عزاداری دسته جمعی برای امام حسین که سالهای سال انجام نشده بود(همان).
علنی شدن مولفه های فرهنگی مکتب تشیع در دوره بویهیان، آغاز تاثیر وتاثر فرهنگی بین دو فرهنگ ایرانی و فرهنگ تشیع بود. از جمله مولفه های شعر سرایی و عزاداری که در دو فرهنگ ایرانی و شیعی قرابت و نزدیکی وجود داشت که از عوامل قوام سازی فرهنگ ایرانی به شمار می رود.
۳- مواجهه حاکمان آل بویه با اصحاب مذاهب مختلف
گاهی رویکرد شیعی آل بویه و التزام آنها به رسوم شیعی تنشهای فرقه ای را دامن می زد و غالباً به هجوم ساکنان سنی مذهب محله باب البصره به شیعیان محله کرخ منجر می شد. عضد الدوله با دست زدن به اقداماتی نظیر: تبعید فتنه گران، تنبیه کردن مجرمان، حکومتی مقتدر با دستگاه امنیتی وسیعی برقرار ساخت. چنانکه سنّیان برای آنکه معلوم کنند چه کسی سنی و چه کسی شیعه است، به تفتیش عقاید می پرداختند. گاه می پرسیدند: « دایی تو کیست، اگر می گفت معاویه است، رهایش می ساختند و اگر ساکت می ماند، او را غارت می کردند » و نیز فضلی و مرعوشی دو عنوانی بود که بوسیله ی آن شیعه از غیر آن شناخته می شد. طرفداران فضلی، اهل سنت بودند. این گونه تفتیش از جانب شیعیان شنیده نشده است. اهل تسنن به پشتوانه ی دستگاه خلافت که آل بویه نیز به آن تمکین کردند، همواره درصدد حذف و طرد شیعیان بودند. اما سلاطین آل بویه، به هیچ وجه از اعمال مراسم مذهبی اهل تسنن جلوگیری نمی کردند و حتی در بعضی موارد آنها را یاری می کردند. در درگیری های میان شیعه و سنی، مداخله ی جانبدارانه نداشتند، حتی قصه خوانان و مناقب گویان را که موجد اختلاف می شدند منع می کردند، با این حال روشن است که شیعه با آمدن آل بویه قدرتی یافت و زمینه ی گسترش افکار و علنی نمودن عقایدش فراهم شد.
در این میان عضد الدوله با مشاهده فتنه های مداوم میان شیعه و سنی کارهایی در جهت از بین رفتن این تنش ها انجام داد. برخی از آن اقدامات عبارتند از:
الف. جلوگیری از داستان سرایی و قصه گویی در مساجد و معابر عمومی.
ب. متوقف کردن موقت جشن عید غدیر که باعث حساسیت اهل سنت بود.
ج. بنیان گذاشتن سازمان اطلاعات، امنیتی و جاسوسی.
د. معین کردن پیک های خبر رسانی که می بایست اخبار بین شیراز و بغداد را هفت روزه منتقل می کردند (نحوی، ۱۳۸۱ش، ص ۶۰).
