کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      



جستجو


آخرین مطالب


 



بیمه هایی که معمولا در ایران برای کارکنان در نظر گرفته می شوند ، از این قرار اند :
دانلود پایان نامه
بیمه عمر،بیمه نقص عضو،بیمه بیکاری،بیمه حوادث،بیمه از کار افتادگی،بیمه خدمات درمانی،بیمه سرقت،بیمه بینایی،بیمه دندان و خدمات دانپزشکی،بیمه بیماری های روانی،بیمه بازنشستگی،بیمه تأمین اجتماعی ،بیمه تکمیلی کارکنان .(ابطحی،۱۳۸۰:صص۳۸۶-۳۸۴)
در ذیل به شرح مختصر برخی از بیمه های مذکور می پردازیم.
ب)بیمه عمر
بیمه عمر از انواع بیمه های کارکنان است که از زمان پیشین تاکنون برای کارکنان در نظر گرفته می شده است. بیمه عمر که به صورت گروهی برای سازمان ها با ارائه بیمۀ عمر گروهی،درحقیقت،کارکنان را از دلواپسی در مورد خانواده های خود رها می سازندو به آنان این اطمینان را میدهندکه پس ازمرگ آنان نیز زندگی اقتصادی خانواده شان آشفته نخواهد شد. این آسودگی خاطر موجب توجه بیشتر کارکنان به کار و تقویت حس فاداری آنان به سازمان می گردد. غالباً قراردادهای بیمه گروهی،همه کارکنان سازمان را بدون توجه به وضعیت جسمی آنان در بر می گیرد.( ابطحی،۳۸۶:۱۳۸۰)
ج)بیمه خدمات درمانی
بیمه خدمات درمانی برای کارکنان فقط برای مساعدت به آنان و افراد تحت تکفل شان در زمان بیماری استکه به صورت پرداخت در صدی از هزینه های درمانی اجرا می شود.
(ابطحی ،۳۸۷:۱۳۸۰)
در حال حاضر ،در کشور ما بر اساس قوانین و مقررات سازمان مدیریت و برنامه ریزی و وزارت کار و امور اجتماعی ، کلیۀ کارکنان مشمول استخدام کشوری، قانون کار وشرکت های دولتی و خصوصی می توانند در قبال پرداخت حق بیمه ( که بخشی از آن را کارفرما و بخشی دیگر را شخص بیمه شده می پردازد) از مزایای بیمه خدمات درمانی برخوردار شود(ابطحی ،۳۸۷:۱۳۸۰)
د) بیمه بیکاری
سازمان هایی هستند که کارکنان خود را در صورت از دست دادن شغل پیش از رسیدن به سن باز نشستگی تحت حمایت قرار می دهند؛چنین مزایایی را جبران بیکاری می نامند.
مستخدمینی که بطور موقت(به علت نبودن کار برای او ) اخراج می شود گاهی تا میزان ۹۰%میانگین درآمد خود را دریافت می کند. چنین همراهی و پرداختی پذیرش اخراج موقت را برای مستخدمینی که سابقه طولانی دارد آسان می کند و برای کارکنان کم سابق تر فرصت ادامه کار ررا فراهم می کند.(ال.دولان، ۴۹۳:۱۳۸۶)
۲-۱-۲۸بهداشت و ایمنی
اقدامات و تحقیقات جدی در زمینه امور ایمنی و بهداشت در محیط کار از پدیده های مربوط به انقلاب صنعتی در دنیا است. به اعتقاد عده ای از محققین اصولاً میزان سوانح و ضایعات انسانی قبل ازانقلاب صنعتی قابل ملاحظه نبوده که فکر مسئولین را بطور جدی به خود جلب نماید.
ذکر این نکته لازم است که کشورهای جهان سوم که در جهت صنعتی شدن گام بر می دارند از بعضی جهات بویژه از لحاظ مواجه شدن با تکنولوژی و کار با ماشین های سنگین و مخاطره زا تقریباً با همان شرایط مواجه هستند که کشورهای صنعتی در گذشته با آن مواجه بوده اند با این تفاوت که انسان های این سوی دنیا، فرهنگ و رفتاری غیر از مردان کشورهای صنعتی غرب دارند. بهمین جهت می توان گفت الگوها، توصیه ها و تکنیک های جوامع غرب پاسخگوی مسائل بهداشت و ایمنی واحدهای صنعتی ما نخواهد بود. ولی بعضی از ناسازگاریهای تکنیکی و متدولوژیکی بدان معنا نیست که آن اطلاعات و الگوها نادیده انگاشته شوند.
بهداشت و ایمنی در سازمان از مسائل مهمی است که باید در برنامه و خط مشی های استخدامی بدان توجه کافی مبذول گردد و اقدامات اساسی در تأمین این نوع خدمات بموقع صورت پذیرد. زیرا استفاده مطلوب از نیروی کار و مهارت های افراد برای سازمان امکان پذیر نمی باشد مگر آنکه کارکنان از سلامت کامل برخوردار و از خطر ابتلاء به بیماری و یا هر نوع حوادث ضمن کار به دور باشند.( ستاری، ۱۳۹۱: ۳۱۱)
الف)ویژگیهای مشترک بهداشت و ایمنی
با اینکه طرحهای بهداشت و ایمنی از استانداردها تبعیت می کند معذالک جزئیات هر طرح تابع شرایط، ویژگیهای کار و نوع ماشین آلات بکار رفته در هر مؤسسه است. شرایط محیط کار را از دو جهت می توان مورد توجه قرار داد:
الف- شرایط درون سازمانی (محیبط داخلی )
ب- شرایط برون سازمانی (محیط خارجی)
عوامل درون سازمانی که مستقیماً با بهداشت و ایمنی در ارتباط است عبارتند از : نور و روشنائی ، درجه حرارت ، رطوبت، صدا، هوا، آب و درجه مخاطراتی که ماشین ها و ابزار مختلف کار ممکن است برای کارکنان بوجود آورند.
در طرحهای بهداشتی و ایمنی باید دو نوع پیش بینی به عمل آید : اول ، پیش بینی ایجاد شرایطی با حداکثر بهداشت و حداقل خطر . دوم ، مطبوع و مطلوب نگهداشتن هر چه بیشتر محل کار .
یکی از مواردی که امروزه بیشتر جلب توجه متخصصیت را نموده موضوع آلودگی صدا می باشد.
سایر نکاتی که در رابطه با شرایط داخلی بهداشت و ایمنی است بطور خلاصه عبارتند از:
خسارات ناشی از نامناسب بودن محل استقرار متصدی انجام کار .
صدمات ناشی از جابجائی اجسام سنگین و کار با ماشین های مختلف .
خسارات ناشی از نامطلوب بودن میزان نور و روشنائی ، درجه حرارت و رطوبت .
گاز، دود و تشعشع های مختلف و خسارات ناشی از انها ( در معادن، آزمایشگاهها، رادیولوژی).
شرایط بهداشتی و ایمنی خارج از محیط کار نیز دو دسته اند:
دسته اول مواردیست که در اختیار مؤسسات و واحدهای تولیدی قرار دارند، از قبیل پیش بینی وسیله ایاب و ذهاب سالم و مطمئن ، جلوگیری از آلودگی فضای داخلی ، ایجاد فضای سبز و نظیر اینها.
دسته دوم مواردیست که مستقیماً در کنترل مؤسسات نبوده بلکه شرایط کلی محیط زیست حاکم بر آنست و معمولاً دولت در کنترل آن دخالت می نماید.مسائل عمومی بهداشتی – درمانی، آلودگی های مختلف شهری، ترافیک شهرها و جاده از این قبیل مسائل می باشد.
ب)سلامت ایمنی و رفاه کارکنان:
مدیران همراه به فکر افزایش کیفیت و کمیت کار هستند و تعداد کمی از آنان واقعا ًبه سلامت جسم و روح، ایمنی، رفاه و امنیت اجتماعی و اقتصادی کارکنان می اندیشد.
در اواسط قرن نوزدهم،اصولاً انتظارات مدیران از کارکنان بسیار بالا بود و در کشورهای صنعتی، ساعات کاری طولانی، شرایط نا مطلوب محیط کار و افزایش تولید را به کارکنان تحمیل می کردند. در قرن بیستم هم در کشورهای در حال توسعه ،به ویژه در بخش خصوصی،انتظارات کارفرمایان از کارکنان بیش از حد بوده و شرایط نا مطلوب کار، در ساعات کاری طولانی و کارهای سخت و خارج از توان به کارکنان تحمیل می شده است. به همین سبب، اکنون دولتها برای جلوگیری از احجاف کارفرمایان در حق کارکنان، قوانین و مقرراتی را به منظور تضمین سلامت، ایمنی،رفاه و امنیت کارکنان شاغل در بخشهای دولتی و خصوصی وضع و اجرا می کنند.(ابطحی ،۳۴۶:۱۳۸۰)
سلامت
سازمان جهانی بهداشت (WHO) سلامتی را مجموعه‌ای از رفاه، آسایش کامل جسمانی، روانی و اجتماعی تعریف کرده است که هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارد ؛ سلامت روانی لازمه حفظ و دوام عملکرد اجتماعی، شغلی و تحصیلی افراد جامعه است و در واقع سلامتی پاسخ سه‌گانه وضعیتهای جسمی، روانی و اجتماعی نسبت به محرکهای داخلی و خارجی در جهت نگهداری ثبات و راحتی می‌باشد. طبق آمار WHO، ۵۲ میلیون نفر از مردم جهان در سنین مختلف از بیماریهای شدید روانی رنج می‌برند و ۲۵۰ میلیون نفر بیماری خفیف روانی دارند.(صاحبی،۲۷،۱۳۸۶)
سلامت عبارت است از آسایش جسم و روح و مبتلا نبودن به بیماری های جسمی روحی- روانی و رواتنی.
در مدیریت منابع انسانی، سلامت کارکنان از آن جهت مهم است که اصولاً شخص سالم، شخصی است که با محیط اطراف خود اعم از محیط خانوادگی ، اجتماعی و کاری سازگار است، شخصی سالم، معمولا زندگی را زضا بخش و خوشایند می یابد و شیوه زندگی او چنان است که می کوشد آن را برای خود و دیگران شیرین سازد. بنابراین،داشتن کارکنان سالم در سازمان باعث خواهد شد که محیط کاری شاداب، سرزنده، پر تحرک و ثمر بخش باشد و رسیدن به هدفهای سازمان و مدیریت کارکنان آسانتر گردد.
سالانه منابع بسیار زیادی بابت زیان تولید کم ناشی از بیماری کارکنان متوجه سازمان می گردد. مقداری از این زیانها ممکن است به سبب غیبتهای قابل پیش بینی ناشی از بیماری های جزئی مانند سرما خوردگی، گلودرد، و مانند آن باشد که تا حدی اجتناب ناپذیر است.
بیماری های دیگر که زیانهای بیشتری وارد می آوردبیماری های شخصی هستند که جسم و روح کارکنان را آزار می دهند. این بیماریها معمولاً ناشی از قرار گرفتن در معرض آلودگی های هوا، غذا، سروصدا، تشعشات شیمیایی یا اتمی و ….. هستند که بیشتر در محیط های کاری یافت می شوند. علاوه بر این استعمال سیگار، مصرف الکل، سایر مواد مخدر نیز معمولا برای رهایی از رفتارهای عصبی به آنها پناه برده می شود، ارقام زیان ها تا حد بسیار زیادی افزایش می دهند. (ابطحی ۱۳۸۰ : ۳۴۸ )
ج)برنامه های آموزشی و انگیزشی:
ارتباط صحیح و برنامه های آموزشی، پایه ترویج ایمنی است. معمولا آموزش ایمنی بخش جدا نشدنی از برنامه های آشنایی کارکنان تازه است. این آموزش ممکن است شامل سخنرانی درباره ایمنی، نمایش فیلم و اسلاید، و انتشار نوشته هایی به صورت کتاب راهنما و جزوه باشند. برای اثر بخشی آموزشهای ایمنی ،سر پرستان باید به طور مداوم این آموزشها را در محل کار تقویت کنند. (عباسیه،۴۸:۱۳۹۱)
۲-۱-۲۹بهداشت و درمان
حفظ سلامت کارکنان بدو اقدام اساسی نیازمند است:اول – اقدامات پیشگیری،که رعایت اصول بهداشتی است. دوم – خدمات درمانی.
اگر به طور کلی در مملکت، بهداشت در سطح مطلوبی نباشد، هر قدر مؤسسات در این زمینه تلاش کنند نتیجه کار محسوس و مؤثر نخواهد بود. بنابراین مسئله تأمین شرایط بهداشتی در محل کار و جامعه بطور مستمر بر هم متقابلاً تاثیر دارند.
اینک به ذکر بعضی از اقدامات اداری و سازمانی و رعایت اصول بهداشتی می پردازیم:
الف)معاینات پزشکی:از جمله اقدامات لازم در جهت حفظ سلامت کارکنان انجام معاینات و تشکیل مدارک پزشکی منظم برای هر یک از کارکنان در طول عمر خدمتی می باشد.
معاینات پزشکی برحسب مورد به یکی از روش های زیر انجام می شود:
آزمایش کامل پزشکی
آزمایشهای خاص برای تشخیص بیماریهای مسری و بیماریهای عفونی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 01:43:00 ب.ظ ]




۳-۳)نتیجه گیری:
در این فصل ضمن بررسی سیر تاریخی نظریه‌ی دولت و حکومت در اسلام به صورت مصداقی، مهم‌ترین دولت‌های تشکیل‌شده در تاریخ سیاسی اسلام را بر اساس یک الگوی منسجم موردبررسی قراردادیم که البته این الگو خود می‌تواند مورد نقد علمی قرار گیرد. پس از بررسی‌های صورت گرفته می توان ماهیّت پیچیده‌ی دولت در جهان اسلام را متأثر از چند عامل دانست:
دولت پدیده‌ای زمینی نیست بلکه در تطابق با متون مقدّس سنجیده می‌شود.
عناصر تشکیل‌دهنده‌ی دولت‌های اسلامی در دوره‌های مختلف متفاوت و گاه متناقض باهم هستند.
دولت در دنیای اسلام سیر تاریخی تکامل طبیعی خود را طی نکرده است.
در عصر مدرن دولت‌های اسلامی مرجع معتبر و موثق برای شکل‌گیری نداشته اند و بیشتر با تأثیرپذیری از فرهنگ غرب شکل تلفیقی پیداکرده اند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در دنیای اسلام، هیچ شیوه ی ثابت حکومت‌داری وجود ندارد و تحول آن نیز به واسطه‌ی تغییر و تحولات شدید اجتماعی، سیاسی بسیار اساسی بوده است. از این رو بررسی دولت در هر دوره‌ی خاص، بحث گسترده‌ای را می‌طلبد.
تحولات در دنیای اسلام بر عکس غرب برگرفته از تکامل جامعه نبوده است بلکه عناصر مختلف و گاه متناقض در هر دوره، ساختار دولت را به سمت خاصّی سوق داده اند.
چون دنیای اسلامی به لحاظ عناصر تشکیل‌دهنده اجتماعی بسیار وسیع و گسترده بوده است ساختار قدرت در آن نیز روند مشابهی داشته و در کشورها و مناطق مختلف حتّی در یک دوره زمانی متفاوت بوده است.
فصل چهارم
بررسی تطبیقی کلیات اندیشه های سروش و مصباح یزدی
مقدمه:
در این فصل با تکیه‌بر نظریه‌ی هرمنوتیکِ کلاسیک، با بهره گرفتن از منابع معتبر، ضمن تعهد به متن و مؤلف، نظرات سروش و مصباح را به‌صورت تطبیقی در مورد ضرورت وجودی، مبانی توجیهی شکل‌گیری، ماهیت، حدود اختیارات، تکالیف، کار ویژه‌ها و… درباره‌ی حکومت دینی بررسی می‌کنیم. همچنین با توجه به چارچوب نظری هرمنوتیکِ کلاسیک سعی شده است حتی‌المقدور از منابع خود این دو اندیشمند بدون واسطه استفاده گردد و در برخی قسمت‌ها به‌ناچار از سایر منابع نیز استفاده گردیده.
۱-۴)کلیات اندیشه های سروش در باب حکومت اسلامی:
۱-۱-۴)زندگینامه:
کودکی و نوجوانی:
سروش در ۲۵ آذر ۱۳۲۴ خورشیدی(۱۶ دسامبر ۱۹۴۵ میلادی) در شهر تهران، میدان خراسان به دنیا آمد. پدرش کاسب بود. تحصیلات متوسطه‌ی خود را در دبیرستان علوی گذراند و در این دبیرستان به‌واسطه‌ی رضا روزبه با فلسفه و شخصیت‌هایی همچون مرتضی مطهری، علّامه طباطبایی، مهدی بازرگان، علی شریعتی آشنا شد. سروش به دلیل حضور در دبیرستان علوی، به نحله‌ی فکری انجمن حجتیه راه یافت، امّا بعد از یک سال به دلیل اینکه این نحله نتوانست پاسخگوی دغدغه‌هایش باشد، آن را رها کرد و به‌صورت تخصصی‌تر به تحقیق در قرآن و فلسفه اسلامی روی آورد. او سپس در دانشگاه تهران به تحصیل در رشته‌ داروسازی پرداخت. وی در اوایل دهه ۵۰ شمسی عازم لندن شد و همراه با ادامه تحصیل در رشته شیمی تجزیه به مطالعه‌ی فلسفه‌ غرب پرداخت و به نمایندگی از آیت‌الله بهشتی به فعالیت در مراکز اسلامی شیعیان در لندن ازجمله مرکز«امام باره»(بعد از انقلاب توسط دولت ایران خریداری‌شده و به کانون توحید تغییر نام داد) پرداخت. عبدالکریم سروش در هنگام اقامت در انگلستان در رشته کارشناسی ارشد شیمی تحلیلی در دانشگاه لندن و سپس کالج چلسی در تاریخ و فلسفه‌ علم مطالعه کرد.
پیش از انقلاب:
در سال‌های آخر حکومت پهلوی بود که کتاب«تضاد دیالکتیکی» وی به تألیف درآمد. این کتاب حاشیه‌ی تحسین‌آمیز مرتضی مطهری را در پی داشت و محمدعلی رجایی پیرامون آن گفت: «کتاب تو در زندان به ما رسید و آبی بود که روی بسیاری از آتش‌ها ریخت و بچه‌های مسلمان را به سلاح تازه‌ای مسلح کرد». این کتاب دستمایه‌ای علمی و آکادمیک برای مقابله با ادعاهای ماتریالیست‌ها در زندان شد. سروش کتاب دیگری نیز با عنوان«نهاد ناآرام جهان» در باب نظریه حرکت جوهری ملاصدرا تألیف کرد که به پیشنهاد مرتضی مطهری توسط] امام[ خمینی]ره[ موردمطالعه واقع شد و مورد تحسین و تأیید او قرار گرفت. تحسین وی سروش را «مسرور و مفتخر» کرده بود.
سروش در کتاب«قصه ارباب معرفت» زبان تحسین از ]امام[خمینی]ره[ گشود و نوشت: «امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم. وقتی دانش‌آموز دبیرستان بودم، پس از رهایی امام از زندان در خیل مشتاقان و هواداران بسیار او به حتم به خانه او رفتم و این نخستین بار بود که او را از نزدیک می‌دیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی کتاب مخفی حکومت اسلامی او را خواندم و در سلک مقلدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم». وی بعدها در مورد ]امام[خمینی ]ره[ گفت او شخصاً آدم خوبی بود، امّا نظریات نادرستی داشت. به‌علاوه او از سرکوب مخالفان خود ابایی نداشت. همچنین او برای زندگی فردی انسان‌ها ارزشی قائل نبود، زیرا آن را منبعث از اراده‌ی پروردگار می‌دانست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی:
وی پس از بازگشت به ایران به هنگام پیروزی انقلاب سعی بسیار کرد که توصیه‌های ]امام[خمینی]ره[ را درباره‌ی مارکسیسم که گفته بود: «آثار آن‌ها را در فلسفه و خصوصاً در اقتصاد باید خواند» جدی بگیرد. درواقع از یک‌سو این ]امام[خمینی]ره[(مدرس سابق فلسفه‌ اسلامی و صدرایی) بود که او را به‌نقد مارکسیسم فرامی‌خواند و از سوی دیگر تأثیرات آشکار سروش از فلسفه‌ علم و فلسفه‌ سیاسی کارل پوپر سبب می‌شد به‌عنوان یکی از منتقدان مسلمان مارکسیسم در ایران پس از ۱۳۵۷ جلوه‌گر شود. در این هنگام رژیم پهلوی سقوط کرده بود و مارکسیست‌ها مهم‌ترین رقیب مسلمانانی به شمار می‌آمدند که پس از انقلاب به رهبری ]امام[خمینی]ره[ به حکومت رسیده بودند.
وی طی چند دور مباحثات ایدئولوژیک به همراه محمدتقی مصباح یزدی در صداوسیما به مباحثه با نمایندگان گروه‌های سیاسی چپ ایران مانند احسان طبری و فرخ نگهدار پرداخت. عبدالکریم سروش در جدل کردن با مخالفان فقیه و روحانی خود چیره‌دست بود و بخش مهمی از آثار وی نیز باز نوشت سخنرانی‌های اوست. خطابه و جدل، از ابزارهای بیانی و استدلالی مهم متکلّمان و متألهان مذاهب بوده است و عبدالکریم سروش که خود را بنیان‌گذار«کلام» یا الهیات جدید می‌دانست، نتوانست از شیوه‌ی خطابه و جدل چشم بپوشد.
پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها با معرفی ]شهید[بهشتی و تأیید ]امام[خمینی]ره[ به عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی درآمد و تا سال ۱۳۶۲ که این ستاد منحل شد عضو آن ماند.
در سال ۱۳۶۰ سروش کوشید با بهره‌گیری از فلسفه آنالیتیک، مقولاتی را در نقد مارکسیسم طرح کند. این مقولات به‌تدریج در کتاب«دانش و ارزش» به‌سوی نقد ایدئولوژی اسلامی کشیده ‌شد. در کتاب تفرج صنع، وی کوشید از حیثیت اجتماعی و موقعیت معرفت‌شناختی علوم انسانی دفاع کند و در گفتاری از«وحشی و بی‌وطن بودن علم» سخن گفت و بیان کرد علم ایرانی و غربی یا اسلامی و مسیحی نداریم. وی می‌خواست با این تصور روحانیان که معتقد بودند علوم انسانی رقیب دین هستند و باید اسلامی شوند، بستیزد. سخنان او باعث شد که نشریه دانشگاه انقلاب و دانشجویان تندرو در نقد او مقاله نوشتند و منتشر کردند و از«علم انسانی - اسلامی» به دفاع برخاستند. همچنین سروش از«انقلاب آموزشی» سخن به میان می‌آورد و می‌گفت انقلاب‌ها به اراده و اختیار نیستند و از همین روی، انقلاب نمی‌توان کرد بلکه انقلاب می‌شود.
بحث‌های صریح وی باعث شد که با توصیه ]امام[خمینی]ره[ اعضای ستاد انقلاب فرهنگی به قم رفتند و با اعضای جامعه مدرسین حوزه‌ی علمیه قم گفتگو کردند.
زبان عبدالکریم سروش به‌عنوان یک متکلّم اگرچه ازنظر ادبی کهنه‌گرا به شمار می‌رفت و نثری در قید سجع بود، برخی از دانشجویان و جوانان را به خود جذب کرد. ادبیاتی که او درزمینه‌ی الهیات و تبیین مفاهیم تازه‌ی فلسفه‌ علم و معرفت‌شناسی آفرید، بر زبان دوره‌ای از روشنفکری ایران و مخالفان و منتقدان اندیشه‌ی عبدالکریم سروش اثر نهاد. او به سبب تحصیلاتش در علم تجربی، تلاش بسیاری کرد تا رشته‌ فلسفه‌ علم را در دانشگاه‌های ایران جای دهد.
