-
- انتقاد در مقابل شکایت: گاهی اوقات زوجها به جای بیان مناسب احساس نارضایتی خود، به انتقاد سرزنش آمیز از یکدیگر می پردازند.
-
- تحقیر: تحقیر کننده به صورت عمدی و از روی قصد به همسر خود آسیب و ضربه ی روحی وارد می کند. توهین و فحاشی، عنادورزی، مسخره کردن، حرکات بدنی تحقیرآمیز و ادا و اطوار و. . . .
-
- دفاعی رفتار کردن: در این حالت، هر دو نفر مسئولیت خود را نادیده گرفته و خود را تبرئه می کنند. هم چنین ممکن است از روشهایی مثل شکایت دوطرفه استفاده کنند.
-
- عدم همکاری: قهر کردن به نوعی حالت تحقیر را در طرف مقابل ایجاد می کند. این حالت به این دلیلی ایجاد می شود که فرد احساس می کند به او بی اعتنایی می شود (هنرپروران و همکاران، ۱۳۹۰).
پارسونز[۱۰۳] (۱۹۹۱)، توجه به الگوی نقشها، دو نقش متفاوت را در خانواده مطرح می کند. به نظر او نقش مرد، دادن پایگاه اجتماعی به خانواده از طریق شغل و ایجاد امنیت برای خانواده از طریق درآمد شغلی اوست ونقش زن، ایجاد و حفظ روابط عاطفی در درون خانواده است. پارسونز در نظریه تفکیک نقشها با این تصور که اشتغال زنان، نظام خانواده را در معرض خطر قرار می دهد، اشتغال زنان را نکوهش می کند. به اعتقاد وی، تغییر در فرصتهای شغلی و ایجاد برابری با مردان موجب از هم پاشیده شدن ساخت خانواده می شود و کارکرد خانواده را بر هم می زند. فرضیه ای را که بارنت[۱۰۴] (۱۹۹۳)، مطرح کرد، هم نوا با این نظریه که تکثر نقشها، موجب اضطراب و فشار بیشتری بر زنان می شود، فرض را بر این می گذارد که ایفای چند نقش عمده به صورت هم زمان، موجب زایل شدن انرژی محدود فرد می شود و در نتیجه، زنان در پاسخ گویی به انتظارات و نیازهای هر دو نقش خانوادگی و شغلی که مستلزم توان و پاسخ گویی بالا هستند، با کمبود انرژی و در نتیجه ضعف و ناتوانی روبه رو می شوند. فمینیستها این نظر را که برابری و تقارن در خانواده بیشتر شده است، نمی پذیرند و برعکس، ادعا می کنند خانواده، صحنه ای نابرابر است که زنان را به انقیاد کشیده و نقش آنان را تداوم می بخشد (کوپر[۱۰۵]، ۱۹۹۱).
وایلی[۱۰۶] (۲۰۰۰)، بر این باور است که همسران مجموعه ای از الگوهای ارتباطی را میان خود برقرار می کنند و رفتارهای مشکل آفرین، صرفا اجرای همان الگوها هستند. الگوهای ارتباطی مورد نظر وایل عبارتند از: انزوا گزینی متقابل، سرزنش متقابل و توقع / انزوا گزینی. طی سالها پژوهش در زمینه ی ارتباط میان فردی، الگوهای متعددی ارائه شده اند که نشان گر ماهیت و شیوه ی کار ارتباطات است.