گروهی از سنّیان، رفتار آل بویه را با خلفا مورد نکوهش فراوان قرار می دهند. از آنجا که آنان خلافت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در حکومت امویان و عباسیان می بینند، حکومت آل بویه چون حکومت شیعی بود، بیش از هر حکومت دیگر آماج چنین حمله ای قرار گرفت. در حالی که بی لیاقتی خلفا در این دوران علت عمده ی نابسامانی دستگاه خلافت بود و قبل از آل بویه، ترکان بیش از هر گروه دیگر به تضعیف خلیفگان پرداخته بودند(معتوق، ۱۴۱۸ق، ص ۲۷). قتل متوکل ( ۲۴۷ ق ) به دست سپاهیان ترک، نقطه ی تحول خلافت عباسی بود. از آن پس ترکان، خلفا را عزل و نصب می کردند. متوکل سختگیر که مبعوث ترکان بود، با شیعیان بسیار بدرفتاری کرد. او قبر حسین بن علی (علیه السلام) را چندین بار خراب کرد و دستور داد شخم بزنند. انگیزه ی وی از این کار این بوده است تا یاد حسین (علیه السلام) که موجب انقلاب هایی بر ضد حاکمان بود از خاطرها زدوده شود. « و فیها امر المتوکل بهدم قبر الحسین بن على و هدم ما حوله من المنازل و الدور، و ان یحرث و یبذر و یسقى موضع قبره، و ان یمنع الناس من اتیانه، فذکر ان عامل صاحب الشرطه نادى فی الناحیه: من وجدناه عند قبره بعد ثلاثه بعثنا به الى المطبق، فهرب الناس، و امتنعوا من المصیر الیه، و حرث ذلک الموضع، و زرع ما حوالیه.» (طبری، ۱۹۶۷م، ج۹،ص۱۸۵). او سرانجام خود به دست ترکان به قتل رسید. استبداد ترکان عامل مهم هرج و مرج و خلیفه کشی پس از مرگ متوکل بود. سده ی پس از قتل متوکل چنان بود که پس از وی یازده تن خلیفه همگی دست نشانده ترکان بودند که توسط آنان یا از کار برکنار شدند یا به قتل رسیدند(خضری، ۱۳۷۸ش، ص ۹۵). از سوی دیگر حنابله نسبت به تشیع واکنش شدید داشتند. وعاظ حنابلی مردم را به توبه و پیمودن راه پاک اجداد پرهیزگارشان دعوت می کردند. حملات آن ها به شیعیان سرچشمه ی اصلی نا ارامی در شهر بغداد بود و سرانجام با تلقین حنابله مذهب اهل سنت به حاکمیت بازگشت و به میان پرده ی تشیع پایان داده شد(کرمر، ۱۳۵۷ش، صص ۶۶-۶۴).
۴- حاکمان آل بویه و برگزیدن مذهب تشیع
ورود اسلام و تشیع به کرانه های خزر، با یکدیگر هم زمان بودند. مردم آن سرزمین با تسط علویان به اسلام و تشیع گرویدند، اما بیشتر فرزندزادگان پیامبر که وارد این سرزمین شدند، به تبلیغ مذهب زیدی پرداختند(مرعشی، ۱۳۳۳ش، صص ۱۹۲-۱۲۷). حاکمان علوی طبرستان بیشتر مروج مذهب زیدی بودند، هرچند همکاری های بین علویان طبرستان و ایران با بزرگان شیعه امامیه در بغداد وجود داشته است اما درقرن چهارم طبرستان غالبا با شیعه زیدی بودند و از این رو می توان گفت که فرزندان بویه که در چنینی محیطی پرورش یافتند، از آثار فرهنگی تربیتی آن متأثر بودند(خواجویان، ۱۳۷۶ش، صص ۱۳۴-۱۳۲).
برخی بر این عقیده اند که علت روی آوردن حکمرانان آل بویه در بغداد به شیعه امامیه این بود که چنانچه آنان بر مذهب زیدیه باقی مانده بودند، لازمه اش قبول امام حی وحاضر و رهبر علوی بود؛ امامی که طبق عقیده زیدیه فرزندزاده زهرا(س) وقیام کننده به سیف باشد در این صورت، اطاعت فرمان او بر فرمانروایان آل بویه واجب بود و آنان نمی توانستند با قدرت و استقلال به فرمانروایی بپردازند، در حالی که با قبول شیعه امامیه موقعیت دیگری پدید آمد زیرا امام دوازدهم شیعیان امامی غایب بود و آل بویه می توانستند با احترام نسبت به بزرگان و نقبای شیعه امامیه به حکومت خود ادامه بدهند.همانگونه که بهاالدین دیلمی فرمانی به نام شریف رضی نوشت و و ی را نقیب و سرپرست شیعیان در تمام سرزمین های اسلامی قرار داد و بر او خلعت پوشانید(خواجویان،۱۳۷۶ش، ص ۱۳۴). در تشیع آل بویه تردیدی وجود ندارد، اما باید دانست که سیاست در تصمیم گیری های مذهبی آنها موثر بود. بنابر آنچه سبحانی در تاریخ تشیع آورده: «اصولاً آنها در برابر اکثریت سنی مناطق تحت سلطه خود نمی توانستند موضع صریحی داشته باشند.» شاهد آنکه حتی حکومت بغداد را نیز حفظ کردند. آنها بسیار محتاطانه عمل کردند. نتیجه این برخورد حفظ حکومت آنها برای مدتی حدود یک قرن، و گسترش اندیشه های شیعی در عراق و ایران می باشد. ابن خلدون دیلمیان را پیرو مذهب تشیع امامیه و دوستدار اهل بیت می داند، چنانکه می نویسد:«چنانکه گفتیم دیلمیان شیعه بودند، آنان به دست اطروش مسلمان شده بود… .»(ابن خلدون،۱۳۷۸، ج۲، ص۷۶۵)
اما قدرت یابی آل بویه قلمرو قدرت مذهب زیدیه بود، امامان زیدیه و جانشینان آنان نه تنها در میان دیلمیان و گیلها پیروان و طرفداران پرشور یافتند؛ بلکه موفق شدند تعداد کثیری از این اقوام را به دین اسلام فراخواند(کبیر،۱۳۸۱ش، ص ۳۰۸).
۵- حاکمان آل بویه و برگزیدن مکتب تشیع زیدی یا امامی
آل بویه هنگام خروج از دیلم و حصول قدرت در دیگر سرزمین های ایران از میراث مذهبی زیدیه بهره گرفته بودند. چنانکه وقتی احمد معزالدوله بر بغداد تسلط یافت، در صدد گسترش مذهب زیدیه برآمد. ابن اثیر معتقد است که معزالدوله در پی خواندن خطبه به نام معزالدین الله علوی(احتمالاً زیدی) و یا علوی دیگری بود(ابن اثیر، ۱۳۹۹ق، ج ۸، ص ۴۵۲).
اما همدانی نظر دیگری دارد؛ او معتقد است احمد معزالدوله دنبال فرصتی بود تا محمد بن یحیی زیدی را به خلافت نشاند. معزالدوله قصد داشت تا عباسیان را پس زده و علویان(خصوصاً از نوع زیدی آن) را جایگزین کنند(همدانی، ۱۹۵۸م، ص ۱۴۹).
فرای معتقد است که آنها معروف به رفض هستند که به معنای شیعه دوازده امامی است(فرای، ۱۳۶۲ش، ص ۳۲۹)، و در جای دیگر بر زیدی بودن آنها تأکید میکند(فرای، ۱۳۷۳ش، ج ۴، ص ۲۴۸). اشپولر معتقد است که از ابتدا شیعه ۱۲ امامی بودند و تا آخر به آن وفادار ماندند(اشپولر، ۱۳۶۹ش، ج ۱، ص ۳۲۹). دکتر کامل شیبی معتقد است آل بویه از ابتدا زیدی مذهب بوده و سپس به مذهب اثنی عشری گرایش پیدا کرده اند(شیبی، ۱۳۵۹ش، صص ۴۲-۴۱). ابن بابویه می گوید: صیروری از عالمان امامیه است که آل بویه را به تشیع امامی درآورد(عسقلانی، ۱۴۰۸ق، ج ۲، ص ۸۷). دکتر کامل شیبی با استناد به نقل از بیرونی بر این عقیده تأکید دارد که نوع تشیع آل بویه آن است که آنان، با توجه به سابقه مذهب زیدیه در طبرستان زیدی مذهبانی بودند که به مذهب امامی گرویدند. پذیرش این نکته که معزالدوله در آغاز تصرف بغداد سپردن حکومت به یکی از علویان زیدی را داشت و امام خود را ابو عبدالله داعی معرفی کرد و فعالیت های مذهبی وی که بر امامی بودن او دلالت دارد، پس از سال ۳۳۴ بوده است، تأییدی بر نظر کامل شیبی و گزارش ابن بابویه است(شیبی، ۱۳۵۹ش، صص ۴۲-۴۱).
