نتایج به دست آمده از این فرضیه با نتایج مطالعات ابراهیمی و همکاران (۱۳۸۱) ، بخشانی و همکاران(۱۳۸۲) و طباطبایی و همکاران (۱۳۹۲) ،همسو می باشد.
با پیشرفت علوم و به موازات آن، پیچیده تر شدن زندگی فردی و اجتماعی و متعاقباً بالا رفتن میزان استرس افراد، لزوم توجه به مسائل تنش زای روانی و عاطفی انسان ها بیش از پیش احساس می شود )کاپلان و همکاران ، ۲۰۰۳)از سوی دیگر طبق نظر پژوهشگران، بسیاری از این مسائل با آغاز دوران بزرگ سالی نمود پیدا کرده، که ممکن است عامل برخی از بیماری ها و اختلالات روانی باشند.
حمایت اجتماعی را به عنوان یک راهبرد برای مقابله با زندگی استرس زا به وسیله فراخواندن کمک از یکی از شبکه های اجتماعی می توان تعریف کرد ) توتیس،۱۹۹۵). به عبارت دیگر وقتی که سطوح حمایت دریافت شده از دوستان و همکاران افزایش می یابد، سطوح رضایت از زندگی جانبازان افزایش می یابد.
تحقیقات و بررسی های وان لیون و همکاران(۲۰۱۰)، حاکی از آن است که داشتن حمایت اجتماعی می تواند در رضایت از زندگی افراد تأثیرگذار باشد. بدیهی است که انسانها در هنگام گرفتاریها به حمایت اطرافیان و دوستان خود نیاز دارند تا احساس امنیت کنند. لذا هرچه حمایت اجتماعی دیگران بیشتر باشد رضایت از زندگیشان نیز بیشتر است. طبق تحقیقاتی، کوکرهام(۲۰۰۶) گزارش داد که سن، جنس، میزان تحصیلات، تأهل، طبقه ی اجتماعی، محیط های اجتماعی و زمینه های اجتماعی همچون حمایت اجتماعی و شبکه روابط اجتماعی بر میزان سلامت عمومی بسیار مؤثر می باشد. کارادیماس (۲۰۰۸) در پژوهشی دریافت افرادی که از حمایت اجتماعی برخوردارند در مقایسه با افرادی که از این موقعیت برخوردار نیستند، سلامت روانی بهتری دارند و در مشکلات روانی سریعتر بهبود می یابند. یافته های تحقیق اوتسی و همکاران (۲۰۰۶) حاکی از آن است که با افزایش توانایی روان شناختی و حمایت اجتماعی، استرس و احساس تنهایی کاهش یافته و سلامت روان و کیفیت زندگی افراد مطلوب می شود.
در این راستا نتایج ابراهیمی و همکاران نشان داد جانبازانی که کمترین میزان افسردگی را داشتند، به طور معنی داری از روش های مؤثر مقابله ای متمرکز بر مسئله به ویژه روش های رو ی آوردن به مذهب، مقابله فعال، برنامه ریزی، جستجوی حمایت اجتماعی و تفسیر مثبت استفاده می کردند. همچنین جانبازانی که بالاترین میزان نشانه های افسردگی را داشتند کمتر از جانبازانی که نشانه های افسردگی کمتری داشتند، از حمایت اجتماعی برخوردار بوده و کشمکش های میان فردی بیشتری را گزارش نمودند. همچنین اشتغال، اعزام داوطلبانه به جبهه ها (شاخصی از اعتقاد و تمرکز کنترل درونی )با نشانه های افسردگی کمتر رابطه داشت.بررسی ها نشا ن دهنده نقش مؤثر حمایت اجتماعی و شیو ه های مقابله ای ویژه در کاهش نشانه های افسردگی، احساس بهتر و تحمل پیامدهای بیماریها و آسیب های جدی است.
بررسی های بخشانی و همکاران نیز نشان داد که بین رویدادهای منفی زندگی و افسردگی، همبستگی مثبت و بین حمایت اجتماعی ادراک شده و افسردگی، همبستگی منفی وجود دارد. مقایسه میانگین رویدادهای استرس زا ی تجربه شده نشان داده که افراد افسرده رویدادها ی منفی بیشتر ی را تجربه می کنند. افزون برآن، میانگین حمایت اجتماعی ادراک شده نیز در افراد افسرده به طور معنی داری پائینتر از افراد غیرافسرده می باشد.
در تبیین این یافته ها ، می توان گفت که رویدادهای منفی زندگی در بروز یا تشدید افسردگی تاثیرگذار می باشند و حمایت اجتماعی در بروز یا تشدید آن نقش تعدیل کننده دارد. همچنین بین استرس ادراک شده ، حمایت ادراک شده و افسردگی رابطه معنی داری وجود دارد .
فرضیه فرعی اول : بین بعد شبکه حمایت اجتماعی با میزان افسردگی رابطه مستقیم وجود دارد.
با توجه به جدول ۵-۴ رابطه بعد شبکه حمایت اجتماعی با افسردگی (۵۳/-۰)، منفی و در سطح (۰۱/۰) معنی دار می باشد. با توجه به این یافته، فرضیه فوق مورد تأئید قرار می گیرد. این یافته نشان می دهد که هر چه قدر فرد شبکه اجتماعی بیشتری داشته باشد، مقدار افسردگی او کمتر خواهد بود و برعکس هرچه قدر جانبازان شبکه اجتماعی کمتری داشته باشند، میزان افسردگی آنان بیشتر خواهد بود.
نتایج به دست آمده با پژوهش زاهدی و همکاران (۱۳۹۳) ، چناری و همکاران (۱۳۹۲) کلاریس و همکاران(۱۳۸۵) همسو می باشد.
حمایت شبکه اجتماعی این نکته را در بر می گیرد که تا چه اندازه فرد ، در آن به طور رسمی یا غیر رسمی عضویت دارد تا در هنگام نیاز فرد را مساعدت و یاری کند. حمایت اجتماعی و میزان آن تابع روابط اجتماعی است. بستری که این روابط را برای فرد فراهم می کند جامعه است. جامعه زمینه ساز و بستر شکل گیری روابطی است که فرد می تواند داشته باشد.یکی از طریق روابط اجتماعی با دیگران و دیگری از طریق عضویت اجتماعی در اجتماعات، که این دو نحوه ارتباط با جامعه و دامنه روابط اجتماعی فرد را برای به دست آوردن حمایت اجتماعی تایید می کند. کاهش این دامنه، کاهش میزان حمایت اجتماعی را به دنبال دارد.
در این راستا ، نتایج زاهدی و همکاران نشان داد که خانواده مهمترین منبع کسب حمایت اجتماعی از نظر همسران جانبازان محسوب می شود.یافته های حاصل از این تحقیق نشان داد که هرچه همسران جانبازان از حمایت اجتماعی بالاتری برخوردار باشند، متناسب با آن از سلامت اجتماعی بالاتری خواهند بود.
بررسی های نشان داده توسط چناری و همکاران نشان داد که حمایت دوستان بالاترین همبستگی و حمایت افراد مهم ، کمترین همبستگی را با رفتارهای ارتقا دهنده نشان می دهد و بطور کلی بین حمایت اجتماعی به ویژه حمایت دوستان با رفتارهای ارتقا دهنده سلامت ارتباط وجود دارد.
همچنین کلاریس و همکاران به این نتیجه رسیدند که منابع حمایت اجتماعی که افراد از خانواده، دوستان و همکاران خود دریافت می کنند، اهمیت شان را به عنوان یک فرد مفید تغییر می دهد.
در تبیین این فرضیه می توان گفت که افرادی که حمایت اجتماعی از طریق خانواده، دوستان، افراد مهم و همکاران دریافت می کنند، از میران افسردگی کمتری رنج می برند.بنابراین ضرورت دارد که مداخلاتی از نوع حمایت اجتماعی از جمله حمایت عاطفی، جهت بهبود سلامت اجتماعی آنان صورت گیرد.
فرضیه فرعی دوم: بین بعد میزان رضایت مندی حمایت اجتماعی با میزان افسردگی رابطه مستقیم وجود دارد.
با مراجعه به جدول ۵-۴، در می یابیم که رابطه بعد رضایت مندی حمایت اجتماعی با افسردگی (۵۵/۰-)، منفی و در سطح (۰۱/۰) معنی دار می باشد. با توجه به این یافته، فرضیه فوق مورد تأئید قرار می گیرد. این یافته نشان می دهد که هر چه قدر فرد رضایت مندی حمایت اجتماعی بیشتری داشته باشد، مقدار افسردگی او کمتر خواهد بود و برعکس هرچه قدر جانبازا ن رضایت مندی حمایت اجتماعی کمتری داشته باشند، میزان افسردگی آنان بیشتر خواهد بود.
نتایج این پژوهش با پژوهش ویلکاس (۱۹۸۱) و علی پور و همکاران (۱۳۸۸) همسو است.
رضایتمندی و خشنودی نتیجه ادراکی است که انسان بر مبنای ارزیابی مثبت محیطی و تجربه فردی نسبت به جامعه خود بدست می آورد، بعبارت دیگر رضایت مندی پیامد احساسات و نگرشهای مثبت نسبت به موقعیت خود در جامعه است به طوری که این حالت مثبت به سلامت فیزیکی ، ارگانیکی و بهداشت روانی منجر شود.رضایت مندی اگر به شکل صحیحی ایجاد شده باشد می تواند به مرتبه بالاتری بنام تعهد اجتماعی ، که یک نگرش مستمرو وفادارانه نسبت به جامعه است منجر شود. انسان خشنود می تواند در عین حالی که رضایت مند است با عوامل نا خوشایند و فشارهای محیطی به سازگاری مثبت بپردازد.بنابراین خشنودی میتواند سازگاری را بدنبال داشته باشد ولیکن سازگاری لزوما به خشنودی نمی انجامد.
در بررسی پژوهش ویلکاس (۱۹۸۱) محقق به این نتیجه رسید که حمایت اجتماعی نقشی میانجی برای دو معیار اندازه گیری وقایع زندگی و پریشانی روانشناختی در رابطه وقایع زندگی و پریشانی روانی دارد. و همچنین در مطالعه ی علی پور و همکاران (۱۳۸۸) نتایج نشان داد که تمامی انواع حمایت های اجتماعی ( مادی، عاطفی، کارکردی و ساختاری ) با اضطراب و افسردگی رابطه معکوس و معناداری داشتند.همچنین یافته ها بیان می کنند که حمایت های مادی و ساختاری پیش بینی کننده های معنا داری برای افراد دارای اضطراب و حمایت های مادی پیش بینی کننده معناداری برای افراد افسرده است. نتایج نشان می دهد عوامل اجتماعی نقش مهم تعیین کننده در اختلالات روانی افراد دارد.
فرضیه فرعی سوم: بین مقابله مسأله مدار با میزان افسردگی رابطه مستقیم وجود دارد.
با توجه به جدول ۴- ۵ رابطه شیوه مقابله مسأله مدار با افسردگی (۴۴/۰-)، منفی و در سطح (۰۱/۰) معنی دار می باشد. با توجه به این یافته، فرضیه فوق مورد تأئید قرار می گیرد.
نتایج به دست آمده با پارسا منش و همکاران(۱۳۹۰) و اکوچکیان و همکاران (۱۳۸۷) و هالاماندرس و همکاران (۱۹۹۹) همسو می باشد .
راهبرد مسئله مدار مستلزم حصول اطلاعات درباره موقعیت تنش زا و پیامدها ی احتمالی آن است . افرادی که ازاین راهبرد استفاده می کنند، تلاش می کنند تا فعالیت های خود را با توجه به اهمیت آن اولویت بندی کنند و با مدیریت زمان به انجام به موقع فعالیت ها مبادرت می ورزند.
بررسی های پارسا منش و همکاران نشان داد که وقایع استرس زا انسان را از نظر هیجانی، شناختی و فیزیولوژیکی تحت تأثیر قرار می دهد، لذا برای سازگاری و تطابق با محیط، بشر نیازمند آگاهی و مجهز شدن به مهارت هایی است که او را در مقابله با استرس یاری کند، زیرا اگر استرس خارج از سطح تحمل شخص باشد، سلامتی او را به مخاطره می اندازد.
به یک سلسله پاسخ های پیچیده و متفاوت اشاره داردکه توسط بدن برای رویارویی با هر شرایطی ایجاد «پاسخ استرس » اصطلاح می شود. پاسخ استرس همیشه تا حدی فعال است تا ما را قادر سازد که بتوانیم با تغییرات روزمره محیط برخورد کنیم. وقتی که یک چالش یا یک تهدید جدید و یا غیرمعمول به وجود می آید، پاسخ استرس این اطمینان را به وجود می آورد که بدن همیشه در حالت آمادگی برای برخورد با آن ها قرار دارد. اما برای بدن به صرفه نخواهد بود که برای برخورد با تمام وقایع، از یک پاسخ استرس ثابت استفاده نماید؛ بنابراین فعال شدن پاسخ استرس در سطوح و درجات مختلف، ما را قادر خواهد ساخت که به بهترین شیوه عمل نماییم.
مطالعات اکوچکیان و همکاران بیانگر این بود که هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد استفاده از روش های موثر مقابله با استرس افزایش و استفاده از روش های غیر موثر کاهش می یابد.همچنین تحقیقات هالاماندرس نشان داد که روش های مقابله ای مسئله مدار به صورت مثبت با انگیزه موفقیت رابطه دارد. ارتباطات متعدد بین شخصیت و روش های مختلف مقابله با استرس امتحانات در تحقیق گزارش شده است.
در تبیین این فرضیه می توان گفت که هر چه قدر فرد از شیوه مقابله ای مسأله مدار بیشتری استفاده کند، مقدار افسردگی او کمتر خواهد بود و برعکس هرچه قدر جانبازان از شیوه مقابله ای مسأله مدار کمتری استفاده کنند، میزان افسردگی آنان بیشتر خواهد بود.
فرضیه فرعی چهارم: بین مقابله هیجان مدار با میزان افسردگی رابطه مستقیم وجود دارد.
با توجه به جدول ۴- ۵ رابطه شیوه مقابله هیجان مدار با افسردگی(۰/۴۶)، مثبت و در سطح (۰۱/۰) معنی دار می باشد. با توجه به این یافته، فرضیه فوق مورد تأئید قرار می گیرد.
نتایج به دست آمده با پژوهش رادی و همکاران (۱۳۹۲) و بومباردیر و همکاران (۱۹۹۰) هم سو می باشد.
راهبرد هیجان مدار مستلزم یافتن روش هایی برای کنترل هیجان ها و تلا ش برای امیدوار بودن به هنگام مواجهه با موقعیت های تنش زاست . افرادی که از این راهبرد استفاده می کنند، ضمن اینکه بر هیجانات خود کنترل دارند، ممکن است احساساتی چون خشم یا ناامید ی را نشان دهند.
پژوهش رادی و همکاران نشان داده که خوشبینی اسلامی، افسردگی و سبکهای مقابله دارای رابطه معنادار بوده و خوشبینی اسلامی و سبکهای مقابله شاخص خوبی برای پیشبینی افسردگی هستند. همچنین افراد دارای خوشبینی اسلامی، کمتر دچار افسردگی میشوند و در برخورد با رویدادهای تنشزا از مقابلههای مؤثر استفاده میکنند و همچنین مطالعات بومباردیر و همکاران بیان کرد که مقابله هیجان مدار به صورت مستقیم با سازگاری ضعیف روانی و افسردگی پس از کنترل رتبه دهی شدت علائم توسط پزشک رابطه مثبت دارد.
در تبیین این فرضیه می توان گفت که هر چه قدر فرد از شیوه مقابله ای هیجان مدار بیشتری استفاده کند، مقدار افسردگی او بیشتر خواهد بود و برعکس هرچه قدر جانبازان از شیوه مقابله ای هیجان مدار کمتری استفاده کنند، میزان افسردگی آنان کمتر خواهد بود.
فرضیه فرعی پنجم: بین مقابله اجتنابی مدار با میزان افسردگی رابطه مستقیم وجود دارد.
با توجه به جدول ۴- ۵ رابطه شیوه مقابله اجتنابی با افسردگی (۳۲/۰-)، مثبت و در سطح (۰۱/۰) معنی دار می باشد. با توجه به این یافته، فرضیه فوق مورد تأئید قرار می گیرد..
نتایج به دست آمده با پژوهش شعبان زاده و همکاران (۱۳۹۲) و افلاکسیر و همکاران ( ۲۰۱۰ ) همسو است.
راهبرد اجتناب مدار مستلزم انکار یا کوچک شمردن موقعیت های تنش زاست . افرادی که از این روش استفاده می کنند، هشیارانه تفکرات تنش زا را واپس رانی کرده و تفکرات دیگری را جایگزین آن می کنند.
در این راستا ، یافتههای شعبان زاده و همکاران ، بیانگر رابطه معنادار میان سبکهای مقابله با استرس و حمایت اجتماعی با کیفیت زندگی بود. نتایج همچنین نشان داد که متغیرهای سبک مقابله هیجانمدار، حمایت خانواده و سبک مقابله اجتنابی قادر به پیش بینی واریانس کیفیت زندگی می باشد.
همچنین بین حمایت اجتماعی و روش های مقابله با استرس (حمایت اجتماعی-عاطفی)ارتباط مستقیم و با روش های مقابله با استرس (پذیرش و تفکر آرزومندانه )ارتباط معکوس و معنی دار وجود دارد.هرچه حمایت اجتماعی بیشتر باشد استفاده از روش های موثر مقابله با استرس افزایش و استفاده از روش های غیر موثر کاهش می یابد.
همچنین پژوهش افلاکسیر و همکاران با عنوان نقش حمایت اجتماعی و راهکارهای مقابله ای بر سلامت روان گروهی از جانبازان ناتوان بود و به این نتیجه رسیدند که حمایت اجتماعی ، نقش مهمی در سلامت روان جانبازان ناتوان جسمی و نوع پیشرفته آن دارد.همچنین ناتوانی جسمی سلامت روان جانبازان را پیش بینی می کند اما نوع پیشرفته آن نقش مهمی در سلامت روان جانبازان ندارد.یافته ها نشان داد جانبازانی که از روش های مقابله ای استفاده می کنند وضعیت سلامت روانی بهتری دارند .
در تبیین این فرضیه می توان گفت که هر چه قدر فرد از شیوه مقابله ای اجتنابی کمتری استفاده کند، مقدار افسردگی او بیشتر خواهد بود و برعکس هرچه قدر جانبازان از شیوه مقابله ای اجتنابی بیشتری استفاده کنند، میزان افسردگی آنان کمتر خواهد بود.
۳-۵ محدودیت های تحقیق
به علت مشکلات اجرایی امکان انتخاب حجم نمونه بیشتری در این پژوهش نبود.
به علت مشکلاتی که محقق در اجرای آزمون مواجه شد،جانبازان زن به تعداد محدود بودند.
به علت نبود مراکز تخصصی ، به اجبار کلیه جانبازان بدون در نظر گرفتن درجه جانبازی، نوع مجروحیت و … مورد پژوهش قرار گرفتند .
منحصر بودن نمونه پژوهش به معلمان ابتدایی امکان تعمیمدهی به سایر معلمان را با محدودیت همراه میسازد.
عدم ایجاد فرهنگسازی و بستر سازی و ایجاد یک نظام ارزشی برای فعالیتهای تحقیقی در نزد جانبازان که موجب شده است افراد با بیحوصلگی و اطلاعات ناکافی در اجرای آن پروژه وادار به همکاری ناخواسته شوند.
علاوه بر محدویت های فوق عواملی مانند سبک زندگی ، درآمد ، جنسیت و … به عنوان متغیرهای مزاحم می توانند بر نتایج تحقیق تاثیر بگذارند که در این تحقیق تلاش شد از طریق کنترل های تحقیقی مانند انتخاب تصادفی نقش متغیرهای مزاحم کمتر شود .
زیبا عروس دولت را که از روز نخست، نامزد عیش سگالی است مشاطهی بخت کارساز، چهره به گلگونهی نشاط میطرازد و رعنا نگار اقبال را که از بدو ازل، خواستگاری فرخ فال است، آرایشگر طالع مدعاپرداز از حنای خون ادبار، دست نگارین میسازد. تازه بهار امید، گلشن گلشن میخندد و قد کشیده نهال امل، چمن چمن بار میبندد و بخت بلند، ناصیهی اعتبار میافروزد و فلک برای دفع گزند از اختر، سپند در مجمر میسوزد. چشم بد دور از شاه بیتاج و سریر عشق که مخزن چشمش سیم روان اشک بیپایان دارد و خزینهی سینهاش درم از زخم ناخن، سکه زده داغ فراوان. از آنجا که از دیرباز میخواست که از هواداری اقبال شکفته چهره، بلبلوار با گل رنگین ادای نازک مزاج حسن[۴۱۱]رنگ طرح، رنگیناختلاطی و پاکامتزاجی[۴۱۲] ساز کند و به پشتگرمی طالعِ رخساره برافروخته، پروانه کردار، بیتابانه بر گرد سر گردیدن شمع خورشید، ضیاء جمال آغاز. در این هنگام عشْرت انجام، که بهار حُسن، گلافشان گشته و جهان به کام دل، بلبلان حسن را در سر خیال جلوهگری افتاده و عشق را سودای آشوبگستری به سلسلهجنبانی شوق زنجیرخا و تحریک آرزومندی زورآزما. رسول والا نظر تیزرو چشم بینا را که فیضِ نظر نورالانوار یافته و به یک چشم زدن گرد گیتی شتافته، به پیغامگذاری و خواستگاری شاهد دلخواه خاطر پسندِ حُسن برگماشت و از این نوازش، پایهی شکوهش بلند گردانیده، عَلَم سربلندی برافراشت. دیدهی جهان دیده به امتثال فرمانبری، انگشت مژه بر چشم نهاده با[۴۱۳] پای نگاه از خانه بیرون برآمده، به هر کوچه و بازار دلفریب سحرکار شهر تمامزیب نیرنگباز صورت درآمده. نگاه دوربین را بلا گردان[۴۱۴] بلد شهرستان دیدار ساخت و در هر صورت به تعمق نظر پرداخت.[۴۱۵] برای صورت گرفتن نقش مدعا هر صورت به غور کار هر صورت رسیده. آخر کار، نظر به جمیع صور صورت سراپا معنیِ حُسن برگزید و از کمال شوق بر گرد والا نظری خویش گردید. هرچند ساده پرگار حسن از نگاه آشنای چشم دانست که باعث آمدنش چیست. لیک سر بر در تجامل[۴۱۶] زده بیتجویز شکوه و تمکین پرسید: که ای پریشان نظر چرا آمدهای و فرستندهات کیست؟[۴۱۷] زبان که گزارشگر مقاصد نهان[۴۱۸] است، از کار افتاده و به چشم سخن گو که اداکنندهی مطالب وجدان است نوبت به گفتار نکتههایی که طی لسان داشت، با هم آشنا شد و در یک طرفهالعین صد نکتهی سربستهی رمزی به هزار حسن ادا به پروانگی شوق نهانی و پشتگرمی نیاز[۴۱۹] غیابی[۴۲۰] شمع آشنایی روشنایی یافت و ظلمت بیگانگی، رخت کدورت بربسته، از آن بزم صفاآگین یکسو شتافت. حُسن مراد در لباس ایما خواسته و به زیور آداب[۴۲۱] آراسته. چشم را به جنبش مژگان، جواب به پیرایهی قبول پیراسته. نهفته از نهفتن و پنهان از نگفتن به گوش بشارت نیوش نگاهش گفت. در ادای مدعا زبان غمزه را به نیرنگسازی برگشاد و به اشارهی گوشهی ابرو، صد جهان سحرپردازی را سامان داده، فرستاده. پس از طیب دماغ از روایح عنبرآمیز گلشن رضا و تلوین چشم از نقوش دلاویز نگارستان مدعا با لبی از مژدهی مواصلت سرشار و با دلی شادکام[۴۲۲] در کنار، مراجعت نمود و دروازهی نشاطِ حصول مقصود بر روی عشق منتظر، چشم در راه و گوش بر آواز گشود. عشق از این افسون از راه گوش دمیده، بر حال نماند و آستین بر صبر و شکیبایی افشاند. از دست بیطاقتی دست به دامنش آویخت که آرام از دلش چون قرار خمارآلودگان به هوای وصال یوسف جمال، دل باخته و از کمال بیتابی شوق دیدار و نهایتِ انتظار وصال به بوی پیراهن نساخته، گریخت. ترانه شوقش رساانداز و سرهنگ مقام بیتابی گردیده و دست امیدش هوادار هزار رنگ گل چیدن رنگین گلشن کامیابی. نبض اضطرابش طپیدن آغاز کرد و چشم اشتیاقش پریدن ساز. چه گریبانها که به زبان نرفت و چه چاکها از جیب تا به دامان نرفت. به زودتر از زود به آرایش لباس کوشید، جامهی گلدوز به سرکاری جنون، سرانجام یافتهی داغ به بر کشید. کمر سربازی به کمر جان بست و برای جان نثاری[۴۲۳] بنان پنجه مژگان را از خون جگر رنگین ساخت که حنای نظربازان بدین رنگ شاید و موی ژولیده از سر فرو هشت که سِهرهی آشفتهحالان بدین گونه در خور نماید. هوا را پامال کرده که تخم این است و داغ را بر سر جا داد که افسرم چنین. به ترتیب آتشبازی پرداخت از مژه خون ریز[۴۲۴] گلریز و از آه شعلهخیز، آسمانی ساخت. اشک ستارهریزش به جای ستاره افشان بود و چهرهی اصفرش چون مهتاب برافروخته و درخشان. دست به سرانجام چراغان برآورد، در فانوس خیال هزاران شمع آرزو روشن کرد. آنگاه همعنان جهان جهان آشوب رای و همرکاب آسمان آشفته رای، بر سمند تیزگام آرزومندی سوار شد و بر مدعای دل و تمنای خاطر کامگار تمام راه را از نثار سرشک شادی، به گوهر گرفت و از انعکاس رخسارهی زرد به افشان زر چون آن برداشت را هنگام فرو داشت رسید و عشقِ جان در آستین رختِ بخت به آستان جانان کشید و این خبر فرحت اثر، گوش زدهی حُسن گردید. از نشاط، پیراهن پیراهن بر خویش بالید بل از وفور انبساط در تن نگنجید. به آئینی که دل میخواست به تقطیع آراستن پرداخت و سراپای خود به زیور آراست. با کمال حیاپروری در حجلهی آرایش نشست و از غرق شرم گرد رو پردهی مروارید بر چهره بست. در چشم خوش نگاه، سرمه ناز به روشی کشید که دلها از تیغِ سیه تابِ سنگِ سرمه کشیدهی غمزهاش دو نیمه گردید. خون نهفتهی پامال کردهی محبت از پای نازک جان فرسایش گل کرد که حنایش به این رنگ زیبا بود و از تاب بادهی نهان[۴۲۵] کشیده به شوق، چهرهاش هزار گلشن بار آورد که گلگونهاش بدین گونه شایسته مینمود. دست نگارین نازنین را به رنگی نگار بست که صحرا صحرا خار حسرت در دل گل شکست. از رشک لعل پارهای که در حلقه زرین گوشش جا گزید، یک جهان دل گرفتار حلقهی تمنا، سراپا خون گردید. از زیبایی بدر مخوف خلخالش، چشم خورشید حیران ماند و از حسرت گوشوارهی گوهرینش، چرخ، یک فلک پروین از دیده افشاند و از غیرت انگشترین او که رنگ نگینش آبروی خورشید برده، هلال در خون شفق رنگارنگ، غوطه خورده. نی نی چه میگویم زینت خداداد از بند زیور آزادش[۴۲۶] را آرایش بیاندازه داد. به زر دَه دهی هزاران هزار، هر هفت نهاد. گوهر را آبروی تازه بخشید و لعل را غازهی سرخرویی بر چهره کشید. از لباس رنگینش، گل، چمن چمن رنگ تشویر اندوخت و ارغوان به کاروان کاروان آتش حسرت سوخت. چون حمایل گلشن را به نظر آورد، عروس عشوهگر حمایل مجرّه در بر فلک را گلشن گلشن خجالت گل کرد. بخت سعید آیینهدار پیکرِ[۴۲۷] بهارِ نگارش شد و آرایش جاوید مشاطه رخسار صد چمن گل در کنارش. هرگاه بهار، گلافشان زیبایی خود مشاهده کرد، نهال قیامت خیز قامت[۴۲۸] او به آبیاری چشمهی آیینه، هزار گلشن گل عشوه بار آورد و چون رخسارهی تجلی فریبش بر او پرتو انداخت، آیینه از فرط گرمی او به رنگ آب منجمد از تاب خورشید گداخت. وقتی که چهره از نشاط وصال برافروخته در او دید، بسان صبح از جیب، آیینهی آفتاب درخشان و مهر تابان سرکشید. از عکس رخسار رنگین او سمن و گل[۴۲۹] در کنار گردید و بلورین جام از گلگونهی باده سرشار. از خیال چهرهی از حیا عرق کردهاش، آسمان لبریز اختر تابنده گشت و دریا مالامال گوهر ارزنده. در ساعت همایون، فرخنده شگون سعادتتوأم دولت همدم که خورشید انور، سرگرم تمنایش بود و سعد اکبر منتظر مقدم جهانآرایش. در انجمن اتحاد آن دو تابنده اختر را شرف اتصال بخشیدند و آن دو گوهر ارزنده را در سلک ازدواج کشیدند. گلشن نشاط تازه شد و ساز انبساط بلند آوازه. عشق والا همت از جان شیرین شکرریز گردید[۴۳۰] و از تشویر تهیدستی مانند شکر به آب آمیخته گداخت. نقد دل بیغش را رونما داد و از انفعال تنگمایگی، بسان آیینهی صیقل کشیده رو ساخت. چون چشم به دیدار نظر فریبش گشاد و به صد دل مفتون گشت. مصراع:
به یک دیدارش افتاد آنچه افتاد.
جان به جانان پیوست و تن از ملال تنهایی وا رفت.
رقعه چهارم (متضمن عدم مشاهده پادشاه به روز عید الضحی):
قربانی چشم بستهی عید قربان خیال، شهید دلخستهی حسرت طواف کعبهی محترم وصال. زخم به جان برداشته، تیغ دو دمهی لطف عتابآمیز[۴۳۱] و جگر به خون انباشته، شمشیر شهادتجوهرِ تغافل خونریز. صید زخم خورده در انتظار زخم دیگر هلاک گردیدهی حریم دل شکاری، شکار نیم بسمل چشم در راه و گوش بر آواز تشریف نامهربان نگاری. کفشک خستهی آبله در پای، دست[۴۳۲] جان در بدن گداز ناشکیبایی. سایبان سیهتاب داغ به سر بادیهی خورشید. قیامت، تاب[۴۳۳] جنون و رسوایی مغنّی[۴۳۴] سیر آهنگ رساانداز، حجاز نیاز، مقام شناسِ پردهی قانون سوز و گداز. خون تمنا به گردن گرفتهی مینای[۴۳۵] پاکبازی، تیغ به خون هوسآلودهی میدان املسوزی و هوسگدازی.[۴۳۶] خون سعی به باطل هدر کردهی راه دشوار گذار تمنا، قدم بر دم شمشیر نهادهی طریق صعبگذار مدعا. کامیاب چاشنی لذت ذوق مجلس ناکامی، سیر چشم کاسه سرشار بزم خونابه آشامی. که چون چشم قربانی آیینهدار حیرانی است و به رنگ موج شهید آرام دشمن،[۴۳۷] سلسلهجنبان پریشانی تا چهار ارکان عناصرش به ریاست در راه پایهی طلب به سر میشتابد و تا داعی اجل را لبیک اجابت نگفته رو از کعبهی مراد نمیتابد و از حرمان دریافت عید وصال که چاشنی لذت طرب به کام جان مشتاق[۴۳۸] میرساند، صبح عید را نمودار شام حسرت نصیبانِ داغ به دل و یأسسرشتان امیدگسل میداند و از بدو ازل، خمیر پیکرش به آب تیغ سرشتهاند و از روز نخست، سرنوشتش به خط جوهر شمشیر نوشته. اگر نفس در گلویش از سرمه سیاه بختی گره نگردیدی، نالهی جان سوز حسرت گذارش[۴۳۹] به گوشِ[۴۴۰] ساکنان ناف زمین رسیدی. به آب زمزم چشم تر پاکدامن، وضو ساخته و کعبهی دل اخلاص منزل را از بت پندار هستی پرداخته. تارک اعتبار و فرق افتخار را از سجدهی آن آستان کعبهمطاف شرافت مکان، برافراخته، ناصیهی[۴۴۱] اقبال از گرد آن عتبهی والارتبه برافروخته و صبح عیدکردار، سرمایهی نور و صفا اندوخته. به یاوری توفیق از بتخانهی خودپرستی به در جسته و از جلد بدن برآمده احرام زیارت کعبهی جان بسته. گوناگون لوازم مبارکباد و رنگارنگ مراسم تهنیت که خامه را رنگین میسازد و نامه را نگارخانه چین سازد. معروضپرستان را حریم بندگی و ثابتقدمان عرفات[۴۴۲] سرافکندگی. کعبهی مراد اهل نیاز و مربعنشین چار بالش ناز. شهسوار در عرصهی فتنهگری سبک جولان، قاتل سردمهر با ستم گرمخو[۴۴۳] از کرده ناپشیمان. که یک جهان دل محبتگزین قربان نیم نازش گردیده و صد هزار جان نازنین، فدای یک عشوهی[۴۴۴] نیرنگ سازش تا تیغ نگاه او، طرح خونریز[۴۴۵] ساز داده. عید قربان چون قربانیان، دَیِت بِحل کرده، خط به خون خویشتن باز داده. قدم بر راه محبت به سهو نیز نهادن[۴۴۶] و طریق مدارا به غلط هم سپردن در مذهبش گناه است و به رنگ موج خون شهید آرام دشمن نگاه[۴۴۷] و خون گرفتهای که خویش را بر شمشیر نگاهش زده از او تا اجلِ دم تیغ آبدار راه عید قربان از عرصهی خون ریزش، رنگین نسخه برده و موج خون از جوش ننشسته، شهیدان مضطرب نیم بسمل عنان به دست دَمَش سپرده موج جیحون خون قتیلانش به چرخ هفتم رسیده و زحل به رنگ داغ لاله جگرگون در خون غلطیده، زلفش بر گرد کعبهی رخ، تتق عنبرین فرو هشته و خالَش تخم حسرت در دل حجرالاسود گشته. بس که خوی[۴۴۸] رنگ آمیزش ستیزهجو[۴۴۹] است، گل خونین کفن در چمنزار از شهیدان اوست. عید قربان قربانیِ تیغ نگاه خونریزش، کعبهی محترم، سیاه پوشیدهی شوق همرنگی زلفِ سیاهِ دلاویزش. زمان حضور[۴۵۰] موفورالسرورش با عید برابر و طواف در صفا پرورش با حج اکبر همسر میدارد، دوگانه شکر و سپاس این موهبت عظمی به درگاه یگانه دادار گام بخش، به جا میآورد. به خانهی خدای کعبه[۴۵۱] قسم و به پیغمبر حجازی سوگند که در این روز چهرهی امیدافروز که در هر مقام، ساز نشاط سیر[۴۵۲] آهنگ بلندآوازه است و به هر رهگذر اسباب انبساط زیاده از اندازه. بیغبار قدم لطافت پرور، کاشانهی دیدهی بلا دیده، صفایی ندارد و بیحضور مسرتگستر، خانهی دل، کدورت منزل هوای جانافزایی. قانون عشرتم را تارتار گسیخته است و طنبور فرحتم را بند بند از هم ریخته. حبّذا بخت کارساز و فرّخا اقبال مدعا پرداز. بیدلی که از ادراک دولت ملازمت والا به ساز و برگ مطلب دلخواه رسیده و ساغرِ سرشار امید و پیالهی لبریز، آرزو، به کام جان کشیده. این حسرت، نصیب خار تمنا در پا رفتهای که با بینوایی از سرزنش خار مغیلان بادیهی نایافت دولت وصال[۴۵۳] سراسر قدم ریش است، از راه تشویر گل نکردن غنچهی امل چون غنچهی نشکفته لاله، داغ به دل سر در پیش.
این حرمان روزی چه خونابها که از رشک کامیابی حلقه به گوشانِ بزم وصالِ حاضر و نظربازان بیزحمت[۴۵۴] اغیار بر روی یار ناظر، نمیآشامد[۴۵۵] و اگر حال بدین گونه ماند، نمیداند[۴۵۶] که کار چه رنگ سر برکشد[۴۵۷] و کدام صورت گیرد و تا کجا انجامد. تا مقدم عیش عید سعید، نشاطآفرین است و دلهای اندوهگین از آمدنش طربقرین. هر روز[۴۵۸] سعادت اندوزان بزم حضور، هر صبح، صبحِ عید و هر روز، روز نوروز و هر شب چون شب لیلهالقدر به فیوضات فرخنده و خرم[۴۵۹] و با فرحت جاوید همدم و با عشرت مدام توأم باد.
رقعهی پنجم (در شکایت هجران):
پشت به دیوار نشستهی کدورتکدهی الم[۴۶۰] پشت از پشته پشته بار شکستهی اندوه و غم. نظر بر پشت پا دوختهی انفعال، دست به هم ندادن طالع بر گرد سرگردیدن، رو به دیوار آوردهی خجالت، رو نیافتن از اقبال رخت بخت بر آن آستان کشیدن. پشت پا بر اسباب زدهی دکان دکان[۴۶۱] زیب تعلق ناآشنا رویِ بازارِ بسیار خریدارِ تملق، پشتریش، سینه افگار، خارا بالین خارنشتر[۴۶۲] بستر، کار به اغیار یک رو کرده در طلب یار در به در. پشت به کوه دادهی میدان ثابت قدمی و وفاداری، پشت دست بر زمین عجز نهادهی عرصهی جاننثاری. که در دکان یار[۴۶۳] فروشش، متاع پشت و رو یکسان اخلاص بیریا، مهیاست، دل خواهش دنیا در پس پشت افکندهاش، به آئین آیینه زر در قفاست. با سیر چشمی بر خوان قناعت از بن دندان[۴۶۴] از کباب نمک بخت شور سرشته لخت جگر، طرف بسته و پشت دست بر دهان طمع تیز دندانِ گرسنه چشم زده یک یک دندانش شکسته. از پشتی دل روشن که به کردار شمع، پشت و رو ندارد و رعایت اخلاص،[۴۶۵] حضور غیبت را همدم[۴۶۶] و هم چشم نمیشمارد.[۴۶۷] و در موقف ادب مانند شمع به ادای لوازم قیام بندگی، پرداخته و چون شعله از باد، پشت نیاز به سجدهی سرافکندگی خم ساخته. به عزّ عِرض پشت تعظیم به خدمت حضور روکش صفوتکدهی طور، خم کردگان و روی نیاز به آن آستان تجلیقرین نورافشان آوردگان. پشت و پناه زیبای قوتالظهر رعنایی که آسمان پشت خم کردهی سنگینی بار کوه با سنگ عشق، عربدهساز اوست و خورشید پشت بر تافتهی تاب آتش قهر برقشرر حوصله سوز طاقتگداز او. تا تُرک چشمش کمین گشاده و کمان کشیده بر پشت زمین کف خاکی نیست که در آن از کُشته، پشته در خاک و خون نغلطیده و خال لبش که از پشت مسیحازاد به مقتضای اَلوَلَدُ سرٌّ لِأبیه در اعجاز جانبخشی داد، داده. خال بر پشت چشمش جا نگزیده بلکه[۴۶۸] از فرط لطافت و صفا، عکس مردمک از آن نمودار گردیده. صبا در چمن هر سحر بر بوی سواریش، لبریز شوق عماری گل بر پشت کشیدن و گل نازنین او سرشار ذوق[۴۶۹] خارخار آرزوی غنچهی مراد گل کردن و گلبن امید سبز گردیدن. گل طراوت لبریز رویش، بهارآرا و خار سرتیز[۴۷۰] مژگانش از پشت خارا، گذارا. استغنا از تغافل بلندش والا شکوه و تمکین از وقار گرانبارش پشت به کوه. دیوار حریم حرمت از پشتیبانی عصمتش بر پا و صحن صفوتکدهی تقدس از پرتو حُسن پاکش، لبریز نور و صفا.
به آبیاری عرق چهرهی حیا پرورش، آب بر روی آزرم، به پشتگرمی چشم کم نگاهش، پشت حیا، گرم. کاکلش ماری است که خارپشت شانه، خدمتکار اوست. زلفش طاوسی است که بازِ دل، شکار او میرساند. پشت و روی نامهی اتحاد علامه را از الفاظ شعلهناک و معانی سوزان، مشرفستان صد فلک خورشید قیامت میگرداند. به پشتگرمی شعله زبان به فروزشگری چراغ مدعا میپردازد. از سحرکاری و نیرنگسازی به باد دامن نفس آتشین شمع، مطلب روشن میسازد. به پشتی[۴۷۱] رگ ابرِ قلم ماجرای دیدهی طوفان در بغل که ابر از حبابش آب گردیده بر روی آب میآرد و شرح اشکباری چشم به حرور آستین که طوفان از گریبانش سرکشیده، مینگارد. که چشم این هوادارِ دور از آن گوهر یکدانه، سیلِ اشکِ محیط رشک بر آبی سر داده که دریا به دستبردش[۴۷۲] از صدف، پشت و دست عجز بر زمین نهاده. در این بهار طربْ سرشار که گلبانگ عندلیب در گنبد رنگین گل پیچیده و گلبن که در موسم برگریز باد، از خارپشت شانه[۴۷۳] میداد از فیض آب و هوا، نمودار دُم طاوس گردیده. گل شکفتهرو به رنگین ادایی آورده و نرگس نیم باز از ناز[۴۷۴] پشت چشم نازک کرده. لب جویبار لطافت بار، به رنگ پشت لب نوخطان سبز گردیده و پشت شاخسار پر انوار[۴۷۵] مانند پشت کهنناسوران، خمیده. تا گلشن، عکس رنگین چهرهی خود در تک چشمه انداخته، پشت آیینه، آب روی آیینهرویانِ گلچین[۴۷۶] را از خجالت تر ساخته. اگر در این فصل طراوتآگین، استعارهی تازگی از گلشن نماید، خارپشت درشت بر حور سمن سینه گلبدن پیرهن، زبان بیغاره گشاید. دور از گلشن وصال، کار این سر در هوای خار تمنا[۴۷۷] به پا که بسان ارغوان از شبنم دندان بر جگر افشرده، هر لحظه پشت دست دریغ[۴۷۸] به دندان گزیدن است و کردار این غنچه خاطر، خارخار شوق در دل که از غم چون گل پژمرده[۴۷۹] خون در رگش مرده، هر سحر بر بوی[۴۸۰] مژدهی مواصلت، پشت پای برید صبا خاریدن تا از گردش سپهر کوژپشت شعبده آئین و حقهباز مهرهچین بند بندِ سست پیوندِ ترکیبِ این ناتوانِ خمیده پشت، از هم بگسیخته و مهرهای همسلک پشتش از یکدیگر بریخته. از گران بار پندار هستی سبکدوش است، پشت بر بتخانه خودپرستی کرده، در راه کعبه وصال سختکوش. اگر صد قویپشت سپهر آفت با ستم همپشت گشته، به کین برخیزند، عنان این پا بر جایِ میدان وفا نتوانند پیچانید و اگر صدهزار نیروی زمین کینه با مهر کارکرده، غبار نقار برانگیزند، روی این خاکسار از سمت آن آستان زمینْ آسمان، نتوانند گردانید. جگر این نزار کمان[۴۸۱] پشت که آب باران اشکش از سر گذشته در جدایی آن تیر قامت از تیر باران حوادث چرخ چون جگر هدف، سوراخ گشته، به روشی پشتش از ناتوانی، خمیدن ساز کرده. که فلک مشعبد در کاسه زانوی او از مهرهی پشت، مهرهگردانی آغاز کرده. این ناخن کبودِ دی ماه از سرد مهری آسمان ستم چون ماه انگشتنما و مجروحرخسارِ ناخن سخت جان[۴۸۲] بر جفا که مقدار یک پشت ناخن نقد مدعا به دستش نرسیده. بس که از جفای فراق قیامت[۴۸۳] توأمان سختی کشیده همه تن ناخنوار، استخوان گردیده. این قوی ضعیفِ پشْت به دیوار مانده در راه انتظار به روشنی نشسته که پس از مرگ، غبارش به صد صرصر از جا خیزد و این گریان، سیل گریهی خونین از چشم گشاده بدانگونه پشت زمین را نقش خون نبسته که بعد عمرها به هزاران باران فرو ریزد. این بینوای خمیدهپشت بیساز و برگ تا جدا از بزم وصال با حرمان جگرسوز همداستان است، از گوشمالی ستم فلکِ خارج آهنگِ کج ادا، به آئین تار چنگ شکستهپشت، هر رگ بر تنش خروشان و به رنگی ناتوانی در رگ و پیاش نقش بسته که پشت این چلهنشین بیغولهی تنهایی، بسان پشت کمان شکسته، این سر به صحرا دادهی عشق شورانگیز تا در دشت غم، قدم سنجی گزیده، بس که خار در پا[۴۸۴] خلیده از پشت پایش سرکشیده، پشت پایش نمودار خار[۴۸۵] گردیده. الحق عشق باری است که بر سر هر که افتد، تیغهی پشتش از بار لاغری نمودار گردد و محبت، آتشی است که به هر که درگیرد، پوست بر تنش چون پوست پلنگ داغدار شود.
