چو گردنا بشود گوشمال خورده دهر کسی که بیهده گردن کشی کند چو رباب
(تعلیقات دیوان مجیر، ص ۲۵)
رباب گردن دراز و گوشمال: نیز قصیده ۷ بیت ۲۲
بادافره: به معنی باد افراه است که مکافات بدی و فرفرک اطفال باشد و آن پوست پاره ای باشدمدور که ریسمانی در آن گذرانند و در کشاکش آورند تا به گردش درآید و صدایی از آن ظاهر شود. (برهان)
بین رباب، گردن دراز و گوشمال تناسب وجود دارد.
معنی بیت: حادثه و آفت و آشوب همانند گردن بر بط و رباب دراز گشته و سر به سرکشی برداشته است، پس او را گوشمالی بده و به مکافات عمل خویش برسان.
۱۹)ملک پناها! مرا قافیه ناگه رسید لاجرم اندر مدیح ختم سخن ناگه است
لاجرم: ناگزیر
معنی بیت: ای پادشاه ملک گستر سلطنت پناه! از آن رو که قافیه ناگهان به پایان رسید، من نیز در اینجا به ناگه این قصیده و مدح تو را به پایان می رسانم.
۲۰)وارث عمر ابد عمر دراز تو باد زانک برِ عمر تو عمر ابد کوته است
شاعر با تکرار عمر، آرایه تکریر ایجاد کرده است.
این بیت ، بیت تأیید قصیده است که به آن شریطه یا دعای تایید نیز گویند که شاعر برای ممدوح آرزوی جاودانگی کرده است.
معنی بیت:عمر تو درازتر از عمر ابد باد و جاودانه در جهان بمانی! چرا که عمر تو حتی از عمر جاودانگی نیز بلندتر است. اگر عمر ابد نیز به پایان رسد، عمر تو به پایان نخواهد رسید و وارث او خواهی شد.
وزن قصیده:
فاعلاتن مفاع لن فع لان
بحر:
خفیف مسدس مخبون اصلم مسبغ
مجیر، این قصیده را بر وزن قصیده ای از خاقانی با همان قافیه با مطلع «راحت از راه دل چنان برخاست» سروده است. اگر این قطعه شعر را همان نه بیت حساب کنیم، با توجه به شکل ظاهری و ساختار آن و اشاره خود شاعر در بیت آخر، در قالب غزل خواهد بود. اگرچه می توان این قطعه و قطعه ی مابعد را تغزل یک قصیده طولانی به حساب آورد که شاعر در آن دو بار تجدید مطلع کرده است ولی به هر حال استاد فاضل، مرحوم دکتر آبادی این قطعه شعر را قصیده محسوب داشته است. در این قصیده، شاعر با بهره گرفتن از تصاویر ابداعی خود، طی شدن شب و فرا رسیدن روز را توصیف می کند و طی آن، حالات روحی خود نیز مینمایاند و شعر خود را شایستهی آواز خنیاگر فلک می داند.
۱)دوش چون مرغ شب فغان برداشت مهر خاموشی از دهان برداشت
مهر خاموشی: سکوت (فرهنگنامه شعری)
مهر خاموشی از دهان برداشتن: سکوت را شکستن
معنی بیت: دیشب چون مرغ شب شروع به آواز خواندن کرد و مهر خاموشی از لب برداشت، نیمه شب رسید و شب طی شد.
۲)صبح سرپوش زر کشیده چرخ از طبقهای آسمان برداشت
سرپوش زر کشیده چرخ: شاعر عرصه و طبقه آسمان پرستاره را مانند سرپوش زر کشیدهای برای چرخ انگاشته است.
طبقهای آسمان: پایه و مرتبه، صحنه و عرصه آسمان، طبقه آسمان (همان)
در بیت تشخیص وجود دارد (به صبح شخصیت داده شده است)
معنی بیت: آن هنگام صبح فرا رسید و سرپوش پولک نشان ستاره آجین چرخ را از روی طبقهای آسمان برداشت (شب تمام شد و روز رسید و ستارگان ناپدید شدند)
۳)زاغ شب در زمان که پشت نمود بیضه از روی آشیان برداشت
زاغ شب: اضافه تشبیهی (وجه شبه تیرگی و سیاهی)
در زمان: فوراً ، در حال (فرهنگنامه شعری)
زاغ شب بیضه از روی آشیان برداشتن: کنایه از غروب ستارگان است (تعلیقات دیوان مجیر)
معنی بیت: هنگامی که شب که در سیاهی همچون زاغی است پشت نمود و آهنگ رفتن کرد ستارگان نیز ناپدید شدند (شاعر شب را به زاغ و ستارگان را به تخمهای سپیدی که زاغ نهاده، تشبیه کرده است.)
۴)ناتوان شکل کرد بالش چرخ سر ز بالین قیروان برداشت
ناتوان: رنجور، بیمار، ضعیف و بی نیرو (فرهنگنامه شعری)
شکل کردن: کنایه از ادا و اصول و شکلک درآوردن، غنج و دلال کردن (همان)، در اینجا به معنی اولی آمده است.
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
(مولوی، دیوان کبیر به نقل از همان)
قیروان: مغرب (ذکر جزء را و اراده کل) (معین) شهری است در تونس. این نام را تازی شده کاروان دانستهاند. قیروان در پندارشناسی سخن پارسی، به پاس نام خویش که پیوسته با قیر می نماید، نشانه ای از تیرگی و فروشد جای خورشید شمرده آمده است… از دیگر سوی باختر نیگی قیروان نیز در کاربرد پندار شناختی آن بی اثر نبوده است (۱).
آری شه مغرب آن هلالست کاندر حد قیروان ببینم (۲)
بالش چرخ: معنی دقیقی برای این ترکیب به دست نیامد اما در فرهنگنامه شعری بالش مدور، کنایه از فلک و آسمان دانسته شده است. شاید در اینجا کنایه از ماه باشد و قرینه ناتوان شکل بودن این ظن را تقویت میکند چرا که ماه نیز وقتی به صورت هلال درمیآید به شخصی ناتوان می ماند. این تشبیه در شعر و ادبیات فارسی بارها به کار رفته، در این صورت می توان بیت را بدینگونه معنی کرد:
معنی بیت: به هنگامی که صبح سر رسید، آسمان رنگ سیاه خود را باخت و همچون شخصی ناتوان و بیمار جلوه گر شد و سر از بالین سیاهرنگ و قیرگون شب برداشت.
۵)به شکر خنده ای که صبح بزد سنبل از روی ارغوان برداشت
شکرخنده زدن صبح: کنایه از روشن شدن، سپیده صبح آشکار شدن (فرهنگنامه شعری، شاهد خود بیت) به صبح شخصیت انسانی داده شده است (تشخیص)
سنبل: استعاره از زلف خوشبوی و سیاهی شب. «زلف را به لحاظ خوشبویی به سنبل تشبیه می کنند:
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا زلف سنبل ز نسیم سحری می آشفت»
(حافظ به نقل از فرهنگ اشارات)
ارغنون: استعاره از عارض سرخ و سرخی (و سپیدی) شفق. «ارغوان به سبب رنگ سرخش یادآور آتش است و همچنین با خون مربوط است.» (همان)
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمن که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
(حافظ، به نقل از همان)
بین سنبل و ارغوان مراعات النظیر یا تناسب وجود دارد.
معنی بیت: صبح همانند زیبارویی، لب به شکرخنده گشود و زلف خوشبوی و سیاهرنگ خود را از روی ارغوانی رنگ (سرخ و آتشی) صبح و خورشید کنار زد (شب رفت و صبح شد)