۲. ۱. ۳. ۱. جامعه پژوهشی
عبارت جامعه پژوهشی (حلقه کندوکاو) برای اولین بار بهوسیله فیلسوف پراگماتیست، پیرس[۳۸]، در مقالهای با عنوان «باور تثبیتشده» به کار برده شد (حسینی، ۱۳۹۱ :۱۷)؛ اما در رابطه با آموزش کودکان میتوان گفت، فروبل[۳۹]، با الهامگیری از روسو[۴۰] و پستالوزی[۴۱]، اولین نماینده مشهور این نوع آموزش است (کندی[۴۲]، ۱۹۹۱: ۲۱).
این مفهوم یکی از مفاهیم کلیدی برنامه فلسفه برای کودکان است و چارچوبی را فراهم میکند که محتوا و روشهای آموختهشده، در زندگی روزمره افراد نفوذ کند. اجتماع پژوهشی به رشتهای خاص از دانش تعلق ندارد و میتوان از اجتماع پژوهشی علمی، تاریخی، ادبی، فلسفی، اخلاقی و زیباییشناسی سخن گفت. این مفهوم ساختاری دوگانه دارد: اول اینکه اجتماعی است که روحیه همکاری، توجه، اعتماد، ایمنی و حس داشتن هدفِ مشترک را برمیانگیزد و دوم، پژوهشی است که ضمناً به تصحیح خود روی میآورد و مبتنی بر نیاز به تغییر شکل و پیبردن به مفاهیم گمراهکننده، پیچیده و مبهم است (مرعشی، ۱۳۸۸: ۱۱۴).
بنابراین میتوان استدلال به قابل تفکیک بودن این دو جنبه نمود، مسلماً همه اجتماعات، تمایلی به پژوهش ندارند و اشکالی از پژوهش قابل تصور است که عمومی و جمعی نباشد (همان).
اجتماع پژوهشی این امکان را برای کودکان فراهم میآورد تا به سطح اکتشافات و بحث و گفتوگوی منطقی توجه کنند. با این وجود، پرسشگری در فلسفه برای کودکان هرگز پایانی ندارد. شیوه اصلی لیپمن در اجتماع پژوهشی، طرح پرسشهای سقراتی است؛ در این صورت بر ارتباط بین معلم و دانشآموزان تاکید میشود؛ ارتباطی که در آن معلم ظرفیتهای دانشآموزان را برای افکار خلاقانه و انتقادی تخمین میزند (تویتز[۴۳]، ۲۰۰۵ به نقل از هدایتی و همکاران، ۱۳۸۸).
به نظر میرسد کودکان به گروه نیازمندند تا از طریق آن چگونگی درونیکردن تفکرشان را یاد بگیرند و اهمیت معیار عمومی اعتبار و احترام به نظر دیگران را بیاموزند. جامعه یا گروه ممکن است از تفکر حمایت کند، آن را ارتقا دهد یا آن را تصحیح کند، اما به خودی خود تفکر نمیکند؛ بر این مبنا، تصمیم نهایی در اجتماع پژوهشی را میتوان فردی قلمداد کرد (اسکلنیکف[۴۴]، ۱۹۹۹: ۴۳). به طور کلی، ویژگی خاص حلقههای کندوکاو[۴۵] را میتوان تأمل و تعمّق غیرخصمانه، شناختهای مشترک، ایجاد و بالابردن سواد، فرهنگ و تخیل فلسفی، تقویت توانایی مطالعه و درک عمیق متون بر اساس دیالوگ[۴۶] و گفتوگو و لذتبردن از آن ها دانست (لیپمن، ۲۰۰۳ به نقل از ناجی، ۱۳۸۳).
