کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


آخرین مطالب


 



۳-۳-۱- اعمال سیاست پولی در نظام­های مختلف تعیین نرخ ارز ۳۱
۳-۳-۱-۱- نظام ثابت نرخ ارز ۳۱
۳-۳-۱-۲- نظام شناور نرخ ارز ۳۲
۳-۳-۱-۳- نظام نرخ ارز شناور مدیریت­شده ۳۳
۳-۳-۲- نگاهی گذرا به بازار ارز در ایران ۳۵
۳-۴-اثر تغییرات حجم پول بر نرخ ارز ۳۶
۳-۵-دلایل تدریجی بودن آثار حجم پول بر نرخ ارز در کشورهای در حال توسعه ۳۸
۳-۶-ساختار الگو ۴۰
 ۴۳
۳-۸-روش تحقیق ۴۸
۳-۸-۱- علّت و ضرورت استفاده از الگوهای هم تجمعی ۴۸
۳-۸-۲- آزمون های ریشه واحد ۴۹
۳-۸-۲-۱- آزمون دیکی فولر تعمیم یافته ۵۱
۳-۸-۲-۲- آزمون فیلیپس و پرون ۵۱
عنوان صفحه
۳-۸-۲-۳- آزمون های ریشه واحد با شکست ساختاری ۵۲
۳-۸-۳- ضرورت استفاده از روش ARDL ۵۷
۳-۸-۴- روش برآورد الگو ۵۸
۳-۸-۵- آزمون ثبات پارامترها ۶۰
۳-۹- جمع­بندی کل فصل ۶۳
 
۴-۱- مقدمه ۶۵
۴-۲- الگوی مناسب برای تعیین نرخ ارز ۶۶
پایان نامه - مقاله - پروژه
۴-۳- نحوه جمع آوری داده ها ۶۶
۴-۴- آزمون ریشه واحد ۶۷
۴-۵- نتایج حاصل از برآورد مدل ۷۱
۴-۶- آزمون تشخیصی ۷۲
۴-۷- تخمین مدل بلندمدت ۷۴
۴-۸- برآورد الگوی تصحیح خطا ۷۶
۴-۹- آزمون ثبات پارامترها ۷۸
۴-۱۰- تخمین اثرات توزیعی باوقفه تغییرات حجم پول بر نرخ ارز اسمی ۸۰
۴-۱۱- جمع­بندی ۸۴
 
۵-۱- مقدمه ۸۶
۵-۲- خلاصه و نتیجه ­گیری ۸۶
۵-۳- یافته­های عمده تحقیق ۹۱
۵-۴- پیشنهادهای سیاست­گذاری ۹۲
۵-۵- پیشنهادهایی برای مطالعات آتی ۹۳
عنوان صفحه

منابع داخلی ۹۴
منابع خارجی ۹۸
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول ۲-۱- خلاصه مطالعات داخلی ۱۳
جدول ۲-۲- خلاصه مطالعات خارجی ۲۰
جدول ۳-۱- چگونگی تأثیر تغییرات موقت حجم پول بر نرخ ارز اسمی ۴۸
جدول ۴-۱- نتایج آزمون ایستایی ۶۹
جدول ۴-۲- نتایج آزمون ایستایی بر اساس آزمون دیکی فولر تعمیم یافته ۶۹
جدول ۴-۳- نتایج آزمون ایستایی بر اساس آزمون فیلیپس پرون ۷۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 05:26:00 ب.ظ ]




