قلمرو گردن کش وطن فروش
سرشناس دل آور دست برد
زبان شناس
دست بافت بهادار
آب پاش بادنما چشم بند راه ساز بارکش چشم انداز
پارچه فروش
قلم تراش
در جایگاه صفر پارچه فروش و قلم تراش قرار دارد . هسته و وابسته شاخص کامل یعنی درمفهوم اولیه ی خود به کار رفته اند. از لحاظ رابطه نحوی جز وابسته مفعول مستقیم یا نمونه اعلا جز هسته است ( کسی که پارچه را می فروشد کسی که قلم را می تراشد) هسته ی ترکیب به صورت مستقل کاربرد دارد هر دو جز ترکیب (+ارجاعی ) است بسامد هسته و وابسته بالا است. و معنای حقیقی ترکیب مد نظر است که اینها همه باعث میشود در نهایت شفافیت قرار بگیرد. در جایگاه ۱ «آب پاش» «بادنما» «چشم بند» «راه ساز» قرار دارد. از لحاظ رابطه نحوی جز وابسته مفعول مستقیم یا نمونه اعلا جز هسته است. بسامد هسته و وابسته بالا است هر دو جز (+ارجاعی) است ومعنای حقیقی ترکیب مد نظر است .دراین جا هسته به صورت مستقل کاربرد ندارد از اینرو درجایگاه دوم بعد از «پارچه فروش» قرار گرفته اند. در جایگاه ۲ «دست باف» (بافته شده با دست) و بهادار (آنچه دارای بها است ) آمده است از لحاظ رابطه نحوی «دست» و «بها» متمم حرف اضافه به شمار می آیند از این رو از نمونه ی اعلا فاصله گرفته اند هسته و وابسته شاخص کامل یعنی در مفهوم اولیه ی خودآمده است هر دو جز +ارجاعی اند. بسامد هسته و وابسته بالاست و معنای حقیقی ترکیب مد نظر است. در جایگاه ۳ «زبان شناس» قرار دارد از لحاظ رابطه نحوی جز وابسته مفعول مستقیم یانمونه اعلا جز هسته است (آن کس که زبان را می شناسد) از لحاظ شاخص وابسته یعنی «زبان» شاخص جزیی یعنی در معنی اصلی خود نیامده و هسته شاخص کامل از لحاظ ارجاعی بودن، هر دو جز (+ارجاعی) است از لحاظ معنا معنای مجازی ترکیب مد نظر است و هسته ی ترکیب به صورت مستقل کاربرد ندارد در جایگاه ۴«دستبرد» «دل آور» و «سرشناس» قرار دارد. از لحاظ شاخص، هسته شاخص کامل و وابسته شاخص جزی است یعنی در معنی اصلی خود نیامده است. رابطه نحوی وجود ندارد وهسته به صورت مستقل کاربرد ندارد و هر دو جز (+ارجاعی) هستند و معنای مجازی ترکیب مد نظر است درجایگاه ۵ «قلمرو»، «گردش کش» و «وطن فروش» قرار دارد از لحاظ رابطه نحوی هیچ گونه رابطه ای وجود ندارد. از لحاظ شاخص هسته و وابسته شاخص نیست. از لحاظ ارجاعی هر دو جز (- ارجاعی) اند و معنای مجازی ترکیب مد نظر است از این رو درنهایت تیرگی قرار می گیرد از طرفی در «پارچه فروش» فروش در تقابل با خرید قرار دارد و به بیانی پارچه فروش درتقابل با پارچه خریدن قرار دارد و مسئله ی تقابل به شفافیت معنایی ترکیب کمک می کند.
علاوه بر ویژگی های صوری باید دید چه روابط بعضاً پنهانی میان اجزای x,y برقرار است که سبب می شود معنی یک ترکیب شفاف و معنی ترکیب دیگر تیره شود. در مثالهای بالا ترکیباتی مانند بهادار، راه ساز، دست باف، قلم تراش ،زبانشناس، پارچه فروش و بادنما و ..شفافند. هر دو جز این ترکیبات (+ارجاعی) هستند یعنی به مدلول اصلی خود اشاره دارند ترکیبات فعلی قلمرو و قلم تراش به ترتیب تیره و شفافند. دلایل تیرگی و شفافیت این ترکیبات را باید در چگونگی ارتباط بین اجزا y,x آنها و ویژگیهای معنایی که باعث می شود این دو جز در ارتباط با یکدیگر ارجاعی بودنشان را از دست بدهند بررسی کرد مثلا در ارتباط با مولفه های معنایی واژه ی قلم میتوان به (+اسم ذات +ابزار +ابزار نوشتن، قابلیت تراش +قابلیت حرکت) اشاره کرد و همچنین فعل «رو» دارای مولفه هایی نظیر( +فعل +کنش +حرکت وجابجایی +عمل ) است شاید ویژگی (+حرکت) آن است که باعث همنشینی «رو» با واژه ی قلم شده و ترکیب قلمرو را می سازد. این دو جز یعنی قلم و رو در همنشینی با یکدیگر اکثر ویژگی های معنایی شان را از دست میدهند و به بیانی این مسئله باعث (-ارجاعی )شدن «قلم» و همچنین (-ارجاعی )شدن فعل «رو» می شود. و این امر سبب تیرگی معنی کل ترکیب می گردد درباره ی ترکیب قلم تراش میتوان گفت که در این ترکیب قلم ویژگی های معنی اصلی خود یعنی (+اسم ذات، +ابزار نوشتن + قابلیت حرکت +قابلیت تراش) را حفظ کرده است و جز y هم مشخصه هایی مانند (+فعل+عمل، +کنش) راحفظ کرده است و از کنش های این فعل نیز میتوان به مواردی نظیر تیز کردن، صیقل دادن و شکل دادن اشاره کرد که در ارتباط و همنشینی با واژه ی قلم این ویژگی ها حفظ شده اند و همین امر باعث شده که در ترکیب قلم تراش هم واژه ی قلم (+ارجاعی) باشد وهم بن فعل تراش (+ارجاعی) بودنش را حفظ کند و در نتیجه معنی کل ترکیب شفا ف شود ترکیبات «پارچه فروش» و «وطن فروش» نیز به همین ترتیب قابل بررسی هستند در ترکیبات حاصل از صفت +بن فعل کلمه های مرکب «سفیدپوش» «سخت کوش» «بلندگو» «آسان گیر» «گرم کن» «دوزیست » «فقیرنشین» و «جوان پسند» مورد بررسی قرار گرفت.
در این واژه ها هسته و وابسته در معنای اصلی یا مفهوم اولیه خودبه کار رفته اند بنابراین شاخص کامل هستند جز وابسته ی فعلی در این ترکیبات دارای نقش نحوی متفاوتی است به طوری که به عنوان مثال وابسته ی «جوان» در «جوان پسند» نقش نهادی دارد و «آسان» در «آسان گیر» جایگاه قید را اشغال می کند.
برای ترکیبات بالا نیز میتوان پیوستار زیر را رسم کرد.
۳
۲
۱
۰
سفیدپوش، سخت کوش، بلندگو، آسان گیر
دوزیست
فقیرنشین
جوان پسند
درجایگاه صفر جوان پسند قرار دارد از لحاظ شاخص هر دو جز ترکیب شاخص کامل هستند. از لحاظ رابطه نحوی عنصر وابسته فاعل یا نهاد عنصر هسته است از لحاظ ارجاعی، هردو جز (+ارجاعی) است هسته به صورت مستقل کاربرد دارد و معنای حقیقی ترکیب مد نظر است.
درجایگاه ۱ «فقیر نشین» قرار دارد از لحاظ رابطه نحوی عنصر وابسته فاعل عنصر هسته است. هسته به صورت مستقل کاربرد ندارد از این رو بعد از «جوان پسند» قرار می گیرد. هر دو جز ترکیب (+ارجاعی) اندو معنای حقیقی ترکیب مد نظر است و از لحاظ شاخص هر دو جز شاخص کامل هستند.
در جایگاه ۲ «دوزیست » قرار دارد ( آنچه که در دو مکان زیست می کند) از لحاظ شاخص هر دو جز شاخص کامل اند. از لحاظ رابطه نحوی جز وابسته متمم جز هسته است بنابراین از نمونه ی اعلا فاصله گرفته است هسته به صورت مستقل کاربرد ندارد از لحاظ ارجاعی بودن هر دو جز (+ارجاعی) و معنای حقیقی ترکیب مد نظر است. در جایگاه ۳ بقیه ی ترکیبات جای میگیرند از جمله «سفیدپوش» «سخت کوش» «بلندگو» «آسان گیر» از لحاظ رابطه نحوی عنصر وابسته قید یا افزوده ی عنصر هسته است. بنابراین از نمونه ی اعلا فاصله گرفته است از لحاظ شاخص هر دو جز شاخص کامل و معنای حقیقی ترکیب مد نظر است. همانطور که می بینیم تمامی اجزا وابسته صفت هستند و اغلب صفات در یک رابطه تقابلی شرکت می کنند و همین تقابل عامل شفافیت واژه های ترکیبی آنهاست مثلا در ترکیب آسان گیر، صفت آسان در تقابل مدرج با صفت سخت قرار دارد و یا در ترکیب جوان پسند صفت جوان در تقابل مدرج با پیر قرار دارد صفت گرم در گرم کن در تقابل با سرد قرار دارد صفات شمارشی نیز باعث شفافیت ترکیب می شوند و همین مسئله باعث شفافیت واژه ی دوزیست می گردد. رنگها نیز که همگی متعلق به یک حوزه ی معنایی هستند باعث شفافیت ترکیب می شوند و همین امر باعث شفافیت معنی ترکیب میشود.
در طبقه بندی واژگان مرکب از لحاظ شفافیت و تیرگی معنایی درجاتی وجود دارد که به آن خواهیم پرداخت در بخش پیشینه ذکر شد افراشی (۱۳۷۸) بر اساس عامل ارجاعی، واژه های مرکب را ازلحاظ شفافیت و تیرگی معنایی مورد بررسی قرار میدهد وی به ۵ درجه ی شفافیت معنایی قائل است و آنها را در درجات ۲-۱- ۰-۱-۲- درجه بندی می کند که ۲ نهایت شفافیت و ۲- نهایت تیرگی است. وی به عنوان مثال به ترتیب واژه های «پارچه فروش» «وزنه بردار» «سرزنده» «دوچرخه سوار» و «کلاه بردار» را دراین جایگاه ها قرار می دهد.
صفوی(۱۳۷۹) معتقد است که شفافیت معنایی زمانی مطرح می گردد که همنشینی معنایی به تغییر درمفهوم اولیه ی واحدهای همنشین نیانجامد. وی واژه های چون «پارچه فروش» «طلافروش» «فخر فروش» و «عشوه فروش» را مورد بررسی قرار میدهد و آنها را به ترتیب به پیوستار در درجه ی ۱ تا ۴ قرار میدهد که ۱ نهایت شفافیت و ۴نهایت تیرگی است غفاری (۱۳۸۰) نیز بر اساس معیار شاخص کروز به ۶ درجه ی شفافیت معنایی قائل است وی به عنوان مثال واژه هایی چون «پارچه فروش» «طلا فروش» «چایخانه» «آدم فروش» «خاک انداز» و «عشوه فروش» را بررسی میکند و آنها را به ترتیب از درجه ی ۵ که نهایت شفافیت است تا درجه ۰ که نهایت تیرگی است درجه بندی می کند در نوشته ی حاضر بر اساس معیارهای لحاظ شده در این پژوهش میتوان به ۱۴ درجه ی شفافیت معنایی قائل شد. داده های مورد نظر که عبارتند از «سیگار فروش» «پارچه باف» «بادآور» «دست چین» «طلا فروش» «دست و پا گیر» «دوچرخه ساز» «تندرو» «جورچین» «آبخور» «خودفروش» «آدم فروش» «فخر فروش» «خاک انداز» و «عشوه فروش» بر اساس معیارهای لحاظ شده در این پژوهش لحاظ شده اند. برای مثال در جایگاه ۱۴ که نهایت شفافیت را داراست. ویژگی مرکبی راقرار دادیم که از لحاظ شاخص هر دو جز شاخص کامل باشد از لحاظ معنای ترکیب معنای حقیقی مد نظر باشد از لحاظ رابطه نحوی نمونه ی اعلا باشد بسامد هسته و وابسته بالا باشد و هسته به صورت مستقل کاربرد داشته باشد که تمام این ویژگی ها درکلمه ی مرکب سیگار فروش مصداق پیدا می کند به همین ترتیب در جایگاه ۱۳ شفافیت معنایی واژه ی مرکب پارچه فروش انتخاب شد که از همه لحاظ شبیه سیگار فروش است جز آن که هسته به صورت مستقل کاربرد ندارد به همین ترتیب واژه های انتخاب شده منطبق با معیارهای لحاظ شده در جایگاه ها قرار گرفتند تا این که پیوستار به ۱۴ درجه ی شفافیت معنایی رسید.
پیوستار ذیل جهت روشن تر کردن این تحلیل آمده است.
۱۴
۱۳
۱۲
۱۱
۱۰
۹
۸
۷
۶