- خرد یک توانایی انسانی است که افراد از تجربیات خود یاد میگیرند و با موقیعت های تغییر، خود را سازگار میکنند )پاست و اندرسون، ۲۰۰۳).
دانش و تجربه در کنار هم به ویژه در تنظیمات سازمانی موجب توسعه هوش میشوند. هوش سازمانی طبق تعریف با انجمن مدیریت دانش، باید بر سه اصل مبنا ساخته شود: افراد، ساختار و رابطه؛ افراد اشاره میکند به دانشی که کارمندان سازمان دارند. ساختار، دانشی است که به سختی میتوان آن را از اداره به خانه نظیر ویژگی فکری، پایگاههای داده و مواردی از این دست برد. رابطهی مناسب، اجتماعی است که از مشتریان و ذینفعان فراگیر میشود. برخی افراد می گویند که اصل چهارمی با عنوان اصل رقابت نیز وجود دارد. این امر به میزان هوشمندی در رابطه با داشتن واکنش رقبا و عکس العمل آنها بستگی دارد. برای بالا بردن هوشمندی در یک سازمان هر چهار اصل باید موجب ایجاد ارزش افزوده در سازمان شوند( لیبوویتس،۱۳۸۹).
گاردنر (۱۹۹۳) بیان میدارد که در دورههای طلایی از روانسنجی و رفتارگرایی، به طور کلی اعتقاد بر این بود که هوش یک موجودیت واحد است که به ارث بردنی است و انسانها در ابتدا مانند تخته سنگ نانوشته هستند که میتوانند هر چیزی را آموزش دیده و یاد بگیرند به شرط آن که این آموزش از راه مناسب ارائه شود، اما این روزها تعداد زیادی از محققین به طور دقیق به عکس این فرض اعتقاد دارند که هوشهای بسیاری وجود دارد که کاملاً مستقل از یکدیگرند و هر هوش دارای نقاط قوت و محدودیتهای مربوط به خود است. گاردنر جنبههای اولیه هوش را شامل اندازه گیری زبانی، ریاضی و منطق، اشکال جنبشی بدن و شکلهای درون فردی و میان فردی هوش میداند. امروزه جنبههای دیگری از هوش وجود دارد که تلاش میشود تا اندازه گیری شوند مانند هوش هیجانی، هوش موفقیت، هوش عملیاتی و هوش سیال. گاردنر بیان میکند که هوش یک توانایی عمومی است که به درجات متفاوت در همه افراد میتوان یافت، هوش کلید حل موفقیت در حل مشکل است، هوش را میتوان با یک آزمون استاندارد اندازه گیری کرد و هوش میتواند موفقیتهای آینده را پیش بینی کند. ویلهلم و انگل[۳۱](۲۰۰۴) بیان داشتند که هوش یک فاکتور شناختی است که بهترین پیشگویی کننده برای شغل و کار است. و همچنین اظهار داشتند که هوش باید شامل اقدامات حل مسئله، تفکر بحرانی، قضاوت اقتضایی و هوش عملی( بر پایه دانش) باشد و هوش عملی فرد شامل یک جزء انگیزشی که میتواند شامل جنبههای اجتماعی، روانشناختی و عاطفی باشد(گوایچارد ، ۲۰۱۱).
هوش استراتژیک:
سازمان برای برنامه ریزی برای موفقیتهای فعلی و آتی نیاز دارد تا در مورد محیط کسب و کار خود( فعالیتها، منابع، بازارها، مشتریان، محصولات، خدمات و هزینهها) اطلاعات و دانش لازم را داشته باشد. این دانش که باعث میشود سازمان موفقیت عملکردی داشته باشد، لازم است که در سراسر سازمان انتشار یابد. یکی از چالشهای اساسی مدیران ارشد این است که چگونه تفکری را در مورد حال و آینده به منظور پیش بینی روند و مسیرها ایجاد کنند( کروگر، ۲۰۱۰).
در ادبیات مربوط به هوش استراتژیک آن را به عنوان جمع آوری، پردازش، تجزیه و تحلیل و انتشار اطلاعات که ارتباط زیادی با استراتژیک دارد توصیف میکنند. بیشتر به طور خاص هوش استراتژیک را به برنامه ریزی نظامی، هوش امنیت ملی و به تصمیم گیریهای استراتژیک شرکتهای بزرگ مربوط میدانند. هوش استراتژیک به عنوان یک مفهوم که در ارتباط نزدیک با کسب و کار، امنیت ملی و هوش نظامی، استراتژی کسب و کار، منابع استراتژیک، تجزیه و تحلیل و مشاهده استراتژیهای رقابتی، اتحاد و پیوستگی استراتژیک، مدیریت استراتژیک، مشاوره استراتژیکی و توسعه یا برنامه ریزی استراتژیک مورد استفاده قرار میگیرد (کوآسا، ۲۰۱۱).
