پیچیدگی عبارت است از میزان درک و احساس مشتری نسبت به آسان بودن یادگیری و استفاده از یک نوآوری. برای مشتریانی که تجربه قبلی استفاده از رایانه را نداشتهاند، یا آنان که فکر می کنند استفاده از بانکداری الکترونیکی سخت باشد، پذیرش این گونه نوآوریها تقریباَ منفی است(کلودینسکی[۸۳]، ۲۰۰۴). دو ویژگی هزینه و ریسک درک شده نیز در سال ۱۹۹۷به این تئوری اضافه شده اند(لاکت و لیتلر[۸۴]، ۱۹۹۷)
نوآوریهای خدمات تکنولوژی با مقوله های دیگر تفاوت دارند. چرا که پذیرش آنها مستلزم رفتاری متفاوت از آنچه در مورد رویههای عادی مشتریان روی میدهد، میباشد(گاتیگنون و رابرتسون[۸۵]، ۱۹۸۵)، مانند مقوله های مرتبط با بانکداری بدون شعبه و نبود کاغذ در ارائه صورتحساب های الکترونیکی.
نرخ واقعی پذیرش یک نوآوری، برآیندی از نرخهای پذیرش آن نوآوری در مرحله اولیه و مرحله رشد ثانویه آن میباشد. نوآوریهای کم هزینه ممکن است که در ابتدای امر نرخ رشد سریعی را داشته باشند در حالی که نوآوریهایی که ارزش آنها با پذیرش بیشتر از سوی کاربران بیشتر نمایان میگردند(مانند تاثیر شبکه)، در مراحل بعدی سیر تکامل خود از نرخ رشد و پذیرش بالاتری سود ببرند. به هرحال پذیرش نوآوری می تواند تحت تأثیر پدیده های دیگری نیز قرار گیرد. برای مثال، سازگاری یا انطباق تکنولوژی با نیازهای افراد در طی زمان می تواند طبیعت و ماهیت آن نوآوری را تغییر دهد. به علاوه، یک نوآوری جدید می تواند نرخ پذیرش یک نوآوری که در حال حاضر مورد استفاده قرار میگیرد را تحت تأثیر قرار داده و یا حتی منجر به کنار گذاشته شدن تکنولوژیهای قدیمیتر شود.
محققان بسیاری در زمینه کاربرد تئوری انتشار نوآوریها در حوزه سیستمهای اطلاعاتی مطالعه کرده اند؛ از جمله کروم و همکاران[۸۶] و همچنین برادفورد و فلورین[۸۷]. آنها در تحقیقات نشان دادهاند که سه عامل مطابقت و سازگاری فنی، پیچیدگی فنی، و مزیت نسبی(احساس نیاز) متغیرهای پیش بینیکننده پذیرش نوآوری هستند(نمودار۲-۸)
نمودار۲-۸ مدل ساده شده تئوری انتشار نوآوریها (سایتwww.istheories.com،۲۰۱۴)
پس از وی محققان زیادی با بهره گرفتن از این مدل به بسط نظریه در محیطهای تجربی پرداختهاند که به عنوان نمونه به افراد زیر میتوان اشاره نمود: راجو[۸۸] ۱۹۸۰، شیمپ و بیردن۱۹۸۲[۸۹]، پرایس و ریجوی[۹۰] ۱۹۸۳،چیلدرز[۹۱]۱۹۸۳، پرندرگاست[۹۲] ۱۹۹۳، بوش[۹۳] ۱۹۹۵، دابهولکار[۹۴]۱۹۹۶، لاکت و لیتلر[۹۵]۱۹۹۷، دانیل[۹۶] ۱۹۹۹، هاوکرافت و همکاران[۹۷] ۲۰۰۲، لی و همکاران[۹۸] ۲۰۰۳(سایت های istheories،۱۲manage دائره المعارفwikipedia).
