جدیدترین نوع اتاقهای فکر که در نهادهای سیاستگذاری خارجی بوجود آمده است، اتاقهای فکر میراث محور است. این مراکز همانند مرکز کارتر و مرکز صلح و آزادی نیکسون در واشنگتن در زمره اتاقهای فکری هستند که توسط روسای جمهور پیشین ایالات متحده ایجاد شدهاند، با این هدف که در زمینه سیاست خارجی و داخلی از خود اثری ماندگار برجای بگذارند. از جمله اقدامات این اتاقهای فکر میتوان به تولید و انتشار نظریات متنوع و برگزاری کارگاهها و سمینارهای مختلف اشاره کرد.
* متدلوژی اتاق فکر:
یکی از کارکردهای اصلی اتاق فکر هدایت تحلیلهای سیاستی است که راهحلهای سازنده و عینی را برای مشکلات پیچیده که از اهمیت عمومی بزرگی برخوردارند ارائه میدهد.
آنها بر روی راهحلهای بدیل برای یک مشکل تمرکز می کنند و به طور مدبرانه یک استراتژی را برای دستیابی به توصیههای سیاستی که از حمایت چندجانبه برخوردار بوده به کار میگیرند.
اتاقهای فکر استراتژیهای خاص مرتبط با اطلاعات سیاستی را برای آمادهسازی اسناد سیاستی و چکیدههای شفاهی گسترش می دهند.
با این همه مأموریت اتاقهای فکر بهبود سیاستگذاری عمومی به وسیلهی بیشینهسازی احتمالاتی است که تحلیلهای سیاستی برای حل مشکلات واقعی جهان به کار خواهند برد.
یک اتاق فکر نه یک موسسه دولتی است و نه یک دانشگاه بلکه یک فضایی را در بین دولت و موسسات آکادمیک اشغال کرده است.
تحلیل سیاستی یک فعالیت شناختی است که در فرایند سیاستگذاری قرار گرفته و سیاسی نیز میباشد. بهرهگیری از یک دستهی گستردهای از متدها و روشها، تحلیلگران سیاستی را ترغیب به عمل سیاستگذاری با بهره گرفتن از فراهم نمودن دیدگاهی به سمت پنج حوزه اساسی میکند.
ذات مشکلات سیاستی، پیامدهای حال و گذشته سیاستها، ارزش این پیامدها در حل کردن مسائل سیاستی، وجود گزینههای سیاستی جدید و پیامدهای احتمالی آن و در نهایت گزینههایی که باید واقعاً برای حل یک مسئله مورد استفاده قرار گیرند.
پاسخ به این مسائل، اطلاعاتی را دربارهی مشکلات سیاستی، آیندههای سیاستی، عملکردهای سیاستی پیامدهای سیاستی و اجرای سیاستی به بار میآورد.
مراحل بعد روشهایی را که میتوان به کار میگرفت تا اطلاعات مرتبط سیاستی تولید شود و انتقال آن به منابع عملی که در دسترس سیاستگذاران قرار گیرد را نشان میدهد.
- صورتبندی مشکل: روشهایی که به صورت کلی در موسسات بخش خصوصی به خوبی مدیریت میشود که تحلیلگران را قادر میسازد تا تصورات موجود را با ورود به فرایند سیاستگذاری در مرحله دستور کار به چالش بکشند. این روشها به کشف تصورات پنهان، دلایل شناخت، اهداف برگزیده، دیدگاه های متضاد ترکیب شده و کشف الگوهای سیاستی جدید کمک میکند.
- پیشبینی: روشهایی که دانشهای مرتبط با سیاستی را فراهم میکند درباره شرایط احتمالی آینده (خواه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی یا تکنولوژیک) که این احتمال بعد از تطبیق با یک گزینه سیاستی خاص به وجود میآید. پیشبینی از رایجترین مرحله در طی مرحله تدوین سیاستی است.
