حجال. ج حجله و ج حجل ………………………………………………………………………. (منتهی الارب )
آن دم گیرای باد بین تا چون بدم نازکان باغ را اورد بیرون از حجال.
دیوان / ۵۵۷
حدایق. حدیقه…………………………………………………………………………………………….(لغت نامه دهخدا).
حدیقه. بستان …………………………………………………………………………………………………………….. (برهان).
بوستان . باغ . باغ که گرداگرد او دیوار باشد یا پیرامون او محاط باشد به چوب و خار
(غیاث).
از سنبلت به دامن گل عطر میبرد باد صبا که نافه گشای حدایق است. دیوان / ۴۳۰
حدثان . اول کار و آغاز آن …………………………………………………………………………… (منتهی الارب ).
حدثان چیزی: اول آن . ابتدای آن ……………………………………………………………… (اقرب الموارد).
ابنای جهان در کنف و رافت عدلت کردند فراموش حدیث حدثان را. دیوان / ۳۵۸
به خدمت تو گراید همی ستاره و ماه مرا ز خدمت تو بازداشته حدثان.
(فرخی).
حراق . نیک سوزنده …………………………………………………………………………………………………… (غیاث ).
سوزان. کشتی که از آن بجانب خصم آتش افشانند……………………………………. (لغت نامه دهخدا).
نمونه ایست ز حراق آتش کبریت چراغ لاله که هر شب ز باد در گیرد.
دیوان/ ۴۷۴ و ۴۹۲
ز آتشی کافتاد از حراق شب شمع در صحرای جان برکرد صبح
(خاقانی).
حربا. حرباء. حربایه. سمندر. آفتاب گردک . آفتاب پرست. جحل . خامالاون . ابوقلمون. آفتاب گردش. اسدالارض. پژمره . مارپلاس……………………………………………………………………………….. (برهان).
بگو تا فتنه بر آتش چرا گردید پروانه بگو تا عاشق خورشید رخشان از چه شد حربا.
دیوان / ۳۴۳ و ۳۸۴
با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ ژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند. ( منوچهری).
حسان . بسیار نیکو. بسیار خوب. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات )
تو شاه مصطفی خلقی و حیدر جود سلمان را رین حضرت دو منصب بخش حسانی وسلمانی
دیوان / ۶۱۲ و ۶۱۳
حشو. زدن بر حشا. زخم بر شکم زدن . آکندن . آکندن بالش و جز آن به آکنه . پر کردن . انباشتن . مملو کردن . خرمای بد بار آوردن ……………………………… (تاج المصادر بیهقی).
سر خصم عدوت کوفته بادا چون سیر زانکه بر گند حشو است دماغش چو بصل دیوان / ۵۵۶
فریـــدون دوم جمشـید ثـانی غلط گفتم که حشو است این معانی
(نظامی).
حصر. احاطه. محاصره. و در فارسی با فعل کردن و شدن صرف شود………….(لغت نامه دهخدا).
ای منعمی که ناطقه خوش سرای در حصر نعمت تو خرد گنگ و لال یافت
دیوان / ۴۲۱ و ۴۵۷
حطام . ریزه و شکسته هر چیزی خشک . (منتهی الارب ). گیاه خشک . ریزه کاه خرد شکسته شده . و ریزه گیاه و جز آن و ریزه هر چیز……………………………………………………(غیاث )
بر خلق شده حطام دنیا مقسوم به تو بلا رسیده .
دیوان / ۳۲۱
آکل و ماکول آمد جان عام همچو آن بره چرنده از حطام ( مولوی ).
حمره. سرخی. (منتهی الارب ) و آن رنگ معروفی است …………………………….. (اقرب الموارد).
بامدادان کافتاب دید لرزان شد ز شرم در جبینش حمرتی از انفعال آمد پدید دیوان / ۴۹۲
حمیم. قریب و خویشاوند. ج، احما…….. (منتهی الارب ) و گاه حمیم برای جمع مونث نیز آید (منتهی الارب ).
شرح لغات و اعلام دشوار در دیوان سلمان ساوجی۹۲۸