حرکت انسان همیشه متوجه ارزشهایی است که اودرنظردارد و تشخیص ارزشها همیشه در جهت گیری حرکات انسان نقش اساسی دارد.جهل و نادانی سبب می شودکه انسان در تشخیص ارزشها از ضد ارزشها گرفتار اشتباه شود آنچه مایه پیشرفت و خیروبرکت است شر یا ضد ارزش بداندو به عکس آنچه مایه بدبختی او است عامل خوشبختی بشمرد. آیه فوق می گویدجهاد در راه حق یک ارزش است اما شما براثرنادانی از آن اکراه دارید و… . به این ترتیب جهل، سرچشمه اشتباه در تشخیص ارزشها است و آن نیز به نوبه خود عامل موضعگیری های نادرست و غلط دربرابرمسائل مختلف و حوادث گوناگون زندگی و انواع افراط و تفریط هاست.[۵۷۲]
۴- ب)جهل تقابل با عقل
در آیات متعددی از قرآن آمده که جهل با عقل رابطه ای تقابل دارندکه به عنوان نمونه به چند تا ازآن اشاره می کنیم. قرآن فرموده است:« أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَهٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ [۵۷۳]؛ هر کس از شما به نادانى کار بدى کند و آن گاه به توبه و صلاح آید، پس وى آمرزنده مهربان است».
منظوراز” جهالت” در این گونه موارد، همان غلبه و طغیان شهوت است که انسان نه از روى دشمنى و عداوت با حق، بلکه به خاطر غلبه هوى و هوس آن چنان مىشود که فروغ عقل و کنترل شهوت را از دست مىدهد، چنین کسى با اینکه عالم به گناه و حرام است اما چون علمش تحت الشعاع هوى و هوس واقع شده، به آن"جهل” اطلاق گردیده، مسلماً چنین کسى در برابر گناه خود مسئول است،اما چون از روى عداوت و دشمنى نبوده،سعى و کوشش مىکند اصلاح و جبران کند.[۵۷۴] به این مناسبت به ارتکاب گناه و قبیح، عمل به جهالت گفته می شود؛یعنى عملى که بر پایه بیخردى و بىفکرى انجام شده و شایسته بود نظر به قبح و ضررى که دارد آن را درک می کرد، ولى نظر به این که اعمال و رفتار انسان ظهور خواسته او است و بستگى کامل به حالت روانى او دارد و از آن نیرو مىگیرد، ناگزیر در آن حال خودستائى گناه را خواسته گرچه بر خلاف حکم خرد و به ضرر او باشد.[۵۷۵]
جهالت،گاهى در برابرعلم است وگاهى در برابر عقل،و در این آیه، در برابر عقل است؛یعنى از روى جهل و بىخردى به گناه کشیده شدهاند، نه آنکه نمىدانستند.[۵۷۶]
درآیه دیگری از قرآن نیز چنین آمده است:«وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ[۵۷۷] ؛ و مىگویند:اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مىکردیم، در میان دوزخیان نبودیم».
“ لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ“- منظور از” سمع"، استجابت دعوت رسولان، و التزام به مقتضاى سخن ایشان است، که خیرخواهان امینند، و منظور از” عقل"، التزام به مقتضاى دعوت به حق ایشان است، تا آن را تعقل کنند و با راهنمایى عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است، و باید انسان در برابر حق خاضع شود.و معناى آیه این است که: دوزخیان در پاسخ فرشتگان مىگویند: اگر ما در دنیا رسولان را در نصایح و مواعظشان اطاعت کرده بودیم، و یا حجت حق آنان را تعقل مىکردیم،امروز در زمره اهل جهنم نبودیم، و همانند ایشان در آتش جاودانه، معذب نمىشدیم.[۵۷۸] درواقع آیه اشاره دارد به جهل مشرکان و این که آنان تازه پس از ورود به جهنم اعتراف می کنند که تعقل نکردندو یک ارتباط بین جهل و عدم تعقل آنان است.
عقل، منشأ علم است و جهل میتواند به لحاظ این که عقل منشا علم است، در مقابل عقل قرار گیرد. تقابل عقل با جهل بیانگر این است که جهل به معنای فقدان هرگونه علمی نیست، بلکه فقدان علم صواب و معرفتی است که انسان را به طریق الهی، رهنمون گردد. بدین سان کسی که فاقد چنین معرفتی است، با وجود دارا بودن علوم دیگر، جاهل است. در نتیجه جهل دو معنا خواهد داشت: یکی فقدان هرگونه علم، و دیگری فقدان علم مثبت.
جهل فرمانده، همان نیروی وجودی و شهوت است که در مقابل نیروی وجودی دیگر یعنی عقل قرار میگیرد و چون امری وجودی است، دارای لشکر و سپاه فراوان است. از جمله آثار و لشکریان عقل، علم است؛ زیرا لازمه پیروی از عقل، فراگیری دانش است . از سوی دیگر جهل به معنای نادانی و فقدان علم از سپاهیان نیروی جهل و شهوت است؛ زیرا که لازمه جهل و شهوت، ترک علم و دانش است. [۵۷۹]
یار و مددکار و رفیق راستین انسان عقل اوست و دشمن او جهلش، زیرا عقل سرمایهاى است که به عالم ملکوت متصل است و جلوه نورِ خدا در انسان است. از این رو، درک انسان از واقعیات عالم هستی و رسیدن او به خیر دنیا و آخرت بستگی به کارکرد عقل دارد. [۵۸۰]
جاهل در مقابل عالم و به معنى بىسواد نیست؛ بلکه جاهلْ ضد عاقل است. عاقل کسى است که از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل کسى است که این قدرت را ندارد. ما خیلى افراد عالم را مىبینیم که عالمند ولى جاهلند؛ عالمند به معنى اینکه فرا گرفته از بیرون زیاد دارند، خیلى چیزها یاد گرفتهاند؛ اما ذهنشان یک انبار بیشتر نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند. اینجور اشخاص از نظر اسلام جاهلند؛یعنى عقلشان راکد است. ممکن است علمش زیاد باشد ولى عقلش راکد است.[۵۸۱]
ایزوتسو،مستشرق ژاپنی تباردرکتاب” خدا و انسان درقرآن” درتأثیرجهل بر عقل اینگونه می گوید:
« معنای دوم جهل( مرکب)، که به شدت وابسته به معنای اول است، تأثیر منفی آن بر قوه تعقل آدمی است که تعقل را سست میکند. اگرچه جهل در انسان یک حالت ثابت نیست و موقتی است، اما اگر انسان دائم دچار آن شود و به آن عادت کند، قدرت درک و داوری عمیق را در باب چیزها از دست میدهد و دیگر شایستگی ندارد که در باره هیچ موضوعی داوری کند».[۵۸۲]
پ- راهکار
پ) رهایی از جهل با علم
انسان برای رهایی از جهل می بایست در ابتدا از فضای غبار آلود جهل و نادانی رهایی پیدا کندو این میسر نمی شود مگربا آگاهی وحرکت به سوی علم.انـسـان در خـود حـالتـى مـى یابد که نام آن حالت را علم یا ادراک یا دانایى یا آگاهى و امـثـال ایـنـهـا مـى گـذارد.نـقـطـه مـقـابـل جهل و ناآگاهى، عـلم و ادراک است.پس علم صورتى از معلوم است در ذهن و ادراک عبارت است از صورتى که از یک شى ء در ذهن پدید مى آید.[۵۸۳]
یکی از علمای اخلاق در این زمینه چنین می گوید:
« باید بدانیم انسان جاهل در واقع انسان نیست؛ چون که برتری انسان بر سایرحیوانات به خاطر ادراک آن است و در صورتی که انسان آگاهی نداشته باشد، پس چه امتیازی از حیوانات دارد».[۵۸۴]
انسان، دانش و آگاهى را تنها از آن جهت که او را بر طبیعت مسلط مىکند و به سود زندگى مادى اوست، نمىخواهد. در انسان غریزه حقیقتجویى و تحقیق وجود دارد. نفسِ دانایى و آگاهى براى انسان مطلوب و لذتبخش است. علم، گذشته از اینکه وسیلهاى است براى بهتر زیستن و براى خوب از عهده مسئولیت برآمدن، فى حد نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازى در وراى کهکشان ها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثیرى در زندگى او ندارد، باز هم ترجیح مىدهد که آن را بداند. انسان طبعاً از جهل فرار مىکند و به سوى علم مىشتابد. بنابراین، علم و آگاهى یکى از ابعاد معنوى وجود انسان است. [۵۸۵]
قرآن آیات فراوانی دارد که انسان را تشویق به فراگیری علم کرده و از جهل و غفلت دور می کند. به طوری که،۲۷ آیه از قرآن مجید با بهره گرفتن از جمله « اعلموا» تصریح به آن می کند. به عنوان مثال چنین آمده است:
وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِین[۵۸۶]؛اطاعت خدا و اطاعت پیامبر کنید و از مخالفت با احکام خدا دورى نمائید.و اگر سرپیچى و نافرمانى کنید (مستوجب عذاب مىشوید)بدانیدکه وظیفه پیامبر تنها ابلاغ آشکار است.
درتفسیر این آیه آمده : تاکیدى است که در آن معناى تهدید است، به خصوص از جهت این که مىفرماید:” فَاعْلَمُوا” ؛زیرا این خود اشاره است به این که شما مرتکبین خمر و میسر و غیره و نافرمانی هاى خود را یک نوع غلبه بر رسول اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم) پنداشتهاید، و نفهمیدید، یا فراموش کردید که رسول اللَّه(صلی الله علیه وآله وسلم) در این بین سود و زیانى ندارد، و جز رسانیدن پیغام و تبلیغ ماموریت خود وظیفه دیگرى ندارد، و این نافرمانی ها برگشتش به دشمنى با خداى تعالى است، و ندانستید که شما در حقیقت در مقام معارضه با ربوبیت پروردگار خود بر آمدهاید.[۵۸۷] یعنی چون ندانستید در مقام معارضه برآمدیدپس به این موضوع علم پیدا کنید.
از سوی دیگر،دسته ای از آیات درقرآن از جهل به گونه های مختلف مذمت و نکوهش شده است.به عنوان مثال درآیه ۵۵ سوره نمل، جهل را سرچشمه فساد معرفی می کند:«أَإِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»[۵۸۸]؛آیا شما به جاى زنان، از روى شهوت با مردها در مىآمیزید؟ [نه!] بلکه شما مردمى جهالتپیشهاید.
به جاى زنان، مردان را وسیله دفع شهوت خویش قرار مىدهید،یا این که قومى نادانید،که علم برخاسته از عقل و وجدان را ترک مىگویید و به جهلى مىپردازید که رفتار هدایت نایافته از نور دانش است و با فطرت انسان سازگار نیست.[۵۸۹]
«لَتَأْتُونَ الرِّجالَ … أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»همجنسگرایى، برخاسته از بىفرهنگى است. علم و دانشى که انسان را از گناه باز ندارد، جهل است.[۵۹۰]
درواقع این آیه مذمت قوم لوط را در جهل معرفی می کند.
دسته ای دیگر از آیات هم به اهمیت تفکر اشاره کرده است. مانند:«یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ[۵۹۱]؛واز تو مىپرسند چه چیز انفاق کنند؟بگو:از مازاد نیازمندى خود. اینچنین خداوند آیات را براى شما روشن مىسازد، شاید اندیشه کنید».