این روش به آزمون بالقوه و دلخواه از آینده کمک میکند. اثرات موجود و سیاستهای پیشنهادی را تخمین میزند، موانعی که ممکن است در آینده برای دستیابی به اهداف رخ دهد را شناسایی میکند و احتمالات سیاسی سیاستهای پیشنهادی را تخمین میزند(۱۹۹۶ Dunn )
توصیه: روش های توصیهای دانش مرتبط با سیاستی را به بار میآورد که مستقیماً قابل کاربرد برای تصمیمسازی باشد. بسیاری از روش های توصیهای شامل تحلیل هزینه –فایده و تکنیکهای بهینه سازی که در موسسات دولتی گسترش یافته و مخصوصاً توسط گروه مهندسان ارتش آمریکا به کار گرفته میشود. این روشها به پیشبینی خطرات و نااطمینانی کمک میکند. خروجی ها و پیامدها را تشخیص میدهد. تصمیمگیری انتقادی و حساس را دستهبندی میکند. هزینه ها و فایده ها را مقایسه میکند و پاسخگویی دولتی را برای سیاستهای اجرا شده نشان میدهد.
کنترل: روشهایی که دانش مرتبط با سیاستی را فراهم میکند دربارهی نتایج سیاستهای موجود که راهنماییهایی را برای سیاستگذاران در اینکه چگونه به مهمترین نحو در حال و آینده یکی از آنها را اجرا کنند، فراهم میآورد.
بسیاری از موسسات دولتی، غیردولتی و غیرانتفاعی اثرات و پیامدهای سیاستهایشان را به وسیلهی ابزار متنوع اجتماعی و شاخصهای اقتصادی کنترل میکنند.
روش های کنترل عمدتاً به وسیلهی جامعهشناسان و دانشمندان سیاسی مشغول در موسسات سیاسی دانشگاهی گسترش مییابد که به پیروی از قوانین و مقررات، کشف پیامدهای سیاستها و برنامهها، شناسایی واحدها و اشخاصی که اجرای سیاست را به تأخیر میاندازد تا موجب انحراف سیاست میشوند، کمک میکند.
ارزیابی: روشهایی که اطلاعاتی را درباره درجهای از سیاستها که یک سطح رضایتبخش از عملکرد را به دست میدهد. ارائه میکند. بنابراین به سیاستگذاران در دستیابی به کیفیتی از تصمیماتشان کمک میکند.
روش های ارزیابی که بسیاری از آنها در دانشگاه گسترش یافته اطلاعاتی درباره دامنهی مسائلی که حل شدهاند را فراهم میآورد.
آنها همچنین در دستهبندی و ارزیابی از ارزشهای نشئت گرفته از یک سیاست و تنظیم یا تدوین سیاستها دخیل هستند.
به اضافه این عناصر هستهای از تحلیل سیاستی که به وسیلهی اتاقهای فکر به کار برده میشود که در بالا توضیح داده شده، همچنین یک دسته وسیعی از تکنیکهای تحلیلی وجود دارد که اتاقهای فکر در یک شرایط منحصر به فرد آن را به کار میبرند.
مدیریت دانش
مدل نظری کانون تفکر مبتنی بر مدل هرم مدیریت دانش است که در آن دانش و نه داده ها و اطلاعات برای تصمیمگیری و سیاستگذاری از اهمیتی اساسی برخوردار است.
-
- داده ها
-
- اطلاعات
-
- دانش
-
- خرد سازمانی
«مدیریت دانش فرآیندی نظاممند در سازمان است که بر سازماندهی و ساماندهی دانش ضمنی و دانش صریح تأکید میورزد و شامل توسعه و مدیریت سیستماتیک دانش، شایستگیها و تخصصهای سازمان در حال و آینده است. سازمان برای آنکه توانایی مدیریت دانش را داشته باشد باید از دانش که در اختیار دارد و محل استقرار آن آگاه بوده و بداند چگونه دانش مورد نیاز خود را کسب کند. مدیریت دانش به مفهوم تعیین جایگاه، پردازش، ذخیره و توزیع سیستماتیک دانش، شایستگی و تخصص درون سازمانی است که همچنین به توانایی ترکیب و توسعه دانش موجود هم اشاره دارد که ایجاد ارزشافزودههای جدید را ممکن میسازد. دانش سازمانی به مثابه سرمایهای اساسی مستلزم شناسایی، اخذ، ساماندهی، پردازش اطلاعات و ارتقاء آن به سطحی است که مجموعه خردسازمانی را تشکیل میدهد.
مدیریت دانش افزایش توان کارکنان و سازمانها در انتزاع و خلق دکترین است. آنچه که جوهره کار علمی است طرح فرضیه و تئوریپردازی است. این جوهره آنگاه که در سطح کسبوکار سازمان مطرح میشود به شکل خلق دکترین و ارائه راهحل علمی برای بهبود کسب و کار جلوهگر میشود (اشتریان ۱۳۸۷). با توجه به مبانی نظری مدیریت دانش یکی از هدفهای اصلی در اجرای کانون تفکر، تحقیق در مورد زیرساختهای مورد نیاز در بازنمایی دانش سازمانی و توسعه سامانههای مرتبط با آن میباشد. در این راستا ضمن تحلیل روش های موجود در بازنمایی دانش سازمانی و نگهداری آنها در انبار دانش سازمانی، باید مدلهای افقی و نه سلسله مراتبی برای گردش دانش ارائه شود.
تنقیح مسائل سیاستی
یکی از مهمترین چالشها در سیاستگذاری دولتی تنقیح و صورتبندی مسائل و فهم شفاف از ماهیت مشکل عمومی است. چه بسیار سیاستهایی که به دلیل عدم فهم مشکل و عدم صورتبندی دقیق مسأله با شکست مواجه شدهاند. در واقع میتوان گفت: شکست سیاستها نه به دلیل راهحل غلط بلکه به دلیل صورت مسئله غلط بوده است.
بدینسان یکی از مهمترین فعالیتهای کانون تفکر شناخت ماهیت مشکلات و صورتبندی دقیق یک صورت مسئله سیاستی بر اساس شناخت ماهیت مشکلات است.
مسئله محوری یک از ویژگیهای اساسی رشته سیاستگذاری عمومی است. مسئله محوری نه صرفاً از حیث پرداختن به مسائل اجتماعی توسط این رشته مهم است بلکه به دلیل نقشی که در متدلوژی سیاستگذاری عمومی دارد اهمیت مییابد. یعنی نقطه عزیمت سیاستگذاری مسئلهشناسی است و پرداختن به فنون مسألهشناسی در تدوین سیاست اهمیت دارد.
کانون تفکر به عنوان یکی از وظایف اصلی خود معطوف به شناخت ماهیت مشکلات و صورتبندی گوناگون آن متمرکز میشود.
بدینسان به صورتی دائمی مسألهشناسی یکی از فعالیتهای جاری و همیشگی این کانونهاست که مسائل سازمانی، مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی را در دستور کار خود قرار میدهد. حتی گاه ممکن است که صورت مسأله در گذر زمان چندین بار مورد بازرسی و بازبینی قرار گیرد و در دستور کار مجدد قرار گیرد. مسألهشناسی دیگ جوشانی است که دائما باید به بار باشد و موتور محرکه فعالیتهای کانون تفکر است. (Dunn؛۱۹۹۶)
* شیوه های اثرگذاری اتاقهای فکر
در میان تمامی مولفه های تأثیرگذار بر تدوین سیاست خارجی آمریکا، نقش اتاقهای فکر از اهمیت بسیار زیادی برخوردار میباشد اما تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است. این اتاقها که به اعتقاد برخی پدیدهای منحصراً آمریکایی هستند، در طی نزدیک به یک قرن بر چگونگی حضور آمریکا در عرصه های بین المللی تأثیرگذار بودهاند. اما از انجا که بیشتر فعالیت این اتاقها خارج از کانون توجه رسانه ها بوده است، بسیار کمتر از نهادهای دیگر از جمله گروه های دارای منافع خاص و یا لابیها، احزاب سیاسی و بخشهای مختلف در دولت مورد توجه قرار میگیرند، با این حال این اتاقها به رغم حضور کمرنگ در رسانه ها به پنج طریق ذیل بر فرایند تصمیمسازی در سیاست خارجی ایالات متحده تأثیر میگذارند:
-
- ارائه گزینه و ایدههای خلاق در امور سیاسی
-
- تربیت کادر متخصص برای حضور و نقشآفرینی در ساختارهای حکومتی
-
- ایجاد بستر مناسب برای تحقق گفتگوهای سازنده در بین نخبگان سیاسی
-
- آشنا ساختن مردم با مسائل جهانی
-
- کمک به تلاشهای رسمی برای حلوفصل مناقشات
ارائه گزینه ها و ایدههای خلاق در امور سیاسی
یکی از مهمترین شیوه های تأثیرگذاری اتاقهای فکر، همانطور که از نام آنها برمیآید، ارائه گزینه ها و ایدههای خلاق در امور سیاسی است. از آنجا که کارشناسان و محققان اتاق فکر، معمولاً پستهای رسمی ندارند، به راحتی میتوانند به بیان ارزیابی خود در مورد اقدامات دولتمردان و چالشهای موجود و همچنین کیفیت واکنشهای دولت بپردازند.
تدوین نقشه راه، اولویتبندی کردن مسائل، باز تعریف مفاهیم امینت ملی و موارد متعدد دیگر از این قبیل، ماحصل ایجاد تفکرات نوین توسط اتاقهای فکر میباشد. ایدههای خلاق تولید شده توسط این اتاقها معمولاً از طریق انتشار کتاب، مقاله، حضور در رسانه ها و یا ارائه گزارش در کنگره توزیع میگردد. با این حال برخی مقاطع تاریخ فرصتهای بیبدیلی را برای ارائه گزینه ها و ایدههای خلاق در عرصهی سیاست خارجی فراهم میسازد.
به عنوان نمونه میتوان به فرصت ایجاد شده توسط جنگ جهانی دوم اشاره کرد؛ اندکی پس از آغاز جنگ شورای روابط خارجی به سرپرستی ژنرالهاس پروژه عظیم جنگ و صلح را با هدف تدوین و تنظیم مبانی مورد نیاز برای دوران پس از جنگ، آغاز کرد. پژوهشگران و محققان در این حوزه ۶۸۲ گزارش ویژه برای وزارت خارجه آمریکا تهیه کردند که موضوعات و مسائل مختلفی از جمله اشغال آلمان تأسیس سازمان ملل متحد و بسیاری موارد دیگر را در بر میگرفت.
دو سال پس از جنگ نشریه این شورا با نام «امور خارجی»[۴۹]مقالهای بدون نام با عنوان «ریشه های رفتار شوروری»[۵۰] منتشر ساخت. این مقاله که در حقیقت به قلم جورج کنان[۵۱] نوشته شده بود، پایهگذار چارچوب نظریهای شد که بعدها به مدت چهار دهه ایالات متحده به عنوان سیاست «مهار» از آن استفاده میکرد. این نشریه در سال ۱۹۹۳ مقالهای از هانتینگتون[۵۲] استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد با عنوان «برخورد تمدنها»[۵۳] منتشر ساخت که در شکلگیری سیاست خارجی آمریکا در دوران پس از جنگ سرد نقش فراوانی داشت. مطالعات انجام شده توسط مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل، بنیاد هریتیج مؤسسه بروکینگز و موسسه امریکن اینتر پرایز بعد از وقوع حملات یازدهم سپتامبر توانست کمک فراوانی در جهت تبیین راهبردهای مناسب برای مقابله با تهدید تروریسم که به دولت ایالات متحده بکند. نمونه دیگری از تأثیرگذاری اتاقهای فکر با بهره گرفتن از این روش، ماجرای افزایش نیروها در عراق توسط دولت بوش در سال ۲۰۰۷ بود. مؤسسه امریکن اینتر پرایز که نقش بسیار کلیدی در راهاندازی جنگ عراق بعد از یازده سپتامبر داشت برای تداوم تأثیرگذاری خود در روند اشغال عراق اقدام به راهاندازی گروه مطالعات عراق نمود. مطالعات این گروه که تحت هدایت فردریک کیگان صورت میگرفت تأثیر فراوانی بر جهتگیری سیاستهای آمریکا در عراق داشت. نمونه بارز آن پیشنهاد ارائه شده در ژانویه ۲۰۰۷ میباشد که تبدیل به سیاست رسمی دولت بوش و افزایش نیروها در عراق گشت.