رویکرد ارتباطی خانواده
اواخر دهه ی ۱۹۶۰ و پس از مرگ جکسون[۱۰۷] شالوده ی نظریه رویکرد ارتباطی (تعامل نگر/پیام رسانی) به خانواده شکل گرفت. پژوهش گران مشهور این رویکرد، تمام کوششهای خود را روی کل الگوهای تعاملی خانواده متمرکز کردند تا به توانند دریابند که الگوهای پیام رسانی (ارتباطی) نادرست چگونه میتوانند به ناکارآمدی خانواده بینجامد. کتاب اصول عملی پیام رسانی در انسان یکی از کتابهای کلاسیک پیشگام در حوزه ی پیام رسانی است که توجه خانواده درمان گران را به ضرورت بررسی هم زمان سه بعد جلب میکند: ۱-وضوح معنا و مفهوم بین چیزی که گفته و شنیده میشود. ۲-الگو شیوه و سبکی که بر اساس آن اطلاعات منتقل میشود. ۳-اثرات و پیامدهای رفتاری پیام رسانی الگوی درمانی مبنی بر رویکرد ارتباطی توسط درمانگرانی چون ستیر[۱۰۸] توصیف شد. اساس این رویکرد براین اصل استوار است که به اعضای خانواده باید طرزصحیح ارتباط با دیگر اعضای خانواده آموزش داده شود تا با این کار حساسیت و آگاهی اعضای آن نسبت به نیازها و نگرانیهای یکدیگر افزایش یابد. این رویکرد بر فرضیههای اساسی تعامل اجتماعی بنا نهاده شده است و سعی میشود ارتباط نا سالم را به سالم میان اعضای خانواده تبدیل کنند. در واقع در این رویکرد فرض بر این است که میتوان از طریق مطالعه ی ارتباطهای کلامی و غیر کلامی نظام خانوادگی را شناخت (وفایی و همکاران، ۱۳۸۸).
نظریه پردازان ارتباط خانواده را به منزله ی یک نظام میدانند یا به عبارت دیگر تغییر در ارتباط موجب تغییر در نظام خانواده خواهد شد. طبق تعریف ارتباط: فرایند انتقال پیام از فرستنده به گیرنده است مشروط بر این که محتوای پیام به گیرنده منتقل شود و به عکس مطابق تعریف باید در مورد ارتباط به چند نکته ی اساسی اشاره نمود: ۱-فرایند ارتباط یک جریان است و سه عنصر گیرنده– فرستنده و پیام لازم دارد. ۲-شرط اساسی در ارتباط این است که محتوای پیام به گیرنده منتقل شود. بنابراین در برقراری ارتباط خانوادگی باید به موارد فوق توجه نمود. گاهی مشکل ارتباطی اعضای خانواده این است که محتوای پیام یکدیگر را درک نمی کنند و مشاور خانواده باید آنها را در درک محتوای پیام یاری رساند (وفایی و همکاران، ۱۳۸۸).
رویکرد غنی سازی ارتباط
رویکرد غنی سازی ارتباط رویکردی است که دیدگاههای روان تحلیلی رفتاری ارتباطات و سیستمهای خانواده را در هم ادغام میکند. این دیدگاه بر اهمیت شناخت باورهای افراد درباره علت بروز مشکلات تاکید کرده و به مراجعان کمک میکند که مهارتهایی را یاد بگیرند که آنها را قادر میکند تا مشکلات را حل کند به طور خلاصه در این برنامه درمان گر ابتدا به مراجعان کمک میکند احساس کنند درکشان کرده است و سپس به آنها کمک میکند تا مشکلاتشان را به صورت روشن تر بشناسند و سپس پی ببرند که یادگیری مهارتهای خاص به آنها کمک میکند تا با همکاری هم مشکلات را حل کنند. درمان گر و مراجع بر روی محدوده زمانی دوره عمل توافق میکنند. برنامههای غنی سازی ارتباط خدماتی آموزشی هستند که برای پیشبرد و غنی کردن روابط بین افراد نزدیک و صمیمی مخصوصا افراد خانواده طراحی شده اند. هدف برنامه افزایش رضایت روان شناختی و عاطفی موجود در روابط افراد نزدیک است. این برنامهها، رفاه شناختی عاطفی شرکت کنندگان را افزایش میدهد. این برنامهها بحث و مفاهیم عقلانی و منطقی را شامل میشود و در یک سطح شناختی بر روی مفاهیم و ایدهها عمل میکنند (نظری، ۱۳۸۶).
باورهای اساسی رویکرد غنی سازی ارتباط
یک باور اولیه غنی سازی ارتباط این است که فقدان درک یا درک نادرست از خود و افراد نزدیک عملکرد ما را تحلیل میبرد. متقابلا درک خود و افراد نزدیک به ما کمک میکند تا بهتر عمل کنیم و یکی از اهداف اساسی رویکرد غنی سازی افزایش این درک است. بنابر رویکرد غنی سازی ارتباط، روابط غنی روابطی هستند که در آنها افراد ظرفیت زیادی را برای درک خود ایجاد کرده اند که این درک را انتقال دهند. هدف این کار صرفا افزایش ظرفیت درک کردن نیست بلکه استفاده از آن برای بهبود صدمات گذشته، عمل کردن به صورتی موثر در زمان حال و مواجه شدن با شکستهای زندگی در آینده است وقتی مهارت غنی سازی ارتباط آموزش داده شده اند به صورت بخشی دائمی از گنجینه رفتاری فرد در میآیند و در صورت لزوم میتوانند مورد استفاده قرار گیرند. این رویکرد به انسانها کمک میکند فراتر از تغییر دادن موقعیت عمل کنند آنها قابلیت افراد را برای انجام کارهای متفاوت تقویت میکنند. الگوهای مهارتی رفتار بعد از یادگیری مهارتهای غنی سازی ارتباط تغییر کرده و روشهای کارآمد تر جایگزین آنها میشود (نظری، ۱۳۸۶).
ارزشها در رویکرد غنی سازی ارتباط
دورتی[۱۰۹] و باس[۱۱۰] (۱۹۹۰) تاکید میکنند که ارزشها و اخلاقیات، زیر بنایی همه فعالیتهایی است که برای خانواده انجام میشود هم چنین ارزشها دارای عنصری ارزیابانه هستند، یعنی هم چون اصولی برای انتخاب کردن بین حوزههای جایگزین فعالیت، عمل میکنند. مسئولیت درمان گر این است که اعتقادات زیر بنایی رویکرد درمانی غنی سازی ارتباط را به اطلاع مراجعین برساند تا آنها بتوانند صادقانه و آزادانه مشارکت و همکاری کنند. رویکرد غنی سازی ارتباط بر چهار پایه اساسی مبتنی است که عبارتند از: همدلی، زبان و رابطه، بیان عاطفی، پذیرش. این اصول در همه کاربردهای غنی سازی ارتباط پایدار بوده و یک هسته مرکزی را فراهم میکنند (نظری، ۱۳۸۶).
۲-۳- پیشینه پژوهشی
۲-۳-۱- پیشینه داخلی
در پژوهشی که توسط یک تیم دانشگاه علم و فرهنگ وابسته به جهاد دانشگاهی و با همکاری دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله با هدف شناخت نقش هوش معنوی و اثرات آن بر تعارض زناشویی در سال ۱۳۹۱ انجام شد، که در این پژوهش، از بین شهرهای تهران، تبریز و اصفهان ۸۶ زوج (۱۷۲) نفر به صورت در دسترس انتخاب شدند و به مقیاس های هوش معنوی ناصری و تعارض زناشویی ثنایی پاسخ دادند. پس از ورود اطلاعات، به منظور تحلیل داده ها از آزمون های آماری همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیر استفاده شد. همچنین نتایج آزمون ضریب همبستگی پیرسون، نشان داد که میان تعارضات زناشویی با هوش معنوی و اغلب خرده مقیاسهای آن همبستگی معکوس وجود دارد. نتایج آزمون رگرسیون چند متغیر نیز نشان داد که ابعاد خود آگاهی متعالی و شکیبایی هوش معنوی قادر به پیش بینی تعارض زناشویی هستند. دیگر نتایج مطالعه حاکی از آن است که هوش معنوی نقش موثری در کاهش میزان تعارض های زناشویی دارد و هر چه زوج از هوش معنوی بالاتری برخوردار باشند تعارض کمتری را تجربه خواهند کرد.
رئیسیپور، فلاح چای و زارعی (۱۳۹۱)، در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه بین سبک های دلبستگی، الگوهای ارتباطی و رضایت زناشویی نشان دادند که یک رابطه معنی داری بین سبک های دلبستگی و رضایت زناشویی و همچنین بین الگوهای ارتباطی و رضایت زناشویی وجود دارد.