قاضی نورالله شوشتری در کتاب مجالس المؤمنین آورده است که شاخه ای از زیدیه هستند که به امامت علی(ع) اقرار داشته اند، بنابراین اندیشه معزالدوله در سپردن امر خلافت به یک زیدی علوی به نام معزالدین علوی این تفکر را تقویت می کند که وی زیدی مذهب بوده است زیرا این مساله روشن است که شیعیان دوازده امامی، امامت اهل فرقه های دیگر را برخود نمی پذیرند. اما اقدامات بعدی وی این گمان را تقویت می کند که وی از تشیع زیدی به تشیع دوازده امامی گرویده است. از جمله این اقدامات برگزیدن ابن جنید به عنوان مرجع فقهی است زیرا این فرد از فقهای امامیه به حساب می آمد(شوشتری، ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۴۳۱).
از طرف دیگر اقدام احمد معزالدوله در سال ۳۵۱ قمری در نوشتن مکتوبی بر در مساجد بغداد و نقاط دیگر که در آن نسبت به عملکرد خلفای سه گانه و معاویه اظهار بیزاری شده و آنان را مورد لعن قرار داده بود، اگرچه با عکس العمل شدید اهل سنت و با صلاح دید مهلبی، وزیر معز الدوله به صورت دیگر اصلاح شدند که در آن فقط نام معاویه آمده شده بود و به قول نویسنده مجالس المؤمنین اقدامی در جهت ترویج مذهب حقه ائمه اثنی عشری بوده است(همان، ج ۲، ص ۳۲۶). زیرا زیدیان از چنین اقداماتی پرهیز می کردند و استناد به فعل زید بن علی بود که کوفه و به هنگام قیام علیه امویان، حاضر نشد از عمرو بیزاری بجوید. اگرچه اقدامات وی تقیه بود، از طرفی چگونگی برخورد پادشاهان آل بویه با علماء شیعه (ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ص ۸۷)، زیارت اماکن متبرکه توسط آل بویه مثل عضدالدوله(ابن طاووس، ۱۳۷۹ش، ص ۱۳۳) نشان از گرایش آل بویه به شیعه اثنی عشری و سعی آل بویه در ترویج شعائر این مذهب بوده است.
۶- بنی بویه و اعتقاد به شیعه دوازده امامی
اعتقاد آل بویه به امامان شیعه و از جمله امام مهدی(عج) که در غیبت هستند برای آل بویه بسیار مفید بود، زیرا آنها را قادر می ساخت که در نبود امام زمان حکومت کنند بدون آنکه ناگزیر از انتصاب یک مدعی علوی باشند(کرمر، ۱۳۵۷ش، ص ۷۹). به علاوه اجازه تظاهر علنی به عقایدشان بدون نیاز به تقیه مهمترین توفیق شیعیان در عهد آل بویه بود. در این دوره تشیع دوازده امامی، بدون آنکه مذهب رسمی حکومت شود، مرسوم شد و افراد زیادی به خود جذب کرد( کرمر، ۱۳۵۷ش، ص ۶۲ ). اما در مجموع امیران آل بویه به رغم اعتقادات شیعی با مذاهب دیگر با تسامح برخورد کردند هرچند که در آغاز تسلط خود بر بغداد به اظهار اعتقادات شیعی خود و ترویج شعائر شیعه پرداختند، اما بعد از استمرار در بغداد جز در مواردی که رفع فتنه و شورش عام، الزام کرده باشد، منع و مخالفت با عقاید رهبران شیعی بر نیامدند و تعصبی از خود نشان نداند. مثلاً مراسم عید غدیر و عاشورای حسینی تا زمان عضدالدوله در عراق برگزار می شد، اما وی دستور متوقف ساختن این مراسم را صادر کرد تا حساسیت شدید سنیان کاسته شود و مانع و وعظ و خطابه واعظان هر دو فرقه شد و علویان را به فارس تبعید کرد.(همان، ص ۸۱)
۷- نتیجه
همانگونه که اشاره شد، آل بویه برای برپایی حکومت و نظام سیاسی مستقل، از باورهای تشیع زیدی فاصله گرفت و حکومت مبتنی بر ولایت در فرهنگ شیعی را مبنای حکومت خود قرار دادند. زیدیه معتقد به ولایت امام حاضر بودند که از فرزندزادگان حضرت زهرا(س) باشد، این باور می توانست آل بویه را در برپایی حکومت مستقل دچار مشکلات و چالشهای جدی نماید.
حکومت عبّاسیان در میان مسلمین، مظهر دین اهل سنت به شمار میرفت و هرکس که با این حکومت مخالفت میکرد به منزله آن بود که با اهل سنت مخالفت کرده است. پس بویهیان مجبور به تأیید مقام خلافت بودند تا به واسطه آن پشتیبانی گروههای سنّی مذهب را هم جلب کنند. به علاوه ساختار نظامی - اداری دیلیمیان یکدست شیعه نبود، بلکه تمام سواره نظام ایشان از سنّی مذهبان ترک بودند، همچنین برای منصب قضاوت افرادی از اهل سنت را انتخاب میکردند. از این رو شرایط سیاسی آل بویه به شکلی بود که به لحاظ مذهبی مجبور به تسامح و تساهل بودند. بنابر این طبیعی بود که دولت شیعیِ آل بویه برای حفظ پایگاه و استحکام قدرت خود از هرگونه درگیری با مردم خودداری کند.
دولت آل بویه به یکی از دولت های شیعه است که هر چند در آغاز زیدی بودند، ولی در ادامه به امامیه اثنی عشری توجه کردند. توجه ایرانیان به عزاداری سیدالشهداء، ترمیم قبور ائمه و شرکت در مجالس عزاداری، از گرایش و تمایل دولت آل بویه به تشیع حکایت دارد.
فصل سوم
بخش اول: تقویم فرهنگ ایرانی با فرهنگ تشیع در عهد آل بویه
۱- مقدمه
با روی کار آمدن آل بویه در ایران، کوششهایی در راه احیای فرهنگ ایرانی آغاز شد و آل بویه به بازیابی فرهنگ و هویت ایران و ایرانی پرداختند که در بخش دوم به آن می پردازیم.
نسب سازی و ارتباط دادن خاندان های حکومتی به ساسانیان از نشانه های بازیابی هویت ملی در دوره های مختلف تاریخ ایران دوره اسلامی است. آنان با این عمل می خواستند توجه مردم را به عظمت و افتخارهای دوران ساسانی که ریشه در ملیت ایرانی داشت، جلب نمایند و از سوی دیگر با انتساب خود به ساسانیان بر اعتبار، ارزش و مقبولیت حکومت خود بیفزایند.(ابن خلدون،۱۳۷۸،ج۳،ص۳۹۵) بویهیان در بازیابی هویت ملی، با احتیاط عمل می کردند. آنان به علت علاقه ای که مردم ایران به دین اسلام ابراز می داشتند بیشتر در صدد تلفیق ملیت ایرانی با دیانت اسلامی بودند که البته این امر در تنظیم و تقویم فرهنگ و هویت ایرانی توسط آموزه های شیعی کمک شایانی کرد.
استفاده از القابی با واژه هایی چون تاج، فلک، سندان، ملک الملوک و … از نشانه های اندیشه احیای فرهنگ ایرانی در دوره آل بویه است. همچنین بکارگیری اسامی فارسی، اعم از اسامی پادشاهان و پهلوانان و بزرگان ایران، حکایت از پایبندی آل بویه به فرهنگ ایرانی دارد. هلال صابی در کتاب رسوم دارالخلافه اشاراتی به برگزاری مراسمی به شیوه ایرانیان باستان و استفاده از وسایل مجلل درباری شبیه آنچه که در دوره ساسانی مرسوم بوده دارد(هلال صابی، ۱۳۶۴ش، ص۱۱).
