کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو


آخرین مطالب


 



سلامت جسمی، سلامت روانی (توانایی انجام وظیفه، توانایی برقراری ارتباط، درک انگیزه هاى دیگران، تفکر منطقی و خردمندانه، تلاش در جهت سلامتی) (قره جه، ۱۳۸۸)
جلوگیری از ترک خدمت و حفظ افراد، تأمین سلامت جسم و روان (شهرابی، ۱۳۸۸)
حضور و حرکت فعالانه کارکنان، هماهنگی و همسویى آنان با سیاست ها و راهبردهاى سازمان، درگیر بودن با کار و شغل و مسائل مربوطه (فرهنگی و صمدی، ۱۳۸۸).
رضایت شغلى و تعهد سازمانى، میل به ماندن (جهانگیری و مهرعلی، ۱۳۸۷)
تعهد سازمانی و عدم تمایل به ترک خدمت (سجادی و همکاران، ۱۳۸۸)
عوامل موثر بر نگهداشت منابع انسانی: در جمع بندى مى توان گفت عوامل زیر بر نگهداشت منابع انسانى مؤثر هستند:
محتوا و ماهیت شغل، مدیریت و رهبری، مشخص بودن اهداف و انتظارات، فضای همکاری و انسجام گروهی، شرایط کاری، رضایت از پرداخت ها و مزایا (جهانیگری و مهرعلی، ۱۳۸۷)
واگذارکردن کارها براساس شایستگی، وجود مسیر شغلی روشن و واضح، نظام ارزشیابی اثربخش، نظام پرداخت اثربخش (رحمانپور، ۱۳۸۰)
حقوق و دستمزد، امنیت شغلی، شرایط محیط کار، نحوه سرپرستی، ماهیت کار، ارتباطات (رنجبر و وحیدشاهی، ۱۳۸۶).
جذب و استخدام، آموزش و توسعه، بکارگیری صحیح منابع انسانی، ارزیابی عملکرد مناسب، جبران خدمات، جامعه پذیری (مجیدی، ۱۳۸۵)
خودمختاری، حمایت اجتماعی، حمایت همکاران، حمایت سرپرستی، استرس شغلی، ابهام در نقش، تضاد نقش، کار مورد انتظار، پرداخت و وابستگی شغلی (جهانگیری و مهر علی، ۱۳۸۷ به نقل از گارتنر، ۱۹۹۹)
رفتارهای تشویقی مدیر، انگیزه کارکنان، سبک رهبری، تسهیلات مسکن، متأهل بودن (نحریر، عبادى، توفیقى، کریمى زارچى و هنرور ، ۱۳۸۹)
ارزش هاى فرهنگ، عدالت توزیعی، عدالت رویه اى، عدالت تعاملی (گل پور و نادری، ۱۳۸۹)
عوامل جمعیت شناختی شامل: تحصیلات، سن، جنسیت، طول خدمت و درجه و عوامل شغلی شامل: استقلال و تنوع شغلی، مهم بودن خودِ کار، قدردانی از طرف مدیر، تخصص و دانش لازم برای انجام کار (شهبازی و دیگران، ۱۳۸۷)
پایان نامه - مقاله - پروژه
امنیت شغلی کارکنان، اصلاح نظام استخدامی و ساختارهاى تشکیلاتی، جذب مدیران جدید از درون سازمان، غنی سازی شغلی، ایجاد تغییرات در فرهنگ سازمانی، ارائه آموزش هاى مناسب و توجیهی قبل از بکارگیری منابع انسانی، فراهم نمودن شرایط ادامه تحصیل، اجرای برنامه هاى تشویقی، توسعه مهارت هاى شغلی کارکنان (سجادی و همکاران، ۱۳۸۸)
تأمین نیازهای فردی، حقوق و مزایاى کافی، جایگاه علمی برای پرستاران، حمایت مدیران و سرپرستان (هوشمند بهابادی، سیف و نیکبخت نصرآبادى،۱۳۸۳)

رضایت شغلی[۱۱] کارکنان

عامل نیروی انسانی همواره به عنوان یکی از عوامل مؤثر در بقای سازمانها مطرح می باشد. بنابراین شناخت نیازها، انگیزه ها، تمایلات، عوامل رضایت و عدم رضایت کارکنان نه تنها لازم است بلکه جهت اتخاذ سیاستهای صحیح، راهبردهای مناسب و برنامه های مؤثر ضروری می باشد. رضایت شغلی، یک حس مثبت و مطبوع و پیامد ارزیابی شغلی یا تجربه فرد است. این حالت کمک زیادی به سلامت فیزیکی و روانی افراد می کند. از نظر سازمانی، سطح بالای رضایت شغلی، منعکس کننده جو سازمانی بسیار مطلوب است که منجر به جذب و بقای کارکنان می شود. لوک[۱۲] معتقد است رضایتمندی شغلی ناشی از ارزیابی شغل به عنوان امری است که رسیدن یا امکان رسیدن به ارزشهای مهم شغلی را فراهم می آورد. بنابراین فرد زمانی به طور مؤثر سازمان را در جهت رسیدن به اهداف آن یاری می رساند که ابتدا از شغل و حرفه خود راضی و خشنود باشد و نیز به کاری بپردازد که به آن علاقه مند است(فروغی و خرازی، ۲۰۰۸). دیدگاه ها و مفهوم ساز یهای متعدد و گاه متناقضی درباره تعریف رضایت شغلی شکل گرفته و توسعه یافته است. برخی از صاحبنظران همچون هرزبرگ رضایت شغلی را دارای دو بعد دانسته اند. یک بعد عوامل و شرایطی است که فقدان آ نها فقط موجب عدم رضایت می گردد؛
مانند طرز تلقی و برداشت کارکنان، شیوه اداره امور، خط مشی های سازمان، ماهیت و میزان سرپرستی، امنیت کاری، سطح حقوق و دستمزد. هرزبرگ این موارد را عوامل بهداشتی یا عوامل بقاء می نامد و معتقد است که نبود این عوامل ممکن است چنان کارمندان را دچار عدم رضایت سازد که سازمان را ترک کرده و موجودیت آن را به مخاطره اندازد. بعد دوم، عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه هستند که وجود آ نها موجب انگیزش و رضایت افراد و فقدان آ نها باعث عدم رضایت ضعیفی می گردد. به نظر هرزبرگ عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه عبارتست از موفّقیت کاری، شناخت و قدردانی از افراد و کار آنها، پیشرفت و توسعه شغلی، رشد فردی و ماهیت کار و وظایف محوله(ازدمیر[۱۳]، ۲۰۰۹). وودمن و هلریجل[۱۴] نیز در بحث عوامل مؤثر بر رضایت شغلی، به عواملی چون صفات کارگر و کارمند، نوع کار، محیط کار و روابط انسانی اشاره می کنند. عوامل مؤثر بر رضایت شغلی از نظر کورمن ۴ شامل: عوامل درون محتوایی، عوامل زمینه بیرونی و ماهیت کار است(شامعی، اصفهانی و اصغری، ۱۳۹۰). رضایت شغلی موجب افزایش بهره وری و تعهد فرد در سازمان، تضمین کننده سلامت جسمانی و ذهنی فرد و همچنین موجب افزایش روحیه فرد می گردد و برخی از پیامد های عدم رضایت شغلی شامل، عملکرد ضعیف، غیبت، نقل و انتقال، تأخیر در کار و ترک خدمت است (موحدی و همکاران، ۱۳۹۱).

