خطرات فراسرزمینی
دشمنان قلمروها/اتحادیههای ژئوپلیتیکی
محیطهای حقیقی
محیطهای زمینی، فیزیکی
سیستمهای اطلاعات جغرافیایی (GIS)
نقشهها و کارتوگرافی
جهانی، دایمی، فوری و غیر مادی (GPII)
متمرکز، ناپیوسته، وقتگیر و مادی
ماخذ: زین العابدین، ۱۳۸۹
۲-۱– ۳–۱- اهمیت ژئوپلیتیک انتقادی
در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ برخی افراد با قدری اطمینان پیش بینی کرده باشند که گرچه جغرافیای سیاسی احتمالاً چشم انداز درخشانی دارد، اما برای ژئوپلیتیک نمیتوانایندهای تصور کرد. اما مشاهده شد که ژئوپلیتیک درپی ظهور رویکردی نوین به نام ژئوپلیتیک انتقادی مجدداً رواج یافت ( ریچارد مویر ؛ ۱۳۷۹ : ۳۸۶ ).
با توجه بهاینکه ژئوپلیتیک در نیمه قرن بیستم موضوعی بحث بر انگیز و مملو از پیامدهای مختلف بود، مقاله کارل وتیفوگل از رهبران کمونیست آلمان تحت عنوان « رویش ناگهانی قارچ پس از باران در فصل تابستان » در سال ۱۹۲۹ اولین بررسی منتقدانهای بود که در خصوص ژئوپلیتیک صورت گرفت و در سراسر قرن بیستم مخالفتهای فکری زیادی را به دنبال داشت به گونهای که باعث شکل گیری چار چوبی تحت عنوان آنتی ( ضد ) ژئوپلیتیک گردید ( Gearoid Otuathall , 1996 : 141 ).
تعریف مفهوم انتقادی هنوز سؤال بر انگیز است. میتوان گفت که در تاریخ ژئوپلیتیک، برخی اندیشمندان به طور هم زمان، هم از ژئوپلیتیک انتقاد کرده اند و هم از دانشمندان ژئوپلیتیک بوده اند،این افراد کسانی بودند که سیاست اندیشمندانه خود را بر ضد ژئوپلیتیک تعریف کرده و با وجوداین در چار چوب زیر بنایی مفاهیم ژئوپلیتیک کار میکردند ( مویر ؛ ۱۳۷۹ : ۳۸۷ ).
پرداختن به ژئوپلیتیک انتقادی به دلایل ذیل مورد اهمیت است :
۱ –هریک از بررسیهای انتقادی، دریچهای را به سمت ساختار ژئوپلیتیک بعنوان یک روش عمل گرای سیاسی و تئوریکی باز میکند.
۲ – مباحث مربوط به ژئوپلیتیک انتقادی، تفاسیری هستند که به موجب آن ژئوپلیتیک را به عنوان یک موضوع ذهنی معرفی مینمایند و بخشی از مباحث را به طبیعت و رابطه آن با دولت و جامعه اختصاص میدهند. تفاسیر ژئوپلیتیک انتقادی در زمینه پرداختن به واقعیتها در ژئوپلیتیک بسیار حائز اهمیت –میباشند. اینتفاسیرفرصتهای مهمیرا در جهت چگونگی شناخت ژئوپلیتیک از نظر شکل و یا چگونگی تحلیل چارچوب آن مطرح میکنند.
۳- در بررسی انتقادی، موضوعات از قالب خطوط شبکه قدرت دانایی فراتر نمیرود، هر چند که تفاسیر انتقادی دراین زمینه میتوانند جغرافیا وسیاست را در قالبهای جدید قدرت وجغرافیا شکل دهند.
با در نظر گرفتن رهیافتهای انتقادی به ژئوپلیتیک دراین مقاله به دیدگاههای ارائه شده توسط کارل وتیفوگل،ایولا گست، ریچارد اشلی و سیمون دالبی پرداخته خواهد شد. هر چند که ریشههای عقلانی ژئوپلیتیک انتقادی در تحلیل سیستم جهانی ( والرشتاین ۱۹۸۷ ) و دیدگاههای گرامشی ( ۱۹۷۱ ) دیده میشود که مفاهیم کلیدی آن توسط اگنیو ۱۹۸۷ بسط یافت و بعدها توسط اگنیووکوربوریج ۱۹۸۹ تکمیل شد ( احمدی پور وبدیعی، ۱۳۸۱ : ۴ ).
