حمیرا مشیرزاده نیز نظریههای مطرح در این حوزه را به ۲ دوره زمانی (نظریههای رایج در علوم اجتماعی تا دهه ۱۹۷۰ و نظریههای متاخر) تقسیم بندی کرده و نظریات دوره اول را در سه گروه (نظریههای توده ای، نظریههای رفتار جمعی، نظریههای روانشناختی) و نظریههای متاخر را در سه گروه (نظریههای سازماندهی و بسیج منابع، نظریه نظام جهانی و نظریههای هویت و شناخت) جای میدهد. (مشیرزاده ۱۳۸۰)
به هر حال اغلب متفکران حوزه جنبشهای اجتماعی در این مورد با یکدیگر توافق دارند که در حال حاضر ۲رویکرد پارادایم ـ غالب در حوزه جنبشهای اجتماعی وجود دارند. رویکرد جنبشهای جدید اجتماعی و رویکرد بسیج منابع که به تربیت در محفل آکادمیک اروپایی و انلگوساکسون رایج است.
در تقسیم بندی جنبشهای اجتماعی به معنا آن نیست که تمامی صاحبنظران متعلق به یک رویکرد، از نظریه و چشم انداز واحدی در مورد جنبشهای اجتماعی برخوردارند و ثانیا اغلب محققان در پژوهشهای خود هیچ کدام از این رویکردها را به تنهایی برای تبیین یک جنبشهای اجتماعی خاص کافی ندانسته و از مفاهیم و مفروضات نظری رویکردهای نظری مختلف بهره میگیرند. به هر صورت در در این پایان نامه از دو نظریه ساختارهای فرصت سیاسی و نظریه بسیج منابع استفاده شده است که در این قسمت به شرح آنها میپردازیم.
نظریه بسیج منابع :
رویکرد بسیج منابع را میتوان زیر مجموعهای از نظریه گسترده تر انتخاب عقلانی به شمار آورد ویژگی اساسی این رویکرد نظری توجه و تأکید آن بر عقلانی بودن رفتار کنشگران اجتماعی است. مطابق این برداشت که منبعث از دیدگاههای فایده گرایانه مطرح در سنت فکری لیبرالسیم میباشد. کنشگران اجتماعی همواره مشغول بررسی عواقب و نتایج کنش خود و محاسبه سود و زیان احتمالی ناشی از دست زدن به آن کنش میباشند بدین تربیت، صاحبنظران این رویکرد برخلاف صاحبنظران مکتب کارکردگرایی که پیش از دهه ۱۹۷۰ بر حوزه نظری جنبشهای اجتماعی حاکم بود. جنبشهای اجتماعی را به هیچ وجه رفتارهایی انعکاسی و کنشگرانی غیرعقلانی به حساب نمیآورند. همچنین مطابق این دیدگاه دیگر نمیتوان تمایز چندانی میان سیاست نهادینه از قیبل رقابتهای حزبی و جنبشهای اجتماعی قایل شد بدین معنا که جنبش اجتماعی تداوم اشکال متعارف کنش سیاسی فرض میشود که بازیگران درگیر آنها به شیوهای منطقی به دنبال کسب منابع خویش اند. بدین ترتیب جنبشها نیز بخشی از فرایند و جریان طبیعی سیاستاند. سوال اصلی مطرح در این رویکرد آن است که بسیج در چه مواقعی شکل میگیرد؟ پاسخ به این سوال از آنجا اهمیت دارد که علیرغم عمل کردن کنشگران در همه جا و همیشه بر طبق مفروضات این نظریه کنش جمعی و بسیج پدیدهای دائمی و فراگیر نیست. به عبارت دیگر با وجود اینکه کمابیش همه انسانها همواره با وضعیت مطلوب زندگی خود احساس فاصله میکنند چرا تنها در برخی مواقع این بدنبال دستیابی به منابع خود از طریق کنش جمعی بر میآیند و چرا علیرغم تعارض دائمی منابع کنشگران بسیج امری دائمی نیست؟
در پاسخ به این سوال است که نظریه پردازان این رویکرد بحث منافع را مطرح میسازند. برغم آنها جنبشهای اجتماعی بسیجی هدفمند است که در زمان موجود بودن منابع لازم برای آن اعم از منابع مادی و نمادین، امکان تحقیق مییابد. جنبشهای اجتماعی بدون منابع قابل توجه شامل پول، نیروی انسانی، تسهیلات اداری، دفتری، تجهیزات ارتباطاتی، دسترسی به رسانههای گروهی و یک تصویر مردمی مثبت، نمیتوانند به توفیق برسند و حتی در سطحی جدی شکل بگیرند. ظهور افول جنبشها وابسته به توان آنها برای جذب منابع و بسیج کردن افراد و شکل دادن به ائتلاف است. (Mccionnis and plummer 1997: 457 به نقل از مشیرزاده ۱۳۸۱: ۱۴۳)
کوهن ۱۹۸۵ تأکید میکند که نظریات موجود در رویکرد بسیج منابع را میتوان به چند گرایش عمده تقسیم کرد از منطق به شدت فردگرا و منفعت محور رویکردهای کنشگر عقلانی ناب از قیبل رویکرد اولسون گرفته تا رویکرد سازمانی مک کارتی. زالد و مدل تعارض سیاسی تیلی، گمسون و تارو (choen 1985. 679)
سهم عمده اولسون در نظریه بسیج منابع، طرح منطق کنش جمعی با توجه به مساله سواری مجانی است این مساله از دو امر متناقص نما حاصل میشود :
اول: این که کنشگران همواره به دنبال پیشنیه کردن منابع خود از طریق کنش هایشان هستند.
دوم: دیگر اینکه شرکت کردن در کنش جمعی نمیتواند به منظور دستیابی به اهداف جمعی صورت گیرد به بیان دیگر کنش جمعی در شرایطی صورت میپذیرد که برای هریک از مشارکت کنندگان به صرفه تر آن خواهد بود که بدون شرکت در کنش جمعی و متحمل شدن هزینهها و مخاطرات احتمالی تنها از منافع حاصل از آن که کالایی عمومی است بهره مند شود. اما از آنجا که کنشهای جمعی واقعا رخ میدهند این سوال در چارچوب نظریه بسیج منابع به این صورت مطرح میشود که در چه مواقعی منابع بالقوه شرکت در جنبش از هزینههای احتمالی شرکت در آن فزونی در کنش اجتماعی را منطقی میسازد؟
در گونه نظریات این رویکرد پاسخهای مختلفی به این سوال میدهند. نظریه پردازان گونه سازمانی، نظریه بسیج منابع شرط وقوع جنبش را وجود سازمان جنبش اجتماعی و موفقیت آن در جذب هوادار ارائه برنامه، ساختن زیر ساختهای لازم برای جنبش و ایجاد همبستگی مشترک در بین اعضا میبیند. منظور این نظریه پردازان از سازمان جنبش اجتماعی، سازمانی پیچیده یا رسمی است که اهدافش را با اولویتهای یک جنبش اجتماعی یگانه دانسته و میکوشد تا آنها را تحقق بخشد. موفقیت جنبشهای اجتماعی در بسیج، علاوه بر شرط موجود بودن تنشهای اجتماعی بسته به شیوهای است که از طریق آن جنبشها قادرند تا نارضایتیها را سامان داده، هزینههای کنش را کاهش داده، شبکههای از پیش موجود از این نوع بهره برد. در میان اعضا انگیزه ایجاد و به اجماع دست یابند. (della porta and Diani 1999. 8)
به اعتقاد مک کارتی و زالد، گسترش ناگهانی جنبشهای اجتماعی در دهه ۱۹۶۰، ۱۹۷۰ معلول گسترش سازمانهای اجتماعی است که آن هم نتیجه گسترش منابع در اختیار جنبشهای اجتماعی (شامل مشروعیت، پول، نیروی انسانی حامیان و امکانات)
در جوامع غربی حرفهای شدن سازمان جنبشهای اجتماعی از یکسو باعث بالا رفتن منابع حاصل از حمایت از جنبش از قبیل توسعه فرصتهای حرفهای شده و از سوی دیگر هزینههای مشارکت را تا حد پرداخت وجه اشتراکی سالانه پایین میآورد و از این طریق باعث حل شدن معمای سواری مجانی میشود.
همچنین مک کارتی و زالد، تحت تاثیر علوم اقتصاد و مدیریت، مفاهیمی از قبیل صنعت جنبش اجتماعی و بخش جنبش اجتماعی را وارد ادبیات حوزه جنبشهای اجتماعی کردند. صنعت جنبشهای اجتماعی در برگیرنده همه سازمانهای جنبش اجتماعی است.
که هدفشان نیل به وسیع ترین اولویتهای یک جنبش اجتماعی است. بخش جنبش اجتماعی نیز همه صنایع جنبش اجتماعی موجود در یک جامعه را در بر میگیرد. (مشیرزاده ۱۳۸۰: ۱۴۵)
بدین ترتیب سطح تحلیل و نقطه عزیمت زالد و مک کارتی سازمان جنبش اجتماعی است و نه فرد آنها میکوشند تا موفقیت یا عدم موفقیت جنبشهای اجتماعی را با عنایت به متغیرهای سازمانی آنها توجیه کنند. از یکسو فهم فعالیت جنبشهای اجتماعی وابسته به بررسی چگونگی تجمع منابع است و از سوی دیگر، تجمع منابع مستلزم حداقلی از سازماندهی است در نتیجه در بررسی یک جنبش اجتماعی باید به سازمان جنبش اجتماعی توجه ویژهای را بندول کرد.
دسته دیگری از نظریات متعلق به رهیافت بسیج منابع که کوهن آنها را گونه تعارض سیاسی مینامد تأکید خود را بر بعد سیاسی کنش جمعی و تعارضاتی که منجر به شکل گیری آنها میشود متمرکز کرده اند. این گروه از نظریه پردازان به بررسی این مطلب میپردازند که اصولا جنبشهای اجتماعی حول چه نوع تعارضاتی شکل میگیرند و تعارضات مختلف چگونه میتوانند بر ماهیت جنبشهایی که در نتیجه آنها شکل میگیرند تاثیرگذار باشند. برای مثال، اوبرشال معتقد است که تعارضات اجتماعی اگر بر نمادها و ارزشها باشند نسبت به تعارضات اجتماعی شدیدتر و تنظیم آنها دشوارتر است زیرا حل این نوع تعارضات نمیتواند به نفع دو طرف تمام شود (مشیرزاده ۱۳۸۰: ۱۴۸)
مسئله دیگری که این گروه در پی پاسخگویی به آن هستند این است که چه افرادی بیشتر احتمال دارد که به عضویت شبکهها و سازمانهای جنبشهای اجتماعی در آیند؟ این بحث یادآور ایدهای قدیمی است که بر طبق آن شرکت کنندگان در جنبشهای اجتماعی عمدتا افرادی منزوی و بدون ریشه و تعلق اجتماعی خاصاند که میکوشند برای جبران حاشیه نشینی اجتماعی شان، خود را در جمعیت غرق کنند اما مطابق تحلیل صاحبنظران رودیکرد تعارض سیاسی از آنجا که لازمه شکل گیری بسیج وجود نوعی انسجام گروهی و سازماندهی و تشکل اجتماعی است و از آنجا که در جوامع فاقد سازماندهی مبتنی بر گروههای داوطلبانه دستیابی به شرایط بسیج سخت تر است لذا میتوان پیش بینی کرد که شرکت کنندگان در ناآرامیهای جمعی و فعالان در سازمانهای اپوزیسیون عمدتا از میان افرادی که از سابقه مشارکت جمعی برخوردارند خواهند بود در حالیکه افراد ذرهای شده و منزوی سهم و حضور کمرنگی خواهند داشت. (Della porta and Diani 1999)
