تمام کردن کارها به کامل کردن آن است.»
انضباط اجتماعی آثار گسترده و بادوامی بر فرد و جامعه می گذارد. در جنبه های فردی سبب مسئولیت پذیری اجتماعی، درستکاری، رشد توانمندی ها و بهبود مناسبات مردم می شود و گسترش بی نظمی اجتماعی موجب هرجو مرج اجتماعی و از هم پاشیدن اعتماد اجتماعی می گردد، زیرا سبب می شود هر فردی به فکر منافع فردی خود، به جای منافع عمومی باشد.
در شرح منهاج البراعه ذیل قسمت «ایاک و التغابی عما یعنی به مما قد وضع للعیون» در نامه ۵۳ آمده :
آن حضرت حاکم را از تسامح در چند چیز نهی کرده است، یکی از آن موارد ممنوعه تسامح در موضوع نظم است .[۳۹]
۳ـ۲ـ آموزش و آگاهی
ارزش ها باید از طریق آموزش های عمومی به مردم تعلیم داده شود و توسط مسئولین فرهنگی به مردم معرفی گردد . آن حضرت براى ساختن جامعه ارزشىِ مورد نظر خود، بیش از هر چیز دیگر، به اندیشه و شناخت و آگاهى، اهمّیت داده و انسانها را از خطر «جهل» و به کار نینداختن اندیشه، بر حذر داشته است. زیرا جهل، آفت شکوفایى انسانیت و ریشه همه مفاسد فردى و اجتماعى است و تا این آفت، ریشهکن نشود، ارزشها شکوفا نمىگردند و جامعه انسانى تحقّق نمىیابد.
آن حضرت می فرماید :
«العلم أصل کلّ خیر[۴۰] دانش، پایه هر خوبی»
و نیز فرموده است :
«الجهل أصل کل شرّ[۴۱] نادانی پایهی هر بدی است».
حال سوالی که در اینجا مطرح می شود این است، مقصود از تعلیم، تعلیم و آموزش چه علمی است؟ بىتردید، آن حضرت براى همه علوم و معارفى که در خدمت انسان اند؛ مثل فلسفه، ریاضى، فیزیک، شیمى و سایر رشتههاى علوم و فنون ، ارزش قائل است، ولی این، بدان معنا نیست که نادانى نسبت به همه این علوم، براى همه مردم، مذموم یا خطرناک است و ندانستن آن پایه شرور باشد ، بلکه مقصود آن حضرت از آموزش، علوم و معارفى است که انسان را با مبدأ و مقصد خود آشنا مىکند و راه رسیدن به فلسفه آفرینش خود را به او نشان مىدهند، که جهل به این معارف، جامعه انسانى را در معرض دشوارترین مصیبتها و شُرور، قرار مىدهد.
امیرالمومنین علیه السلام یکی از وظایف حکومت را تربیت همه مردم اصلاح امور می داند:
«فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ …. وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْمَا تَعْلَمُوا[۴۲]
اما حق شما بر من این است که …. شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید، و مؤدب به آداب نمایم تا بیاموزید.»
علامه جعفری در شرح این فراز می فرماید:
«تعلیم مردم جامعه برای رها ساختن آنان از جهل، حق مردم و تکلیفی است که به عهده زمامدار است، نه اینکه تعلیم جامعه فقط یک کار شایستهای است که زمامدار اگر آن را انجام داد، محبوبیت اضافی به دست میآورد، بلکه چنانکه جمله مورد تفسیر با صراحت بیان میدارد، تعلیم جامعه تکلیف قطعی و الزامی است که خدا به عهده زمامدار گذاشته است. این تعلیم شامل همه موضوعات فراگرفتنی است، که حیات معقول مردم را امکانپذیر میسازد و مخصوص به موضوعات معین و مشخصی نیست.