در واقع ژئوپلیتیک انتقادی، به بر هم زدن بنیانهایایدئولوژی تثبیت شده میپردازند و از یک سو از تفاوت میان ارزشها و اهداف رسمیجامعه و از سوی دیگر از واقعیت شیوههایی که نهادها عملاً رفتار میکنند، پرده بر میدارد. در نتیجه جامعه ناچار است تا بااین کاستیها روبرو و آگاهی نقادانهای را بپروراند که میتواند نیروهای مهمیبرای تغییر و تحول باشد ( مویر ؛ ۱۳۷۹ : ۳۹۱ ).
نظریه پرداز آلمانی و از رهبران کمونیستاین کشور « کارل وتیفوگل » ژئوپلیتیک را به عنوان نمادی ازایدئولوژی طبقه متوسط جامعه میداند و نظریه انتقادی خود را تحت عنوان «ژئوپلیتیک، ماتریالیسم جغرافیایی و مارکسیسم» با حملهای که نه تنها به استفاده سیاسی از اسطوره جغرافیایی نازیسم بلکه به پیشنهاد G raf و Horrabin عنوان کرده بودند مارکس به پاسخ به طبیعت به اندازه کافی توجه نکرده است در سال ۱۹۲۹ مطرح نمود. هدف اصلی او دراین مقاله نشان دادن موضوع بود که نظریات پراکنده و بررسیهای متقن و محکم مارکس و انگلس، به اتفاق تشکیل یک مفهوم کامل و مرتبط را میدهد که مبنایی است برای یک تئوری دیالکتیک جامع از طبیعت و رابطه آن با توسعه تاریخی ساختار اجتماعی (Otuathail ; 1996 : 145 – ۱۴۶ ).
به اعتقاد وی، ژئوپلیتیک بیانگر متممایدئولوژیکی اصلی وبنیادی بر تجریه دمکراتیک بورژوازی است.
با ارزیابی نظریات او در جهت تئوریزه کردن ژئوپلیتیک انتقادی در مییابیم که :
۱- باید در نظر داشت که حرکت روشنفکران کمونیست در آن دوره با واقعیتهایی نظیر رشد فلسفه مارکسیسم مواجه شد. واقعیت برجستهای که در مورد نظریه وتیفوگل میتوان ابراز داشت کهاین نظریه براساس تفکر مارکسیسم بود نه یک نظریهای که بتواند مشکلات مربوط به کارکرد واقعی ژئوپلیتیک را در آلمان بیان نماید.
۲- تحلیل وی یک مقوله آنتی ژئوپلیتیکی نیست. او قصد ندارد که از امکان یک ژئوپلیتیک سنتی جدا شود بلکه قصد دارد نوع متفاوتی از ژئوپلیتیک را ارائه نماید.
۲-۱-۴ -ژئوپلیتیک جنگ سرد
ویژگیهای جغرافیایی جنگ سرد را باید در بروز جنگ میان کشورها دانست و بطور کلی روابط میان کشورها عامل مهمیدراین مورد است مسایل جغرافیایی بود که جنگ سرد را میان آمریکا و شوروی سابق به وجود آوردو آن را در سراسر جهان گسترش داد. از میان عواملی که موجب پیدایش جنگ سرد شد میتوان اوضاع خاص ژئوپلیتیک جهان را به خصوص پس از جنگ جهانی دوم مهم دانست (رک. بجورنلوند، ۱۳۸۵، به نقل از زین العابدین عموقین، ۱۳۸۹). پس از جنگ جهانی دوم قاره ی اوراسیا و آفریقا بطور کلی ویران شده بودند. کشور غالب در جنگ بریتانیا از لحاظ اقتصادی و نظامیبسیار تضعیف شده بود. اما دراین میان ایالات متحد آمریکا بدلیل دوری از صحنه ی نبرد هم در جنگ جهانی اول