از این آیه دو نکته استفاده می شود : اول اینکه مردم را تشویق مىکند به این که پیرامون حقایق وجود،و معارف مبدأ و معاد و اسرار طبیعت بحث کنندو در طبیعت اجتماع و نوامیس اخلاق و قوانین زندگى فردى و اجتماعى بیاندیشند و از میان تمامى علومى که از مبدأ و معاد و حقایق بین آن دو بحث مىکند،آنچه را که مربوط به سعادت و شقاوت انسان است به کار بگیرند.
دوم اینکه قرآن کریم هرچند که بشر را به اطاعت مطلقه و بىچون و چراى خدا و رسول دعوت مىکند،الّااینکه به اینهم رضایت نمىدهد که مردم احکام و معارف قرآنى را با جمود محض و تقلید کورکورانه و بدون هیچ تفکر و تعقلى بپذیرند،بلکه باید عقل خود را بکاربگیرند، تا درهرمساله حقیقت امر کشف شود، و با نور عقل، راه شان در این سیر و سلوک روشن گردد. [۵۹۲]
پس قرآن در همه جا انسان را به تفکر ترغیب می کند. حال این تفکر چیست ؟
عبارت است از سیر معنوی در معلومات حسیه جهت کشف پاره ای از مجهولات و امورنامحسوس.[۵۹۳] سیر باطنی از مبدابه مقصود است. در علم منطق ، فکر را حرکت و تلاش ذهن بین معلوم و مجهول می نامند.[۵۹۴]
تفکّر و اندیشیدن، آثار پرباری برای اندیشمند دارد که انسان را در جلوگیری از خطای وی نسبت به خالقش رهنمون می سازد. در اینجا به چند نمونه آن به گونه ای گذرا اشاره می کنیم:
۱- اندیشیدن، راز تحلیل درست مسائل
«یا قَوْمِ لاأَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَ فَلا تَعْقِلُونَ[۵۹۵] ؛(هود گفت:) اى قوم من! من از شما در برابر رسالتم پاداشى درخواست نمىکنم، پاداش من نیست مگر بر عهدهى آن کس که مرا آفریده است، پس آیا تعقّل نمىکنید؟».
«أَ فَلا تَعْقِلُونَ»: تعقّل، ما را به تبعیّت از انبیا و پیروى از وحى راهنمایى مىکند. [۵۹۶]
در واقع حضرت هود از آنان ، تفکر و تعقل در مسائل را خواستار شد. تفکر در مسائلی که منجر به یک تحلیل درست از وقایع منجر شود و آن هم رهنمون شدن به مسیر حق .
۲- تفکر سبب گزینشی درست
«الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَالْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَأُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب[۵۹۷] ؛آنان که سخن را با دقّت مىشنوند و بهترین آن را پیروى مىکنند، آنانند که خداوند هدایتشان نموده و آنانند همان خردمندان».
این آیه، انتخابگرى مسلمانان را در مسائل مختلف به خوبى نشان مىدهد.آنها به سخنان این و آن بدون در نظر گرفتن گوینده و خصوصیات دیگر گوش فرا مىدهند و با نیروى عقل و خرد بهترین آنها را بر مىگزینند. هیچگونه تعصب و لجاجتى در کار آنها نیست،و هیچگونه محدودیتى در فکر و اندیشه آنها وجود ندارد،آنها جویاى حقند و تشنه حقیقت، هر جا آن را بیابند با تمام وجود از آن استقبال مىکنندو از چشمه زلال آن بىدریغ مىنوشندو سیراب مىشوند.آنها نه تنها طالب حقند و تشنه گفتار نیک، بلکه در میان” خوب” و” خوبتر” و” نیکو” و” نیکوتر” دومى را برمىگزینند، خلاصه آنها خواهان بهترین و برترینند.[۵۹۸]
۳ ـ سبب کشف اسرار
خداوند درقرآن می فرماید:
وَ فِی الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقى بِماءٍ واحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِیالْأُکُلِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ[۵۹۹] ؛و در زمین قطعاتى است مجاور هم و باغهایى از انواع انگور و کشتزار و درختان خرما همانندوغیرهمانندکه همه با یک آب آبیارى مىشوند و بعضى میوهها را در خوردن بر بعضى برترى دادیم.همانا در این(تنوّع میوهها و مزهها) براى کسانى که تعقّل دارند حتماً نشانههایى است.