هر بیجگری که در آشوبکار[۴۸۶] عشق از تیغ فسان داده و شمشیر بر چرخ کشیدهی محبت، زخمی بر رو نداشت، در معرکه مردان، چشم از پشت پای خجالت بر نتواند داشت و عَلَم سرخروی بر نتواند افراشت. قدم در محشر نبرد محبت ننهاده که در معرکهی مردآزمای عشق پشت نموده. چه سان رو به مردان کارزار تواند نمود و نقد دل در بازار مهر از دست نداده که در چهار سوی اخلاص، متاع گران ارزش دلافگاری[۴۸۷] به صد جان خرید نکرده. روبهروی جوانمردان، اعتبار غازی[۴۸۸] چگونه زبان به لاف همت تواند گشود. قسم به صانعی که صُنعش، زین زرین هلال بر پشت شبدیز شب بسته و بار عظیمش پشت بُختی کوهکوهان فلک شکسته. در صحرای عدل او[۴۸۹] شیر با رنگ همرنگ و موی پشت بره را شانه از پنجهی گرگ تیز چنگ. که پشت بارگی طاقتم از کثرت بار غم، ریش است و قدم بُختی تجملم از فرط گامزنی بر خارزار محنت، لبالب از نیشتر و مالامال از نیش. دوران سپهر آشتیگری کرده[۴۹۰] رو به ستیزه و آویزه نهاده، به قوت بازوی قوی نیرو، پشتم بر زمین آورده. هرگاه زمانهی خونخوار پلنگخو دست[۴۹۱] شفقت بر سرم میگذارد به پشت خار پنجهی خونریز، پشت داغم میخارد. دور از آن آیینه رخسار آیینه پشت و روی برابر[۴۹۲] دلم زنگاری است و جدا از آن بهارِ[۴۹۳] حُسن، چشم سمن سیمایم، آیینهدار اشک گلناری. به الطاف قادری که چون عنایتش رسم حمایت گزیند، به پشت گَرمیش خس از هزار کاروان آتش، زبان نبیند. مستظهر و قویپشتم که دست رد بر سینهی امید این آرزو لبریزِ تمنا سرشار ننهند و از هر دست که باشد در یک چشم زدن صورت مراد به وجه احسن در نظرم جلوه دهد. تا آیینهی پشت و رو یکسان صبح به مصقلهی خط شعاعی مهر، در صفاکاری است، آیینهی دلِ پشت بر بهشت کردگان بزم حضور لامعالنور، روی زنگ کدورت و ملال مبیناد و تا تیر دعای ضعیفان کمانپشت، بر هدف اجابتکاری است، خدنگ ارادت رو به آستان آوردگان به آماج مقصود رساناد و نعل سمند آسمانسِیرَت باد کار دو جهان بیمدد غیرت باد عمری چو بنای این کهن دیرت باد. آغاز خوش و عاقبت خیر باد.[۴۹۴]
رقعه ششم (در وصف معشوق):
از چشم افکنده نگاه آشنا، از نظر افتادهی غمزهی نظر فریبادا. سر به صحرا دادهی وحشی نگاه، چشمهی خون از چشم گشادهی حسرت جانکاه. نگاه بر پشت پا دوختهی انفعال جانفشانی، روشن سواد نسخهی سحر سامری چینپیشانی. آتش به خرمن زدهی نگاه حسرتآلود، خانه به سیلاب دادهی اشک چشم قلزمآمود. هلاک طرز نظر فریبگونهی حیای غضبی، خراب ادای دلرباییِ نگاهگوشهی چشمی و خنده زیر لبی. نگاه آشنای بیگانه از هوش، آب از سر گذشتهی گریه شورانگیز بحر جوش. که جانبِ دنیا و مافیها، هیچ رو نگه نداشته و نظر به دو جهان نکرده. دامن به صد خون جگر به دست افتاده، یگانه دوست از کف نگذاشته. خامه از مژگان و سیاهی از مردمک دیده و حریر از پردهی چشم میسازد و به جلوهگری صورت مدعا در نظر کیمیا اثر منظوران نگاه مهربانی و خوشنشینان منظر لطف پنهانی. نظریافتهی فیض نورالانوار، هم چشم نگاه چشم اعتبار. وحشی نگاه رم آهو فریب، لطافت بدن پردهی چشم جامهزیب. لطافت سرشت بر دوش نگاه جا کرده، نظر فریب از منظر چشم سر برآورده. بیگانهی نگاهِ غرور آشنا، نظربار شاهد استغنا. نقاب بر چهره بستهی تار نگاه تقدس آیین، حُلّه در برافکندهی پردهی چشم پاکبین. منظورِ نظرِ دوربینان، نگاه از کونین برگرفته، مقبولِ خاطر از هر دو عالم وارستگان. در پینظر نرفته که خاشاک راهش از مژگان حور بهتر است و غبار درش را کُحلالجواهر نگاه غِلمان گفتن محل نظر میپردازد، به دیده افروز روشنایی و نگاهآموز چشم بینایی سوگند از آن باز که به نگاه از آن رخسار صفاآگین مهر دیدار که پا لغزنگاه بینش دستگاه است، حرمان نصیب گردیده، چشم زدنی یکسر مژگان نور و صفا و روشنی در منظر چشم ندیده. لحظهای نیست که خیال آن هم چشم نور نگاه، چون نور در دیده به چشم جان حاضر نیست. دیدهی دل اخلاصْ منزل در خلوتکدهی خیال بر روی دلآرایَش، ناظر نه، بس که در خیال وصال آن لوتگر گنج حسن محو تماشا است، نگاه گرسنه چشمم، سرخیل یک جهان دیدهای گداست.
رقعه هفتم (به محمدخان نوشته)
داعی حقیقی ظهوری چون صاحب را صاحب خُلق محمدی میداند به اذن فحوای کلام سطری چند در بیان شطری از احوال خود مرقوم میگرداند. زهی اقبال که به امرار نظر فیض اثر سعادت بر آن پرتو اندازد و خوشا سعادت که زبان درّ افشانِ طلاقتْ بیان به خواندن آن پردازد. عرضه آنکه غالباً به موقف عرض رسانیده که بنده میخواهد که تخفیف تصدیع دهد و درهای تشویش بر روی روزگار نگشاید و زیاده از این آن آستانِ زمین آسمان را از جبهه نفرساید. در این فکرم که به چه طرز به عرض رسیده و به چه دستور مذکور گردیده. چرا که بعد از پاس هنگام هنگامهبندی، عرض مدعا را از فریبندگی ادا ناچار است و بیان احوال شوربختان شیرینکاری در کار. امید که ترکیب کلمات اظهارش، موافق طبع لطیف و نغمهی قانون تذکارش ملایم شمع شیرین افتاده باشد. آه اگر از آن عرضداشت این معنی مستفاد شده باشد که میخواهم از سراسیمگی حرص به جهت تحصیل چند درهم موهوم، پای سلاست بر سنگ ملامت راه گجرات زنم و از تاب طمع، خود را در دوزخ حرمان مجلس بهشت نشان افکنم. هیهات، هیهات. مصراع:
گدایان تو دارا همتانند
قطعه:
گر ز بستان منت آید باد | رد کنم عطر بر گل و ریحان |
رگ نجنبیده بر تن هوسم | گشته گر گنج شایگان باران |
به استغنای فقیر قسم که جواب کتابتی که از آنجا آمده اینچنین نوشته شده که آن انعام را بهدست آورده پامال تاراج احمدنگر تصور کردهام، اگر برسد در شکر خواهم افزود و اگر نیاید، شکایتی نخواهد بود. فرد:
سیر چشمانه اختلاط کند | هر که بر خوان تو بود مهمان |
اینکه در تفکر سفر خروار پای غم در دل تنگ بر هم چیده، به حرف رفتن، لبِ بیگناه را در شکنجهی عذاب کشیده. برای آن است که مبادا از رهگذر فضولیها که سرشت طینت فقر است، غبار نقاری بر خاطر عاطر خداوند نشیند و جان ناتوان از غم و الم بیند آنچه بیند. مصراع: یارب آن روز نبیند هرگز.
فرد:
اگر روزی دلت از من بگیرد | ز غمناکی به تن جانم بمیرد |
رفتن کمینه را وجهی دیگر است که بیان آن را کمال خسّت و دنائت لازم است بلکه خواری و بیاعتباری بر آن قایم. اگر بر باید خاست، به زیر تیغ خجالت باید نشست و اگر به اظهار آن لب باید گشاد و چیزی که دیده بر باید بست قبح اِفشایَش نه به مرتبهای است که به حُسن ادا در اخفای آن تواند کوشید و عیب گفتگویش نه به مثابهای است که به هنر رمز و ایمان توان پوشید. مجملاً معمایی است که چون بشکافند از وی این بیرون میآید که زر میخواهم و بیشتر میخواهم. زهی شرمساری، مصراع: یا رب از عالم بیفتد احتیاج.
به جمعی که تازه در پریشانی افتادهاند آشنایی قدیم دارم. نوشیدنی، گرسنگی دارند و پوشیدنی، برهنگی. نه دیدهای که حال ایشان را بدان صورت توان دید و نه قدرتی که دوستی زیر بار مدد چرخ توانم کشید. از بیسامانی منزل خود چه گویم که در آن نه آفتابه شکستهای است که دست از غم طعام توانم شُست، نه گلیم کهنه که پا به اندازهی آن توان دراز کرد. در بیوقت که از همه جا در نماز، طمع قبلهی بیجاپور است و در بیجاپور انعام و اکرام مختصر در آن قدوهی جمهور خوشنما نیست. در بازار دریوزه بساط ابرام انداختن و مطلب بیش از بیش خود را کم از کم جد ساختن پیش از آنکه از حاسدان، طعن گرانی بشنوم، سبکروحانه خود را در مخاطره هجران میاندازم و بالضرورت به وداع امن و امان پردازم. غالباً روزگار هنوز از سر تقصیر فقیر نگذشته و آنچه کرده از خود راضی نشده. نمیدانم مرا به کجا برد و چرا برد. إنشاءالله خیر باشد. شکر الطاف و اعطایی که بندهی خود را به آن سرفراز و ممتاز ساختهاند. حدّ زبان و اندازه بیان نیست و دامن افشانی نسیم التفات، چهرهی امید را از گرد یأس پاک کرده، زخمهای کاری دل به مراهم مراحم اسفاق رو به بهی آورده و تعظیم و تکریم به طریقی واقع شد که از روی بالادستی که سالها در دل متمکن بوده، در مجلس عالی به کرسی نشانیدم و تفقد و نوازش به نوعی ظهور یافت که جهت عرض مهّمات در کوچه و بازار بسیاری را در عنان اعتبار دوانیدم. مصراع: بلند باد که نامم بلند شد.
چون به ذکر التفات خداوند زمان به هنر خودنمایی برآمده، اگر خطبهی خودستایی در اظهار بعضی خصایص خود ادا نمایم، بیجا نیست. مدح چاکر نیز مدح صاحب است. الحمدالله هرجا که چراغ آشنایی روشن ساختم در پاس آن، مغز استخوان گداختم و نمک احسان هر که روزی خوردهام تمام عمر به شکر شکرش کام و زبان پروردهام. الشکرالله که از جامه خانهی موهبت واهب العطایات به تشریف گرانمایهی وفا مُشرفم و در مجمع بالانشینان پیشگاه محبت و مهر، به صدرنشینی مکلف. هرگز حکایتی نگویم که صدق بر آن لب یَصدِقُنا نفرساید و هیچگاه به وعده زبان نگشایم که بر وفای آن سخنی آید. پنجهی مذلت طمع به قوت ضعیف حرص برتافتهام و درستی از شایستگی و آبرو از خاکساری یافتهام. بر نسخهی تصحیح دعایم بلغ خامهی اجابت است و غلغله گوش ثنایم در اطراف تعالیم شهرت.
در ابتدا لازم است، تعریفی از اشتغال ارائه شود؛اشتغال به«مجموعه فعالیت هایی که در یک دوره معین انجام شود و در مقابل آن مزدی پرداخت گردد» اطلاق شده است.[۹۸۲] بر اساس این تعریف، زنان شاغل افرادی محسوب می شوند که در قبال دستمزدی حتی در دوره ای کوتاه ولی معین به فعالیت بپردازند. بدین ترتیب بسیاری از زنان که در خانه مشغول به کار می باشند از این حوزه خارج می شوند، در حالی که مؤثرترین نقش زن در خانه و در کنار فرزندان ایفا می شود.
-
-
- تقسیم زنان به بانوان و دوشیزگان
-
بانوان را با معیار تعهدات پس از ازدواج می توان به دو گروه تقسیم نمود؛ آنانی که دارای مسئولیت اداره خانواده هستند و در نقش مهم همسری و مادری حضور دارند و عده ای دیگر برکنار از این مسئولیت می باشند.
