• مفعول فیه

 

  • حروف

 

  • افعال ناقصه

 

 

۲-۴-۱ مفعول مطلق:

مفعول مطلق مصدری است از لفظ یا معنای فعل که عامل خود را تأکید یا به نوعی توصیف و تبیین می‌کند و یا برای بیان عدد آن می‌آید. (شرتونی، ۱۳۸۷: ۲۳۵) توصیف این مفعول به وصف “مطلق” بدان جهت است که هم‌چون سایر مفعولها مقید به قیدی نیست، مانند مفعول‌به که قید “به” دارد و مفعول‌معه که مقید به “معه” است، لذا اطلاق در مفعول‌مطلق درمقابل تقیید در سایر مفعولها است.
دانلود پایان نامه
مفعول‌مطلق سه گونه است:
۱ـ مفعول‌مطلق تأکیدی: مصدر مبهمی[۴] است که غرض از آن تأکید معنای خود است.
«والَّذی بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلْبَلُنََّ بَلْبَلَهً، و لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَهً» «سوگند به خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد بی شک آزمایش می‌شوید» (نهج‌البلاغه/خ۱۶)
۲ـ مفعول‌مطلق عددی: مصدر مختصی[۵] است که عدد عامل خود را بیان‌می‌کند، یعنی غرض از آن بیان تعداد وقوع و کمیت عامل خود است. «وَ حُمِلَتِ الاَرْضُ و الجِبَالُ فَدُکّتَا دَکَّهً واحِدَهً» (حاقه: ۱۴)
«زمین و کوهها از جا از جا بر داشته شوند و یکباره در هم کوبیده و متلاشی گردند»
۳ـ مفعول‌مطلق نوعی: مصدر مختصی است که بیان‌گر نوع و کیفیت عامل است.
« فَلاتَقُلْ لَّهُما اُفٍّ وَ لاتَنْهَرْهُما و قُلْ لَهُما قَوْلاً کریماً» (اسراء/۲۳).
«کمترین اهانتی به آنها روا مدار و بر آنها فریاد مزن و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو»
اگرچه اکثر دستورنویسان بر این اعتقاد هستند که مفعولی به نام مفعول‌مطلق در زبان فارسی وجود نداشته‌است، اما مولائی در مقاله‌ای با عنوان؛ مفعول‌مطلق در زبان فارسی، کوشیده‌است با ارائه‌ شواهدی از متون باستانی (اوستایی، فارسی باستان و میانه) زبان‌های ایرانی، نشان دهد که کاربرد مفعول‌مطلق در زبان فارسی تحت‌ تاثیر زبان عربی نبوده‌است؛ بلکه سابقه‌ی کاربرد آن به دوره‌ی هند و ایرانی می‌رسد و نتیجتاً کاربرد آن در زبان فارسی بازمانده‌ی حالت نحوی زبان هند و ایرانی است.(۱۳۸۱: ۹۵-۹۸) به هرحال مفعول‌مطلق دارای برابر نهادهایی در زبان فارسی است که می‌توان با بهره گرفتن از آن‌ ها و با کمی دقت و ظرافت ترجمه‌ای دقیق و گویا ارائه‌کرد.
مفعول‌مطلق تأکیدی، چنان که از نام آن پیداست؛ تأکیدکننده‌ی معنا است بنابراین می‌توان برای ترجمه‌ی آن از قید تأکید استفاده‌کرد و هنگام ترجمه قیدهایی مانند بسیار، به‌شدت، خیلی، یقیناً، مسلماً، حتماً و… را به‌کاربرد.
در ترجمه‌ی مفعول‌مطلق نوعی که بعد از آن صفت باشد، معمولاً صفت ترجمه‌ می‌شود و یا از الفاظی از قبیل: (به‌ نیکی، به ‌گونه‌ای که، به‌طور کامل، چنان چه و. . .) استفاده می‌شود و اگر بعد از آن مضاف‌الیه باشد، معمولا در ابتدای آن الفاظ (هم‌چون، همانند و. . .) به‌کارمی‌رود.

