کرده ۴۹-۱۵ ساله در سراسر مصر انجام داد، به این نتیجه رسید که محل اقامت فرد و سطوح مختلف نوسازی نقش مهمّی در تبیین تفاوتهای منطقهای رفتار باروری دارند. همچنین ترکیب خانواده یک اثر مثبت بر باروری دارد و یک تمایل قوی در خانوادههای مصری برای داشتن دو فرزند و دست کم یک پسر وجود داشت، اما با توجه به آنکه نقش نوسازی در دو سطح اقتصادی ـ اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است، متغیرهای نوسازی در سطح فردی نقش چندانی بر میل به باروری نداشتند و سطح توسعه اجتماعی منطقهای مهمتر از نوسازی اقتصادی به تبیین تقاوتهای استانی باروری و کاهش میل به کودک می پردازد.
لاک لند سام[۱۲]، پلتزر و مایر (۲۰۰۵) در مطالعهای پیرامون ارزشهای در حال تغییر کودکان و ترجیحات آنها با توجه به بُعد خانواده در آفریقای جنوبی که بر روی سه گروه از مادران انجام دادند (۳۱۹ مادری که حداقل یک کودک نوجوان دارند، ۱۳۳ مادر بزرگ و ۳۶۹ مادری که یک کودک خردسال ۲ یا ۳ ساله داشتهاند، در حالی که مادربزرگ ها و مادران با فرزندان نوجوان به خانواده یکسانی تعلق داشتهاند و مادران با یک کودک خردسال به هیچ یک از این دو گروه مادران تعلق نداشتهاند)، به این نتیجه رسید که زنان آفریقا جنوبی یک سـاختار اجتماعی ـ عاطفی را بهعنوان ارزشهای سنتی سودگرایانه در نظر میگیرند و ترجیحات مربوط به اندازه خانوادههای کوچک، بزرگ و ایدهآل در سراسر دو نسل مادربزرگها و مادرانی که کودکان نوجوان دارند کاهش یافته است و این نتیجه کاهش آرام نرخ زاد و ولد در آفریقای جنوبی است، با این حال هنوز باروری در سطح بسیار بالای است. در نهایت برای مادران جوان ارزش کودکان به ترجیحات اندازه خانواده در پیش بینی رفتار مربوط می شود بنابراین به طور خاص تصمیمات باروری برای زنان آفریقای جنوبی به ارزش کودکان وابسته است.
گرستر و کاگینگ[۱۳] (۲۰۰۷) به بررسی رابطه تحصیلات زنان و تمایل آنها به داشتن فرزند دوم پرداختهاند. سؤال آنها در بررسی انجام شده این بود که اگر زنان با تحصیلات بالاتر زمان بیشتری برای فرزندآوری داشتند، تمایلشان به داشتن فرزند افزایش مییافت؟ در حقیقت آنها این فرض را دارند که زنان با تحصیلات بالا مدت زمان بیشتری از دوره توانایی باروری خود را در سیستم آموزشی میگذرانند، بنابراین فرصت کمتری برای آوردن فرزند دارند. آنها به این نتیجه رسیدند که زنان با تحصیلات بالاتر تمایل به باروری بیشتری داشتهاند و زنان بدون تحصیلات و یا با تحصیلات متوسط باروری کمتری داشتهاند.
حسن و اوزمان[۱۴] در مطالعهای با عنوان فاکتورهای اثر گذار بر رفتار باروری در بنگلادش، یک رویکرد احتمالی، به بررسی رفتار باروری زنان در بنگلادش پرداختهاند. بر اساس نتایج این مطالعه، میانگین فرزندان، ۵/۲ فرزند برای هر زن بوده است. بهنظر محققان متغیرهای سن، سن اولین ازدواج، وضعیت تأهل، شغل، درآمد ماهیانه خانواده، استفاده از وسایل پیشگیری، تصمیمگیری برای خواستن بچه دیگر، تحصیل و مذهب بهطور مستقیم یا غیر مستقیم بر رفتار باروری تأثیر گذاشتهاند. با اتخاذ روش احتمالی (رگرسیون لجستیک)، محققان نتیجه گرفتهاند که سه متغیر سن اوّلین ازدواج، استفاده از وسایل پیشگیری و تصمیمگیری برای خواستن بچه دیگر، مهمترین متغیرهای تأثیرگذار بر رفتار باروری بودهاند (حسن و اوزمان، ۲۰۰۸).