تعاریف مختلف از رضایت شغلی

 

مطالعه رضایت شغلی با تحقیقات هاثورن در اوائل دهه ۱۹۲۰ شروع شد و از دهه ۱۹۳۰ رضایت شغلی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفت ؛ در اصل رضایت شغلی به این دلیل اهمیت پیدا کرد که طرفداران اولیه رویکرد روابط انسانی ؛ صاحبنظران و مدیران را قانع کردند که کارگر خوشحال ؛ کارگری سود آور است. محققان مختلف تعاریف گوناگونی از رضایت شغلی ارائه کرده‌اند؛ که به چند مورد از این تعاریف اشاره میشود:

“هرسی و بلانچارد”[۱۵] معتقدند رضایت شغلی تابعی از سازگاری انتظارات سازمانی با نیازهای
سرشت کلی فرد است .در حالی که این دو توافق و تعادل داشته باشند رفتار به طور هم زمان بر آورنده انتظارات سازمان و نیازهای فرد است یعنی اثر بخشی و رضایت توامأ حاصل می گردد .
( علاقه بند ۱۳۷۳، ص ۱۳۸)
“هایلین [۱۶]“می گوید که رضایتمندی شغلی یک پدیده احساسی است که یک کارمند درباره شغل خود می تواند بدست آورد .بنابراین رضایت شغلی زمانی حاصل می شود که کارکنان از طبیعت کار خود رضایت داشته باشند . از حقوق و مزایای خود راضی باشند ؛ فرصتهای مناسبی برای ارتقا ء ترفیع داشته باشند و از همکاران و سرپرستان خود نیز راضی باشند .
“فلدمن و آرنولند[۱۷]” رضایت شغلی را مجموعه تمایلات مثبت یا احساسات مثبت که افراد نسبت به شغل خود دارند تعریف می نمایند . زمانی که می گوییم یک فرد رضایت شغلی بالایی دارد منظورمان این است که به میزان زیادی شغلش را دوست دارد و از طریق آن نیازهای خود را ارضاء می نماید و درنتیجه احساسات مثبتی دارد .(آرنولند و فلدمن ۱۹۸۸ص۳۱۵)
انیستیتو تحقیقا ت اجتماعی میشیگان رضایت شغلی را رضایت از سازمان ؛ رضایت از سرپرست ؛ رضایت از شغل ؛ رضایت از حقوق و مزایا و رضایت از گروه کاری یا همکاران می داند .
( سرمد ؛ ۱۳۷۸؛ ص ۲۱۳ )
“فیشر و هانا[۱۸]” (۱۹۳۹) رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد نموده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف می‌کنند. به این معنا که اگر شغل شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم نماید، فرد از شغلش رضایت خواهد داشت. اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب او را فراهم ننماید، فرد شروع به مذمت شغل نموده و در صورت امکان شغل خود را ترک خواهد کرد.

رضایت شغلی عبارت است از حدی از احساسات و نگرش‌های مثبت که فرد نسبت به شغل خود دارد. وقتی یک شخص می‌گوید دارای رضایت شغلی بالایی است، این بدان مفهوم است که او واقعاً شغلش را دوست دارد، احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است. (مقیمی، ۱۳۸۰ ، ص۳۸۳)

 

رضایت شغلی مجموعه‌ای از احساسات سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساس‌ها به کار خود می‌نگرند. (کیت دیویس،۱۳۷۰ ، ص۱۶۹)

به طور کلی رضایت شغلی مجموعه احساسات و عواطفی است که افراد درباره شغلهایشان دارند رضایت شغلی دارای پتانسیلی است که بر طیف وسیعی از رفتارها در سازمان تأثیر می گذارد و به تندرستی و سلامت کارکنان کمک می کند . (جنفر[۱۹]و گارت[۲۰]، ۱۹۹۹ص۷۸)
ایجاد رضایت شغلی در کارکنان احتمالاً سرعت بالایی نخواهد داشت اما، قطعاً با شتاب بسیار بالایی از بین می‌رود. ممکن است همه‌ی شرایط برای بالا نگه داشتن رضایت کارمندی در حدِّ فوق‌العاده باشد اما فقط با یک برخورد نامناسب مدیر امکان تأثیر این شرایط مناسب به صورت کاملاً محسوسی به سمت صفر میل نماید.

اهمیت رضایت شغلی:

مسئله اساسی برای مدیران سازمانها این است که چطور میتوان همزمان با تجهیز فعالیتهای افراد در جهت هدف های سازمان طوری عمل کرد که افراد از کار و کوشش خود در سازمان رضایت شخصی و پاداش کسب نمایند.( کمالوند؛ ۱۳۷۸؛ ص ۱۱۴)
هیچ تردیدی نیست که رضایت شغلی اهمیت بسیار زیادی دارد حداقل مدیران به سه دلیل به رضایت شغلی افراد و اعضای سازمان اهمیت میدهند؛ زیرا :
افراد ناراضی سازمان را ترک میکنند و بیشتر استعفا میدهند.
کارکنان راضی از سلامت بهتری برخوردارند و بیشتر عمر میکنند.
رضایت شغلی از کار پدید ه ای است که از مرز سازمان فراتر میرود و اثرات آن در زندگی خصوصی فرد و خارج از سازمان مشاهده میشود.
افراد راضی کمتر غیبت کرده و کمتر سازمان را ترک مینمایند ؛ رضایت شغلی با تصمیماتی که فرد در ارتباط با ترک سازمان میگیرد رابطه ای محکم و منفی دارد؛ رابطه رضایت شغلی با غیبت کارکنان نیز منفی است.
از موارد دیگر اهمیت رضایت شغلی ؛ اثراتی است که این پدیده در کل جامعه خواهد داشت. هنگامی که کارکنان و اعضای سازمان از کار خود لذت میبرند ؛ زندگی خصوصی آنان (در خارج از سازمان ) بهبود می یابد؛ همچنین مزایای حاصل از رضایت شغلی کارکنان سازمان به همه افراد جامعه و شهروندان خواهد رسید . کارکنانی که از شغل خود راضی هستند در جهت رضایت شهروندان قدم بر میدارند . این افراد نگرشی مثبت تر به زندگی دارند و از نظر روانی ؛ جامعه را سالم تر می نمایند.( رابینز ۱۳۷۴؛ صص ۲۹۴-۲۹۵)

ابعاد رضایت شغلی :

“اسمیت[۲۱]“؛ “کندال[۲۲]” ؛ و “هایلین ” پنج بعد شغلی پیشنهاد کرده اند که عبارتند از : ماهیت شغل و دستمزد ؛ فرصت های ارتقاء ؛ سرپرست یا مدیر وهمکاران . این ابعاد از مهمترین ویژگی های شغل هستند که افراد پاسخ موثر نسبت به آنها نشان می دهند . ( محمدزاده و مهروژان ؛ ۱۳۷۵ ؛ ص ۲۶۸ )
۱ـ رضایت از کار[۲۳]: منظور این است که قلمرو و حیطه وظایفی که کارکنان انجام می‌دهند جالب باشد و فرصت‌هایی برای یادگیری و پذیرش مسئولیت آنها فراهم کند.
۲ـ رضایت از مافوق[۲۴]: عبارتست از توانایی‌های فنی و مدیریتی مدیران و ملاحظاتی که آنان برای علائق کارکنان از خود نشان می‌دهند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 06:18:00 ب.ظ ]