۲-۴-۲ حال:

“حال” در نحو عربی عبارت است از اسمی نکره و مشتق با معنای وصفی که حالت و چگونگی فاعل یا مفعول و یا هر دو را در زمان انجام فعل می‌رساند. حال مفرد باید هم‌چون صفت از لحاظ عدد و جنس با صاحب ‌حال مطابقت داشته‌باشد. (شرتونی، ۱۳۸۷: ۲۹۷و۳۰۱)
حال بر سه قسم است:
الف) مفرد
الف ۱). مشتق: «عادَ التلمیذه من المدرسهِ ظافراً»
«دانش آموز از مدرسه با خوشحالی برگشت»
الف ۲). جامد: «إِنَّا اَنْزَلْناه قُرآناً عَرَبیاً» «ماآن را قرآنی به صورت عربی نازل کردیم» (یوسف:۲)
ب) جمله
ب ۱). اسمیه «أَلَمْ تَرَ إلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِمْ و هُمْ أُلُوفٌ» (بقره: ۲۴۳)
«آیا ندیدی جمعیتی را (که از ترس مرگ) از خانه های خود فرار کردند در حالی که هزار نفر بودند»
ب۲). فعلیه «إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) و لیسَ احدٌ من العرب یقرأُ کتاباً و لایَدّعی نُبوَّه (نهج‌البلاغه: خطبه:۳۳) «همانا خداوند هنگامی محمد را مبعوث کرد در حالی که هیچ کس از عرب کتاب آسمانی نداشت و ادعای پیامبری نمیکرد»
کالجبل لاتُحَرّکُهُ القَواصِفُ (نهج‌البلاغه: خطبه۳۷) «مانند کوهها در حالیکه تند بادها آن را به حرکت در نمی‌آورد»
پ) شبه جمله
پ۱). جارومجرور: «ألاوإنَّ بَلیتَکُم قدعادتْ کهیئتِها یومَ بَعثَ اللهُ نبیهُ صلی‌ الله ‌علیه ‌و سلم» (نهج‌البلاغه: خطبه ۱۶) «آگاه باشیدتیره روزیها و آزمایشها همانند زمان پیامبر بار دیگر به شما روی میآورد»
پ ۲). ظرف:«رأیتُ الشمسَ بین السحب» «خورشید را در بین ابرها دیدم»
حال در زبان عربی معادل قید حالت در زبان فارسی است. در ترجمه‌ی حال حتماً احتیاج به ترجمه‌ی لفظ به لفظ نیست و یا حتماً نباید از کلماتی مانند: درحالت، به‌صورت، درحالی که و… استفاده‌کرد. بلکه پسوندهایی مانند: گین، وار، ان و… که صفت‌های مختلف نسبی، لیاقت و فاعلی و… می‌سازند نیز معادلات خوبی برای اقسام مختلف “ترجمه‌ی""حال” عربی باشند. اگر در ترجمه‌ی حال مفرد معادل مناسبی پیدانشد می‌توان آن را به صورت جمله ترجمه کرد. اگر حال به صورت جمله (اسمیه یا فعلیه) بود، هنگام ترجمه نخست باید صاحب حال را پیداکرده سپس با افزودن حروف ربطی مانند “که” بخش دوم یعنی حال را ترجمه و سپس جمله‌ی قبل از جمله‌ی حالیه را ترجمه کرد. نکته بعد این که، زمان جمله‌های حالیه را جمله‌ی قبل از آن مشخص می‌کند. در ترجمه‌ی جمله‌ی حالیه ابتدا عبارت «درحالیکه، که» را می‌نویسیم و آن‌گاه خود فعل مطابق الگوی زیر ترجمه میشود.
الف) فعل (جمله ابتدائیه) ماضی + فعل (جمله حالیه) ماضی= در ترجمه و فعل جمله‌ی حالیه، ماضی بعید یا ماضی ساده به‌کارمی‌بریم.
خرج المعلمُ و قدعلّمنا أشیاء کثیره: معلم خارج‌شد درحالیکه مطالب بسیاری را به ما آموخته‌بود (آموخت).
ماضی + مضارع= ماضی استمراری ؛ جاء التلمیذُ یضحکُ: دانش‌آموز درحالی‌ که می‌خندید آمد.