رسولی و سلطانی (۱۳۹۱)، در پژوهشی به مقایسه و بررسی رابطه جهتگیری مذهبی و عمل به باورهای دینی با سازگاری زناشویی در طلاب و دانشجویان پرداختند، یافتههای آنها نشان داد که بین جهتگیری مذهبی و سازگاری زناشویی رابطه وجود دارد، بین عمل به باورهای دینی و سازگاری زناشویی در هر دو گروه رابطه وجود دارد، طلاب نسبت به دانشجویان از جهتگیری مذهبی، عمل به باورهای دینی و سازگاری زناشویی بالاتری برخوردارند، افراد مذهبی به دلیل باورهای مذهبی از رضایتمندی زناشویی و سازگاری بالاتری برخوردار هستند. همچنین اعمال و باورهای مذهبی در افزایش رضایتمندی و سازگاری زناشویی، فرایند حل تعارض تأثیر دارد.
ثناگویی و همکاران (۱۳۹۰)، در پژوهشی با عنوان رابطه پایبندی مذهبی با الگوهای ارتباطی زوجین نشان دادند که بین پایبندی مذهبی و نوع الگوهای ارتباطی زوجین رابطه معناداری وجود دارد. همچنین تفاوت معناداری بین الگوهای ارتباطی زوجین (ارتباط سازنده متقابل، ارتباط توقع/کنارهگیری، ارتباط توقع زن /کنارهگیری مرد و ارتباط اجتنابی متقابل)، در افراد پایبند به مذهب در مقایسه با افراد ناپایبند به مذهب وجود دارد. میتوان از طریق پایبندی مذهبی، الگوهای ارتباطی زوجین را پیشبینی کرد و احتمالاً با تغییر آن، الگوهای ارتباطی را نیز تغییر داد.
هنرپروران و همکاران (۱۳۹۰)، در پژوهشی با عنوان مقایسه ی الگوهای ارتباطی و تعارضات زناشویی در زنان متاهل شاغل در بانکهای دولتی و زنان خانه دار شهر شیراز دریافتند زنان شاغل بیشتر از الگوی ارتباطی سازنده متقابل و زنان خانه دار بیشتر از الگوی ارتباطی اجتناب متقابل استفاده می کنند. در زمینه ی تعارضات زناشویی نیز زنان شاغل در خرده مقیاس جدا کردن امور مالی از یکدیگر دارای تعارضات بیشتری هستند و زنان خانه دار در خرده مقیاسهای افزایش جلب حمایت فرزندان و افزایش واکنشهای هیجانی دارای تعارضات بیشتری بودند.
خسروی و همکاران (۱۳۹۰)، در پژوهشی با عنوان اثربخشی آموزش الگوی ارتباطی خانواده کثرت گرا بر رضایت از زندگی زوجین نشان دادند گفت و شنود نقش کلیدی در رضایت از زندگی دارد. بنابراین آموزش الگوی ارتباطی کثرت گرا که مبنی بر گفت وشنود بالا است در رضایت از زندگی زوجین مؤثر است.
شعاع کاظمی (۱۳۸۹)، در پژوهشی با عنوان بررسی پیوند الگوهای ارتباطی با خشنودی زناشویی که بر روی ۲۰۰ نفر از افراد همسردار و شاغل شهر تهران انجام داد به این نتیجه دست یافت که همبستگی مثبت و معناداری میان الگوهای ارتباطی سازنده و خشنودی از پیوند زناشویی در زنان وجود دارد یعنی هرچه پیوند سازنده و بدون سرزنش باشد، همسران به ویژه زنان از خشنودی بالاتری برخوردار خواهند بود.
سپهری و پاکدامن (۱۳۸۹)، در پژوهشی که با عنوان بررسی تأثیر الگوهای ارتباطی بر شیوه های حل تعارض نشان دادند که الگوهای ارتباطی بر شیوههای حل تعارض تأثیر دارد.