در دهه ۶۰ نوشته‌های او و غلامعلی حداد عادل به‌عنوان کتاب درسی«بینش اسلامی» در دبیرستان تدریس می‌شد و صداوسیما سخنرانی‌های او را پخش می‌کرد.
وی تلاش کرد از دین در جامعه‌ی ایرانِ بعد از انقلاب ایدئولوژی ‌زدایی کند و با باور به عقلِ مستقل از وحی، عقل و تجربه را با رهیافتی معرفت‌شناسانه در کنار وحی بنشاند و کلام، اخلاق و عرفان دینی را در جایگاهی برتر از فقه بنشاند.
مقالات عبدالکریم سروش با عنوان«قبض و بسط تئوریک شریعت» در نشریه‌ی«کیهان فرهنگی» از اردیبهشت ۱۳۶۷ تا خرداد ۱۳۶۹ منتشر می‌شد. در این مقالات او نظریاتی در مورد «معرفت‌شناسی دین» مطرح کرد که بر پایه‌ی آن دین از معرفت دینی جداست. او معتقد است دین اگرچه الهی و کامل است ولی معرفت دینی را همانند دیگر معرفت‌های آدمی می‌داند که معروض به خطا هستند. این نظریه که شناخت سنّتی از دین را منسوخ اعلام می‌کرد، مخالفت‌های گسترده فقیهان را در پی داشت و همچنین ازاین‌رو که ولایت دینی و فقهی را ناراست با سرشت جهان جدید می‌دانست، دشمنی مقامات حکومتی را با سروش برانگیخت.
محرومیت از تدریس و خروج از ایران:
وی در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی از تدریس در دانشگاه محروم شد. سروش در نامه‌ای، به وی هشدار داد که دانشگاه‌ها در فشار شدید هستند و از این دانشگاه‌ها انتظار عالمان بزرگ نداشته ‌باشید. در مهرماه سال ۱۳۷۴، هنگام سخنرانی در دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران، هواداران«انصار حزب‌الله» به سروش یورش بردند و او را مروج فرهنگ لیبرال و هموار کننده‌ی راه بی‌دینی جوانان خواندند. ازآن‌پس، تدریس و سخنرانی‌های عبدالکریم سروش همواره با مشکل امنیتی رویارو بود. پس‌ازآن او به آمریکا مهاجرت نمود.
سروش در دانشگاه‌های آمریکا، آلمان، هلند و… درزمینه‌های مولوی‌شناسی، اسلام‌شناسی و فلسفه‌ علم به تدریس پرداخت و اگر به سمیناری در ایران دعوت می‌شد، مقاله می‌فرستاد. همچنین او در مؤسسه‌ی(آی‌.اس‌.آی.ام) هلند(مؤسسه‌ی تحقیق در اسلام معاصر)، تحقیقاتی شخصی روی کتاب‌های خود انجام داد و در دانشگاه آمستردام فلسفه‌ سیاست در اسلام را تدریس کرد. سپس به آمریکا رفت و در دانشگاه کلمبیا کار تحقیقی کرد و بعدازآن برای تدریس به دانشگاه جرج تاون در واشنگتن رفت. وی از سال ۱۳۷۸ به تدریس در دانشگاه‌هایی مانند دانشگاه هاروارد و دانشگاه پرینستون(۱۳۸۱-۱۳۸۰) مشغول بوده است. سروش فلسفه‌ علم و فلسفه‌ تاریخ را در دانشگاه تهران، دانشگاه بین‌المللی امام خمینی]ره[ قزوین، دانشگاه مشهد، دانشگاه شیراز، دانشگاه تربیت مدرس و مؤسساتی چون«انجمن حکمت و فلسفه» تدریس کرده‌ است. همچنین او پدر فلسفه‌ علم در ایران است. چراکه نخستین کسی بود که فلسفه‌ علم را در رشته‌های دانشگاهی جا داد و دراین‌باره کتاب تألیف کرد.
او در سال ۲۰۰۴ در آمستردام، جایزه‌ی اراسموس را دریافت کرد؛ و در سال ۲۰۰۹، مجله‌ی «فارین پالیسی» وی را جزء ده روشنفکر برتر جهان معرفی کرد. این در حالی بود که نام نوام چامسکی، ال گور، برنارد لوئیس، اومبرتو اکو، امارتیا سن، فرید زکریا، گری کاسپاروف و ماریو بارگاس یوسا در رده‌های پایین‌تر از او قرار گرفته‌اند.
انقلاب فرهنگی:
سروش در مورد انقلاب فرهنگی گفته است: «آنچه در سال ۱۳۵۸ در کشور رخ داد حقیقتاً نه انقلاب بود و نه فرهنگی» وی این اتفاق را نزاعی میان جناح‌های مختلف در دانشگاه‌ها دانسته که هرکدام می‌خواستند دانشگاه را به نفع خود مصادره کنند که جناح نزدیک به قدرت و حکومت در این نزاع پیروز شد که نتیجه‌ی آن بسته شدن دانشگاه‌ها بوده است. به گفته‌ی سروش: «دانشگاه‌ها قبل از بسته شدن، دانشگاه نبودند. اصلاً زمان، زمان انقلاب بود. کلاس درسی تشکیل نمی‌شد. هرروز تظاهرات بود. گروه‌های مختلف سیاسی و چریکی به دانشگاه آمده و بساط گسترده بودند».
عضویت در ستاد انقلاب فرهنگی:
ستاد انقلاب فرهنگی به دستور ]امام[خمینی]ره[، مرکّب از سروش و شش نفر دیگر با نام‌های حسن حبیبی، شمس آل‌ احمد، جلال‌الدین فارسی، باهنر، ربانی‌ املشی و علی شریعتمداری تشکیل شد. او تا سال ۱۳۶۲ که این ستاد منحل شد و به شورای عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام یافت، عضو آن ماند. سروش در مورد ستاد انقلاب فرهنگی گفته ‌است این ستاد هنگامی تشکیل شد که دانشگاه‌ها بسته‌شده بود و وظیفه‌ی ستاد انقلاب فرهنگی نه بستن که بازگشایی یا به ‌گشایی دانشگاه‌ها بوده‌ است. وی یک‌بار نزد ]امام[خمینی]ره[ رفت و با تأکید بر ضرورت بازگشایی دانشگاه‌ها، این اقدام را خارج از توان خود خواند چون در آن شرایط سخن گفتن از بازگشایی دانشگاه، مترادف با سازش‌کاری و غیرانقلابی بودن بود. با سخنرانی ]امام[خمینی]ره[ در مورد ضرورت بازگشایی دانشگاه‌ها، مسیر آن هموار شد. سروش کوشش ستاد انقلاب فرهنگی را باز کردن هرچه زودتر دانشگاه‌ها دانسته که پس از یک سال‌ و نیم به این مقصود رسید. تأسیس نشر دانشگاهی ازجمله کارهای وی در ستاد انقلاب فرهنگی است.
گرچه اعضای ستاد انقلاب فرهنگی هر یک عضو حزب و وابسته به جریانی در جمهوری اسلامی بودند، امّا تنها سروش و شمس آل‌ احمد بودند که کمتر رابطه‌ای با گروه‌های خارج از ستاد داشتند، چنانکه آل ‌احمد به سروش می‌گفت: «ما تنها دو عضو این ستادیم که وابسته به احزاب نیستیم و چه تنهاییم.» بعدها شمس آل‌ احمد از ستاد کناره‌گیری کرد و باهنر هم در بمب‌گذاری کشته شد. سروش دو بار استعفای خود را تقدیم ]امام[خمینی]ره[ کرد، ولی استعفایش به تأیید وی نرسید.
او در مورد پاک‌سازی اساتید و دانشجویان وابسته به حکومت شاه گفته ‌است:
«ستاد انقلاب فرهنگی نه کمیته‌ای برای پاک‌سازی داشت نه آئین‌نامه‌ای برای آن نوشته بود و نه دستورالعملی در این خصوص به دانشگاه‌ها داده بود. پاک‌سازی‌ها نه با دانشگاهیان شروع شد و نه در دانشگاه‌ها با ستاد انقلاب فرهنگی آغاز گردید و نه به دست آن ادامه یافت. اساساً یکی از اولین حوادثی که از فردای پیروزی انقلاب رخ داد، داستان پاک‌سازی‌ها بود و تا جایی که به خاطر دارم اکثریت گروه‌های سیاسی موافق آن بودند».
همچنین صادق زیباکلام در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۷۸ با لوح، شماره پنج، گفته است: «اینجا من برای ثبت در تاریخ باید بگویم که شورای انقلاب به‌هیچ‌وجه دستورالعملی نداده بود که استادان را اخراج کنید. حتّی ستاد انقلاب فرهنگی هم‌چنین دستوری نداده بود. این به دست خود مسئولان دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها بود که چه جوری ببُرند و بدوزند».
وی با انتقاد از یک استاد حقوق دانشگاه تهران که گفته بود: «سروش علمدار تعطیلی دانشگاه‌ها» بود گفت: «آیا تاکنون روشن نشده‌ است که انقلاب فرهنگی چیزی بود و ستاد انقلاب فرهنگی چیزی دیگر؟ و آیا هنوز معلوم نشده ‌است که عبدالکریم سروش و حبیبی و باهنر و… در ستاد انقلاب فرهنگی نقش داشته‌اند نه در انقلاب فرهنگی؟ و آیا هنوز جا نیفتاده ‌است که انقلاب فرهنگی برای بستن دانشگاه‌ها بود و ستاد انقلاب فرهنگی برای باز کردن آن‌ها، به نحوی پیراسته‌تر و اسلامی‌تر؟».
سروش همچنین در جواب سخنان نجفی وزیر اسبق آموزش عالی که پاک‌سازی استادان را بر اساس آئین‌نامه‌ی مصوب ستاد انقلاب فرهنگی دانسته بود، گفت: «نمی‌دانم آقای نجفی چه حجّتی بر این گفته دارند». وی صراحتاً اعلام کرد ستاد انقلاب فرهنگی هیئت و آئین‌نامه‌ای برای این کار نداشت و گزارشی به آن داده نمی‌شد و از او کسب تکلیفی نمی‌کردند و کمیته‌های پاک‌سازی مطلقاً مستقل بودند. اعضایشان را نه ما نصب‌کرده‌ایم و نه می‌شناختیم.
بعضی از منتقدان، سروش را به‌عنوان یکی از عوامل وقوع انقلاب فرهنگی ایران می‌دانند و عقیده دارند که عبدالکریم سروش خود در پی‌ریزی انقلاب فرهنگی که دریچه‌های علم و اندیشه را از مراکز آکادمیک ایران بست، نقش مؤثری داشته‌ است.
آثار:
کتاب ‌ها:
تضاد دیالکتیکی
نهاد ناآرام جهان
علم چیست، فلسفه چیست؟
فلسفه تاریخ