۲-۴-۳ مستثنی:

استثنا یعنی خارج‌کردن چیزی از حکم کلی به‌وسیله‌ی ادات استثناء. علاوه بر ادات استثناء از دو عنصر مستثنی‌منه (اسمی که بر کل دلالت دارد) و مستثنی (اسمی که از حکم کلی بیرون می‌رود) تشکیل می‌شود. ادات استثناء عبارتند از: إلّا، سِوَی، غَیْر، خَلا، عَدا، حاشا، لاسِیَّما. (شرتونی، ۱۳۸۷: ۳۲۳) در دستورزبان فارسی مبحث ویژه‌ای به نام استثناء یافت نمی‌شود بلکه برخی از ادات استثنا را هم‌چون «مگر، جز، به‌جز، به‌جز از، غیر، به‌غیر، به‌غیر از، إلّا، سوی» حرف اضافه به‌شمارمی‌آورند و اسم پس از آن‌ ها را متمم می‌دانند و برخی از آن‌ ها را هم‌چون «به‌جز که، جز این‌که، مگرکه، الّا که» قید استثنا می‌خوانند.
«یَأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لایُقرَّبُ فیهِ اِلّا الْماحِلُ، و لایُطَرَّفُ فیهِ اِلَّا الفاجِرُ و لایُضَعَّفُ فیهِ اِلا المُنْصِفُ» (حکمت: ۱۰۲)
«روزگاری بر مردم خواهد آمد که فقط محترم میشمارند و خوششان نیاید جز از بدکار هرزه و فقط عادل ناتوان گردد»
«فَشَرِبُوا مِنهُ إلّا قَلِیلاً مِّنهُم» (بقره: ۲۴۹)
«پس جز عدهی کمی همگی از آن آب نوشیدند»
«خَصَّصْتَ حتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّن سِواک» (خطبه: ۲۳۵)
«مصیبت تو دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایی وا داشت»

۲-۴-۴ مفعول‌له

مصدری است که سبب و علت وقوع فعل ماقبل خود را بیان‌می‌کند؛ به شرط آنکه با عاملش در زمان و در فاعل یکی باشد. (شرتونی، ۱۳۸۷: ۲۸۹) این مفعول معادل قید علت در زبان‌فارسی است. درهنگام ترجمه از کلمات؛ برای ـ به‌خاطر، استفاده می‌کنیم.
«سَلْ تفقُّهاً و لاتَسْألْ تَعَنُّتاً» (نهج‌البلاغه: حکمت۳۲۰) «برای فهمیدن بپرس، نه برای آزار دادن»
«یُنفِقُونَ أَموالَهُمُ ابتِغاءَ مرضاتِ اللهِ» (بقره: ۲۶۵)
«اموال خود را به خاطر خشنودی خدا انفاق کردند»

۲-۴-۵ مفعول‌معه

اسم منصوبی است که پس از واو به معنی معیت و همراهی آمده دلالت بر همراهی کسی یا چیزی می‌کند و مسبوق به جمله‌ای باشد. مفعول‌معه در علم نحو، اسم فضله است یعنی جمله بدون آن نیز ساخته می‌شود. (شرتونی، ۱۳۸۷: ۲۹۴)
«فَوَرَبِّک لَنَحشُرَنَّهُم وَ الشَیاطِینَ» (مریم:۶۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...