به نظر ساویر، کارآفرینی را نه تنها بطور مستقل و فردی بلکه در تمام سازمانهایی که در آنها تصمیم گیریهای متهورانه اتخاذ میگردد و بر ترکیب و تخصیص منابع در شرایط بی ثبات تأثیر میگذارد، میتوان یافت.
هاربینسون و مایرز، کارآفرینی را در داخل سازمان، به عنوان «اساس مدیریت» می دانند و معتقدند که کارآفرین کسی است که نمی توان او را از سازمانش جدا کرد زیرا وی با آن درآمیخته است.
لیبنشتاین، کسی را کارآفرین میداند که با اجتناب از بیکفایتیهایی که دیگران (یا سازمان) دارند، به کامیابی دست مییابد؛ مانند معلمی که علیرغم بی توجهی های مدیر برای فراهم کردن وسایل کمک آموزشی و ایجاد محیط جذاب برای یادگیری دانش آموزان به بهانه کمبود بودجه خود به دنبال ساخت لوازمی ساده با بهره گرفتن از وسایل اولیه یا حتی مواد بازیافتی است.
پینکات معتقد است کارآفرین می تواند یک فرد خلاق یا نوآور باشد، اما او فرد آرمانگرایی است که چگونگی تبدیل یک فکر به واقعیتی سود آور را متصور می سازد.
از نظر فرای کارآفرین فردی است که در وهله اول مسئول جمع آوری منابع لازم برای یک فعالیت است. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۱)
۲-۲-۳- کارآفرینی از دیدگاه جامعه شناسان و محققین علوم رفتاری
طرفداران نظریه های اجتماعی و جامعه شناختی، می کوشند تا برای تبیین پدیده ی کارآفرینی از مدل های جامعه شناسانه استفاده کنند. در این نظریه «محیط» نقش مهمی در شکل گیری رفتار کارآفرینانه دارد.
«ماکس وبر» جامعه شناس آلمانی، نخستین فردی است که در این زمینه ی علمی به کارآفرینی توجه کرده است، در تعریف وبر، کارآفرینی، فرایندی اجتماعی است که در آن کارآفرین با پشتکار و اشتیاق در کار، خویشتنِ خویش را پیدا می کند و از بند عادت ها و سنت های مرسوم آزاد می شود. او بر این باور است که فرهنگ کارآفرینی در سطح تعاملی انسان با یکدیگر شکل می گیرد و شخصیت، ارزش، نگرش و باورهای فرد نسبت به کارآفرینی، تحت تأثیر تعامل وی با افراد دیگر جامعه شکل گرفته و تکامل پیدا
می کند. بنابراین، بر اساس نظر وبر، جامعه، باورها و ارزش های آن، نقش مهمی در ایجاد کارآفرینی دارند و همچنین کارآفرینان نیز نقش بسیار مؤثری در ایجاد تحولات ارزشمند و نجات جامعه از بند عادت ها و سنت های بی بنیاد و بی فایده، اما مرسوم ایفا می کند. کارآفرینان در اجتماع سبب پویایی و افزایش بهره وری شده و در سطح اجتماع ارزش کار را افزایش می دهند و روحیه ی تلاش را در بدنه ی جامعه بالا
می برند. کارآفرینان موجب تشویق، جامعه به کارهای خلاق و کارآفرینانه می شوند و همین امر سبب رشد و بالندگی در اجتماع می شود.(سعیدی کیا، ۱۳۸۹)
از اوایل دهه ۱۹۶۰ نیز جامعه شناسان به دسته دیگری از متغیرهای جمعیت شناسی پرداختند که از آنها با رویکرد رفتاری یاد می شود. در این دیدگاه، کارآفرینی فرایندی است که فرد تمام فعالیتهای کارآفرینانه را برنامه ریزی، اجرا و کنترل کند. طرفداران این دیدگاه بر این باورند که بروز برخی عوامل محیطی و تأثیر آن بر فرد، نقش بسیار تعیین کننده ای در تصمیم فرد به کارآفرین شدن دارد.
در چارچوب نظریه های رفتاری به کارآفرینی همانند یک رفتار نگریسته می شود، نه این که چه کسی کارآفرین است. همان گونه که گارتنر بیان می دارد، طرفداران نظریه ی رفتاری معتقدند که ویژگی های شخصیِ کارآفرین، بسیار کم اهمیت تر از رفتار کارآفرینانه است. این نظریه، فرایند کارآفرینی را فرایند پیچیده ای دانسته که توانمندانه تحت تأثیر محیط و زمینه است. (ایمنی قشلاق، ۱۳۸۸)
در این رویکرد، ضمن توجه به فعالیتهای یک کارآفرین، دلایل و چگونگی تشکیل یک فعالیت کارآفرینانه نیز مورد بررسی قرار گرفت. این دیدگاه علاوه بر ویژگیهای شخصیتی که در رویکرد ویژگیهای شخصیتی مورد تاکید بود، به عوامل محیطی و ویژگی های رفتاری فرد شامل تجارب، سوابق شخصی و فردی وی نظیر، سن، خانواده، دوره کودکی، تحصیلات، عوامل تجربی مانند پذیرش الگوی نقش، نارضایتی شغلی، اخراج از کار و… توجه شده است. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۳)
۲-۲-۳-۱- ویژگی های جمعیت شناختی کارآفرینان
تجربه کاری، نارضایتی از شغل قبلی، الگوی نقش، شرایط کودکی، تحصیلات، جنسیت، سن و جایگاه اجتماعی از جمله مشخصات جمعیت شناختی کارآفرینان می باشند که توضیح مختصری از مهمترین آنها
در پی می آید.
۲-۲-۳-۱-۱- جنسیت: یکی از موضوعاتی که بیش ترین مباحث را پیرامون خود، بر انگیخته مطالعه مقایسه عملکرد زنان و مردان است. مدارک به دست آمده نشان می دهد که بین مرد وزن هیچ تفاوت مهمی وجود ندارد که بر عملکرد آنان اثر گذارد. با توجه به تغییرات ۲۰ ساله گذشته وافزایش مشارکت زنان در کار و با توجه به بررسی مجدد نقش هایی که زن ها و یا مردها در صحنه کار ایفا می کنند، باید فرض را بر این گذاشت که از نظر بازدهی شغلی، بین زن و مرد هیچ تفاوت فاحشی وجود ندارد. (رابینز، ترجمه پارسائیان و اعرابی، ۱۳۷۶)
۲-۲-۳-۱-۲- تحصیلات: یکی از موضوعات مورد توجه محققان، این بوده است که آیا کارآفرینان، کارآفرین متولد می شوند یا اینکه از طریق آموزش، کارآفرین می شوند. در عصر اطلاعات، به دلیل رشد بالای فناوری و رقابت شدید، آموزش اهمیت خاصی پیدا کرده است. درگذشته، افسانه ای شایع بود که
بر طبق آن کارآفرینان ویژگی هایی ذاتی دارند که عبارتند از: ابتکار، روحیه تهاجمی، تحرک، تمایل در به کارگیری ریسک، توان تحلیل و مهارت در روابط انسانی. بنابراین، فرض اساسی این بود که کار آفرینان از طریق آموزش، پرورش نمی یابند. اما امروز واقعیتی جدید جایگزین این افسانه قدیمی شده و به کارآفرینی به عنوان رشته ای علمی توجه شده است. (احمدپور داریانی و مقیمی، ۱۳۸۵)
وسپر معتقد است کارآفرینانی که احتمال شکستشان بیشتر است؛ کسانی هستند که تجربه دارند اما تحصیلات ندارند. گروه دیگری احتمال شکستشان حتی بیشتر از گروه اول است، کسانی اند که آموزش دیده اند ولی تجربه ندارند. بر عکس، کارآفرینانی که هم تجربه دارند وهم آموزش دیده اند پرسودترین فعالیت ها را هدایت می کنند. (اکبری، ۱۳۸۵)
۲-۲-۳-۱-۳- سن: اساساً نمی توان سن مطلوبی را برای آغاز فعالیت های کار آفرینانه معین کرد. مطالعات فرای نشان می دهد که کارآفرینان بین سنین ۲۰ تا ۵۰ سالگی و ۶۵% آنان بین سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی فعالیت خود را آغاز می کنند. (اکبری،۱۳۸۵) ساسبائر (۱۹۷۲) معتقد است که برای افراد کم تر از ۲۵ سال، مسأله تحصیلات و خدمت نظام وظیفه از عواملی هستند که از تعداد کارآفرینان می کاهند و پس از ۶۰ سالگی نیز به علت محدودیت های انرژی و فیزیکی، از تعدادی کارآفرینان کاسته می شود. از دیدگاه فرای، بهترین زمان برای کارآفرینی شاید اواخر ۲۰ سالگی تا اوایل چهل سالگی باشد. (احمدپور داریانی،۱۳۸۱)
۲-۲-۳-۱-۴- تجربه کاری: تعدادی از محققان نشان داده اند که کارآفرینان در صنعتی که کار خود را آغاز می کنند، دارای تجربه قبلی هستند و تجربه کاری قبلی آن ها در مسیر خاصی از فعالیت اقتصادی، رابطه مثبت و مستقیمی با موفقیت دارد.
می یر و گلد استاین (۱۹۶۱) برآنند که تجارب کاری، بهتر از تحصیلات رسمی، امور بازرگانی را آموزش می دهند. وینراچ (۱۹۸۱) بر این باور است که کارآفرینان در صنعتی که کار خود را آغاز می کنند، دارای تجربه قبلی هستند و تجربه کار قبلی آنان، با موفقیت آنان رابطه مثبت و مستقیم دارد. یافته های کوپر (۱۹۸۲) گویای این است که بیش از ۹۷% شرکت های جدید در زمینه فناوری های بالا، دست کم دارای یک مؤسس هستند که قبلاً در همان صنعت دارای تجربه قبلی بوده است. (احمدپور داریانی،۱۳۸۱)
۲-۲-۴- کارآفرینی از دیدگاه روان شناسان
پس از پر رنگ تر شدن نقش کارآفرینان در توسعه اقتصادی، روان شناسان شخصیتی به بررسی ویژگی های روان شناختی کارآفرینان پرداختند. در نظریه های شخصیتی و روانشناختی ویژگی هایی که در بیشتر کارآفرینان آشکار می شود، مورد توجه قرار گرفته است.
روان شناسان معتقدند کارآفرین کسی است که بوسیله نیروهای شخصی خود به پیش می رود، نیروهایی از قبیل نیاز به کسب کردن یا رسیدن به چیزی، تجربه نمودن، انجام دادن یا شاید فرار از قدرت اختیار دیگران. (احمدپور داریانی،۱۳۸۱)
ادبیات گسترده و چشمگیری در زمینه ی ویژگی های روان شناختی و شخصیتی کارآفرینان وجود دارد.
مهم ترین این ویژگی ها عبارت اند از: انگیزه ی پیشرفت، ریسک پذیری، مرکزکنترل درونی، نیاز به استقلال، اراده قوی و پشتکار، سخت کوشی، پیش قدم بودن در کار، نوگرایی و خلاقیت، اعتماد به نفس و تعهد. (فتحی، ۱۳۷۹)
بر طبق نگرش روان شناختی، ویژگی های شخصیتی مشخص و معینی افراد را مستعد کارآفرینی می نماید. این رویکرد که برخی به آن مکتب انسانی کارآفرینی نیز می گویند، کارآفرینان را افرادی ویژه و با خصوصیات شخصیتی خاص می داند و در صدد احصای این ویژگی ها و خصوصیات است. (سیلگی و والاس، ۱۹۸۷)
بر اساس این رویکرد، فرهنگ کارآفرینی در سطح خرد در قالب ویژگی های شخصیتی یک فرد کارآفرین متبلور می شود؛ هر چند بر سر ذاتی یا اکتسابی بودن ویژگی های کارآفرینی در بین صاحب نظران، اختلاف نظر وجود دارد. (فتحی، ۱۳۷۹)
۲-۲-۴-۱- ویژگی های روان شناختی کارآفرینان
شناخت ویژگی ها و سوابق کسانی که شروع به فعالیت های کارآفرینانه می کنند گام مهمی در جهت تشویق کارآفرینان بالقوه و افزایش احتمالی موفقیت آنان است هر چند که تشخیص این امر کار دشواری است و لازم است به این نکته از ژوزف شومپیتر اشاره کنیم که «سختی تشخیص کارآفرینان، به دلیل
بی دقتی در فعالیت های آنان نیست، بلکه به خاطر این است که اولاً اشخاصی که واقعاً درگیر فعالیت های کارآفرینانه می شوند سخت پیدا می شوند، ثانیاً آنان همواره کارآفرین نیستند و ثالثاً هیچ یک فقط کارآفرین نیستند.» (احمدپور داریانی، ۱۳۸۱)
در اواسط قرن بیستم، روان شناسان، توجه خود را به تجزیه و تحلیل و خصوصیات افراد متمرکز کردند تا پاسخ این سوال را به دست آورند کدام ویژگی های فردی کارآفرین است که او را از غیر کارآفرین متمایز می سازد؟ از تحقیقات این گروه در حکم رویکرد ویژگی های شخصیتی یاد می کنند اما علیرغم این تلاشها تاکنون الگوی قابل استنادی برای تشخیص کارآفرینان موفق وجود ندارد.
با توجه به آنچه حسن مرادی و پرداختچی و شفیع زاده مطرح ساخته اند، صاحب نظرانی همچون
مک کله لند، آنکیسون- رونر، لایلز- بروکهاوس، باومن، سکستون، اسکایر، جاکوبوویتز و وایلدر، شومپیتر، پیکل، کیبی، بروکهاس و تیمونز، مواردی مانند تمایل به خلاقیت و نوآوری، انگیزه توفیق طلبی، خوش بینی، اعتماد به نفس، استقلال رای، عزم و اراده (مرکز کنترل درونی)، اشتیاق به کارهای بزرگ، رفتار هدایتگرانه، مردم داری، پشتکار، انتقاد پذیری، سخت کوشی، پیشگامی، انعطاف پذیری، کاردانی و تدبیر، تغییرپذیری، دوراندیشی، قدرت درک، خطرپذیری و تحمل ابهام را مهم ترین ویژگی های کارآفرینان دانسته اند.
در این پژوهش پس از بررسی جامع پیشینه مطالعات کارآفرینی از دیدگاه های مختلف، ویژگی های زیر به عنوان مؤلفه های شخصیت کارآفرین انتخاب شدند:
۲-۲-۴-۱-۱- گرایش به خلاقیت: درونمایه کارآفرینی، خلاقیت است. خود خلاقیت مبتنی بر اراده آدمی است. در حقیقت خلاقیت حق انتخاب و قدرت تصمیم گیری برای انتخاب است. (بهرنگی و طباطبایی، ۱۳۸۹)
آیزنگ[۲۵] (۱۹۹۷) بیان می کند، خلاقیت یک توانایی نیست، بلکه بیشتر یک متغیر شخصیتی است.
(Selby & et al, 2005)
به طور معمول خلق یک ایده یا محصول که تازه و مفید باشد به عنوان ویژگی مرکزی خلاقیت پذیرفته شده است. کارول (۱۹۹۳) اشاره می کند که خلاقیت هم شامل سلاست (توانایی خلق ایده ها) و هم ابتکار (پاسخ های جدید و غیر عادی) می باشد. (Furnham & Bachtiar, 2008)
۲-۲-۴-۱-۲- توفیق طلبی (نیاز به موفقیت): نیاز به موفقیت، انگیزه برتری جویی کسب موفقیت در زمینه مجموعه ای از تلاش ها برای پیشرفت یا انجام دادن کار با استانداردهای عالی، برای موفقیت در
موقعیت های رقابتی است. (اورعی یزدانی، ۱۳۷۳)
تئوری نیاز به موفقیت مک کله لند (۱۹۶۱) یکی از کاربردی ترین تئوری ها در زمینه کارآفرینی می باشد. مک کله لند بیان می کند که نیاز به موفقیت عبارت است از میل برای انجام کارهای سخت، سرآمد و برتر بودن، و بهتر عمل کردن نسبت به سایرین به منظور دستیابی به یک احساس پیشرفت شخصی.
مطالعات متعددی تأثیر مثبت نیاز به موفقیت بالا بر روی رفتار کارآفرینانه را مشاهده کرده اند.
(Cools & Broeck, 2008) افرادی که از توفیق طلبی بالایی برخوردار هستند، ترجیح می دهند تا به طور شخصی مسئولیت حل مشکلات، تعیین اهداف و دستیابی به آنها را از طریق تلاش شخصی خود برعهده گیرند. این افراد در کارهای چالش برانگیز کارآیی بیشتری از خود نشان می دهند و در زمینه یافتن راه های جدیدتر و بهتر جهت بهبود عملکردشان خلاق می باشند. (Gurol & Astan, 2006)
۲-۲-۴-۱-۳- برخورداری از مرکز کنترل درونی: این ویژگی را به معنای پذیرش مسئولیت های فردی در قبال عملکرد کاری به جای توجیه موفقیت ها یا شکست ها از طریق عوامل بیرونی تعریف می کنند. (پرداختچی و شفیع زاده، ۱۳۸۵)
این مفهوم در آغاز توسط روتر[۲۶] در سال ۱۹۵۰ گسترش یافت. مرکز کنترل، یک سازه روانشناختی است که اشاره دارد به این که آیا افراد اعتقاد دارند که رفتارها یا تلاش هایشان تحت کنترل خودشان می باشد؟ در واقع مرکز کنترل به ادراک افراد در مورد علت های اساسی وقایع زندگیشان اشاره می کند. (Law & Hung, 2008)
بر طبق نظر روتر مرکز کنترل عبارت است از تمایل شخص به نسبت دادن وقایعی که باعث نتایج خوب یا بد در زندگی اش است هم به سایر نیروها و افراد یا تقدیر و شانس و هم به نتایج مهارت، ویژگی ها و رفتارهای خودش. روتر مشاهده کرد که افراد بر حسب قدرت کنترل زندگیشان، متفاوت می باشند و او این تفاوت ها را به عنوان دو بعد تحلیل کرد: مرکز کنترل درونی و مرکز کنترل بیرونی. افراد با مرکز کنترل درونی موفقیت ها را به اعمال و فعالیت های خودشان نسبت می دهند؛ در حالی که افراد با مرکز کنترل بیرونی نتایج وقایع را به شرایط بیرونی نسبت می دهند و معتقدند که آنها ناگزیر هستند. آنها براین باورند که تقدیر مسیر زندگیشان را تعیین می کند و آنها قادر به مداخله کردن نیستند. (Arslan & Dilmac & Hamarta, 2009)
۲-۲-۴-۱-۴- ریسک پذیری: تمایل به ریسک پذیری عبارت است از پذیرش مخاطره های معتدل که
می توانند از طریق تلاش های شخصی مهار شوند. (احمدپور داریانی، ۱۳۸۰)
مطالعات مختلف نشان داده اند که کارآفرینان عموماً بواسطه داشتن گرایش زیاد به خطرپذیری نسبت به سایرگروه ها شناخته شده اند. (Gurol & Astan, 2006)