قدکان ماکان ، مما سطرالأزل ( الاعمال الکامله ، ص ۶۶ )
فیتوری درباره ی لبنان می گوید : نه نگو که وارد مرگ شدند یا کوچ کردند بلـکه کسی بـود که
به قهرمانان فرمان داد و آنان نقل مکان کردند.
لبنان آنجاست و زمینی که به خاطر پا گذاشتن خائنین به آنجا خشمگین است.
قدس نیز آنجاست ای قدس نبوت که از ازل بوده است.
وی در بخش دیگری از قصیده می گوید :
صَرَختُ وَ الدَّمُ فی راحات مَن شربوا
وَ لَحمُ لبنانَ فی أشداقِ مَن ألکوا
لِمن إذَن نصب المَوتی سواعِدَهم
فوقَ الجحیمِ ، و شبوافیه و الکتهلوا
و فیم أطلق طفلٌ جسمَه قَمرا
من القذائِفِ ، والتاریخُ مُنذَهِلُ
و غاصَ فی وطنٍ کالحلمِ تحرُسُه
عدالهُ اللهِ فوقَ الأرضِ و المثل
لبنان لالیس لبنانُ الذی صَنَعوا
بِالأمسِ أوقسّموهُ الیومَ و احتَفلَوا
لا لیسَ لبنانُ عرشَ الطائفیِ ء اذا
استقوی و ألعوبهَ الحُکَّامِ إن عَدَلوا
لا لیس لبنانُ تلکَ الملصقاتِ علی
الحیطانِ ، تنزو جراحاتِ و تنَدمِلُ
و لیس لبنانُ هذا اللیلِ یغسِلُ عَینَیه
بذبحِ ضحایاه و یکتَحِلُ
لبنان رؤیا نبوّات مقدّسَهٍ
( همان ، ص ۶۸- ۶۹ )
یعنی : فریاد کشیدم درحالی که دست برخی به خون مردم لبنان آغشته بود و خون آنـها را سـر
می کشیدند و گوشت مردم لبنان را می خوردند پس چرا این همه لبنانی ها شهید شدند و کودکی جسم خود را همچون ماهی از خمپاره قرار داد و لبنان را تقسیم کردند و جشن گرفتند اما لبنان سرزمین طایفه ای و بازیچه حکام نیست بلکه لبنان رؤیای نبوت هایی مقدس است که در هستی باقی خواهد ماند.
فیتوری در قصاید زیادی با اشاره به مقـاومت لبنـان در مقـابل اسرائـیل آن را می ستـاید . او در
قصیده ای به سبک قصیده محمود درویش می گوید :
أنا محمّدٌ بطرس العربّی مِن لبنان
حسبُک لاتَزِد حَرفاً
وأعمل بائعاً للیا نصیب ، أبیعُ أوراقَ الحظوظ
لِمَن یشاء . و ربّما بعتُ القلیَل ولم أجِد إلاالقلیلَ
وَ أنتَ ؟
نجارٌ قدیم . کان لی بالأمسِ حانوتٌ وضاعَ
وَ قُلتُ یا صیدَا الوداع
هناک بیروتُ التی یحکون عنها
و انحدرتُ هیمما بیروت
لکن المدینه أوصَدَت أبوابها
بیروت قاسیهًٌ علی فقرائها
سأعودُ یا صیداء الیک
فقد نَغِبتُ من الصّراع
وَ انتَ ما اسمُک ؟
کُنتُ أَمتَهِن الحِداده لیسٍ لی وطن
سویَ لبنان
وَ اسمی منذ سمَّانی أبی غسان
لَم أکُ حاضراء اذ ذاکَ
لا تقلَق فَلَن تَحتاجَ بَعدَ الیَومِ
لِإسمٍ أوهُوِیَّه
هَل تُریدُ هُوَیتی ؟
لا فرقَ یا غسان . سوف تموتُ مجهولَ الهُویّه.
( همان ، ص ۱۱۲ – ۱۱۳ )
یعنی : من محمد پطرس عرب هستم از کشور لبنان و همین برای تو کافیست ، دیگر حرف نزن
و در یا نصیب فروشنده ام و به هرکه بخواهد برگه های شانس می فروشم و شاید کم بفروشم.
و تو که هستی ؟ تو نجاری قدیمی هستی و دیروز دکانی داشتم که از دستم رفت و گفتم ای صیدا خداحافظ.
نگارش پایان نامه در مورد چه موضوعاتی در اشعار سیاسی فیتوری بارزتر است- فایل ۳۶