«برمون» شخصیتهای داستانی را به دو دستۀ فاعل یا عامل که کنشی را به انجام میرسانند و مفعول یا معمول که کنش برای آنها رخ میدهد، تقسیم میکند.
چنانکه قبلاً نیز ذکر شد، عناصر موجود در داستان، حکم ستون یک ساختمان را دارد که نباید جدای از ساختمان در نظر گرفته شود. همان طور که ستون، سبب برپایی و استواری ساختمان میگردد، مجموعهی عناصر نیز داستان را به وجود میآورد و سبب استحکام آن میشود. از این رو، ضروری است که هریک از عناصر سازندهی آن مورد بررسی قرار گیرد، از این رو، در صفحات بعدی، ابتدا به ذکر تعاریف این عناصر از دیدگاه و زبان صاحبنظران و سپس به تحلیل و نقد عملی هر یک از آنها در فیلمنامههای یاد شده میپردازیم.
«شخصیت: character»
عنصر شخصیت، به عنوان اولین و یکی از مهمترین عناصر داستانی مورد بررسی قرار میگیرد، زیرا اساساً این شخصیتها هستند که با حضور خود، داستان را به وجود میآورند.
در مورد شخصیت و شخصیتپردازی تعاریف گوناگونی ذکر شده است که ما به ذکر دو نظر بسنده میکنیم. از جمله نظر و گفتهی «جمال میرصادقی» در کتاب «عناصر داستان» این چنین است:
«اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایشنامه و … ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی که برای خواننده در حوزهی داستان تقریباً مثل افراد واقعی عمل میکند، شخصیتپردازی میخوانند.» (میرصادقی، ۱۳۷۶،۵۲-۵۲)
در کتاب «شخصیت و شخصیتپردازی در داستان معاصر» از قول «آبرامز» چنین نقل شده است: «شخصیتها افرادی هستند که در یک نمایشنامه یا اثر روایی دارای ویژگی اخلاقی و آگاهانهی پیششناختهاند. این ویژگیها در گفتار و عملشان نشان داده میشود.» (عبداللهیان، ۱۳۸۱،۵۳-۵۲)
شخصیتها را از زوایای گوناگون به انواع مختلفی تقسیم و طبقهبندی کردهاند که از جمله مهمترین و اصلیترین آنها طبقهبندی «توماشفسکی» در مورد شخصیتهاست. «رابرت اسکولز» مینویسد که «توماشفسکی» انواع شخصیتها را به دو دسته کلی «ایستا و پویا» و «مثبت و منفی» تقسیم کرده است. (ر.ک: اسکولز، ۱۱۶،۱۳۷۹)
شخصیتهای ایستا (Static charecter): شخصیتهایی هستند که رفتار و کردارشان، بدون تغییر یا تأثیرپذیری از محیط و اشخاص دیگر، تا پایان داستان ثابت میماند. احیاناً اگر تغییر و تأثیری بر رفتار آنها دیده شود، اندک و ناپایدار است.
«معمولاً لجاجت، تعصب و حتی عدم تفکر باعث میشود تا شخصیتی ایستا باشد.» (پارسینژاد، ۱۰۴،۱۳۷۸)
شخصیت پویا (Dynamic charecter): برعکس شخصیت ایستا است؛ یعنی هم حرکت میکند و هم تأثیر میپذیرد.
در «واژهنامهی هنر داستاننویسی» علاوه بر این دو نوع، انواع دیگری از شخصیتها نام برده شده است که به اختصار به شرح هریک میپردازیم:
۱- شخصیت اصلی (Protagonist): «فردی را که در محور مرکز داستان کوتاه و رمان یا نمایشنامه و فیلمنامه قرار میگیرد و نویسنده سعی میکند که توجه خواننده یا بیننده را به او جلب کند، شخصیت اصلی میگویند.» (میرصادقی، جمال و میمنت، ۱۷۶،۱۳۷۷)
۲- شخصیت تمثیلی (Allegorical charecter): «شخصیت جانشینشونده است، به این معنا که شخصیتی جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی میشود و کیفیتی انتزاعی به صورت عینی تصویر میشود.» (همان، ۱۷۸)
۳- شخصیت تیپیک یا نوعی (Typical character): «نشان دهندهی خصوصیات و اختصاصات گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز میکند.» (همان، ۱۸۲)
۴- شخصیت ساده (Flat character): در «فرهنگ اصطلاحات ادبی» آمده است: «شخصیت ساده حول محور خصوصیت واحدی ساخته میشود. طرحی کلّی است فاقد جزئیات فردی، به طوری که او را در یک جمله میتوان معرفی کرد. معمولاً اشخاص فرعی و کماهمیت داستانها از بین شخصیتهای ساده انتخاب میشوند.» (داد، ۱۷۸،۱۳۸۰)
۵- شخصیت جامع (Round character): «شخصیت کامل، به عکس از خلق و خویی پیچیده برخوردار است و با دقّت و ظرافت و با ذکر جزئیات خلق میشود. او را نمیتوان به سادگی شناخت یا توصیف کرد. معمولاً شخصیتهای اصلی داستانها، از بین شخصیتهای کامل انتخاب میشوند.» (داد،۱۷۸،۱۳۸۰)
۶- شخصیت شریر (Villain): «شخصیتی در رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه و هر اثر ادبی دیگری است که بدی و شیطانصفتی و پلیدی و بدجنسی در وجود او به نمایش گذاشته میشود و عملش در تقابل با قهرمان اثر قرار بگیرد.» (میرصادقی، جمال و میمنت، ۱۷۹،۱۳۷۷)
۷- شخصیت قالبی (Stereo character): «شخصیتی است که نسخه بدل یا کلیشهی شخصیت دیگری باشد. شخصیت قالبی از خود هیچ تشخّصی ندارد. ظاهرش آشنا است، صحبتش قابل پیشبینی است، نحوهی عملش مشخص است، زیرا بر طبق الگویی رفتار میکند که قبلاً با آن آشنا شدهایم.» (همان، ۱۷۹)
۸- شخصیت قراردادی (Stock character): «فرد شناخته شدهای است که مرتباً در نمایشنامهها و داستانها ظاهر میشود و خصوصیتی سنّتی و جاافتاده دارد… از اختصاصات شخصیتهای قراردادی، تازه نبودن خصوصیتهای آنهاست و به همین دلیل، ما از دیرباز با این نوع شخصیتها آشنا هستیم و رفتار و گفتار آنها را میتوانیم پیشاپیش حدس بزنیم. در نمایشهای روحوضی و سیاهبازی، «حاج آقا»، «دامادش» و «سیاه» شخصیتهای قراردادی هستند و تماشاگر با گفتار و اعمالی که از آنها سر میزند، آشناست. شخصیتهای قراردادی دیگر عبارتند از: عجوزهی پیر و مکّار، دهاتی سادهلوح، دوشیزهی جوان درمانده، خسیس پیر، فاحشهی فرشتهخو… .» (همان، ۱۸۰-۱۷۹)
۹- شخصیت مخالف (Antagonist): «حریف و هماورد اصلی شخصیت اصلی در داستان به خصوص در نمایشنامه را شخصیت مخالف میگویند.» (همان،۱۸۰)
۱۰- شخصیت مقابل (Foil): «شخصیتی است که در تقابل و مقایسه با شخصیتهای اصلی یا شخصیتهای مخالف است تا خصوصیتهای آنها بهتر یا برجستهتر نشان داده شود.» (همان، ۱۸۱)
۱۱- شخصیت نمادین (Symbolical character): «کسی است که حاصل جمع اعمال و گفتارش، خواننده را به چیزی بیشتر از خودش راهنمایی کند، مثلاً او را هم چون تجسّمی از وحشیگری یا نیروی رهاییبخش یا مظهری از امید ببیند.» (همان، ۱۸۱)
۱۲- شخصیت همراز (Confidante): «شخصیت فرعی در نمایشنامه و داستان است که شخصیت اصلی به او اعتماد میکند و با او اسرار مگو و رازهای خود را در میان میگذارد.» (همان، ۱۸۲)
۱۳- شخصیت همهجانبه (Full Dimensional character): «کسی است که از پیچیدگی و جامعیت بیشتر برخوردار است و توجه بیشتری را به خود جلب میکند و با جزئیات زیادتر و مفصّلتر تشریح و تصویر میشود. خصلتهای فردی او ممتازتر از شخصیتهای دیگر داستان است.» (همان، ۱۸۲)
شیوه های شخصیت پردازی
در شخصیتپردازی از دو شیوهی کلّی «مستقیم» و «غیرمستقیم» میتوان استفاده کرد. در شیوهی مستقیم، ویژگیهای اشخاص داستان اعم از رفتار و اندیشه ها به طور مستقیم، توسط نویسنده یا از زبان شخصیتی دیگر در داستان بیان و تفسیر میشود، اما در شیوهی غیرمستقیم، شخصیتها باید با عمل خود نشان دهند که از چه خصوصیاتی برخوردارند.
«برای شخصیتپردازی غیرمستقیم از این عوامل میتوان سود جست: ۱- کنش ۲-گفتار ۳-نام ۴-محیط ۵-وضعیت ظاهری.» (عبداللهیان، ۶۷،۱۳۸۱)
«پیرنگ:Plot»
«پیرنگ»، بنا به قول «استاد شفیعی کدکنی» همان بیرنگ است که میان نقاشان و معماران شهرت دارد و آن طرح اولیهای است در نقاشی که نقاش به آن میپردازد و معمار بر اساس آن، ساختمانی را میسازد. به نقل از «عناصر داستان»، اولین بار «استاد شفیعی کدکنی» واژهی پیرنگ را معادل Plot انتخاب کردهاند. (ر.ک: میرصادقی، ۶۲، ۱۳۷۶)
در «واژه نامهی هنر داستان نویسی» چنین آمده است:
«پیرنگ مرکب از دو کلمهی پی+رنگ است. پی به معنای بنیاد، شالوده و پایه آمده و رنگ به معنای طرح و نقش. بنابراین روی هم پیرنگ به معنی بنیاد نقش، یا شالودهی طرح و معنای دقیقی است برای اصطلاح Plot. پیرنگ، نقشه، طرح، الگو یا شبکهی استدلالی حوادث در داستان است و چون و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد.» (میرصادقی، ۵۲،۱۳۷۷)
«واژهی پیرنگ در داستان، به معنی روایت حوادث داستان با تأکید بر رابطه علیت میباشد.» (داد، ۵۷،۱۳۸۰)
پیرنگ را میتوان در سه گروه کلّی تقسیم کرد:
الف) پیرنگهای باز و بسته
ب) پیرنگهای اصلی و فرعی و دوتایی
ج) پیرنگهای عمل، شخصیت و پیرنگهای روانی
اینک هر یک از این موارد را توضیح میدهیم:
الف: پیرنگ باز (Open plot)
«پیرنگی است که در آن نظم طبیعی حوادث، بر نظم ساختگی و قراردادی داستان غلبه دارد. در داستانهایی که پیرنگ باز دارند، اغلب گرهگشایی مشخصی وجود ندارد، یا اگر داشته باشد، زیاد به چشم نمیآید… در داستانهایی با پیرنگ باز، نویسنده سعی میکند خود را در داستان پنهان کند تا داستان چون زندگی، عینی، ملموس و بیطرفانه جلوه کند، از این رو، اغلب به مسائلی مطرح شده پاسخی قطعی نمیدهد و خواننده خود باید راه حلّ آنها را پیدا کند… .» (میرصادقی، ۵۳،۱۳۷۷)
پیرنگ بسته (Open Plot)
«پیرنگی است که از کیفیتی پیچیده و تودرتو و خصوصیت فنی نیرومند برخوردار باشد. به عبارت دیگر، نظم ساختگی حوادث بر نظم طبیعی آن بچربد… نویسنده در پیرنگ بسته، بیشتر به استحکام اجزای پیرنگ داستان توجه دارد تا حقیقتمانندی آن» (همان، ۵۴)
ب: پیرنگ اصلی: همان (Plot) یا پیرنگ است.
پیرنگ فرعی یا ثانوی: تأثیری در سرانجام داستان ندارد، گاه میتواند جدا و خارج از پیرنگ اصلی در داستان مطرح شود و گاه نیز مرتبط با پیرنگ اصلی و به عنوان مکمّل آن به کار میرود.
پیرنگ دوتایی: «ساختار توأم پیرنگ اصلی با پیرنگ فرعی را پیرنگ دوتایی (Double Plot) نیز مینامند.» (داد، ۵۸،۱۳۸۰)
ج: پیرنگهای عمل و شخصیت:
«نازیلا خلخالی» مترجم کتاب «جهان رمان» در زیرنویس این کتاب آورده است، در پیرنگهای عمل:
«تغییر(change) در موقعیت شخص ایجاد و بر اساس مشخصهاش و شیوه های اندیشهاش برانگیخته میشود. در وضعیت دوم، مشخصه های اخلاقیاش این است که تحت تأثیر عمل تغییر میکند، یا شیوهی اندیشیدن و احساساتش بر اساس شخصیت و عمل دگرگون میشود.» (بورنوف و اورئله، ۴۶،۱۳۷۸)
پیرنگهای روانی: بر اساس مسائل درونی و روانی شخصیتها از جمله عواطف، احساسات، افکار، رفتار و علّتهای آن پیریزی شده است.
عناصر ساختاری پیرنگ
۱- گرهافکنی (Complication): «وضعیت و موقعیت دشواری است که بعضی اوقات به طور ناگهانی ظاهر میشود و برنامهها، راه و روشها و نگرشهایی را که وجود دارد، تغییر میدهد. در داستان بخشی از روایتی است که در آن کارها به هم گره میخورد و موجب میشود که کشمکش نیروهای مقابل گسترش یابد.» (میرصادقی، ۲۹۵،۱۳۷۶)
۲- کشمکش(Conflic): «مقابلهی دو نیرو یا دو شخصیت است که بنیاد حوادث را میریزد. (همان، ۷۳-۷۲)
کشمکش به چهار نوع کلی تقسیم میشود که ممکن است در یک داستان، هر چهار نوع آن یا یکی از آنها وجود داشته باشد:
نقد ساختارگرایانۀ فیلمنامه های علی حاتمی