در دوره آل بویه به علت وسعت قلمرو و تسلط بر عراق، مرکز خلافت عباسی و تسامح و تساهل مذهبی، علم و دانش نیز پیشرفت چشمگیری یافته بود. عصر آل بویه بی گمان اوج دورانی بود که آدام متز، آن را «رنسانس اسلامی» می نامند و از بسیاری جهات دوره عظمت فرهنگ ایرانی اسلامی در قرون اولیه هجری محسوب می شود(کرمر، ترجمه حنایی کاشانی، ۱۳۵۷ش، ص۸۲).
۲- ابتدای کار حاکمان آل بویه به ویژه در ایران
از اوائل قرن سوم به بعد بخشهای مختلف ایران، به دست سلسله های ایرانی، اما تحت نفوذ خلفای بغداد، اداره می شد. در آستانه قرن چهارم با ضعیف تر شدن دولت عباسی، دولت آل بویه اقتدار خویش را نه تنها بر عراق عجم که بر فارس و عراق عرب نیز گسترش داد به طوری که فارس در اختیار عمادالدوله علی بن بابویه، ری و اصفهان و جبل در اختیار رکن الدوله حسن بن بابویه قرار داشت(سبحانی، ۱۳۶۸ش، صص ۳۶۰-۳۵۹).
در این زمان خلفا به امیر الامراها متکی بودند و به دستور آنها منصوب و معزول می شدند. رفتار بی عاطفه با خلیفه عباسی، بدعت آل بویه نبوده، بلکه آن ها فقط ادامه دهنده آنها بودند. ورود خاندان آل بویه به بغداد پیامدهای طولانی داشت. آنها در آغاز لقب امیر داشتند، اما هنگام حکومت رکن الدوله و پسرش عضدالدوله مهمترین فرمانروایان آل بویه آنها را مَلِک نیز می گفتند.
مراکز عمده ولایت، عراق(بغداد) فارس کرمان و شیراز و جبال (ری و اصفهان) بود. تصور آنها از قدرت امری موروثی و خانوادگی بود، و زیر بنای آن جنبه نظامی و اداری داشت(کرمر، حنایی کاشانی، ۱۳۵۷ش، ص ۷۳). آل بویه نام خود را از «بویه» (آل بویه از طایفه شیردل آوندان ساکن در ارتفاعات گیلان در
جنوب دریای خزر بودند. دیلمیان مردمانی مشهور بودند که به سبب سرسختی چشمگیر و داشتن روح استقلال طلبی به تند خویان شهرت داشتند،(کرمر، ۱۳۵۷ش، ص ۶۸) که بعد از پذیرش اسلام، مذهب تشیع را انتخاب کرده بوده و در گروه های بزرگی وارد ارتش خلافت شدند.) گرفتند که پدر بنیادگذاراناین سلسله بود. جد ایشان ابو شجاع بویه پسر فناخسرو(پناهخسرو) نام داشت که نسبتخود را به «مهرنرسى» وزیربهرام گور مىرسانید. بویه از طائفه شرزیل آوند از اهالى قریهکیاکلیش در دیلمان بود و با گمنامى و تنگدستى زندگى مىکرد و روزى او از صید ماهى بود، سپس شخصیتى یافته به خدمتیکى ازهموطنان خود به نام «ماکان کاکى» سردار امیر نصر ساسانىدرآمد(مشکور، ۱۳۷۴ش، ص ۱۷۵) و پس از مرگ وى در سپاه «مردآویج زیارى» که از مردمگیلان بود، داخل شد. وى سه پسر داشت که بعدها هر سه به سلطنت رسیدند. پسر بزرگ علىنام داشت که بعدا به موسوم«عمادالدوله» گردید و پسردوم حسن «رکن الدوله» و سومى احمد «معزالدوله» نامیدهشدند. این سه پسر، پس از تحمل شدائد و تلاش فراوانى که به کاربردند، به پیشرفت فوقالعادهاى نائل شدند. به گفته ابن ابىالحدید، چنان سلطنتى تشکیل دادند که در شکوه و عظمت، ضربالمثلبود. سلطنت آل بویه در زمان عضد الدوله(پسر رکن الدوله) به اوج قدرت و عظمت رسید و از آن پس، روی به انحطاط نهاد.آغاز حکومت آنها ذیقعده سال ۳۲۱ هجری قمری و پایان آن بنا بر قول صحیح سال ۴۴۸ هجری بود. دوران حکومت ایشان ۱۲۷سال ادامه داشت و هفده تن از آن خاندان به حکومت رسیدند.(فقیهی، ۱۳۶۵ش، ص ۸۸)