تبصره: «در مواردی نیز که به موجب مواد ۱۶ و ۱۷ اصول محاکمات آزمایش، عرضحال رد می‌شود، مفاد این ماده لازم الرعایه است.»
مطابق سه ماده یاد شده، معترض بر ثبت و طرف دعوای وی، وظایف و تکالیف قانونی خاصی بر عهده دارند. حال چنانچه بر اثر عدم انجام تکالیف و وظایف مقرره قانونی مندرج در مواد ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ قانون ثبت، ملکی به ثبت برسد و بعداً کاشف به عمل آید که این ترک وظیفه و عدم اقدام همانا ناشی از حدوث فوت یا جنون یا حجر طرف دعوای مستدعی ثبت (یعنی معترض) بوده، قائم مقام قانونی متوفی و یا مجنون و یا محجور طرف دعوی، می‌تواند در ظرف پنج سال از بابت قیمت ملک و اجور و خسارات در دادگاه صلاحیت دار با دادن درخواست جدید، علیه مستدعی ثبت، اقامه دعوی نماید. این مستدعی ثبت اگر در دعوای مطروحه محکوم گردد و ملک مورد تنازع را نیز قبلاً به دیگری انتقال داده باشد و در موقع اجرای حکم مفلس باشد و ثابت شود که مفلس بودن وی صوری بوده و تعمداً برای فرار از ادای حق طرف، خود را مفلس نموده است، عمل وی جرم محسوب می‌شود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
این جرم نیز دارای سه رکن قانونی، مادی و معنوی است:
بند اول: رکن قانونی
ماده ۴۵ مسبوق الاشاره قانون ثبت، رکن قانونی این جرم را تشکیل می‌دهد.
بند دوم: رکن مادی
رکن مادی این جرم مرکب بوده، دارای اجزایی به شرح ذیل است:
۱ - صدور حکم از طرف مرجع ذی صلاح قضایی بابت قیمت ملک و اجور و خسارات ملک مورد دعوی علیه مستدعی ثبت. به تعبیر دیگر محکومیت مستدعی ثبت در دعوای مطروحه قائم مقام قانونی متوفی یا مجنون و محجور طرف دعوی علیه وی[۸۱].
هرچند در ماده مذکور ذکر محکومیت از طرف محکمه حقوق شده است؛ لیکن با توجه به سیستم قضایی کنونی حاکم بر کشورباید گفت منظور از محکمه حقوق، هر یک از محاکم عمومی دادگستری است.
نکته دیگری که می‌تواند در اینجا مورد بحث قرار گیرد، این که مسأله منظور از محکومیت عنوان شده در ماده ۴۵ قانون ثبت، محکومیت قطعی است یا خیر؟ به نظر می‌رسد با توجه به قسمت اخیر ماده یاد شده یعنی: «در موقع اجرای حکم مفلس باشد»، محکومیت قطعی مدنظر قانونگذار است.
۲ - مستدعی ثبت «محکومٌ علیه» محکومٌ به (یعنی ملک مورد دعوی) را قبلاً به دیگری انتقال داده باشد. کلمه «انتقال» اطلاق دارد و شامل هر نوع انتقالی که در قالب هر یک از عقود معینه و غیر معینه بگنجد، می‌شود.
۳ - شخص در موقع اجرای حکم محکومیت، مفلس باشد. دو مطلب درباره این جزء قابل بررسی است. یکی مسأله زمان است که زمان مد نظر قانونگذار زمان اجرای حکم محکومیت است و لاغیر و دیگری کلمه «مفلس» است.
در اصطلاح حقوقی، مفلس «به کسی گفته می‌شود که اموال و مطالبات او کمتر از دیون او باشد[۸۲]» شخص مفلس، محجور شناخته می‌شود و از تصرف در اموال و حقوق مالی خود، ممنوع است.
۴ - «افلاس» باید صوری و تصنعی و فی الواقع برای فرار از ادای حق طرف «محکومٌ له» باشد.[۸۳] به تعبیر دیگر شخص با اراده و خواست قلبی و تعمداً خود را مفلس و بیچیز وانمود سازد؛ در صورتی که در عالم واقع چنین وضعیتی حقیقت نداشته باشد. فایده و آثار علمی چنین گفتاری اینجا هویدا می‌شود که مفلس واقعی وحقیقی، مطابق موازین قانونی وشرعی [۸۴]فاقدمسئولیت حقوقی بوده ودرموردماده۴۵ قانون ثبت نیز فاقد مسئولیت جزایی است. نکته دیگری که در اینجا تذکر آن ضروری می کند این است که محکمه رسیدگی کننده باید احراز کند که شخص برای فرار از ادای حق طرف، خود را مفلس، قلمداد نموده است.
۵ - شخص مرتکب باید فعل مثبت مادی انجام دهد[۸۵]. به تعبیر دیگر با ترک فعل رکن مادی این جرم محقق نمی‌گردد، بلکه بایستی الزاماً و لابد عمل مثبت مادی از ناحیه مرتکب در عالم واقع سرزند. این عمل همان طور که گفته شد باید به صورت متقلبانه و خلاف واقع باشد. این جزء، مهمترین جزء رکن مادی جرم موضوع ماده ۴۵ قانون ثبت است.
بند سوم: رکن معنوی
جرم مندرج در ماده ۴۵ قانون ثبت، جرمی عمدی است که علاوه بر سوء نیت عام، به سوء نیت خاص نیز احتیاج دارد. با این توضیح که شخص باید بداند که مفلس قلمداد نمودن در چنین موردی نامشروع و خلاف قانون است (سوء نیت عام) و هدفش از دست یازیدن به چنین عمل خلاف قانون و نامشروعی فرار از ادای حق محکومٌ له و در نهایت تضییع حق مشارالیه باشد. (سوء نیت خاص[۸۶]).
نکته مهم تکمیلی که درباره جرم مندرج در ماده ۴۵ قانون ثبت باید اظهار داشت این است که جرم مذکور از جمله جرائم خصوصی و قابل گذشت است، زیرا مطابق قسمت اخیر ماده مارالبیان «تعقیب جزایی در این مورد منوط به شکایت مدعی خصوصی است و با استرداد شکایت تعقیب موقوف می‌شود.»
گفتاردوم: امتناع سردفتر یا دفتریار کفیل معذور ازخدمت ازتحویل مدارک به مرجع ذیصلاح
مطابق ماده ۲۶ قانون دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۵۴، «در مواردی که سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه، طبق حکم دادگاه انتظامی به انفصال دایم یا سلب صلاحیت محکوم و یا مستعفی یا بازنشسته می‏شود و بالنتیجه دفترخانه تعطیل می‏گردد، مسئول دفترخانه باید بلافاصله اقدام به تحویل کلیه دفاتر و اسناد و اوراق مربوط به دفترخانه بنماید و نیز کلیه وجوه و اوراق بهادار که به هر عنوان به او سپرده شده، طبق دستور ثبت محل به دفتریار دفترخانه یا به دفترخانه‏ای که تعیین می‏شود، حسب مورد تحویل دهد و در صورت امتناع به ۶ ماه الی یک سال حبس جنحه‏ای محکوم خواهد شد. و همین حکم در مورد سردفتر یا دفتریاری که به علت بیماری یا حادثه، قدرت لازم را برای انجام وظیفه ـ به تشخیص پزشک و تأیید سازمان ثبت اسناد و املاک کشور ـ از دست داده باشد، در صورت امتناع نیز جاری است.»
دفترخانه اسناد رسمی، واحد وابسته به قوه قضاییه است و برای تنظیم و ثبت اسناد رسمی، طبق قوانین و مقررات مربوط تشکیل می‏شود. سازمان و وظایف دفترخانه، تابع قوانین و نظامات راجع به آن است[۸۷]. اداره امور دفترخانه اسناد رسمی نیز به عهده شخصی است که با رعایت مقررات این قانون، بنا به پیشنهاد سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، با جلب نظر مشورتی کانون سردفتران و در مراکزی که کانون سردفتران تأسیس نشده با نظر مشورتی رییس حوزه قضایی به موجب ابلاغ رییس سازمان ثبت اسناد و املاک که معاونت قوه قضاییه را عهده‏دار می‏باشد، منصوب و «سردفتر» نامیده می‏شود[۸۸].
دفتریار اول، سمت معاونت دفترخانه و نمایندگی سازمان ثبت را دارا است و به پیشنهاد سردفتر و به موجب ابلاغ سازمان ثبت اسناد و املاک کشور برابر مقررات قانون دفاتر اسناد رسمی منصوب می‏شود.[۸۹]
مطابق تبصره ماده ۷ قانون دفاتر اسناد رسمی، «کفیل دفترخانه باید واجد همان شرایط باشد که برای سردفتر مقرر است» و «سردفتر مسئول کلیه امور دفترخانه است و دفتریار اول مسئول اموری است که به موجب مقررات به عهده او محول شده و یا از طرف سردفتر در حدود مقررات انجام آن امور به او ارجاع می‏شود. در مورد اخیر، سردفتر و دفتریار، مسئولیت مشترک خواهند داشت. در هر مورد که بر اساس مقررات این قانون دفتریار، به جای سردفتر انجام وظیفه می‏کندمسئولیت دفتریار همان مسئولیت سردفتر است و همین حکم در مورد سردفتری که کفالت دفترخانه دیگری را به عهده دارد، نسبت به امور کفالت جاری خواهد بود[۹۰].
طبق ماده ۱۳ آیین نامه دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۵۴؛ «در موارد مرخصی ومعذوریت و تعلیق و انفصال موقت سردفتر، کفیل دفترخانه از بین دفتریاران واجد شرایط سردفتری و یا سردفتران همان حوزه ثبتی توسط ثبت منطقه تعیین می‏گردد..» و مطابق بندهای ۵، ۶ و ۷ ماده شش قانون دفاتر اسناد رسمی مصوب ۱۳۵۴، دفتریاران زیر واجد شرایط سردفتری‏اند:
۱- دفتریارانی که دارای گواهی قبولی امتحان مخصوص سردفتری و دفتریاری موضوع شق سوم ماده ۱۰ قانون دفاتر اسناد رسمی، مصوب ۱۳۱۶ باشند، به شرط داشتن پنج سال سابقه دفتریاری.
۲- دفتریارانی که دارای دیپلم کامل متوسطه باشند، به شرط داشتن هفت سال سابقه دفتریاری اول.
۳- دفتریاران اول که در تاریخ تصویب این قانون، شاغل بوده و ۱۵ سال سابقه دفتریاری، اعم از متناوب و مستمر داشته باشند.
مطابق ماده ۲۶ قانون یاد شده، چنانچه سردفتر یا دفتریاری که کفیل دفترخانه است، طبق حکم دادگاه انتظامی به انفصال دایم یا سلب صلاحیت محکوم و یا این که مستعفی یا بازنشسته شود، یا این که به علت بیماری و یا حادثه، قدرت لازم را برای انجام وظیفه ـ به تشخیص پزشک و تأیید سازمان ثبت اسناد و املاک کشورـ از دست داده باشد و دفترخانه تحت تصدی سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه تعطیل گردد؛ مسئول دفترخانه باید اقدام به تحویل کلیه دفاتر و اسناد و اوراق مربوطه و وجوه و اوراق بهادار به دفتریار دفترخانه یا دفترخانه‏ای که اداره ثبت محل ـ طبق موازین قانونی ـ تعیین می‏نماید، تحویل دهد، در غیر این صورت و امتناع شخص از تحویل مدارک مربوطه، مشارالیه مسئولیت کیفری خواهد داشت.
این جرم از جمله جرائم مربوط به ثبت اسناد بوده و به همانند دیگر جرائم، دارای ارکانی است که عبارتند از: رکن قانونی، رکن مادی و رکن معنوی.
بند اول: رکن قانونی
ماده ۲۶ قانون دفاتر اسناد رسمی، رکن قانونی جرم مورد بحث را تشکیل می‏دهد.
بند دوم: رکن مادی
این رکن دارای اجزایی است که در ذیل به شرح آن می‏پردازیم:
الف) مطابق موازین قانونی، دفترخانه اسناد رسمی به یکی از جهات ذیل بایستی تعطیل گردد:
- صدور حکم قطعی دادگاه انتظامی مبنی بر انفصال دایم سردفتر اسناد رسمی یا دفتریار کفیل دفترخانه.
- سلب صلاحیت شدن از سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه به تشخیص مرجع ذی صلاح.
- استعفای سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه.
- بازنشسته شدن سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه.
- تشخیص پزشک و به تبع آن تأیید سازمان ثبت اسناد و املاک کشور مبنی بر این که سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه به علت بیماری و یا حادثه، قدرت لازم را برای انجام وظیفه از دست داده است.
ب) اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان محل که دفترخانه اسناد رسمی در حوزه آن مشغول به کار و فعالیت می‏باشد، دستور تحویل دادن کلیه دفاتر و اسناد و اوراق مربوط به دفترخانه و کلیه وجوه و اوراق بهاداری که به هر عنوان به سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه اسناد رسمی سپرده شده را به دفتریار دفترخانه اسناد رسمی یا به دفترخانه اسناد رسمی که تعیین می‏شود و یا به ثبت محل صادر کرده باشد. این دستور باید مکتوب باشد.
ج) امتناع شخص سردفتر یا دفتریار کفیل دفترخانه اسناد رسمی از تحویل دفاتر و اسناد و اوراق مربوط به دفترخانه و کلیه وجوه و اوراق بهادار؛ علی رغم صدور دستور ثبت اسناد و املاک محل مبنی بر تحویل آنها[۹۱].
امتناع، در لغت به معنی «باز ایستادن، سر باز زدن، خودداری» است[۹۲]. و در اینجا به معنی خودداری از تحویل دفاتر و اسناد و اوراق بهادار و وجوه ایداعی در دفترخانه، به مرجع تعیین شده توسط اداره ثبت اسناد و املاک محل و نپذیرفتن امر و دستور ثبت متبوع می‏باشد. امتناع؛ فعل منفی است. این جزء، مهمترین جزء رکن مادی جرم مندرج در ماده ۲۶ است که با ترک فعل محقق می‏گردد و این جرم از جمله جرائم نادری است که ترک فعل (فعل منفی) رکن مادی آن را تشکیل می‏دهد.
ناگفته نماند که انجام ندادن تکلیف مقررّه قانونی در ماده ۲۶، مانع انجام امر تغییر و تحول دفترخانه نمی‏شود؛ زیرا مطابق ماده ۲۷ قانون دفاتر اسناد رسمی» در موارد مذکور در ماده ۲۶ در صورتی که سردفتر و دفتریار از تحویل دفاتر و اوراق و سوابق مربوط خودداری نمایند، علاوه بر تعقیب آنها، به شرح ماده ۲۸، رییس ثبت محل یا نماینده او باید با حضور نماینده رییس حوزه قضایی، دفاتر و اوراق و سوابق را در هر محل که باشد ولو در غیاب سردفتر و دفتریار با تنظیم صورت مجلس به جانشین آنها تحویل دهند و یا به اداره ثبت منتقل نمایند.»
بند سوم: رکن معنوی
این جرم از جمله جرائم عمدی است و صرف امتناع شخص از تحویل اسناد و مدارک و اوراق بهادار و وجوه مربوطه و اجرای امر و دستور ثبت محل، به منزله سوء نیت شخص مرتکب تلّقی شده و رکن معنوی جرم با چنین اقدامی متجلی می‏گردد[۹۳].
گفتار سوم: تعهد یا معامله معرض
مطابق ماده ۱۱۷ قانون ثبت «هر کس به موجب سند رسمی یا عادی نسبت به عین یا منفعت مالی اعم از منقول یا غیر منقول، حقی به شخص یا اشخاص داده و بعد نسبت به همان عین یا منفعت به موجب سند رسمی معامله یا تعهدی معارض با حق مزبور بنماید به حبس با اعمال شاقه از سه تا ده سال محکوم خواهد شد.»
ماده یاد شده دارای سیر تاریخی خاصّی است، با این توضیح که در قانون ثبت مصوب ۲۶ اسفند ماه ۱۳۱۰ در متن ماده، جمله «یا عادی» گنجانده نشده بود و منحصراً از تنظیم دو سند رسمی مختلف التاریخ سخن به میان آمده بود، لیکن بعداً در تاریخ ۷/۵/۱۳۱۲ اصلاح گردید و با اضافه شدن جمله «یا عادی» به صورت بالا تصویب گردید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:26:00 ب.ظ ]




