( ربیع، ۱۳۸۸: ۶۰پ)
«امیرالمؤمنین از شهادت فرزند خود حسین بن علی در کربلا قبلاً سخن راند. از حکومت معاویه مردم را آگاه فرمود و هم چنین از آخرالزمان مردم را آگاه کرد و از انواع عجایب و غرایب محیرالعقولی که در آخر الزمان در جهان پدید خواهد شد،به تفصیل بر مردمان شرح داد که از هر گوشۀ ای بانک ناله و ندبه مردم بلند شد و آواز گریه از اطراف شنیده می گردید و مردمان به کمال علم و فضل امیرالمؤمنین علی ثناها گفتند. آنگاه علی فرمود: این منذر گیتی، جایگاه حوادث است و از پس این زمان آن مقدار حوادث عجیب و غریب در آن اتفاق افتد که اگر شمه ای از آنچه در این شهر تنها به وقوع خواهد پیوست، گفته شود عقول شما از شدت تحیّر منجمد گردد.» ( خدیور محسنی، ۱۳۶۶: ج۳،۲۷۱ )
در توصیفی که گوینده از خطبۀ امام علیبنابیطالب در بصره پس از پیروزی بر ناکثین دارد، چنین میگوید:
غرائب سخن گفت پس مرتضی
از اوّل بگفت الامان الامان
نشان قیامت هویدا شود
ز کین کیمیاها بیامیختند
ایا اهل بصره هم اکنون بود
بخیزند از این جایگه سگ زیان
بجنبید ز آل نبی سرکشان
شود ترک بر بربری سخت چیر
ببغداد سنگ آید از آسمان
ببارید براهل همدان عذاب
شما را بود ویل وای آن زمان
کشد بیش سیصد هزار از شما
جهانرا کند خُرم از عدل وداد
بران منبر از گفتۀ مصطفی
ایا مردم از حال آخر الزمان
علم های بدعت مسّما شود
سر فتنه ها را برانگیختند
که بصره چو جیحون پر خون بود
شود عالم از تیغشان پرزیان
کند تیغشان بر عدو سرفشان
شود کار رومی ز بالا به زیر
در ارمن بود صاعقه بی گمان
چو مسخی شوند آن شیوخ و شباب
چو چیره شود حیدری در جهان
خداوند شمشیر اندر وغا
دهد تخم بی داد کانرا بباد
( ربیع، ۱۳۸۸:۵۹ر- ۵۹ پ )
«شیخ مفید قدس الله روح الشریف در «ارشاد» می فرماید: آنچه از این قبیل از اخبار به غیب از امیرالمؤمنین (ع)تحقق پذیرفته است به حدّی است که کسی را توان انکار آن نیست مگر با حماقت و جهالت و بهتان و عناد. آیا نمی نگری به آنچه از اخبار کثیرۀ متظاهره و آثار منتشرۀ مستفیضه که کافّه علماء از امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده اند که قبل از قتال او با فرقه های سه گانه، بعد از بیعتش فرمود: «اُمِرتُ بِقَتالِ الناکِثینَ والقاسِطینَ والمارِقین» من مأمویت دارم که به کسانی که نقص بیعت می کنند و با کسانی که طریق عدوان و ستم را پیشه دارند و با کسانی که از دین خارج می شوند کارزار کنم.» (هلالی، ۱۳۷۱:۹۵ )
مقصود اصحاب جمل و اصحاب معاویه و خوارج نهروان هستند، که در جنگ جمل و صفّین و نهروان، با ایشان کارزار کرد و جریان واقعه به عینها همان طور شد که خبر داده بود.
وچون طلحه و زبیر بعد از بیعت با آن حضرت از او اجازه ی خروج از مدینه و رفتن برای عمره را کردند و به آنها فرمود: «وَاللهِ ماتُریدُأن العُمرَهَ وَإنَّما تُریدانِ البَصَرَه» سوگند به خدا شما قصد عمره را ندارید و فقط قصد حرکت به سوی شهر بصره را دارید.! و همان طور هم شد. و آن حضرت به ابن عبّاس که اخبار اجازۀ آنها را به امیرالمؤمنین (ع) می داد، فرمود:
«من به آن دو نفر اذن سفر دادم با آنکه می دانم آنچه را که از مکر و خدعه در دل پنهان دارند و لیکن من برای غلبه بر آنها اعتماد واتکاء به خدا می دانم و او را پشت و پشتیبان خود قرار می دهم و البته خداوند تعالی بزودی کید آنها را به خودشان بر می گرداند و مرا برآن دو نفر پیروزی و ظفر می بخشد. و همین طور هم شد. » ( ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹:ج۲،۴۲۰ )
ابن شهر آشوب بعد از روایت اوّل که فرمود: «إِنَما تریدانَ البصره»، گوید: در روایتی وارد شده است که آن حضرت فرمود: «این دونفر در تحت بیعت و امامت من در آمدند با چهرۀ فسق و جنایت، و خارج شدند از بیعت و امامت من با چهرۀ مکر و خیانت، ومن دیگر آنها را نمی بینم مگر با لشگری که جمع کرده و به من حمله می آورند ! و سزاوارترین و شایسته ترین امر دربارۀ آنها این است که کشته شوند» ( ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹:ج۲،۴۲۱ ) و نیز آگاهی آن حضرت بر کشته شدن طلحه و زبیر و فتح شهر بصره «ابن عباس نقل کرده است که: آن حضرت در روز جنگ جمل فرمودند:البته ما بر این دسته غلبه خواهیم کرد و البته این دو مرد، طلحه و زبیر را خواهیم کشت.و البته از جانب کوفه به سوی شما هشت هزار و سی و اندی مرد خواهد آمد و همان طور شد که فرموده بود.» (ابن شهر آشوب، ۱۳۷۹:ج۲، ۴۲۶ )
و اینک گفتار سراینده:
بیاران چنین گفت بس مرتضی