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:43:00 ب.ظ ]




امید خاطر امیدواران
(همان، ص ۲۱۷)

 

 

 

سهیل محمودی، علی موسوی گرما رودی، حمید سبزواری، محمد شاهرخی، مشفق کاشانی، قادر طهماسبی ، سپیده کاشانی ، سیمیندخت وحیدی و فاطمه راکعی نیز سروده هایی در قالب قصیده دارند.
- چهار پاره
چهارپاره درواقع، دو بیتیهای پیوسته یا مثنویهایی با مصراعهای دوپاره با اوزان بلند است. «زبان توصیفی ورمانتیک در چهار پاره های جنگ، به بیان حماسی و درشتناکی هماهنگ با تپشهای مردم به ویژه درعرصه جنگ به دفاع از مرز و بوم وآرمانهای خویش میپردازد.» (ترابی، ۱۳۷۵، ص ۲۲۹)
از میان شاعران دفاع مقدّس، حسین اسرافیلی، محمد علی محمدی، ساعد باقری، مهرداد اوستا، بهمن صالحی، سلمان هراتی، محمد رضا عبدالملکیان و سپیده کاشانی چهار پاره های نسبتاً موفقی را عرضه کردهاند.
مضمون چهارپارهها حماسی- اجتماعی بوده، از فضای رمانتیک چهار پاره های قبل از انقلاب به دور است. شعر «بدرقه» محمد رضا عبدالملکیان از جمله چهارپارههای موفق جنگ است که سرشار از عاطفه و احساسات شاعرانه است:

 

 

دست بر گردن پدر افکند
اشکهای گونهاش پرپر شد
آبی آسمان چشمانش
تیره شد، تار شد، مکدر شد
… کودک احساس کرد قلب پدر
پر تپش تر ز قلب دریاهاست
پدراحساس کرد قلب پسر
آفتاب زلال فرداهاست
مرد اندیشناک جبههی جنگ
ماشه و تیر و آتش افروزی
کی میآیی؟پدر خاموش
در دلش گفت: روز پیروزی
(عبدالملکیان، ۱۳۶۶، ص ۴۷)

 

 

 

- قالبهای نو (نیمایی، سپید)
علاوه بر قالبهای کهن، شاعران دفاع مقدّس از اشعار «نیمایی، سپید» نیز برای بیان مضامین جنگ استفاده کردهاند، که حاصل این تلاش ، شعری است نو و صمیمی که افزون بر ریشه داشتن در زمان خود در حیطهی اندیشه نیز به دلیل بهرهمندی از فرهنگ بومی و سنتی از زندهترین جریانهای شعری این دوره است.
پایان نامه
از ویژگیهای اشعار نیمایی و سپید جنگ، استفاده از واژگان و تعبیرات مذهبی، رعایت ساختمان طبیعی کلام، استفاده از ضرب المثلها، به کار بردن ترکیبات زیبا و خوش نواختی چون، سبز سرخ، مردان آفتاب و جبروت عشق است. شاعران جنگ، با زبانی ساده و صمیمی وقایع جنگ را به تصویر کشیدهاند. قیصرامین پور، محمد رضا عبدالملکیان، سلمان هراتی، علی موسوی گرما رودی، علیرضا قزوه، بهمن صالحی، حسن حسینی،ضیاءا لدین ترابی، طاهره صفار زاده و صدیقه وسمقی از شاعران نوپرداز جنگ هستند. «شعری برای جنگ» از بهترین سرودههای نیمایی قیصر امین پور است که با زبانی ساده سروده شده است:

 

 

میخواستم
شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمیشود
دیگر قلم زبان دلم نیست
گفتم:
باید زمین گذاشت قلمها را
دیگر سلاح سرد سخن کار ساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت
باید برای جنگ
از گلوله تفنگ بخوانم
با واژهی فشنگ
(امین پور، ۱۳۷۳، ص ۲۵)

 

 

 

«مولا ویلا نداشت» از سروده های سپید علیرضا قزوه است . وی در قسمتی از این شعر، ضمن تداعی خاطرات شهیدان از فراموشی آنان ناراحت است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




