بند سوم: مهر المتعه
«هرگاه مهر در عقد ذکر نشده باشد و شوهر قبل از نزدیکی و تعیین مهر زن خود را طلاق دهد زن مستحق مهر المتعه خواهد بود» (ماده ۱۰۹۳ ق.م.) بنابر این مهر المتعه، مهری است که در صورت وقوع طلاق قبل از نزدیکی و نیز قبل از تعیین مهر به زوجه تعلق میگیرد و بر ذمه مرد مستقر می شود.
سوالی که در این خصوص مطرح می شود آن است که آیا در صورت فوت یکی از زوجین یا فسخ نکاح نیز مهر المتعه به زوجه تعلق خواهد گرفت؟ ماده ۱۰۹۳ ق.م. صرفاً به طلاق قبل از نزدیکی تصریح نموده است و در خصوص سایر اسباب انحلال نکاح سکوت نموده است. به نظر میرسد مهر المتعه صرفا ناظر بر طلاق قبل از نزدیکی باشد چرا که زوجه بدون ذکر مهر مستحق مهر نمی باشد و همانطور که پیش از این آمد با نزدیکی، نسبت به مهر المثل که جنبه جبران خسارت دارد ذیحق میگردد. بنابر این در دوران پیش از نزدیکی هیچ سبب قراردادی و یا غیر قراردادی برای استحقاق نسبت به مهر وجود ندارد و ماده ۱۰۹۳ مبین فرضی استثنائی است و در موضع تردید باید به قدر متیقن که در موضوع حاضر، صرفاً طلاق است، اکتفا نمود.
سوال دیگر این است که آیا مهر المتعه ناظر به بطلان مهر یا شرط عدم مهر نیز میباشد؟ به نظر میرسد شرط عدم مهر با عدم ذکر مهر آثار واحدی دارد چرا که از لحاظ منطقی عدم دلیل، دلیل عدم است.[۱۰۹] در فقه و حقوق نیز، به هر دو مورد فوق (عدم ذکر مهر و شرط عدم مهر) تفویض بضع گفته می شود که در ماده ۱۰۸۷ ق.م. ذکر شده است.
اما قطعاً ماده ۱۰۹۳ ناظر به مورد بطلان مهر نیست چرا که بطلان مهر با عدم ذکر مهر واحد نیست و بطلان مهر، تفویض بضع محسوب نمی شود بنابر این دلیل کافی برای تعمیم حکم ماده ۱۰۹۳ به این مورد در دست نیست.
میزان مهر المتعه، درست بر خلاف مهر المثل، بر حسب وضعیت مالی زوج تعیین می شود. ماده ۱۰۹۴ ق.م. در این باره بیان میدارد: «برای تعیین مهر المتعه حال مرد از حیث غنا و فقر ملاحظه می شود». دلیل این حکم نص صریح قرآن کریم است که میفرماید: «باکی نیست بر شما چنانچه زنانی را که با آنها معاشرت ننمودهاید و مهری مقرر نداشتهاید، طلاق دهید؛ ولی آنها را به چیزی بهره مند سازید، دارا به اندازه خویش و نادار به اندازه خود، به بهرهای شایسته که او سزاوار مقام نیکوکاران است»[۱۱۰]
مبحث دوم: ماهیت و کارکرد مهر
گفتار اول: رویکرد مبنایی به ماهیت مهر
فقیه یا حقوقدان در پاسخ به چیستی امور، در ماهیت حقوقی آن امر کاوش می کند. تحلیلگر حقوقی محض، در درجه اول به کارکردهای اقتصادی یا اجتماعی اعمال و وقایع حقوقی نمیاندیشد بلکه تحلیل خود از امر حقوقی را با «ماهیت شناسی» آن امر آغاز می کند. مقصود از ماهیت، قدر مشترک نمونههای همگونه است چنانکه قدر مشترک بین مردمان را انسان گویند و قدر مشترک زناشوییها را «نکاح» خواندهاند.[۱۱۱] این شیوه عمل و فکر غیر کارکرد گرا را «رویکرد مبنایی» نامیدیم و بر این اساس، در گفتار اول به بررسی و جمع بندی نظرات مربوط به ماهیت مهر خواهیم پرداخت. به طور کلی، عدهای مهر را دارای ماهیت معاوضی میدانند و برخی بر آن هستند که مهر ماهیت غیر معاوضی دارد.
بند اول: معاوضی بودن مهر
الف) مهر؛ عوض سلطنت بر زوجه
پیش از اسلام و نزد بسیاری از اقوام، مهر بهای زن بوده است که غالباً داماد یا پدر او به خانواده دختر میپرداخته است.[۱۱۲] به طور قطع در شریعت مقدس اسلام چنین رویکردی جایگاه ندارد اما به دلایلی آثار این گرایش فکری در اندیشه برخی مسلمانان راه یافته است.
برخی مفسرین و فقهای اهل تسنن مهر را عوض سلطنت بر زوجه دانسته اند و در این خصوص بیان میدارند «خداوند مهر را عوض قرار داده است و احکام عوض در معاملات معاوضی را بر آن مترتب نموده است و مرد با پرداخت مهر سلطنت بر زن را به دست میآورد و تنزیلاً شبیه رابطه مالک و مملوک است که منافع زوجه به مرد اختصاص مییابد. لذا بدون اذن او روزه گرفتن و انجام حج و خروج از خانه برای زوجه مجاز نیست …»[۱۱۳].
این سخن واقعاً شگفت انگیز است و ضعف و تناقضات این کلام، بدون مراجعه به کتاب و سنت و سیره عقلای عالم نیز هویدا است. اولاً سلطنت با مالکیت مترادف و حتی تنزیلاً مشابه نیستند. ثانیاً بر فرض هم که سلطنت مترادف یا مشابه با مالکیت باشد، لازمه مالکیت، تصرف مالکانه است در حالی که هیچ انسانی نمیتواند انسان آزادی را بفروشد یا در آن تصرف مالکانه انجام دهد. ثالثاً در ادامه این سخن دلیل مالکیت را جواز منع زوجه از انجام برخی اعمال عبادی معرفی نموده است در حالی که هیچ یک از این امور منفعت محسوب نمی شود. اتفاقاً مرد نسبت به منافع زوجه از قبیل فعالیت در منزل یا شیر دادن به کودکان و … مالکیتی ندارد و تمتع جنسی نیز منفعت انحصاری زوجه نیست بلکه منفعتی مشترک است.
ناگفته نماند که در بعضی از روایات، در خصوص مبنای وجوب مهر از تعبیر بیع استفاده شده است مانند این روایت از امام رضا علیه السلام که درباره علت مهر و واجب بودن آن برای مرد فرمود: «چرا که زن خود را فروخته است و مرد مشتری او است و هیچ بیعی بدون ثمن نخواهد بود. افزون بر این، به دلایل زیادی زنان از تجارت و بازار منع شده اند»[۱۱۴] اما بر کسانی که در کلام ائمه اطهار علیهم السلام دقت کافی دارند پوشیده نیست که سخن معصوم علیه السلام را با توجه به جمیع روایات و نیز موقعیت کلام از جهت زمانی و مکانی و مخاطب کلام سنجید.