خداوند در این آیه به مطلب مهم اشاره می کند که اگر انسان اندکی تعقل و تفکر در اطراف و پیرامون خود بنماید مسلماً موفق به درک حقایقی می شود که دیگران از آن بی بهره هستند .
تفکردر نظام هستی باعث محرمیت انسان با عالم می گردد و موجب می شود که موجودات عالم اسرارخودرا برای انسان بنمایانند.قوه خیال را از پراکندگی و افسارگسیختگی نجات می دهد. باعث حشر پیدا کردن و محرم شدن انسان با عالم می شود.[۶۰۰]
مطلب مهمتر این است که تفکر سبب مصونیّت ازخطا و لغزشها می شود.از آنجایی که شخص خردمند پیش از انجام هر کاری به فرجام آن می اندیشد، آرای دیگران را جویا می شود، تجربیات پیشینیان را به کار می بندد و پس از یک جمع بندی اندیشمندانه به کار اقدام می کند، از این رو، احتمال خطا و خسران در چنین کاری به شدّت کاهش می یابد و در برابر، بازدهی آن زیاد می شود.هر کس پیش از اقدام به کار بیاندیشد درستی کارش فزونی می یابد.[۶۰۱]
به طور کلى تفکر و اندیشهى صحیح،به طور مستقیم یا غیر مستقیم عامل بازدارنده ازگناهان و خطا مىشود، و همچون آینهى صاف نشان دهندهى زیبایىها و زشتىها است. [۶۰۲]
پس بنا به سفارش قرآن می بایست از جهل دوری کرد و به سراغ علم و علم آموزی وتفکر که همانا راه سعادت است،رفت.
بخش دوم : اعتماد به گمان و چگونگی خطا به سبب آن
الف- چیستی گمان
یکی از روش های نادرستی که انسان درپیش می گیرد وهمان سبب خطای وی می گردد ، اعتمادبه گمان است. که راه کامل لازمه رسیدن به حقیقت هر امری ، یقین و باور به آن است. تا انسان درمورد آن امر به یقین نرسد به طور قطع به هدف و مقصود خود نرسیده است .پس یقین ، روش صحیحی است (که شرح آن،اجمالاً درپایان این بحث ذکر خواهیم کرد)دربرابراعتماد به گمان.افراد به جای این که به روش صحیح بیاندیشند، راه نادرست را درپیش می گیرندواز این طریق گرفتار خطا و اشتباه می شوند.
قرآن نیز، اعتمادبر گمان را روش نادرست ونخستین لغزشگاه اندیشه آدمی می داند. امروز ازنظرفلسفی هم مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها همین بوده است.«دکارت»هزار سال پس از قرآن، اولین اصل منطقی خویش را این قرار دادو گفت:«هیچ چیز را حقیقت ندانم مگراین که برمن بدیهی باشدو در تصدیقات خود از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و نپذیرم مگرآن راکه چنان روشن و متمایزباشدکه هیچ گونه شک وشبهه در آن نماند».[۶۰۳]
اهل لغت می گویندظن دلالت می کند بر دو معنای مختلف : ۱- یقین ۲- شک [۶۰۴]
البته برخی معانی دیگری بر آن ذکر کردند:گمان و خیال قوى با احتمال خلاف آن(ج ظُنُون) ،مورد گمان و اتهام، تهمت زده، کم خیر(ج أَظِنَّاء).[۶۰۵] احتمال قوى. چنانکه وهم احتمال ضعیف و شک تساوى طرفین است[۶۰۶] ظنّ معروف است. گاهى به جاى علم گذاشته می شود.( صحاح و اقرب). [۶۰۷]