دیباجی فروشانی و همکاران (۱۳۸۸)، در تحقیقی با عنوان رابطه سبکهای دلبستگی و راهبردهای حل تعارض بر رضایت مندی زناشویی زنان بر روی ۲۵۰ زن متاهل نشان دادند که سبک دل بستگی ایمن و سبک دل بستگی اشتغالی، پیش بینی کننده ی رضایت مندی زناشویی است. سبک دل بستگی ایمن با رضایت مندی زناشویی، رابطه مثبت و سبک اشتغالی با رضایت مندی زناشویی، رابطه منفی دارد. هم چنین راهبردهای حل تعارض غفلت زن، کلامی شوهر، سوء رفتار شوهر و خاتمه دادن، به ترتیب پیش بینی کننده ی رضایتمندی زناشویی بود به طوری که راهبردهای حل تعارض کلامی شوهر با رضایت مندی زناشویی، رابطه مثبت اما راهبردهای غفلت، سو رفتار شوهر و خاتمه دادن با رضایت مندی زناشویی، رابطه منفی دارد.
سپهری و مظاهری (۱۳۸۸)، در پژوهشی با عنوان الگوهای ارتباطی خانواده و متغیرهای شخصیتی در دانشجویان نشان دادند افرادی که الگوی ارتباطی گفت و شنود را در خانواده گزارش کرده بودند، برای مهار وقایع روزمره زندگی تمایل بیشتری داشتند.
ﺷﻴﺮاﻟﻲ (۱۳۸۶) در ﭘﮋوﻫﺸﻲ با عنوان بررسی تأثیر آﻣﻮزش ارﺗﺒﺎط ﺑﺮ اﻟﮕﻮﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ زوجین ﻧﺸﺎن داد ﻛﻪ آﻣﻮزش ارﺗﺒﺎط ﺑﺮ اﻟﮕﻮﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ و ﺑﻬﺘﺮ ﺷﺪن اﺣﺴﺎس ﻣﺜﺒﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ، ﺗﺄﺛﻴﺮ دارد. هم چنین نتایج نشان داد که گروه کنترل پس از آموزش، نمرات بهتر در آزمون الگوهای ارتباطی بدست آوردند.
فتحی آشتیانی و عرب نیا (۱۳۸۵)، در پژوهش خود نشان دادند که اعتقادات دینی و تقیدات مذهبی بر تمامی ابعاد زندگی انسان از جمله روابط خانوادگی اثرگذار است، به طوری که باورهای مذهبی هم در بروز و هم در حل اختلافات زناشویی نقش مهمی دارد.
برازنده و همکاران (۱۳۸۵)، در پژوهشی با عنوان رابطه معیارهای ارتباطی با سازگاری زناشویی نشان دادند تفاوت معیارهای ارتباطی زوجها با میانگین سازگاری زناشویی رابطه معنادار و منفی داشت.
در پژوهش فتحی نژاد و احمدی (۱۳۸۴)، الگوی ارتباطی توقع – کناره گیری زنان رابطه ای با رضایتمندی زناشویی نداشت. هم چنین، بین الگوی ارتباط سازنده ی متقابل و رضایت زناشویی همبستگی مثبت مشاهده گردید و بین الگوی ارتباطی اجتناب متقابل و رضایت زناشویی همبستگی منفی به دست آمد.