اولاً در حدیث شریف باید دید امام علیه السلام علت وجوب مهر را به چه کسی بیان میدارد. آیا پرسش کننده فقیهی است که امام باید با او بحث فقهی نماید یا شخصی از عوام جامعه است. نمونه احادیثی که برای تعبیر برخی امور علمی از تعابیر غیر علمی استفاده می شود بسیار است؛ مانند اینکه پیامبر اکرم به مردم میفرمود ناخن خود را کوتاه کنید چرا که زیر آن شیطان خانه می کند! سوال این است که آیا حضرت میتوانستند به اعراب، دلیل علمی کوتاه کردن ناخن را بیان فرمایند یا از تعبیر شیطان برای واقعیت «میکروب» استفاده شده است؟
علاوه بر این از فحوای کلام معصوم علیه السلام مشهود است که فروختن در معنای استعاری و مجازی به کار رفته است نه معنای حقیقی خود. همچنانکه در عرف، «خریدار بودن» استعارهای از کمال طلب و اشتیاق نسبت به چیزی است. چنانکه حافظ میفرماید: «شهریست پر کرشمه و حوران ز شش جهت. چیزیم نیست ورنه «خریدار» هر ششم».
بخش اخیر روایت وارد شده مؤید این سخن است. در قسمت اخیر این روایت دلایل دیگری نیز برای وجوب مهر بیان میدارد که عبارت است از محرومیت زن در تجارت. شکی نیست که از منظر شریعت مقدس اسلام، زن از تجارت محروم نیست بلکه چنین منع و محرومیتی مربوط به عرف آن زمان بوده است، لذا حضرت این کمبود اقتصادی زوجه را نیز به پرسشگر متذکر میشوند. روشن است که اگر پرسش کننده فقیه دانشمندی بود حضرت از چنین تعابیری استفاده نمینمودند. گویی این تعابیر استعاری برای اقناع وجدان پرسش کننده به کار رفته است.
ثانیاً استفاده از روایات معصومین مستلزم جمع صحیح روایات ایشان است. حضرت صادق علیه السلام در حدیثی در خصوص علت وجوب مهر بر مردان بیان میفرماید: «مهر بر مردان واجب گردید اگر چه عمل آنها (یعنی نزدیکی) یکی است چرا که مرد پس از قضای حاجت از نزد زن برمیخیزد و منتظر فراغت او نمیماند. لذا صداق بر مرد واجب گردید و بر زن واجب نشد.» [۱۱۵]
در حدیث اول از امام رضا علیه السلام به کارکرد مهر به عنوان جبران نقص اقتصادی زن اشاره شده است در حالی که در حدیث دیگر به نقص مردان در روابط زناشویی. بنابر این نمی توان حدیث اول را در ماهیت شناسی فقهی و حقوقی مهر چندان مطمح نظر دانست. در تعابیر فقهای امامیه و حقوقدانان نیز چنین رویکردی نسبت به مهر ملاحظه نمیگردد.
ب) مهر؛ عوض تمتع جنسی
هر چند در سخن بسیاری از فقیهان امامیه در خصوص ماهیت مهر تردید دیده می شود اما بسیاری از ایشان مهر را عوض بضع میپندارند. برخی گفته اند: «چنانچه مردی با مهر معلوم با زنی ازدواج نماید، زن به سبب عقد مالک مالک مهر می شود و در برابر مرد نیز مالک بضع میگردد، چرا که نکاح عقدی معوض است»[۱۱۶] فقهای متقدم و متأخر دیگر نیز به این موضوع تصریح نموده اند.[۱۱۷] چنانچه علامه حلی ره در ابتدای باب مهر میفرماید: «المهر و هو عوض البضع»[۱۱۸] محقق کرکی نیز بیان میدارد «مقصود از نکاح، منافع بضع است و مهر در برابر آن قرار میگیرد»[۱۱۹] در برخی از متون معتبر فقهی از مهر با عنوان «قیمه البضع» یاد می شود و بیان میدارند: جایز است نکاح و بیع در عقد واحد منعقد شود و در این هنگام، عوض به نسبت (ارزش) ثمن، یعنی قیمت مبیع و مهرالمثل یعنی قیمت بضع تقسیم می شود.[۱۲۰] همچنین برخی از مفسران بزرگ قرآن کریم، مهر را عوض تمتع مرد بر شمردهاند.[۱۲۱]
در حقوق ایران نیز، این نظریه طرفداران مطرحی دارد. یکی از استادان و نویسندگان بزرگ حقوق در این باره میگوید: «جنبۀ خصوصى نکاح یعنى مهر، به اعتبار نزدیکى بین زوجین مانند عقود معاوضى است که هرگاه قانون در موردى به حکم مخصوصى تصریح ننماید تا آنجائی که لطمه به حقوق عمومى و جنبۀ مذهبى آن وارد نیاید، اصول و قواعد مربوط به معاوضات در آن رعایت میگردد.»[۱۲۲] همچنین شناسایی حق حبس برای زوجه توسط قانون مدنی (ماده ۱۰۸۵)، نشان از گرایش قانون مدنی به عوض یا شبه عوض دانستن مهر دارد.
گفته شده است که در برخی از آیات کتاب شریف قرآن نیز از مهر با عنوان «اجور» (جمع اجر) تعبیر شده است[۱۲۳] که به معنای مزد میباشد و نشان از معاوضی بودن نکاح و انتفاع مرد از بضع دارد.[۱۲۴] همه مفسران شیعه و سنی در این آیه و آیات مشابه، اجر را به معنای مهر میدانند.[۱۲۵]
در همین راستا، برخی فقهای مالکی به آیه ۲۴ سوره نساء استناد نموده اند که خداوند متعال میفرماید: «…فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهً…» (از زنانی که بهره میبرید، مهرشان را بپردازید). با اینحال، این آیه شریفه ناظر به «متعۀ نساء» مىباشد و بسیاری از قراء و محدثین صدر اسلام از جمله ابىّ بن کعب، ابن عبّاس، سعید بن جبیر و سدّى و برخى دیگر این آیه را بدین گونه «فما استمتعتم به منهنّ إلى اجل مسمّى فآتوهنّ أجورهنّ» قرائت مىکردهاند. از ابن مسعود و جماعتى دیگر نیز قرائت آیه به همین نحو روایت شده است.[۱۲۶] اما در سایر آیات شریفه از اجر به معنای مهر استفاده شده است و لذا میتوان از ظاهر این آیات، شبه عوض بودن مهر را برداشت نمود.
با این حال استناد به عبارت «اجور» در مصحف شریف، برای القاء معوض بودن مهر موجه نیست. چه در سایر آیات شریفهای که این عبارت مشاهده می شود، معنای عوض نمیدهد بلکه در تمام آیات دیگری که از واژگان «اجر» یا «اجور» استفاده شده است، معنای پاداش عمل دارد و در ادبیات قرآنی، غالباً به پاداش اخروی گفته می شود.[۱۲۷] بنابر این هم استنباط فوق و هم ترجمهای که در برخی مقالات از آیه ۲۴ سوره نساء شده است به این نحو که «هر موقع از زنان تمتع و لذت بردید واجب است اجرتشان را بپردازید»[۱۲۸] قطعاً صحیح نیست.
باید اضافه نمود که فقیهان امامیه نکاح را معاوضه حقیقی نمیدانند و به تعبیر دقیق تر آن را شبه معاوضی میپندارند. چرا که عناوین و شرایط صحت معاوضات بر نکاح مترتب نمی شود؛ اولاً با صیغه عقود معاوضی مانند بیع و اجاره و … نمی توان نکاح را منعقد نمود و ثانیاً عدم ذکر ثمن در معاوضات موجب بطلان تراضی است در حالی که در نکاح، مسکوت نهادن مهر و میزان آن خللی به صحت عقد وارد نمیآورد. روشن است که عدم ذکر مهر ماهیت نکاح را از معاوضی به غیر معاوضی تغییر نمیدهد.[۱۲۹] همچنین در معاوضات، تلف عوض قبل از قبض موجب انفساخ عقد است اما در نکاح تلف مهر، مستلزم پرداخت مثل یا قیمت میباشد. [۱۳۰] علاوه بر این، در عقود معاوضی و تغابنی، علم تفصیلی به عوضین شرط صحت است اما در نکاح، علم اجمالی به مهر کافی است.[۱۳۱] بنابراین نکاح از عقود شبه معاوضی است اما غالب احکام معاوضات بر مهر جاری می شود.
بند دوم: غیر معاوضی بودن مهر
در برابر رویکرد معاوضی نسبت به ماهیت مهریه، عدهای بر این باورند که در حقوق اسلام، نکاح ابتیاعی نبوده و به تبع آن مهر نیز هدیهای است که به خود زن اعطا می شود.[۱۳۲] بیشتر دلایل ایشان از این قرار است که اولاً انسان طرف حق است و موضوع حق واقع نمی شود بنابر این امکان ندارد که زن در برابر مهر خود را بفروشد.[۱۳۳] اسلام قوانین اقتصادی خود را چنان تنظیم کرده که مرد هیچ بهره گیری اقتصادی از زن ندارد؛ در این صورت، چگونه میتوان مهر را قیمت کامیابی از زن دانست؟[۱۳۴]
ثانیاً در مواردی که نکاح بدون تمتع جنسی پایان مییابد نیز زن مستحق دریافت نیمی از مهر میباشد. همچنانکه در صورت عدم تعیین مهر و انحلال نکاح پیش از نزدیکی، زوجه مستحق دریافت مهر المتعه میگردد. در برابر، درست بر عکس عقود معاوضی همچون بیع و اجاره و … که بطلان عوض موجب سرایت به اعتبار عقد میگردد، بطلان یا عدم تعیین مهر، موجب بیاعتباری نکاح نیست.
ثالثاً همانطور که پیش از این آمد، در فقه اسلامی، به نحو مؤکد توصیه شده است بر قرار دادن مهر السنه به عنوان مهر زنان مسلمان. مهر السنه میزان ثابتی دارد (پانصد درهم مسکوک)، در حالی که عوض و معوض در کمیت و کیفیت تابع یکدیگر هستند.[۱۳۵]
همچنین گفته شده است که تعهدات زوجین به پرداخت مهر و تمکین، ناشی از الزام قانونی است نه توافق طرفین. به دیگر بیان نکاح به اراده طرفین منعقد می شود اما آثار آن را زن و شوهر پدید نمیآورند بلکه با تراضی بر نکاح، «وضعیت» قانونی خاصی پدید می آید که آثار آن بر زوجین تحمیل می شود. بنابر این هم مهر و هم تمکین الزام قانون بر زوجین است و عوض یکدیگر محسوب نمی شود.[۱۳۶]
با این وصف بسیاری از نویسندگان مهر را عوض یا شبه عوض نمیدانند. غالب مفسران شیعه و برخی فقهای امامیه بر اساس آیه ۴ سوره مبارکه نساء که میفرماید: «وَ آتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً » (مهر زنان را به عنوان عطیه به ایشان بپردازید)، مهر را عطیهای برای زنان میشمارند. علامه طباطبایی ره در تفسیر آیه مزبور بیان میدارد: «صدّقه، صدَقه و صداق هر سه به معنای مهریهای است که به زنان می دهند و کلمه نحله به معنای عطیهای است مجانی که در مقابل ثمن قرار نگرفته است.»[۱۳۷]
مفسران دیگر نیز با تعابیری متفاوت همین معنی را از آیه مزبور برداشت نموده اند. به باور ایشان در ازدواج چیزی به تملیک مرد در نمیآید تا مرد عوض آن را در قالب مهر بپردازد. همه منافع ازدواج چون تشکیل خانواده، کامیابی جنسی و فرزندآوری برای زوجین مشترک است و بضع زن یا «ناموس مرد» ملک کسی نیست بلکه همه در مالکیت خداوند قرار دارند. بنابر این مهریه عطیه الهی است که به حکم خداوند شوهر باید به زن بپردازد.[۱۳۸]
بدین ترتیب و با این تفاسیر، مهر دو بعد دارد. بُعد اول، پیشکش و هدیه بودن آن است که از عبارت «نحله» دریافت می شود و بعد دیگر، شرعی یا قانونی بودن. بعد دوم بدین معناست که الزام مرد به پرداخت مهر، ناشی از توافق او با زوجه نیست بلکه ناشی از الزام شرع یا قانون میباشد. این وجه از مهر منطبق با این سخن که پیمان نکاح، «وضعیت قانونی» ازدواج را پدید میآورد و تعهدات و الزامات قانونی اطراف ازدواج (اعم از زوجین و والدین و فرزندان) ناشی از این وضعیت است.
با این حال، در نتیجه فوق از جهاتی میتوان تردید نمود. اولاً بسیاری از بزرگان، عبارت «نحله» در آیه شریفه فوق را به معنی هدیه و عطیه نمیدانند. از نظر ایشان واژه نحله از ریشه انتحال به معنای منسوب بودن مشتق گردیده است و به معنی منسوب داشتن شخصی به قبیله یا مذهب خود است.[۱۳۹]
ثانیاً حتی بر فرض پذیرش اینکه عبارت نحله در آیه شریفه فوق به معنای هدیه باشد، میتوان ادعا نمود که قید احترازی حکم نمی باشد. چه پرداخت هدیه امری الزامی نیست و در صورت پرداخت نیز قابل رجوع میباشد اما در مهر، هم به پرداخت آن ملزم میشوند و هم امکان برگشت و برگرداندن آن با اراده صرف شوهر نیست.
ثالثاً چنانچه مهر تعهدی احسانی و یکطرفه باشد، وجود حق حبس، وصله ناجور خواهد بود. در حالی که «زن می تواند تا زمانی که مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند» (ماده ۱۰۸۵ق.م.)
همچنین گفته شده است که قانون صرفاً الزامهای ناشی از نکاح را تعیین نمینماید بلکه در خصوص تعهدات مرتبط با سایر قراردادها نیز حکمفرمایی می کند.[۱۴۰] پس چه نیازی است که برای توجیه حکمرانی قانون در نکاح، به امری فرضی به عنوان «وضعیت قانونی» دست یازیم؟
بند سوم: جمع بندی ماهیت حقوقی مهر
به نظر میرسد ماهیت شناسی عمل حقوقی مستلزم کشف اراده نوعی طرفین آن عمل باشد. در بیع، به عنوان مثال، همیشه فروشنده قصد تملیک عین را در برابر تملک عوض معلوم دارد و مقصود خریدار نیز همیشه تملیک عوض در برابر تملک عین معین است. بر پایه این اراده همیشگی و نوعی، بیع را تعریف نموده اند به «تملیک عین در برابر عوض معلوم». این درست نیست که بدون توجه به خواست نوعی زن و شوهران، محصول اراده آنها یعنی نکاح و توابع آن را تحلیل نماییم. با این وصف هیچ یک از رویکردهای فوق، حداقل به صراحت، مبتنی بر تفسیر اراده زوجین نبوده است.
در نکاح موقت، رویکرد معاوضی نسبت به مهر، کاملاً با واقعیت همراه است. ممکن است در برخی موارد، از ازدواج موقت به عنوان ابزاری برای محرمیت شرعی و بدون قصد تمتع جنسی استفاده شود اما نوعاً در ازدواج موقت، تمتع جنسی در برابر مهر قرار میگیرد.[۱۴۱] بنابر این مهر از ارکان متعه محسوب می شود و فساد آن موجب زوال اعتبار نکاح موقت میگردد.[۱۴۲] سایر احکام مترتب بر نکاح موقت نیز موید این معناست.
اما در ازدواج دائم، واقعیت این است که زوجین مهر را صرفاً در برابر کامیابی جنسی نمیدانند. چه، به راستی ازدواج قراردادی پیچیده و چند وجهی است و نمی توان آن را با سایر عقود معین قیاس کرد. در سایر عقود، هنگام پیمان بستن، اثرات اصلی عقد در ذهن طرفین جلوه می کند؛ به ایشان انگیزه میدهد و در انشاء ایشان بارز می شود. همه مردم هنگام عقد بیع میدانند که اثر اصلی توافقشان تملیکی دو سویه است که اثر آن تسلیط و تصرف بر کالا و پول مورد نظرشان میباشد. همین واقعیت بر اجاره و مضاربه و بیمه و … پرتو افکنده است اما در ازدواج چه؟ برخی حقوقدانان انگلیسی بیان داشته اند که تعهدات زوجین، در زمان انعقاد عقد نکاح مبهم، کلی و نامشخص است.[۱۴۳]
به نظر سخن کاملاً درستی است. حتی حقوقدانان هم به دشواری میتوانند هنگام ازدواج، اثرات آن را در نظر بگیرند. آنچه از ازدواج در نظر می آید صرفاً رابطه همسری و زوجیت است. بی وجه نیست که در آموزه های مسیحیت، ازدواج را «سرّ عظیم» نامیدهاند.[۱۴۴]
بنابر این منطقیتر این است که بر خلاف سایر عقود معین و نامعین، اثر ازدواج را «وضعیت»ی شرعی و قانونی بدانیم که «زوجیّت» نام دارد و تعهدات طرفین از آن ناشی می شود؛ چه تعهدات مالی و چه تعهدات غیر مالی. پس تعهدات زوجین مستقیماً از توافق ایشان ناشی نمی شود تا تقابل یا عدم تقابل هر یک با دیگری قیاس شود. نگاه بشری نیز به ازدواج اینگونه نبوده و نیست. البته توافق طرفین در تعهدات ناشی از زوجیت مؤثر است و کاملاً کنار نمیرود. این طرفین هستند که میزان و نحوه اجرای مهر را تعیین می کنند. بر همین اساس طرفین به ابزارها و ضمانت اجراهای قراردادی اجرای قرارداد مانند حق حبس مسلح میگردند.
با این وصف مهر از منظر حقوقی، تعهدی نیمه قراردادی - نیمه قانونی است که در برابر کامیابی جنسی قرار نمیگیرد. در برابر، هدیهای از جانب مرد نیز نمی باشد بلکه تعهد قانونی الزام آور است که آثار تعهدی معوض بر آن مترتب میگردد. باید دقت کرد که عبارت «نحله» در آیه ۴ سوره نساء به معنی هدیه و عطیه الهی است نه هدیه مرد به همسرش.[۱۴۵]
گفتار دوم: رویکرد کارکردگرایانه به مهر
فلسفه مهر به این مسأله می پردازد که چرا مهر به عنوان حقی برای زن به رسمیت شناخته شده است و چه مزایایی برای زوجه در پی دارد؟ در ادامه این گفتار، به بررسی اقوال و احتمالات مطرح در این خصوص خواهیم پرداخت.
بند اول: ارضای نیاز فطری
همانگونه که در شکل ۳-۱ مشخص است ابتدا یک مرحله پیش پردازش بر روی داده های ورودی انجام می شود. مرحله پیش پردازش بدین ترتیب است که با انجام اعمال بهبود تصویر و نیز هم مختصات نمودن تصاویر مربوط به قبل و بعد از رویداد زلزله برای پردازش آماده شده و سپس به کمک نقشه اطلاعات مکانی GIS Maps)) سقف ساختمان ها در منطقه مورد مطالعه استخراج می گردند. بعد از استخراج ساختمانهای کاندید در تصاویر قبل و بعد از زلزله و در مرحله پردازش اصلی، شاخصهای بافتی استخراج می شود و پس از آن بوسیله الگوریتم ترکیبی SVM و ژنتیک شاخصهای بافتی بهینه انتخاب می شود. در این مرحله پس از شناسایی شاخصهای بافتی بهینه با بهره گرفتن از الگوریتم خوشه بندی مدیریت شده SVM سقف ساختمانها طبقه بندی می شوند. پس از طبقه بندی سقف ساختمانها، با بهره گرفتن از یک سیستم استنتاج فازی در مورد وضعیت ساختمانها از نظر سالم یا تخریب شده بودن تصمیم گیری خواهد شد. در نهایت نقشه تخریب تولید شده و دقت روش مورد ارزیابی قرار می گیرد.
شکل ۳‑۱ مدل مفهومی الگوریتم پیشنهادی تحقیق
جمع آوری داده های مورد مطالعه تحقیق
داده های مورد استفاده در این تحقیق شامل تصاویر مربوط به منطقه زلزله زده مربوط به سنجنده QuickBird در زمان های قبل و بعد از زلزله و همچنین یکسری داده های کمکی که شامل داده های برداریGIS ای که محتوی نقشه پلیگونی ساختمان ها برای کل منطقه و نیز اطلاعات مربوط به هر کدام از پلیگون های ساختمانی از جمله شماره ساختمان و مساحت و درجه تخریب و .. می باشد.
آماده سازی داده ها
آماده سازی داده ها در دو بخش پیش پردازش داده ها و بخش استخراج سقف ساختمان ها می باشد.
پیش پردازش داده ها
مرحله پیش پردازش، اولین قدم در روش ارائه شده در این تحقیق است . مرحله پیش پردازش در این تحقیق، شامل هم مختصات کردن تصاویر قبل و بعد زلزله , هچنین تناظریابی هیستوگرام تصاویر می باشد. این مرحله اهمیت بالایی دارد چرا که عدم انجام این مرحله با دقت بالا منجر به تولید نتایج ضعیف و غیر قابل قبولی در مراحل پایانی کار خواهد شد.
یکی از روش های هم مختصات کردن تصاویر ماهواره ای استفاده از محیط نرم افزار ENVI و معرفی نقاط کنترل زمینی[۳۲] به این نرم افزار می باشد. به این ترتیب با بهره گرفتن از نقاط کنترل زمینی به تعداد کافی میتوان تصاویر را با دقت قابل قبول ( در حد زیر یک پیکسل) هم مختصات نمود.
مرحله انتخاب ساختمانها و استخراج سقف آنها
از آنجایی که سقف ساختمان ها به عنوان واحدهای مورد مطالعه در تحقیق حاضر می باشند لذا استخراج دقیق آن ها می تواند بر نتایج مراحل بعد تاثیر گذار باشد. از موثرترین عوامل در استخراج دقیق سقف ساختمان ها برای استخراج دقیق سقف ساختمان ها این است که تصاویر قبل و بعد از زلزله و همچنین نقشه برداری منطقه به صورت دقیق هم مختصات شوند. بعد از انجام این امر در مرحله پیش پردازش داده ها، به کمک نرم افزار ENVI ، ابتدا ROI هایی منطبق بر Shape File های داده های برداری تعریف می شود و سپس با تولید Mask از این ROI ها و در نهایت با اعمال این Mask بر تصاویر قبل و بعد از وقوع زلزله، سقف ساختمان ها استخراج می شود.
استخراج ویژگی های بافتی
همانطور که مطالعات پیشین نشان می دهد استفاده از آنالیز بافت به دلیل اینکه نواحی تخریب شده نسبت به نواحی سالم دارای بافتی خشن تر می باشند، در تعیین ساختمان های آسیب دیده شهری در مناطق زلزله زده میتواند موثر واقع شود.
در فصل دوم به شرح آنالیز بافت شامل تعریف بافت، انواع روش های استخراج ویژگی های بافت، همچنین ویژگی های ارائه شده توسط هارالیک و طبقه بندی بر مبنای بافت پرداخته شد. ویژگی های بافتی مورد استفاده در این تحقیق، ویژگی های هارالیک می باشند که توضیح مختصر مراحل استخراج این ویژگی های بافتی از تصاویر مربوط به زلزله به صورت ذیل می باشد.
استفاده از یک پنجره متحرک ۵ * ۵ پیکسلی
محاسبه ماتریس هم اتفاق برای چهارجهت اصلی صفر،۴۵، ۹۰، ۱۳۵ درجه با فاصله یک پیکسل
میانگین گیری از ۴ ماتریس هم اتفاق حاصل شده از اعمال ۴ جهت اصلی برای بدست آوردن ماتریس هم اتفاق نهایی
تولید تصویر بافتی نهایی از میانگین گیری از توصیف گرهای بافتی بدست آمده در چهار جهت
نمایش توصیف گرهای بافتی استخراج شده مرتبه دوم هارالیک (مانند میانگین، انتروپی، ماکسیمم احتمال و …)
تولید تصویر بافتی تفاضلی با بهره گرفتن از تفاضل نظیر به نظیر باندهای تصاویر بافتی مرحله قبل
از آنجایی که کارایی و دقت ویژگی های بافتی آماری مرتبه دوم ارائه شده توسط هارالیک، در امر تعیین میزان تخریب ساختمانها توسط تحقیقات مختلف به اثبات رسیده، لذا در تحقیق حاضر از ویژگی های آماری مرتبه دوم هارالیک به منظور آشکارسازی و تعیین میزان تخریب ساختمانها استفاده می شود.
جدول ۳‑۱ توصیف گرهای آماری استخراجی از ماتریس هم اتفاق (هارالیک)
در این میان ویژگیهایی که با یکدیگر همبستگی کمتری داشته و در گزارشات مربوط به استخراج بافت تصاویر سنجش از دور مقبولیت بیشتری دارند استفاده شدند (جدول۳-۱).
خروجی این مرحله یک تصویر هشت باندی است که از تفاضل تصاویر بافتی هشت باندی مربوط به قبل و بعد از زلزله می باشد. تصویر بافتی تفاضلی حاصل در مراحل بعد در طبقه بندی سقف ساختمان ها استفاده خواهد شد.
یافتن ویژگی های بافتی (باندهای) بهینه با بهره گرفتن از GA و SVM
همان گونه که در مرور ادبیات اشاره شد پس از استخراج ویژگی های بافتی تصویر و با توجه به اینکه هر ترکیب چند تایی از ویژگی های بافتی در طبقه یندی تصویر دقت متناظر خود را تولید میکند از اینرو در این مرحله از تحقیق به دنبال یافتن ترکیبی بهینه از شاخص های بافتی هستیم که بیشترین دقت را در طبقه بندی تصاویر بدست دهد. به منظور دستیابی به ویژگی های بافتی بهینه، از الگوریتم ترکیبی بهینه سازی ژنتیک و SVM استفاده می شود (شکل ۳-۲).
Feature
SVM
Classification Accuracy
GA
Best Feature
شکل ۳-۲ فرایند کلی الگوریتم ترکیبی GA و SVM جهت انتخاب ویژگی های بهینه
توضیح مختصری درمورد الگوریتم ژنتیک و الگوریتم SVM در فصل دوم اشاره شده است. مطابق مطالبی که در فصل دوم اشاره شد، در الگوریتم ژنتیک برای بهینه سازی نیاز به معیاری وجود دارد که بوسیله آن بتوان قوی یا ضعیف بودن اعضای هر نسل را سنجید و با توجه به آن نسل های جدیدتر را تولید کرد که در تحقیق حاضر از الگوریتم SVM برای برازش اعضا استفاده خواهد شد.
مراحل کلی نحوه انتخاب ویژگی های بافتی بهینه در این تحقیق به صورت شکل ۳-۳ خواهد بود که در ادامه شرح داده خواهد شد.
باندهای منتخب
دقت طبقه بندی هر کروموزوم(Fittness)
Fittness
شکل ۳‑۳ نحوه انتخاب ویژگی های بافتی بهینه در این تحقیق
در تحقیق حاضر ورودی مسئله بهینه سازی، ویژگی های بافتی استخراجی از تصویر می باشند.
انتخاب ویژگی های بهینه به گونه ای انجام خواهد شد که میزان اختلاف ضرایب کاپای حاصل از طبقه بندی قطعه تصویر نمونه به کمترین مقدار برسد. در الگوریتم مورد استفاده در این روش، کرموزوم ها، یک بردار از ویژگی های استخراج شده برای پیکسل های تصویر بوده و تعداد ژن های تشکیل دهنده آن ها برابر با تعداد ویژگی های استخراجی است. در واقع هر کدام از ژن ها نشانگر یکی از ویژگی های استخراجی است. عدد یک نشان دهنده حضور و عدد صفر به معنای عدم حضور ویژگی مورد نظر در طبقه بندی بر مبنای ویژگی های بافتی است. شکل ۳-۴ نشان دهنده یک نمونه از کروموزوم های مورد استفاده در الگوریتم ژنتیک استفاده شده در این تحقیق است.
Variance | Skewness | Mean |
کنارش : دامنش را به دریا کنار[= ساحل دریا] مانند کرده است.
وجه شبه : فراوانی اشک که همچون آب ساحل دریاست.
من میان بحر بی پایان ، غریق آنکه عیبم می کند بر ساحل است
(خواجو:۹۴)
” بحر بی پایان” استعاره از ” عشق بی کران و بی پایان"(مستعارٌمنه)
بر ساحل بودن (مکنیّ به ولازم) کنایه است از ” کمال آسودگی خاطر و امنیّت” :
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۱۰)
تا خرقه به خون دل پیمانه نشویی با پیر مغان بر سر پیمان نتوان بود
(همان:۲۲۵)
خون دل پیمانه (مستعار) و مستعار له از” می” مستعار منه، استعاره ی مصّرحه مطلّقه ،چرا که از ملایمات و قراین مشبه و مشبهٌ به (دل ،خون،پیمانه) هر دو آمده است.
جامع:سرخی
خرقه با می شستن (مکنیٌ به و لازم) کنایه از اطلاعت بی چون و چرا (مکنیٌ عنه ملزوم) از قطب و مراد است.
کنایه از نوع فعلی یا مصدری است. به این مضمون برخی از شعرا از جمله حافظ اشاره کرده اند:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تر،دامن و سجاده شراب آلوده
به می سجّاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
(حافظ:۴۱۴:۱۳۸۹)
۳-۴۸-استعاره در استعاره
از لعل تو یک زمان شکیبم نیست بی باده کجا قرار گیرد مست؟
(خواجو:۹۵)
“لعل” استعاره محقّقه مجردّه از “لب” (مستعارٌمنه) یار است جامع : سرفی و زیبایی و در مصراع دوّم ” باده” نیز استعاره مصرحّه است از “لبهای وسوسه انگیز و مست” معشوق، و ” مست” استعاره مصرحّه و نمادین است از “عاشق شیدا” . ضمناً لعل استعاره است از ” لب” و باده ” استعاره است از لعل” استعاری چون لعل مثل شراب سرخ است و این صورت بلاغی استعاره در استعاره است( لب ← لعل ← باده).
۳-۴۹-تشبیه تفضیل و کنایه ی بعید
مردم چشمم اَرَت سرو سهی می خواند روشنم شد که همان مرد کوته نظر است
(خواجو:۸۵)
از “مردم چشم” [ = مردمک چشم یا انسان العین] استعاره ی مکنیّه اراده کرده است و “خواندن” ملایم مستعارٌمنه (انسان) است و “مردم چشم” لفظاً مستعار و بالحقیقه مستعارٌله است. جامع : دیدن مردمک چشم که در انسان هم موجود است. تخییل انسان برای مردم چشم صفت تخییلیّه را به استعاره داده است. “خواندن” چنانکه گفتیم از قراین و ملایمات استعاره محسوب می شود. در مصراع دوّم باز به طریق تخییل، خواجو “مردمک چشم” را “کوته نظر” خوانده است، چرا که لقب “سرو سهی” برای یار” از دیدگاه خواجو شایسته نیست و معشوق از این اوصاف بالاتر است. مصراع دوّم کنایه بعید است از اینکه زیبایی محبوب از این توصیفات بهتر است.
۳-۵۰-استعاره و تشبیه تفضیل
پیش طبعم که از او لؤلؤ لالا خیزد نام لؤلؤ نتوان برد که لالای من است
(همان :۱۰۱)
“لالا” در مصراع نخست به معنای درخشان و در مصراع بعد به معنای “برده و غلام” است. لؤلؤ لالا : استعاره محقّقه مجرّده از غزلیّات شیوای خواجواست .
ضمناً غزلیّات خویش را بر مروارید، ترجیح داده است با کنایه ی قریب “لالای من است".
۳-۵۱-استعاره ی مصرحّه ی نمادین
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد بلبل خوش نغنه آهنگ هزار آوا گرفت
(همان :۱۲۵)
گل صد برگ :پربرگ ترین و زیباترین نوع گل سرخ است. گل محمّدی ، گل احمد و گل سوری نیز از همین تیره و خوش بویند. بزم خسروانی : مجلس عیش شاهانه .
ساز کرد: فراهم کرد.
هزار آوا : صفت است برای آهنگ، ضمناً هزار آوا و هزار دستان به معنای بلبل است .
منظور” گل صد برگ” به طریق استعاره معشوق و محبوب است و بلبل نماد شاعر است.
۳-۵۲-استعاره مرکّب نمادین:
استعاره مرکب :درجمله است .یعنی بامشبه بهی سروکارداریم که جمله است.وجمله ای که درمعنای حقیقی بکارنرفته وبه علاقه ی شباهت معنای دیگری را افاده می کند.
چو آن فتنه از خواب سر برگرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت
سحن مَرطه ی فُتغی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت
بنفشه به برگ سمن بر شکست جهان نافه ی مشک اذفر گرفت
بو آتش فکنده از خم طرّه عود نسیم صبا بوی عنبر گرفت
بسی اشک من طعنه بر سیم زد بسی رنگ من خرده بر زر گرفت
(همان:۱۲۷)
بنفشه : استعاره از موی . برگ سمن: استعاره از رخسار. برشکست: بر افشاند.
مشک اذفر: مشک خوشبو. (اذفر نوعی مشک اعلاست). از بوی زلف محبوب در جهان بوی مشک خالص پیچید. با تشبیه مضمر بوی خوش زلف محبوب را به بوی مشک اذفر تشبیه کرده است.
آتش نماد و استعاره از رخسار :
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۵۲)
عود : چوب خوشبو. استعاره از بوی خوش (بوی خوش زلف را به بوی عود تشبیه کرده و در بر آتش افکند از خم طرّه عود: ” عود” چنانکه گفته شده استعاره است.
“فتنه” در تصّور ادیبان خواب و نباید آن را بیدار کرد: اَلفتنۀُ نائمه لَعَن الله مَن اَلقَظَها ( فتنه خواب است نفرین خدا بر آن که از خواب بیدارش کند). فتنه: استعاره است از محبوب.
سمن : گل سمن .
قرطه : پیراهن
بهتراست لفظ «مستضعف» حذف گردد زیرا در آیات مورد بحث این گروه مجرم معرفی شده اند نه مستضعف همچنان که درکلام شیخ مفید محور تقسیم (محّض الایمان ومحّض الکفر) می باشد.” (سبحانی، ۱۳۷۷،ص۵۹-۹۴)
۲-۶-۸)محل اقامت قبل ازقیامت:
مطلب دیگری که پیرامون برزخ وبرزخیان مطرح است مساله اقامت آن هاقبل ازقیامت است.مفسرین دراین زمینه اختلاف نظردارند.بعضی اقامت آن هارا مربوط به دنیاوبعضی دیگرمربوط برزخ وعده ای آن رابه هردومربوط می دانندوکسانی دیگرآن رامربوط به عالم قبر می داند. سخن بعضی مفسرین رادراین موردمی آوریم.درابتداآیات رابیان می کنیم:
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ ()قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ ()قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»
(مىفرماید: چه مدت به عدد سالها در زمین ماندید؟مىگویند: یک روز یا پارهاى از یک روز ماندیم. از شمارگران (خود) بپرس مىفرماید: جز اندکى درنگ نکردید، کاش شما مىدانستید.)(مومنون۱۱۲-۱۱۴)
طبرسی: خداوند به منظور سرزنش و سرکوبى منکران قیامت، بکفار میگوید: چند سال در قبرها ماندهاید؟ قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ: آنها نمیدانند چقدر در قبرها ماندهاند. از اینرو میگویند: یک روز یا قسمتى از یک روز. برخى گویند: این سؤال در مورد زندگى ایشان در دنیاست و آنها بقدرى زندگى دنیا را کوتاه و زودگذر مىبینند که میگویند: یک روز یا قسمتى از یک روز مخصوصاً که دوران توقف آنها هم در جهنم طولانى است. این مطلب دروغ هم نیست.(طبرسی،۱۳۶۰،ج۱۷،ص۸۹).