-
-
- توجه به سطوح شغلی
-
امروزه تقریباً همه دیدگاه ها پذیرفته اند که زن می تواند در صحنه جامعه حاضر شود و با پذیرش شغل و مسئولیت های اجتماعی، به فعالیت هایی در این زمینه بپردازد. اما آن چه مورد اختلاف است محدوده و دائره این اشتغال است و این سؤال مطرح می گردد که آیا مردان و زنان می توانند در همه سطوح شغلی وارد شوند؟ به عبارتی دیگر آیا آن ها توان یکسان در انجام تمام مشاغل و حرفه ها را دارند؟ یا انجام فعالیت های مختلف، نیازمند ابزار جسمانی و روحانی مختص خود می باشد؟
-
-
- جایگاه زنان در عرصه اجتماع
-
و در انتها لازم است به میزان بهره گیری زنان از زاویه مشاغل مختلف دقت شود؛بدین معنا که در صورت ورود زنان درعرصه اجتماع به آنان به عنوان یک مهره اصلی جامعه نگاه می شود یا عضوی فرعی که در هر لحظه قابل کنار گذاشتن است؟ و در صورتی که از توانمندی های او استفاده می شود به چه میزان از مزایای شغل خود بهره مند می گردد؟ به اندازه زمان و نوع فعالیت یا محروم ازمساوات و برابری !
در پاسخ به سؤالات اخیر باید گفت:
در جهان غرب گرچه از لحاظ تئوری و نظری توان جنس مؤنث را در انجام انواع مشاغل و حرفه ها پذیرفته اند! اما در مقام عمل، عدم آمادگی و پذیرش کارفرمایان و صاحبان صنایع در خصوص فعالیت زنان به اثبات رسیده و نارضایتی بانوان از تبعیض های موجود در انتخاب مشاغل و دستمزد نسبت به مردان قابل شهود است.
صاحبنظران برای تبیین وضع نامساعد زنان از حیث اشتغال و تبعیض موجود درعدم پذیرش آن ها توسط کارفرمایان به عنوان نیروی کار فعال و ثابت به طرح سه نظریه پرداخته اند:
۱-بازدهی پایین کار
به عقیده کارفرمایان، مسئولیت های خانوادگی، نیروی جسمانی ضعیف، عدم آموزش فنی، عدم حضور در ساعات طولانی و غیبت از کار به صورت طبیعی از بازدهی کار زنان می کاهد.
۲-تجزیه بازار کار
برخی معتقدند دو نوع شغل کاملاً متمایز در بازار کار وجود دارد؛
۴-۱-۶-۱- تعریف نابرابری آموزشی
ت۶م۶: هرگاه عموم مردم و افراد جامعه از امکانات، تجهیزات، هزینه ها و اعتبارات به گونهای عادلانه نه مساوی بهرهمند نباشند، نابرابری آموزشی رخ داده است.
به اعتقاد مصاحبهشونده، عوامل نابرابری آموزشی در دو بُعد درونسازمانی و برونسازمانی اتفاق میافتد.
۴-۱-۶-۲- عوامل ایجادکنندهی نابرابری آموزشی
ن۱م۶
نگاه بیرونی به آموزش و پرورش: زمانی که از بیرون به مجموعهی آموزش و پرورش مثلاً معلم به عنوان یک فرد با جایگاه اجتماعی خوب نگاه میشود ولی به لحاظ اقتصادی و معیشتی نگاه مثبتی نیست یا در دهکهای بالای جامعه قرار نمیگیرد، قاعدتاً این نوع نگاه به سیستم انتقال داده میشود. ازاینرو یکی از مسایل مهمی که منجر به نابرابری آموزشی میگردد همین نوع نگاههاست.
ن۲م۶
اعتبارات نابرابر: اعتبارات نابرابر به دوگونه توزیع و تخصیص داده میشود:
ن۲الف م۶
موقعیت اجتماعی و طبقاتی آموزش و پرورش: اعتباراتی که به آموزش و پرورش داده میشود بخش عمدهای از این اعتبارات صرف مخارج و هزینه های و حقوق پرسنل میشود و همین اعتبارات به نسبت نهادها و سازمانهایی که در سطح جامعه وجود دارد متفاوت است. به عبارتی اعتبارات آموزش و پرورش به نسبت نهادهای دیگر عادلانه نیست.
ن۲ب م۶
فرایند دیوانسالاری و بوروکراسی اداری آموزش و پرورش: بخش دیگری از اعتبارات آموزش و پرورش مربوط به معادلات درون سیستمی است. در این فرایند بوروکراتیک و سیستم متمرکز دیوانسالارانه که اوجش وزارتخانه و بعد ادارات کل و سازمانها است, عمدهی انرژیهای آموزش و پرورش را به خود اختصاص میدهد و در بخشهای بوروکراتیک هزینه میکند. مطمیناً این فرایند در بحث نابرابری آموزشی بیتاثیر نخواهد بود و بهجای اینکه انرژیها در بخشهای کارشناسی و آموزشی هزینه شود، اینگونه به هدر میرود.
ن۳م۶
تمرکزگرایی مدیریتی در کل سیستم: از آنجا که کشور ایران به لحاظ تاریخی، قومی، اجتماعی و فرهنگی بسیار متنوع و متفاوت است بنابراین طراحی و برنامه ریزی آموزشی بسیار پیچیدهتر میشودبه عنوان مثال در کشور ما قومیتها و اقوام مختلفی داریم اما کسی که در تهران برنامه ریزی میکند، نگاهش به حوزهی پیرامون خودش است و نمیتواند دیگر اقوام و قومیتها را درک کند از اینرو این گفتمان مرکز پیرامون باید آرام آرام به سمت تمرکززدایی پیش برود اما آنچه که مانع میشود، ناخودآگاه ذهنی است که در مقابلش مقاومت میکند.
ن۴م۶
فرهنگ و اندیشه های نابرابر: ناخودآگاه ذهنی ما در مقابل تمرکززدایی مقاومت نشان میدهد آنهم به علل فرهنگی و اجتماعی یعنی درواقع مهمترین عامل در بحث مدیریت نابرابری آموزشی که متاثر از نگاه فرهنگی و اجتماعی ما است، در وصلههای ذهن و درواقع فرهنگ ما وجود دارد.
ن۵م۶
سیاستگذاریها: در آموزش و پرورش نابرابری وجود ندارد. اگر در آموزش و پرورش نابرابری میبینیم متاثر از حوزه های دیگر است. یکی از این حوزه ها، حوزهی سیاستگذاری است. مثلاً اگر در شهر تهران سطح آموزش و کیفیت آموزشی بسیار عالی و قابل مقایسه با سایر مناطق نیست به دلیل سیاستگذاریهایی است که وزارتخانه انجام میدهد. در حوزهی سیاستگذاری رسمی، استانداردها تاثیری ندارد.
ن۶م۶
عدم مشارکت اجتماعی: هر منطقهای که به لحاظ مشارکت جمعی فعال باشند مسلماً چون مطالبات بیشتری خواهند داشت از امکانات و بهرهمندیهای زیادی برخوردار میشوند. اما یکی از عوامل نابرابری عدم مشارکت جمعی افراد در یک منطقه است که از آنها امکانات و تجهیزات را سلب میکند.
ن۷م۶
مدارس خاص: پدیدهای به نام مدارس خاص میتواند عامل نابرابری آموزشی باشد البته تا زمانی که استانداردهایمان را در مدارس عمومی به شاخصهای معقول و قابل قبول نرسانیم ناگزیر به تاسیس مدارس خاص هستیم و همین مدارس خاص تبعیضاتی را به همراه دارد به این صورت که همهی امکانات و تجهیزات و توجهات به سمت مدارس خاص میرود. از طرفی این شعار هست که نخبهپروری نکنیم ولی این اتفاق رخ میدهد و این امر عین نابرابری آموزشی است. از طرفی هم بعد از نخبهپروری، نخبهکشی میکنیم.
ن۸م۶
نقض در آموزش و عمل: معادلات درون سیستمی که منجر به نابرابری آموزشی میشود که ما از طرفی سند تحول بنیادین را با قابلیت مانور بالاطراحی میکنیم اما به عمل که میرسیم ناتوان و عاجز هستیم. مثلاً در مباحث عقیدتی میان مدرسه و خانواده یا جامعه تعارض و تضاد وجود دارد.
ن۹م۶
معادلات درونسازمانی: بخشی از معادلات درونسازمانی زایندهی نابرابری آموزشی است که این معادلات حوزه های مختلفی را دربرمیگیرد.
ن۹الف م۶: جذب نیروی انسانی
ن۹ب م۶: فرهنگ عمومی مردم
ن۹پ م۶: رفتارهای سازمانی
ن۹ت م۶: مسایل اجتماعی
منظور از مسایل اجتماعی، کالازدگی ارزشها و ارزشهای ابزاری است که از جامعه به درون سیستم آموزش و پرورش انتقال مییابد.
در بحث از فرهنگ عمومی باید خاطرنشان کرد که به دلیل تنوع حاملان آموزش و پرورش و به واسطهی تنوع و تکثری که در این نهاد بیش از هر نهاد دیگری وجود دارد، ارزشها، خردهفرهنگها و خردههنجارهای متنوع و متکثر هم وجود دارد ازاینرو نقاط اشتراک، افتراق و تضاد هم وجود دارد بنابراین طبقات مختلفی که در جامعه وجود دارد در آموزش و پرورش نیز وجود دارد. در نتیجه باید دید که آیا همهی محتوای آموزشی، اهداف، برنامهریزیها و غیره، همهی افراد را مورد خطاب قرار میدهد یا تنها عدهای خاص مخاطبان آموزش و پرورش هستند.
ن۱۰م۶
جامعه: تمام نابرابریهایی که در آموزش و پرورش وجود دارد لز.ماً زایندهی خود آموزش و پرورش نیست بلکه بخشی از آن توسط جامعه به آموزش و پرورش تحمیل میشود.
ن۱۱م۶
فقدان مدیریت آموزشی قدرتمند و کلان: زمانی که مدیریت کلانی در آموزش و پرورش باشد میتواند همه چیز را در خودش لحاظ کند. مدیریت بحران، مدیریت ارزشها و مدیریت برابری فرصتها صورت میگیرد. از اینرو نگاه آموزش و پرورش نگاهی نتاثر از ارزشها و باورها میشود و نسخههایی که میپیچد نسخه های فرسودهای نخواهد بود که با نظام ارزشی تعارض داشته باشد و در این صورت است که اهداف عملی خواهند شد.
۴-۱-۶-۳- پیامدهای نابرابری آموزشی از مصاحبه شماره شش
پ۱م۶: تربیت نشدن انسان مدنی
پ۲م۶: فقدان نگاه جهانشمول
پ۳م۶: انسانهای شکاک و مردد
پ۴م۶: به حاشیه رفتن قومیتها و اقلیتها
۴-۱-۷- نکات کلیدی مطرحشده در متن مصاحبه شماره هفت
عناصر نابرابری آموزشی
نکات کلیدی
در چندین دهه گذشته، سلامتی یک حق بشری و هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است. یعنی، سلامتی برای ارضا نیازهای اساسی انسان لازم است و باید در دسترس همه انسانها قرار گیرد. کیفیت زندگی مفهوم وسیعتری از سلامتی است. شاید بتوان مجموعهای از رفاه جسمانی، روانی و اجتماعی که به وسیله شخص یا گروهی از افراد درک میشود مانند شادی، رضایت و افتخار، سلامت وتندرستی، موقعیتهای اقتصادی، فرصتهای آموزشی و خلاقیت را به عنوان کیفیت زندگی دانست. شیوه زندگی ارتباط نزدیکی با سلامتی دارد. به هر حال نکته مهم در این تعریف رفاه جسمانی، روانی واجتماعی است که چیزی جز تعریف سلامتی نیست. در واقع سلامتی در مرکز مفهوم زندگی قرار دارد(واعظ موسوی، ۱۳۸۱).