هاگون و مورگان[۱۵] (۲۰۰۵) به بررسی تمایل و ایدهآل اندازه خانواده در ایالات متحده آمریکا پرداختند. و برای ۱۹ پیمایش اول حجم نمونه ۱۵۰۰ نفر در نظر گرفته شده بود که مصاحبه حضوری از ایدهآلها و بُعد خانوار را در بر میگرفت؛ امّا زمانی که بررسی دو سال طول کشید در سال ۱۹۹۴ این مصاحبه حضوری به ۳۰۰۰ نفر رسید که پیمایشهای سه دهه گذشته را در بر میگرفت. آنها به این نتیجه رسیدند که استثناگرایی در باروری آمریکا زود گذر نیست و در حال حاضر برای بیش از دو دهه آشکار شده است و ادامه باروری در سطح جایگزینی یک پیش بینی قابل قبول در ایالات متحده میباشد در واقع این پیش بینی مبتنی بر دو مشاهده میباشد: ۱) سطوح فعلی تمایل باروری، با باروری سطح جایگزینی سازگار است. ۲) شواهد گذشته بیانگر آن است که عوامل افزایشی باروری در برابر عوامل کاهشی نسبی تمایل باروری تقریبا متعادل کننده شده است.
فصل سوم
مبانی نظری
هدف اصلی نظریه تبیین است. عموماً قدرت نظریه به قابلیت آن برای گردآوری میزان زیادی از افکار سازمان یافته اطلاعات مرتبط با یک مسئله خاص بستگی دارد و بدین ترتیب نظریهها افکار را دقیق نموده و آن ها را برای استفاده در یک لحظه خاص آماده میسازند. تبیین، هدف اصلی نظریات جامعه شناختی است. البته سودمندی نظریه جامعهشناسی منحصر به تبیین نیست. با دانستن نظریه، احتمال پیشبینی حوادث آینده امکان پذیر میشود(اکبری خنجی، ۱۵۸:۱۳۸۲). در این فصل تلاش میشود به عمدهترین نظریههای مرتبط با موضوع تحقیق اشاره شود.
۳-۱) نظریات مرتبط با موضوع
۳-۱-۱) نظریه گذار جمعیّتشناختی
این نظریه برای نخستین بار در سال ۱۹۲۹ توسّط وارن تامپسون[۱۶]ارائه شد. نظریه های ساختاری یا انتخاب عقلانی با نظریه گذار جمعیّتشناختی پدید آمدند، ایدهای که علیرغم انتقادهایی که از آن شد، هنوز مرجع اصلی برای تبیین گذار باروری است. سالها بحث از کاهش باروری تحت سلطهی نظریه گذار جمعیّتشناختی بود. شنه[۱۷]، گذار جمعیّتشناختی را فرایند نوسازی رفتار تولیدمثل در جمعیّتهای انسانی میداند که طیّ دو مرحله کاهش مرگومیر و سپس کنترل باروری صورت میگیرد. بر اساس این نظریه، جوامع نوسازی را از یک رژیم پیشامدرن مرگومیر و باروری بالا به یک رژیم پسامدرنی که در آن هر دو پایین هستند تجربه می کنند. جامعترین موضوع نظریه گذار این است که نوسازی اقتصادی فرزندآوری جوامع را طوری تغییر میدهد که تعداد زیاد کودکان دیگر برای والدین مزیّتی نخواهد داشت. بنابراین، کاهش باروری نوعی تطابق عقلانی با تغییر در شرایط اقتصادی عینی است. در این نظریه که در طول چند دهه پارادایم غالب در جمعیّتشناسی بود، کاهش باروری هنگامی رُخ میدهد که فرایندی از نوسازی در اثر صنعتی شدن، شهرنشینی، تحصیلات، آزادی زنان و توسعه اقتصادی اجتماعی آغاز می شود. صنعتیشدن و شهرنشینی یک شیوه زندگی ایجاد می کند که داشتن تعداد زیاد فرزند را نامطلوب میسازد. صنعتیشدن همچنین از طریق کاهش مرگومیر، تعداد فرزندانی را که زنده میمانند افزایش میدهد. در نتیجه، والدین با محدودّیتهای مالی مواجه میشوند،زیرا از طرفی پرورش فرزندان هزینه های سنگینی بر آنها تحمیل می کند و از طرف دیگر،منافع فرزندان کاهش مییابد. در نتیجه، انگیزه آنها برای داشتن فرزند بیشتر، سُست می شود. این محدودّیتها باعث می شود تا والدین به فکر تنظیم خانواده و کاهش بُعد خانوار بیافتند (حسینی،۱۲۱:۱۳۹۰).