شریف لاهیجی: گفت خداى تعالى إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا درنگ نکردید شما در دار دنیا مگر اندکی……(لاهیجی، ۱۳۷۳،ج۳ ،ص۲۵۴)
علامه طباطبایی:
این از جمله پرسشهایى است که خدا در قیامت از مردم مىکند، که مدت درنگ شما در زمین چقدر بود؟ و این پرسش در چند جا از کلام مجیدش آمده و منظور از آن پرسش از مدت درنگ در قبور است.
پس دیگر نباید به گفتاربعضی مانندحسن اعتنا کرد که گفتهاند:
مراد از درنگ ،درنگ در دنیا است، و همچنین احتمال بعضی که گفته اندمنظوردنیاوعالم برزخ است (کاشانی،۱۳۳۶،ج۶،ص۲۶۱). نبایدنظرآن هاراپذیرفت.(طباطبایی،۱۳۷۳،ج۱۵، ص۱۰۳)
قشیری نیزاین مکث ودرنگ رامربوط به عالم قبرمی داند… کذلک مده مقامهم تحت الأرض….. (قشیری،۲۰۰۷،ج۲،ص۵۹۱).
ازملا صدرا دراین مورد مطلبی بیان نشده است زیرا این سوره را تفسیر نکرده اند
نتیجه این که، چون جهان برزخ، عالم درک وفهم احساس است، می توان سخن مفسرینی که، مدت مکث رامربوط به عالم قبر می دانندپذیرفت،ویا می تواند مربوط به دنیا باشد چون تمام افراد در جهان برزخ مورد سؤال وجواب قرار می گیرند واز کیفیت حضورشان با خبرند.وخداوند دانا تر است.
به همین مقدارازبحث آیات مربوط به اثبات برزخ بسنده می کنیم وازمنظرروایات به بررسی برزخ می پردازیم.
۲-۶-۹)روایات ،مفسرآیات برزخ:
بعضی آیات وجود دارند که برزخ را به صورت غیرمستقیم بیان نموده اند و معلمان حقیقی یعنی پیامبر واهل بیت او عالم به علم آن می باشند. به طورنمونه:
۱-در آیه ۲۷سوره ابراهیم علیه السلام آمده است :
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاء»
(خدا کسانى را که ایمان آوردهاند، در زندگى دنیا و در آخرت با سخن استوار ثابت مىگرداند، و ستمگران را بىراه مىگذارد، و خدا هر چه بخواهد انجام مىدهد.)
در روایات آمده :منظور از آیه،ثابت قدم بودن مومن،در عالم برزخ است.
طبرسی گوید:اکثر مفسرین معتقدند منظور از آخرت در آیه فوق عالم قبر است ، وآیه در مورد سوال قبر نازل شده است و این تفسیر از ابن عباس و ابن مسعود نیز نقل شده وازامامان معصوم(ع) روایت گردیده است ازجمله امیرمومنان علی(ع) در ضمن گفتاری فرمود:هنگامی که دو فرشته ی نکیر و و منکر وارد قبر می شوند از مومن می پرسند: : خداى تو کیست؟ دین تو چیست؟ پیامبر تو کیست؟ گوید: پروردگارمن خداى من و اسلام دین من ومحمد(صلی الله علیه وآله وسلم)پیامبرمن است.فرشتگان گویند:خداونددرآنچه دوست دارى ومىپسندى،ترا استواروثابت قدم بدارد. چنان که خداوند:می مىفرماید: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ» (طبرسی، ۱۳۶۰،ج۱۳،ص۱۳۰)
۲- در آیه ۱۲۴ سوره طه می خوانیم:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکاً وَ نحَْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَهِ أَعْمَى.»
(و هر کس از یاد من روی گردان شود،زندگی تنگ (وپر زحمت) خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.)
طبق پاره ای از روایات،این زندگی سخت،مربوط به عالم برزخ است.
علامه مجلسی(ره)روایتی از امام سجاد(ع)نقل می کند که فرمود:این زندگی سخت در عالم برزخ است، (مجلسی،۱۴۰۴،ج۷،ص۱۰۵)
مراد از«زندگی سخت ،در عالم برزخ است»و در آیه فوق،عذاب قبر است،چون بعدازآن قیامت را در آیه، نموده است،وبسیاری از مفسران این گونه تفسیر کرده اند.
طبرسی: گفته شده که منظوراز«معشیت ضنک»،عذاب قبر است، و این تفسیر از ابن مسعود و ابو سعیدخدری و…نقل شده است،وابو هریره دراین مورد،روایاتی نقل نموده است(طبر
سی،۱۳۶۰،ج۱۶،ص۸۳) وامیرمؤمنان درضمن نامه ای که برای اهل مصرمی نویسدو توسط محمد بن ابوبکر می فرستد، می فرماید:
همانا معشیت ضنک که خداوند دشمن خود را از آن بر حذر داشته عذاب قبر است. سپس فرمود:چرا که خداوند نود و نه مار بر کافر مسلط می کند، آنها به گوشت او نیش می زنند،و استخوان او را می شکنند،وتا روز قیامت با او این گونه رفتار می نمایند. (شاید تعداد ۹۹ مار،اشاره ای به ۹۹ عمل زشت دنیوی او باشد،که به صورت۹۹ مارشده و در عالم قبر او را می. گزند. (مجلسی،۱۴۰۴،ج۶،ص۲۱۹).
۳- در آیه۶۲ سوره ی مریم می خوانیم:
«لَّا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَ لهَُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا»
(و هر صبح و شام روزی آنها(بندگان صالح خداوند) در بهشت مقرر است.)
مفسر معروف،علی بن ابراهیم(ره)(درتفسیری که منسوب اوست) با بهره گرفتن از روایات می گوید: منظور از این بهشت،بهشت دنیا(در عالم برزخ) است که ارواح افراد با ایمان به آن انتقال می یابد،چرا که در بهشت جاویدان آخرت،صبح و شب وجود ندارد.(قمی،۱۳۶۷،ج۲،ص۵۳) ( بحرانی، ،ج۳،ص۷۳۳
نتیجه اینکه:در قرآن حدود ۱۵ آیه وجوددارد که به نحوی از انحاء یک جریان حیاتی را یاد کرده است که میرساند انسان در فاصله بین مرگ و قیامت از یک حیات کامل برخوردار است. این آیات بر چند گونه است:
دسته اول آیاتی که جریان یک سلسله گفت و شنودها میان انسانهای صالح و نیکوکار و یا انسانهای فاسد و بدکار را با فرشتگان الهی یاد می کند که بلافاصله بعد از مرگ صورت میگیرد. اینگونه آیات زیاد است. آیه ۹۷ از سوره نساء و آیه ۱۰۰ از سوره مؤمنون.