بنابراین عمر دولت آل بویه از نیمه اول قرن چهارم تا اواخر نیمه اول قرن پنجم، کمی بیش از یک قرن ادامه داشت به طوری که ابن خلدون می نویسد: (( آل بویه صاحب دولت عظیمی شدند که اسلام بر سایر امتها بدان مباهات می کند.)) (ابن خلدون، ۱۳۷۸ش، ج ۴، ص ۴۲۰)
سه برادری که حکومت آل بویه را تشکیل دادند، سرهنگانی بودند که به علت بی ثباتی حکومت مرکزی بیعت خود را از ولینعمتی به ولی نعمت دیگر تغییر میدادند. علی، حسن و احمد از طرف خلیفه مستکفی لقبهای عماد الدوله، رکن الدوله و معزّ الدوله گرفتند.
۳- قوام بخشی تشیع به دانش و دانش اندوزی ایرانیان
ایرانیان از دیرباز به دانش و دانش اندوزی علاقه وافری داشتند. درخشش حکمت خسروانی (معارف فلسفی – عرفانی ایرانیان) در ایران باستان و تبادل علمی فلسفی ایرانیان با غرب و شرق، حکایت از روح حاکم بر دانش اندوزی در ایرانیان را دارد. انوشیروان یکی ازپادشاهان بنام ساسانی بنا به علاقه ای که به دانش و دانش اندوزی داشت، برای ترویج و توسعه علم و دانش دانشگاهی را در جندی شاپور تاسیس کرد. در تاریخ ایران آمده است:«این پادشاه با کثرت مشاغل و توجه بمسائل و امور زیاد از فراگرفتن علم و دانش هم غفلت نمیورزید. او حکمت ارسطو و افلاطون را در یک ترجمه فارسى که بامر او صورت گرفته بود خواند، در جندىشاپور دانشگاهى تأسیس کرد که در آنجا علم طب بطور خاص تدریس میشد، در صورتیکه از تعلیم حکمت و فلسفه و سایر فنون ادبى هم غفلت نمی شده است»(سایکس، ترجمه فخر داعی گیلانی،۱۳۸۰،ج۱، ص۶۳۲)
علمای ایرانی علوم گوناگون در عهد بویهیان در مواجه با متون معرفتی مکتب تشیع به استحکام و قوام فعالیت های علمی - تحقیقی روی آوردن و شواهد تاریخی گواه رشد، توسعه و قوام علمی تحقیقی در فرهنگ ایرانی گردید که بخشی از آن در علمای ایرانی آن عصر تجلی یافت که در ذیل به برخی آنها اشاره گردیده است.
مقصود از علما در این دوره تنها عالم دینی نیست، بلکه هر فردی که در رشته ای از علوم تبحر داشته، عالم به شمار می آید. علما در این عصر به لحاظ نزدیکی یا دوری از قدرت سیاسی بر سه دسته تقسیم می شوند:
کسانی که دارای منزلت علمی و شأن اجتماعی خاصی بودند و خلفا و سلاطین آنها را دعوت کرده و برای تامین رضایت خاطرنشان و رعایت احترامشان می کوشیدند.
افرادی که برای تقرب به سلطان و دستگاه حکومت و خلافت اصرار می ورزیدند و در نیل به این مقصود به هر کس متوسل می شدند و هرگاه به دستگاه قدرت راه می یافتند بیشتر به خفت و خواری توأم بود.