۳-۱-۴-۱-۱- آیات استخلاف آدم(ع)
آیات استخلاف حضرت آدم(ع) که بنا بر چینش کنونی مصحف شریف، اولین قصه قرآن کریم است، ابعاد کلامی متعددی در مباحث امامت دارد که مسأله عصمت خلیفه و امام در شمار این ابعاد است.
با این توضیح که همیشه وضع خلیفه به حال مستخلِف(خلیفه‏گذار) دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر این شیوه‏اند. در عرف مردم، اگر پادشاهى، ظالمى را خلیفه خود قرار دهد، آن پادشاه را نیز ظالم مى‏دانند و اگر عادلى را جانشین خود سازد، آن پادشاه را نیز عادل مى‏نامند. بنابراین روشن است که خلافت خداوند، عصمت را ایجاب مى‏کند و خلیفه جز معصوم نمى‏تواند باشد»[۵۱۸] افزون بر اینکه در آیه «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً..»[۵۱۹]، معنایى وجود دارد که خداوند جز افراد پاک باطن را خلیفه نمى‏سازد، تا از خیانت بر کنار باشد، زیرا اگر شخص آلوده‏اى را به عنوان خلیفه برگزیند، به مخلوقات خود خیانت کرده ‏است؛ و حال آنکه مى‏فرماید: «..وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنِینَ»[۵۲۰] و نیز به پیامبرش فرمود: «..وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنِینَ خَصِیماً»[۵۲۱] پس چگونه روا باشد که آنچه دیگران را از آن نهى مى‏کند، خود مرتکب شود.[۵۲۲]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
به گفته علامه حلی ‏فساد و خونریزی در آیه «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ..»[۵۲۳] درباره نسل حضرت آدم(ع) است لذا با دفاع از عصمت وی و نیز با اشاره به این مطلب که وجود غیر معصوم همانگونه که ملائکه پنداشتند، مشتمل بر مفسده است، تحکیم و تمکین غیر معصوم، بدون وجود معصوم امری است که صدورش از خداوند محال است، بر این اساس تحکیم غیر معصوم امری ممتنع خواهد بود.[۵۲۴]
شیخ حرعاملی نیز آیات متعددی از قرآن کریم همچون آیات «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۵۲۵] و آیه «..إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً..» را در ذیل باب «النصوص العامه على وجوب النبوه و الإمامه و ثبوت العصمه للأنبیاء و الأئمه» آورده ‏است.[۵۲۶]
لازم به ذکر است استنباط مذکور بر این مطلب استوار است که در مباحث مقدماتی ذکر شد که خلیفه به معنای اخص بر انبیاء، رسل، اوصیاء و حجج الهی و ائمه اطهار(ع) اطلاق می‌شود و ائمه اطهار(ع) که اوصیاء پیامبر اکرم(ص) هستند در شمار خلفاء الهی هستند لذا دلالت این آیه بر عصمت خلیفه، دلالت بر عصمت امام نیز دارد.[۵۲۷]
۳-۱-۴-۱-۲- آیه ابتلاء ابراهیم(ع)
یکی دیگر از آیات قصص قرآن که گویای عصمت امام است آیه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ»[۵۲۸] می‌باشد. علامه حلی در تبیین دلالت این آیه بر عصمت امام می‌نویسد: «غیر معصوم ظالم است بالامکان، و هیچ مصداقی از ظالم امام نیست بالضّروره، در نتیجه هیچ مصداقی از غیر معصوم امام نیست بالضّروره، امّا صغرى استدلال: به این دلیل است که هر غیر معصومى گنهکار است، و آن آشکار است و هر گنهکار ظالم است زیرا آیاتى که به این معنى تصریح دارد در قرآن کریم بسیار است. امّا کبرى استدلال: به دلیل آیه «..لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» که در اینجا مراد از عهد، امامت است به دلیل «..إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» و نیز به دلیل وجوب مطابقت جواب با سؤال و محال بودن تأخیر بیان از وقت حاجت که موجب آن مى‏شود و این آشکار است».[۵۲۹]
وی در جای دیگری نیز چنین می‌نویسد: «هر که معصوم نباشد بالفعل، از او گناهى سر می‏‌‏زند بالضّروره و هر که از او گناهى سر بزند بالفعل ظالم است و آیات بر آن دلالت می‏‌‏کنند. در نتیجه هر غیر معصومى بالفعل، ظالم است و همیشه هر ظالمى بالفعل امام نیست به دلیل آیه «..إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۵۳۰]
علامه طباطبایی نیز در تبیین دلالت این آیه می‌نویسد: «مقام امامت با این شرافت و عظمتى که دارد، هرگز در کسى یافت نمى‏شود، مگر آنکه ذاتا سعید و پاک باشد، که قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: «أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى» توضیح اینکه در این آیه میان هادى به سوى حق، و بین کسى که تا دیگران هدایتش نکنند راه را پیدا نمى‏کند، مقابله انداخته، و این مقابله اقتضاء دارد که هادى به سوى حق کسى باشد که چون دومى محتاج به هدایت دیگران نباشد، بلکه خودش راه را پیدا کند، و نیز این مقابله اقتضاء می‏‌‏کند، که دومى نیز مشخصات اولى را نداشته باشد، یعنى هادى به سوى حق نباشد. از این دو استفاده، دو نتیجه به دست مى‏آید: اول اینکه امام باید معصوم از هر ضلالت و گناهى باشد، و گرنه مهتدى به نفس نخواهد بود، بلکه محتاج به هدایت غیر خواهد بود، و آیه شریفه از مشخصات امام این را بیان کرد: که او محتاج به هدایت احدى نیست، پس امام معصوم است، آیه شریفه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاهِ وَ إِیتاءَ الزَّکاهِ وَ کانُوا لَنا عابِدِینَ»‏، نیز بر این معنا دلالت دارد، چون مى‏فهماند عمل امام هر چه باشد خیراتى است که نه به هدایت دیگران، بلکه به هدایت خود، و به تأیید الهى، و تسدید ربانى به سوى آن هدایت شده است. دوم اینکه عکس نتیجه اول نیز بدست مى‏آید، و آن اینست که هر کس معصوم نباشد، او امام و هادى به سوى حق نخواهد بود. با این بیان روشن گردید که مراد از «ظالمین» در آیه مورد بحث، مطلق هر کسى است که ظلمى از او صادر شود، هر چند آن کسى که یک ظلم و آنهم ظلمى بسیار کوچک مرتکب شده باشد، حال چه اینکه آن ظلم شرک باشد، و چه معصیت، چه اینکه در همه عمرش باشد، و چه اینکه در ابتداء باشد، و بعد توبه کرده و صالح شده باشد، هیچ یک از این افراد نمى‏توانند امام باشند، پس امام تنها آن کسى است که در تمامى عمرش حتى کوچکترین ظلمى را مرتکب نشده باشد»[۵۳۱]
افزون بر اینکه در ارتباط با این آیه به سه نکته زیر نیز می‌توان اشاره کرد:
اول: «لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ» به این معنی است که «عهد من به ظالمان نمی‌رسد» نه اینکه ظالم به امامت نمی‌رسد یعنی عهد امامت از ناحیه خداوند می‌رسد یعنی امامت دادنی است از ناحیه خداوند نه به دست آوردنی از ناحیه بنده یعنی در این تعبیر علاوه بر عصمت تعیین الهی نیز لحاظ شده است.
دوم: برخی در ذیل این آیه چنین نوشته‏اند: براساس پاسخ خدای سبحان به این خواست: «عهد من به ظالمان نمی‌رسد» می‌توان گفت: همه فرزندانِ نیکوکار و معصوم ابراهیم(ع)، یعنی همه انبیا و اولیای الهی که از نسل اویند به امامت رسیده‌اند، و غیر معصوم، خواه از ذریه آن حضرت یا از غیر آنان در معرض عهد الهی نیست و امامت به او نمی‌رسد. امامت، همچون هر عهد دیگر از عهدهای الهی با ظلم و گناه ناسازگار است و هیچ گاه به هیچ ظالمی نمی‌رسد؛ خواه بر ظلم و گناه اصرار ورزد یا از آن توبه کند؛ چنان که سیره عقلا بر عدم واگذاری کارهای مهم و حسّاس به افراد بدسابقه است.[۵۳۲]
لیکن به نظر مى‏رسد فراز «عهد امامت به ظالمان نمی‌رسد» به این معنی نیست که هر که ظالم نبود لزوما به امامت می‌رسد. به عنوان نمونه حضرت مریم(ع) و حضرت زهرا(ع) معصوم اند و ظالم نیستند اما به امامت نرسیده‏اند. پس عبارت آیه ناظر به این است که عهد امامت به ظالمین نمی‌رسد اما لزوما به همه غیر ظالمین هم نمی‌رسد. به دیگر سخن امام از میان غیر ظالمان یعنی از میان معصومان انتخاب می‌شود نه اینکه هر که معصوم بود باید امام شود.
سوم: حال که بر اساس این آیه، مقام امامت مقامی بالاتر و رفیع تر از مقام نبوت است از یک سو و نظر به شرط عصمت در انبیاء از سوی دیگر، در خصوص امامت که مقامی بالاتر از مقام نبوت است به طریق اولی امامت مشروط به عصمت خواهد بود.
گفتنی است که یکی از اشکالاتی که به دلالت آیه مزبور امروزه از ناحیه برخی از وهابیون مطرح می‌شود این است که بر فرض که امام به معنی نبی نباشد، آیه در صدد بیان امامت در مقام نبوت است. به تعبیر روشنتر بر فرض که امام همان نبی نباشد، حضرت ابراهیم(ع) ابتدا نبی بوده و سپس به مقام امامت رسیده است لذا لازمه امام شدن شخصی این است که پیش از امامت، نبی باشد. لکن از آنجا که حضرت رسول اکرم(ص) خاتم الأنبیاء است و پس از ایشان هیچ پیامبری نخواهد آمد، لذا پس از پیامبر(ص) هیچ امامی نداریم.
در جواب به این مطلب چنین بیان می‌داریم:
اول: به اقرار همه حتی خصوم شیعه، مورد نمی‌تواند مخصص باشد. حال که حضرت ابراهیم(ع) نبی بوده به امامت رسیده به این معنا نیست که هر که باید به امامت برسد لزوماً باید ابتدا نبی بوده باشد.
دوم: حکم امامت بر روی «اتمام ابتلاء به همه کلمات» رفته نه بر روی اینکه در دوران نبوت به مقام امامت رسیده است. به عبارت دیگر اتمام همه ابتلائات به کلمات و موفقیت در آن موارد، زمینه رسیدن به مقام امامت در او بوده است و اصلا هیچ اشاره‏ای به نبی بودن وی نشده و اصلا نبی بودن او لحاظ نشده است. بلکه اتمام ابتلائات لحاظ شده و گویی قید نبوت در رسیدن به مقام امامت لا بشرط است. یعنی سخن از ابراهیم معصوم و مبتلی به کلمات است که به مقام امامت رسیده نه ابراهیم نبی، هرچند که نبی بودن وی را ما از قرائنی دیگر می‌فهمیم.
سوم: پاسخ خداوند که فرمود: «لا ینال عهدی الظالمین» گویای این است که امامت به ظالمان نمی‌رسد، در واقع شرط رسیدن به مقام امامت را ظالم نبودن در گذشته و حال و آینده دانسته است و نبوت را به عنوان شرط امامت لحاظ نکرده است. افزون بر اینکه اگر قرار بود که امامت منوط به مقام نبوت باشد، خداوند می‌فرمود: «لاینال عهدی الا الانبیاء» یا «ینال عهدی إلی النبیین»
چهارم: اگر گفته شود «عهد من به انبیاء می‌رسد» منطبق با جمله «عهد من به ظالمان نمی‌رسد» است! می‌گوییم که اصلا این دو با هم منطبق نیستند. زیرا نفی ظلم همان عصمت است و معصوم اعم از نبی است زیرا هر پیامبری معصوم است اما هر معصومی‌ لزوماً پیامبر نیست مانند عصمت ملائکه، و یا عصمت حضرت مریم، طبق دیدگاه برخی از دانشمندان فریقین.[۵۳۳]
۳-۱-۴-۱-۳- آیه «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا..»
آیه «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَْاتِ..»[۵۳۴] که در سیاق یادکرد نجات حضرت ابراهیم(ع) و حضرت لوط(ع) قرار دارد، دلالت بر عصمت امام دارد.
بر پایه این آیه چنین مى‏توان استدلال نمود که امام به ضرورت هدایت‏کننده است و هیچ یک از هدایت‏کنندگان مادامى که هدایت‏کننده هستند، به ضرورت، گمراه نیستند. بنابرین چنین دست مى‏دهد که هیچ امامی به ضرورت گمراه‏ نیست بنا بر دیدگاه متقدمان و همیشه بنا بر دیدگاه متأخران. امّا صغرى این استدلال به دلیل آیه شریفه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا..» است. و امّا دوّم، پس آشکار است و هرگاه ثابت شود که امام گمراه‏ نیست پس به یقین معصوم است به دلیل آیه «..إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ»[۵۳۵] زیرا هر کسی که از شیطان پیروی کند او گمراه است و به حکم این آیه حصر ثابت است میان اشخاص گمراه و میان مخلصین که شیطان بر ایشان تسلط و نفوذى ندارد. و نیز به دلیل آیه «..وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[۵۳۶].[۵۳۷]
البته چه بسا از ناحیه اهل سنت اشکالات معدودی به این مطلب وارد شود که به منظور رعایت اختصار و پرهیز از اطاله در کلام از میان آنها تنها به یکی از اشکالات می‌پردازیم: اشکال از این قرار است که بر فرض که امام به معنی نبی نباشد، آیه در صدد بیان امامت در مقام نبوت است. به تعبیر بهتر بر فرض که امام همان نبی نباشد، این سه نبی بوده‏اند که امام شده‏اند لذا لازمه امام شدن شخصی این است که نبی باشد. لکن از آنجا که حضرت رسول اکرم(ص) خاتم الأنبیاء است و پس از ایشان هیچ پیامبری نخواهد آمد، لذا پس از پیامبر(ص) هیچ امامی نداریم.
در پاسخ به این مطلب چنین می‌توان گفت:
اول: این سه نفر نبی بوده‏اند و سپس به امامت رسیده‏اند هیچ شکی در آن نیست، اما لزوما به این معنا نیست که لازمه امام شدن نبی بودن است در واقع آیه هیچ اشاره‏ای به این لزوم ندارد زیرا مثلا آیه نفرمود چون نبی بوده‏اند به امامت رسیده‏اند، و هیچ آیه‏ای نداریم که هر که امام می‌شود پیش از آن نبی بوده است.
دوم: ادعای این مطلب که «لازمه امام شدن شخصی این است که نبی باشد» که نتیجه‏اش این است که همه ائمه، نبی هم هستند، مستلزم این است که قائل آن همه موارد و مصادیق امام را بررسی کند و به صورت استقصاء همه موارد و مصادیق «امام» به این نتیجه برسد که با بررسی همه مصادیق خارجی امام می‌توان دریافت که همه آنها نبی بوده‏اند.
لکن قائل این ادعاء نمی‌تواند چنین ادعایی بکند زیرا وی در این آیه تنها سه مصداق را نبی یافته است. در واقع وقتی می‌توان با قاطعیت حکم به نبی بودن همه ائمه نمود که تک تک افراد امام را بررسی کند و در همه افراد، نبوت را احراز کند که این امر در قرآن کریم نشدنی است و امکان ندارد. لذا حال که صحت ادعاء مذکور، مشروط به این استقصاء کلی همه افراد امام است و علم و احراز این شرط غیر ممکن است لذا نمی‌توان چنین ادعایی را مطرح کرد زیرا در آن احتمال مثال نقض وجود دارد. خصوصا اینکه از سه مورد نمی‌توان به یک قاعده کلی دست یافت و این امری عقلایی است. به تعبیر بهتر نزد شیعیان و اهل سنت مورد مخصص نیست. به تعبیر دیگر به اشکال «مشروط بودن امامت به نبوت» پاسخ می‌دهیم: مورد مخصص نیست، ملازمه و حصر ادعا شده منوط به شرط غیر قابل اثبات و محال است لذا اصلا نمی‌توان این ملازمه و حصر را مطرح کرد. اگر نبوت شرط بود می‌فرمود: «لاینال عهدی الا الانبیاء».
سوم: لازمه این دیدگاه این است که با ختم نبوت در حضرت رسول اکرم(ص) دیگر پیامبری نداریم لذا اصلا هیچ کسی پس از ایشان به مقام نبوت نمی‌رسد که خواسته باشد پس از آن از ناحیه خداوند به مقام امامت برسد لذا لازمه این دیدگاه منتفی شدن امامت پس از حضرت رسول اکرم(ص) است و به تعبیر دیگر با توجه به اینکه امام حجت خداوند و خلیفه اوست منتفی شدن وجود وی پس از پیامبر اکرم(ص) موجب خالی شدن زمین از حجت الهی و خلیفه الهی است که این خلاف فرض است که در جای دیگر «لزوم خالی نبودن زمین از حجت الهی تا روز قیامت» اثبات شده است. به عبارت دیگر اینکه در مقام استدلال به روش برهان خلف، ثمره این دیدگاه نفی امامت و نفی وجود امام پس از فوت پیامبر(ص) است و این به معنی خالی ماندن زمین از حجت معصوم و خلیفه معصوم الهی است که این خلاف فرض است.
چهارم: همانطور که در بخش پیشین بیان شد این شبهه وجود امام پس از پیامبر را تا روز قیامت، نفی می‌کند و این دیدگاه با اعتقاد ایشان به دنیا آمدن مهدی در آخر الزمان و اعتقاد به امام بودن او در تعارض است به تعبیر روشنتر دیدگاه اول بیانگر نفی وجود امام پس از پیامبر(ص) تا روز قیامت است و دیدگاه مشهور اهل سنت مبنی بر به دنیا آمدن مهدی و به امامت رسیدن وی و او را جزء «الأئمه من بعدی اثنا عشر» دانستن، تعارض و تناقض دارد.
پنجم: ثمره این ادعا این است که با توجه به ذیل آیه حال که پذیرفتید امامتی هست، شرط رسیدن به امامت عصمت است و حال آنکه خلفاء سه گانه معصوم نبوده‏اند لذا ثمره این شبهه ابطال امامت خلفاء ثلاثه نیز می‌باشد. از سوی دیگر اگر شرط رسیدن به امامت، نبوت باشد، حال که پیامبر(ص) خاتم النبیین است و خلفاء سه گانه نبی نبوده‏اند امامت در کار نیست لذا آنها نیز امام نیستند و این هم از بعد دیگری امامت آن سه را ابطال می‌کند.
۳-۱-۴-۱-۴- آیه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً..»
آیه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ»[۵۳۸] بر این دلالت می‌کند که افرادی که اصطفاء شده‏اند، معصوم هستند زیرا خداوند به جز معصوم کسی را انتخاب و اختیار نمى‏کند کسی که ظاهر و باطنش یکسان باشد، حال که لازم است اصطفاء در آل ابراهیم(ع) مخصوص افرادی باشد که مرضی و معصوم باشند اعم از نبی و امام، امامت ائمه ما ثابت می‌شود زیرا در امت پیامبر اکرم(ص) در مورد هیچ کسی به جز ائمه اطهار(ع) ادعاء عصمت نشده است.[۵۳۹]
به گفته علامه طباطبایی مراد از آل ابراهیم و آل عمران، نزدیکان خاص از خاندان آن دو جناب است، و نیز از کسانى که به آن خانواده ملحق مى‏شوند. پس آل ابراهیم به طورى که از ظاهر کلمه بر مى‏آید، عبارتند از پاکان از ذریه آن حضرت، از جمله: اسحاق و اسرائیل و پیامبرانی که از ذریه آن حضرت در بنى اسرائیل مبعوث شدند، و نیز اسماعیل و پاکان از ذریه وی که سرور همه آنان حضرت محمد(ص)، و اولیاى از ذریه ایشان است.
البته در آیه شریفه تنها نام آل عمران و آل ابراهیم ذکر شده، معلوم مى‏شود به آن وسعت استعمال نشده، چون عمران که در این آیه نامش برده شده یا پدر مریم است و یا پدر موسى(ع) و به هر تقدیر یکى از ذریه ابراهیم است، و آل ابراهیم هم ذریه او است، پس با آوردن آل عمران دوباره آل ابراهیم را ذکر کردند دلیل بر این است که منظور از آل ابراهیم، بعضى از ایشان است نه همه آنان. خداوند متعال هم در ضمن آیاتى که در این باره دارد فرموده: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»[۵۴۰] که از سیاق این آیه در سوره نساء، روشن مى‏شود که آیه مزبور در مقام انکار و اعتراض بر بنى اسرائیل است و به همین جهت روشن مى‏شود که مراد از آل ابراهیم، بنى اسرائیل یعنى دودمان اسحاق و یعقوب نیست، چون بنى اسرائیل هم ذریه یعقوب هستند، در نتیجه از آل ابراهیم تنها معصومان از ذریه اسماعیل باقى مى‏ماند که منظور از کلمه «آل ابراهیم» اند، که پیامبر اسلام و اهل بیت(ع) از ایشانند.[۵۴۱] حاکم حسکانی نیز بر این باور است که تردیدی در قرار گرفتن اهل بیت(ع) در شمار آل ابراهیم(ع) نیست زیرا ایشان آل ابراهیم(ع) هستند.[۵۴۲] علامه حلی نیز در «الفین» نحوه دلالت این آیه بر عصمت امام را تبیین نموده است.[۵۴۳]
۳-۱-۴-۱-۵- آیه اقتداء به هدایت انبیاء
آیه اقتداء به هدایت انبیاء الهی «..أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ..»[۵۴۴] که در سیاق یادکرد برخی از انبیاء الهی قرار دارد، بیانگر عصمت امام است.
توضیح اینکه هدایت خدا به آنها رسیده آن نوع هدایتی که خداوند بندگان خاص خود را که بخواهد، به آن هدایت می‏فرماید، و پس از یک آیه می‏فرماید: «..أُولئِکَ الَّذینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ..» این دو آیه چنین دست مى‏دهد که به پیامبران هدایت خدا رسیده است، و از طرفی می‏‌‏فرماید: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ..»[۵۴۵] و می‏فرماید: «..مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ..»[۵۴۶] از این دو آیه استفاده‏ می‏شود که افرادی را که خداوند هدایت کند آنان راه یافته بوده و هیچ القاء شیطانی از تسویلات جن و انس در آنها اثری نمی‏گذارد و اگر تمام عالم جمع شوند نمی‏توانند آنان را گمراه کنند، و در اراده و علوم و اختیار آنان تصرفی کنند. از دیگر سو، در آیات «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونی‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً..»[۵۴۷] پیروی از شیطان گمراهی و اضلال تعبیر شده است.
بنابراین به مقتضای آیات پیشین، پیامبران را خدا هدایت نموده و کسی را که خدا هدایت کند برای او گمراه کننده‏ای نخواهد بود. و گمراهی به مفاد این آیه عبارت است از پیروی شیطان، معصیت و گناه و توجه به غیر حق، و متاثر شدن از القاآت نفس اماره، و چون پیامبران را گمراه کننده‏ای نیست بنابراین برای آنان القاآت شیطانی و تسویلات نفسانی و معصیت و گناه نخواهد بود، و این معنی عصمت است. بنابراین از اجتماع این سه دسته از آیات قرآن به وضوح عصمت راه یافتگان به هدایت خدا روشن مى‏شود.[۵۴۸]
۳-۱-۴-۲- خاستگاه و سرچشمه عصمت
در مباحث کلامی عصمت، منشأ و سرچشمه عصمت از مهمترین مسائلی است که اذهان متکلمان را به خود جلب نموده است که به نظر نگارنده این سطور در میان آیات قصص قرآن آیاتی وجود دارد که به وضوح گویای این است که عصمت از مقوله علم و معرفت یقینی است نه از روی جبر و قهر و یا از روی عدم توانایی بر عصیان که ذیلاً به این مطلب می‌پردازیم:
۳-۱-۴-۲-۱- آیه سبب موهبت امامت
آیه «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»[۵۴۹] به صراحت سبب موهبت امامت به برخی از افراد را «صبر» و «یقین به آیات الهی» دانسته است.
گفتنی است علامه طباطبایی پس از بیان این مطلب در تبیین اهمیت یقین و چگونگی آن برای امام، به آیه «وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۵۵۰] استناد کرده که گویای این است که نشان دادن ملکوت به ابراهیم(ع) مقدمه افاضه یقین به وی بوده است. لذا روشن می‌شود که این یقین چیزی جدای از مشاهده ملکوت نیست همانگونه که از ظاهر آیات «کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ»[۵۵۱] و «کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ، کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ.. کَلَّا إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفِی عِلِّیِّینَ، وَ ما أَدْراکَ ما عِلِّیُّونَ کِتابٌ مَرْقُومٌ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ»[۵۵۲] بر می‌آید. این آیات دلالت دارد بر اینکه مقربان کسانى هستند که از پروردگار خود در حجاب نیستند، یعنى در دل، پرده‏اى مانع از دیدن پروردگارشان ندارند، و این پرده عبارتست از معصیت و جهل، و شک، و دلواپسى، بلکه آنان اهل‏ یقین به خدا هستند، و کسانى هستند که علیین را مى‏بینند. هم چنانکه دوزخ را مى‏بینند. خلاصه اینکه امام باید انسانى داراى یقین باشد، انسانى که عالم ملکوت برایش مکشوف باشد، و با کلماتى از خداى سبحان برایش محقق گشته باشد، و ملکوت عبارتست از همان امر، و امر عبارت است از ناحیه باطن این عالم.[۵۵۳]
۳-۱-۴-۲-۲- آیه برهان رب
آیه «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى‏ بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»[۵۵۴] در قصه حضرت یوسف(ع) نیز به خوبی حکایت از این دارد که عصمت امری برخاسته از معرفت و یقین است.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه برهان را به معنی سلطان دانسته که مراد از آن سببى است که یقین‏آور باشد، چون در این صورت برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد، مانند معجزه در آیات «..فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ..»[۵۵۵] و آیه «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ..»[۵۵۶] و آیه «أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[۵۵۷] که همان حجت یقینى است، که حق را روشن ساخته و بر دلها حاکم مى‏شود، و جاى تردیدى باقى نمى‏گذارد. وی در ادامه می‌نویسد: اما آن برهانى که یوسف از پروردگار خود دید هر چند کلام مجید خداوند متعال کاملا روشنش نکرده که چه بوده، لیکن به هر حال یکى از وسائل یقین بوده که با آن، دیگر جهل و ضلالتى باقى نمانده، کلام یوسف آنجا که با خداى خود مناجات مى‏کند، دلالت بر این معنا دارد، چون در آنجا مى‏گوید: «..وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ..»[۵۵۸] و همین خود دلیل بر این نیز هست که سبب مذکور از قبیل علمهاى متعارف یعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده، زیرا اینگونه علمها گاهى با ضلالت و معصیت جمع مى‏شود، چنانکه از آیه‏ «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ..»[۵۵۹] و آیه ‏«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا..»[۵۶۰] نیز به خوبى استفاده مى‏شود. پس بى‏گمان آن برهانى که حضرت یوسف(ع) از پروردگار خود دید، همان برهانى است که خدا به بندگان مخلص خود نشان مى‏دهد و آن نوعى از علم مکشوف و یقین مشهود و دیدنى است، که نفس آدمى با دیدن آن چنان مطیع و تسلیم مى‏شود که دیگر به هیچ وجه میل به معصیت نمى‏کند.[۵۶۱]
۳-۱-۴-۲-۳- آیات استخلاف آدم(ع) و تعلیم أسماء
ماجرای استخلاف حضرت آدم(ع) و تعلیم أسماء که در سوره بقره بیان شده[۵۶۲] به خوبی گویای این است که خاستگاه عصمت از مقوله علم و معرفت یقینی است.
توضیح آنکه با توجه به آنچه در دلالت بر عصمت گفتیم که خداوند که اراده نمود در زمین خلیفه قرار دهد فرشتگان اعتراض کردند که کسی را در زمین قرار می‌دهی که در زمین فساد و خونریزی می‌کند به تعبیر بهتر کسی که معصوم نیست در زمین قرار می‌دهی در واقع فرشتگان تنها خلیفه‌های غیر معصوم را در ذهن خویش تصور می‌کردند و لذا چنین اعتراضی به خداوند وارد نمودند اما خداوند فرمود من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید یعنی اینکه شما فقط غیر معصومین را دیدید اما معصومان را ندیدید لذا اگر خداوند در زمین تنها افراد غیر معصوم قرار می‌داد خلقت شرارت محض می‌شد و اشکال فرشتگان به خداوند وارد می‌آمد لذا لازمه وارد نیامدن این اشکال به خداوند این است که زمین خالی از معصوم نباشد که خلقت شرارت محض نشود و حکمت خداوند زیر سؤال نرود تا اینجا دلالت بر اینکه باید در میان این افراد غیر معصوم، معصومی باشد. اما خداوند فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید که در ادامه این ماجرای تعلیم اسماء به آدم بیان می‌شود و فرشتگان اظهار بی‏علمی به این اسماء می‌کنند و خداوند آدم(ع) را امر مى‏کند که اسماء را به فرشتگان تعلیم دهد. سپس خداوند می‌فرماید: مگر نگفتم که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید که این تفسیر همان عبارت قبلی است که من چیزی را می‌دانم که شما نمی‌دانید لذا اینجا مشخص می‌شود که در وجود آدم(ع) علم به اسماء وجود دارد و اینجا مشخص می‌شود آن چیزی که خلقت را از شرارت محض خارج می‌کند وجود خلیفه معصومی است که علم به اسماء دارد لذا از این فراز نیز می‌توان دریافت که آن گوهری که متمایز می‌کرد غیر معصوم از معصوم را همان گوهر علم به اسماء بود. لذا عصمت از مقوله علم و معرفت یقینی و الهی لدنی است.
۳-۱-۵- صدور معجزه از امام
یکی از مهمترین مباحث کلامی موضوع «معجزه» و جایگاه و کارکرد آن در کلام امامیه است که در مباحث نبوت و امامت مورد بررسی قرار مى‏گیرد لذا در ابتدا به معنی اصطلاحی آن و تفاوت آن با اصطلاح «کرامت» مى‏پردازیم:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:25:00 ب.ظ ]