در بین نظریه پردازان این دسته از نظر سطح تحلیل و توجه تفاوتهایی به چشم میآید. کسانی چون اوبرشال با اجتناب از تحلیل ساختاری، به عوامل تعیین کننده وضیعتهای مادی و خرده ـ نهادین مشارکت توجه میکنند در حالیکه تیلی در تحلیل جنبشهای اجتماعی تغییرات ساختاری کلان را مدنظر قرار میدهد. تیلی جنبشهای اجتماعی را پاسخهایی به روابط متغیر قدرت در سطح منطقهای یا محلی میداند. ماهیت و شکل سازمانی جنبشهای اجتماعی بسته به نوع اقتدار سیاسی که با آن درگیر نبرد میشوند تغییر میکند. بدین معنا، هویت جمعی و مقاصد استراتژیک جنبشهای اجتماعی را صرفا باید در تعامل با محیط سیاسی پیرامون آنها و بویژه نهادهای دولتی تحلیل کرد. تیلی رفتار هریک از مدعیان قدرت (از جمله جنبشهای اجتماعی ) را با عنایت به چند ویژگی آنها تحلیل میکند، منابع، سازمان، بسیج، کنش جمعی و فرصت، توجه تیلی به زمینههای سیاسی شکلگیری کنش جمعی، عناصری چون سرکوب و نیز تساهل و آسیب پذیری دولت به فرایند سیاسی را وارد تحلیل او میکند تیلی معتقد است که دولت بعنوان قدرتمند ترین بازیگر سیاسی در دوران مدرن، جنبشهای اجتماعی را بطور گزینشی و بر اساس منابع نخبگان حاکم سرکوب یا تسهیل میکند برای مثال، تیلی با بررسی وضعیت نظام سیاسی در ایالات متحده به این نتیجه میرسد که سرنوشت متحمل برای جنبشهای اجتماعی در امریکا وجود دارد، انحلال (در نتیجه سرکوب شدن بوسیله دولت) جذب شدن در نظام سیاسی (همانند جنبش کارگری)و تبدیل شدن به یک گروه فشار پایدار (سرنوشت متحمل اغلب جنبشهای اجتماعی) (نش ۱۳۸۰: ۱۵۰)
در مجموع، ویژگی عمده نظریات مطرح در سنت فکری بسیج منابع، تکیه بر ابعاد عقلانی جنبشهای اجتماعی و توجه به اهمیت انتخابهای آگاهانه و استراتژیکی است که از سوی رهبران و نیز شرکت کنندگان در جنبشها در مورد خصایص کنشهای جمعی آنان صورت میپذیرد.
جنبشهای اجتماعی از این منظر، کنشهای منطقی و منفعت محور هستند که غالبا از سوی افرادی دنبال میشوند که نتواستهاند بطور مستقیم خود را وارد فرایند تاثیرگذاری بر تصمیم گیریهای اجتماعی و سیاسی کنند. بدین معنا، جنبشهای اجتماعی صورتی دیگر از کنشهای متداول سیاسیاند.
از این فرضیههای کلی در زمینه نظریه بسیج منابع، میتوان نتایج زیر را بدست آورد :
نهادهای دولتی نیروی سرکوب و کنترل اندکی را به کار میگیرند، یا اینکه گاهی به سرکوب شدید میپردازند و گاهی نیز از شدت سرکوب میکاهند.
اعتراض کنندگان از همبستگی فوق العادهای برخوردارشوند.
جنبشهای معترض تماس موفقی را با اعضای طبقات مختلف به گروه های همسال ایجاد که مشارکت افراد را در فعالیتهای اعتراض آمیز تشویق کنند. جنبشهای معترض تماس موثری را با اعضای طبقات مختلف اقتصادی، گروه های قومی و سازمانهای مذهبی ایجاد نماید.
جنبش معترض از خودمختاری قابل ملاحظه در برابر کنترل دولتی برخوردار شوند.
شرکت کنندگان در اعتراض، به یکدیگر وابسته و پیوند خورند.
در شرایط ساختاری بازدارنده زیر، احتمال شرکت افراد در جنبشهای اعتراض آمیز کاهش مییابد:
نیروهای پلیسی، امنیتی و ارتش، بی وقفه و به شدت به سرکوب ادامه دهند.
گروههای ضدرژیم از وحدت و انسجام لازم برخوردار نباشند. بیشتر مردم به گروه های نامتجانسی تعلق دارند که مشارکت در اعتراضهای ضددولتی را ترغیب نمیکنند. از لحاظ جغرافیایی نیز پراکنده هستند و تماسهای گستردهای با گروه های قومی، مذهبی، اقتصادی و به ویژه افراد دارای مناصب بالا دارند.
نهادهای مقتدر دولتی، رفتار ناراضیان را زیر نظر داشته و ناراضیان برای تحقق اهداف شخصی خود، به نخبگان حاکم متوسل شوند، نه به جنبش معترض.
دولت حاکم از نهادهای خارجی کمک دریافت کند. هیچ جنگ خارجی یا بحران اقتصادی خارجی، قدرت حکومت را تضعیف نمیکند. جنبشهای ضددولتی از کمکهای خارجی ناچیزی برخوردارند.
نظریه ساختار فرصت سیاسی
شرایط ساختاری جنبشهای سیاسی
علمای علوم اجتماعی و به ویژه تحلیل گران ساختاری کانون توجه خود را به فرایند سیاست و به قدرت دولتها احزاب سیاسی و گروههای سیاسی و اجتماعی و داخلی و نهادهای فرا ملی معطوف میدارند. از دید آنها اقدام سیاسی کارساز از سوی معترضان به شرایط ساختاری مناسب بستگی دارد. به اعتقاد نظریه پردازان بسیج منابع اگر فرصتهای ساختاری بر محدودیتهای ساختاری برتری داشته باشد مردم در جنبش مخالفی که هدف آن دگرگونی وضعیت سیاسی موجود است شرکت خواهند نمود.
بسیج سیاسی علاوه بر دسترسی به منابع (اطلاعات، پول، و مهارتهای سازمانی - ارتباطی) به فرصتهای مناسب برای استفاده از از این منابع نیز نیاز دارد.
فرصت ساختاری بیانگر روابط قدرت میان حکومت، گروه های اجتماعی و نهادهای خارجی است. اگر چنانکه میزان سرکوب مردم از سوی حکومت محدود باشد و گروههای اجتماعی بتوانند به همبستگی فوق العاده و رهایی از کنترل حکومت دست یابند و اگر نهادهای و سازمانهای خارجی با اعطای منابع به بخش مخالف به جای اعطای منابع به دولت موجبات ضعف حکومت را فراهم آورند اعتراض سیاسی این فرصت را خواهند داشت تا اقدام سیاسی علیه حکومت را سازماندهی نمایند.
در مقابل، محدویتهای ساختاری از مشارکت در سازمانی معترض جلوگیری میکند. سرکوب اعتراض کنندگان از سوی حکومت، سبب میشود تا فعالان بالقوه از مشارکت خوداری کنند. اختلافهای گروهی، تلاشی و پراکندگی جنبش مخالف را به همراه دارد. نهادهای مقتدر حکومتی، فعالیت گروه های ناراضی را تحت نظر دارند. جنبشهای معترض، از شبکه سازمانی مستقل که بتواند پیروی اعضای جنبش را از موازین حاکم بر جنبش تضمین کند، بی بهره هستند. نهادهای خارجی از جمله ملت ـ کشورهای دیگر، سازمانهای بین دولتی و سازمانهای فراـ ملی غیردولتی، تنها در بعضی از موارد، امکانات اندکی (اسلحه، کارشناس، منابع مالی) در اختیار جنبشهای معترض قرار میدهند.
از منظر نظریه فرصت های سیاسی برای بررسی و تبیین جنبش های اعتراضی باید به سه پرسش کلی پاسخ داده شود. این پرسشها عبارتند از:
-
- چه انگیزه هایی باعث می شود تا مردم به اعتراضات مسالمت آمیز، شورشها و جنبش های اعتراضی و انقلابی بپیوندند؟
-
- چرا جنبشهای اعتراضی برای نیل به اهداف خود تاکتیک های خاصی را بر می گزینند؟ به عبارت دیگر چه عواملی بر اتخاذ یک یا چند تاکتیک خاص مانند : خشونت، رفتار مسالمت آمیز، اعتراض علنی، تشکیل ائتلاف با گروه های دیگر و. . . از طرف جنبش های اعتراضی تاثیرگذار هستند؟
-
- جنبش های اعتراضی چگونه اولویت های خود را تشخیص می دهند و تحت چه شرایطی در دستیابی به اهداف سیاسی خود موفق می شوند ؟ به طور کلی می توان گفت که ارزش های فرهنگی، ساختارهای اجتماعی سیاسی و رفتارهای فردی – خاستگاه، فعالیتها و نتایج اعتراضها را شکل می دهند.
ارزش های فرهنگی
ارزش های فرهنگی تعمیم یافته در هر جامعه عامل فرمانبرداری و فرمانروایی سیاسی به شمار می روند. مقام های دولتی برای حفظ قدرت خود و ثبات نظام سیاسی متن های مختلفی مانند ایدئولوژی ها، دکترین های مذهبی، اسطوره های ملی گرایانه و تصمیم های قانونی را به اعضای جامعه منتقل می کنند. هر نظام سیاسی هنگامی از مشروعیت فراگیر برخوردار می شود که نهادهای موجود در جامعه ارزشهای غالب مورد نظر نظام را منتقل کنند و افراد نیز این ارزشها را درک و قبول نمایند و اصولی را که مشروعیت ایجاد می کنند با رفتار خود تلفیق نمایند. چالش های موفقیت آمیز علیه حکومت موجود زمانی به وقوع می پیوندد که رهبران مخالف، اصول مسلط مشروعیت سیاسی را دگرگون سازند. ارزش های فرهنگی از طریق وسایل ارتباط جمعی و سازمانهای مختلف حکومتی و غیر حکومتی تبلیغ میشود. جنبش های اعتراضی با بهره گرفتن از این ابزارها و با پررنگ نمودن برخی از این ارزشها و تبلیغ آرمانها و نارضایتیهای مشترک، قدرت سیاسی جنبش را افزایش می دهند و به ویژه فرصت های بیشتری برای قراردادن یک مشکل اساسی در دستور کار سیاسی به دست میدهند. گروهها ی فرمانبردار با پذیرش برداشت های جدید از واقعیت های سیاسی و فرهنگی، متقاعد می شوند که میتوانند از طریق اقدام جمعی سازمان یافته وضعیت موجود را دگرگون کنند. اما علاوه بر این آنچه در تصمیم گیری افراد جهت شرکت در یک جنبش اعتراضی ایجاد انگیزه میکند امکان دست یابی به هدف جنبش است.
بر اساس نظریه گزینش عقلایی(گزینه معقول) که جرج هومنز ارائه نموده است، دو انگیزهی مهم در انتخاب راه افراد برای پیوستن به جنبشهای اعتراضی دخیل است:
اول: ارزشهای مربوط به اهداف یک اقدام خاص(نتایج مورد نظر) در جنبش.