فاتحی زاده و احمدی (۱۳۸۴)، در پژوهشی با عنوان بررسی راﺑﻄﻪ اﻟﮕﻮﻫﺎی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ازدواج و ﻣﻴﺰان رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ زوﺟﻴﻦ ﺷﺎﻏﻞ در داﻧﺸﮕﺎه اﺻﻔﻬﺎن نشان دادند که ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻣﻴﺰان ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ ﺑﻴﻦ راﺑﻄﻪ ﺳﺎزﻧﺪه ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ در ﮔﺮوه زﻧﺎن اﺳﺖ. در ﻫﻤﻴﻦ ﮔﺮوه اﻟﮕﻮی ارﺗﺒﺎﻃﻲ ﺗﻮﻗﻊ/ ﻛﻨﺎره ﮔﻴﺮی ﺗﻘﺮﻳﺒﺎً راﺑﻄﻪ ای ﺑﺎ رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ ﻧﺸﺎن ﻧﺪاد و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ ﺑﻴﻦ رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ و ارﺗﺒﺎط اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ ﻣﻨﻔﻲ ﺑﺪﺳﺖ آﻣﺪ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺑﺪﺳﺖ آﻣﺪه در ﮔﺮوه ﻣﺮدان ﻧﻴﺰ ﻛﺎﻣﻼً ﺷﺒﻴﻪ زﻧﺎن اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﮔﺮوه ﻧﻴﺰ ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﻲ، ﺑﻴﻦ ارﺗﺒﺎط ﺳﺎزﻧﺪه ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ اﺳﺖ. ﺑﻴﻦ اﻟﮕﻮی ﺗﻮﻗﻊ/ ﻛﻨﺎره ﮔﻴﺮی و رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ راﺑﻄﻪ ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﻪ ﺻﻔﺮ اﺳﺖ و ﺑﺎﻻﺧﺮه ﺑﻴﻦ راﺑﻄﻪ اﻟﮕﻮی اﺟﺘﻨﺎﺑﻲ ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ و رضایتمندی زﻧﺎﺷﻮﻳﻲ راﺑﻄﻪ ﻣﻨﻔﻲ وﺟﻮد دارد.
شطی و همکاران (۱۳۸۳)، در پژوهشی با عنوان بررسی تأثیر اعتقادات مذهبی بر روی فشارهای روانی نشان دادند که اعتقادات شناختی افراد مذهبی به آنان در مقابله با فشار روانی کمک میکند. لذا اعتقادات مذهبی شناختی بر روی فشارهای روانی تأثیر میگذارد.
نیکویی و سیف (۱۳۸۳)، در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه دینداری با رضایتمندی زناشویی نشان دادند که همبستگی معناداری بین جهتگیری درونی و عمل به باورهای دینی و رضایتمندی زناشویی وجود دارد، همبستگی معناداری بین جهتگیری درونی برونی و رضایتمندی زناشویی وجود ندارد، تحصیلات بر جهتگیری دینی و عمل به باورهای دینی تاثیر معناداری دارد، جنسیت بر جهتگیری دینی و عمل به باورهای دینی تاثیر معناداری ندارد.
احمدی درتحقیقی در سال ۱۳۷۹ ثابت کرد افرادی که دارای تقیدات مذهبی خیلی زیاد بودند نسبت به افرادی که تقید مذهبی زیاد داشتند از رضایت زناشویی بالاتری برخوردار بودند و افرادی که دارای تقیدات مذهبی زیاد بودند نسبت به افرادی که تقید مذهبی متوسط داشتند از رضایت زناشویی بالاتری برخوردار بودند و افرادی که دارای تقیدات مذهبی متوسط بودند نسبت به افرادی که دارای تقید مذهبی کم بودند از رضایت زناشویی بالاتری برخوردار بودند.
قراملکی و قربانی (۱۳۷۸)، در پژوهشی با عنوان جهتگیریهای دینی و سلامت روان شناختی نشان دادنددین دارى با انگیزهى درونى با افزایش سلامت روانشناختى و دین دارى با انگیزهى بیرونى با اختلالات روانشناختى مربوط است. بر این اساس مىتوان گفت روىآوردن به دین بهمنظور کسب امرى غیردینى معمولاً با مشکلات روانشناختى همراه است. پس دین دارى بیرونى یا مسبوق به مشکلات روانشناختى است یا منجر به نشانههاى آسیبشناختى مىشود. در مقابل کنشورى خودمختار دین در چارچوب سازمان روانشناختى و روىآوردن غیر ابزارى ـ اصالى به دین پیامدهاى روانشناختى مثبتى دارد.
براتی (۱۳۷۵) در تحقیقی به بررسی تأثیر تعارضات زناشویی بر روابط متقابل زن و شوهر پرداخت. او رابطه تعارضات زناشویی را در قالب هفت مؤلفه، کاهش همکاری، کاهش رابطه جنسی، افزایش واکنشهای هیجانی، رویآوردن به فرزند برای کسب حمایت او در مقابل همسر، کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان، افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود و جدا کردن امور مالی از یکدیگر مورد بررسی قرار داد. نتایج تحقیق او نشان داد که کلیه فرضیهها مورد تأیید است و تعارضات زناشویی با این هفت مؤلفه رابطه مثبت دارد.
موسوی (۱۳۷۴)، در پژوهشی با عنوان بررسی تأثیر اعتقادات دینی بر رضایتمندی زناشویی نشان داد که اعتقادات دینی بر رضایتمندی زناشویی اثر مثبت دارد، بدین معنی که هماهنگی افراد از نظر دینی در رضایت زناشویی موثر است.
۲-۳-۲- پژوهش های خارجی
کانری[۱۱۱] (۲۰۱۰)، در پژوهشی که با عنوان سبک های تعارضی انجام داد، نشان داده است که بیش تر اوقات افراد تمایل دارند در طول زمان سبکهای تعارضی خود را تغییر ندهند.
شرکات[۱۱۲] (۲۰۰۹)، بعد از انجام مطالعات خود به این نتیجه رسید که اختلاف دینی بین اعضای خانواده موجب بروز مشکلات برای ادامه زندگی زناشویی می شود که این مسأله خود منجر به کاهش رضایتمندی و افزایش تعارضات و اختلافات زناشویی و نیز طلاق می گردد.
ماهونی و دیگران (۲۰۰۹)، بعد از بررسی تحقیقا ت خود به این نتیجه رسیدند که عمل به باورهای دینی موجب افزایش مشارکت کلامی، افزایش میزان شادکامی، کاهش چشمگیر پرخاشگری کلامی و تعارضها و اختلافات زناشویی شده و در نهایت سبب فزونی رضایتمندی زناشویی گردیده است.
لیچتر[۱۱۳] و کارمالت[۱۱۴] (۲۰۰۹)، در پژوهشی به بررسی مذهب و کیفیت زناشویی در زوجین کم درآمد پرداختهاند. نتایج تحقیق آنها نشان میدهد که بیشتر زوجین مذهبیِ کم درآمد، نمرههای بالایی از کیفیت زناشویی گرفتهاند.
در پژوهشی دیگر، ادنا برون[۱۱۵] و دیگران (۲۰۰۸)، به بررسی مذهب و کیفیت زناشویی در زوجین سیاهپوست و سفیدپوست امریکایی پرداختهاند، نتایج بررسی آنها نشان میدهد که احتمال کمتری وجود دارد که زوجین مذهبی طلاق بگیرند.
کوئینگ[۱۱۶] (۲۰۰۷)، در تحقیقی که با عنوان رابطه اعتقادات مذهبی با سازگاری انجام داده است، نشان داد که افرادی که اعتقادات مذهبی قوی تری دارند، سازگاری بهتری با موقعیتهای زندگی دارند.
زانگ[۱۱۷] (۲۰۰۷)، در مطالعه خود نشان داد که جهتگیری گفت و شنود با بیان مثبت و سازنده احساسات منفی همراه است، در حالی که جهتگیری هم نوایی با بیان منفی و مخرب و پرخاش گری و انزوا همراه است. زوجینی که سازگاری زناشویی پایینی دارند گرایش دارند تا مشکلات ارتباطی خود را به عواملی مانند ویژگی شخصیتی نسبت دهند که کنترل کمی بر آنها دارند.
بریم هال[۱۱۸] و باتلر[۱۱۹] (۲۰۰۷)، در پژوهشی نشان دادند که دینداری بالاتر شوهر موجب رضایت دو طرف خواهد بود.
مولینز[۱۲۰] و همکاران (۲۰۰۶)، طی پژوهشی به بررسی رابطه عمل به باورهای دینی و رضایت زناشویی و شادکامی پرداختند. نتایج نشان داد که دینداری به گونه ای معنادار با سازگاری زناشویی و شادکامی همسران بستگی دارد. این پژوهشگران دریافتند که اثر دینداری بر ازدواج در گروهی که مسن تر بودند بیشتر و چشمگیرتر است.