تحقیقات انجام شده در خارج از کشور………………………………………………………………………..۱۱۴
فصل سوم – روش تحقیق
مقدمه …………………………………………………………………………………………………………………….۱۲۱
جامعه آماری …………………………………………………………………………………………………………..۱۲۱
روش نمونه گیری و نمونه آماری……………………………………………………………………………………..۱۲۱
ابزار گرد آوری اطلاعات………………………………………………………………………………………….۱۲۲
روش اجرای پرسشنامه…………………………………………………………………………………………….۱۲۷
روش آماری…………………………………………………………………………………………………………۱۲۸
فصل چهارم –تجزیه وتحلیل داده ها
مقدمه ……………………………………………………………………………………………………………….۱۲۹
ویژگی های توصیفی نمونه آماری……………………………………………………………………………۱۲۹
آمار استنباطی…………………………………………………………………………………………………….۱۳۰
فصل پنجم –بحث ونتیجه گیری
مقدمه………………………………………………………………………………………………………………..۱۳۷
بحث ونتیجه گیری………………………………………………………………………………………………..۱۳۸
پیشنهادات ………………………………………………………………………………………………………….۱۴۲
پیشنهادات پژوهشی……………………………………………………………………………………………….۱۴۳
محدودیت ها………………………………………………………………………………………………………..۱۴۴
منابع فارسی…………………………………………………………………………………………………………۱۴۵
منابع لاتین……………………………………………………………………………………………………………۱۵۰
فهرست جداول
عنوان صفحه
جدول ۲-۲:تیپ های روانشناختی یونگ ۳۲
جدول ۲-۳ مکانیسم های دفاعی فروید ۴۱
جدول ۲-۵ اثرات تعهد سازمانی ۶۱
جدول ۲-۶ طبقه بندی ایجاد تعهد ، عوامل همبسته و پیامدهای تعهد سازمانی ( اقتباس از ماتیو و زاجاک، ۱۹۹۰ ) ۶۳
جدول۳-۱شماره سوالات مربوط برون گرایان ودرون گرایان …………………………………………………..۱۲۲ جدول ۳-۲ شماره سوالات ابعاد رضایت شغلی…………………………………………………………………….. ۱۲۳
جدول ۳-۳ارزش نمرات پرسشنامه رضایت شغلی ……………………………………………………………………۱۲۴
جدول ۳-۴ارزش نمرات تعهد سازمانی …………………………………………………………………………………..۱۲۵
جدول ۳-۵پایایی پرسشنامه های شخصیت ،رضایت شغلی وتعهد سازمانی ………………………………….۱۲۶
جدول۴-۱: توزیع حجم نمونه اماری بر حسب سطح تحصیلات ……………………………………………..۱۲۹
جدول۴-۲توزیع حجم نمونه آماری برحسب جنسیت …
جدول۴-۳ماتریس همبستگی متغییرها…………………………………………………………………… ……..۱۳۰
جدول ۴-۴ : جدول تحلیل واریانس و مشخصه های آماری رگرسیون ….۱۳۱
جدول۶-۴: ضرایب بتا و سطح معناداری ان ها ۱۳۲
جدول ۷-۴: ماتریس همبستگی متغیر ها ۱۳۳
جدول(۸-۴) : جدول تحلیل واریانس و مشخصه های آماری رگرسیون ۱۳۳
جدول۹-۴: ضرایب بتا و سطح معناداری ان ها ۱۳۴
جدول ۱۰-۴: ماتریس همبستگی متغیر ها ۱۳۵
جدول(۱۱-۴) : جدول تحلیل واریانس و مشخصه های آماری رگرسیون ۱۳ ۵
جدول۱۲-۴: ضرایب بتا و سطح معناداری ان ها ۱۳۶
فهرست اشکال۱
عنوان صفحه
نمودار ۱-۲ میزان وفاداری کارکنان از سال ۱۹۹۸ تا ۱۹۹۳ . ۲۴
مقدمه:
امروزه پیشرفت جامعه در گرو استفاده بهینه از نیروی انسانی آن جامعه است ،افراد از لحاظ استعدادها علایق و توانایی ها و دیگر خصوصیّات شخصیّتی با یکدیگر متفاوتند . بنابراین انتظارات متفاوتی دارند. حصول هدف های سازمانی درسازمان های مختلف به نحو مطلوب مستلزم تهیّه و اجرای برنامه ها و خط مشی های هدایت و کنترل منابع انسانی می باشد،که آموزش وپرورش نیز در راس همه ی سازما نها از این قاعده مستثنی نیست بلکه آموزش وپروش نه تنها به عنوان عنصری اساسی در توسعه همه جانبه ونضج وترقی آگاهی های سیاسی ،اجتماعی و فرهنگی ،بلکه به عنوان وسیله ای به شمار می آید که نیروی انسانی متخصّص وکارآمد را برای بخش های مختلف جامعه تربیت وآماده می نماید وبا تربیت وآماده سازی نیروی انسانی ،توان بالقوّه جوامع را به فعلیّت میرساند .نقش واهمیّت نیروی انسانی دربین اجزاء وعوامل دیگر سازمان ها ی اجتماعی همانند مغز در بین سایر اعضاءبدن است.که بدون آن دیگر اعضاءفاقد ارزش واعتبار است.(صادقی فر ، جعفر -۱۳۸۲ )
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:17:00 ب.ظ ]