حق بعدی حق تربیت است، زمامدار جامعه اسلامی نمیتواند به تعلیم محض قناعت بورزد و مغزهای مردم را با دانستنیهای مجرد و مفاهیم خشک پر کند، ولی در صدد سازندگی روحی آنان برنیاید. علم برای عمل، این ست شعار دائمی مکتب اسلام. نهایت این که مقصود از عمل، یک معنای بسیار وسیعی است که به اضافه اعمال عینی در زندگی مادی و معنوی، شامل اعمالی نیز می شود که ابعاد ذات انسانی را باز و آنها را به فعالیت میرساند، مانند صبر و بردباری در برابر ناملایمات و شکیبائی و خود نباختن در مقابل لذایذ و خوشیها و ظرفیت برای شنیدن و تحمل خلاف خواستهها و اشتیاق جوشان برای وصول به معرفتهای بیشتر.» [۴۳]
همچنین می فرماید :
«عَلَى الإِمامِ أن یُعَلِّمَ أهلَ وِلایَتِهِ حُدودَ الإِسلامِ والإِیمانِ[۴۴]
برپیشوا واجب است که به مردمان تحت حکومتش، حدود اسلام و ایمان رابیاموزد»
اهمیت تعلیم و آموزش برای امام تا حدی بود، که به فرمانداران خود نیز دستور می داد تا برای آموزش و تعلیم مردم تلاش کنند :
«وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَیْنِ فَأَفتِ الْمُسْتَفْتِیَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاکِرِ الْعَالِم [۴۵]
دو طرف روز را به خاطر آنان (مردم) بنشین، و آن را که از تو فتوا خواهد فتوا ده، جاهل را بیاموز، و با دانا به گفتگو برخیز.»
لازم است در بحث آموزش به چندنکته مهم اشاره شود :
منظور از آگاهی الزاما سواد و تحصیلات در دانشگاه نیست، بلکه منظور آگاهی افراد یک جامعه از فوائد ارزشها، از کارکرد و علت پیروی از هنجارها، آگاهی از پیامدهای مضر انحرافات و آشفتگیهای اجتماعی است یا بطور خلاصه و به اصطلاح عرفی فرهنگ سازیست. اگر آگاهی مردم بالا رود، درک آنها نیز نسبت به حقوقشان بیشتر می شود. با روش های مختلف برای دستیابی به حقوقشان تلاش می کنند و نه تنها نا برابریها و بی عدالتیها کم می شود، بلکه تقلید کورکورانه از ناهنجاریها کاهش پیدا می کند. وقتی مردم به پیروی کورکورانه و رفتار گله ای عادت کرده باشند، هر حاکمی می تواند از آنها سوء استفاده کند و آنها را به مسیر دلخواه خود سوق دهد.
در کنار آموزش تئوری، بهترین روش در نهادینه ساختن هنجارهای اجتماعی ارائه الگوی عملی به جامعه است. زیرا بهترین مفاهیم اخلاقی و رساترین اندیشه ها تا وقتی بصورت عینی ارائه نگردد، درک و تصدیق نمی شود. در هر جامعه ای باید یک “گروه مرجع”[۴۶] وجود داشته باشد، تا مردم بصورت محسوس و عینی رفتارها را ملاحظه کنند. زیرا معمولا انسانها در مقایسه ها، به گروه مرجع ، مراجعه می کنند و آرزوی دستیابی به مقیاس ارزشی و الگوهای رفتاری آن گروه را دارند. اگر در جامعه چنین الگویی برای ارزشها معرفی شود و سمبلهای ارزشی آن ها تقویت گردد و هنجارها در عمل به نمایش گذاشته شود، به سرعت ارزشها به هنجار عمومی تبدیل می گردد . امیرالمؤمنین۷ نیز برای جامعه خود الگوی عملی معرفی می کرد :
«انْظُرُوا أَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا [۴۷]
به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهى آنان باشید، راه و روش آنها را پیروى نمایید، که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمىبرند، و به گمراهى باز نمىگردانند. اگر از چیزى باز ایستادند شما هم باز ایستید، و اگر به جهتى حرکت کردند شما هم حرکت نمایید، از آنان پیشى مجویید که گمراه مىگردید، و عقب نمانید که به هلاکت مىرسید. »
علاوه بر اهل بیت پیامبر باید کارگزاران و مسئولین نیز، بهترین الگو عینی جامعه باشند. به بیانی دیگر مسئولین و دست اندر کاران، خودشان به حفظ ارزشها پایبند و در تعلیم پذیری و آموزش پیشگام و بیش از همه فرهیخته و دانش آموخته باشند .وقتی همه کارگزان و افراد مطرح و مورد اعتماد جامعه پایبند به ارزشها باشند، سایر افراد نیز از آن ها الگو برداری می کنند.
از این رو امیرالمومنین ۷همواره متصدیان و کارگزان خویش را سفارش به تربیت عملی خودشان می کردند :
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ [۴۸]
آنکه خود را در مرتبه پیشوایى قرار مىدهد باید پیش از مؤدب نمودن مردم به مؤدب نمودن . خود اقدام کند، وقبل از آنکه دیگران را به گفتار ادب نماید، باید با کردارش مؤدب به آداب کند»
و در مورد خودشان می فرمودند :
«وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَهٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَیْهَا وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَهٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا[۴۹]
اى مردم، به خدا قسم شما را به طاعتى ترغیب نمىنمایم جز اینکه خود به عمل به آن از شما پیشى مىگیرم، و از گناهى باز نمىدارم مگر اینکه قبل از شما از آن باز مىایستم»
نیاز به گروه مرجع، خصوصا در بین جوانان که جویاى نامند و قهرمانان را دوست دارند، بسیار مهم است . اگر هنر پیشهها و ورزشکاران الگو باشند، جاى تعجب نیست که جوانان در همه چیز، حتّى لباس و قیافه و طرز راه رفتن، از آنها تقلید کنند و اگر عالمان و دانشمندان باشند، سیل جمعیّت به سوى علم و دانش حرکت مىکنند.
داستان مشهورى از عالم بزرگوار، شیخ بهایى، نقل شده که بنا بود در برابر خدمات بزرگ علمى و عمرانى، از طرف شاه عباس صفوی، جوایزى در خور شأن او داده شود و او جایزه خود را به این مصالحه کرد که بر مرکب مخصوص شاه بنشیند و شاه در رکاب او پیاده حرکت کند و چند کوچه و خیابان را در مقابل چشمان مردم طى کنند. در حقیقت او مىخواست به مردم ثابت کند که نظام ارزشى بر محور علم و دانش مىگردد. مىگویند که با این حرکت، رجوع جوانان و دانش طلبان به مدارس، بسیار بیشتر از قبل شد.[۵۰]
اگر چه امیرالمومنین ۷اهمیت بالایی که تعلیم و آموزش قائل بود معتقد بود که مردم باید خودشان بخواهند و در مسیر تربیت گام بردارند و اگر نه تربیتی حاصل نخواهد شد و با روش های مستبدانه و خودکامانه شاید بتوان مردم را با خود همراه کرد اما نمی توان زمینه ساز تربیت شدو چه بسا چنین اجباری موجب پیدایش ریا، نفاق و کفر خواهد شد. زیرا مبنای تربیت انسان، ترغیب است و اساس رسالت پیامبران، ابلاغ است؛ نه اجبار. در منطق دین هیچ گونه اجبارو قیمومیت در تربیت و هدایت، وجود ندارد و نمی توان کسی را با اجبار و اکراه به سوی کمال برد و حکومت هم بر اساس تهدید، تحمیل و اجبار نمی تواند مردم را به تربیت بکشاند، بلکه باید بصورت عملی زمینه تربیت و رشد و تعالی انسان ها را آماده کند و جامعه را به مسیر هدایت و هنجار بکشاند. سپس در کنار این زمینه سازی ها و فراهم نمودن بستر تربیت متعالی انسان ها، به رفع موانع نیز بپردازد.
آن حضرت حتی در سخت ترین اوضاع سیاسی حاضر نشد با زور و فشار، مردم را به مسیر تربیت بکشاند، آن حضرت می فرماید: