بزرگان صوفیّه، تصوّف تقبیح شد و اهل سلوک برای رهایی از ننگی که دامن صوفیان مذموم را گرفته بود، برای دفاع از تصوّف، نام عرفان را بر آن نهادند؛ امّا مگر می شود رفتار کسانی را ملاک قضاوت در مورد اصل راه قرار دهیم. اگر این گونه است، پس با توجّه به این که ما مسلمانان شیعه همگی بر طبق اسلام و تشیع رفتار نمی کنیم باید در مورد خودمان هم اینگونه قضاوت کنیم.
علامه طباطبایی در کتاب رسالت تشیع در دنیای امروز می فرمایند: « ]در بحث از عرفان[ فسادها و اختلالاتی که در روش و اعمال طایفه ای که از یک مشرب و مسلک عمومی کلی منشعب شده اند، دلالت بر فساد و بطلان اصول اولی آن طایفه ندارد و به همین سبب بحث از چگونگی اصول اولیه ی آنها را نباید در روش و اعمال فرعی از آن ها انجام داد بلکه باید به سراغ مواد اصلی آن ها رفت ». (یثربی،۱۱:۱۳۸۶)
مرحوم سیدحیدر آملی معتقدند که ما دو نوع تشیّع داریم. یکی تشیع رسمی و دیگری تشیع صوفیّه. و می گوید من جامع اسرار را نوشتم تا صوفیّه تشیع شوند و شیعه صوفیّه. و به این ترتیب یک شیعه کامل به دست آید. ایشان تصوّف حقیقی را همان تشیع می دانند. بنابراین شیعه حقیقی اهل تصوّف و عرفان، و صوفی و عارف حقیقی اهل تشیع است و حقیقت تشیع عرفان و تصوّف است نه فقه و کلام؛ زیرا حقیقت تشیع قبول ولایت است و ولایت را فقها و متکلمان مطرح نکرده اند بلکه از عرفا بوده است. زیرا عرفا معتقدند که احوال معنوی پیامبر و حقیقت معنوی اسلام پس از پیامبر، در حضرت علی(ع) و ائمه اطهار و اوصیا یعنی انسان های کامل استمرار یافته است. بنابراین تشیع مترادف با تصوّف است. (ر.ک، یثربی، ۱۳۸۶: ۱۳ـ۱۵)
۲ـ۳ـ۲. جایگاه شریعت در قلمرو عرفان
توجّه به شریعت یکی از مهم ترین دغدغه های عرفان اسلامی است. از دیدگاه عارف، کلام الهی و سخنان معصومان (ع) هم مبیّن شریعتند، هم نماینده طریقت و هم متن حقیقت. برخی به تبعیّت از فرهنگ و فکر جدید غربی، جنبه عرفانی دین داری را از جنبه ی فقهی آن جدا دانسته و معتقدند که عارف چندان پایبند شریعت نیست.
در حالی که در هیچ یک از متون عرفانی حتّی اشاره ای هم به بی اعتنایی عارفان به شریعت نمیتوان یافت. از طرف دیگر عارف کسی است که علاوه بر انجام واجبات و ترک محرّمات به رعایت مستحبّات و پرهیز از مکروهات، التزام فراوان دارد و حتّی از انجام برخی امور مباح هم امتناع می ورزد. به فرض مثال شب ها تا دیروقت بیدار ماندن از امور مباح است ولی به قول آیت الله دستغیب وقتی تا دیروقت بیدار می مانید، نماز شب و صبحتان چه می شود. یعنی نتیجه این که برای آن که بتوانیم به نماز شب و صبح قیام کنیم، لازم است که شب ها به موقع بخوابیم.
عرفا بیش از افراد معمولی اهل عمل هستند چرا که آن ها در طی مراحل سیر و سلوک، با دیدن نتیجه اعمال خود، به یقین رسیده و برای انجام عبادات راغب تر می شوند. به قول معروف عرفا با مکاشفاتی که برایش رخ می دهد، نتیجه ی عمل خود را پیش از خشک شدن عرق خود می بینند و یا به تعبیر واضح تر بهشت عارفان نقد است و در مورد روز جزا و نتیجه ی اعمال و حساب و… یقین کامل دارند.
«من به عنوان یک محقق در عرفان اسلامی، به طور قاطع می گویم که در همه متون عرفانی ما، حتّی اشاره ای هم نمی توان یافت که به بی اعتنایی عرفا به شریعت، دلالت داشته باشد، همه عارفان نه تنها به فقه و شریعت بی اعتنا نبوده اند، بلکه حتّی به رعایت مستحبّات و مکروهات شریعت نیز تأکید کردهاند». (یثربی، ۱۳۸۶: ۹۴)
هم چنین در مورد لزوم تبعیت از شریعت در کتاب معتبر اللمع می خوانیم: « طبقات صوفیّه نیز از نظر معتقدات، با فقها و اصحاب حدیث متفق اند. علوم آن ها را می پذیرند و در معانی و رسوم مخالفتی ندارند، مشروط بر این که آنان را، به دور از بدعت و تأثیر هوا و هوس، شایسته پیروی و اقتدا یابند ». (سراج طوسی، چ مصر: ۱۰)
بنابراین دانستن این نکته که چه دلیل یا دلایلی باعث شده است که چنین توّهم و شبهه ای ایجاد شود، خالی از لطف نیست.
نهایت دین داری رسیدن به عشق و پرستش است؛ آن هم پرستشی که با نهایت معرفت توأم است و عارف کامل کسی است که به این مرحله خواهد رسید. از این منظر پیامبر اسلام و امامان و اولیاء الله در مرحله ی بالای تقرّب و عرفان قرار دارند. یعنی به نهایت بندگی و پرسش می رسند. خدا به انسان قدرت اختیار و انتخاب داده است و او را در مسابقه عظیم هستی قرار داده تا با توجّه به قوانین و دستوراتی که به او داده است، او را در عمل موفق بدارد. هر انسانی با توجّه به همّت خود به درجه و مرتبه ای می رسد. مشکل از اینجا آغاز می شود که در این میان افراد بسیاری هستند که از دین فقط نام آن را یدک می کشند و از عمل خالی هستند. برخی اسلام آن ها به قولی وراثتی است، از اسلام فقط دو شرط آن را دارند: ۱ـ داشتن پدر و مادری مسلمان ۲ـ به دنیا آمدن در کشوری اسلامی. برخی دیگر با چسبیدن به ظاهر عبادات، از روح واقعی عبادات بی خبرند و حظ و بهره ای از جنبه ی معنوی آن ندارند. برخی دیگر عباداتی دارند و آن را با گناه و… تباه می سازند و برخی دیگر با انجام گناه و خوردن حرام و… توفیق عبادت واقعی نمی یابند و امّا نکته عجیب تر این که همه مدعی هستند. مدعی مسلمانی و بندگی و خداشناسی و… اسلام و دین شان سلیقه ای است. حال آن که بندگی سلیقه نمی شناسد. بندگی اطاعت محض است. اطاعت از تمام جوانب شریعت. بندگی در گرو عمل خالص و عاشقانه است. آن هم با تبعیّت از معصوم. و در این مسابقه عظیم تنها عارفان واقعی هستند که پیروز میدان هستند و گوی سبقت را از همگان ربوده اند و از این جا برای آن ها دشمنانی پیدا شده است.
« ابن سینا در تحلیل خود از مسائل عرفانی، عارف را در برابر عابد و زاهد قرار داده و این سه گروه را بر اساس اهداف مختلف آنان از هم جدا می کند. خلاصه بیان ابن سینا آن است که عابد هم دنیا میخواهد و هم آخرت امّا زاهد دست از دنیا کشیده، فقط جویای آخرت است. در حالی که عارف نه دنیا می خواهد و نه آخرت، بلکه طالب یار و عاشق دیدار است ». (یثربی، ۱۳۸۶: ۱۰۱) و این عمل عارفان محصول تعالیم شریعت است.
رابعه عدویّه می گوید: « خداوندا! اگر تو را از بیم دوزخ می پرستیم، در دوزخم بسوز! و اگر به امید بهشت می پرستیم، بر من حرام گردان! و اگر برای تو، تو را می پرستیم جمال باقی دریغ مدار ». (یثربی،۵۱:۱۳۷۲)
شریعت در متن عرفان است و عرفا تابع محض شریعت. چیزی که روشن است دین داران و عارفان دارای تعارض و تضاد هستند.
«عرفا همیشه چیزی بر شریعت افزوده اند تا بتوانند برنامه ریاضت را تنظیم کنند. این افزایش ها همیشه مورد اعتراض فقها بوده است تا حدی که علمای اسلام برنامه ریاضت آنان را در مورد خواب و خوراک و سخن گفتن و شب زنده داری و… بدعت می شمارند. عرفا اصل شریعت را قبول دارند و اعتراضشان بیشتر متوجّه کسانی است که گرچه رو به قبله ایستاده اند، امّا بت می پرستند! نام دین و بندگی بر خود نهاده اند، امّا هزاران بت در آستین و صدها قبله در برابر خود دارند! ». (یثربی، ۱۳۸۶: ۱۰۴)
فقهای عارفی داریم که برنامه ریاضتی خاصّی داشته اند چون آیت الله بهجت که غذاهای رنگ و وارنگ نمی خوردند. شام فقط شیر می نوشیدند و یا استادشان آیت الله قاضی که سال های سال سنگ ریزه ای در دهان قرار داده بودند که حرفی بیهوده بر زبان نیاورند.
بنابراین فقهای عارفی داریم که برنامه ریاضتی خاصّی برای خود دارند و عارف نماهایی هم داریم که باعث شده اند نام تصوّف و عرفان لکه دار شود.
« نااهلان که اعمال و رفتارشان زمینه تهمت به عرفان و تصوّف را فراهم آورده است خود به چند دسته قابل تقسیم اند: اوّل: جاهلان صوفیّه؛ دوم: مدعیان دروغین؛ سوم: گمراهان عالم سیر و سلوک که گاه پس از رسیدن به مراحل عالی گرفتار وسوسه شیطان و نفس اماره می شوند و به زندقه و بی دینی و الحاد نیز می کشند و چهارم: کج فهمان از مسائل عرفان و تصوّف… .
در کتاب « اللمع » سراج طوسی … می گوید: « هر کسی که خود را اهل عرفان بداند، اگر کارش بر سه پایه و اصل استوار نباشد، در واقع از اهل عرفان نبوده، بلکه خود را فریفته است، اگر چه بتواند در هوا پرواز کند… و آن سه اصل و پایه عبارتند از: ۱ـ اجتناب از گناهان صغیره و کبیره کلاً؛ ۲ـ ادای همه واجبات دشوار و آسان و ۳ـ وانهادن دنیا به اهل دنیا چه بیش و چه کم ». (همان: ۱۰۷)
۲ـ۳ـ۳. نسبت یا جدایی دین و عرفان
در فرهنگ بشری و تاریخ اندیشه ها، موضوع دین و عرفان و ارتباط یا تعـارض بیـن آن ها سابقـه
طولانی دارد. در اسلام هم آرای متفاوتی در زمینه دین و عرفان وجود دارد. برخی به وحدت دین و عرفان معتقدند و برخی دیگر به تعارض آن دو اعتقاد داشته که ماحصل آن تعریض ها، تفسیق ها و… را شامل می شود.
از دلایل این امر به سه دلیل عمده می توان اشاره کرد. یکی از تعارضات و چالش ها در باب دین و عرفان ناشی از سوء تفاهمی است که در باب رسالت هر یک وجود دارد؛ دوّم این که برخی در باب دین، تلقی خاصی دارند و فرضاً دین را به یکی از ابعاد چون بُعد اعتقادی یا اخلاقی یا فقهی، تجربتی (عرفانی)، اجتماعی و… مقیّد می نمایند و حال آن که دین شامل همه ی این ابعاد می باشد و دلیل سوم ناشی از سوء تعبیر اصطلاحات به کار رفته در عرفان می باشد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که در سنجش نسبت دین و عرفان، باید به همه ابعاد یا سطح معنایی دین و عرفان پرداخت تا به جواب درست و روشنی دست یافت. برای جلوگیری از اطاله ی کدام، نسبت دین و عرفان را در قالب دو بحث به شرح زیر مطرح می کنیم.
۲ـ۳ـ۳ـ۱. معرفت شناسی
وحی به عنوان منشأ معرفتی دین با شهود که به عنوان منشأ معرفتی عرفان است هر دو از سنخ علم حضوری هستند ولی در درجه و نوع متعلّق و بعضی لوازم تفاوت هایی دارند. « همان گونه که تجربه ی دینی مؤمنان در مسائل دینی با وحی انبیا فرق دارد، تجربه ی عرفانی و شهودی عارفان نیز با وحی انبیا تفاوت دارند؛ زیرا بسیاری از عارفان در شهود با یکدیگر اختلاف داشته و دارند و گاهی مشخص میشود که مشهود عارف اشتباه است. البتّه اگر عارفان در سیر و سلوک، تابع شریعت و ولایت اهلبیت(ع) باشند و راه صحیح را طی کنند، گوشه ای از علوم شهودی انبیا و اولیا به آن ها می رسد؛ چنان که گوشه ای از علوم حصولی به آن ها رسیده است. در بین انبیا اختلافی نیست، بلکه یافته های انبیا با یکدیگر اتفاق دارد و موافق هم است. اگر در برخی موارد یافته های انبیا اختلاف دارد، آن اختلاف نیز پیش بینی شده است (سنخ). وحی، سنخ خاصی از علوم شهودی است که با مشاهدات عرفا فرق دارد؛ زیرا عرفا گاهی مشاهدات خود را در مثال متصل می بینند و زمانی در مثال منفصل؛ ولی انبیای الهی پیوسته از مثال منفصل خبر می دهند؛ زیرا همان را مشاهده کرده اند ». (جوادی آملی، ۱۳۸۸: ۲۴۷ـ۲۴۹)
دکتر رحیمیان در باب ارتباط وحی و دیگر تجارب عرفانی مانند الهام یا مکاشفه، معتقدند که هر دو القای الهی و از سنخ علم حضوری هستند امّا از نظر محتوای پیام و حجیّت و اختصاص و وساطت و عصمت تفاوت هایی دارند؛ چرا که وحی قانون بوده و الزام آور است در حالی که مکاشفه اینگونه نیست. وحی برای دریافت کننده، حجّت است یعنی مسئولیّت می آورد و باید دریافت کننده وحی، آن را تبلیغ کند ولی تجربه عرفانی اینگونه نیست. وحی مختصّ نبی است ولی الهام از آنِ ولی است و عمومیّت دارد. وحی با وساطت ملک است ولی الهام بی واسطه است. وحی عصمت است و علمی موهوبی، امّا الهام و مکاشفه اکتسابی است. هم چنین در جریان نبوّت، آخرین سفر از سفرهای چهارگانه عرفانی (سفر با حق در خلق و سفر با خلق به سوی حق) واجب است ولی در تجربه عرفانی لزومی ندارد و کلام آخر این که اعتدال در بیان و دوری از شطح به عنوان دو ویژگی وحی مطرح هستند که در الهام نداریم . (ر. ک، رحیمیان، ۱۳۸۸: ۳۸ـ۳۹)
دکتر یحیی یثربی در کتاب نسبت دین و عرفان و در فصل دوم این کتاب دین و عرفان را به علت تفاوت در منبع و منشأ، از جهت معرفت شناسی متفاوت دانسته اند. ایشان معتقدند که پیامبر در هنگام نزول وحی هشیار است ولی عارف بدین دلیل که معرفت شهودی در خارج از خودآگاهی سالک رخ میدهد، ناهشیار می باشد. هم چنین معتقدند که معرفت وحیانی قابل تعلیم بوده ولی معرفت عرفانی غیرقابل تعلیم است. وحی انبیا از بیرون نازل می شود ولی شهود عارفان درونی و حاصل خودسازی است. کلام عرفا شطحی است و وحی شطحی نیست. زبان عارفان اشاره ای است و زبان قرآن عادی است.(ر.ک، یثربی، ۱۳۷۹)
با توجّه به تمام نظرات می توان نتیجه گرفت که بین وحی و الهام تفاوت جوهری و محتوایی نیست بنابراین تباینی ندارند و اگر گاه زبان دین و عرفان با هم تفاوت دارند، تفاوتی در معارف و محتوای آن دو نیست.
۲ـ۳ـ۳ـ۲. هستی شناسی دینی و عرفانی
در هستی شناسی دینی و عرفانی چند مسأله به عنوان تفاوت دین و عرفان مطرح شده است به شرح زیر:
« دین و عرفان در زمینه توحید تفاوت دارند. در عرفان گفته می شود که چیزی غیر از خدا وجود ندارد در حالی که در دین به وحدت « عددی » معتقد هستیم. هم چنین در دین هر چیزی واقعی و خودش است در حالی که در عرفان غیر از خدا هیچ چیز واقعی نیست.
هدف آفرینش در دین شناخت خدا و پرستش است و در عرفان تجلّی و شناخت. پیدایش جهان در دین با اصطلاح خلقت و از رابطه علّی و معلولی تبعیّت می کند و در عرفان با اصطلاح تجلّی است و از رابطه علّی و معلولی تبعیّت نمی کند و در نهایت معاد در دین بر محور انسان و دیدن اعمال اوست و ترغیب به بهشت فراوان دیده می شود، در حالی که در عرفان معاد برای کل عالم مطرح است و پدیدهای
بی آغاز و انجام و هدف خداوند است نه بهشت ». (ر.ک یثربی، ۱۳۸۲: ۹۵ـ۱۱۰)
نکته حائز اهمیت این است که با هیچ یک از این تعاریف و استدلال ها نمی توان به تفاوت در دین و عرفان حکم کرد؛ چرا که انسان مؤمن در مراحل بالاتر بندگی هم به شناخت می رسد و هم خداخواه می شود.
در پایان برای جمع بندی مبحث نسبت یا تضاد بین دین و عرفان نظر دکتر سعید رحیمیان را به اختصار به شرح زیر می آورم:
« پرسش از نسبت دین و عرفان را در قالب پنج بحث مطرح می کنیم:
۱ـ ارتباط وحی و شهود (جنبه ادراکی عرفان): از این جهت هر دو از علوم حضوری هستند که برخی بین آن دو تفاوت یا تشابه قائل هستند (قبلاً بحث شد).
۲ـ حقیقت دین و عرفان (از جنبه تعلیمی): ارتباط دین و عرفان در این زمینه عموم و خصوص مطلق است چرا که دین غیر از معارف باطنی شامل فقه و احکام ظاهری و اخلاقیّات و… می شود.
۳ـ دین و قرائت های عرفانی: از این جهت هر دو یعنی قرآن و سنت به عنوان منبع دین و متون عرفانی قرائت پذیر و قابل خوانش هستند.
۴ـ دینداری و زیست عرفانی: عارفان روش یا عرفان عملی را از راه های دینداری می دانند و طُرق زهد، ریاضت، خوف و… را از انواع راه های دینداری می شناسند و زیست عرفانی را جمع شریعت، طریقت و حقیقت می دانند. البتّه شیوه های زیست عارفانه هم متنوّع است که عبارتند از: عرفان مبتنی بر محبّت یا ریاضت با عرفان مناجاتی و خراباتی و…
در زمینه نهاد دین و نهادهای تاریخی عرفان بین سلاسل و فرق تصوّف، خانقاه ها و آداب و رسوم صوفیان با نهادهای دین، مساجد، فقها، قضات شرع و محتسبان در طول تاریخ بیشترین تعارض وجود داشته است که از علل آن سوء تفاهم ها و تنگ نظری های متصدیان شرع و گاه شطحیات نامناسب و انحرافی برخی فرق تصوّف از مسلّمات شریعت، مایه چنین نزاعی بوده است.
بنابراین فی الجمله می توان نتیجه گرفت که توصیف عرفان به قید دینی خاص همچون « عرفان اسلامی » حداقل بنا به برخی وجوه ذکر شده ـ بلامانع است. (ر. ک، رحیمیان، ۱۳۸۸: ۵ـ۶ و ۱۸ـ۲۰)
فصل سوم
معرّفی حافظ
-
- معرّفی حافظ