کنارش : دامنش را به دریا کنار[= ساحل دریا] مانند کرده است.
وجه شبه : فراوانی اشک که همچون آب ساحل دریاست.
من میان بحر بی پایان ، غریق آنکه عیبم می کند بر ساحل است
(خواجو:۹۴)
” بحر بی پایان” استعاره از ” عشق بی کران و بی پایان"(مستعارٌمنه)
بر ساحل بودن (مکنیّ به ولازم) کنایه است از ” کمال آسودگی خاطر و امنیّت” :
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبک باران ساحل ها
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۱۰)
تا خرقه به خون دل پیمانه نشویی با پیر مغان بر سر پیمان نتوان بود
(همان:۲۲۵)
خون دل پیمانه (مستعار) و مستعار له از” می” مستعار منه، استعاره ی مصّرحه مطلّقه ،چرا که از ملایمات و قراین مشبه و مشبهٌ به (دل ،خون،پیمانه) هر دو آمده است.
جامع:سرخی
خرقه با می شستن (مکنیٌ به و لازم) کنایه از اطلاعت بی چون و چرا (مکنیٌ عنه ملزوم) از قطب و مراد است.
کنایه از نوع فعلی یا مصدری است. به این مضمون برخی از شعرا از جمله حافظ اشاره کرده اند:
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تر،دامن و سجاده شراب آلوده
به می سجّاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
(حافظ:۴۱۴:۱۳۸۹)
۳-۴۸-استعاره در استعاره
از لعل تو یک زمان شکیبم نیست بی باده کجا قرار گیرد مست؟
(خواجو:۹۵)
“لعل” استعاره محقّقه مجردّه از “لب” (مستعارٌمنه) یار است جامع : سرفی و زیبایی و در مصراع دوّم ” باده” نیز استعاره مصرحّه است از “لبهای وسوسه انگیز و مست” معشوق، و ” مست” استعاره مصرحّه و نمادین است از “عاشق شیدا” . ضمناً لعل استعاره است از ” لب” و باده ” استعاره است از لعل” استعاری چون لعل مثل شراب سرخ است و این صورت بلاغی استعاره در استعاره است( لب ← لعل ← باده).
۳-۴۹-تشبیه تفضیل و کنایه ی بعید
مردم چشمم اَرَت سرو سهی می خواند روشنم شد که همان مرد کوته نظر است
(خواجو:۸۵)
از “مردم چشم” [ = مردمک چشم یا انسان العین] استعاره ی مکنیّه اراده کرده است و “خواندن” ملایم مستعارٌمنه (انسان) است و “مردم چشم” لفظاً مستعار و بالحقیقه مستعارٌله است. جامع : دیدن مردمک چشم که در انسان هم موجود است. تخییل انسان برای مردم چشم صفت تخییلیّه را به استعاره داده است. “خواندن” چنانکه گفتیم از قراین و ملایمات استعاره محسوب می شود. در مصراع دوّم باز به طریق تخییل، خواجو “مردمک چشم” را “کوته نظر” خوانده است، چرا که لقب “سرو سهی” برای یار” از دیدگاه خواجو شایسته نیست و معشوق از این اوصاف بالاتر است. مصراع دوّم کنایه بعید است از اینکه زیبایی محبوب از این توصیفات بهتر است.
۳-۵۰-استعاره و تشبیه تفضیل
پیش طبعم که از او لؤلؤ لالا خیزد نام لؤلؤ نتوان برد که لالای من است
(همان :۱۰۱)
“لالا” در مصراع نخست به معنای درخشان و در مصراع بعد به معنای “برده و غلام” است. لؤلؤ لالا : استعاره محقّقه مجرّده از غزلیّات شیوای خواجواست .
ضمناً غزلیّات خویش را بر مروارید، ترجیح داده است با کنایه ی قریب “لالای من است".
۳-۵۱-استعاره ی مصرحّه ی نمادین
چون گل صد برگ بزم خسروانی ساز کرد بلبل خوش نغنه آهنگ هزار آوا گرفت
(همان :۱۲۵)
گل صد برگ :پربرگ ترین و زیباترین نوع گل سرخ است. گل محمّدی ، گل احمد و گل سوری نیز از همین تیره و خوش بویند. بزم خسروانی : مجلس عیش شاهانه .
ساز کرد: فراهم کرد.
هزار آوا : صفت است برای آهنگ، ضمناً هزار آوا و هزار دستان به معنای بلبل است .
منظور” گل صد برگ” به طریق استعاره معشوق و محبوب است و بلبل نماد شاعر است.
۳-۵۲-استعاره مرکّب نمادین:
استعاره مرکب :درجمله است .یعنی بامشبه بهی سروکارداریم که جمله است.وجمله ای که درمعنای حقیقی بکارنرفته وبه علاقه ی شباهت معنای دیگری را افاده می کند.
چو آن فتنه از خواب سر برگرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت
سحن مَرطه ی فُتغی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت
بنفشه به برگ سمن بر شکست جهان نافه ی مشک اذفر گرفت
بو آتش فکنده از خم طرّه عود نسیم صبا بوی عنبر گرفت
بسی اشک من طعنه بر سیم زد بسی رنگ من خرده بر زر گرفت
(همان:۱۲۷)
بنفشه : استعاره از موی . برگ سمن: استعاره از رخسار. برشکست: بر افشاند.
مشک اذفر: مشک خوشبو. (اذفر نوعی مشک اعلاست). از بوی زلف محبوب در جهان بوی مشک خالص پیچید. با تشبیه مضمر بوی خوش زلف محبوب را به بوی مشک اذفر تشبیه کرده است.
آتش نماد و استعاره از رخسار :
کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود
(حافظ، ۱۳۸۹ : ۵۲)
عود : چوب خوشبو. استعاره از بوی خوش (بوی خوش زلف را به بوی عود تشبیه کرده و در بر آتش افکند از خم طرّه عود: ” عود” چنانکه گفته شده استعاره است.
“فتنه” در تصّور ادیبان خواب و نباید آن را بیدار کرد: اَلفتنۀُ نائمه لَعَن الله مَن اَلقَظَها ( فتنه خواب است نفرین خدا بر آن که از خواب بیدارش کند). فتنه: استعاره است از محبوب.
سمن : گل سمن .
قرطه : پیراهن
تحقیقات انجام شده با موضوع : صور خیال در غزلیّات خواجوی کرمانی- فایل ۳۸