دانشمندان و یا علمایی که هیچ گونه رابطه ای با بزرگان و قدرت حاکم نداشته و عطا و بخششی هم از کسی نمی پذیرفتند و با نهایت سختی و تنگ دستی می زیستند.
علما شیعه که شیخ طوسی و شیخ مفید از سرآمد آنها محسوب می شدند، مورد توجه حکومت آل بویه بوده اند. در این زمان دانش وحکومت دست به دست هم داده و دانشمندان برجسته به یاری سلاطین آل بویه و به رواج و تقویت تشیع روی آورده اند؛ بنابراین، تدریس فقه جعفری، علم کلام و علوم ویژه اهل مذهب آل محمد در بغداد تمرکز یافت و رجال انگشت نما از علمای شیعه، از جمله ابن قولویه، شیخ مفید، شریف رضی، و امثال او در این زمان ظهور کرده و عوامل متعددی از قبیل: شرف، بزرگواری، شایستگی، تبحر در علوم مختلف، تألیفات در زمینه این علوم، سرازیر شدن طلاب و دانشجویان به حوزه های تدریس آن ها و حمایت و همیاری آل بویه از آنان فراهم آمد تا پرچم تشیع در سرزمین های اسلام برافرازند (مظفر، ترجمه حجتی، ۱۳۶۸ش، ص ۲۹۸).
از جمله عالمانی که با بهره گرفتن از تمام امکانات به وجود آمده با قلم و بیان و نشر مذهب و تشیع پرداخت کلینی بود که در ابتدای قرن چهارم ظهور کرد. او از روستای کلین در نزدیکی ری برخواسته بودکه شیعیان بسیاری داشت. فعالیتهای خود را در بغداد متمرکز کرد. کلینی در آغاز ظهور آل بویه و در سال در گذشت آخرین سفیر امام دوازدهم، ابتدای دوران غیبت کبری، دیده از جهان فروبست. تفکر دینی وی بر حدیث و کلام استوار بود. مهمترین اثر همان که اشاره کردیم کافی که بیش از پانزده هزار حدیث منسوب به پیامبر و امامان است که با مجموعه های حدیثی محدث حنبلی، ابوبکر خلال مقایسه کرده اند(همان، ص ۱۱۰). وی در اصل در ری و قم تحصیل کرده بود. بیست سال پایانی عمر خویش را در بغداد سپری کرد. یادداشتهای خود را در آنجا منظم کرد. کتاب عظیم الکافی را تألیف نمود پس به طور یقین او پایگاه مهمی در آنجا داشته که توانسته چنین کار بزرگی را به انجام برساند.
ابوالقاسم جعفربن محمد معروف به ابن قولویه قمی یکی از عالمان بزرگ شیعه قم است که کتاب کامل الزیارات او بر جای مانده است.
از عالمان دیگر این عهد، علی بن الحسین معروف به ابن بابویه قمی است که مرقدش در قم است.
فرزندان ابن بابویه ابو جعفر محمد بن علی معروف به شیخ صدوق برجسته ترین محدث شیعی روزگار خود می باشد. وی مورد اعتنای بویهیان ری بد و هم آنان وی را از قم به ری دعوت کردند. در ماوراءالنهر برای رفع نگرانی شیعیان درباره وجود حضرت مهدی کتاب با ارزش کمال الدین واتمام النعمه را نوشت.
شیخ مفید: وی عالم اهل بحث و مناظره و تا حدود زیادی عقل گراو در عین حال ضد معتزلی آثار زیادی را در علم کلام شیعی تألیف کرد.همچنین آثاری در تاریخ اسلام دارد که بسیار با ارزش است محصول مکتب بغداد در شیخ مفید تبلور پیدا کرده است.
راهنمای نگارش مقاله در رابطه با نقش تنظیمی - تقویمی فرهنگ تشیع بر فرهنگ ایرانی در عهد آل بویه- ...