۲-۶-۲تئوری اقدام مستدل(TRA)Theory of Reasoned Action
تئوری اقدام مستدل در سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ توسط مارتین فیشبین[۹۹] و آیسک آژن[۱۰۰] ارائه شد. این تئوری شامل سه مؤلفه عمومی ۱- قصد رفتاری[۱۰۱]، ۲- نگرش[۱۰۲]، ۳- هنجار ذهنی[۱۰۳] میباشد. براساس این تئوری قصد رفتاری یک فرد به نگرش فرد نسبت به آن رفتار و هنجارهای ذهنی بستگی دارد. اگر یک فرد قصد انجام رفتاری را داشته باشد، به احتمال زیاد آن فرد، آن رفتار را انجام خواهد داد. به علاوه قصد یک فرد به نوبه خود به دو چیز بستگی دارد: ۱- نگرش فرد نسبت به رفتار و ۲- هنجار ذهنی. قصد رفتاری به طور نسبی میزان قصد فرد برای انجام یک رفتار را نشان میدهد. نگرش شامل باورها درباره نتایج و تبعات انجام یک رفتار و همچنین ارزیابی شخص از آن نتایج میباشد. هنجار ذهنی ترکیبی است از احساس فرد نسبت به انتظار افراد یا گروه های وابسته و همچنین قصد تطبیق با این انتظارات. به بیان دیگر طبق تعریف فیشن و آژن، هنجار ذهنی عبارت است از “احساس یک فرد درباره اینکه اکثر مردمی که برای وی مهم هستند درباره انجام آن رفتار خاص چگونه فکر می کنند” (فیشبین و آژن،۱۹۸۰). به بیان سادهتر رفتار داوطلبانه[۱۰۴] یک فرد، با توجه به نگرش آن فرد نسبت به رفتار و نوع برداشت فرد از نظر و برداشت سایر مردم از انجام آن رفتار، قابل پیش بینی خواهد بود. ترکیب نگرش یک فرد با هنجارهای ذهنی؛ قصد رفتاری آن فرد را شکل میدهد. گالتا و مالهورتا (۱۹۹۹) روابط بین متغیرها در تئوری اقدام مستدل را اینگونه نشان داده اند.(نمودار۲-۹).
نمودار۲-۹ مدل شکلی روابط بین متغیرها در تئوری اقدام مستدل(مالهورتا و گالتا، ۱۹۹۹)
البته از نظر فیشبین و آژن نیز برای پشبینی رفتار، دو متغیر انگیزش و هنجارها از وزن برابری برخوردار نیستند . میلر[۱۰۵](۲۰۰۵) معتقد است که در واقع با توجه به فرد و موقعیت، این عوامل میتوانند تأثیرات بسیار متفاوتی بر قصد رفتاری وی داشته باشند. لذا در فرمول پیش بینیکننده تئوری برای هر یک از این عوامل، وزن درنظر گرفته می شود. به عنوان مثال، اگر فرد مورد نظر از آن دسته افراد باشد که توجه چندانی به نظرات دیگران نمیکند، در این حالت هنجارهای ذهنی وزن کمتری در پیش بینی رفتار وی خواهند داشت.
شپرد[۱۰۶] و همکاران (۱۹۸۸) با کلیات این تئوری موافقند لیکن استثنائاتی را نیز مطرح می کنند. مثلاَ اگر قبل از انجام کاری متوجه شوید که شرایط پزشکی خاصی دارید، این آگاهی ممکن است بر قصد رفتاری شما تأثیر بگذارد. لذا آنها معتقدند که یک قصد رفتاری می تواند انجام کاری داوطلبانه را پیش بینی کند مگر آنکه قبل از انجام آن عمل، قصد فرد تغییر کند و یا مگر آنکه قصد رفتاری مورد نظر با معیارهای رفتاری فرد در وجوهی مانند هدف، زمینه، فرصت زمانی و اختصاصی بودن[۱۰۷] همخوانی نداشته باشد. شپرد و همکاران معتقدند که برای مبانی این تئوری یعنی استفاده از نگرش ها و هنجارهای ذهنی برای پیش بینی قصد رفتاری و استفاده از قصد رفتاری برای پیش بینی انجام یک رفتار، سه نوع شرایط محدودکننده وجود دارد که عبارتند از:
۱- اهداف در برابر رفتار[۱۰۸]: بدین معنی که بین قصد نهایی و هدف فرد (مثلاَ کم کردن ده کیلوگرم از وزن فرد ) و قصد رفتاری فرد (مثلاَ خوردن یک قرص رژیمی ) تمایز وجود دارد.
۲-انتخاب بین چند پیشنهاد[۱۰۹]: به گونه ای که داشتن حق انتخاب می تواند ماهیت فرایند شکل گیری قصد رفتاری فرد و نقش قصد رفتاری در انجام یک رفتار را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.
۳-قصد در برابر برآورد و تخمین[۱۱۰]: بسیار اتفاق میافتد که بین آنچه فرد قصد انجام آن را دارد و آنچه در واقع انتظار داشته، تفاوت بسیار وجود داشته باشد.
شپرد و همکاران (۱۹۸۸) معتقداند که تئوری اقدام مستدل توجه بسیار زیادی را و البته در بسیاری موارد توجه توجیه پذیری را در تحقیقات مربوط رفتار مصرف کننده به خود جلب نموده و نه تنها به نظر میرسد که این مدل، قصد مصرف کننده و رفتار وی را به خوبی پیش بینی می کند بلکه برای تشخیص اینکه کجا و چگونه باید در مورد تغییرات رفتاری مصرف کنندگان تصمیم گیری و هدفگذاری نمود، مبنای نسبتاَ سادهای را در اختیار می گذارد. تئوری اقدام مستدل در زمینه های مختلفی از جمله رژیم غذایی، بهداشتی و پزشکی، تغذیه با فرآورده های ژنتیکی و غیره مورد استفاده و آزمون از سوی محققان قرار گرفته است(هیل [۱۱۱]و همکاران،۲۰۰۳).
آنها ضمن اذعان به این مطلب که حدود نیمی از تحقیقات بعدی که از این مدل استفاده کرده اند به ارزیابی رفتارهایی پرداختهاندکه این مدل از ابتدا برای آنها در نظر گرفته نشده بود و گمان میرفت که مناسب نباشد، لیکن نتایج حاصله از این تحقیقات نیز نشان داد که تئوری اقدام مستدل از توان خوبی برای پیش بینی قصد رفتاری مصرف کنندگان برخوردار است. البته هرگز بدین معنی نیست که نیازی به مطالعات بیشتر برای تکمیل یا توسعه تئوری وجود نداشته باشد بالاخص برای پاسخگویی به حوزه اهداف و حق انتخاب مصرف کنندگان.
البته همانگونه که هیل و همکاران (۲۰۰۰۳) اذعان داشته اند تئوری اقدام مستدل برای تبیین رفتار داوطلبانه مصرفکننندگان ارائه شده و انواع مختلفی از رفتارهای اشخاص مانند رفتارهای خودانگیز[۱۱۲]، تکانشی[۱۱۳]، عادتی[۱۱۴]، رفتارهای ناشی از هوس[۱۱۵] و یا رفتارهای بدون فکر[۱۱۶] را در بر نمیگیرد. این رفتارها به این دلیل در این تئوری مستثنی شده اند که انجام آنها داوطلبانه نبوده و نمیتواند ناشی از تصمیم آگانه[۱۱۷] فرد باشد.
از نظر محققان این مدل نیز محدودیتهایی دارد از جمله اینکه گاهی اوقات بین نگرش و هنجار خلط مبحث صورت گرفته و این دو به جای یکدیگر به کار گرفته شده اند؛ و یا اینکه در این تئوری فرض بر این است که اگر قصد رفتاری فرد برای انجام کاری شکل بگیرد، آن فرد آزاد است بدون وجود هیچ محدودیتی آن رفتار را انجام دهد. در حالی که در عمل، محدودیتهایی نظیر توانایی محدود، زمان، محدودیتهای محیطی یا سازمانی، و عادتهای ناخودآگاه، ممکن است آزادی فرد را برای انجام آن رفتار خاص محدود کنند. به همین خاطر آژن در ادامه تحقیقات خود برای حل مشکل وجود این محدودیتها، تئوری جدیدی به نام تئوری رفتار سنجیده را ارائه نمود که در قسمت بعدی مورد بررسی قرار میگیرد(سایتهای istheories،۱۲manage دائره المعارف wikipedia).
۲-۶-۳تئوری رفتار سنجیده(TPB)Theory of Planned Behavior
آژن در سال ۱۹۸۵ و در ادامه تحقیقات خود و در توسعه مدل تئوری اقدام مستدل طی مقالهای تحت عنوان “از قصد تا رفتار، تئوری رفتار سنجیده” به ارائه این تئوری پرداخت. بدین ترتیب که متغیر پیش بینی کننده دیگری به نام احساس کنترل رفتاری[۱۱۸] را به مدل اولیه تئوری اقدام مستدل اضافه نمود تا برای توضیح مواقعی که افراد قصد انجام رفتاری را دارند، لیکن رفتار واقعی را دلیل عدم اطمینان یا کنترل فرد بر رفتار موردنظر، محقق نمی شود، بتوان از آن استفاده نمود (میلر،۲۰۰۵).
در حوزه روانشناسی، تئوری رفتار سنجیده به عنوان یک تئوری برای تبیین رابطه بین نگرش و رفتار شناخته شده و یکی از مناسبترین تئوریها برای پیش بینی در میان تئوریهای ترغیب[۱۱۹] محسوب میگردد. این مدل برای تبیین روابط بین باورها، نگرشها، قصد رفتاری و رفتار در حوزه های متعددی نظیر تبلیغات، روابط عمومی، عملیات جنگی، امور سلامت و …. مورد استفاده محققان بعدی قرار گرفته است.
همانگونه که قبلاَ نیز اشاره شد بر اساس تئوری اقدام مستدل، افراد اگر رفتار مورد نظر را مثبت ارزیابی کنند (نگرش)، و برداشت آنها از نظر سایرین درباره انجام آن رفتار، مثبت باشد (هنجار ذهنی)، این دو مؤلفه منجر به شکل گیری انگیزه و قصد بالای انجام رفتار در آنها شده و به احتمال زیاد آن رفتار محقق خواهد شد. وجود همبستگی بالا بین نگرش و هنجارهای ذهنی با قصد رفتاری و در نهایت انجام رفتار تحقیقات زیادی مورد تأیید قرار گرفته است.
با این حال؛ برخی تحقیقات وجود رابطه بین قصد رفتاری و رفتار واقعی را مورد تأیید جدی قرار میدهد. چرا که تحقیقات نشان میداد به دلیل محدودیتهای ناشی از شرایط خاص آن موقعیت، قصد رفتاری الزاماًَ و همیشه منجر به رفتار واقعی نمی شود. بالاخص زمانی که کنترل فرد روی رفتار مورد نظرکامل نباشد، صرف قصد انجام آن کار کفایت نمیکند. آژن با ارائه تئوری رفتار سنجیده و با افزودن متغیر احساس کنترل رفتار به تئوری اقدام مستدل، سعی نمود تا در حوزه رفتارهای داوطلبانه، مدلی را برای پیش بینی قصد رفتاری و رفتار واقعی ارائه کند.
باورهای رفتاری[۱۲۰] و نگرش نسبت به رفتار[۱۲۱]: باورهای رفتاری به معنای باور یک فرد نسبت به پیامدهای رفتاری خاص میباشد. این مفهوم مبتنی بر احتمالات ذهنی است از اینکه یک رفتار منجر به نتیجه خاص می شود. نگرش نسبت به رفتار نیز به معنای ارزیابی مثبت با منفی فرد نسبت به انجام رفتاری خاص است. به عبارتی این مفهوم دربرگیرنده میزان ارزیابی مثبت یا منفی از انجام رفتار میباشد. به بیان دیگر مجموعه کامل باورهای رفتاری در دسترس رفتار را به پیامدهای متعدد آن مرتبط می کند.
باورهای هنجاری[۱۲۲] و هنجار های ذهنی[۱۲۳]: باورهای هنجاری؛ احساس یک فرد نسبت به رفتاری خاص که متأثر از قضاوت اطرافیان (والدین، همسر، دوستان، اساتید). هنجارهای ذهنی؛ احساس فرد نسبت به فشار هنجارهای اجتماعی، یا باورهای اطرافیان از اینکه آن فرد باید آن رفتار را انجام دهد یا خیر، میباشد.
باورهای کنترلی[۱۲۴] و احساس کنترل رفتاری[۱۲۵]: احساس کترل رفتار؛ احساس یک فرد درباره آسانی یا سختی انجام رفتاری خاص است. فرض بر این است که احساس کنترل رفتاری مؤثر از مجموع باورهای کنترلی در دسترس میباشد. باورهای کنترلی؛ باورهای یک فرد از وجود عوامل تسهیل کننده یا موانع انجام یک رفتار خاص میباشد.
قصد رفتاری[۱۲۶] و رفتار[۱۲۷]: قصد رفتاری، نشانهای از آمادگی فرد برای انجام رفتاری خاص است. فرض بر این است که پیشایند بی واسطه[۱۲۸] رفتار میباشد. قصد رفتاری مبتنی بر نگرش نسبت به رفتار، هنجارهای ذهنی و احساس کنترل رفتاری است که البته وزن و اهمیت هر یک از این متغیرها در شکل گیری قصد رفتاری با توجه به مخاطب و رفتار مورد نظر متفاوت خواهد بود. رفتار؛ واکنش قابل مشاهده فرد در موقعیتی خاص برای هدفی مشخص است. از نظر آژن رفتار تابعی است از قصد رفتاری و احساس کنترل رفتاری به عنوان متغیر تعدیل کننده بر قصد رفتاری و رفتار تاثیر می گذارد. به عبارتی قصد انجام یک رفتار زمانی منجر به رفتار می شود که حس کنترل رفتاری در فرد قوی باشد.
نفوذ اجتماعی؛ در هر دو تئوری اقدام مستدل و رفتار سنجیده، نفوذ اجتماعی از طریق مفاهیم هنجارهای اجتماعی و باورهای هنجاری مورد تأکید و ارزیابی قرار گرفته است. فکر افراد درباره هنجارهای ذهنی متأثر از درک و احساس آنها از نظر اطرافیان و جامعه در مورد انجام رفتاری خاص میباشد.
مدل تئوری: رفتار انسان با سه نوع ملاحظات و تأملات هدایت میگردد که عبارتند از: باورهای رفتاری[۱۲۹]، باورهای هنجاری[۱۳۰] و باورهای کنترلی[۱۳۱]. به ترتیب، باورهای رفتاری موجب شکل گیری نگرش مثبت یا منفی نسبت به یک رفتار میشوند. باورهای هنجاری منجر به هنجارهای ذهنی میشوند و باورهای کنترلی به نوبه خود باعث به وجود آمدن احساس کنترل رفتاری در فرد میگردند.
بر اساس تئوری رفتار سنجیده، متغیرهای سه گانه: نگرش نسبت به رفتار، هنجارهای ذهنی و احساس کنترل رفتاری منجر به شکل گیری قصد رفتاری میگردند. به طور مشخص فرض بر این است که متغیر احساس کنترل رفتاری، نه تنها به صورت مستقیم بر رفتار واقعی تاثیر می گذارد، بلکه به صورت غیر مستقیم و از طریق شکل گیری قصد رفتاری بر خود رفتار واقعی تأثیر می گذارد.
به عنوان یک قاعده کلی، میتوان گفت هرچه نگرش نسبت به یک رفتار و هنجارهای ذهنی مطلوبتر باشند. هرچه احساس کنترل رفتاری بیشتر باشد، قصد رفتاری فرد برای انجام رفتار مورد نظر قویتر خواهد بود. و بالاخره انتظار این است که هر چه میزان کنترل واقعی بر رفتار بیشتر باشد، افراد در موقعیتهای مربوطه قصد رفتاری خود را به انجام برساند (سایت های istheories،۱۲manage دائره المعارفwikipedia).