۲. ۱. ۳. ۲. کتابهای درسی داستان
نظامهای تعلیم و تربیت برای تحقق اهداف و برنامههای خود به کتابهای درسی متناسب با آن هدف و برنامه نیاز دارند. برای تحقق اهداف و برنامههای فلسفه برای کودکان نیز، کتابهای داستانی ویژهای تألیف و در سرتاسر جهان به فرهنگها و زبانهای مختلف ترجمه شده است (ناجی ۱۳۸۳). از سوی دیگر، داستانها کودکان را به سؤالکردن و بحثنمودن، ایجاد ارتباط و بررسی آرا گوناگون دعوت میکند (کم، ۱۳۹۱: ۷).
لیپمن معتقد است بهترین ابزار برای واردکردن کودکان در بحث، کتابهای درسی داستان است؛ به همین منظور، به نگارش داستانهایی برای کودکان پرداخت. اولین کتابی که او به نگارش درآورد، کشف هری استوتلیمر[۴۷] بود که برای کودکان پایه پنجم و ششم با تأکید بر اصول اولیه منطق بهعنوان مقدمهای برای کشف فلسفی طراحی شده است. از دیگر داستانهای او میتوان به لیزا[۴۸]، سوکی[۴۹] و مارک اشاره نمود (دمانوئل، ۲۰۰۱ به نقل از سهرابی، ۱۳۹۰).
علاوه بر داستانها، لیپمن نگارش کتابهای راهنما برای معلمان را آغاز کرد و بر این باور بود معلمانی که قرار است فلسفه تدریس کنند، به الگوهایی از فعالیت فلسفی شفاف، اجراشدنی و دقیق نیاز دارند. این کتابها مشتمل بر طرح بحثها و تمرینهای بسیاری بهمنظور گسترش مهارتهای تفکر مرتبط با داستان است (فیشر، ۱۳۸۵).
۲. ۱. ۳. ۳. معلمان تغییرنقشداده
سالهای نخستین مدرسه زمانی است که کودکان برای اولین بار با یادگیری منظم مواجه میشوند و نگرشِ همیشگی آن ها به دانش و تحصیل در طول این دوره شکل میگیرد. عدم موفقیت در آشناسازی کودکان با لذتهای یادگیری که تا آخر عمر به ایشان صدمه میزند، بیانصافی بزرگی در حق آنهاست (وارتنبرگ،۱۳۹۰: ۱۲). معلم، راهنمایی است که بر فرایند حل مسأله دانش آموزان نظارت دارد تا مطمئن شود این فرایند مبتنی بر هنجارهایی پیش میرود که به کودکان فرصت میدهد با هم به صورت مشارکتی کار کنند (همان: ۲۴).
معلم باید دانشآموزان مباحثهکننده را تشویق و حمایت کند و به آن ها روحیه دهد تا به استعدادهای فلسفی خودشان ایمان داشته باشند؛ بنابراین، در اینجا نقش معلم به کلی تغییر میکند. او دیگر انتقالدهندهی اطلاعات و حاکم مطلق کلاس نیست. فقط دانشآموزان نیستند که در کلاس مورد پرسش قرار میگیرند، بلکه دانشآموزان میتوانند از معلم خود سؤال کنند و از او انتقاد کنند. به عبارت دیگر، معلم هم میتواند از شاگردان مطلب یاد بگیرد. تنها کار معلم، هدایت شاگردان به سوی درست اندیشیدن و نزدیکشدنِ به حقایق است (ناجی،۱۳۸۳: ۱۹).
در چارچوب برنامه آموزش فلسفه به کودکان، معلم نمیگوید چه چیزی درست و چه چیزی نادرست است. در این سیستم بر گفتوگو تکیه میشود؛ یعنی معلم باید گفتوگو را رواج دهد. این گفتوگو در میان همسالانِ با سوادِ تجربی نسبتاً یکسان صورت میگیرد، نه در رابطهای عمودی و یکطرفه میان معلمی دانا و شاگردی نادان. در اینجا بر دیالوگ و دوطرفهبودن پرسش و پاسخ در میان همسالان تاکید میشود (باقری، ۱۳۸۵ به نقل از هدایتی، ۱۳۸۸).
۲. ۱. ۳. ۴. نحوه اجرای برنامه فلسفه برای کودکان
در این برنامه، دانشآموزان یک کلاس، به همراه معلمشان دورِ هم مینشینند و رودررو، با یکدیگر بحث میکنند. دانشآموزان با قرائت بخشی از داستان با صدای بلند، کلاس را آغاز میکنند. توزیع یکسان وقت در میان کودکان بر عهده معلم است و به طور جدی به این موضوع توجه میشود؛ چرا که پیامدها و الزامهای دموکراتیکی به همراه دارد. وقتی قرائت یک بند تمام شد، معلم با پرسش از دانشآموزان بحث را آغاز میکند (ناجی، ۱۳۸۳). در ادامه، معلم ممکن است تمرینی را در خصوص موضوع بحث از کتاب کمکآموزشی مطرح کند و بحث در چارچوب مشخصی ادامه یابد. از این طریق، فکر دانشآموزان برانگیخته میشود و آن ها میآموزند که چگونه باهم گفتوگو کنند و نحوه تأمل در کنار هم را یاد بگیرند، در عین حال که برای خودشان فکر میکنند. توجه به این نکته ضروری است که شیوههای اجرایی برنامه فلسفه برای کودکان بنا به نوع نگاه نظری رویکردهای مختلف این برنامه، شکلهای متنوعی به خود میگیرد و به گونههای مختلف قابل اجراست.
در ادامه با نظر به سبک و سیاق اجرایی فعالان این جنبش در کشورهای مختلف به فهم دقیقتری از این مطلب خواهیم رسید.
۲. ۲. فلسفه با کودکان[۵۰]
لیپمن معتقد است که «فلسفه با کودکان» به عنوان شاخه فرعی کوچکی از فلسفه برای کودکان رشد یافته است. در فلسفه با کودکان، از بحث و گفتوگو درباره آرای فلسفی کمک گرفته میشود، اما نه فقط با داستانهای نوشتهشده برای کودکان. در این برنامه هدف این است که کودکان بهعنوان فلاسفه جوان پرورش یابند. اما در فلسفه برای کودکان مقصود، یاریدادن کودکان برای بهرهمندی از فلسفه به منظور بهبود بخشیدن به یادگیری همه موضوعات موجود در برنامه درسی است (لیپمن،۱۳۸۷: ۲۸).
ساتکلیف (۱۳۸۹) دو دلیل برای استفاده از واژه فلسفه به همراه کودکان (فلسفه با کودکان) به جای فلسفه برای کودکان ذکر میکند: اول اینکه در فلسفه به همراه کودکان لزوماً متونی را که لیپمن و همکارانش نوشتهاند و آنچه برنامه آموزشی فلسفه برای کودکان را تشکیل میدهد، به کار نمیبرند. دلیل دوم اینکه مفهوم فلسفه آشکارتر بیان شود. در این جا، فلسفه بیشتر شبیه یک فرایند تحقیق و کندوکاو است که در آن، با کودکان و به همراه آن ها مشارکت میشود.
وی در مورد تمایز دیدگاه خود با برنامه فلسفه برای کودکان، به تفکر جمعی اشاره میکند و مدعی است تفکر جمعی در کنار تفکر مراقبتی/ مسئولانه ارتباط تنگاتنگی با ویژگی جمعی حلقه کندوکاو دارد.
شارپ[۵۱] (۱۳۸۹) هم به این نکته اشاره دارد که فلسفه برای کودکان مستلزم بازسازی تاریخ فلسفه به وسیله داستانها و کتابهای راهنماست؛ به همینخاطر در این برنامه، برنامههای درسی متوالی و منظم اهمیت مییابد، اما برنامه فلسفه به همراه کودکان خود را به پیروی از برنامه درسی منظم که به قصد بازسازی تاریخ فلسفه باشد، ملزم نمیداند.