برخی از مطالعات نیز این نظریه را تأیید می کند، مثلاً ویوتزر[۸۲] (۱۹۵۹) رابطه معنی داری بین عملکرد کودکان خردسال در آزمون بندر و بهره هوشی حاصل از آزمون بینه– نوردن به دست آورد.در عین حال مطالعات پاسکال و ساتل[۸۳](۱۹۵۱) نشان می دهد که بین هوش بزرگسالان و عملکرد آنان در آزمون بندر رابطه معنی دار وجود ندارد.
مطالعهی دیگری که توسط کوپیتز (۱۹۵۸) انجام شد تا رابطه میان آزمون بندر و مقیاس هوشی وکسلر را به دست آورد نشان داد که آزمون بندر بدرجات متفاوتی با پنج مورد از خرده آزمون های نُهگانهی مقیاس هوشی وکسلر کودکان، با نمره ی کلی مقیاس وکسلر، و با نمره ی کلامی و عملی آن همبستگی دارد. کوپیتز این نتیجه ی کلی را از مطالعه ی خود می گیرد که آزمون بندر را با حدودی از اطمینان می توان به عنوان یک آزمون سریع هوشی غیر کلامی برای کودکان کودکستانی و دبستانی به ویژه به منظور تفکیک کودکان از یکدیگر استفاده می شود. همچنین از آنجا که آزمون بندر بسیار کمتر از آزمون های هوشی وکسلر یا استنفورد- بینه تحت تاثیر فرهنگ کودک است بسیاری از کودکانی که دچار محرومیت اجتماعی هستند و در آزمون های هوشی مذکور موفقیت کمتری دارند در آزمون بندر نتایج بهتری را نشان می دهند. به نظر کوپیتز، این کودکان ظرفیت هوشی خوبی دارند ولی محرومیت های اجتماعی و فرهنگی خانواده ی آنان مانع از بروز استعدادهای هوشی آنان شده است. به دلایل فوق، آزمون بندر یک وسیلهی مناسب برای اندازه گیری و تشخیص ظرفیت های پایهای شناختی کودکان است و حتی در مواردی که روایی سایر آزمون های هوشی مورد شک و تردید قرار می گیرد می توان از آزمون بندر استفاده کرد به ویژه در مورد کودکان سن پایین تر و کودکانی که از توانایی شناختی کمتری برخوردارند.
دانلود پروژه
تحقیقات دیگر نیز(هندرسون[۸۴] و همکاران، ۱۹۶۹ ؛بائروگیل[۸۵]، ۱۹۶۷؛ و کاسکی[۸۶]، ۱۹۷۳) مؤید پژوهشهای فوق و حاکی از همبستگی نتایج آزمون بندر با نتایج آزمون های هوشی دیگر در مورد کودکان خردسال است(لطف آبادی، ۱۳۸۵).
لطف آبادی در مطالعات خود در جریان طرح پژوهشی «تأثیر اختلالات عاطفی کودکان دبستانی در توانایی های شناختی و پیشرفت تحصیلی آنان» (که قسمتی از نتایج آن در کنگره ی بهداشت و جنگ (آذر ماه۶۷) در دانشگاه علوم پزشکی اهواز و قسمتی دیگر در دومین کنگرهی پژوهش های روانپزشکی و روانشناسی در ایران (آذر ماه ۶۸) در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی تهران ارائه شده) حاکی از آن است که وقتی کودکی در اجرای آزمون بندر موفق است وضعیت عمومی پیشرفت تحصیلی او نیز مناسب است. در عین حال، دانش آموزانی که توانایی کمتری در آزمون بندر نشان می دهند همیشه شاگردان ضعیفی از نظر پیشرفت تحصیلی خود نیستند، هر چند در مجموع چنین است. این بدین معنا است که برای پیش بینی پیشرفت تحصیلی دانش آموزان علاوه بر نتایج آزمون بندر لازم است که وضعیت عاطفی، سایر توانایی های ذهنی نظیر مهارت های زبانی و حافظه، و همچنین رفتار شاگرد و زمینه های خانوادگی و اجتماعی و فرهنگی وی را نیز مورد نظر قرار دهیم(لطف آبادی، ۱۳۸۵).
اعتبار و روایی:
کوپیتز(۱۹۷۵)در سیستم نمره گذاری خود توافق بین نمره گذاران را مطالعه کرده وضریب توافق را بین ۷۹تا ۹۹درصد گزارش کرده است.ضرایب قابلیت اعتماد به روش باز آزمایی۵۰/.تا۹۰/.بوده است.
۳-۵-۲- مقیاس سنجش مهارت ها ی اجتماعی ماتسون:
این مقیاس توسط ماتسون و همکاران در سال(۱۹۸۳) برای سنجش مهارت های اجتماعی افراد ۴ تا ۱۸ سال تدوین گردیده است که دارای ۶۲ ماده است. یوسفی و خیر (۱۳۸۱) به بررسی روایی این مقیاس در فرهنگ ایرانی پرداختند. برای این منظور مقیاس یاد شده را به فارسی ترجمه و مورد بررسی روایی محتوایی با همکاری اساتید روانشناسی قرار دادند که مورد تأیید قرار گرفت. برای پاسخگویی به آن آزمودنی باید هر عبارت را بخواند و سپس پاسخ خود را بر اساس یک شاخص ۵ درجه ای از نوع مقیاس لیکرت با دامنه ای از نمره ۱ (هرگز / هیچ وقت) تا ۵ (همیشه) مشخص نماید.لازم به ذکر است که، با توجه به اینکه این پژوهش بر روی کودکان پیش دبستانی انجام گرفته است و خود کودکان قادر به پاسخگویی به سوالات نیستند این پرسشنامه توسط معلمان با توجه به شناخت شان از کودکان انجام گرفت.
۳-۶- روایی مقیاس سنجش مهارت های اجتماعی:
خیر و یوسفی(۱۳۸۱)، برای تعیین روایی سازه مقیاس مهارت های اجتماعی، روش آماری تحلیل عوامل با بهره گرفتن از شیوه مؤلفه های اصلی[۸۷] را بکار گرفتند. مقدار ضریب KMO برابر با ۸۶/۰ بود و بیانگر کفایت نمونه گیری محتوایی به منظور انجام تحلیل عاملی می باشد. همچنین، مقدار آزمون کرویت بارتلت برابر با ۲۹۸/۱۰۴۳۳ و در سطح ۰۰۰۰۰۱ /۰ =P معنی دار بود. سپس با توجه به نمودار اسکری[۸۸] و استفاده از روش چرخش واریماکس، ۵ عامل بدست آوردند.
به منظور وضوح بیشتر و بررسی میزان روایی پژوهش خیر و یوسفی(۱۳۸۱)، به مقایسه با پژوهش بنیانگذاران این مقیاس یعنی ماتسون و همکاران(۱۹۸۳) روایی محتوایی این مقیاس پرداخته اند:
- برای مهارت های اجتماعی مناسب، ضریب عاملی بین ۳۴/۰ تا ۷۱/۰ و مقدار ارزش[۸۹] ویژه (آیگن) این عامل، برابر با ۸۱ /۸ بدست آمد.
- رفتارهای غیر اجتماعی[۹۰]، ضریب عاملی بین ۹۳/۰ تا ۵۵/۰ و مقدار ارزش ویژه این عامل، برابر با ۶۸ /۵ بدست آمد.
- پرخاشگری و رفتارهای تکانشی، دامنه ضرایب عاملی بین ۳۵/۰ تا ۶۲/۰ و مقدار ارزش ویژه آن برابر با ۵۵/۲ بدست آمد.
- برتری طلبی واطمینان زیاد بخود داشتن، مقادیر ضرایب بین۴۳/۰ تا ۷۰/۰ و مقدار ارزش ویژه آن، برابر با ۲۰/۲ بدست آمد.
- رابطه با همسالان، ضرایب عاملی بین ۳۳/۰ تا ۶۲/۰ بدست آمد(خیر و یوسفی ، ۱۳۸۱).
۳-۷- پایائی مقیاس مهارت های اجتماعی:
خیر و یوسفی(۱۳۸۱) برای بررسی پایائی مقیاس مهارت های اجتماعی از ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف استفاده کردند مقدار ضرایب آلفای کرونباخ وتنصیف برای کل مقیاس یکسان و برابر با ۸۶/۰ بود. مقادیر این دو ضریب برای دختران به ترتیب برابر با ۸۵/۰ و۸۶/۰؛ و برای پسران برابر با ۸۷/۰ و۸۵/۰بود.
همچنین همبستگی بین ۵ عامل بدست آمده و نمره کل مقیاس نیز محاسبه گردید دامنه این ضرایب از۴۳/۰تا ۷۲/۰ بود و همگی در سطح ۰۰۰۱ /۰=P معنی دار بودند.
جدول ۳-۱ : ضرایب آلفای کرونباخ و تنصیف در کل مقیاس مهارت های اجتماعی و ۵ عامل حاصل از آن.

 

  دختران پسران کل
عوامل ضریب آلفا ضریب تصنیف ضریب آلفا ضریب تصنیف ضریب آلفا ضریب تصنیف
۱- مهارت های اجتماعی مناسب
۲-رفتارهای غیر اجتماعی
۳-پرخاشگری و رفتارهای تکانشی
۴- برتری طلبی و اطمینان زیاد به خود داشتن
۵-رابطه با همسالان
کل مقیاس
۸۲/۰
۸۱/۰
۷۰/۰
۳۹/۰
۶۸/۰
۸۵/۰
۸۱/۰
۸۴/۰
۷۱/۰
۵۵/۰
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:25:00 ب.ظ ]




برای افزایش سرعت اجرای برنامه با بهره گرفتن از اطلاعات گذشته سیستم می­توان مشخص کرد که در برخی باس‏ها به ندرت از یک نوع رزرو بکار گرفته می‏شود، که برای این باس­ها می‏توان قید نامساوی متناظر با آن نوع رزرو را بدون در نظر گرفتن رزرو به قید مساوی تبدیل کرد. برای مثال اگر به نتایج مطالعات موردی مراجعه شود دیده خواهد شد در ساعات مختلف برخی از رزروهای پیشنهاد شده پذیرفته نخواهند شد. اما ممکن است پیش­داوری در زمینه انتخاب محل رزرو برای مسئله مشارکت واحدها به جواب غیر بهینه منجر گردد و یا مسئله را غیر ممکن سازد. در انتهای این بخش با معرفی مفهوم نوع باس می‏توان به دید مناسبی برای حذف برخی از این قیود رسید.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در صورت استفاده از معادلات پیشنهادی، توان عبوری از خطوط در صورت رخداد حوادث را می‏توان به صورت (۲-۱۹) مدل کرد. در رابطه (۲-۱۹)، s و r به ترتیب بیانگر باس فرستنده و دریافت کننده توان در خط l می‏باشند.