دسته دوم آیاتی که علاوه برمضمون آیات بالارسماً میگویندکه فرشتگان پس ازآن گفتوشنودها به صالحان و نیکوکاران میگویند از این پس، از نعمتهای الهی بهره گیرید، یعنی آنها را در انتظار رسیدن قیامت کبری نمیگذارند. دو آیه ذیل مشتمل بر این مطلب است: « الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »
آنان که در حالی که پاکیزهاند فرشتگان آنان را تحویل میگیرند و فرشتگان به آنها میگویند: درود بر شما! همانا به موجب کردارهای شایستهتان وارد بهشت گردید.
«قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّهَ قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ»
(پس از مرگ) به او گفته شد: داخل بهشت شو! او گفت: ای کاش مردم من که سخن مرا نشنیدند اکنون می دانستند که چگونه پروردگارم مرا آمرزید و مرا جزء بندگان مکرم خویش قرار داد.
باید بدانیم که آنچه پس از مرگ برای اهل سعادت آماده شده، بهشتهاست نه بهشت، یعنی انواع بهشتهاست. بهشتها در آخرت به حسب مقامات قرب الهی متفاوتاند. بعلاوه همان طور که در اخبار و روایات اهل بیت (علیهمالسلام) رسیده است بعضی از این بهشتها مربوط به عالم برزخ است نه عالم قیامت. علیهذا اینکه در دو آیه فوق کلمه بهشت آمده است نباید سبب اشتباه شود که مربوط به قیامت است.
دسته سوم آیاتی است که در آن آیات سخنی از گفت و شنود فرشتگان با انسانها در میان نیست بلکه مستقیماً از حیات انسانهای سعادتمند و نیکوکار یا انسانهای بیسعادت و بدکار و تنعم دسته اول و عذاب و رنج دسته دوم درفاصله مرگ و قیامت یاد شده است. دو آیه ذیل از این گونه است: و « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ()فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ »
(هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و براى کسانى که از پى ایشانند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادى مىکنند که نه بیمى بر ایشان است و نه اندوهگین مىشوند. بر نعمت و فضل خدا و اینکه خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمىگرداند، شادى مىکنند.)(آل عمران۱۷۱-۱۷۲).آرزو می کنند که بشارت شهادت دوستان دنیائی شان به آن ها برسد تا آن هارا با خود در این شهادت شریک ببینند.
«وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ».
عذاب ناراحتکننده، آتش، بر فرعون نیان احاطه کرد، هر بامداد و شامگاه بر آن عرضه میشوند. آنگاه که قیامت به پا شود (گفته می شود) فرعونیان را در شدیدترین عذاب داخل نمایید.
این آیه کریمه دو نوع عذاب برای فرعونیان ذکر می کند: یکی قبل از قیامت که از آن به «سوءالعذاب» تعبیر شده است و آن این است که روزی دو بار به آتش عرضه شوند بدون آنکه وارد آن گردند، دوم بعد از قیامت که از آن به «اشدالعذاب» تعبیر شده است برخلاف عذاب دوم همانطور که امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در توضیح و تفسیر این آیه فرموده است، بدین جهت است که عذاب اول مربوط است به عالم برزخ و در عالم برزخ به تبع عالم دنیا صبح و شام و هفته و ماه و سال هست، برخلاف عذاب دوم که مربوط به عالم قیامت است و در آنجا صبح و شام و هفته و ماه و غیره وجود ندارد.
.W7عدم طراحی و راه اندازی وب سایت جهت اطلاع .W8رسانی انجمن سرمایه گزاران و کارآفرینان کیش
عامل مالی و حسابداری
.W9کمبود تجربه و آموزش مدیران مالی در استفاده از تجزیه وتحلیل های مالی.
.W10عدم و جود تناسب قیمت ارائه خدمات با کیفیت آن در مقایسه با رقبای صنعت.
.W11عدم وجود سیستم حسابداری اثربخش در انجمن
.W12ضعف ساختار سرمایه و سرمایه درگردش و .W13انعطاف پذیری آن و میزان هزینه سرمایه در مقایسه با صنعت و رقبا.
عامل منابع انسانی
.W14عدم وجود برنامه های مسیر شغلی مناسب برای ارتقاء در سازمان.
.W15استفاده نکردن از روش های انگیزشی پرداخت حقوق و پاداش
.W16نامرتبط بودن مشاغل با تحصیلات منابع انسانی.
.W17عدم وجود سیستم نظارت و ارزیابی کارکنان.
عامل سازمان و مدیریت
.W18عدم تعهد و پای بندی به شایسته سالاری در کل سازمان
.W19عدم اعتماد و عمل به تفویض اختیار توسط مدیران
.W20فقدان ریسک پذیری مدیران و کارکنان جهت انجام کارهای پر مخاطره در سازمان
فرصت ها O
استراتژی های SO
استراتژی های WO
عامل اقتصادی
.O1افزایش بودجه و اعتبار انجمن
.O2تغییرات رشد اقتصادی
.O3تغییرات متغیرهای کلان اقتصادی نظیر تورم، اشتغال، …
عامل تکنولوژیکی
.O4پیشرفت فنآوری های مرتبط و ظهور فن آوری های نوین
.O5وجود تغییرات تکنولوژی در زمینه سرمایه گذاری
.O6وجود سیستم های اطلاعاتی و بانک های اطلاعاتی در انجمن.
عامل سیاسی- قانونی
.O7وجود قوانین حمایت کننده از اهداف انجمن
.O8وجود ضوابط و قوانین حاکم بر انجمن
.O9وجود گرایش مثبت در سیاست گذاران و قانونگذاران در ارتباط با سرمایه گذاری در منطقه
عامل محیط رقابتی
.O10امکان ارتباط با نهادهای تخصصی بین المللی نظیر کنوانسیون بین المللی مناطق آزاد، فدراسیون جهانی مناطق آزاد، آنکتاد و …
.O11تعامل و همکاری با سازمان منطقه آزاد کیش و شرکت ها و موسسات وابسته
.O12برگزاری و شرکت در همایش ها و سمینارهای تخصصی داخلی و خارجی
.O13معرفی نمایشگاه های مهم و اثر گذار به اعضاء و عوامل مرتبط و همچنین شرکت در نمایشگاه های مرتبط
.S1O1افزایش اعتبار و بودجه در بخش تحقیقات و پژوهش های انجمن
.S4O6استفاده از فناوریهای بروز و پیشرفته جهت بکارگیری سیستم های اطلاعاتی مدیریت
.S7O8تحقق برنامه های مالی و بودجه ای انجمن با رعایت ضوابط و قوانین حاکم
.S10O7بهره گیری از قوانین حمایتی انجمن در جهت افزایش امکانات رفاهی کارکنان
.S14O11برنامه ریزی منعطف ساختار سازمانی در جهت تعامل و همکاریهای سازمانی و منطقه ای
.S17012برنامه ریزی عملیاتی در خصوص برگزاری نمایشگاهها و همایشها
.W2O2افزایش سرعت انجام پروژه های تحقیقاتی همگام با تغییرات رشد اقتصادی
.W7O6طراحی مطلوب و راه اندازی وب سایت ها و سیستم های اطلاع رسانی جهت افزایش شفافیت
.W9O9افزایش توانایی تحلیل های مالی و استراتژیکی مدیران جهت تصمیم گیریهای بهینه و اساسی انجمن
.W17O8ایجاد سیستم های نظارت و ارزیابی کارکنان در خصوص رعایت ضوابط و قوانین انجمن