سلامتی موضوعی مهمی و اساسی است که در کیفیت زندگی نقش دارد و دامنه آن بسیار گستردهتر از رهائی از بیماریهاست. سلامتی مطلوب شامل خوب بودن از نظر جسمانی، روحی، عاطفی، اجتماعی، ذهنی و با توجه به محدودیتهای وراثتی و توانائیهای شخصی هر فرد میباشد. اهمیت هر یک از این ابعاد در سلامتی بدن به یک اندازه است(مختاری،۱۳۸۶ ). همچنین سلامتی ابعاد متعددی دارد که هر کدام از ابعاد آن میتواند کیفیت زندگی موثر باشد و انسانها از آن رو به سلامتی اهمیت میدهند که بر روند زندگی و آسایش آنها تاثیر میگذارد و از طرفی سلامتی و کیفیت زندگی دارای رابطه دو طرفه است، به طوری که اختلال در وضعیت سلامت موجب مشکلات بهداشتی شده و مشکلات بهداشتی نیز بر روی کیفیت زندگی موثر است(مهرابی دلجو، ۱۳۹۰).
بیش از ۵۰ سال پیش سازمان جهانی بهداشت سلامتی را به عنوان آزاد بودن از هر گونه بیماری و شرایط ناتوانی تعریف میکرد. در سالهای اخیر کارشناسان سلامت عمومی، سلامتی را به عنوان حس بهزیستی و کیفیت زندگی تعریف کردند. پژوهشهای سال ۲۰۱۰ روی افراد سالم، میزان فعالیت روزانه (عملکرد مطلوب، کار معنادار و مشارکت در جامعه) را به عنوان شاخصی از سلامتی استفاده میکنند(مختاری، ۱۳۸۶). آنچه که دانش امروزی بدان توجه میکند، تنها طولانیکردن دوران زندگی نیست، بلکه باید توجه داشت که سالهای اضافی عمر انسان در نهایت آرامش و سلامت جسمی و روانی سپری گردد و در صورتی که چنین شرایطی تامین نشود، پیشرفتهای علمی برای تأمین زندگی طولانیتر، بینتیجه و مخاطرآمیز خواهد شد(حبیبی سولا، ۱۳۸۶).
ورزش و فعالیتبدنی نقش بسیار مهمی در سلامت عمومی مردم دارد و یک عنصر حیاتی در جوامع امروزی است و باعث افزایش کیفیت زندگی میشود. بیماری و ناتوانی که در اثر بی تحرکی ایجاد میشود، باعث افزایش رنجهای بشری میشود و به کیفیت زندگی انسان آسیب میرساند. مردمی که به سبک زندگی غیر فعال دارند، خطر ابتلا به یک سری از بیماریهای قلبی عروقی وغیره را افزایش میدهند(مهرابی دلجو، ۱۳۹۰).
قرنهاست که مردم در جستجوی زندگی خوب بودند. در این جستجو، سوال اصلی این بود که کیفیت یک زندگی سالم چیست؟ مدلهای مفهومی«کیفیت زندگی»، پدیدهای نسبتاً جدید و اکثراً همراه با تفکر در به اره اهداف توسعه بودند و حوزه های سلامتی، کار، اقتصادی- اجتماعی، روحی-روانی و خانوادگی را در برمی گرفت. ارتقای سطح کیفیت زندگی در گرو ارتقای سطح سلامت است. آنچه که مورد قبول تمامی متفکران در حیطه رضایتمندی از زندگی است،احساس سلامت و خوب بودن است و تنها با این احساس، بشر میتواند پویا و سازنده باشد و خلاقیتهایش را به منصه ظهور برساند(امین شکوری، ۱۳۸۸).
درصد کمی از مردم به این باور رسیدهاند که از ساعات کار خود کاسته و برای حفظ تندرستی و سلامتی و کسب نشاط و لذت به وررزش بپردازند. البته به جرات میتوان گفت با گذشت زمان، درصد بیشتری از مردم معتقد به بهبود کیفیت زندگی میشوند و شکی نیست رسیدن به این باور مستلزم داشتن تحصیلات عالیه، تجربه مفید و تغییر دیدگاه ها و جهانبینی کلی افراد است. بهبود نسبی کیفی زندگی و ایجاد رفاه اجتماعی بیشتر، زمینه مناسب تفکر و یافتن راه های بهتر زیستن را فراهم میسازد(تندنویس، ۱۳۸۱).
در جهان صنعتی کنونی، کشورها حدوداً بین ۴تا ۱۴ در صد تولید ناخالص داخلی خود را صرف مراقبتهای بهداشتی میکنند که این موضوع بیانگر اهمیت فراوان سیاست گذاریهای سلامت[۱۴] طبق معیارهای جهانی، سلامتی تنها جنبه های جسمانی را دربر نمیگیرد و سازمان جهانی بهداشت، سلامتی را «حالتی تعریف میکند که در آن فرد از نظر روانی، عاطفی و اجتماعی کاملاً سالم است و در او نشانهای از بیماری و رنجوری مشاهده نمیشود. بنابراین در ارزیابی سلامتی، نباید صرفاً به شاخصهای سنتی سلامتی یعنی نرخ مرگ و میر و نرخ ابتلای به بیماری توجه کرد، بلکه باید ادراکی را مورد توجه قرار داد که افراد از کیفیت زندگیشان دارند. کیفیت زندگی از مهمترین مولفه های مفهوم کلی بهداشت محسوب میشود. به گونهای که به عقیده هنکلیف[۱۵] و همکاران(۱۹۹۳) برای تعیین نیازهای حیطه سلامت و ارتقای سطح سلامتی افراد، کیفیت زندگی آنها را مورد بررسی قرار میدهند(سلطانی، ۱۳۸۹).
فاسینو[۱۶](۲۰۰۲) در خصوص بررسی کیفیت زندگی اظهار میکند امروزه کیفیت زندگی یک شاخص اساسی محسوب میشود و از آنجا که کیفیت زندگی ابعاد متعددی مانند جنبه های فیزیولوژیک، عملکرد و وجود فرد را در بر میگیرد،توجه به آن از اهمیت خاصی برخوردار است و برای ارزیابی صحیح کیفیت زندگی باید به ابعاد فوق توجه شود(خورسندی، ۱۳۸۹).
در جهان معاصر، جوانان با دشواریهای گوناگونی روبه رو هستند. دامنه این دشواریها از انتخاب حرفه تا گذراندن اوقات فراغت کشیده شده است. تغییر وتحولات فراوانی که در سالهای اخیر به وقوع پیوسته، تصمیم گیری در امور مختلف را مشکلتر کرده است. اقتصاد ملی در حال تحول است و باعث بروز مسائلی مانندکسر بودجه، تورم، مشکلات درون شهری، بیکاری و کسر درآمدها شده است. تکنولوژی، تحولاتی را در محیط کار ایجاد کرده است و نگرانی از آلودگی محیط زیست، موجب ظهور و کاربرد اصول حفاظتی در برابر صدا، تشعشع، و آلودگی و تخریب زمین، جنگلها و آبراهها شده است.
نگرانی از روند تعلیم و تربیت جوانان، اصلاح طلبی در تعلیم و تربیت را به دنبال داشته است. رشد دانش در سالهای اخیر و پیشرفتهای پیش بینی شده آینده در زمینه اطلاعات و تکنولوژی، مربیان تعلیم و تربیت را بر آن داشته است تا بر یادگیری مستمر و مادام العمر پافشاری کنند.تحولات سالهای اخیر در فرهنگ کشورها بر تربیت بدنی و ورزش نیز تاثیر گذاشته است و مردم شاهد گرایش کلیه طبقات اجتماعی به ورزش هستند. افراد زیادی از کلیه ردههای سنی به انواع فعالیتهای بدنی مشغولند و شمار تماشاگران رویدادهای ورزشی رو به رشد است. فروش تجهیزات ورزشی در حال جهش است. مسابقات ورزشی پوشش جهانی پیدا کرده است و مردم در کلیه ردههای سنی و با قابلیتهای مختلف، با انواع ورزشها و فعالیتهای جسمانی آشنا هستند. آنان همچنین به یادگیری مهارتها تمایل نشان میدهند.
جنبش های مختلف ورزشی، موجب آگاهی مردم از مسئولیتهای خود در قبال تندرستی و جلب توجه آنان به نقش آمادگی جسمانی و تندرستی در نیل به سطح بالاتری از رفاه و بهزیستی شده است. علاقه عموم مردم به ورزش موجب رشد فعالیتهای ورزشی در آموزشگاهها و خارج از آن برای کلیه ردههای سنی شده است. جوانان به ورزش و فعالیت بدنی علاقه مندند و در نتیجه، بسیاری از آنان به دنبال راهی برای شرکت در فعالیتهای جدی ورزشی هستند. برخی از آنان ورزش را به عنوان یک حرفه مینگرند و برخی دیگر به دنبال یک حرفه در ورزش هستند.
دولتها نیز برای سرمایه گذاری در بخش ورزش، یا ترغیب بخش خصوصی به این امر به اطلاعاتی نیازمندند که بر پایه پژوهش بنا شده باشد (واعظ موسوی، ۱۳۷۹). این سوال که ورزش چه کاری برای مردم انجام میدهد در هر جامعهای مطرح است.شاید طرح این سوال اساسی در جامعه ما،که در ابتدای راه سرمایه گذاریهای در زمینه ورزش است،شایستهتر باشد. در این پژوهش محقق با بهره گرفتن از ابعاد مختلف پرسشنامه کیفیت زندگی،تلاش کرده است تا ارتباط و نقش شرکت در ورزش و به ویژه ورزش همگانی را روی کیفیت زندگی بررسی نماید؛
بنابر این، ابتدا لازم است که ویژگیهای کیفیت زندگی مشخص شود:
کیفیت زندگی به طور خاص و دقیق، چگونگی زندگی افراد را نشان میدهد.
کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی است، دامنه وسیعی از ابعاد زندگی را در بر میگیرد و بر توصیف حوزههای مختلف زندگی متمرکز است. از این رو، حوزههایی مانند موقعیت اقتصادی، اشتغال، سلامتی،خانواده، تحصیلات، زندگی اجتماعی و مشارکت اجتماعی از اجزا یا متغیرهای کیفیت زندگی میباشند.
کیفیت زندگی با بهره گرفتن از هر دو مقیاس درونی و بیرونی اندازه گیری میشود. این روش هم شرایط زندگی درونی و هم بهزیستی بیرونی را منعکس میکند و ارتباط بین این دو بعد را نشان میدهد. براساس این ویژگی، بینشی را که مردم نسبت به شرایط بیرونی زندگی و احساساتی که درباره زندگی دارند، درک کاملی از کیفیت زندگی را نشان میدهد (۱۹۹۲، Zhanl).
یکی از مفاهیمی که با رفاه و سلامتی یکسان فرض شده است،کیفیت زندگی میباشد (قهرمانی، ۱۳۸۵). کیفیت زندگی به سلامت کلی اشخاص و اطرافیان او و شرایطی که جامعه برای افراد ایجاد میکند و همینطور واکنش درونی افراد به محیطشان مربوط میشود. البته شرایط ساختاری جامعه، زمانی بر کیفیت زندگی فرد اثر میگذارند که به مدت طولانی بر زندگی فرد حاکم باشند. کیفیت زندگی به طور نسبی در سالهای اخیر برای توجه به اینکه مردم چطور فکر میکنند ؟ چه چیزی میخواهند؟ و به چه چیزی نیاز دارند ؟مطرح شده است. تعریف مردم از محیطی که درآن زندگی میکنند زمانی اهمیت پیدا میکند که آنها اطلاعاتی درباره شرایط موجود، ارزشها، انتظارات و آرزوها داشته باشند.
کیفیت زندگی به درک و احساس افراد و گروهها از میزان بر آورده شدن نیازهایشان و فرصتهای دسترسی آنها به این آرزو و خواستهها تعریف شده است. کیفیت زندگی یک عامل ذاتی چند بعدی است که ترکیبی از عوامل شناختی (رضایت ) و احساسی (شادی) میباشد(باقیانی مقدم، ۱۳۸۵).
بیشتر نویسندگان عقیده دارند کیفیت زندگی یک مفهوم چند بعدی، ذهنی و پویا است که با گذشت زمان و با توجه به موقعیت تغییر میکند. این ماهیت پویای کیفیت زندگی به محققان کمک میکند که بتوانند با انجام تحقیقاتی درباره راهبردهای بهبود کیفیت زندگی افراد، زمینههای زندگی بهتری را برای آنها فراهم کنند (Raised،۲۰۰۱).
به طور کلی سه حیطه مهم در کیفیت زندگی شامل بعد جسمانی، روانی و اجتماعی وجود دارد. بعد جسمانی به درک فرد از توانائی انجام فعالیتهای روزانه و به انرژی فرد بستگی دارد. بعد اجتماعی به انزوا، وابستگی، روابط با خانواده و فامیل و شرایط محیطهای اجتماعی دیگر وابسته است و بالاخره بعد روانی در ارتباط با مفاهیم روانی و هیجانی است ودر آن مسائلی مانند افسردگی و ترس، خشم و سعادت، خوشی و اضطراب مطرح میشود(Cimillery، ۱۹۹۹).
پژوهش های اولیه در زمینه کیفیت زندگی، فقط رفاه مادی را مورد بررسی قرار میدادند؛ اما پژوهشهای بعدی نشان دادند که تنها جنبه مادی تعیین کننده کیفیت زندگی نیست و متغیرهای دیگری به کیفیت زندگی اضافه شد. در پرسشنامه کیفیت زندگی[۱۷]،۱۵ بعد یا متغیر برای کیفیت زندگی مشخص شده است که با ۱۹۲ سوال، کیفیت زندگی فرد را میسنجد. این پرسشنامه یک مقیاس خود سنجی است و علاوه بر ۱۵ مقیاس اصلی دارای یک مقیاس مقبولیت اجتماعی میباشد و نمره کلی کیفیت زندگی نیز از آن حاصل میشود. این ۱۵ بعد به شرح ذیل بررسی شده است:
در بعد رفاه مادی،[۱۸]افراد امکانات زندگی خود را به لحاظ اقتصادی خوب و قابل پذیرش میدانند، محیط زندگی آنان آرام و تمیز است و درآمدشان برای تأمین نیازهایشان کافی است. از نظر رفاه جسمانی[۱۹] افراد از سلامتی خوبی برخوردارند، و برای حفظ سلامتی خود از فعالیتها و در مواقع لازم از خدمات حرفهای در این خصوص استفاده میکنند.
رشد شخصی[۲۰] نیز کیفیت زندگی را نشان میدهد.بر این اساس افراد دارای مزاجی ایمن و متعادل هستند، خوش مشربند و دارای اهدافی قابل دستیابی اند که در صورت نیاز قابل تغییر نیز میباشند.
روابط خانوادگی[۲۱] شاخص چهارم کیفیت زندگی است که در آن افراد روابط خود را با همسرشان باز، تعاملی، مبتنی بر بیان احساسات، حل مسأله، تقسیم مسئولیت، روابط جنسی خوب و استقلال منطقی میبینند. در بعد روابط والد و کودک،[۲۲]افراد با فرزندان خود نزدیکند، رابطه خوبی با آنها دارند و از رویکرد انضباطی مدلل، آرام و همسان استفاده میکنند. از نظر روابط گسترده خانوادگی[۲۳]،وقتی زندگی دارای کیفیت است که افراد به طور فعال روابط خوبی را با بستگان حفظ میکنند که با تعاملات معنادار، حمایت متقابل و حل مسأله همراه است.
نهایتا در روابط فراخانوادگی[۲۴]،افراد فعالانه در پی تعاملات اجتماعیاند و برای حفظ شمار زیادی از دوستیها که با حمایت اجتماعی، عاطفی و رشد همراه است تلاش میکنند.
در رفتار نوع دوستی[۲۵]،افراد در قالب اعطای وام، انجام تبلیغات و مشارکت در سازمانهای خیریه یا داوطلبانه به دیگران کمک میکنند.
در بعد رفتار سیاسی[۲۶] افراد در جریان رویدادهای جاری، فعالیتهای سیاسی و دولتی هستند و در خلال انتخابات وارد فرایند مشارکت سیاسی میشوند.
در رفتار خلاق/ زیبایی شناختی هنری[۲۷]، افراد خود را درگیر فعالیتهای فرهنگی (بازیها، فیلمها، موزهها و غیره) میکنند، کارهای هنری را میخرند و دارای سرگرمیهایی هستند.
ویژگیهای شغلی[۲۸] نیز به عنوان شاخص کیفیت زندگی محسوب میشود.بر این اساس افراد شغل خود را متنوع، جالب و چالش بر انگیز میدانند. محیط کارشان انتظارات آنها را برآورده میکند و محل کار آنها از سیاست گذاری و شهرت خوب و پرسنل حمایت کننده برخوردار است.
در بعد روابط شغلی[۲۹] افراد با پرسنل مافوق و زیر دست خود رابطه خوبی دارند و احساس میکند که مافوق بلاواسطه آنها دارای مهارتهای بین فردی عالی است. در بعد رضایت شغلی[۳۰] نیز افراد بیان میکنند که حقوق و مزایای خوبی دارند، دارای فرصت ترقی و دیگر تقویت کنندههای غیر مالی، نظیر فرصتهای مشارکت، تشویق و آموزش هستند.
در بعد مقبولیت اجتماعی[۳۱] افراد ویژگیهای مثبتی برای خود قایلند و خود را مقبول دیگران میدانند.
از نظر میزان فعالیت ورزشی[۳۲] افراد به ورزش علاقه مندند، در رویدادهای ورزشی حضور مییابند و مرتب ورزش میکنند
نهایتا در بعد رفتار تعطیلی (اوقات فراغت)[۳۳]، افراد در سال حداقل یک بار به تعطیلات میروند، از طراحی برنامههای انعطاف پذیر برای تعطیلات لذت میبرند، و میتوانند در طی تعطیلات آرامش یابند و نگرانیهایشان را فراموش کنند (واعظ موسوی، ۱۳۸۵).
تاریخچه کیفیت زندگی
ریشههای تاریخی استفاده از عبارت کیفیت زندگی را میتوان در آثار کلاسیک ارسطو که مربوط به سال ۳۳۰ قبل از مسیح است، یافت. وی در اصول اخلاقی کلاسیک از رابطه بین کیفیت زندگی هنگام شادی و ارزشهای ذهنی افراد سخن میگوید.(مختاری،نظری،۱۳۸۹، ۱۵). آغاز بحث کیفیت زندگی به زمان ارسطو باز میگردد که در کتاب نیکو ماخس به موضوع سعادت انسانی میپردازد اینکه سعادت چیست ؟ عبارت از چه فعالیتهایی است و چگونه میتوان سعادتمند شد ؟
او زندگی خوب را معادل شادکامی[۳۴] در نظر میگیرد و در عین حال به تفاوت این مفهوم در افرادمختلف می پردازدو ذکر میکند سلامتی که باعث رضایت مندی در یک فرد بیمار میشود با ثروت که فرد فقیری را شاد میکند یکسان نیست و بیان میدارد که شادکامی نه تنها برای افراد مختلف معانی متفاوتی دارد بلکه برای یک فرد نیز در شرایط متفاوت معنی یکسانی نخواهد داشت.
عبارت کیفیت زندگی دورههای تاریخی زیادی را پشت سر گذاشته است و تغییرات مختلفی در مورد آن صورت گرفته است. این عبارت علایق شخصی، تجارب، احساسات، دیدگاهها و عقاید راجع به ابعاد فلسفی، فرهنگی، معنوی، روانشناسی،مالی و…زندگی روزمره را شامل میشود.
علاقه مندی به بررسی عوامل موثر بر خشنودی و رفاه انسان پیشینهای طولانی در تاریخ زندگی بشر دارد.در واقع اینکه چگونه باید و میتوان زیست که بهترین منفعت را از زندگی کسب کرد.شاید به قدمت توانایی آدمی برای اندیشه در مورد آینده و عبرت گرفتن از گذشته باشد.(بهمنی،۱۳۸۹،ص: ۳۶)
کیفیت زندگی در حدود ۴۰ سال پیش در آمریکا معرفی شد و علوم اجتماعی پرچمدار روح و سنجش آن شد. در اواخر قرن۲۰ موضوع کیفیت زندگی در علوم اجتماعی بیشتر مورد توجه و اهمیت قرار گرفت و در سال ۱۹۵۵ با تاسیس جامعه بین المللی برای تحقیق درباره کیفیت ندگی، اینگونه تحقیقات نهادینه شدند.(مختاری و نظری،۱۳۸۹،ص: ۱۷)
در طی ربع قرن آخر قرن بیستم تاکنون پژوهشگران متعددی در مورد کیفیت زندگی و تعادل آن با ویژگیهای گوناگون انسانها اظهار نظر کردهاند.به عنوان مثال از اوایل گسترش مفهوم کیفیت زندگی، برخی صاحب نظران توسعه آتی در مراقبت از سلامت جسمانی و روانی را در گرو توجه روزافزون به راهبردهای پیشگیری اولیه با هدف توسع کیفیت زندگی افراد دانستند(مختاری و نظری،۱۳۸۹، ص: ۱۸).
شالوک معتقد است که علاقه به بحث کیفیت زندگی به لحاظ تاریخی از ۴ زمینه ریشه میگیرد:
۱.بازنگری در این باور که پیشرفتهای علمی و پزشکی و تکنولوژیک به تنهایی میتواند خوشبختی و بهزیستی بشر را فراهم کنند و در عوض توجه به این مسیله که احساس بهزیستی شخصی، خانوادگی و اجتماعی در صورتی تحقق میابد که پیشرفتهای مذکور با ارزشها، ادراکات و شرایط محیط زیست مساعدی همراه شوند.
۲.تغییر نگرش از خدمات مبتنی بر اجتماع به سبب سنجش نتایج و پیامدهای زندگی فرد در اجتماع.
۳.افزایش قدرت مصرف کنندگان و شکل گیری جنبشهای تامین کننده حقوق بیماران و تاکید این جنبشها بر برنامه ریزی شخص محور، توجه به پیامدهای شخص برنامههای رفاهی و دولتی و توجه به حق تعیین سرنوشت خود و غیره.
۴.پیدایش تغییرات جامعه شناختی که جنبههای عینی و ذهنی کیفیت زندگی را معرفی کرد و ویژگیهای فردی و شخصی این مفهوم را مورد تاکید قرار داده است.(ربانی و کیانپور،۱۳۸۶، ص: ۷۱)
رویکرد آکادمیک به کیفیت زندگی از سال ۱۹۲۰ میلادی یعنی زمانی که پیگو در کتاب خود به نام اقتصاد و رفاه به این موضوع پرداخت سیر تازهای یافت.
از دهه ۱۹۳۰ محققان آمریکایی به ارزیابی کیفیت زندگی در مناطق مختلف کشور خود پرداختند و پس از آن این مفهوم مورد توجه دانشمندان علوم روان شناسی، اقتصاد، سیاست، جامعه شناسی، پزشکی به صورت یک موضوع میان رشتهای قرار گرفت.
تا دهه۱۹۷۰ کیفیت زندگی اساسا معطوف به انگارههای مادی و پیامد رشد اقتصادی در نظر گرفته میشد. از دهه۱۹۷۰ در نتیجه ظهور آثار منفی حاصل از رشد اقتصادی از سویی و پیدایش نظریه توسعه پایدار از سویی دیگر،کیفیت زندگی ابعاد و پنداشتی اجتماعیتر پیدا کرد و مسایل مانند توزیع پیامدهای حاصل از رشد،حفظ منابع طبیعی و محیط زیست و…..را در بر میگرفت و به طور جدی به عنوان هدف اصلی توسعه وارد مباحث برنامه ریزی شد و در دهه ۱۹۹۰ نیز آغاز بحث از کیفیت زندگی اجتماعی با تاکید بر سازههای اجتماعی همچون سرمایه اجتماعی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی و……بود.(غفاری و امیدی،۱۳۸۸،ص: ۳).
تعاریف موجود از کیفیت زندگی