و هم در جنگ جهانی دوم قدرتمند شده بود چون شوروی سابق در طول تاریخ دوبار حمله به خاکش را از سوی غرب تجربه کرده بود، رئیس جمهور وقت آن کشور پس از پایان جنگ جهانی دوم اروپای شرقی را به طور کل حوزه ی امنیتی خود قلمداد کرد و در صدد انضمام کشورهای همسایه به خاک خود بود. عامل دیگر، اوضاع خاص ژئوپلیتیک آمریکا بود که رئیس جمهور بی تجربه (ترومن[۴]) از بمب اتمیبر علیه ژاپن استفاده کرده بود. از طرف دیگر، در کنگره ی آمریکا در رابطه با روابط آمریکا و شوروی دو نظریه وجود داشت: اولی مربوط به استراتژی دیپلماسی والتر لیپمن[۵] بود که میخواست شوروی و آمریکا روابط حسنه ای داشته باشند. از طرف دیگر، استراتژی مخالف آن از سوی کاردار آمریکا در مسکو به نام جرج کنان بود که طولانیترین متن تلگرافی را در سال ۱۹۴۶ در رابطه با شوروی (سابق) به آمریکا مخابره کرد: «شوروی، کشوری است با جغرافیای برتر و تاریخ ممتاز که بر اساس استراتژی گسترش سرزمینی به پیش میرود. مهار آن برای ایالات متحد آمریکا شاید ممکن نباشد… ». البته، تلاشهای وینیستون چرچیل[۶] نخست وزیر وقت بریتانیا را در این رابطه نباید نادیده گرفت. او با بزرگنمایی پرده ی آهنین[۷] جوزف استالین[۸]، هدفش این بود که ایالات متحد آمریکا و شوروی روابط حسنه ای با یکدیگر نداشته باشند؛ زیرا، او از این که هم شوروی و هم آمریکا هر دو با سیستم جمهوری اداره میشدند و با سیستم پادشاهی بریتانیا هماهنگی نداشتند نگران بود. بنابراین، چرچیل، از استراتژی جرج کنان که در رابطه با عدم روابط آمریکا با شوروی (سابق) بود حمایت میکرد. در نتیجه، این استراتژی، در آمریکا پیروز شد. آغاز این تیرگی روابط آمریکا و شوروی را لیپمن تحت عنوان جنگ سرد مطرح ساخت. تاریخ پیدایش مفهوم جنگ سرد با وقایعی چون ادامه ی اشغال آذربایجان ایران (ثقفی عامری، ۱۳۷۳، ۱۱۱) توسط شوروی (سابق)، ماجرای منازعه ی ترکیه با شوروی بر سر تنگه ی داردانل[۹] و ماجرای یونان گره خورده است. در این رابطه، اولین سخنرانی ترومن (رئیس جمهور وقت آمریکا) را میتوان عامل اصلی شکل گیری جنگ سرد دانست. او چنین صحبت کرد:
«اکنون دنیا به دو ملت تقسیم شده است. ملتی که آزاد شده و با سیستم سرمایه داری زندگی میکند و دوم ملتی که به اسارت در آمده اند» منظور او از این سخن اشاره به جهان سرمایه داری و جهان کمونیسم بود.
از جمله استراتژیهایی که در دوران جنگ سرد میتوان از آنها یاد کرد، استراتژی محصورسازی (مهار روسیه) جرج کنان بود که در فصلنامه ی سیاست خارجی آمریکا تحت عنوان منافع رفتاری شوروی که کنان خود را به نام Mr. X معرفی کرده بود، منتشر شد. او در این مقاله، استراتژی محصورسازی را به طور کامل توضیح داده بود.