۴-۲-۲- تئوری عبور جریان
در یک مدار معمولی جریان به صورت حرکت الکترونها در شبکه یونی هادی تعریف می شود. الکترونها در طول این حرکت به یونهای موجود در شبکه یونی برخورد کرده و مقداری از انرژی خود را به یونها می دهند این انرژی تلف شده بصورت گرما نمایان می شود که مقاومت الکتریکی نامیده می شود.
اما در ابررساناها وضعیت متفاوت است در یک ابررسانا جریان الکتریکی ناشی از جفت های الکترونی است. این جفت الکترونها در اثر نیروی جاذبه بین الکترونها که ناشی از تبادل فونون ها بین آنهاست به وجود می آیند وجود اختلاف انرژی (EΔ ) در طیف انرژی این جفت الکترونها حاکی از آن است که برای تحریک کردن آنها حداقل به انرژی EΔ نیاز است حال اگر انرژی گرمایی شبکه یونی KT ( T دما و K ثابت بولتزمان ) کمتر از EΔ باشد آنگاه جفت های الکترونی دچار پراکندگی و تلفات انرژی نمی شوند و در نتیجه مقاومت الکتریکی صفر خواهد بود.
دانلود پروژه
در نزدیک دمای بحرانی، مواد HTS در برابر عبور جریان الکتریکی به واسطه وجود میدان مغناطیسی ناشی از جریانهای الکتریکی از خود مقاومت نشان می دهد دلیل این امر وجود جریانهای گردابی است. در صورتی که دما به اندازه کافی کاهش یابد این گردابها منجمد شده و مقاومت کاملا صفر می شود.
مشخصات ابررسانایی هنگامی ظاهر می شود که دمای آن کمتر از دمای بحرانی Tc گردد. مقدار این دما در مواد مختلف متفاوت می باشد ۰حیدری و شریفی،۱۳۸۸).
قبل از کشف ابررساناها با دمای بحرانی بالا یا HTS مواد LTS (ابررسانایی با دمای بحرانی پائین) مورد استفاده قرار میگرفت. دمای بحرانی در ابررساناهای LTS معمولا زیر ۲۰ درجه کلوین می باشد. از سویی دمای بحرانی در HTS ها در حدود ۷۷ درجه کلوین، دمای نیتروژن مایع است.
از تعداد مواد HTS که تا به حال شناخته شده اند تنها دو گروه به لحاظ اقتصادی مورد استفاده قرار گرفته اند. این دو گروه شامل BSCCO (هادیهای نسل اول) و YBCO (هادیهای نسل دوم) می باشند. یک ابررسانای HTS حدودا قادر به حمل جریان تا ۱۴۰ برابر یک هادی معمولی است(وجدا و همکاران، ۲۰۰۷)
۴-۲-۳- برخی اصطلاحات ابررساناها
جریان بحرانی (Ic): به جریانی گفته می شود که افت ولتاژ آن در سیم بیش از یک مقدار از پیش تعریف شده باشد این مقدار برای سیمهای HTS معمولا می باشد.
دمای بحرانی (Tc): مقدار دمایی است که اگر دمای HTS کمتر از آن باشد خاصیت ابررسانایی حفظ می‌شود.
چگالی جریان بحرانی ( Jc ): برابر مقدار جریان بحرانی تقسیم بر سطح مقطع عرضی سیم می باشد و معمولا برای سنجش کیفیت مواد سیم HTS به کار می رود.
منحنی مشخصه V-I : این منحنی در واقع افت ولتاژ در سیم ابررسانا را به صورت تابعی از جریان عبوری نشان می دهد و برای بدست اوردن پارامترهای فیزیکی سیم مانند جریان بحرانی به کار می‌رود(جانوسکی و همکاران، ۲۰۱۱).
۴-۳- انواع محدود سازها
در مرجع (حیدری و شریفی، ۱۳۸۸) در این بخش انواع محدود سازهای جریان خطا به صورت مختصر مورد بررسی قرار می گیرد.
۴-۳-۱- محدود سازی امپدانسی با کلید مکانیکی
در محدود سازی امپدانس بوسیله یک کلید با عملکرد بسیار سریع در موقع خطا یک امپدانس (مقاومت یا سلف) جهت کاهش جریان به صورت سری وارد مدار می شود. این محدود سازها به تشخیص دهنده خطا نیاز داشته و به علت وجود کلیدهای مکانیکی نمی توانند خیلی سریع عمل کنند و اغلب در محدود کردن جریان قبل از اولین پیک ناموفق هستند.
۴-۳-۲- فیوزهای محدود ساز جریان
در این نوع محدود کننده ها به محض اتصال کوتاه در شبکه فیوز در مدت زمان معین ذوب شده و با قطع خود عنصر محدود ساز را وارد مدار میکند به دلیل اینکه فیوز قابل بازیابی نیست با سوختن فیوز تعویض آن ضروری است و درنتیجه قابلیت اطمینان این محدود سازها پائین است
۴-۳-۳- محدود سازهای امپدانسی با ادوات نیمه هادی
در این محدود سازها از نیمه هادیها نظیر تریستور استفاده شده است یکی از مشخصه های مهم این محدود کننده ها سرعت بالای آن در هنگام نیاز می باشد. در این محدود کننده ها عموما از یک سلف و خازن به صورتهای سری و موازی و یا ترکیبی استفاده می کنند. شکل کلی بگونه ای است که در حالت عادی سیستم امپدانس خیلی کمی را دارا می باشد
برخی از این محدود کننده ها عبارتند از :
الف – محدودسازهای امپدانسی با کنترل سوئیچ تریستوری
ب – محدودسازها با مدار تشدید موازری سلف و خازن (LC)
ج – محدود سازها با تشدید سری- موازی
د- محدودسازهای پل تریستوری
ه - محدود سازهای جریان با خازن سری کنترل شده با تریستور (TCSC)
۴-۳-۴- محدود سازهای ابررسانایی
با ساخت سیم های ابر رسانا از نوع NbTi ، YBCO، BSCCO با درجه حرارت بحرانی بالا استفاده از این عناصر به عنوان محدود ساز جریان خطا بیشتر مورد تحقیق قرار گرفت. آشکار ساز خطا در این محدود کننده ها جریان بحرانی سیم پیچ ابررسانا می باشد با طراحی یک محدود ساز ابررسانای می توان مقدار جریان خطا را به ۲ تا ۵ برابر میزان جریان نامی تجهیز محدود کرد.
انواع محدود سازهای جریان خطا ابررسانایی به شرح زیل می باشند:
۴-۳-۴-۱- محدود ساز ابررسانایی نوع مقاومتی
همانطور که در شکل زیر نشان داده شده است این محدود کننده ها به صورت سری در مدار قرار می گیرند و مانند یک مقاومت متغیر عمل می کنند
شکل ۴-۲: محدود ساز ابررسانایی نوع مقاومتی
در شکلهای زیر تغییرات اندازه مقاومت ابررسانا با تغییرات دما و تغییرات مقاومت ابررسانا با تغییرات چگالی جریان نشان داده شده است. که بسته به نوع، شدت خطا و … مقدار مقاومت نیز تغییر می کند.

شکل۴-۳: تغییرات اندازه مقاومت ابررسانا با تغییرات دما و تغییرات مقاومت ابررسانا با تغییرات چگالی جریان
۴-۳-۴-۲- محدود ساز ابررسانایی نوع القایی
محدود ساز ابررسانایی نوع القایی بصورت سری در مدار قرار گرفته و بر اساس خاصیت ترانسفورماتوری عمل میکند که این موضوع در بخش بعد به طور کامل توضیح داده می شود.
۴-۳-۴-۳ محدود سازهای ابررسانایی نوع پل دیودی ( نوع راکتور DC)
در این ترکیب از یک پل دیودی یا تریستوری که به یک سیم پیچ ابر رسانا به عنوان اندوکتانس محدود کننده متصل شده استفاده می شود.
همانطور که در شکل زیر نشان داده شده است در این نوع از محدود کننده ها از چهار دیود و یک راکتور ابررسانا در حالت تکفاز تشکیل شده است که به صورت سری در مدار قرار می گیرد. راکتور DC به خاطر عبور دادن جریان DC از خود در کار عادی شبکه هیچ گونه افت ولتاژی در دو سر خود نخواهد داشت. همانگونه که در قسمت (b) و © دیده می شود در این محدود کننده ها می توان جهت قطع جریان اتصال کوتاه از تریستور در یک شاخه و برای برگرداندن انرژی جذب شده در زمان اتصال کوتاه به شبکه از دو شاخه تریستوری استفاده کرد. همچنین جهت استفاده موثر از راکتور dc در زمان عیب می توان از ترانسفورماتور کوپلینگ استفاده کرد که در قسمت (d) نشان داده شده است(شول و همکاران، ۲۰۰۴).
شکل ۴-۴: محدود سازهای ابررسانایی نوع پل دیودی
در شکل زیر چیدمان مختلف این نوع محدود کننده ابررسانا در حالت سه فاز نشان داده شده است(ژانگ و همکاران،۲۰۱۰).
شکل ۴-۵: محدود سازهای ابررسانایی نوع پل دیودی سه فاز
در شکل زیر نحوه اتصال نوع سه فاز این محدود کننده به شبکه نشان داده شده است
شکل ۴-۶: نحوه اتصال نوع سه فاز این محدود کننده به شبکه
۴-۳-۴-۴- محدود ساز ابر رسانایی نوع قفل شار:
این مدار شامل یک راکتور قفل شار و یک مدار سیم پیچ میدان مغناطیسی است. راکتور قفل شار از دو سیم پیچ ۱ و ۲ که به وسیله یک عنصر ابر رسانایی دمای بالا به طور موازی قرار گرفته اند و مدار سیم پیچ مغناطیسی از سیم پیچ ۳ ، ۷سیم پیچ میدان مغناطیسی ویک مقاومت سری با خازن تقسیم کننده اختلاف فاز تشکیل شده است. سیم پیچهای ۱، ۲ و ۳ برای کاهش شار پراکندگی به صورت فشرده روی یک هسته آهنی پیچیده شده اند(حیدری و شریفی، ۱۳۸۸).
۴-۳-۴-۵- محدود ساز ابر رسانایی نوع راکتور هسته آهنی اشباع شده
شکل زیر ساختار تکفاز این محدود کننده را نشان می دهد. در این نوع به دو هسته مغناطیسی برای هر نیم سیکل نیاز است. برای هر فاز از سیستم نیاز به دو راکتور اشباع شده است جریان نیم سیکل مثبت از یک سیم پیچ و نیم سیکل منفی از سیم پیچ دیگر عبورمی کند. طرف ثانویه خط خاصیت ابررسانایی دارد که با یک جریان DC بایاس می شود و هسته آهنی را به اشباع می برد تا اندوکتانس دیده شده از دو سر محدود کننده کوچک باشد.
شکل ۴-۷: ساختار تکفاز محدود ساز ابر رسانایی نوع راکتور هسته آهنی اشباع شده
همانگونه که در شکل زیر دیده می شود نقطه کار هسته ها در حالت کار عادی شبکه انتخاب می شود.
شکل ۴-۸: منحنی B-H هسته
زمانی که خطا رخ می دهد جریان عیب از داخل سیم پیچها عبور کرده و هر کدام از سیم پیچ ها در یک نیم سیکل از اشباع خارج شده و اندوکتانس معادل محدود کننده افزایش می یابد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]




در جریان یک فرایند تفسیری که هر فرد در برخورد با نشانه­ها به­کار می­گیرد، این معانی جرح و تعدیل می­شوند (به نقل از ریتزر، ۱۳۷۶).
در رویکرد کنش متقابل نمادین بر خلاف دیدگاه­ های رفتارگرایانه انسان تنها به صورت مکانیستی به محرک­های بیرونی واکنش نشان نمی­دهد، بلکه برمبنای معنایی که امور برای او دارند، دست به­عمل می­زند. در واقع، انسان در تعامل با سایر افراد خود را جای آن­ها می­ گذارد تا رفتار آن­ها را درک کند و این درک با نمادهای معنادار امکا­ن­پذیر است. همین­طور، مطابق دیدگاه اصحاب این مکتب، معنا به­تنهایی وجود ندارد، بلکه انسان­ها در ارتباط با یکدیگر خواهان رسیدن به مقاصد عملی هستند و معنا نیز در همین کنش­های متقابل و برای رسیدن به نتایج عملی مشترک تکوین می­یابد(کرایب،۱۳۸۱: ۱۰۹).
مقاله - پروژه
مهمترین تمثیل از جامعه در این مکتب «جامعه به مثابۀ گفت­وگو» است. موارد اول و دوم در سطور بالا بر گفت­وگوی بیرونی تأکید می­ کند؛ یعنی فرایندهایی از کنش متقابل که انسان­ها به وسیلۀ آن و با کمک هم جهان مشترک خلق می­ کنند. مورد سوم بر گفت­وگوی درونی فرد با خودش تأکید می­ کند، کرایب در این­مورد می­گوید: «فرایند تفسیری درونی نیز نوعی گفت­وگو میان دو بخش (یا به گفتۀ مید[۶۴] دو مرحله) از خود است. به یاد داشته باشید که نماد معنادار در خودِ من همان واکنشی را ایجاد می­ کند که در دیگران؛ به من امکان می­دهد که به خودم نگاه کنم، همان­طور که دیگران به من نگاه می­ کنند. «خود شناسنده»، (Me) آن بخشی است که به خودم نگاه می­ کند (من در بارۀ خودم فکر می­کنم) و مید آن را منشأ اصالت، خودانگیختگی می­داند. گفت­وگوی درونی مجرایی فراهم می ­آورد که همۀ گفت­وگوهای بیرونی یا انگاره‌های کنش متقابل باید از آن عبور کنند» (همان: ۱۱۱). آنچه گفته شد شامل مبانی نظری مکتب کنش متقابل نمادین بود. جورج هربرت مید از بنیا­ن­گذاران این مکتب است که به طور مختصر نظریۀ مید در ذیل اشاره می­ شود.
مید بر رفتار و عمل، تأکید می­ورزد؛ مقصود وی از کنش متقابل افراد با خود همان فرایند تفکر است که به نوعی گفت­وگوی خصوصی فرد با خودش محسوب می­ شود. این گفت­وگو همان گفت­وگوی میان «من» و «در من» یا «خودم» یا «من را» است(همان).
«من و من را، در من یا خودم، فراگردهایی در خود هستند. در من، بخشی از خود است که کنش­گر از آن آگاهی دارد و همان رویکردهای درونی شدۀ دیگران را شامل می­ شود و نشان دهندۀ نیروهای سازش­گری و نظارت اجتماعی است. من بخش ناآگاهانه، آزاد و خلاق خود است و واکنش فرد را در برابر رویکرد سازمان­یافتۀ اجتماعی به­همان­سان که در تجربۀ شخص نمایان می­ شود، نشان می­دهد و می ­تواند به دگرگونی این رویکرد بینجامد»(ریتزر،۱۳۸۲: ۴۵۰). «به عقیدۀ مید، خود، آن­چنان که در تجربۀ اجتماعی متجلی می‌شود ترکیبی است از بازتاب­های تثبیت شدۀ دیگری در خودم و خودانگیختگی محاسبه­ناپذیر من. پس این خود، خودی باز است و قادر است ضمن واکنش در برابر جهان اجتماعی آن­را دگرگون کند» (کوزر، ۱۳۸۲: ۴۵۰). ویژگی تعامل­گرایان نمادین، اهمیتی است که برای محیط اجتماعی در شکل­ گیری خود قائلند. لیکن رویکردهای تعامل­گرا به هویت، درتأکیدشان بر ساخت هویت و فرایندها و تعاملاتی که طی آن­ها هویت­ها ساخته می­شوند، متفاوت است و به دو دسته: تعامل­گرایان ساختی[۶۵]­ و تعامل­گرایان فرایندی تقسیم می‌شوند(هاوارد، ۲۰۰۰).
۲-۵-۲- ریچارد جنگینز و دیالکتیک درونی – بیرونی هویت
جنگینز در پرورش نظریۀ هویت اجتماعی­اش تحت تأثیر اندیشه­ های کسانی چون هربرت مید، اروینگ گافمن و فردریک بارث مردم شناس است. او هویت را محصول فرآیندی مستمر میان خود و دیگری می‌داند و معتقد است این دیالکتیک درونی- بیرونی بدین معناست که در شکل­ گیری هویت علاوه بر شناخت فرد از خود، میزان پذیرش این شناخت از سوی دیگران نیز به اندازۀ خود این شناخت ضروری و حائز اهمیت است مید به عنوان پیش­قراول ریچارد جنگینز میان «من فاعلی» یا هویت فردی و «من مفعولی» یا هویت اجتماعی تفاوت قایل می­ شود. هردوی این «من»­ها در جریان تجارب و فعالیت­های اجتماعی شکل می­گیرند. «من فاعلی» نشان­دهندۀ حساسیت اندام به وجهه نظر دیگران است و «من مفعولی» مجموعه ­ای سازمان یافته از نظرات متظاهر دیگران است. «من مفعولی» حاصل مجموعه ­ای از رفتارهای شکل گرفته است که فرد آن را آموخته است. بر این اساس «منِ اجتماعی» تبلور ارزش­ها، هنجارها و اخلاقیات جامعه است که مورد پذیرش قرار می­گیرد(توسلی، ۱۳۶۹: ۲۸۱).
بدین ترتیب فرد در عرصۀ مواجهه و رویارویی با دیگران ­به­لحاظ برخورداری از شباهت یا تفاوت با آنان، نسبت به هویت خاص خود واکنش نشان می­دهد و به طور دائم و در رفت­وبرگشت­های مکرر به تولید و بازتولید آن می ­پردازد. بنابراین «هر خود منفرد مرکز تجسم یافتۀ سپهری اجتماعی از خود و دیگران است؛ کانون آمد و شدهای درونی – بیرونی و داده – ستانده­های تبادلی که برخی از آن­ها در خود حک می­شوند و برخی نیز نمی­شوند»(جنگینز، ۱۳۸۱).
دیالکتیک درونی- بیرونی، که توأمان سبب شناخت خود و دیگران می­ شود، بیان کننده رابطۀ دوسویه میان هویت و اجتماع است. به طوری که هویت از الزامات تعامل اجتماعی و شرط ضروری برای حیات و تعامل اجتماعی محسوب می­ شود و نیز بدون مشارکت در تعاملات اجتماعی، هویت­یابی امری ناممکن است و هویت جدا از سپهر اجتماعی دیگران اصولاً معنا ندارد. خویشتنی به طور کامل در اجتماع ساخته می­ شود و بر این اساس هویت، چه فردی و چه جمعی، اجتماعی است. افراد با کسب هویت زندگی را قابل پیش ­بینی می­ کنند؛ به­صورتی­که فرد در ارتباط با دیگران تا حدودی می ­تواند رفتار آنان را در قبال خود بر­مبنای شباهت­ها و تفاوت­ها و حد و مرزهای هویتی خود و آنان پیش ­بینی کند. هویت اجتماعی در قالب عمل اجتماعی تجسمی‌می­یابد؛ چون افراد به طور آگاهانه­ای اهداف خود را دنبال می­ کند و درصدد هستند چیزی یا کسی باشند و یا به نظرآیند تا بتوانند با موفقیت هویت­های اجتماعی خاصی را به­دست­آورند. الگوی دیالکتیکی درونی – بیرونی، ما را به این نتیجه ­گیری می­رساند که آنچه مردم دربارۀ ما می­اندیشند، از آنچه ما دربارۀ خودمان می­اندیشیم اهمیت کمتری ندارد. جنگینز معتقد است زمان و مکان هم از منابع ساخته شدن هویت در اجتماع قلمداد می­شوند. «شناسایی یک چیز به معنای این است که آن را در زمان و مکان جای دهیم» (همان: ۴۶).
هویت یک فرایند مستمر است که در طی زمان تولید و بازتولید می­ شود. به­طورکلی هویت­ جمعی- اجتماعی – ترکیب مضمون­های درهم­آمیخته و جدایی­ناپذیر شباهت و تفاوت انسانی در خلال اعمال اجتماعی است که دائماً ساخته می­ شود و عملی فرایندی است و از طریق دیالکتیک درونی و بیرونی شناسایی حاصل می­ شود. شکل­ گیری هویت هر فرد از طریق سازماندهی نگرش­های فردی دیگران در غالب نگرش­های قالب سازمان یافته اجتماعی شکل می­گیرد. به­عبارتی­دیگر تصویری که فرد از خود می­سازد و احساسی که نسبت به خود پیدا می­ کند بازتاب نگرشی است که دیگران نسبت به او دارند(همان).
۲-۵-۳- آنتونی گیدنز و هویت بازاندیشانه
دیدگاه بازاندیشی در مورد هویت از نظر گیدنز منحصر به دوران مدرن است. در دوره پیش­مدرن زمان و فضا همواره با مکان و موقعیت بازیگران اجتماعی پیوند داشت؛ مکان تابع زمان بود و کنشگران اجتماعی با توجه به موقعیتی که داشتند در زمان محدود و محبوس بودند، اما در دوره مدرن و با توجه به رشد تکنولوژی­های ارتباطی، زمان و فضا خصلتی انتزاعی و در نقشه­ها و ساعت­ها نمود یافتند و مستقل از هرگونه موقعیت اجتماعی مورد استفاده قرار گرفتند. فاصله­گذاری زمان- فضا امکان توسعه روابط اجتماعی را از «قید و بند ویژگی­های محلی می­رهاند و آن­ها از نو در فواصل زمانی – فضایی دوردست با زمینه ­های اجتماعی دیگری ترکیب می­ کند»(گیدنز، ۱۳۷۸: ۱۷).
جهان مدرن دو خصوصیت بسیار مهم دارد: «پایان طبیعت و پایان سنت. هم سنت و هم طبیعت در گذشته چشم­انداز و ساختاردهنده فعالیت انسان بوده ­اند. درجهان مدرن انسان کمتر متوجه و نگران طبیعت بیرونی (زمین­لرزه و سیل) است و بیشتر نگران پیامد کنش­های خود بر طبیعت است. در واقع، چیزهای بکر در طبیعت که از فعالیت بشر تأثیر نگرفته باشند، اندک­اند و طبیعت برساخته دست بشر است و چیزی نیست که آنجا در محیط بیرونی افتاده باشد. سنت­ها را نیز محیط بازتابیِ ایجاد شده از طریق دگرگونی بنیانی در ارتباطات مورد چالش قرار می­ دهند، دگرگون می­ کنند و دیگر حجیتی برای انسان امروز ندارند. پایان طبیعت و سنت به معنای خاتمه یافتن آن­ها نیست، بلکه مبیّن این است که انسان به طور بی­سابقه­ای در آن­ها تأثیر گذاشته و آن­ها را تغییر داده است.»(گیدنز، ۱۳۸۳).
گیدنز، هویت شخصی را این­گونه تعریف می­ کند: «هویت شخصی نوعی خصیصه متمایز و یا حتی مجموعه ­ای خصیصه­ های متمایز نیست که در اختیار فرد قرار گرفته باشد. هویت شخصی در حقیقت همان “خود” است که شخص آن را به­منزله بازتابی از زندگی­نامه­اش می­پذیرد. در اینجا نیز هویت به معنای تداوم فرد در زمان و مکان است. هویت شخصی عبارت است از این تداوم، اما به صورت بازتابِ تفسیری که شخص از آن به­عمل آورده است» (گیدنز، ۱۳۸۳: ۸۲). در این تعریف عناصر مهم هویت شخصی عبارتند از: تفسیر فرد، بازاندیشانه بودن و تأملی بودن این تفسیر، احساس تداوم از سرگذشت یا همان زندگی­نامه خویش (همان:۸۳).
۲-۵-۴- تئوری­ هویت تاجفل )شناختی– احساسی - رفتاری)
هویت، شامل هویت­های پیش­مدرن (هویت­های­ذاتی، طبیعی و غیر اجتماعی) و همچنین هویت­های پست­مدرن (پاره­پاره، بسیارسیَال، گفتمانی و ناپیوسته) نمی­ شود، بلکه در این رویکرد هویت امری فرایندی و مبتنی بر فرایند «معناسازی» و مبنای­معنا نیز «تمایز و تشابه با دیگران» است که در تعامل با دیگران در اجتماع ساخته می­ شود. “تاجفل"، «هویت اجتماعی» را با «عضویت گروهی» پیوند می­زند و عضویت گروه را متشکل از سه عنصر می­داند:
«عنصر شناختی: آگاهی از اینکه فرد به یک گروه تعلق دارد؛
عنصر ارزشی: فرض­هایی در باره پیامدهای ارزشی مثبت یا منفی عضویت گروهی؛
عنصر احساسی: احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری که رابطه­ای خاص با آن گروه دارند» (تاجفل، ۱۹۷۸، ۶۳).
همچنین قادی و خلیلی کاشانی نیز این سه عنصر را در عضویت گروه موجب پیوند می­دانند:
«عنصر شناختی: میزان شناخت و آگاهی فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به سرزمین ایران
عنصر ارزشی: پیامدهای ارزشی مثبتی که فرد برای تعلق و ارتباطش نسبت به سرزمین ایران قائل است
عنصر احساسی: احساسات خاص فرد نسبت به سرزمین ایران و نسبت به دیگرانی که مثل او رابطه­ای مشابه با سرزمین ایران دارند»(قادی، کاشانی، ۱۳۸۹: ۵۷).
مجموع این عناصر(شناختی، ارزشی و احساسی) به شکل­ گیری یک مقوله­بندی از عضویت گروهی منجر می­ شود. بعد از این­که عضویت در یک گروه مقوله­بندی شد، افراد از طریق تفاوت­گذاری قاطعانه، درون گروه­شان را در مقایسه با بیرون گروه نسبت به یک سری ابعاد ارزشی متمایز می­ کنند و به اعتماد به نفس مثبت دست می­یابند. این تلاش برای تمایزگذاری مثبت بدین معنی است که احساس مردم در خصوص این­که «چه کسی هستند» با کلمۀ «ما» تعریف می­ شود تا با کلمۀ «من»(همان).
فرضیۀ اصلی تئوری مقوله­بندی این است که هویت اجتماعی در بسیاری موارد قادر است فرد را از سوگیری به هویت شخصی بازدارد. بنابراین، تأکید می­ کند که افراد در بسیاری مواقع سعی می­ کنند خود را با مشخصه­های اجتماعی مقوله­بندی کنند و نه شخصی؛ این- امر مقوله­بندی فرد با مشخصه­های اجتماعی باعث ایجاد درون گروه مشابه و برون گروه متفاوت می­ شود(تاجفل وترنر، ۱۹۸۶).
گروه یا مقوله[۶۶] طی فرایندی ساخته می­ شود که در آن، این فرایند سه عامل مهم را می­توان دخیل دانست؛ نخست، این که افرادی که اعضای آن را تشکیل می­ دهند از تعلق به گروه، نوعی رضایت یا احساس عاطفی دارند. دوم، این که اعضای گروه در مورد خاستگاه خود و تاریخ گروه اعتقادی مشترک دارند و این اعتقاد مرزبندی­های گروه را مشخص می­ کند. نکته سوم، این است که اعضای گروه روابط اجتماعی را که در چارچوب آن زندگی می­ کنند «مقدس» تلقی می­ کنند وآن را نه تنها دربرگیرندی افراد زنده، بلکه مردگان نیز می­دانند(همان).
فرضیۀ تاجفل و همکاران او این بود که ما مقوله­ هایی را که در ذهن خود به ­وجود می­آوریم، با مرتب کردن موضوعات در آن‌ها، تفاوت­ها را در بین مقوله­ها افزایش (افزایش تفاوت­های بین مقوله­ای) و داخل گروه آن­ها را کاهش می­دهیم. به عبارت دیگر آن­ها می­گویند ما تمایل داریم بر شباهت بین اعضای یک مقوله و تفاوت بین مقوله­ها در بین این­گروه­ ها، فرد آن‌هایی را که بدان تعلق خاطر دارد (درون گروه) می­شناسد و آن‌هایی را که بدان متعلق نیست (برون گرون) نیز تمیز می­دهد(تاجفل و ویلکز، ۱۹۶۳).
۲-۷- بخش پنجم: چیستی رسانه ­ها و اثرات آن‌ها
در این بخش ضمن بیان چیستی رسانه ­ها و کارکرد آن به ماهواره و تاثیرات آن به عنوان مصرف رسانه­ای و نظریه­ های مرتبط با رسانه ­ها می­پردازیم.
۲-۷-۱- تعریف رسانه‌های جمعی و کارکردهای آن
هنگامی‌که از رسانه جمعی سخن به میان می‌آید، عمدتاً ناظر به وسایل ارتباط جمعی[۶۷] یا تکنولوژی‌های ارتباطی است که انتقال پیام‌ها از فرستنده یا فرستندگان را به مخاطب یا مخاطبان ناهمگون ممکن می‌سازند؛ این وسایل شامل روزنامه، کتاب، رادیو، فیلم، سینما،تلویزیون، تلویزیون‌های مبتنی بر فناوری ماهواره و نظایر است. مفهوم رسانه‌های جمعی با مفهوم رسانه‌های اجتماعی نوین که بر اثر رشد و همگرایی فناوری‌های نوین ارتباطات و اطلاعات یعنی وبلاگ‌ها، وب سایت‌های خبری، شبکه‌های اجتماعی انلاین و نظایر آن تفاوت دارد. زیرا در رسانه‌های اجتماعی نوین مخاطبان خود بخشی ازمشارکت گران، خالقان و تولید کنندگان محتوا هستند در حالی که محتوای رسانه‌های جمعی را عده ای از ارتباط گران حرفه ای و سازمان یافته تدوین وتوزیع می‌کنند.
رسانه‌های ارتباط جمعی دارای ویژگی‌های گوناگونی هستند.چارلز رایت[۶۸]، جامعه شناس آمریکایی در سال ۱۹۵۹ ارتباط جمعی را با سه ویژگی تعریف کرد؛۱- ماهیت مخاطبان: ارتباط جمعی معطوف به مخاطبان نسبتاً زیاد، ناهمگون و ناشناس است.۲- ماهیت پیام پیام و رویدادهای ارتباطی : پیام‌ها به طور عمومی‌انتقال پیدا می‌کنند، اغلب برنامه ریزی شده اند تا همزمان به بیشتر افراد مخاطب برسند؛خصلتی گذرا دارند.۳- ماهیت ارتباط گر : ارتباط گرخود سازمان پیچیده ای است یا در سازمان پیچیده ای عمل می‌کند که هزینه زیادی رادربرمی‌گیرد(Wright, 1959: 15).
سید محمد دادگران، استادعلوم ارتباطات در ایران در کتاب «مبانی ارتباط جمعی» در تعریف ارتباط جمعی چنین نوشته است که«ارتباط جمعی انتقال اطلاعات با وسایلی مانند روزنامه، کتاب، امواج رادیو، تلویزیون و غیره برای گروهی از مردم با سرعتی زیاد است.وی ویژگی‌های این نوع ارتباط را چنین برشمرده است:
الف- پیامگیران ناآشنا، پراکنده
ب- بازگشت پیام یا بازخورد با تاخیر
ج- سرعت عمل زیاد
د- تکثیر پیام
ه-ارتباط سطحی و ناپایدار»(دادگران، ۱۳۸۴: ۳۰ ).
در واقع می‌توان گفت، رسانه‌های ارتباط جمعی به معنای ابزارهایی هستند که از طریق آن‌ها می‌توان به افراد بلکه جماعتی کثیر یا توده‌ای ناهمگون، پراکنده دسترسی پیدا کرد. به عبارتی وسایلی هستند که پیام‌های یکسانی را به مخاطبان انبوه در یک جامعه یا در سطح اجتماعات محلی، ملی وجهانی منتشر و توزیع می‌کنند