۲. ۳. پیش زمینههای فکری و فلسفی برنامه فلسفه برای کودکان
لیپمن استاد سابق دانشگاه کلمبیا و مدیر مؤسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان،[۵۲] برنامه فلسفه برای کودکان را بدون خاستگاه و مقدمه نمیداند (لیپمن، ۱۳۸۹: ۲۶). ریشههای تاریخی این جنبش را میتوان در اندیشههای برخی از فیلسوفان و اندیشمندان یافت. در یک نگاه کلی میتوان گفت همهی فیلسوفانی و صاحبنظرانی که به نحوی در مورد اندیشیدن، درستاندیشیدن و روش آن به تفکر پرداختهاند، در شکلگیری جنبش فلسفه برای کودکان، به صورت ضمنی نقش داشتهاند (قائدی،۱۳۸۶: ۶۸).
بر این اساس، به بررسی پیشزمینههای فکری و فلسفی برنامه فلسفه برای کودکان در یک سیر تاریخی میپردازیم و صاحبنظرانی را مورد توجه قرار میدهیم که اندیشههای آن ها ارتباط نزدیک و روشنی با اجزاء و عناصر این برنامه دارد.
۲. ۳. ۱. سقرات (۴۶۹-۳۹۹ ق.م)
تاریخ اندیشه، سرانجامی طولانی به درازای عمر بشر دارد، اگر به تعبیر هایدگر فلسفه را با گوش یونانی بشنویم، باید به روایت تاریخ نگاران اعتماد کنیم و خواستگاه تفکر و اندیشهورزی را مغرب زمین بدانیم. اگرچه نطفههای تفکر بشری در مشرق زمین شکل گرفت، اما در اندیشه فیلسوفان یونانی به بار نشست و به تعالی رسید.
برخلاف آنچه عدهای میپندارند، اندیشیدن تنها با پیشسقراتیان آغاز نگردیده است. به سخن دیگر، متفکران پیش از سقرات و افلاتون، نخستین اندیشمندان بشر نبودهاند، بلکه همزمان با ایشان در سایر کشورها از جمله هند، مصر و ایران متفکرانی وجود داشته است[۵۳]. در گذشته تقریباً تمامی مکاتب فلسفی، سقرات را پیشوا و پیشرو خود میدانستند، حتی پدران کلیسا معتقد بودند که پیش از ظهور مسیحیت، سقرات با مرگ خود بر جاودانگی و بقای نفس شهادت داد (بینای مطلق، ۱۳۸۶: ۱).
ایده آموزش فلسفه به کودکان با اندیشهها، روش و منش سقرات، ارتباط قوی دارد. برای سقرات و پیروانش، مسیر دانایی با شناخت نادانی فرد آغاز میشود (قائدی،۱۳۸۶: ۶۸). پلوتارک[۵۴] دربارهی زندگی و احوال سقرات میگوید: «سقرات برای شاگردانش نه میز و صندلی میچید، نه بالای منبر میرفت و نه ساعتها سخنرانی میکرد. او تمام اوقات زندگیاش یک فیلسوف بود، چه درحال بذلهگویی، چه درحال صرف نوشیدنی، چه در خدمت سربازی و چه به هنگامی که در زندان، جام زهر را سر کشید. سقرات اولین کسی است که نشان داد تمام زندگی انسان، همه لحظات و مقاطع آن و تمام کارهایی که در طول آن انجام میشود، فرصتی برای فلسفهورزی است» (پلوتارک، به نقل از اسمیت، ۱۳۷۷: ۴۰).
قائدی (۱۳۸۶) معتقد است بین اندیشههای سقرات و ساختار برنامه فلسفه برای کودکان، دستکم میتوان سه نوع همانندی مشاهده کرد:
۱. در مفهوم فلسفه و فیلسوف؛ هر دو، فلسفه را فلسفیدن و پرسیدن سؤالات بنیادی میدانند و فیلسوف را کسی که در همه مراحل، چنین کاری را انجام میدهد.
۲. در همگانی و عمومیدانستن فلسفه؛ چرا که سقرات معتقد به انسان است. طبیعتاً کودکان نیز انسانند و دوران کودکی یکی از مراحل رشد آدمی است.