۲-۱-۵- ژئوپلیتیک نظم جهانی
نظام نوین جهانی[۱۰] برای نخستین بار توسط جرج بوش[۱۱] رییس جمهوری آمریکا در جریان جنگ خلیج فارس در ۱۹۹۰ اعلام شد. او در سال ۱۹۹۱ به دنبال مذاکرات خود در هلسینکی[۱۲] با گورباچف[۱۳] رهبری شوروی (سابق) و نیز هماهنگی با مارگارت تاچر[۱۴] نخست وزیر انگلیس، رهبران اروپا، سازمان ملل متحد، کشورهای عربی به ویژه خلیج فارس و سایر هم پیمانا خود، نظریه ی نظام نوین جهانی خود را اعلام نمود (حافظ نیا، ۱۳۸۵، ۵۳). این نظام در ارتباط با آینده ی مناسبات جدید جهانی است و در واقع بیانگر دیدگاههای آمریکا در آغاز هزاره ی جدید میباشد. آمریکا در نظر دارد با نظام نوین جهانی سلطه ی بلامنازع خویش را به عنوان برترین قدرت جهانی تثبیت کند. اما سلطه ی آمریکا بر جهان، بدون سلطه ی آن بر خلیج فارس امکان پذیر نبود. به همین جهت، نظام نوین جهانی در واقع طرحی نو برای سلطه ای نو بر مناطق مهم ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک جهان توسط آمریکا بود. نظریه پردازان و استراتژیستهای آمریکایی به خوبی دریافته بودند که رهبری یگانه ی آمریکا بر جهان و تبعیت اروپا از آمریکا، بدون تسلط این کشور بر منطقه ی خلیج فارس اماکن پذیر نخواهد بود. در نتیجه، آمریکا با حضور در منطقه و اشغال افغانستان و به دنبال آن با اشغال عراق به این استراتژی جامعه ی عمل پوشانید. البته، این تنها بوش نبود که در نظریه ی خود به اهمیت ژئوپلیتیکی خلیج فارس توجه داشته است؛ پس از پایان جنگ سرد اکثر دیدگاههای ژئوپلیتیکی با محوریت حوزه ی خلیج فارس مطرح شده اند که به دو نمونه ی آن در ذیل خواهیم پرداخت:
۲-۱-۶-چشم انداز تئوریهای ژئوپلیتیک
از آنجا که وضعیت جهان دائم در حال تغییر است، هر روز میتوان نظریههای ژئوپلیتیک جدیدتری را در مورد نظامهای جهانی طرح کرد که هر یک از آنها بررسی متفاوتی از موضوعات منطقه ای ارائه میکند. برداشت مشهور فوکویاما در مورد «پایان تاریخ» تاکنون رنگ باخته است. به عکس نظریه یهانتینگتون در مورد «برخورد تمدنها» اگر چه کمتر از نظریههای دیگر متقاعد کننده است؛ اما، هنوز در مواردی پابرجاست. در واقع این نظریه منحصراً بر ملاحظات روبنایی استوار شده و علت معلول را در جای یکدیگر به کار میگیرد: اختلاف میان تمدنها دلیل درگیریها نیست؛ بلکه نفت و امپریالیزم جدید و منافع ایالات متحده آمریکا درمناطق مختلف جهان، دلایل اصلی بخش عظیمیاز درگیریهای بین المللی و منطقه ای میباشند. طرح دیگر تحلیلگران، میدان بلوکهای اقتصادی را همانند مناطق بزرگی در خطوط نصف النهار و در رو به روی یکدیگر نشان میدهد. طبق این نظریه هر بلوک ژئوپلیتیکی شمالی به یک بلوک ژئوپلیتیکی جنوبی میپیوندد ـ اروپا به آفریقا و خاورمیانه؛ روسیه به هند یا روسیهی شرقی و ژاپن و چین در بلوکی دیگر؛ ایالات متحد آمریکا به آمریکای جنوبی و مرکزی ـ این تئوری از تحلیلهایهاوس هوفر و کوهن ریشه میگیرد.
در عوض کیسنجر وزیر امور خارجه ی پیشین آمریکا، عقیده دارد جهان با حفظ نوعی موازنه ی دو جانبهی پویا در حال تقسیم شدن به پنج «قطب» میباشد؛ به اعتقاد او، این قطبها با تلاش برای حفظ ثبات، مدارا کردن با درگیریهای بین نژادی در «جهان سوم» و اعمال قوانین بازی بر هرکشور بحث انگیزی مانند ایران، قادر به حل و فصل درگیریها به طور معقولی خواهند بود. یک سناریوی ژئوپلیتیکی نظری دیگر، اتحاد میان اروپا، آمریکا و ژاپن را در مقابل اتحاد بین روسیه و چین به تصویر میکشد، در صورتی که، تحلیلگران دیگر به اتحاد اروپا و آمریکا در تقابل با اتحاد روسیه و ژاپن اعتقاد دارند. پس از آن به نظریه سه جانبه ی ناکازونه[۱۵] برمیخوریم که اتحاد پاسفیک در میان ایالات متحد آمریکا، ژاپن و چین را در مصاف با اتحادیه ی اروپا و روسیه میداند. بالاخره، یک نظریه ی متفاوت دیگر، اتحاد بین اروپا و روسیه را درتضاد با اتحاد بین چین و ژاپن نشان میدهد که در این میان آمریکا حکم داور را دارد. همانگونه که مشاهده میکنید قوه تحلیل تخیل تحلیل گران ژئوپلیتیکی در حال رهایی از زنجیرها بوده و عوامل واقعی که میتواند درانتخاب یکی از این نظریهها به ما کمک کند بسیار اندک هستند (ماسکرونی، ۱۳۷۶، ۳۵۹).