 

(۲-۱۹)  

بردار حد بالای توان عبوری از خطوط بعد از وقوع حوادث است. اگر شبکه به این صورت مدل شود دیگر نیاز به لحاظ کردن قید تأمین توان بعد از وقوع هر یک از حوادث محتمل وجود ندارد. بعلاوه نیاز به در نظر گرفتن یک متغیر برای هر یک از انواع رزرو پیشنهاد شده در باس­های شبکه به ازای هر یک از حوادث وجود ندارد. این مطلب سرعت اجرای برنامه را بالا خواهد برد. در بخش بعد از زیربرنامه­ای استفاده خواهد شد که به کمک آن می‏توان برخی از قیود نامساوی روابط (۲-۱۷) و (۲-۱۸) را حذف کرد [۴۱].

۲-۴-۲ زیربرنامه تعیین نوع باس­ها بعد از وقوع هر حادثه

بعد از وقوع هر حادثه باس­های شبکه به دو زیرمجموعه تقسیم می­شوند. برای اینکه شبکه به سلامت حادثه احتمالی را پشت سر بگذارد افزایش تولید یا کاهش مصرف در باس­های نوع اول بهره­بردار را در جلوگیری از دست دادن بار کمک می­ کند. برعکس کاهش تولید و یا افزایش مصرف در برخی باس­های دیگر (باس­های نوع دوم) برای سپری کردن این حادثه مفید خواهد بود. در این بخش از روشی استفاده می­ شود که نوع باس­ها را بعد از وقوع هر حادثه تعیین می­ کند. برخی از قیودی که در ادامه معرفی می­شوند به نوع باس وابسته هستند بنابراین قبل از بررسی زیربرنامه­های مربوط به شبکه در حالت عادی و امنیتی آن لازم است نوع باس­ها تعیین گردد. همانطور که بیان شد انجام این زیربرنامه سبب می­گردد که شبکه به نحوی مدل شود که با تعداد قیود کمتری بتوان پاسخ مسئله بکارگیری واحدها را با لحاظ کردن قیود امنیتی بدست آورد. علاوه بر این انجام این زیربرنامه تصویر مناسبی از نوع رزروهای موردنیاز در هر باس و در هریک از حادثه­ها ارائه می‏دهد.
در این زیربرنامه در هر یک از بازه­های زمانی موردنظر تابع هدف بصورت رابطه (۲-۲۰) در نظر گرفته می­ شود به ازای هر باس دو نوع متغیر تعریف می­ شود. متغیر اول میزان از دست دادن بار و متغیر دوم میزان از دست رفتن تولید بعد از وقوع حادثه موردنظر تعریف می­ شود. در نظر گرفتن یک متغیر کفایت می­ کند اما در عمل ملاحظه شد که در نظر گرفتن متغیرها به این نحو دقت و سرعت روش را بالا می­برد. در نظر گرفتن تابع هدف بصورت مربعی ارائه شده در رابطه (۲-۲۰) به باس­های مشابه شانس یکسانی برای قرار گرفتن در دسته­های مشابه می­دهد. برای مثال اگر با وقوع یک حادثه در صورت نبود رزرو لازم باشد در مجموع ۱۰ مگاوات از توان مصرفی باس­های i و j قطع شود. اگر تابع هدف به صورت مجموع قطعی بار این دو باس نوشته شود، این امکان وجود دارد که برنامه در یک باس ۱۰ مگاوات بار را برای قطع کردن در نظر بگیرد و در باس دیگر قطعی بار نداشته باشد (و یا حالات مختلف دیگر). اما اگر تابع هدف را به صورت مجموع مربعات قطعی بار در نظر بگیریم، مطمئناً میزان قطعی بار در هردو باس ۵ مگاوات بهینه­ترین جواب است [۴۱].

 

(۲-۲۰)  

و  میزان از دست رفتن بار و تولید می­باشد. برنامه در هر یک از بهینه­سازی­های این مرحله تابع هدف را برای کمینه شدن دنبال می­ کند. قیود موجود در این مرحله در درجه اول قید تامین توان رابطه (۲-۲۱) و سپس بیشینه توان قابل عبور از خطوط شبکه رابطه (۲-۲۲) خواهند بود. در رابطه (۲-۲۲) برای سرعت بخشیدن از ضرایب انتقال تولید استفاده شده که این امر تعداد متغیرها را کاهش می­دهد [۴۸].

 

(۲-۲۱)  
(۲-۲۲)  

همانگونه که اشاره شد این زیر برنامه را می‏توان در T×K زیر برنامه با بهره گرفتن از پردازش موازی انجام داد. وقتی بهینه­سازی هر مرحله به پایان رسید و جواب پیدا شد برای حادثه  ام در بازه زمانی  ام در باس  ام داریم:

 

(۲-۲۳)  

و  بیانگر نوع باس برای تامین رزرو در صورت وقوع هر حادثه است. این باس در این حادثه متعلق به گروه اول است اگر  و در غیر اینصورت متعلق به گروه دوم می­باشد. با معلوم شدن نوع باس­ها در هر تکرار، تعداد قیود نامساوی (۲-۱۸) به طوری که این قید تنها در باس­های نوع دوم وجود دارد کاهش می­یابد؛ همچنین تعداد قیود نامساوی (۲-۱۷) نیز بدین صورت که این قید تنها در باس­های نوع اول وجود دارد کاهش می­یابد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:25:00 ب.ظ ]