مارشال مک لوهان[۶۹] جامعه شناس امریکایی وسایل ارتباطی را به سرد[۷۰] و گرم[۷۱] تقسیم می‌کند. به نظر وی رسانه‌های سرد همه حسی هستند و همه حواس ما(مانند بینایی، شنوایی و…) را در یک لحظه درگیر می‌کنند اما رسانه‌های گرم تک حسی هستند و تنها یکی ازحواس ما را درگیر می‌کنند. در این نگاه، وسایل ارتباطی گرم، شامل آن ابزار یا وسایلی است که موجبات مشارکت ذهنی و فکری گروه بیشتری را فراهم می‌سازد؛ مانند کتاب، سینما، مطبوعات و رادیو در این رسانه‌ها مخاطب موضوع یا پیام را با یک حس در یافت می‌کند و با کمک دیگر حواس خود به تخیل، بازسازی و تحلیل آن می‌پردازد. اما مک لوهان، تلویزیون در زمره وسایل ارتباطی سرد به حساب می‌آورد که زمینه مشارکت ذهنی کمتری را فراهم می‌آورد وبا درگیر ساختن تمام حواس انسان در یک لحظه قدرت تفکر و تخیل را از وی سلب می‌کند(به تقل از ساروخانی، ۱۳۸۳: ۴۵)
در یک تقسیم‌بندی جامع، جان وایوین[۷۲] استاد ارتباطات معتقد است که رسانه‌های جمعی سه دسته‌اند: چاپی[۷۳]، الکترونیکی[۷۴] و تصویری[۷۵]. وی رسانه‌های جمعی چاپی را شامل کتاب، مجله و روزنامه و رسانه‌های الکترونیکی را شامل تلویزیون، رادیو و ضبط صوت و به تازگی فضای وب (web) می‌داند. رسانه جمعی تصویری نیز شامل صنعت فیلم(movi) می‌باشد (Vivian, 2003: 5). به نظر می‌رسد که هر زمان نام رسانه به میان می‌آید، ناخودآگاه رادیو و به ویژه تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه به ذهن متبادر می‌شود. این رسانه‌ها، یعنی رادیو و سپس تلویزیون، ویدئو، تلویزیون‌های ماهواره‌ای و دیگر رسانه‌های همگانی، زمان و مکان را در زندگی روزمره ما تسخیر کرده است.
کارکردهای رسانه‌ها متنوع و متکثر هستند. در نخستین تلاش برای تبیین کارکردهای رسانه‌های جمعی،‌هارولد لاسول[۷۶] نظریه پرداز امریکایی ارتباطات در سال ۱۹۴۸، سه کارکرد اصلی را برای رسانه‌ها ارائه داد: ۱- نظارت بر محیط،۲- ایجاد همبستگی اجتماعی در واکنش به محیط و۳- انتقال میراث فرهنگی (مک کوئیل، ۱۳۸۲: ۱۰۹).
هارولد لاسول و چارلز رایت از پژوهشگران آمریکایی هستند که به طور جدی به نقش و کار کرد رسانه‌ها در جامعه توجه کرده اند. لاسول محقق ارتباطات و استاد دانشگاه ییل سه کار کرد را برای مطبوعات ذکر کرده است:۱- نظارت بر محیط، ۲-همبستگی در واکنش به محیط و۳- انتقال میراث اجتماعی و فرهنگی از نسلی به نسل دیگر. رایت به این سه کارکرد، «تفریح وسرگرمی» را نیز اضافه می‌کند. البته باید عنوان کرد که رسانه‌ها همانند تیغه دولبه هستند؛ هم می‌توانند کارکرد مثبت داشته باشند و هم کارکرد منفی یا کژکارکرد(به نقل از سورین و تانکارد،۱۳۸۱: ۴۵۰).
در نخستین کارکردکه نظارت، مراقبت، تهیه و رساندن اخبار است، رسانه‌ها اغلب خطرات احتمالی نظیر شرایط هوایی خطرناک و موقعیت‌های پرخطر نظامی را به ما هشدار می‌دهند.کارکرد نظارت شامل اخباری است که رسانه‌ها فراهم می‌کنند و برای اعضای جامعه ضروری هستند(مثل گزارش وضعیت سهام،ترافیک، آب و هوا، اطلاع رسانی در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و…). کارکرد نظارت می‌تواند دچار کژکارکرد هم بشود.مانند ایجاد اضطراب و وحشت عمومی، احتمالاً از تاکید بیش از حد بر خطرات و نابسامانی‌ها و تهدیدها در جامعه ناشی می‌شود.لازارسفلد و مرتن[۷۷] از کژکارکرد «تخدیری» نام می‌برند که در اثر جذب بیش از حد اطلاعات، افراد دچار بی اعتنایی و رخوت می‌شوند(مهرداد،۱۳۸۰: ۷۷ و ۷۸).
دومین کارکرد، انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط است. رسانه‌ها با انتخاب سوژه‌ها، مسائل و تفسیر اطلاعاتی می‌پردازند که از محیط اجتماعی دریافت می‌کنند.رسانه‌ها به تحلیل، نقد و ارزیابی می‌پردازند و گاهی پیشنهادهای آن‌ها جنبه آمرانه دارد. مانند اینکه شخص چگونه باید در برابر حوادث از خود واکنش نشان دهد. این کارکرد از یک طرف با افشای انحرافات سبب تقویت هنجارهای اجتماعی و وفاق جمعی می‌شود و از طرف دیگر با انتخاب افراد و بزرگ جلوه دادن آن‌ها به آنان منزلت و پرستیز اجتماعی داده و در عین حال به عنوان یک عامل کنترل کننده بر اعمال دولت عمل می‌کند. رسانه‌ها در انجام کارکرد همبستگی اجتماعی، غالبا عوامل تهدیدکنندۀ ثبات اجتماعی را به عقب می‌رانند و یا ازبین می‌برند و به طور کلی مدام درحال اندازه گیری افکارعمومی‌و اداره کردن این افکار هستند (همان: ۷۸) کارکرد همبستگی وقتی به کژکارکرد تبدیل شود، نقد به حداقل می‌شد و دیدگاه اکثریت به حدی تقویت می‌شود که اقلیت راهی برای بیان عقاید خود ندارد و از قدرت به حدی محافظت و پشتیبانی می‌شود که ممکن است نیاز به نظارت و کنترل باشد. یکی از آثار کارکردهای اصلی همبستگی رسانه‌ها که اغلب نقل می‌شود، چیزی است که دانیل بورشتاین آن را شبه رویداد[۷۸] یا ساختن تصاویر یا «شخصیت‌ها» نامیده است. همان چیزی که کالای اصلی صنعت روابط عمومی‌است. محصولات و شرکت تصاویری دارند و اشخاص نیز شخصیت‌هایی عمومی‌دارند که همه اینها از طریق ایجاد حوادث کلیشه ای برای نمایش رسانه ای تولید شده اند(سوین و تانکارد،۱۳۸۱: ۴۵۱).
کارکرد سوم رسانه‌ها انتقال فرهنگ است. رسانه‌ها در حکم انتقال دهنده فرهنگ، برای انتقال اطلاعات، ارزش‌ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر و از افراد جامعه به تازه واردها، کاربرد دارند.آن‌ها از این راه با گسترش بنیان تجربه مشترک، انسجام اجتماعی را افزایش می‌دهند. رسانه‌ها با استمرار اجتماعی شدن پس از اتمام دوره آموزش رسمی و نیز با شروع آن در طول سالیان پیش از مدرسه، به جذب افراد در جامعه کمک می‌کنند. در و اقع رسانه‌ها با نمایش و عرضه جامعه، می‌تواند هویت فرد را ساخته و از احساس بیگانگی و بی ریشه بودن او بکاهند.البته باید عنوان کرد که رسانه‌ها به دلیل ماهیت غیرشخصی شان، میانجی میان واقیعت بیرونی و افراد شده و تماس شخصی بین افراد را در ارتباطات از بین می‌برند.همچنین باعث یکدست شدن افکار و توده وار شدن جامعه می‌گردد(همان: ۴۵۲ و ۴۵۳).
دنیس مک کوئیل نظریه پرداز ارتباطات جمعی، معتقد است «نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادهایی یا مرجع‌هایی معنی دار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارند. این معرفت‌ها ما را توانا می‌سازد تا به تجربه خود معنا ببخشیم، به دریافت‌های ما از این تجربه نظم و نسق می‌دهد و یاریمان می‌کند تابتوانیم معرفت‌های گذشته را محفوظ نگه داریم و به درک امروزین خود استمرار بخشیم»(مک کوئیل،۱۳۸۲: ۸۱ و۸۲). مک کوئیل برآنست که مفهوم Media یا رسانه‌ها میانجی میان واقعیت عینی اجتماعی و تجربه فردی را ایفا می‌کنند. رسانه‌های جمعی از چند لحاظ میانجی هستند: «یکی اینکه غالباً میان ما و آن بخش از تجربه بالقوه ای که خارج از ادارک یا تماس مستقیم ماست قرار می‌گیرند؛دوم ممکن است میان ما و سایر نهادهایی که با آن‌ها سروکار داریم(قانون، صنعت،دولت و سازمان‌ها و…) قرار گیرند و پیوندی میان این نهادها ایجاد کنند؛ چهارم اینکه مجراهایی هستند که توسط آن دیگران با ما و ما با دیگران تماس می‌گیریم و پنجم اینکه غالباً این رسانه‌ها هستند که با فراهم آوردن اسباب و لوازم به ادراک ما از سایر گروه‌ها، سازمان‌ها و رویدادها شکل می‌دهند. دریافت ما از گروه‌های موجود در جامعه، دولت و رهبران سیاسی غالباً براساس شناختی است که از رسانه‌ها گرفته ایم»(همان:۸۳). با در نظر گرفتن میانجی بودن رسانه‌ها، مک کوئیل نقش‌های اطلاع رسانی، ایجاد همبستگی و پیوستگی و تداوم و تفریح و سرگرمی‌و بسیج را برای رسانه‌ها قائل شده است. مک کوئیل بر این باور است که «رسانه‌ها هم می‌توانند آیینه ای باشند که تصویری از جامعه بازمی‌تابانند و هم می‌توانند حجابی بر حقیقت بکشند و در خدمت مقاصد تبلیغاتی یا واقع گریزی باشند»(همان:۸۴). دکتر کاظم معتمدنژاد که وی را پدر ارتباطات نوین ایران می‌دانند، در کتاب وسایل ارتباط جمعی سه کارکرد و وظیفه عمده را «کارکرد خبری و آموزشی»،«کارکرد راهنمایی و رهبری» و «کارکردتفریحی وتبلیغی» برای رسانه‌های جمعی در نظر گرفته است(معتمدنژاد، ۱۳۷۹: ۳ تا ۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:42:00 ب.ظ ]