۲-۱-۷- تحولات در ماهیت ژئوپلیتیک
اکنون که در دهه ی اول قرن بیست و یکم هستیم ژئوپلیتیک با تحولات عجیبی مواجه شده است. از یک طرف با تحولات واگرایی، فروپاشی (امپراطوریها)، تجزیه طلبی و ظهور هویتها، ملیتها، فرهنگها و… . و از طرف دیگر با همکاریهای منطقه ای(اروپای متحد، نفتا، مرکوسور، آپک، شانگهای و… )، ائتلاف استراتژیها و جهانی شدن مواجه هستیم. یکی از یک طرف در جهان نظم و ثبات برقرار میشود و از طرف دیگر، هرج و مرج و بی نظمیبه اوج خود میرسد. در این شرایط، ژئوپلیتیک از پویایی و تحول خاصی برخوردار میگردد. به همین دلیل، اکنون، رویکرد انتقادی ژئوپلیتیک مطرح است. تئوریهای ژئوپلیتیک گذشته که حالت ایستایی و پایداری را القا میکردند، جای خود را به سیستم به اصطلاح [۱۶]GPII (که بعداً توضیح خواهیم داد) داده اند. در این صورت، تئوریهای کلاسیک در برآورد استراتژیهای ژئوپلیتیکی متحول شده و محیطهای غیر مادی و غیر قابل کنترل تئوریهای جدید ژئوپلیتیکی را به خود اختصاص داده اند.
پیشرفت تکنولوژی اطلاعاتی(IT) و شبکههای رایانه ای باعث شد تا صنایع نظامینیز از این مسئله تأثیر پذیرفته و به سمت رایانه ای تر شدن پیش روند. امروزه، حتی صحبت از چیزی به نام «جنگ از راه دور»[۱۷] به میان میآید، جنگی که در آن فرماندهان و افسران از نقطه ای بسیار دور مستقیماً عملیات نظامیدر یک منطقه جنگی را به دست گرفته آن را هدایت میکنند در این راستا، تحلیل مولفههای جدید ژئوپلیتیک از اهمیت خاصی برخوردار است چرا که، به واسطه این مؤلفهها میتوان به ماهیت جدید ژئوپلیتیک پی برد. در ادامه ضمن تشریح رویکرد انتفادی ژئوپلیتیک ویژگیهای محورهای تاثیر گذار بر قلمروی ژئوپلیتیک و نیز مؤلفههای جدید ژئوپلیتیک را مورد تحلیل قرار خواهیم داد. ( اعظمی، ۱۳۸۵، ۱۲۱ ).
۲-۲ -پیشینه تحقیق
در خصوص موضوعاین پایان نامه کارهای تحقیقاتی متعددی وجود دارد که به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اکبری نیا در سال ۱۳۹۰، در مقالهای با عنوان ژئوپلیتیک عراق جدید و تاثیر آن بر همگرایی باایران مینویسد: پس ازتهاجم نظامیآمریکا در مارس سال ۲۰۰۳ به عراق و اشغال آن،این کشور شاهد تغییر و تحولات گسترده و عمیقی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامیو ژئوپلیتیکی گردیده است. پس از اشغال عراق عوامل ژئوپلیتیکی دراین کشوربه گونه جدیدی مبادرت بهایفای نقش نموده اند، به نحوی که توانسته اند منطقه خاورمیانه و همسایگان عراق را از نقش جدید خود متأثر سازند. دراین نوشتار سعی میشود با بررسی سیر تحولات عوامل مهم ژئوپلیتیک عراق، نقش ژئوپلیتیک عراق جدید در روند همگرایی باایران تبیین گردد.
عزتی، ۱۳۹۰، درمقالهای با عنوان سیا ست خا رجی ا یرا ن وچا لشها ی فر اروی ایرا ن با تغییر ساختارسیاسی درعراق مینویسد: تغییرات ماهوی درساختار سیاسی عراق باعث دگرگونیهایی در ژئوپلیتیکاین کشور گردید و با جابجایی متغیرهای تاثیر گذار بر ساختار سیاسی عراق نوین فصل جدیدی را در اتخاذ استراتژیها برایایران تبیین و توجیه مینماید.