تعهد راهبردی مستمر:
مدیریت راهبردی نقش کلیدی برای ارتقای رفتار مطلوب از طریق الگو یا ارتباط مستمر دارد. تعهد راهبردی مستمر به مدیریت دانش توسط مدیران سطح بالا و ارشد سازمان یک اصل ضروری برای موفقیت مدیریت دانش است (هری هاران و دیگران، ۲۰۰۲، صص ۲-۱).
چرخه مدیریت دانش :
در این بخش چند مدل مدیریت دانش را که هر یک، ضمن داشتن مشابهت با دیگر مدل ها، بعد خاصی از موضوع را در بر دارند، بررسی میشوند تا از این طریق، امکان مقایسه و شناخت ابعاد گوناگون مدیریت دانش، برای یکپارچه سازی و به کارگیری بهتر آن ها فراهم شود. در ادامه مدل مورد استفاده در تحقیق و دلایل استفاده از آن معرفی خواهد شد.
مدل هیسیگ[۷۰]
مدل هیسیگ (۲۰۰۰) از چهار فرایند شامل خلق، ذخیره، انتشار، و به کار گیری دانش تشکیل شده است:
الف) خلق دانش: این امر به توانایی یادگیری و ارتباط بر میگردد. در توسعه این قابلیت، تجربه
تسهیم دانش، ایجاد ارتباط بین ایده ها و ایجاد ارتباط بین موضوعات، از اهمیت کلیدی برخوردار است.
ب) ذخیره دانش: قابلیت ذخیره سازمان یافته است که امکان جستجوی سریع اطلاعات، دسترسی به اطلاعات برای کارکنان دیگر، و تسهیم مؤثر دانش فراهم می شود. در این سامانه، دانش های لازم باید به آسانی برای استفاده همگان ذخیره شود.
پ) انتشار دانش: فرایند انتشار دانش به توسعه یک روح جمعی که در آن افراد به عنوان همکاران در جهت دنبال کردن اهداف مشترک، احساس پیوستگی به هم داشته و در فعالیت هایشان به یکدیگر وابسته اند، کمک میکند.
ت) به کارگیری دانش: این فرایند از این ایده آغاز می شود که ایجاد دانش، بیشتر توسط کاربرد عینی دانش جدید میسر است. این عنصر، دایره فرایند مرکزی مدیریت دانش متحد را تکمیل میکند.
مدل مک الروی[۷۱]
مک الروی و همکاران (۲۰۰۲)، یک چارچوب فکری با نام “دوره عمر دانش” تعریف کردهاند که در آن، فرایند ایجاد دانش را به دو فرایند تولید دانش و پیوسته کردن دانش تقسیم میکند:
الف) تولید دانش: فرایند خلق دانش سازمانی جدید است که به وسیله یادگیری گروهی، کسب دانش و اطلاعات، و ارزیابی دانش انجام میگیرد. این فرایند، مترادف یادگیری سازمانی است.
ب) پیوسته کردن دانش: از طریق برخی فعالیت ها که پخش و تسهیم دانش را تجویز میکنند، انجام میگیرد. این عمل، کارهایی از قبیل توزیع دانش (از طریق برنامه و غیره)، جستجو، تدریس، تسهیم دانش و دیگر فعالیت های اجتماعی را که موجب برقراری ارتباط میگردد، شامل می شود.
مدل بوکوویتز و ویلیامز[۷۲]
اجزای فرایند مدیریت دانش ارائه شده از سوی بوکوویتز و ویلیامز (۱۹۹۹) شامل هفت مرحلۀ کسب، به کارگیری، یادگیری، تسهیم، ارزیابی، تولید و نگهداری، و واگذاری دانش است که باید برای ایجاد سرمایه بر پایه دانش به صورت یکپارچه مدیریت شوند.
الف) کسب دانش: نکات اساسی که در یافتن اطلاعات درست، باید در زمان مناسب مد نظر قرار گیرند، عبارتند از:
-
- آیا همکاران میتوانند نیازهای اطلاعاتی خود را دقیق فرموله کنند؟
-
- آیا منابع و دارندگان دانش مشخص اند؟
-
- آیا ابزارهای کمّی و قواعد موجود، از جستجوی اطلاعات حمایت میکنند؟
- آیا شالوده ساختار دانشی، قابل فهم بوده و خوب سازماندهی شده اند؟
ب) به کارگیری دانش: به این معنا است که بتوان خلاقانه و مشتری گرایانه، راه حل های مناسب را به دست آورد. این امر از طریق پیشنهاد راه های گوناگون برای استفاده از دانش های بالقوه انجام می شود. نکاتی که باید برای تحقق این موضوع مورد توجه قرار گیرد، عبارتند از:
-
- جریان آزاد ایده ها در داخل سازمان.
-
- همکاری تنگاتنگ بخش های مختلف سازمان.
- ایجاد مکان های (مجازی / فیزیکی) آزاد برای تبادل دانش و بروز خلاقیت در سازمان.
پ) یادگیری دانش: به معنی بررسی در خصوص یافتن دلایل موفقیت یا عدم موفقیت پروژه های انجام شده به منظور لحاظ کردن نتایج آن در پروژه های آتی برای انجام اثربخش آن ها میباشد.
مواردی که در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرند، عبارت اند از:
-
- ایجاد این تفکر که یادگیری در سازمان، به استفاده اثربخش در عمل منجر شود.
- در تمام سازمان، جمع آوری تجربیات و آموخته ها به رسمیت شناخته شود.
ت) تسهیم دانش: در این فرایند، همکاران، دانش خود را به دیگران انتقال میدهند و این امر، موجب گسترش پایه های دانش سازمانی می شود. تسهیم دانش در سازمان، به زمان و بسترسازی مناسب نیاز دارد، چرا که ممکن است، این حالت به دلایل گوناگون در برخی از همکاران، احساس خطر را برانگیزد. نکات اساسی در تسهیم دانش عبارتند از:
-
- همکاران برانگیخته شوند و تمایل داشته باشند که دانش خود را ارائه دهند.
-
- سیستمها و ساختارها از فرایند تسهیم دانش حمایت کنند.
- در تمام سازمان، تسهیم دانش رسمیت یافته و از آن حمایت شود.
ث) ارزیابی دانش: در این فرایند باید دانش های موجود و نیازهای فعلی و آتی دانش ارزیابی شوند. برای این کار لازم است، میزان رشد پایه های دانش و نیز دستاوردهای سرمایه گذاری مرتبط با آن، اندازه گیری شود. عواملی که امکان اندازه گیری پایه های دانش را ممکن میسازند، عبارتند از :
-
- تأثیر دانش بر کارایی سازمانی به رسمیت شناخته شود و در تفکر استراتژیک سازمانی، قرار گیرد.
- انواع شاخص ها، معیارها و نکات اساسی برای اندازه گیری ارزش دارایی های سازمانی ایجاد شود.
ج) تولید و نگهداری دانش: باید دانش های مهم و راهبردی در این فرایند توسعه یابند و دارایی های دانشی، نیز مورد توجه قرار گیرند. برای تولید و نگهداری دانش، باید عوامل زیر فراهم شود:
-
- ایجاد بستر و ابزارهای مناسب برای نگهداری دانش و خلق دانش های جدید.
-
- روابط میان بخش های مختلف، به گونه ای طراحی و ایجاد شود تا هدف های مدیریت دانش تحقق یابد.
-
- سازمان به این معنا پی ببرد که استفاده از دانش، ارزشمند است و باید از آن نگهداری شده، و توسعه داده شود.
- هنجارها، سیاست ها، دستورالعمل ها و فرهنگ سازمانی، از تعامل بین بخش های مختلف سازمان و نیز بین همکاران حمایت کنند.
چ) واگذاری دانش: در این مرحله، دانش هایی که از نظر راهبردی و کاربرد دیگر، ارزشمند نیستند، باید از سیستم حذف یا در جایی دیگر انبار شوند.
مدل پایه های ساختمان دانش
این مدل توسط پروبست[۷۳] و همکاران (۲۰۰۰) معرفی شده است. طراحان مدل یاد شده، مدیریت دانش را به صورت چرخۀ پویایی می بینند که مراحل آن، شامل هشت جزء، متشکل از دو سیکل؛ درونی و بیرونی است.