۳-۱-۲) نظریه هزینهها و منافع فرزندان
لیبنشتاین[۱۸] استدلال می کند که منفعت و هزینه فرزندان عواملی هستند که بر تصمیمگیری والدین در مورد ایدهآلهای باروریشان و در نهایت شمار فرزندان تأثیر میگذارند (شکل ۳-۱). والدین سبک سنگین میکنند و به ارزیابی هزینهها و مخارج فرزندان میپردازند. چناچه منافع داشتن بچّه بیشتر از هزینهها یا مخارج فرزندان باشد، نگرش والدین مثبت خواهد بود و تصمیم به داشتن بچّه خواهند گرفت. بنابراین، لیبنشتاین برفرایند تصمیم گیری عُقلایی زوجین در مورد داشتن فرزند با توجّه به منافع و هزینه های فرزندان تأکید میکند. او سه نوع منفعت و دو نوع هزینه را در مورد فرزندان مطرح می کند:
الف) منفعت فرزندان: به طور کلّی فرزندان در سه زمینه میتوانند منشاء سود و منفعت برای والدین خود باشند: نخست، فرزند بهعنوان کالایی که می تواند منبع لذّت برای والدین باشد،(کالای مصرفی). دوّم، فرزند بهعنوان نیرویکاری که میتوان از آن به طور مجّانی در فعّالیتهای کشاورزی و دامداری استفاده نمود و سوّم، تأمین و نگهداری والدین در سنین کهولت یا وضعیّتهای دیگر مثل بیماری یا از کار افتادگی.
ب) هزینه فرزندان: که خود به دو نوع هزینه های مستقیم و غیرمستقیم، تقسیم می شود. با تولد بچّه والدین باید در مواردی چون؛ تعلیم وتربیّت و آموزش فرزندان و نیز نگهداری و مراقبت از آنها تا زمانی که به مرحله منفعت اقتصادی برسند،به طور مستقیم هزینه نمایند. هزینه های غیرمستقیم نیز مربوط به فرصتهایی است که مادر به خاطر نگهداری طفل خویش از دست خواهد داد. لیبنشتاین استدلال می کند که چنانچه منافع اقتصادی فرزندان بیشتر از هزینه های دو گانه مذکور باشد، زوجین انگیزه داشتن فرزندان بیشتری را در سر میپرورانند. او بر این باور است که در یک جامعه رفتارهای باروری ناشی از یک رفتار اقتصادی عُقلایی است(حسینی،۹۵:۱۳۸۶).
. شکل ۳-۱، مدل تحلیلی تبیین باروری بر اساس نظریه هزینهها و منافع فرزندان
۳-۱-۳) چارچوب عرضه و تقاضا و هزینه های تنظیم باروری
استرلین[۱۹]، از تحلیلگران اقتصادی باروری است که تلاش نمود تا با پیوند عوامل اقتصادی و اجتماعی و ارائه مدلی با چارچوب فکری وسیعتر، نظریه جامعتری برای تبیین تحوّلات باروری ارائه دهد. در مدل استرلین، که به نظریه عرضه و تقاضا و هزینه های تنظیم باروری یا به طور خلاصه چارچوب عرضه و تقاضا شهرت یافته است، پدیده باروری در قالب سه عامل تعیینکننده بلافصل عرضهی فرزند، تقاضا برای فرزند و هزینه های تنظیم باروری،(مالی، جسمانی و اجتماعی)،تبیین شده است. استرلین در چارچوب نظریه عرضه و تقاضا استدلال میکند که سطح باروری در یک جامعه به وسیله انتخابهای صورت گرفته توسّط زوجین در زمینه های فرهنگی و خانوادگیشان صورت میگیرد. والدین سعی میکنند تعادلی میان قابلیّت عرضهی فرزند، توان فیزیکی زاد و ولد زنان، تقاضا برای بچّه و شمار کودکان زندهی ایدهآل برقرار نمایند. این نظریه دارای یک متغیّر وابستهی نهایی به نام فرزندان زنده متولّد شده میباشد که خود تحت تأثیر متغیّرهای دیگری به شرح زیر است:
الف) تقاضا برای کودکان یا بُعد مطلوب خانوار، Cd: استرلین در مورد شمار فرزندان مطلوب یا مورد نظر خانوادهها که آن را با Cd نشان میدهد، ارتباط دو متغیّر را مهم قلمداد می کند: نخست، مخارج فرزندان که جنبه اقتصادی دارد و دوّم، تمایلات ذهنی والدین که در ارتباط با مجموعهای از عوامل اجتماعی، فرهنگی و روانی است (ویکس، ۱۳۹۰: ۴۴۳). از نظر استرلین چهارگروه اصلی از عواملی که بر بُعد مطلوب خانوار تأثیر میگذارند عبارتند از: هزینهها و منافع مستقیم کودکان، هزینه های زمان کودکان، درآمد و ثروت و سلیقهها و ترجیحات ذهنی مثل هنجارهای مربوط به بُعد خانوار یا کیفیّت فرزندان. تغییرات در این عوامل باعث تفاوتهایی در تقاضا برای بچّه در میان خانوارها در یک زمان معیّن یا یک خانوار معیّن در طول زمان خواهد شد. اگر زوجها سلیقههای متفاوتی درباره بُعد مطلوب خانوار داشته باشند، فرایند تصمیم گیری پیچیدهتر می شود (حسینی، ۱۳۹۰: ۱۲۸).
ب) عرضهی فرزند یا پتانسیل بُعد خانوار، Cn: یعنی شمار کلّ فرزندانی که زوجین در طول زندگی زناشویی بدون استفاده از روشهای پیشگیری از حاملگی به دنیا میآورند. این ظرفیّت تحت تأثیر عوامل زیستی و فرهنگی قرار دارد. استرلین بر این باور است که عرضهی فرزند،که آن را با Cn نشان میدهد، متأثر از مرگومیر جامعه است؛زیرا در جامعهای که سطح مرگومیر بالاست شمار کمتری از فرزندان زنده میمانند. بر همین اساس، استدلال می کند که در شرایطی که سطح مرگومیر بالاست، هیچ نیازی به تنظیم باروری وجود نخواهد داشت. به این ترتیب، میتوان گفت که در شرایط گذشته با سطوح بالای مرگومیر، تقاضا برای فرزند بیشتر از عرضهی فرزند بوده است، یعنی:
Cd > Cn
بر اساس دو قضیهی فوق استرلین استدلال می کند که چنانچه تقاضا برای فرزند[۲۰] بیشتر از عرضهی فرزند باشد هیچ نوع توجّهی به کنترل موالید صورت نخواهد گرفت؛زیرا محدودیّتی برای تولّد فرزند اضافی وجود ندارد. در مقابل، چنانچه ظرفیّت تولید و عرضه به دلیلی چون افزایش نسبت بازماندگی در میان کودکان واطفال و یا افزایش هزینه های فرصت، بیشتر از تقاضا باشد، والدین دچار محدویّت میشوند، از این رو انگیزه لازم را برای جلوگیری از تولّد فرزندان ناخواسته پیدا کرده و از روشهای پیشگیری استفاده خواهند نمود. در بستر توسعه اقتصادی ـ اجتماعی سدههای نوزده و بیست میلادی، جوامع به وضعیّتی رسیدند که تقاضا برای فرزند کمتر از عرضهی فرزند بوده است؛زیرا در مسیر توسعه و انتقال از کشاورزی سُنّتی به اقتصاد پیشرفته، فرزندان بهعنوان کالای سرمایهای بهتدریج اهمیّت خود را از دست دادند و در نتیجه، تقاضا برای فرزند کاهش یافت (حسینی، ۱۳۸۶: ۹۹). به بیان دیگر:
Cd < Cn
ج) هزینه های تنظیم باروری یا موانع و مخارج کنترل موالید: استرلین این هزینهها را ناشی از دو دسته از عوامل میداند که عبارتند از:
۱) هزینههای مادّی [۲۱]که مربوط به دسترسی انسان به وسایل کنترل موالید و فراگیری روشهای جلوگیری از حاملگی می شود. برنامهی تنظیم خانواده به طور معمول هزینه های مادّی را با افزایش اطلاعات زوجین و ارائه خدمات رایگان کاهش میدهد.
۲) هزینههای ذهنی و روانی باروری[۲۲] یا جنبه ذهنی مربوط به پذیرش کنترل موالید که خود به مجموعهای از عوامل اقتصادی ـ اجتماعی و فرهنگی یک جامعه بستگی دارد. این هزینهها را نیز با مشروعیّت بخشیدن به عمل کنترل باروری کاهش می دهند.
کنترل آگاهانهی باروری بستگی به تفاوت بین پتانسیل بُعد خانوار، Cn، و بُعد مطلوب خانوار، Cd، دارد. اگر موازنهی Cn – Cd منفی باشد، خانوار قادر نیست به بُعد مطلوب و مورد نظر خود دست بیابد. در نتیجه، انگیزه برای به دنیا آوردن فرزند بیشتر می شود. اگر حاصل این موازنه مثبت باشد، تقاضا کمتر از عرضه باشد، والدین با فرزندان ناخواسته مواجه میشوند و انگیزه لازم را برای کنترل موالید بهدست میآورند. استرلین بر این باور است که در بستر توسعه، فرزندان بهعنوان کالای سرمایهای به تدریج اهمیّت خود را از دست می دهند و در نتیجه، برخلاف گذشته، تقاضا برای فرزند فروکش می کند (استرلین، ۱۹۷۵). او، برخلاف سایر اقتصاددانان نئوکلاسیک، تلاش کرد تا با وارد کردن متغیّر موانع و مخارج کنترل موالید در مدل خود صبغهای جامعهشناختی نیز به آن بدهد. بر همین اساس میگوید وقتی هزینه های تنظیم باروری بالا باشد، هیچگونه کنترل عمدی بر باروری اعمال نخواهد شد. در نتیجه، بُعد خانوار بزرگتر از بُعد مطلوب و ایدهآل خانوار خواهد شد. کنترل عمدی باروری تنها در شرایطی صورت میگیرد که هزینه های تنظیم باروری نسبتاً پایین و بُعد خانوار مطلوب و مورد انتظار برابر با تقاضا برای فرزندان باشد. در واقع، استرلین نشان داد که چگون نوسازی می تواند از طریق ترکیبی از نیروهای عرضه، تقاضا و هزینه های تنظیم باروری رفتارهای باروری را شکل دهد (حسینی، ۱۳۹۰: ۱۲۹).
شکل ۳-۲) چارچوب عرضه، تقاضا و هزینه های تنظیم باروری، مدل استرلین
۳-۱-۴) رویکرد تبیین نهادی
طرفدارن این دیدگاه استدلال می کنند که تغییرات در ساختارهای اقتصادی یا تغییرات در آگاهی و ایده ها اساساً از طریق تغییرات در نهادهای سیاسی، مذهبی، اقتصادی و اجتماعی صورت میگیرد. مکنیکل[۲۳] باروری را از دو دیدگاه تبیین می کند: ۱) دیدگاهی که به تأثیر سیاستهای جمعیّتی و نهادهای مختلف بر باروری می پردازد که به دیدگاه بالا به پایین معروف است و ۲) دیدگاهی که به بررسی رفتارهای باروری در سطح خانواده می پردازد و به دیدگاه پایین به بالا معروف است. چارچوب تبیین نهادی هر دو دیدگاه را در نظر میگیرد.
مکنیکل میگوید باروری هم یک پدیده زیستی و هم یک پدیده نهادی است. بنابراین، بایستی آن را با توجّه به بافت نهادی آن مطالعه کرد، زیرا منحصر به فرد بودن بافت نهادی هر جامعه باعث می شود تا واکنش جمعیّتشناختی جوامع به تغییرات حاصله در شرایط اقتصادی اجتماعی و سیاسی جوامع منحصر به فرد باشد. مکنیکل نقش دولت را مهم ارزیابی می کند و میگوید دولت می تواند از راه هایی چون؛ افزایش هزینه های باروری، ایجاد زمینه های اجرایی و نقش و قانونی برای جامعه مدنی، فعّالیت اقتصادی و زندگی خانوادگی، افزایش هزینه های فرصت و … رفتار باروری را در جامعه تحت تأثیر قرار دهد. او به نقش دولت و سیاستگذاران در اجرای بهتر برنامه ها و کیفیّت خدمات اشاره نموده و میگوید: بدون شک رهبر یا سایر مقامها میتوانند نقش مهمّی در اجرای برنامه ها و سیاستهای ضروری و کیفیّت بهتر خدمات داشته باشند.
در بررسی رفتار باروری باید به جزئیات کشور و منطقه نیز توجّه شود، زیرا ساختار اجتماعی و فرهنگی در متن خاصّ هر جامعه معنی مییابد. مکنیکل کاهش باروری را بیشتر متأثر از شرایط اقتصادی اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه میداند و بر این باور است که باروری به طور محدود در معرض عملکرد سیاسی مستقیم است. بر این اساس، تنها سیاستهای مستقیم دولت را باعث گذار باروری در جامعه نمیداند، بلکه معتقد است که عوامل دیگری نیز در کاهش باروری تأثیر می گذارد که از جمله آنها به نوسازی و رشد اقتصادی اشاره می کند. تغییر شکل اقتصادی خانواده، بهبود و پیشرفت وضعیّت و موقعیّت زنان در خانواده و اقتصاد و تغییرات عمدهی فرهنگی در کاهش باروری تأثیر گذارند (حسینی، ۱۳۹۰: ۱۳۰).
۳-۱-۵) نظریه جریان ثروت بین نسلی
کالدول[۲۴] در قالب نظریه جریان ثروت بین نسلی[۲۵] به تلفیق رویکردهای اقتصادی و جامعه شناختی به منظور تبیین باروری پرداخته است. او بر این باور است که برای درک انتقال و کاهش باروری باید به ماهیّت جوامع توجّه کنیم. و در این راستا دو دسته از جوامع را از یکدیگر تمیز میدهد (شکل زیر). دسته اوّل، جوامع سُنّتی است که در شرایط باروری طبیعی به سر میبرند و ارزش بالایی برای فرزندان قائلاند (به کمّیت فرزندان اهمیّت می دهند و فرزندان دارای منافع اقتصادی هستند). دسته دوّم جامعه جدید مبتنی بر اقتصاد مدرن است. در این دسته از جوامع باروری در شرایط کنترل شده است و ارزش پایینی از نظر اقتصادی به فرزندان داده می شود (به کیفیّت فرزندان اهمیّت داده می شود و آنها دارای بار اقتصادیاند). کالدول هر دو نوع رفتار باروری را عُقلایی میداند زیرا با شرایط جامعه همخوانی دارد. او استدلال می کند که در جوامع سُنّتی، جریانهای ثروت رو به بالا و از نسلهای جوانتر به نسلهای سالخوردهتر است. زیرا در جوامع سُنّتی فرزندان منبع درآمد خانواده محسوب میشوند، حال آنکه در جوامع مدرن همراه با گسترش سواد و توجّه به کیفیّت فرزندان جریانهای ثروت رو به پایین و از والدین به فرزندان است (اکرمن و و شنگه[۲۶]، ۱۹۹۸: ۱۹۸).
این وضعیّت (معکوس شدن جریان ثروت) زمانی پیش می آید که در جریان نوسازی نظام خانواده از شکل گسترده به خانوادهی هستهای تغییر شکل میدهد و در نتیجه، روابط عاطفی و اقتصادی میان نسلها ضعیف می شود. در این شرایط چون والدین هستند که باید ثروت خالص را به فرزندان انتقال دهند، بنابراین ترجیح می دهند فرزندان کمتری داشته باشند. کالدول هستهای شدن خانواده را پیششرط معکوس شدن جریان انتقال ثروت میداند که به نظر میرسد نوسازی و توسعه اقتصادی و اجتماعی مقدّم بر آن باشد. در واقع، کالدول تغییر شکل خانواده، معکوس شدن جریان ثروت و کاهش باروری را به وسیله نیروهای فرهنگی و اقتصادی تبیین می کند. به این ترتیب، میتوان گفت اساس نظریه کالدول تغییر ارزشها و منافع اقتصادی فرزندان است. بهطورکلّی، کالدول پنج مکانیزم کاهش نیروی کار بالقوّهی فرزندان، افزایش هزینه های آموزشی فرزندان، افزایش اهمیّت سرمایه گذاری برای فرزندان، تغییر فرهنگی و توسعه ارزشهای طبقهی میانی غرب در زمینه خانوادهی هستهای فرزند محور[۲۷] را باعث کاهش میزان باروری میداند (حسینی، ۱۳۹۰: ۱۲۷).
شکل ۳-۳) تبیین کاهش باروری در نظریه جریان ثروت بین نسلی