نمودار۲-۱۰ روابط بین متغیرها در تئوری رفتار سنجیده(آژن، ۱۹۹۹)
۲-۶-۴مدل پذیرش تکنولوژِی (TAM)Technology Acceptance Model
این تئوری نوع سازگار یافتهای از تئوری اقدام مستدل در حوزه سیستمهای اطلاعاتی[۱۳۲] است که در سال ۱۹۸۹توسط فرد دیویس[۱۳۳] ارائه گردید. این تئوری یکی از تأثیرگذارترین تئوریهایی است که در زمینه تئوری پذیرش و در ادامه مطالعات انجام شده بعد از تئوری اقدام مستدل انجام شده و به عبارتی مدلی برآمده از آن تئوری میباشد (وینکاتش[۱۳۴] و همکاران،۲۰۰۳) . فرد دیویس در این تئوری به جای عوامل معرفی شده در تئوری اقدام مستدل دو عامل احساس سهولت کاربری[۱۳۵] و احساس کاربردی بودن[۱۳۶] را در شکل گیری قصد رفتاری و انتخاب کاربر برای استفاده از یک تکنولوژی جدید مؤثر میداند. این تئوری مدلی است برای تبیین این که کاربران چگونه به این نتیجه میرسند که یک تکنولوژی جدید را پذیرفته و به کار ببندند. بر این اساس، هنگامی که کاربران با یک تکنولوژی جدید مواجه میشوند، یک سری عوامل بر تصمیم آنها در خصوص زمان و چگونگی به کار گیری آن تکنولوژی تأثیر قابل توجهی میگذارند. این دو عامل از نظر دیویس عبارتند از:
۱- احساس کاربردی بودن که به میزان باور یک شخص از کاربردی بودن سیستم و تأثیر آن بر کارایی عملکرد وی مربوط می شود که شامل دو مولفه صرفه جویی در زمان و هزینه استفاده از اینترنت میباشد.
۲- احساس سهولت کاربری که به میزان اطمینان شخص از سهولت استفاده از سیستمی خاص مربوط می شود .
متغیر احساس کاربردی بودن، خود مستقیماٌ از احساس سهولت کاربری متأثر میگردد. مدل ارائه شده در این تئوری و روابط بین متغیرهای آن در نمودار ۲-۱۱ نشان داده شده است .
نمودار۲-۱۱ روابط بین متغیرها در مدل پذیرش تکنولوژی(دیویس، ۱۹۸۹)
البته تحقیقات قبلی تحت تئوری انتشار نوآوریها نقش بسزایی برای عامل سهولت کاربری در تصمیم نهایی کاربران قائل بوده اند. تورناتزکی[۱۳۷] و کلین[۱۳۸] در سال ۱۹۸۲ در مطالعات خود در تحلیل علل پذیرش به این نتیجه رسیدند که سازگاری، مزیت از نوآوریهای تکنولوژی هستند. برخی محققان بعدی مدل پذیرش تکنولوژی را سادهتر کرده و مؤلفه نگرش که در تئوری اقدام مستدل مطرح شده بود، را از میان عوامل مؤثر بر پذیرش حذف کرده اند (وینکاتش و همکاران ، ۲۰۰۳). تلاش های بعدی محققان برای بسط و توسعه مدل پذیرش تکنولوژی عموماً به سه طریق صورت گرفته است:
۱- با معرفی عواملی جدید با بهره گرفتن از مدلهای دیگر
۲- با معرفی عوامل جدید دیگری مربوط به باورهای افراد
۳- با بررسی متغیرهای پیش بینیکننده و تعدیل کننده دو متغیر اصلی احساس کاربردی بودن و احساس سهولت کاربری (ویکسون و تاد[۱۳۹]، ۲۰۰۵).
پس از دیویس محققان بسیاری سعی کردند در مطالعات خود شواهدی تجربی از ارتباط بین متغیرهای کاربردی بودن، سهولت کاربری و پذیرش و استفاده از یک سیستم را نشان دهند و یا در مطالعات خود تأکید زیادی به سنجش اعتبار و روایی پرسشنامه دیویس کرده اند. آدامز و همکاران[۱۴۰] (۱۹۹۲) با تکرار کار دیویس سعی کردند اعتبار و روایی ابزار و معیارهای ارزیابی ارائه شده توسط وی را نشان دهند. آنها همچنین مدل دیویس را در محیطهای مختلف و با دو نمونه متفاوت مورد آزمون قرار دادند تا انسجام درونی[۱۴۱] و اعتبار تکرار پذیری[۱۴۲] دو معیار اندازه گیری را نشان دهند.
هندریکسون و همکاران[۱۴۳] (۱۹۹۳) دریافتند که پرسشنامه دیویس اعتبار بالایی داشته و از اعتبار آزمون پس آزمون[۱۴۴] خوبی نیز برخوردار است. ساجنا[۱۴۵] (۱۹۹۴) دریافت که پرسشنامه دیویس از روایی لازم برای پیش بینی قصد استفاده[۱۴۶]، کاربرد خود گزارشگیری[۱۴۷]، و نگرش نسبت به استفاده[۱۴۸]، برخوردار میباشد. نتایج این تحقیق ضمن تأیید روایی پرسشنامه دیویس، استفاده از آن را برای گروه های مختلف کاربران و نرمافزار دیگر مورد حمایت قرار داد.
سیگار و گراور[۱۴۹] (۱۹۹۳) کار آدامز و همکاران را مورد آزمون مجدد قرار دادند. آنها با انتقاد از مدل ارزیابی دیویس، مدل جدیدی را برای تبیین رفتار کاربران ارائه کردند که شامل سه متغیر سهولت کاربری، کاربردی بودن و کارایی داشتن بود.
مارک کیل و همکاران[۱۵۰] (۱۹۹۵) مدل دیویس را توسعه داده و با ارائه شبکه ۲×۲ که هر ربع آن نشانگر ترکیبی متفاوت از دو مؤلفه سهولت کاربری و کاربردی بودن را تشکیل میداد به تبیین مدل پرداختند. در زمینه استفاده از نرمافزار، آنها میتوان ترکیب بهینه و متفاوتی، حتی برای معرفی یک نرمافزار جدید ارائه نمود.
کلودینسکی (۲۰۰۴) به موارد زیادی از تحقیقات انجام شده اشاره می کند که تحقیقات تجربی مربوط به تئوری انتشار نوآوریهای تکنولوژیکی، با وارد کردن عوامل مربوط به تفاوتهای فردی، مدل پذیرش تکنولوژی را بسط داده اند (مانند تحقیقات گاتیگر[۱۵۱]،۱۹۹۲؛ گیفن و استراب[۱۵۲] ،۱۹۹۷؛ تیلور و تاد[۱۵۳]،۱۹۹۵؛ میک و فورنیر[۱۵۴]،۱۹۹۸؛ جایاواردهنا و فولی،۲۰۰۰؛ کاراجالوتو و همکاران ،۲۰۰۲). برخی دیگر از محققان مانند (کاراهانا و همکاران،۱۹۹۹؛ جایاواردهنا و فولی[۱۵۵]،۲۰۰۰؛ کاراجالوتو و همکاران[۱۵۶]،۲۰۰۲؛ وینکاتش و موریس[۱۵۷]،۲۰۰۰)؛ همچنین مؤلفه نگرش را همانگونه که در تئوری اقدم مستدل نیز مطرح گردیده بود وارد مدل پذیرش تکنولوژی نموده اند.
بررسیهای جمعیت شناختی[۱۵۸] در تحقیقات مربوط به پذیرش تکنولوژی، نتایج متفاوت و مختلفی را در ارتباط با پذیرش، نشان میدهد. البته این تفاوتها تا حدودی به نوع رویکرد و مدل تحقیق بستگی دارد. جنسیت کاربران به عنوان یک عامل مؤثر بر پذیرش تکنولوژی مشاهده نشده است (تیلور و تاد ،۱۹۹۵؛گیفن و استراب ،۱۹۹۷). اما به نظر میرسد مردان و زنان نرخ پذیرش متفاوتی در زمینه تکنولوژیهای رایانهای خاص داشته باشند به گونه ای که مردان در این موارد نرخ پذیرش بیشتری داشته اند (گیفن و استراب ،۱۹۹۷). نتایج مربوط به جنسیت ممکن است با وضعیت تأهل درآمیخته شود. به عنوان مثال در مورد حسابهای بانکی، زوج ها ممکن است ترکیبی از مسائل مربوط به وضعیت تأهل و جنسیت باشد، به گونه ای که زوجهای متأهل در مقایسه با مردان یا زنان مجرد، تمایل بیشتری دارند. برخی تحقیقات نیز وجود رابطه بین سن افراد و پذیرش تکنولوژیها را تأیید نموده و نشان دادهاند که جوانترها تمایل بیشتری به پذیرش دارند (زیتامل و گیلی[۱۵۹]،۱۹۸۷؛ تروچیا و جاندا[۱۶۰] ، ۲۰۰۰؛ کاراجالوتو و همکاران ،۲۰۰۲؛ لی و همکاران ،۲۰۰۲).
نکته دیگر اینکه تقریبا در هیچ یک از تحقیقات مربوط به پذیرش تکنولوژی به متغیری به نام نژاد نپرداختهاند. لی و همکاران (۲۰۰۲) متوجه شدند که در مورد پرداخت مستقیم صورتحسابها، گروه های جمعیتی اقلیت جامعه، کمتر به پذیرش تکنولوژی علاقه نشان می دهند. همچنین مشاهده شده که اغلب افزایش درآمد و تحصیلات، با نرخ پذیرش نوآوری رابطه مستقیم و مثبت دارد (دانل لی[۱۶۱]،۱۹۷۰؛ اوهل و همکاران[۱۶۲]،۱۹۷۰ ؛ لابای و کین نیر[۱۶۳]، ۱۹۸۱؛ کنیکل و کواست[۱۶۴]،۱۹۹۷؛ دانیل[۱۶۵]، ۱۹۹۹؛ لی و لی[۱۶۶]،۲۰۰۰؛ جایاواردهنا و فولی ، ۲۰۰۰؛ لی و همکاران ،۲۰۰۲؛ کارجالوتو و همکاران ، ۲۰۰۲؛ ماتیلا[۱۶۷] ،۲۰۰۳) .
البته انتقاداتی نیز بر تئوری مدل پذیرش تکنولوژی دیویس وارد شده که شامل عدم بطلان پذیری تئوری، ارزش ابتکاری مشکوک و نا چیز[۱۶۸]، و قدرت محدود توضیح دهندگی و پیش بینی کنندگی[۱۶۹] تئوری از آن جملهاند.
مدل پذیرش تکنولوژی نیز همانند تئوری اقدام مستدل این فرض را به همراه دارد که قصد رفتاری فرد زمانی شکل میگیرد که بدون محدودیت بتواند آن را انجام دهد. لیکن همانگونه که اشاره شد در عمل محدودیتهایی نظیر توانایی محدود؛ زمان، محدودیتهای محیطی و سازمانی و عادتهای ناخودآگاه همگی ممکن است محدودیتهایی برای عمل آزادانه و داوطلبانه فرد ایجاد نمایند.
دیویس و وینکاتش (۲۰۰۰) مدل اولیه تئوری TAMرا بسط دادند تا متغیرهای احساس کاربردی بودن و قصد استفاده را در قالب مفاهیم تأثیرات اجتماعی و فرآیندهای ابزاری شناخت، تبیین و توصیف کنند. مدل بسط یافته که به آن مدل TAM2 گفته می شود (نمودار ۲-۱۲) در محیطها و گروه های داوطلبانه و اجباری مورد آزمون قرار گرفت. نتیجه این بود که تکنولوژی هایی که به اجبار به کار گرفته میشوند، اثر بخشی کمتری نسبت به آنهایی دارند که کمتر تحت تاثیر نفوذ اجتماعی پذیرفته میشوند.
نمودار۲-۱۲ روابط بین متغیرها در مدل TAM2(دیویس و وینکاتش، ۲۰۰۰)
دانلود پایان نامه شناسایی عوامل مؤثر بر پذیرش بانکداری اینترنتی توسط مشتریان و ...