همچنین در جایی آمده ، نشوز در جایی است که حوزه ی ریاست شوهر باشد.[۱۰۸]
در جایی دیگر بیان شده : « نشوز ، منع از تمکین و خروج بدون اذن زن از منزل شوهر است ».[۱۰۹]
اگر مصادیق این دو یکی هم باشد از لحاظ آثار مترتب بر این عناوین تفاوت هایی بین آنها وجود دارد که مجال پرداختن به آنها در این پژوهش فراهم نمی باشد.
لازم به ذکر است که اطاعت زن از شوهر در جایی است که زن منع شرعی یا قانونی نداشته باشد. چنانچه شرعا یا قانونا نتواند از شوهر اطاعت کند ، از مصادیق نشوز و نافرمانی نخواهد بود و به طور موضوعی از مصداق اطاعت خارج می شود و مطابق احادیث ، در معصیت خدا نباید از مخلوق اطاعت کرد. [۱۱۰]
گفتار دوم: موجبات الزام شوهر در حقوق
در ماده ی ۱۱۰۶ قانون مدنی تکلیف نفقه و تامین هزینه ی خانواده بر عهده ی شوهر نهاده شده است. اما اینکه مبنا و سبب چنین تکلیفی چیست و با کدام یک از سه مبنای مطرح شده در فقه امامیه منطبق است ، حکم صریحی در قانون وجود ندارد . بدین علت ، معمولا در تالیف های حقوق مدنی به این بحث در نفقه پرداخته نشده است ؛ اما برخی از استادان حقوق مانند از مجموع مواد قانونی مربوط به حقوق مدنی به طور تلویحی مبنای دوم (رابطه عقد با نفقه) را استنباط نموده ، معتقدند:
« قانون مدنی در این باب حکم صریحی ندارد و در فقه نیز اتفاق نظر نیست ، ولی از لحن مواد ۱۱۰۲ قانون مدنی به بعد بر می آید که قانون گذار تمکین را شرط استحقاق زن نمی داند و نشوز را مانع آن می شمارد ؛ زیرا به موجب این ماده همین که نکاح به طور صحت واقع شود ، رابطه زوجیت بین طرفین محقق می شود و حقوق و تکالیف زوجین در مقابل یکدیگر برقرار می گردد . یکی از این تکالیف ، الزام مرد به دادن نفقه است ، جز اینکه مطابق ماده ی ۱۱۰۸ قانون مدنی ، نشوز زن این الزام را ازبین می برد» [۱۱۱].
و در تایید آن به مفاد بخشی از رای پرونده شماره ۱/۳۹ شعبه ۲۷ دادگاه شهرستان تهران در این باره توجه می دهد :« نظر به اینکه به موجب عقدنامه ی رسمی شماره ۴۰۵۱ وجود رابطه زوجیت بین خواهان و خوانده از تاریخ ۱۸/۸/۱۳۳۴ به بعد محرز است ، بنابراین خوانده به موجب ماده ی ۱۱۰۶ قانون مدنی موظف به پرداخت نفقه ی خواهان می باشد». [۱۱۲]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
در این رای تمکین ، شرط استحقاق زن نسبت به نفقه دانسته نشده است و به همین جهت نیز دادگاه نیازی به اثبات آن احساس نکرده است.
یکی دیگر از حقوقدانان با استناد به ماده ی ۱۱۰۶ قانون مدنی اظهار می دارد :« زن در اثر عقد مستحق نفقه می شود و نشوز مانع استحقاق نفقه است و چنانچه زن با ارائه ی قباله ی ازدواج تقاضای نفقه نماید، شوهر ملزم به پرداخت می باشد ؛ مگر اینکه نشوز زن را اثبات نماید»[۱۱۳].
احتمال دو تفسیر دیگر دراین زمینه وجود دارد :
تفسیر اول: چون قانون مدنی در این مورد سکوت کرده یا دارای ابهام و اجمال است ؛ ازاین رو مطابق اصل ۱۶۷ قانون اساسی (قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوا را در قوانین مدونه بیابد و اگر نه باید با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر حکم قضیه را صادر نماید و نمی تواند به بهانه ی سکوت یا نقص و اجمال قوانین مدونه از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزد.) ، باید به منابع و فتاوی معتبر رجوع نمود . چنانچه فتوای معتبر همان فتوای مشهور باشد ، مطابق فتوای مشهور فقهای امامیه ، وجوب نفقه مشروط به وجوب تمکین است ، لذا باید مبنای اول ملاک عمل قرار گیرد.
از ظاهر کلام بعضی حقوق دانان استفاده می شود که این نظر را قبول دارند ؛ زیرا پس از عقد ، تمکین را دومین شرط وجوب نفقه می دانند. [۱۱۴]
تفسیر دوم : برخی از نویسندگان حقوق مدنی با تفسیری عام از تمکین ، آن را همان اظهار اطاعت زوجه در برابر زوج دانسته اند و معتقدند ترتیب قانون مدنی از اینکه ابتدا در ماده ی ۱۱۰۵ قانون مدنی ریاست شوهر و سپس بلافاصله در ماده ی ۱۱۰۶ قانون مدنی نفقه را برای زن اثبات نموده است ، تداعی کننده ی همان استدلالی است که در آیات و روایات بیان شد و قانون گذار خواسته است ، ریاست شوهر و الزام نفقه را به عنوان دو تعهد متقابل معرفی نماید.[۱۱۵] لذا برخی نویسندگان حقوق مدنی الزام به انفاق را از توابع حکم ریاست شوهر برخانواده دانسته و معتقدند ، زن وشوهر باید در اداره ی خانواده یکدیگر را یاری کنند. ولی چون ریاست این گروه را مرد عهده دار است ، قانون گذار او را موظف به تامین معاش خانواده می داند. [۱۱۶] ایشان در ادامه می فرمایند : دشوار است که حق ریاست شوهر و الزام وی به پرداخت نفقه دو تعهد متقابل در عقود معاوضی باشد ، بلکه قطع نفقه فقط کیفر زن ناشزه است .[۱۱۷]
در جواب می توان مدعی شد اگر این رابطه معوض نباشد ، چگونه نفقه ی گذشته ی زن به عنوان دین بر ذمه ی شوهر مستقر می شود ؟ یا در ماده ی ۱۰۸۵ قانون مدنی درباره ی دریافت مهر به زن حق حبس اعطا شده است . (زن می تواند تا مهر به او تسلیم نشده است از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد ، امتناع نماید . مشروط بر اینکه مهر او حال باشد).
همچنین ماده ی ۱۱۰۸ قانون مدنی نشوز را مانع استحقاق زن به نفقه می داند ، اما این عدم استحقاق نفقه به عنوان مجازات زن ناشزه شمرده نمی شود و مهمتر از همه اینکه اگر نفقه ی زوجه از قبیل تعهدات معاوضی نباشد و صرفا یک تکلیف باشد ، باید همانند نفقه ی اقارب قابلیت تهاتر (وقتی دو طرف وظیفه مالی برابر در مقابل هم دااشته باشند و با اراده ی هر دو این وظیفه اسقاط شود ) نداشته باشد در حالی که این امر در نفقه ی زوجه وجود دارد و مثلا زوجین می توانند نفقه را در مقابل بدهی مالی زوجه به زوج تهاتر و اسقاط نمایند.
مبحث دوم: قلمرو نفقه زوجه
فقها اتفاق‌نظر دارند که نفقه از لوازم عقد نکاح دائم صحیح است.
با این حال در خصوص ارتباط آن با تمکین و اینکه آیا تمکین از شرایط وجوب نفقه است یا خیر اختلاف نظر وجود دارد.
در ماده ۱۱۱۳ قانون مدنی مقرر شده است: «در عقد منقطع زن حق نفقه ندارد مگر اینکه شرط شده باشد یا عقد بر مبنای آن جاری شود.»
به عبارتی در نکاح منقطع به طور معمول شرط می‌شود که نفقه زن بر عهده شوهر است و در تعیین میزان و چگونگی نفقه عرف حکومت دارد.[۱۱۸]
در گفتارهای ذیل به بررسی نفقه زوجه در نکاح دائم و منقطع خواهیم پرداخت.
گفتار اول: نفقه در نکاح دائم
