طغای خاتون
مادر طغرا، چهل ساله
خانهدار ، دیندار، حسن و جمال بیبی فردوس
خالۀ شمس، دایۀ طغرا، شصت ساله
متدّین، رابط عشاق، شوهر مرده ننه تومان
کنیز طغزا، شصت ساله
خدمتکار، عجوز، ترسو، چاق مریم
کنیز طغرا، بیست ساله
خدمتکار، فرمانبرداری از شوهر ظریفه
کنیز ماری، سی ساله
سیاه حبشی، پرستار شوهر ربابه
همسر محمد، بیست ساله
سادهلوح، بدقیافه، شرور جمیله بانو
همسر سلطان مصر، چهل ساله
انتقام جو، محترم نزد شوهر حمیده بانو
مادر هما، چهل ساله
خانه دار، مطیع و پرستار شوهر دمشق خاتون
همسر عیسی، هیجده ساله
شجاع، زیبا، دارای آداب مغولی
2) شایستِ زن
با اینکه شخصیتهای زنِ رمانِ خسروی تقریباً و البته از نظر خالقِ رمان، دارای تمامی کمالاتِ انسانی و زنانگی هستند، اما در بسیاری از قسمتهای رمان روی بعضی از موارد مربوطِ به زن تأکید فراوانی شده است. خسروی در رمانِ خود مجموعهای از ویژگیهای مثبت را برای زنان برشمرده که زنان در سایۀ آن میتوانند نزد شوهر خود عزیز و محترم باشند. در واقع زنان موظف به رعایت این موارد هستند؛ زیرا در صورت عدم هر یک از این موارد زن در وهلۀ اول از سوی خانواده، خواه والدین و خواه همسر، و در وهلۀ دوم از سوی جامعه مورد بازخواست واقع میشوند. در زیر به مواردی که تحتِ عنوان شایستِ زن در رمان شمس و طغرا ذکر شده، پرداخته میشود.
2 – 1) زیبایی
سفر عید باشد بر آن کدخدای که بانوی زشتش بود در سرای[5]
اولین تصویری که خسروی از شخصیتهای زنِ رمانش به دست خواننده میدهد، زیبایی وصفناپذیر آن زن است. خسروی در توصیفِ زیبایی شخصیتهای زن رمانش دادِ سخن را میدهد و آنها را با فرشته ها در یک کفه قرار میدهد. این زنان به حدی زیبا هستند که هر مردی یک نظر بدونِ چادر و روبنده آنها را ببیند، بی گمان عاشق شده و حتی در راه وصالِ آن زن از خواجه کردن خود نیز ابایی ندارد.
خسروی طرفدار زن زیبایِ پریپیکرِ متناسبالاعضاء است، زنی که چاق نباشد، پیر نباشد ودر یک کلام « گَندۀ گُنده » نباشد، تا کشیدنِ بارش جانِ مرد را به اهتزاز آورد نه آنکه قلبش را به اشمئزاز. و شاید از همین روی است که تمامی قهرمانان زن داستان در اوج زیبایی و کمال قرار دارند. زنِ زشت به هیچوجه در رمان خسروی جایی ندارد، به عبارت دیگر برای خالق رمان یک اصل وجود دارد، و آن هم زیبایی است و اگر این یک اصل نباشد، اصول دیگر از قبیل نجابت و شایستگی نیز هیچ ارزشی ندارند.
در مورد ظریفه که کنیزکی حبشی است و طبیعتاً سیاه، اینگونه مینویسد: «طغرا به او دعا کرد. پس گفت:
باید مریم را هم به امیدوار داد و ظریف را هم به خرّم که همه به حقِ زحماتِ خود رسیده باشند . اما میترسم خرّم راضی نشود.
-چرا نمیشود؟ ظریفه از خیلی سفیدها ظریفتر و با ملاحتتر است. هیچ کس آن قد و بالا و آن لب و دندان را ندارند» (خسروی، 1385: 524).
در مورد طغرا میگوید که: «چشم روزگار چنان لعبتی ندیده» ، و « صورتش فروغ ماه را دارد و نگاهش پر از شرم و عفت است» ( همان: ص43 ) .
و هر جا که ذکری از طغرا میکند او را به ماه و قمر و سرو و… تشبیه میکند؛ « آن دختر ماه طلعتِ سرو بالا که از وحشتِ سوختن و افتادن خلاص شده بود، بر سر نشاط و انبساط آمده چهرهاش از ماهِ فلک رخشندهتر و غنچۀ لعلش چون گل به وقت سحر شکفته میشد» (همان: 44).
گاه نیز به جزئیات صورت میپردازد؛ از ابرو و چشم و زلف و… «روی چون قرص قمر با آن ابروان مقوس و چشمهای سیاه مست و آن زلفکان مجعدکه به اطراف عارض چون آفتاب او حلقه زده در حرکت بود افتاد و آن گردن و سینۀ چون عاج» (همان: 395).
گاه نیز توصیفات مربوط به اندامهای جنسی است؛ «طغرا لباسی بسیار ظریف به سبک رومیان در بر داشت که سینه و گردن و PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)هایش عریان بود. و آستین را تا مرفق بالا شکسته و دو ساعدش چون دو استوانۀ بلور نمایان بود» (همان).
خسروی در مورد زیبایی شخصیتهای زنِ رمانش حتی کوچکترین موارد را نیز فراموش نمیکند، ماری چون فرنگی است، رویش به سانِ آفتاب است که نشانِ رنگ پوست زنان فرنگی است و موی او نیز صندلفام (سرخ) است؛ «آن حورِ بهشتی، با آن روی درخشنده چون آفتاب و آن چشمهای پیروزه رنگ جگرگداز و آن موی چون ابریشم صندلفام و آن لب و دهان لطیفتر از برگِ گل و غنچۀ تازه شکفته و آن قامت با اعتدال و میانی چون موی باریک و PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است)هایی چون دو لیموی نارسیده و ساق و ساعدی چون شوشۀ سیم» (همان: 446).
چشمهایش آبیِ آسمانی است و رگهایِ بدنش از زیر پوست پیداست؛ « تمام رگهای بدنش از زیر آن نمایان بود. گردن و سینهاش که از میان لباسش ظاهر بود، هر چشمی را خیره میکرد. از چشمانِ آسمانی رنگش یک فروغی چون شعاع ستارۀ صبح میتافت که جگر بیننده را میشکافت. گیسوانِ خرمایی او چینچین حلقهحلقه اطراف چهره و گردنش را احاطه کرده و تاجی از پرهای الوان بر سر داشت که بر روی پیشانیش سایه افکنده و سایه و روشنی دلاویز در چهرۀ چون قرص قمرش ظاهر ساخته بود. لباسش تمام فرنگی بود سینهاش تا PESTAN(به خاطر محدودیت سایت در درج بعضی کلمات ، این کلمه به صورت فینگیلیش درج شده ولی در فایل اصلی پایان نامه کلمه به صورت فارسی نوشته شده است) باز و کمرش را با میان بندی مرصع از چند رنگ جواهر تنگ بسته بود» (همان: 652