۳. در روش که گفتوگوست و از طریق پرسیدن سؤالات بنیادی و روشنکردن و توافق بر سر مفاهیم موردبحث صورت میگیرد
از سوی دیگر، این بیان لیپمن که سقرات و روش او شاخص عمده حرکتهاست، نشان میدهد که آرای سقرات و برنامه درسی فلسفه برای کودکان با هم ارتباط قوی دارند (قائدی، ۱۳۸۶: ۶۹).
۲. ۳. ۲. افلاتون (۴۲۷-۳۴۷ ق.م)
از تعلیمات شفاهی افلاتون چیزی نمیدانیم. آثار کتبی او تقریباً سی رساله است که تماماً به صورت مکالمه نوشته شده و نظر به ارادت افلاتون به استاد، همواره یک طرف مکالمه سقرات است. شاید در نگاه اول چنین به نظر آید که اندیشههای افلاتون همسویی منطقی با برنامه فلسفه برای کودکان ندارد، اما برخی از فلاسفه معاصر تلاش کردهاند تا بین اندیشههای افلاتون و مبانی فلسفه برای کودکان ارتباطی پیدا کنند. آن جنبه از اندیشههای افلاتون که از لحاظ نظری از این برنامه حمایت می کند، یکی همبستگی مفهوم فلسفه، تربیت و سیاست با یکدیگر و محوریبودن مفهوم تربیت است. دوم، مفهوم فلسفه در معنای فلسفیدن و نحوه نوشتن چنین اندیشههایی است که تماماً به صورت گفتوگویی است. قرار دادن کودکان، زنان و بردگان در انتهای ساختار سلسلهمراتبی و متعادلندانستن آن ها در حوزه استدلال و احساس و نیز، نپذیرفتن روش حکومتی دموکراتیک، سویههایی از اندیشه افلاتون است که با برنامه فلسفه برای کودکان سر سازش ندارد (قائدی، ۱۳۸۶: ۶۹).
۲. ۳. ۳. دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶)
تلاش دکارت برای دستیابی به اندیشههای واضح و متمایز و پیافکندن آن ها بر بنیادی استوار و اثر عمیق روش دکارتی بر تربیت، نشانگر ارتباط ضمنی بخشی از اندیشههای دکارتی با برنامه فلسفه برای کودکان است. بر این اساس، آن قسمت از اندیشههای دکارت که در حکم بنیادهای نظری فلسفه برای کودکان قرار میگیرد، تلاش او برای بازگرداندن فلسفه به جایگاه واقعی خود، یعنی روشنگری و نزدیکی مراحل روش وی به روش این برنامه است (قائدی،۱۳۸۶: ۷۰). روش دکارت چهار قاعده دارد:
۱. نپذیرفتن چیزی مگر اینکه حقیقت آن آشکار شده باشد.
۲. تحلیل مشکل به اجزا و بررسی از سادهترین اجزاء به پیچیدهترین آن ها.
۳. هدایت اندیشهها از طریق نظمدادن آن ها برای حل مشکل پیچیده.
۴. بازنگری مسیر پیمودهشده برا کسب اطمینان از اینکه نکتهای جا نمانده باشد (نقیبزاده، ۱۳۸۰: ۱۰۲).
۲. ۳. ۴. روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲)
روسو یکی از پیشگامان طبیعتگرایی است. طبیعتگرایی چنان که از معنای آن پیداست، بر این فرض مبتنی است که بنیاد واقعیت طبیعت است. اعتقاد روسو به اینکه شخصیت انسان باید بر وفق طبیعت شکل گیرد، اصل محوری فلسفه سیاسی و تربیتی او را شکل میدهد. در شیوه تربیتی روسو، معلم شخص آسانگیری است که همراه با شاگردانش به یادگیری میپردازد (گوتک، ۱۳۸۸: ۹۶-۹۳).
این اندیشه روسو که ارزشهای کودکان با ارزشهای بزرگسالان متفاوت است و اجتماع، به خطا معیارهای تربیتی خود را مطلق میشمارد، با ایدههای حامیان برنامه فلسفه برای کودکان هماهنگ است. «امیل» اولین رمان تعلیمی روسو، کاری است که لیپمن بنیاد برنامههای خود را بر آن استوار کرده است (قائدی، ۱۳۸۶: ۷۱).
۲. ۳. ۵. کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴)
کانت در آثار خود به سنجش تواناییهای انسان در زمینه شناخت، ذوق و اخلاق میپردازد. در کتاب نقد خرد ناب که در پی یافتن سرچشمههای شناسایی است، به بررسی تواناییهای حساسیت، خیال، فهم و خرد پرداخته است و نقش هر یک را در پدیدآوردن شناسایی میسنجد (نقیبزاده، ۱۳۸۰: ۱۳۲).
اندیشههای کانت را از دو زاویه میتوان ارزیابی کرد: نخست، از منظر مفهوم فلسفه که هرچند منحصر به کانت نیست، اما از آن مفهوم فلسفه حمایت میکند که مدّ نظر حامیان برنامه فلسفه برای کودکان است. دوم، مخالفت با ورود زودهنگام کودکان و دانشجویان به بحثهای فلسفی است؛ بر این اساس، کانت در مفهوم فلسفیدن و اهمیتدادن به روش سقراتی، حامی برنامه فلسفه برای کودکان است اما مخالفت او با پرداختن زودهنگام به بحث و جدل را، طرفداران این جنبش نپذیرفتهاند (قائدی، ۱۳۸۶: ۷۱).
۲. ۳. ۶. هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰)
بزرگترین سهم هگل در زمینهی برنامهی فلسفه برای کودکان، تأکید او بر آموزش منطق است. سایر همانندیهای اندیشهی هگل با این برنامه، بنیادی بودن دیالکتیک برای وی و همچنین فرایند برنهاد، برابرنهاد و همنهاد است که در برنامه فلسفه برای کودکان مطابق با تولید ایده، بروز ایدههای جدید و انتخاب ایده مناسب است. فلسفه برای هگل دیالکتیک است، درحالیکه در فلسفه برای کودکان، معنای فلسفیدن به خود میگیرد (قائدی،۱۳۸۶: ۷۱).
۲. ۳. ۷. کییرکگارد (۱۸۵۵-۱۸۱۳)
رویکرد وجودگرایانه کییرکگارد، بر جنبههای شخصی یادگیری فلسفه و انجامدادن آن تأکید میکند. کییرکگارد و پیروانش اهمیت فراوانی برای تخیل و پرورش تفکر خلاق قائلند و این همان چیزی است که برای طرفداران برنامه آموزش فلسفه به کودکان از اهمیت ویژهای برخوردار است. به انتخاب و پذیرش مسئولیت نیز که زیربنای تفکر هستی گرایانه است، در برنامه فلسفه برای کودکان توجه شده است (قائدی،۱۳۸۶: ۷۲).
۲. ۳. ۸. پیرس[۵۵] (۱۹۱۴-۱۸۳۹)
ایده اجتماع پژوهشی که از کار پیرس، فیلسوف پراگماتیست سرچشمه میگیرد، یکی از بنیادهای نظری برنامه فلسفه برای کودکان است. در فلسفه برای کودکان، این اصطلاح، به هر نوعی از تحقیق گسترش داده شده است. از نظر پیرس، تلاشی تحقیق نامیده میشود که با تردید آغاز و با توقف تردید پایان پذیرد. از این نظر، ما در تولید دانش شنونده نیستیم و مشارکت داریم، دانش یک امر مسلم نیست بلکه امری تفسیرشدنی و توضیحپذیر است (قائدی،۱۳۸۶: ۷۳).
بررسی پایان نامه های انجام شده درباره : رهاوردهای هرمنوتیک فلسفی گادامر برای برنامه فلسفه برای کودکان- فایل ۵