همین که نکاح به طور صحیح واقع شود ، زوجه مستحق نفقه می‌باشد و در ماده ۱۱۰۶ قانون مدنی نیز این مطلب عنوان شده است که در عقد نکاح دائم نفقه زن بر عهده شوهر است. تکلیف به پرداخت نفقه زوجه در عقد دائم ناشی از حکم قانونی است و ریشه قراردادی ندارد. به همین دلیل طرفین ضمن عقد نکاح یا بعد از آن حق اسقاط این تکلیف را ندارند.
در فقه نیز تکلیف مرد به پرداخت نفقه همسر از مسلمات و مبتنی بر آیات و روایات فراوان است. در حقوق بسیاری از کشورها نفقه زن به عهده شوهر است و آنچه منحصراً بر عهده مرد قرار دارد تأمین نفقه قانونی زن از قبیل تهیه مسکن مناسب، فراهم نمودن اثاث البیت، لوازم زندگی، تهیه غذا، دارو، مداوا امراض زن، تعیین و گماشتن خادم برای زوجه در حدود مرسوم و متعارف است.[۱۱۹]
در ماده ۱۱۰۷ قانون مدنی نیز مصادیق نفقه زوجه در نکاح دائم عنوان شده است.
ضمن اینکه در مواردی که زوج چند همسر دائمی را در عقد نکاح خود داشته باشد مکلف است عدالت مساوات را در بین زنان رعایت کند و همین حکم در پرداخت نفقه به زنان نیز جاری است.
زوجات دائمی، تقدمی در وجوب انفاق نسبت به یکدیگر نیز ندارند. [۱۲۰]
مسئله قابل توجه دیگر در خصوص نفقه این است که تکلیف پرداخت نفقه از جمله مسئولیت‌ها و وظایف یک طرفه است که تنها بر عهده مرد گذاشته شده است . و زن در این زمینه هیچ مسئولیتی بر عهده ندارد . حتی اگر زن دارای تمکن مالی و حتی اگر شوهرش فقیر باشد نیز تکلیفی به تأمین نفقه ندارد . البته بحث مشارکت در تأمین هزینه زندگی و مساعدت زوجین به یکدیگر از جایگاه اخلاقی برخوردار است .[۱۲۱] واجب بودن پرداخت نفقه منوط به تمکین زن از شوهر است. [۱۲۲]
اما در عقد دائم ، مواردی وجود دارد که عدم تمکین زن از شوهر استحقاق او نسبت به نفقه را از بین نمی‌برد. که عبارتند از:
الف) وجود موانع شرعی، مثل ایام حیض و نفاس و یا در حال احرام بودن زوجه، بیماری و روزه واجب [۱۲۳]
ب) چنانچه سکونت زوج با شوهرش در یک منزل متضمن خوف ضرر بدنی یا مالی یا شرافتی برای زن باشد. [۱۲۴]
ج) چنانچه زوجه با شرایط مربوط از حق حبس استفاده کند. [۱۲۵]
نفقه زوجه دائمی فروع متعددی دارد که به بررسی آن‌ها می پردازیم:
بند اول : نفقه زوجه در فاصله عقد تا زفاف
آیا پس از انعقاد نکاح و قبل از شروع زندگی مشترک ، نفقه و هزینه زندگی زوجه بر عهده شوهر است؟
بعد از انعقاد عقد نکاح و قبل از عروسی، زن و شوهر، حقوقی تقریباً مشابه دوران پس از عروسی دارند.
ماده ۱۱۲۰ قانون مدنی در این زمینه اظهار می‌دارد: «همین که نکاح به طور صحت واقع شد روابط زوجیت بین دو طرف موجود و حقوق و تکالیف زوجین در مقابل همدیگر برقرار می‌شود.».
نکاح در این ماده به معنای عقد بوده و با وقوع عقد میان زن و شوهر، حقوق و تکالیف ایشان نسبت به یکدیگر برقرار می‌شود و آنان ملزم به رعایت آنها می‌باشند . همان گونه که از حقوق زوجین بهره ارث زن و مرد از یکدیگر است و اگر پس از وقوع عقد و قبل از عروسی، یکی از زوجین فوت کند دیگری از او ارث می‌برد. مهریه و تمکین نیز جزء حقوق زن و شوهر محسوب می‌شود که به موجب عقد واجب می‌گردد. و لذا قانون مدنی در ماده ۱۰۸۲ به این امر تأکید می کند که: « به مجرد عقد زن مالک مهر می‌شود و می‌تواند هرگونه تصرفی که بخواهد در آن بنماید. » طبق این ماده اگر عقد ازدواج بنا به دلایلی منحل شود و عروسی صورت نگیرد، مهریه منتفی نمی شود. بدین ترتیب می‌بینیم که زن و شوهر در زمان قبل از عروسی، تکالیف و حقوقی تقریباً مشابه با دوران پس از زفاف دارند. اما در مورد استیفای برخی از حقوق مانند حق نفقه زن در ایام قبل از عروسی فقها اختلاف دارند منشأ این اختلاف نحوه رابطه میان تمکین و نفقه است ، که بر مبانی مختلفی به شرح زیر استوار گردیده است:
مطابق مبنای اول، بدون وجود تمکین ، نفقه واجب نخواهد شد و وجوب نفقه بر تحقق تمکین است خواه به طور لفظی (علامه حلی در تحریر الاحکام بیان لفظی را لازم دانسته است.) ،یا غیر آن باشد. [۱۲۶]
همچنین در کتاب مبسوط نوشته شده صرف امکان تمکین،کفایت نمی کند[۱۲۷].
بدین جهت یکی از فقها در کتاب خود می نویسد: « در موردشوهر غائب هم زن باحضور در دادگاه و اعلام تمکین از طریق دادگاه و وصول آن به شوهر و گذشت مدتی که درآن مدت، تمکین از طرف شوهر ممکن نباشد ، زن مستحق نفقه می گردد».[۱۲۸]
با این وجود بعضی حقوقدان طبق نظریه تمکین معتقدند :« در مدت زمان فاصل میان وقوع عقد و انجام زفاف، نفقه زوجه بر زوج واجب نیست . زیرا تمکین کامل صورت نمی گیرد. سیره مستمره و رویه جاری در جوامع اسلامی نیز موید همین نظر می باشد».[۱۲۹]
برخی از فقهای معاصر شرط ارتکاز عرفی مبنی بر اسقاط نفقه را دلیل بر عدم وجوب نفقه می دانند.[۱۳۰]
برخی تمکین را شرط وجوب نفقه دانسته‌اند اما برخلاف نظریه مشهور، تمکین عام مورد نظرشان است و معتقدند نفقه زن به دو شرط بر شوهر واجب است: اول اینکه زن در عقد دایم شوهر باشد، دوم زن در اموری که اطاعت از شوهر واجب است مطیع او باشد، لذا زن ناشزه حق نفقه ندارد. [۱۳۱]
اما در همین رابطه عده از فقها تصریح کرده‌اند که هر عدم تمکینی نشوز نیست، ولی هر نشوزی عدم تمکین است. [۱۳۲] زیرا ممکن است مرد، زن را طلب نکرده باشد و او هم تمکین نکرده پس در این جا نشوز حاصل نیست و مرد باید نفقه زنی را که عقدکرده ولی هنوز او را به منزلش نیاورده بدهد. این مسئله می‌تواند به صورت شرط هم مطرح شود. به طور مثال شرط وکالت در طلاق در صورت عدم پرداخت نفقه برای مدت معین.
مثلاً اگر در عقد ازدواج شرط شده باشد که در صورت عدم پرداخت نفقه بیش‌از مثلاً شش ماه زوجه وکیل در طلاق دادن خود باشد، مدت مزبور بعد از عروسی و نزدیکی شروع می‌شود نه قبل از آن.
البته اگر معلوم شود قبل از زفاف اراده مرد ، بر پرداختن نفقه استوار شده یا شواهد و قراین داخلی و خارجی مشخص کند قبل از زفاف اراده مرد بر پرداختن نفقه استوار شده یا شواهد و قراین داخلی و خارجی معلوم کند که ایام قبل از زفاف نیز مد نظر طرفین بوده است. در آن‌صورت مدت مذکور به قبل از زفاف برگشت می‌کند. [۱۳۳]
اما چنانچه زوجه پس از عقد نکاح آمادگی خود را برای هرگونه تمکین اعلام کند ولی شوهر از پذیرش وی خودداری کند و در تهیه مسکن مشترک کوتاهی کند و این مدت به طول انجامد در این صورت می‌توان گفت زوجه مستحق نفقه است و چنانچه در این مدت نفقه زن به توسط پدرش یا از درآمد شخصی خودش تأمین شده باشد، می‌تواند بعداً آن را از زوج مطالبه کند.
مطابق مبنای دوم، نفقه به مجرد عقد واجب می شود و شوهر ملزم به پرداخت آن است.[۱۳۴] مگر اینکه نشوز زن اثبات شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:17:00 ب.ظ ]




بر این اساس، اگر اثری واکنشی غیراخلاقی مانند اتّخاذِ نگرشی مثبت نسبت به شکنجه را توصیه کند، واکنش مذکور درخور نخواهد بود.
بدین سبب که واکنش‌های غیراخلاقی ناشایستند، و این دلیلی به دستِ مخاطب می‌دهد برای اینکه بدان نحوی که اثر حکم می‌کند بدان واکنش نشان ندهد. امّا وجود ضعف‌هایی در طرح‌وتدبیرِ یک اثر هنری به نحوی که واکنش‌هایی که اثر بدان‌ها حکم می‌کند مقهورِ عوامل مخالفِ آن ضعف‌ها نگردند، به معنای شکستِ طرح‌وتدبیرِ زیبایی‌شناختیِ آن اثر است ــ و این یعنی نقصی زیبایی‌شناختی. بنابراین، برخلاف دیدگاه خودآیینی‌گراییِ معتدل، عیوب اخلاقیِ موجود در یک اثر هنری، بخصوص توصیه به واکنش‌های معرفتی‌ـ‌عاطفیِ غیراخلاقی، نقص‌هایی زیبایی‌شناختی‌اند. (ص ۷-۱۱۶)
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
گات در همان مقاله‌ی مذکور به پنج اشکالی که چه بسا بر استدلالش وارد کنند پاسخ داده است، امّا، فارغ از آن‌ها، به نظر می‌رسد که مسأله‌ی مفهومِ ”غیردرخور“ در استدلال مذکور همچنان مستلزمِ توضیح و تبیین است. شکّاک می‌تواند بپرسد: مراد از ”غیردرخور“ در این استدلال چیست؟ اینکه گفته می‌شود ”اگر واکنش‌های مورد توصیه‌ی اثر غیراخلاقی باشند غیردرخورند“ یعنی چه؟ اگر مراد از ”غیردرخور“ این باشد که واکنش‌های مذکور موجّه نیستند، باید گفت که لطیفه‌های شرارت‌آمیز مثال نقضی برای ابطال این سخن به دست می‌دهند. بسیاری از لطیفه‌های شرارت‌آمیز (از جمله لطیفه‌هایی در تمسخرِ اقوام و نژادهای متفاوت)، نه برغمِ شیطنتِ غیراخلاقی‌شان، بلکه دقیقاً به سببِ آن، خنده‌دارند. یعنی تناسبِ ساختار آن‌ها سبب می‌گردد که مخاطب بدان‌ها بخندد. پس، خندیدنِ بدان‌ها موجّه (یعنی درخور) است. و اگر مراد از ”غیردرخور“ ناشایست اخلاقی باشد که اصلاً دور پیش خواهد آمد. زیرا، در واقع، وضع از این قرار است: می‌پرسیم چرا می‌گویید آثارِ واجد وجوه غیراخلاقی به لحاظ زیبایی‌شناختی معیوبند؟ می‌گویند چون این آثار واکنش‌هایی را توصیه می‌کنند که غیردرخورند. می‌پرسیم غیردرخور یعنی چه؟ می‌گویند غیردرخور یعنی به لحاظ اخلاقی ناشایست. در استدلال مذکور سخن از این بود که ”به لحاظ اخلاقی ناشایست بودن“ دلیلِ ”غیردرخور بودن“ است، و حال گفته می‌شود که غیردرخور بودن همان ناشایست اخلاقی است ــ یعنی علّت و معلول یکی هستند.
بر این اساس، منتقدان استدلال واکنش درخور می‌گویند چنین نیست که هر واکنش اخلاقاً ناشایستی نسبت به اثر هنری غیردرخور باشد. هستند آثار هنری‌ای که مخاطبان را به بروزِ واکنش‌های اخلاقاً ناشایستی دعوت می‌کنند که اتّفاقاً درخور هم هستند. آثاری از جنس لطیفه‌های قومی، نه برغم اینکه مخاطب را به واکنش‌هایی اخلاقاً ناشایست (نظیر خندیدن به تحقیرِ دیگران) دعوت می‌کنند، بلکه دقیقاً به سببِ آن، مؤثّرند و مخاطبان را به خنده می‌اندازند. باری، هم استدلال واکنش درخور نوظهور است و هم اشکالات طرح شده در خصوص آن. پس، همچنان می‌توان چشم‌انتظار تبیین و توجیه‌های تازه از هر دو طرفِ مناقشه بود. امّا این مناقشه هر نتیجه‌ای هم که در بر داشته باشد، موضع خفیف‌تری در میان هست که منتقدان اخلاقگرا می‌توانند، برای مقابله با خودآیینی‌گراییِ معتدل، در آن سنگر بگیرند. موضع مذکور همان اخلاقگرایی معتدل است.
اخلاقگرایی ادّعا می‌کند که هر عیب اخلاقیِ موجود در اثر هنری همواره نقصی زیبایی‌شناختی است، و حال آنکه اخلاقگرایی معتدل، با اتّخاذ موضعی خفیف‌تر، صرفاً مدّعی است که گاهی عیب اخلاقی موجود در اثر هنری ممکن است عیبی زیبایی‌شناختی باشد و گاهی حُسنِ اخلاقی موجود در اثر هنری ممکن است حُسنی زیبایی‌شناختی باشد. پس، اخلاقگرایی معتدل از دو جنبه با اخلاقگرایی مرز دارد. از یک سو، دعوی‌اش را تنها محدود به برخی آثار هنریِ به لحاظ اخلاقی معیوب می‌کند، نه همه‌ی آثار واجد وجوه غیراخلاقی؛ و، از دیگرسو، در باب ربطِ حُسن اخلاقیِ اثر به حُسنِ زیبایی‌شناختیِ آن هم دعوی‌ای دارد که اخلاقگرایی نسبت بدان ساکت بود. به تعبیری، می‌توان گفت که، از یک منظر، مضیّق‌تر از اخلاقگرایی است و، از منظری دیگر، موسّعتر.
می‌توان گفت که اخلاقگرایی معتدل، در واقع، دو مدّعا در باب ربط ارزیابی اخلاقی به ارزیابی زیبایی‌شناختی دارد: یکی اینکه گاهی عیب اخلاقی به نقص زیبایی‌شناختی اثر می‌ انجامد و دیگری اینکه گاهی حُسن اخلاقی به حُسن زیبایی‌شناختی اثر منجر می‌شود. اخلاقگرایی معتدل، برای دفاع از دعوی نخست، اساس کار خود را، همچون خلفش اخلاقگرایی، بر واکنش‌های اخلاقی‌ای می‌گذارد که اثر مخاطبش را بدان‌ها توصیه یا حکم می‌کند.
تضمینِ برانگیخته‌شدنِ واکنش‌های مورد توصیه‌ی اثر هنری در مخاطب یکی از وجوهِ مهمّ برنامه‌ی هر اثر هنری است. پس، هر ضعف‌ونقصانی در این تضمینْ نقصی زیبایی‌شناختی در اثر هنری است، و، از این حیث، باید در کفّه‌ای از ترازو قرار گیرد و هر حُسنِ زیبایی‌شناختی‌ای که اثر مذکور دارد، البتّه اگر داشته باشد، در کفّه‌ی دیگر. بسیاری از (بیشترِ؟) آثار هنری واکنش‌های عاطفی‌ای را توصیه می‌کنند. برخی از این واکنش‌های عاطفی، در میان شرایط موجّه‌کننده‌شان، ملاحظاتی اخلاقی در بر دارند (بدین نحو که [مثلاً] خشمْ مستلزمِ درکِ بی‌عدالتی است)؛ و پاره‌ای از این واکنش‌های عاطفی کاملاً وجه اخلاقی دارند (مثل احساس خشم اجتماعی). اثر هنری‌ای که در تضمینِ برانگیختگی یا جذبِ عاطفیِ [مخاطب] ناموفّق است برحسبِ معیارهای خودش از لحاظ زیبایی‌شناختی نقص دارد. وانگهی، چه بسا یک اثر هنری بدین سبب در تضمینِ واکنش‌های عاطفی‌ای که بدان‌ها حکم می‌کند ناموفّق باشد که تصویری که از شخصیّت‌ها و وضع‌وحال‌ها عرضه می‌کند با معیارهای موجّه‌کننده‌ی اخلاقی‌ای که درخورِ عاطفه‌ی حکم‌شده هستند نمی‌خواند. و یکی از راه‌هایی که بدین امر توانَد انجامید غیراخلاقی بودن است. (ص ۱۱۹)
برای مثال، رمان حیوان رو به موت را در نظر بگیرید. ظاهراً نویسنده‌ی این رمان تلاش دارد تا شکوهِ امیالِ، به زعم خود، مردانه را در قامتِ قهرمان مرد داستانش نشانمان دهد و ما را به تحسین و شگفتی وادارد. امّا هر خواننده‌ی دارای حسّاسیّت اخلاقی، تصدیق می‌کند که کِپِش، شخصیّت اوّل رمان، هر آینه، یک متجاوز جنسی است. تلقّیِ وی از زنان این است که موجوداتی صرفاً جنسی‌اند و نظرگاه رمان هم با وی همراه است. همین نگرش غیراخلاقیِ وی نسبت به زنان سبب می‌شود که خوانندگانِ به لحاظ اخلاقی حسّاس نتوانند با اثر همراهی کنند و واکنشِ مورد انتظار (شگفتی و تحسین) را بروز دهند. بنابراین، اینکه برخی خوانندگان نمی‌توانند، از پیِ مواجهه با این رمان، واکنش مورد نظر را بروز دهند دقیقاً از آن روست که نمی‌توانند با نظرگاه اخلاقاً معیوبِ رمان همراهی کنند. یعنی عیب اخلاقیِ موجود در رمانْ سببِ عدم توفیقِ زیبایی‌شناختیِ آن گشته است. و این همان دعویِ نخستِ اخلاقگرایی معتدل است.
در خصوص این دعوی، دو نکته‌ی درخور توجّه وجود دارد. یکی اینکه چنین نیست که وجود هر عیب اخلاقیِ منجر به نقص زیبایی‌شناختی سبب شود که اثری، در مجموع، به لحاظ زیبایی‌شناختی بد باشد. ممکن است عیوب اخلاقی موجود در اثری که بالمآل نقص‌هایی زیبایی‌شناختی تفسیر می‌شوند، در مقایسه با محاسن زیبایی‌شناختیِ اثر مذکور، چشمگیر نباشند و آن اثر، روی هم رفته، به لحاظ زیبایی‌شناختی خوب ارزیابی شود. و نکته‌ی دوم اینکه چنین نیست که لزوماً مخاطبان ــ حتّی مخاطبان به لحاظ اخلاقی حسّاس ــ همواره ملتفتِ همه‌ی عیوب اخلاقیِ موجود در آثار هنری بشوند و، در نتیجه، این التفات به همراهیِ ایشان با اثر لطمه بزند. کاملاً متصوّر است که مخاطبان به علل مختلفی نتوانند به عیوب مذکور ره ببرند ــ از جمله اوضاع‌واحوالی که در آن با اثر مواجهه می‌شوند و/یا پیچیدگی و ظرافتِ اثر. می‌توان انتظار داشت که مردمان کشوری مورد تهاجم، در گرماگرمِ نبرد با کشور متخاصم، اصلاً متوجّهِ رویکردِ غیرانسانیِ موجود در پاره‌ای آثار هنری‌ای که بر در و دیوار شهرهایشان می‌بینند نشوند. کاملاً محتمل است که ایشان در آن وضع‌وحالِ خون و آتش، برغم باور داشتن به ضوابط اخلاقی‌ای در خصوص جنگ، نتوانند تشخیص دهند که آثار مذکور به زیر پا گذاشتن برخی از همان ضوابط دعوتشان می‌کنند. وانگهی، آثار هنری می‌توانند واجد پیچیدگی و ظرافت بسیار باشند، به نحوی که حتّی مخاطبان از لحاظ اخلاقی حسّاس هم نتوانند برخی دلالت‌های غیراخلاقی آن‌ها را دریابند. حاصل اینکه در چنین نمونه‌هایی، عیوب اخلاقی موجود در آثار به بروز واکنش مورد توصیه‌ی اثر لطمه نمی‌زنند و، بنابراین، نقص‌های زیبایی‌شناختیِ بالفعل نیستند، هرچند نقص‌هایی بالقوّه باشند.
چنانکه گذشت، افزون بر ادّعایی در باب ربط عیب اخلاقیِ موجود در اثر هنری به نقص زیبایی‌شناختیِ آن، اخلاقگرایی معتدل دعوی‌ای هم در باب ربط فضیلتِ اخلاقیِ موجود در اثر به حُسن زیبایی‌شناختی آن دارد.
[به زعم اخلاقگرای معتدل] گاهی فضیلت اخلاقیِ موجود در اثر هنری می‌تواند حُسنِ زیبایی‌شناختی به شمار آید. یکی از اهدافِ زیبایی‌شناختیِ مهمّ اکثرِ آثار هنری جلبِ توجّه مخاطب است. فراهم آوردن بصیرت اخلاقی واقعی و عبرت‌آموز؛ به کار انداختن و افزایشِ قوای ادراک، عاطفه، و تأمّلِ اخلاقیِ درست در مخاطب؛ تحدّی با عقاید اخلاقی خودپسندانه؛ برانگیختن فهم اخلاقی و/یا وسعت و قوّت بخشیدن بدان؛ فراهم آوردن زمینه برای انجام داوری‌های اخلاقی‌ای که وجه تعلیمی و تربیتی دارند؛ ترغیب مخاطبان به پِیجویی دلالت‌های اخلاقی یا رمزگشایی از استعاره‌های به لحاظ اخلاقی ارزشمندی که برای زندگی‌های ایشان اهمّیّت دارد، جملگی، می‌توانند در جذّاب شدن اثر هنری نقش داشته باشند. بدین‌سان، گاهی یک فضیلتِ اخلاقیْ حُسنی زیبایی‌شناختی هم هست. (ص ۱۲۱)
نخستین نقد عمده‌ی وارد شده بر اخلاقگرایی معتدل معطوف به ادّعای اوّلِ آن مبنی بر ربط عیب اخلاقی به حُسن زیبایی‌شناختی است. اگر مخاطب، به سببِ عیب اخلاقی موجود در اثر، رغبتی به همراهی با آن نداشته باشد، در واقع‌، خود را از آنچه اثر برایش تدارک دیده محروم می‌دارد. بدین‌سان، چنین مخاطبی اصلاً تجربه‌ی کاملی از اثر نداشته است که بخواهد در باب آن به داوری بنشیند. در پاسخ، باید گفت: بی‌رغبتیِ منظورِ نظر در اینجا از آن دست بی‌رغبتی‌ای نیست که مخاطب بتواند از آن مانع شود یا مهارش کند. مخاطبی که به لحاظ حسّاسیّت اخلاقی در وضع آرمانی قرار دارد، در مواجهه با بی‌اخلاقی‌های احتمالی موجود در اثر، چنان عنانِ عواطف از کف می‌دهد که دیگر نمی‌تواند با اثر همراهی و همدلی کند. از دیگر سو، این بی‌رغبتی چنان هم نیست که دسترسیِ مخاطب به اثر را کاملاً مسدود کند. چنین مخاطبی می‌تواند، از پس تلاشی منصفانه برای نشان دادن واکنش مورد توصیه‌ی اثر، حکم به وجود نقصی در طرح‌وتدبیرِ آن اثر کند. یعنی ارزیابی‌اش از این قرار باشد: اثر مذکور دارای چنان عیوب اخلاقی‌ای است که مخاطب به لحاظ اخلاقی حسّاس نمی‌تواند با آن همراهی کند و واکنش مورد نظرش را بروز دهد. پس، اثر مذکور به لحاظ زیبایی‌شناختی عیبناک و ناقص است.
نقد دیگر تا حدّی مبتنی است بر اوّلین نکته‌ای که در باب مدّعای نخستِ اخلاقگرایی معتدل متذکّر شدیم ــ یعنی امکانِ وجودِ آثار هنری‌ای که دارای عیب اخلاقی‌اند، ولی، روی هم رفته، به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند. گفته می‌شود: چرا اخلاقگرایی معتدل، که وجودِ آثار هنریِ اخلاقاً معیوبِ به لحاظ هنری خوب را می‌پذیرد، بر وجودِ آثار هنری‌ای که به سببِ عیبناکیِ اخلاقی‌شان به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند صحّه نمی‌گذارد؟ در پاسخ، باید گفت: اخلاقگرایی معتدل، که چیز زیادی از عمرش نمی‌گذرد، چنانکه پیشتر آمد، تنها دو مدّعا داشته است و این نقد مدّعای سومی را پیش می‌کشد، نه اینکه بواقع نقدی باشد. چنین می کند که اخلاقگرایی معتدل هنوز به جمع‌بندیِ نهایی در باب این مدّعا نرسیده است، هرچند می‌تواند بگوید که آثار هنری‌ای که به سببِ عیبناکیِ اخلاقی‌شان به لحاظ زیبایی‌شناختی خوبند، اگر اصلاً وجود داشته باشند، بسیار نادرند. مشهورترین اثری که چنین ادّعایی در باب آن شده فیلم پیروزی اراده است. خوب است در پایان سخن، به عنوان مشتی نمونه‌ی خروار، ببینیم نمونه‌ی مذکور درخور چنین ادّعایی هست یا نه.
ادّعا کرده‌اند که پیروزی اراده به سبب عیبناکیِ اخلاقی‌اش به لحاظ زیبایی‌شناختی ستایش‌انگیز است. امّا استدال این سخن چیست؟
ظاهراً استدلال مورد نظر از این قرار است: ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که تکثّر عقاید در آن هست. بسیاری از این عقاید دستخوش عیب و ایرادند، از جمله، و بخصوص، ایرادات اخلاقی. با وجود این، ما نیازمندِ آنیم که این عقاید را بشناسیم و بدانیم که چرا انسان‌ها بدان‌ها معتقدند (Jacobson 1997: 193-4). پس، به داشتنِ این نظرگاه‌هایی که به روشنیِ هرچه‌تمام‌تر بر ما عرضه شده‌اند نیازمندیم. پیروزی اراده چنین کاری می‌کند. بدین‌سان، آن تصویری که با آب‌وتاب از یک وضع‌وحالِ اخلاقاً معیوب به دست می‌دهد ذاتاً در ستودنی بودنِ آن دخیل است. (ص ۱۲۴)
برای تحقّق بخشیدن به هدف تعلیمیِ مذکور، نظرگاه‌های اخلاقاً مخدوش باید در ساختارهای بزرگتری جای گیرند که خود آن ساختارها دستخوش عیب و ایراد اخلاقی نباشند، تا مخاطب بتواند در آن چارچوب کلّی‌تر اوّلاً آثار و نتایج عملیِ آن نظرگاه‌ها را فهم کند و ثانیاً دریابد که چرا کسانی بدان‌ها معتقد و ملتزمند. برای مثال، فرق است میان اثری که ساختار کلّی‌اش در جانبداری از نظرگاهی اخلاقاً مخدوش است با اثری که، برغم تصویر کردن نظرگاه مذکور، ساختار کلّی‌اش در نقدِ آن نظرگاه است. فیلم پیشنهاد، ساخته‌ی آدرین لین، هم تصویری از یک وضع‌وحال اخلاقاً معیوب به دست می‌دهد و هم چارچوب و ساختار کلّی‌اش چنان است که مخاطب، در عین حال که به رذیلت‌آمیز بودنِ پیشنهاد مطرح شده در فیلم توجّه داده می‌شود، درمی‌یابد که پیشنهاد مذکور می‌تواند چه جذّابیّت هولناکی داشته باشد. ولی ساختار کلّی پیروزی اراده چنین نیست. این فیلم آشکارا جانبدارِ فاشیسم هیتلری است و مخاطب را به باور آوردنِ بدان نظرگاه توصیه و ترغیب می‌کند، نه اینکه آن را چنان عرضه کند که مخاطب بتواند به عمقِ بی‌اخلاقی‌هایش تفطّن یابد. با این وصف، چرا باید جانبداریِ آن از فاشیسم را حُسنی زیبایی‌شناختی به شمار آوریم؟ باری، ظاهراً تنها راه برای کسی که می‌خواهد فیلم مذکور را ارزشمند بداند این است که، به نحوی، نشان دهد که حُسن‌های زیبایی‌شناختی‌اش بر نقص‌های زیبایی‌شناختیِ حاصل از عیوب اخلاقی‌اش می‌چربد. و این یعنی پذیرش چارچوب اخلاقگرایی معتدل.

 

    1. نتیجه‌گیری

 

در آنچه گذشت، نخست کوشیدیم نشان دهیم که نقد اخلاقی، برغم همه‌گیری‌اش، دست‌کم از سده‌ی هجدهم بدین سو با شکّ‌وتردیدهای فلسفیِ جدّی مواجه بوده است ــ تشکیک‌هایی که بخش عمده‌ای از آن‌ها اصلاً امکانِ چنین نقدی را به تحدّی می‌خوانند. اشکال‌کردن‌های مذکور را، با مدد گرفتن از کرول، در ذیل پنج عنوانِ استدلال هستی‌شناختی، استدلال‌های مبتنی بر خودآیینی‌گرایی، استدلال‌های معرفتی، استدلال ضدّپیامدگرایانه، و استدلال‌های مبتنی بر خودآیینی‌گرایی معتدل سازمان دادیم و، به قدر طاقت خویش، توصیف و تبیینی از هر کدام به دست دادیم.
امّا سعیِ دیگرمان معطوف به نشان دادن این معنی بود که اشکالات مذکور، برغم قوّتشان و نیز حتّی بصیرت‌هایی که می‌بخشند، نمی‌توانند امکانِ نقد اخلاقی را منتفی سازند. دفاعیّه‌پردازی‌هایی که در برابر این استدلال‌ها عرضه شد، اگر موجّه باشند و مقبولِ عقل افتند، طریقی می‌گشایند تا منتقد اخلاقگرا بتواند همچنان به نقد آثار هنری بپردازد.
و سخن آخر اینکه مدافعان نقد اخلاقی، از یک لحاظ، باید اصلاً حقّگزارِ این تشکیک‌ها باشند، چراکه جدّ و جهد در پاسخگویی به این اشکالات هم افق‌های تازه‌ای در ربط‌ونسبت میان هنر و اخلاق گشوده است و هم به تجدید قوای نقد اخلاقی و دقّت‌نظرِ منتقدان اخلاقگرا امدادها رسانده است. اگر اشکالات شکّاک نبود، نقد اخلاقی هرگز چنین در پیراستگی و قوامِ خود نمی‌کوشید، و ظرائف و لطائف بسیاری که در گرماگرمِ این مناقشه بر ما مکشوف گشته از چشممان پنهان می‌مانْد.
کتابنامه
Anderson, James, and Dean, Jeffrey. (1998). ‘‘Moderate Autonomism.’’ British Journal of Aesthetics, 38: 150–۶۶.
Beardsley, Monroe. (1958). Aesthetics. New York: Harcourt, Brace & World.
Bell, Clive. (1914). Art. London: Chatto & Windus.
Carroll, Noel. (1996). ‘‘Moderate Moralism.’’ British Journal of Aesthetics, 36: 223–۳۷.
___ (۱۹۹۸). ‘‘Art, Narrative and Moral Understanding,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 128–۶۰.
___ (۲۰۰۰). “Art and Ethical Criticism: An Overview of Recent Directions of Research.” Ethics,
Vol. 110, pp. 350-387
___ (۲۰۰۴). “Art and the Moral Realm,” in The Blackwell Guide to Aesthetics, Peter Kivy (ed.). Blackwell: Blackwell Publishing, pp. 126-151.
___ (۲۰۱۰). Art in Three Dimensions. Oxford: Oxford University Press.
Currie, Gregory. (1995). ‘‘The Moral Psychology of Fiction.’’ Australasian Journal of Philosophy, 73: 250–۹.
___ (۱۹۹۸). ‘‘Realism of Character and the Value of Fiction,’’ in Jerrold Levinson, ed., Aesthetics and Ethics. Cambridge: Cambridge University Press, pp. 161–۸۱.
Devereaux, Mary. (2001). ‘‘Moral Judgments and Works of Art.’’ Paper at conference on Art and Morality, University of California at Riverside, April.
Eldridge, Richard. (1992). ‘‘ ‘Reading for Life’: Martha Nussbaum on Philosophy and Literature.’’ Arion, 3d ser., 2/1: 187–۹۷.
Gaut, Berys. (1998). ‘‘The Ethical Criticism of Art,’’ in Aesthetics and Ethics, Jerrold Levinson (ed.). Cambridge: Cambridge University Press.
___ (۲۰۰۷). Art, Emotion and Morality. Oxford: Oxford University Press.
___ (۲۰۰۹). “Morality and Art,”in A Companion to Aesthetics, Stephen Davies, and …, et al. (ed.). Blackwell: Willey-Blackwell.
Hume, David. (2005). Of the Standard of Taste. In Philosophy: Basic Reading. London: Routledge, pp. 493–۵۰۷.
Kieran, Matthew. (1996). ‘‘Art, Imagination, and the Cultivation of Morals.’’ Journal of Aesthetics, 54: 337–۵۱.
Lamarque, Peter. (1995). ‘‘Tragedy and Moral Value.’’ Australasian Journal of Philosophy, 73: 239–۴۹.
Murdoch, Iris. (1970). The Sovereignty of the Good. London: Routledge & Kegan Paul.
Nussbaum, Martha. (1990). Love’s Knowledge: Essays on Philosophy and Literature.Oxford: Oxford University Press.
Putnam, Hilary. (1978). ‘‘Literature, Science and Reflection,’’ in Meaning and the Moral Sciences. London: Routledge & Kegan Paul, pp. 83–۹۶.
Tolstoy, Leo (1930). What is art? Trans. A. Maude. Oxford: Oxford University Press.
Wilson, Catherine. (1983). ‘‘Literature and Knowledge.’’ Philosophy, 58: 489–۹۶.
II
هنر و قلمرو اخلاق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:17:00 ب.ظ ]




نتایج فروش واقعی

 

افشای استراتژی برای رقبا در کمترین هزینه و زمان
پایان نامه - مقاله

 

 

 

۴-۲٫تدوین استراتژی
در این بخش به بررسی انتقال از استراتژی شرکت به استراتژی بازاریابی [۴۱]خواهیم پرداخت.کانون اصلی استراتژی بازاریابی، تخصیص مناسب و هماهنگ نمودن فعالیت ها و منابع بازاریابی است به منظور تامین اهداف عملیاتی شرکت از حیث یک بازار-محصول خاص، بنابراین، مسئله اصلی مربوط به قلمروی استراتژی بازاریابی، عبارت است از تعیین بازارهای هدف خاص برای یک خانواده محصول یا یک محصول خاص.
سپس، شرکت ها از طریق یک طراحی و اجرای برنامه ی مناسب آمیخه بازاریابی (اساسا چهار آمیخته ی محصول، قیمت، مکان و پیشبرد) طبق نیازها و خواسته های مشتریان بالقوه در آن بازار هدف، به دنبال کسب مزیت رقابتی و ایجاد هم افزایی می باشند [۴۲]. استراتژی بازاریابی، چگونگی دست یابی به اهداف بازاریابی را مشخص می کند. این استراتژی مستلزم تصمیم گیری راجع به جایگاهی که در بازار اتخاذ می‌شود و نیز جزئیات بخش هدف گیری شده در بازار می باشد.
جدول شماره ۷-۲-چارچوب جامع تدوین استراتژی

 

 

مرحله شروع

 

 

 

تعیین ماموریت و تهیه بیانیه ماموریت سازمان

 

 

 

مرحله ورودی

 

 

 

ماتریس ارزیابی عوامل خارجی

 

ماتریس ارزیابی عوامل داخلی

 

 

 

مرحله تطبیق یا مقایسه

 

 

 

ماتریس سوات ماتریس

 

داخلی وخارجی

 

 

 

مرحله تصمیم گیری

 

 

 

ماتریس برنامه ریزی استراتژیک کمی

 

 

 

۵-۲- بازاریابی هدف
شرکت ها محصول نمی فروشند، این مشتریان هستند که کالا می خرند. بر این اساس بازاریابی به عنوان فرایند شناسایی بازار هدف، تعیین نیازها و خواسته های بازار هدف و پاسخ گویی بهتر از رقبا، به این خواسته ها تعریف می شود.[۴۳]
فرایند بازاریابی هدف، برای انتخاب بخشی که قصد دارد به آن خدمت ارائه دهد، لازم است جذابیت های مشابه بخش های گوناگون (از نظر پتانسیل، نرخ رشد، میزان رقابت و عوامل دیگر) و ماموریت و ظرفیت شرکت در تامین خواسته هر قسمت را ارزیابی کند.
فرایند بازاریابی هدف را میتوان بصورت شکل ۹-۲ بیان کرد که به مدل S.T.P معروف است.
شکل ۹-۲ – فرایند بازاریابی هدف (دیب و سایرین ۱۹۹۸)
در این مدل سه مرحله کلی برای دستیابی به موقعیت مناسب برای شرکت در بازار ارائه شده است که این سه مرحله عبارتند از:
۱- بخش بندی یا تقسیم بندی بازار که شامل تعیین بخش های مختلف یک بازار گسترده بر اساس تعدادی از معیارها میباشد.
۲- هدف گذاری به منظور تعین بازار هدف محصولات یا خدمات شرکت. در این مرحله استراتژی هدف گذاری تعیین شده و برا ساس آن مناسب ترین بخش های بازار تعیین می گردند. همچنین در این مرحله حوزه فعالیت شرکت یا سازمان مشخص میشود. تنها چیزی که در انتها باید به آن توجه شود. تعیین موقعیت شرکت یا موضعی است که از آن موضع، شرکت باید به ارائه محصولات و خدمات خود بپردازد.
۳- موضع یابی که طی آن شرکت باید با شناخت و درک صحیح مشتریان در موقعیتی قرار بگیرد که بتواند نسبت به رقبا دارای مزیت رقابتی بوده و مشتریان را به خرید محصولات خود ترغیب کند.[۴۴]
این سه فرایند تصمیم یعنی بخش بندی (تقسیم بندی) بازار، تعیین بازار هدف و موضع یابی به شدت به هم مرتبط و به یکدیگر وابسته اند. اگر شرکت میخواهد بر مدیریت یک رابطه بازار – محصول خاص موفق باشد، می باید تمام این سه فرایند را بررسی و اجرا کند.[۴۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:16:00 ب.ظ ]