هوش استراتژیک را نباید تنها به عنوان یک مشخصه نظامی، امنیت ملی و استراتژی شرکتهای بزرگ دانست، بلکه باید هوش استراتژیک را به عنوان یکی از راههای مدیریت دانش در نظر گرفت. هوش استراتژیک قادر به استفاده از مدل سازی، شبیه سازی، هنر، روایتها( تجربههای کاری)، نشانهها و علائم، ریاضیات آماری و نمودارهاست زیرا این راههای بیان شده برای آن است که مسائل پیچیده و مشکل به شکلی ساده تر بیان شوند و هدف هوش استراتژیک نیز همین است ( همان).
از دیدگاه فرایندی، هوش استراتژیک میتواند به عنوان بخشی از هوش رقابتی در نظر گرفته شود. همچنین به عنوان یک فرایند سیستماتیک و مستمر با هدف تسهیل کنندگی تصمیم گیری استراتژیک، از طریق استفاده از هوش مورد نیاز در زمان مناسب در فرم عملیاتی است(جی.آی.ای[۳۲] ،۲۰۰۴).
فیشر و بن سوآسان[۳۳] (۲۰۰۷) اظهار داشتند که هوش استراتژیک یک سیستم است که دارای ابعادی است که تصویری واضح تر در مورد آینده ایجاد میکند این ابعاد به طور خلاصه شامل پیش بینی، چشم انداز و انگیزه هستند( آقا و آتوا[۳۴]، ۲۰۱۴).
دام و کیم[۳۵] (۲۰۰۲) درباره هوش استراتژیک بیان میدارند:
هوش استراتژیک را میتوان به عنوان این که ” آنچه شرکت نیاز دارد از محیط کسب و کار خود بداند تا قادر به کسب بینش نسبت به فرایندهای حاضر، پیش بینی، مدیریت تغییر برای آینده، طراحی استراتژی مناسب که بتواند ارزش کسب و کار برای مشتریان ایجاد کند و بهبود سود آوری در بازارهای جاری و جدید باشد” تعریف کردهاند. آنها معتقدند که ارزش هوش استراتژیک از طریق بهبود قابلیتهای مدیران و کارکنان در یادگیری درباره تغییرات بالقوه در محیط کسب و کار و صنعت که مستلزم تجدید دیدگاه و تفکر در مورد فرایند کسب و کار است، قابل مشاهده است)دام و کیم، ۲۰۰۲).
افراد باید اطلاعات جدید، ادراکات، آگاهیها و بینش خود را هر جا و هر زمان که سازمان به آنها نیاز داشته باشد در اختیار بگذارند. یکی از چالشهای هوش استراتژیک افزایش بهره هوش برای تمام کارکنان و مدیران سازمان است، جای این که بپنداریم وظیفه جمع آوری و انتشار بینش و هوش تنها وظیفه قشر خاص و یا مدیران اجرایی است( همان).
مارچند و هایکس [۳۶](۲۰۰۷) درباره هوش استراتژیک بیان میدارند:
اطلاعات، پایه و اساس هوش استراتژیک است و بدون اطلاعات درست، تصمیم گیری برای کارکنان به منظور تصمیم گیری برای دستیابی و حفظ رهبری بازار دشوار است. بنابراین کاملاً قابل درک است که شرکتهایی که از فرایندهای مؤثر هوش استراتژیک برخوردار هستند به طور معمول میتوانند یکی از آن مواردی باشند که میتوانند از اطلاعات به منظور پیش بینی موفقیت، پاسخ گویی به نیازها و فرصتهای آینده بهره ببرند. ضروری است که مجریان بدانند، هوش استراتژیک نقش کلیدی در دستیابی به مزیت رقابتی و موفقیت آینده دارد. آنها معتقدند که هوش استراتژیک، باید اطلاعاتی را که یک سازمان درباره محیط کسب و کار نیاز دارد تا بتواند تغییرات را پیش بینی کند، طراحی استراتژی مناسب داشته باشد تا برای مشتریان ارزش ایجاد کند، ایجاد موقعیت رشد و سود برای سازمان در بازارهای جدید در داخل و یا در تمام صنایع فراهم کند را ارائه دهد.
هوش استراتژیک به معنی ایجاد بالاترین سطوح مدیریت اطلاعات درمورد محیط رقابتی، اقتصاد و محیط سیاسی که سازمانها میتوانند در آن به طورصحیح عمل کنند، و میتوانند از تصمیمهای استراتژیک حمایت کنند، بیان شده است( همان).
شش فعالیت عمده برای فرایند هوش استراتژیک تعیین شده است که هر یک از فعالیتها، از طریق تغییر شکل مترقی اطلاعات به هوش، ارزشی برای هوش و سازمان ایجاد میکنند. فعالیتهایی که فرایند هوش استراتژیک را دربر میگیرند شامل( کروگر، ۲۰۱۰):
- ادارک و احساس؛ شامل دانستن، شناخت و شناسایی شاخصهای مناسب برای تغییر است ( شاخصهای داخلی و یا خارجی برای شرکت).
- جمع آوری؛ تمرکز بر راههای جمع آوری دادههای مرتبط و معنی دار دارد.
- سازماندهی؛ شامل ساختاردهی دادهها به فرمتهای مناسب به عنوان منابع اطلاعاتی است.
- پردازش؛ بر تجزیه و تحلیل اطلاعات با روشهای مناسب و ابزارها تمرکز دارد.
- ارتباطات؛ شامل بسته بندی و ساده سازی دسترسی به اطلاعات برای کاربران است.
- بهره بردن از متمرکز سازی، در استفاده از اطلاعات در تصمیم گیری، برنامه ریزی عملکردی و پیاده سازی.
لیبوویتس معتقد است که هوش استراتژیک، ایجاد ارزش افزوده برای دانش و اطلاعات برای استفاده در تصمیم گیریهای استراتژیک سازمان ایجاد میکند؛ هوش استراتژیک یک برنامه رایج در توسعه(همان):
- طرحهای استراتژی( ۵-۳ سال)
- برنامههای سرمایه گذاری
- ارزیابی ریسک سیاسی
- برنامههای ادغام و اکتساب، سرمایه گذاری مشترک و طرحها و سیاستهای اتحاد شرکتها
- پژوهشهای بلند مدت و نوآوری
مونتگومری و وینبرگ[۳۷](۱۹۹۸) هوش استراتژیک را به عنوان سیستمی که تمرکزش بر انتخاب، جمع آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات که برای تصمیم گیری استراتژیک مورد نیاز است، تعریف کردهاند. آنها هوش استراتژیک را به عنوان افزایش چرخه اطلاعاتی ودانش، هنگامی که در برنامه ریزی استراتژیک، توسط مدیریت مورد استفاده قرار میگیرند و میتوانند به نوآوری و مزیت سازمانی منجر شود، بیان کردهاند.
هوش استراتژیک یک ابزار مهم در اطلاع رسانی و حمایت از فعالیتهای مدیریت استراتژیک در مراحل مختلف توسعه استراتژی است. از دیدگاه فرایندی هوش استراتژیک را به عنوان یک فرایند سیستماتیک و مستمر با هدف تسهیل کنندگی تصمیم گیری استراتژیک، از طریق استفاده از هوش مورد نیاز در زمان مناسب در فرم عملیاتی است. فعالیتهای هوش استراتژیک به طور مستقیم بر حمایت از تصمیم گیریهای استراتژیک، با نظارت بر ابعاد با اهمیت استراتژیک تمرکز دارد. افق زمانی هوش استراتژیک گسترده است و بر همه رویدادهای مهم گذشته، حال و آینده تمرکز دارد. به طور معمول، در سطح تجزیه و تحلیل استراتژیک، بیشتر به ارتباطات هوشی و کمتر به مقدار اطلاعات نیاز است. به طور نمونه مفادی که هوش استراتژیک به آن نیاز دارد شامل(جی.آی.ای، ۲۰۰۴):
- مؤثر بودن تجزیه و تحلیل و نوع تجزیه و تحلیل: چگونه یک پدیده مشخص بر روی کسب و کار شرکت تأثیر میگذارد.
- تجزیه و تحلیل کسب و کار: چه نیروهایی محرک اصلی مؤثر بر محیط کسب و کار هستند.
- دیدگاهی با محدوده وسیع از توسعه و پیشرفت عرصه منازعه.
- آنالیز عمیق از رقبا و مشتریان کلیدی.
- داشتن دیدگاهی وسیع و دقیق به محیط کسب و کار.
- بررسی موضوعات کلان و تجزیه و تحلیل آنها و بررسی تأثیر این موضوعات.
- تجزیه و تحلیل موضوعات استراتژیک بحرانی و مهم.
شش نقش پایه برای هوش استراتژیک در تصمیم گیریهای استراتژیک بیان شده است( همان):
- توصیف محیط رقابتی:
تجزیه و تحلیل مفاهیم و اطلاعات باید در عرصه رقابتی فعلی که شرکت در آن به فعالیتهای عملیاتی میپردازد انجام شود. ارزیابی اطلاعاتی باید از نیروها و عواملی که محیط رقابتی شرکت را تشکیل میدهند ساخته شده باشد.
- پیش بینی آینده محیط رقابتی:
بخش هوش و اطلاعات باید قادر به پیش بینیهای مربوط به محیط رقابتی که شرکت تمایل دارد، خود را در آینده در آن محیط ببیند، باشد. موضوع آینده درباره تغییر است که بعضی از آنها قابل پیش بینی و بعضی غیر قابل پیش بینی هستند. طرح ریزی باید به عنوان ابزاری برای حمایت از برنامه ریزی استراتژیک از طریق ظهور رقابت تکنولوژی و دانش نیازهای مشتری از قبل به منظور تدوین پیش بینی که میتواند شروعی برای تغییر اولیه باشد، تعریف شود. در متون بسیار زیاد، به صراحت بیان شده است که هوش استراتژیک یک پیش نیاز مهم برای تغییر است.
- به چالش کشیدن مفروضات اساسی- پرسیدن سؤالهای درست و به جا: