۲-۴-۱) تاریخچه چارچوبهای مدیریت پورتفولیوی
۲-۴-۱- ۱ چارچوب آرچر و قاسم زاده
چارچوب آرچر و قاسم زاده دارای سه فاز اصلی می باشد که این سه فاز با توجه به اهداف اصلی که ما از مدیریت پورتفولیوی پروژه انتظار داریم ایجاد شده اند.این سه فاز عبارتند از:
فاز ملاحظات استراتژیک
ارزیابی هر یک از پروژه ها به صورت جداگانه
انتخاب پورتفولیوی پروژه
تکنیکهایی که در فاز ملاحظات استراتژیک استفاده می شوند می توانند به تعیین جهت گیری استراتژیک و تخصیص کلی بودجه برای پورتفولیوی پروژه های سازمان کمک کنند، در حالیکه تکنیک هایی که در فاز دوم مورد استفاده قرار می گیرند، می توانند در تعیین میزان استقلال هر پروژه از سایر پروژه ها تأثیر گذار باشند، که منجر به تعریف معیار ها و مقیاسهای مشترکی شده، که برای ارزیابی و انتخاب پروژه ها در فازهای بعد استفاده می شوند. فاز سوم به انتخاب پورتفولیوی پروژه بر اساس شاخصهای پروژه های کاندید شده از مراحل قبلی و تعامل متقابل انها با سایر پروژه ها از جهت محدودیت منابع یا سایر ارتباطات بین آنها می پردازد. (آرچر و قاسم زاده،۱۹۹۹، ص ۱۰۵)
۲-۴-۱-۱-۱ فاز ملاحظات استراتژیک
بسیار مهم است که پیش از شروع به اررزیابی تک تک پروژه ها، جهت استراتژیک شرکت و واحد های استراتژیک شرکت را معین کنیم.
در این فاز ابتدا تصمیم گیرندگان باید به ارزیابی موقعیت کنونی شرکت و جایگاهی که شرکت در آینده مدنظر دارد، بپردازند. و در این راه باید از رویکرد مسیر دهی پروژه که جهت های استراتژیکی شرکت را توسعه می دهند، استفاده کنند. این به طور مشخص واضح است که جهت استراتژی شرکت باید قبل از ارزیابی فردی پروژه ها برای پورتفولیوی شرکت تعریف شده باشند. بسیاری از شرکتها قبل از تعریف و در نظر گیری انفرادی پروژه ها به طور گسترده به آماده سازی و برنامه ریزی استراتژی می پردازند.
۲-۴-۱-۲-۱ فاز ارزیابی هر پروژه به صورت جداگانه
در این فاز ابتدا مقیاس های مشترکی که برای هر پروژه به صورت جداگانه قابل محاسبه اند، باید تدوین گردیده و به تأیید برسند. این عمل به ما کمک می کند تا مقایسه پروژه های تحت بررسی را به صورت یکسان انجام دهیم. این ارزیابی هم برای پروژه های در دست اجرا و هم برای پروژه های جدید انجام می شود.این کار موجب خلق پورتفولیوی ترکیبی می شود که حاصل از در نظر گرفتن پروژه های قدیمی و جدید، تغییرات استراتژیک، تغییرات در محیط و منابع در دسترس می باشد.
در ارزیابی هر پروژه بطور جداگانه مواردی چون بازدهی اقتصادی هر پروژه، هزینه و سود، ریسک مورد ارزیابی قرار می گیرند.
۲-۴-۱- ۳-۱ فاز انتخاب پورتفولیوی پروژه
انتخاب سبد پروژه مستلزم مقایسه همزمان تعدادی از پروژه ها با بهره گرفتن از فاکتورهای ویژه ای، به منظور دستیابی به یک اولویت بندی مطلوب از پروژه ها می باشد و پروژه هایی که حداکثر رتبه را با بهره گرفتن از ارزیابی معیار ها کسب کرده اند، برای سبد پروژه ها انتخاب می شوند.
(شکل ۲-۲۸) الگوی انتخاب پورتفولیوی پروژه آرچر و قاسم زاده
آرچر و قاسم زاده، الگوی کلی خود را برای انتخاب پورتفولیوی پروژه که مناسب اعمال در سیستم های پشتیبانی تصمیم گیری باشند، ارائه دادند.(آرچر و قاسم زاده،۱۹۹۹، ص ۱۰۶)
مراحل این مدل بطور منطقی و به شیوه ای سازمان یافته اند که به تصمیم گیرندگان این اجازه را می دهند که بطور منطقی و درست از طریق فرایند انتخاب پروژه با هم کار کنند. هر مرحله مستلزم انتخاب متدولوژی است که مطابق با میل استفاده کنندگان باشد تا اینکه منجر به کسب بیشترین مقبولیت و همدلی و همکاری تصمیم گیران با فرایند انتخاب پروژه باشد.
جدول زیر خلاصه مراحل الگو، فعالیتهای مرتبط و متدولوژی ها انتخاب شده برای هر مرحله را به تصویر می کشد. (آرچر و قاسم زاده،۱۹۹۹، ص ۱۰۶)
(جدول ۲-۴) مراحل الگوی انتخاب پورتفولیوی پروژه آرچر و قاسم زاده(آرچر و قاسم زاده،۱۹۹۹، ص ۱۰۶)
۲-۴-۱-۲ الگو و چارچوب کوپر
کوپر یک الگوی انتخاب پورتفولیوی ارائه کرده است که از دو سطح کلی تشکیل شده است. در سطح اول تصمیمات استراتژیک مربوط به پورتفولیوی گرفته می شود که این مرحله برای سازمانهایی که قصد دارند پروژه هایشان را به زیر مجموعه ها یا گروه های مجزا تفکیک نمایند، مهم است. (کوپر،۲۰۰۵، ص ۴۶)
در این مرحله منابع به هر کدام از جعبه های استراتژیک تخصیص داده می شوند. این دسته بندی پروژه ها، به سازمان کمک می کند که بتواند پورتفولیوی های متوازنی را که با اهداف و استراتژی های مختلف سازمان همراستا هستند تشکیل دهد. سطح دوم، تصمیمات تاکتیکی پورتفولیوی پروژه ها نامیده می شوند. که در واقع فرایند انتخاب پروژه را نشان می دهد. در این سطح تکنیکها و ابزارهای مختلف برای انتخاب صحیح پروژه ها در هر زیر مجموعه معادل با هر جعبه استراتژیک مورد استفاده قرار می گیرند. موازی این مرحله یک مرحله/ درگاهی به منظور مشاهده منابع آزاد شده از پروژه های دیگر در حال انجام، ایجاد شده است.
۲-۴-۱- ۳الگو و چارچوب اینگلند و گراهام
گراهام و اینگلند یک چارچوب و الگوی سیستماتیک فرایند تصمیم گیری منطقی را برای انتخاب پورتفولیوی پروژه ها توسعه دادند. این فرایند ها نیازمند تلاشهای تیم مدیریتی تشکیل یافته به وسیله اعضای از مدیریت سازمان که صلاحیت و اختیار پورتفولیوی پروژه ها را دارا بوده و یا قدرت تصمیم گیری بر روی پروژه ها و نترل منابع سازمان و روابط پویای مابین اعضای تیم را دارا هستند، می باشد. چهار مرحله این فرایند سیستماتیک یک چرخه وابسته به هم را تشکیل داده که خروجی های هر مرحله به عنوان ورودی مرحله بعد محسوب می شود. (گراهام و اینگلاند،۱۹۹۹، ص ۱۴۵)
مراحل این فرایند به ترتیب زیر می باشد:
-سازمان چه کاری را باید انجام دهد؟
بر مبنای یافته های قبلی، اعضای تیم مدیریت پروژه در ابتدا، پروژه های پیشنهادی جدید و در حال انجام را دسته بندی می کنند. آنها در ادامه اهداف مورد انتظار خود را از پروژه ها با در نظرگرفتن استراتژی های سازمانی(شامل چشم انداز ها، ماموریت، اهداف بلند مدت) و قابلیتهای کنونی سازمان روشن و تشریح می کنند. در ادامه این فرایند پیشنهاد شده که پروژه ها را در دسته های مجزا برای کسب مزایای بررسی پروژه ها از یک منظر کلی دسته بندی کنیم که شامل دید از خارج، تمامیت، فرصتها و براوردن استراتژی ها می باشد. در این مرحله از فرایند به منظور تسهیل فرایند تصمیم گیری، یکسری از معیارها با وزنها یا امتیازهایی که منعکس کننده ملزومات اهداف سازمانی (برای نمونه موقعیت بازار، ظرفیت موجود و…) بوده، باید به منظور مقایسه گزینه های مختلف پروژه ها با هم تعریف و تصحیح و مورد توافق قرار گیرند.
- سازمان چه کاری رامی تواند انجام دهد؟
اعضای تیم انتخاب پورتفولیوی پروژه به طور دقیق در این مرحله پروژه ها را بر اساس ادغام و آنالیز داده ها و اطلاعات موجود و گذشته ارزیابی کرده، که در نتیجه آن یکسرِی از پروژه های پیشنهادی حذف و سری دیگر انتخاب می گردند. پروژه های در حال جریان نیز با توجه به اولویتهای استراتژیکی سازمان، موجودیت منابع و تکنولوژی های موجود، تعدیل گشته یا خاتمه داده می شوند. در این مرحله غربال پروژه ها در چند مرحله صورت می گیرد. و هر مرحله دسته معیارهای خاص خود را داشته و متناسب با اهداف آن می باشد.
-تجزیه و تحلیل و تصمیم گیری بر روی پروژه ها
در این فاز بر مبنای مقایسه مابین موجودیت منابع در دسترس و منابع مورد نیاز، پروژه های پورتفولیوی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته، اولویت بندی و نهایتا"انتخاب می شوند. اعضای تیم انتخاب سبد در این مرحله باید یکسری از معیار ها نظیر هزینه فرصت، سودآوری پروژه ها با احتساب هزینه ها، ارزش مورد انتظار را وقتی تصمیم گیری می کنند، در نظر بگیرند. در این مرحله برای ارزیابی پروژه ها با مجموعه معیارهای مورد توافق قرار گرفته در مرحله اول، می توان از فرایند تحلیل سلسله مراتبی برای اولویت بندی و انتخاب پروژه ها استفاده نمود. همچنین منابع اختصاصی و اقتضایی برای اطمینان از اجرای موفقیت آمیز پروژه های انتخاب شده باید به پورتفولیوی پروژه ها تخصیص داده شوند. در این مرحله، چرخه ارتباطات باید به منظور کنترل به روز تغییرات سازمان و محیط آن توسعه داده شده و در ارزیابی ها مورد استفاده قرار گیرد.
-اجرای برنامه
در این مرحله افراد و منابع تعهد شده استخدام و برای اجرای پروژه های انتخاب شده، تخصیص داده می شوند. همچنین یک منبع اطلاعاتی یا داده ای باید به منظور نظارت، گزارش گیری سبد پروژه ایجاد گردد. نقشه راه پروژه ها به عنوان یک ابزار ارتباطی مناسب برای کمک به تیم مدیریت و آنهایی که درگیر پاسخ گویی به تغییرات و انجام عملیات اصلاحی بر حسب شناسایی فرصتهای جدید و منابع اهرمی هستند، می باشد. (گراهام و اینگلاند،۱۹۹۹، ص ۱۴۷)
۲-۴-۱- ۴مدل جدول استراتژی
اسپرادلین و کوتواوفسکی (اسپادرین، ۲۰۰۳،ص۲۶) چارچوبی را برای تصمیم گیری روی پورتفولیوی ارائه داده اند که شامل ۵ فاز است. این فازها عبارتند از:
-تدوین مسئله
-ساختن جدول آلترناتیوها
-ساخت جدول استراتژی
-ارزیابی هر یک از فرصتها
-ارزیابی مجموعه ها
(شکل ۲-۲۹) مدل اسپادرین
۲-۴-۱- ۵ مدل پورتفولیویهای استراتژیک
این مدل مبتنی بر این است که پیاده سازی استراتژی مساوی با صرف پول روی پروژه هایی خاص می باشد. بنابراین تعیین نیازهای پورتفولیوی تقریبا” همان تعیین اهداف در بودجه می باشد. (ون آموم،۱۹۹۸، ص۱۴)
-استراتژی و سبدهای پول:
فصل چهارم
تجزیه و تحلیل داده های آماری
۴-۱- مقدمه
اساس و مبنای تصمیم گیری مدیران و سازمان ها در سطح خرد و کلان اطلاعاتی است که غالباً با بهره گرفتن از علم آمار و تحلیل داده ها در اختیار تصمیم گیران قرار می گیرد. به طور کلی داده ها نمایانگری از واقعیتها و مفاهیم هستند. چنانچه دادهها بصورت واژه و نه به صورت ارقام به توصیف واقعیتها بپردازد آنها را دادههای کیفی میگویند. اینگونه دادهها از طریق مشاهده، مصاحبه، استخراج از اسناد و مدارک و امثال آن گردآوری میشود. تحلیل اطلاعات شامل عملیات متعددی است و شامل شرح و آماده سازی دادههای لازم برای آزمون فرضیهها و سپس تحلیل روابط میان متغیرها و بالاخره مقایسه نتایج مشاهده شده میباشد. در واقع هدف نهایی هر پروژه تحقیقاتی این فصل تحقیق میباشد. در این فصل در بخش اول به تجزیه و تحلیل توصیفی دادهها و در بخش دوم به آزمون آماری فرضیات پرداخته خواهد شد و در نهایت در بخش سوم یافتههای جانبی تحقیق بیان خواهد شد.
۴-۲- بررسی ویژگیهای جمعیت شناختی
در این قسمت به ارائه آمار توصیفی، نمودارها و جداول ویژگیهای جمعیت شناختی نمونه پرداخته میشود. ارائه آمار توصیفی از آن جهت مهم است که باعث شناخت بهتر از جامعه و ویژگیهای عمومی آن و همچنین تحلیل بهتر ارتباط بین متغیرها میشود. در این تحقیق سن، جنسیت، تحصیلات و میزان استفاده از خدمات وب گاه در یک سال گذشته توسط مشتریان به عنوان سؤالات عمومی پژوهش در نظر گرفته شدهاند، چرا که با بهره گرفتن از هر یک این سؤالات میتوان به برخی از اختلافات در دیدگاهها پاسخگویان پی برد.
۴-۲-۱- سن
پاسخی را که افراد در مورد سن به پرسشنامه دادهاند به صورت جدول ۴-۱ ارائه گردیده است. چنانچه در جدول ۴-۱ ملاحظه میشود، بیشترین درصد مربوط به رده های سنی ۲۲-۳۰ و ۳۰ تا ۴۰ سال میباشد.
جدول ۴-۱: توزیع فراوانی ردهی سنی پاسخگویان
ردهی سنی | فراوانی | درصد فراوانی |
۱۸-۲۲ سال | ۱۰ | ۵/۸ |
۲۲-۳۰ سال | ۵۰ | ۴/۴۲ |
۳۰-۴۰ سال | ۵۰ | ۴/۴۲ |
بالای ۴۰ سال | ۸ | ۸/۶ |
مجموع | ۱۱۸ | ۱۰۰ |
در شکل زیر توزیع فراوانی ردهی سنی پاسخگویان نشان داده شده است.
شکل ۴-۱: نمودار دایره ای توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب ردهی سنی
با توجه به اشکال ۴-۴ و ۴-۵ ، ۳۷/۴۲ درصداز پاسخگویان در رده های سنی ۳۰ تا ۴۰ سال و ۲۲ تا ۳۰ سال قرار داشتند.
۴-۲-۲- جنسیت
پاسخی را که افراد در مورد جنسیت به پرسشنامه دادهاند به صورت جدول ۴-۲ ارائه گردیده است. چنانچه ملاحظه میشود پرسشنامه حاضر در بین ۷۸ نفر مرد و ۴۰ نفر زن توزیع گردیده است.
جدول ۴-۲: توزیع فراوانی جنسیت پاسخگویان
هـم دمـی بـا عـاشـق بـیخـواب گفت کاخر ای بیخواب یک دم شب بخفت
گـفـت شـد بـا پـاسبـانـی عـشـق یار خـواب کـی آیـد کـسی را زیـن دو کار
پـاســبان را خــواب کی لایـق بــود خـاصـه مـرد پـاسـبـان عـاشـق بـود
چـون چـنـیـن سر بازیی در سر ببست بـود آن ایـن یک بـرآن دیـگر بـبست
مـن چـگـونـه خـواب یـابـم انــدکی وام نتـوان کـردن ایـن خـواب از یکی
هـر شـبـم عـشـق امـتحانـی مـیکـند پــاسبــان را پـاسـبـانـی مـیکــنــد
در قسمت بعدی در حکایت از درنگ استفاده شده است و سرعت حکایت به کمترین و کندترین وضعیت وارد می شود. راوی شرح و حال پاسبان را توصیف می کند:
گـه مـیرفـتـــی و چـوبـک مـیزدی گـه زغـم بر روی و تارک میزدی
گر بخفتی یک دم آن بی خواب و خور عشـق دیدیـش آن زمـان خوابی دگر
جـمـله شـب خـلق را نـگـذاشـتـی تـا بـخـفـتنـدی فـغـان بـرداشـتـی
باز در حکایت برای بار دیگر باز صحنه روبرو میشویم و سرعت روایت حکایت به حالت متوازن یا متعادل میرسد. در قسمت بعد با شاهد گفتگو هستیم:
دوسـتی گـفتش که ای در تفّ و تاب جمله شب نیستت یک لحظه خواب
گفـت مـرد پـاسـبـان را خـواب نیست روی عاشق را بجز اشک آب نیست
پــاسـبان را کـار بـی خـوابـی بــود عـاشـقـان را روی بـی آبـی بـــود
چـون زجـای خـواب آب آید برون کـی بـود مـمکن که خواب آید برون
عـاشـقـی و پـاسـبـانـی یـار شــد خـواب از چشـمـش بـدریـا بـار شد
پـاسـبـان را عـاشـقـی نـغـز اوفتاد کـار بـیخـوابـیـش در مـغـز اوفـتاد
حکایت با درنگ به پایان میرسد، در واقع حکایت با کندترین سرعت به اتمام میرسد. راوی با مخاطب ( تو) سخن میگوید و نکات اخلاقی و عرفانی خود را با توصیف برایش بیان می کند:
می مخسب ای مرد اگر جویندهای خـواب خوش بادت اگر جویندهای
پـاسبـانـی کـن بـسی در کـوی دل زانـک دزدانـنـد در پـهـلـــوی دل
هـست از دزدان دل بـگـرفـتـه راه جـــوهـر دل دار از دزدان نــگــاه
چـون ترا ایـن پـاسبانی شد صفت عـشق زود آیـد پـدیـد و معرفــت
مرد را بی شک در این دریای خون معـرفـت بـایـد ز بـیخـوابی برون
هـرکه او بـیخـوابـی بـسـیار برد چـون بـه حـضرت شد دل بیدار برد
چـون ز بـیخـوابـیـست بـیـداری دل خـواب کـم کـن در وفاداری دل
چند گویم، چون وجودت غرقه ماند غـرقـه را فـریـاد نـتـوانـد رهـانـد
عـاشـقـان رفـتـنـد تا پـیـشان همه در مـحبـت مـسـت خفتند آن همه
تـو هـمیزن سر که آن مردان مرد نـوش کـردنـد آنـچ مـیبایـست کرد
هـر کـه را شـد ذوق عشق او پدید زود یـابـد هـر دو عـالـم را کـلـیـد
گـر زنـی بـاشد شود مردی شگرف ور بـود مـردی شـود دریـای ژرف
۴-۶۳ بسامد رخداد
رخدادهای حکایت را به دو قسم قابل تقسیم هستند:
۱-ررخدادی که بارها روی دادهاست و بارها نیز در روایت حکایت نقل شدهاست. مانند: بیخواب شدن و شب زنده داری پاسبان است در ابیات (۱)، ( ۲ )، (۳)، (۴) ، (۶)، (۱۰)، ( ۱۱ )، ( ۱۲)، ( ۱۳)، (۱۴)، ( ۲۲) و (۲۳).
۳- رخداد عاشق شدن پاسبان است که یک بار روی داده و بارها در طول روایت حکایت نقل شده است. در ابیات (۱)، (۳)، (۴) ، (۷)، (۹)، (۱۵ ) ، (۱۶)، ( ۲۰ ).
۴-۶۴ وجه روایی
۴-۶۴-۱فاصله:
سخن مستقیم:
هم دمی با عاشق بیخواب گفت کاخر ای بیخواب یک دم شب بخفت
سخن مستقیم:
گـفـت شـد بـا پـاسبـانـی عـشـق یار خـواب کـی آیـد کـسی را زیـن دو کار
پـاســبان را خــواب کی لایـق بــود خـاصـه مـرد پـاسـبـان عـاشـق بـود
چـون چـنـیـن سر بازیی در سر ببست بـود آن ایـن یک بـرآن دیـگر بـبست
مـن چـگـونـه خـواب یـابـم انــدکی وام نتـوان کـردن ایـن خـواب از یکی
هـر شـبـم عـشـق امـتحانـی مـیکـند پــاسبــان را پـاسـبـانـی مـیکـنــد
سخن مستقیم:
دوستی گفتش که ای در تفّ و تاب جمله شب نیستت یک لحظه خواب
سخن مستقیم:
گفـت مـرد پـاسـبـان را خـواب نیست روی عاشق را بجز اشک آب نیست
پــاسـبان را کـار بـی خـوابـی بــود عـاشـقـان را روی بـی آبـی بـــود
چـون زجـای خـواب آب آید برون کـی بـود مـمکن که خواب آید برون…
۴-۶۵ کانون روایی
کانون صفر – بازنمود ناهمگن. راوی برتر که از همه شخصیتهای حکایت بیشتر آگاهی دارد. اما راوی خود را در پایان حکایت به مخاطب مینمایاند و با وی به سخن گفتن ادامه میدهد و نکات اخلاقی و عرفانی را برایش بازگو و تکرار مینماید.
۴-۶۶ لحن یا آوا
۴-۶۶-۱ زمان روایت:
شناخت و طبقهبندی محیط سرآغاز هرگونه بهرهگیری از منابع و منافع محیطی و توانمند شدن برای تامین تقاضاهای محیطی است. مدیران با تحلیلهای برونی و درونی سازمان میتوانند حوزه و قلمرو تصمیمها و برنامهریزیهای سازمان خود را تبیین نمایند. مدیران برای آنکه بتوانند عرضه فرآوردهها و خدمات خود را در راستای نیازهای جامعه و در سطح انتظارات و معیارهای جامعه قرار دهند بایستی درک مناسبی از محیط، ساختار، رفتار متغیرها و طبقهبندی ساز و کارهای محیطی داشتهباشند. به هرحال محیط تنها منبع تامین کننده دادههای سازمان و تنها مصرفکننده ستاده های آن است (حمیدی، ۱۳۹۰). محیط مجموعه ای متشکل از شرایط، نیروها، عوامل و مولفه های خارجی است که بر عملکرد سازمان اثر میگذارند و سازمان کنترل کمی بر آنها دارد. (رضاییان، ۱۳۷۷ و رابینز، ۱۳۷۶)
این عوامل نیروهایی را بر سازمان وارد میکند که چنانچه در جهت حرکت سازمان و در برگیرنده منافع بالقوهای برای آن باشد “فرصت"، و چنانچه به صورت بالقوه بازدارنده حرکت سازمان و در برگیرنده زیانهایی برای آن باشد “تهدید” خوانده میشود. منشاء این نیروها شامل: رقبا، تأمینکنندگان، توزیعکنندگان، مشتریان، کارکنان، اتحادیهها، سهامداران و … هستند .برای تبیین عوامل محیطی الگوهای متعددی ارائه شدهاست. یکی از این الگوها، الگوی PEST میباشد که محیط کسب و کار را با چهار گروه عوامل سیاسی (P)[3]، اقتصادی (E)[4]، اجتماعی (S)[5] و فنآوری (T)[6] تعریف میکند .
الگوی پورتر نیز برای محیط پنج گروه از عوامل را پیشنهاد میکند. این گروهها عبارتند از رقبای اصلی، مشتریان، تأمینکنندگان ، تازهواردان به صنعت و کالاهای جایگزین. آندروگرو گروه ششم را با عنوان کالاهای مکمل به این الگو اضافه میکند .
برای اثربخشی یک استراتژی باید این عوامل و مولفههای آن بهدرستی درک شود، و در مرحله تدوین و پیاده سازی مورد ملاحظه قرار گیرد . اولین شرط برای اثربخشی استراتژی شناخت عوامل محیط است. برای این امر باید به درستی تشخیص داد که:
قواعد موفقیت ساز در کسب و کار چیست؟ ارزش از دیدگاه مشتری شامل چه عواملی است؟ گلوگاههای اصلی صنعت در پاسخگویی به این ارزشها کجاست؟ روندهای مهم سیاسی، اجتماعی و فنآوری چگونه بر این ارزشها و گلوگاههای آن تأثیر میگذارند؟ نقاط قوت و ضعف رقبای اصلی چیست؟ استراتژی آنها چیست؟
بصیرت نسبت به این عوامل مشخص میسازد که فرصتها (و تهدیدات) سازمان به منظور خلق ارزش بیشتر برای مشتری (نسبت به رقبا) کجاست. عملکرد استراتژی به فعالیت رساندن منافع نهفته در فرصت ها (یا کاهش خسارات ناشی از تهدیدات) است و اثربخشی آن در گروی بصیرت نسبت به این عوامل است. پیچیدگی کار از آنجا آغاز میشود که بسیاری از این عوامل پایدار نیستند و با زمان تغییر میکنند. این ناپایداری، عمر اثربخشی استراتژی را محدود میسازد. عمر استراتژی محدود به اعتبار عوامل زیربنایی آن است و با تغییر این عوامل، اثربخشی آن (درخلق ارزش برای مشتری و مزیت رقابتی برای سازمان) به پایان میرسد.
درک محیط، همواره رکن جداناپذیری از استراتژی بودهاست. محیط، بستر شکلگیری و عملکرد استراتژی است و در این امر عوامل زیربنایی مانند: عوامل فرهنگی، حکومتی و اجتماعی و عوامل کنشی مانند: مشتریان، رقبا، سهامداران و تأمینکنندگان، نیروهای مساعد و نامساعد را متوجه سازمان میسازند. استراتژی حاصل تعامل بین سازمان (عوامل داخلی) و محیط (عوامل خارجی) و اثربخشی آن در گروی درک صحیح و پاسخگویی مناسب به محیط کسب و کار است. بدون این امر (شناخت و پاسخگویی به محیط) حرکتهای استراتژیک کم ثمر و پرخطر خواهدبود. اما درک محیط کاری پیچیده است، و این پیچیدگی بهکارگیری ابزار و متدولوژی معمول استراتژی را با مشکلات اساسی مواجه میسازد. این پدیده طی چهار دهه گذشته پیشرانهای برای تکامل رویکردهای استراتژی بودهاست.
محیط کسب و کار کنونی، محیط تغییر و دگرگونیهای سریع است. این تغییرات باعث شده است که صاحبنظران در دهه های اخیر، بحثهای گستردهای را در زمینه ضرورت توجه به عوامل محیطی در مطالعه سازمانها مطرح کنند. منظور از عوامل محیطی مجموعهای از ویژگیهای قابل اندازهگیری محیطی است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم توسط سازمان ادراک میشوند و بر عملیات آن موثر هستند. صرفنظر از تعاریف مختلف از محیط یا عوامل محیطی، مطالعه تاثیر تغییرات محیطی بر جنبههای مختلف سازمان از جمله ساختار سازمان از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. اریک کلمونز طی مقالهای که در نشریه دانشگاه هاروارد منتشر ساختهاست، محیط کسب و کار قرن بیستویکم را با ویژگیهایی نظیر: تغییرات ویرانساز، فرصتهای زودگذر، عدم قطعیت و بینظمی توصیف میکند. دو عامل در ایجاد این شرایط نقش عمدهای داشتهاند: تحولات فنآوری و روند جهانیسازی. تحولات فنآوری مستمراً ماهیت کسب و کار را درهم میریزد و هر روز قواعد جدیدی را بر این عرصه حاکم میکند. پول الکترونیک، اقتصاد دیجیتال، تجارت الکترونیک و شبکه ارتباط جهانی تنها مثال هایی برای این موضوع است. این فنآوری حیطه تأثیرگذاری و تأثیرپذیری پدیدهها از یکدیگر را توسعه داده و جریان اطلاعاتی را شدت میبخشد. در کنار جریان اطلاعاتی، پدیده جهانیسازی نیز جریان سرمایه و کالا را تشدید و بدون مرز میسازد. نتیجه این روندها افزایش تعداد عوامل موثر بر جریان کسب و کار و آشفتگی محیط سازمان است (تینگ چی و همکاران، ۲۰۰۹).
در شرایط آشفتگی، قواعد بازی دائم در حال تغییر است و برای یک سازمان هیچ مزیت پایداری به جز قابلیت تطابق مستمر با محیط وجود ندارد. تطابق با محیط به مفهوم تغییر مشخصه های سازمان، برای کارکرد بهرهور و مزیتبخش در یک شرایط محیطی به خصوص است. هرچه خصوصیات محیط متنوعتر و تحولات آن بیشتر باشد این تطابق پیچیدهتر و در عین حال حیاتیتر میشود. این شرایط و الزمات آن، عصر حاضر را به نحو بارزی از دوران گذشته متمایز ساختهاست.
تحولات محیط کسب و کار امروز پیدرپی و بیقاعده است. این تحولات در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فنآوری و … هر روز دنیای تولید و تجارت را با سردرگمی و چالشهای جدیدی مواجه میسازد. آیا سیستمهای عامل با کدهای باز به زودی سیستمهای عامل بر مبنای ویندوز را از بازار به حاشیه میراند و جایگزین آن می شود؟ آیا فنآوری خودروهای هیدروژنی میتواند از اهمیت استراتژیک سوخت فسیلی و صاحبان آن بکاهد؟ آیا دستآوردهای فنآوری زیستی زیربنای بهداشت جهانی را از درمان به پیشگیری های ژنتیکی تبدیل خواهدساخت؟ آیا روند سیاسی- اقتصادی کشورهای اروپایی و خاور دور، چشم انداز جدیدی برای قطببندی جهانی در بر دارد؟ پاسخ مثبت یا منفی به هریک از این سوالها زیربنای بسیاری از کسب و کارهای امروز را دگرگون خواهدساخت. اینها تنها نمونههایی از روندهای چالشآفرین محیط امروز است، هر چند به روشنی ابعاد موضوع را مشخص میسازد.
افزایش روزمره حیطه و سرعت جابجایی اطلاعات، سرمایه و کالا در ابعاد گوناگونی ماهیت کسب و کار را متحول ساختهاست. یکی از این ابعاد تبدیل رفتارهای خطی و قابل برآورد بازار به رفتارهای غیرخطی و پیچیده است. علت این امر افزایش تعداد عوامل موثر در بازار و رابطه متقابل بین آنهاست. امروزه بهسختی می توان برای بازارهای محلی قواعدی خاص خود وضع کرد و متقابلاً شرایط بازارهای محلی نیز هر روز نقش بیشتری در تعیین روند کلی جهان پیدا میکنند. این فعل و انفعالات گسترده و پویا به چندرگهسازی پیکره و کسب و کار جهانی (با تنوع فوق العاده) می انجامد و پتانسیل جهش غیرقابل تصوری را ایجاد میکند که هر روز بخشی از آن آزاد میگردد. بحران بازارهای سرمایه آسیای شرقی در جولای ۱۹۹۷، جنگ جهانی فولاد در سال ۲۰۰۲، ظهور چین بعنوان یک ابرقدرت اقتصادی در بازارهای جهانی، یکپارچگی پولی، تجاری و سیاسی اتحادیه اروپا (علیرغم تضادها و تفاوتهای درونی) برخی از شواهد این پدیده است. این تغییرات در بسیاری از موارد پیوستگی روند را میگسلد و به تغییرات گسسته و جهشی می انجامد و در برخی از موارد حتی به همراه خود الگوی جدیدی را نیز به ارمغان میآورد. الگویی که قواعد کسب و کار را دگرگون میسازد. ظهور اینترنت و شبکه ارتباط جهانی بسیاری از قوائد را در محیط کسب و کار درهم ریخت. گسترش حیطه سازمان جهانی تجارت نیز اینگونه است. تغییرات پیچیده غیرخطی به سادگی قابل برآورد و تحلیل نیستند، و این امر درک صحیح محیط کسب و کار را با مشکل مواجه می سازد.
در مطالعات تجربی و مفهومی، محیط کسب و کار بهعنوان یکی از مؤلفه های مهم اثرگذار بر مدیریت زنجیره تامین و استراتژیهای رقابتی شناخته شدهاست (بعنوان مثال، فیشر، ۱۹۹۷؛ هانگ و دیگران، ۲۰۰۲؛ اسکینر، ۱۹۶۹؛ رندال و دیگران، ۲۰۰۳).
هماهنگی بین محیط کسب و کار و تواناییهای سازمان و منابع مبحث اصلی بسیاری از تحقیقات مدیریت استراتژیک بودهاست. دونکان (۱۹۷۲) بیان کرده است که منبع اصلی تغییر در بازار کسب و کار بازار، رقبا، فنآوری و آژانسهای نظارتی میباشد. ورنفلت و کارانی (۱۹۸۷) عدم اطمینان محیطی را ناشی از عدم اطمینان در تقاضا، عرضه، رقابت و شرایط محیطی بیان میکند. برای بیان دید مدیریت عملیاتی، وارد، دورای و لئونگ (۱۹۹۵) رابطه بین استراتژی تولید در سطح فرایند، محیط کسب و کار و عملکرد کسب و کار را بصورت تجربی در شرکت های سنگاپوری بررسی نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که در یک محیط کسب و کار مشخص، شرکتهای با عملکرد بالا اولویتهای رقابتی متفاوتی نسبت به شرکتهای با عملکرد پایین را برمیگزینند. بطور کلی محیط سازمان ” با مجموعه عوامل موثر بر سازمان که از کنترل مستقیم آن خارج است"، تعریف میشود.
وارد و دیگران (۱۹۹۶) پیشنهاد میکنند در تمام تحقیقات پیرامون مدیریت استراتژیک و مدیریت عملیات، عوامل محیطی بایستی در نظر گرفته شوند. بهطور کلی، محیط کسب و کار متشکل است از هزاران نیرویی که در کوتاه مدت، فراتر از کنترل مدیریت است و درنتیجه تهدید و همچنین فرصتهایی را برای شرکتها ایجاد میکند.
محیط بیرونی یکی از تعیینکنندههای اصلی فعالیتها در سطح سازمانی است. محیط بیرونی سازمان دارای ابعاد گوناگونی است. بهعقیده آلدریچ (۱۹۷۹) آندسته از ابعاد محیطی که بهطور مستقیم بر فعالیتهای سازمانها مؤثر هستند عبارتند از: بخشندگی، پویایی و پیچیدگی محیطی. سیمسک و همکاران (۲۰۰۷) نیز این سه بعد را بهعنوان ابعاد محیط وظیفهای سازمانها معرفی کردهاند.
مینتزبرک(۱۹۷۹) چهار مولفه را برای دربرگرفتن همه حالات مشخصه های محیطی کسب و کار معرفی نمود: تنوع، پیچیدگی، پویایی و بخشندگی. دس و برد (۱۹۸۴) با بهره گرفتن از روش تجربی و اطلاعات دستهبندیشده، جهت بیان رابطه بین شرکتها و محیط، سه مولفه محیطی را بیان نمودند: بخشندگی، پویایی و پیچیدگی.
در این پژوهش با توجه به مولفههای معرفی شده از طرف مینتزبرگ و همچنین تحقیقات صورت گرفته توسط دس و برد، چهار بعد برای شناسایی محیط کسب و کار در نظر گرفته میشود که در زیر میآید.
-
- تنوع محیطی
تنوع به درجهای که سازمان با شرایط همگن یا پراکنده مواجه است، اشاره دارد. تنوع محیطی، به واسطه تنوع فعالیتهایی که باید انجام پذیرد روی ساختار سازمانی اثر میگذارد (مینتزبرگ، ۱۹۷۹).
-
- پیچیدگی محیطی
پیچیدگی محیطی به نبود تجانس، تنوع و تعدد عوامل موجود در بخشهای مختلف محیط سازمان اشاره دارد. مدیران سازمان، بهخاطر اینکه همواره خود را از یک سو در میان تصمیمات سیاسی و از سوی دیگر واقعیتهای عملی مییابند، همواره با پیچیدگی محیطی روبهرو هستند. تصمیمات سیاسی گاهی برای اهداف سیاسی گرفتهمیشوند و نمیتوانند بهدرستی با واقعیتهای عملی تطبیق دادهشوند. مدیران در چنین وضعیتی با یک معمای حلناشدنی مواجه میشوند. یک عامل پیچیدگی دیگر برای سازمانها، واقعیتهای اقتصادی در قالب محدودیتهای بودجهای است، چراکه ملزم به ارائه خدمات بیشتر با بودجه محدود هستند.
-
- پویایی محیطی
پویایی به سرعت و پیشبینی تغییرات در محیط اشاره دارد؛ که ناشی از تغییرات فنآوری، تغییرات تقاضا و عکس العمل های رقابتی میباشد. سازمانها دایماً با تغییر و بیثباتی محیطی مواجه هستند، که این بیثباتیها بیشتر در تصمیمگیریها، بودجهبندیها و برنامهریزیهای راهبردی دیده میشوند. محیطهای پویا باعث میشوند سازمانها وضعیت کارآفرینانه به خود بگیرند و کارآفرینی را تشدید نمایند (قوچانی و یزدانی، ۱۳۹۰).
-
- بخشندگی محیطی
بخشندگی محیطی اشاره به فراوانی و یا کمیابی منابع مورد نیاز برای سازمانهایی دارد که در یک محیط فعالیت میکنند، و بر بقا و رشد آنها و نیز بر توانایی سازمانهای جدید برای ورود به آن محیط تأثیر میگذارد (تانگ، ۲۰۰۸). حمایت اغلب در مقیاس معکوس و به عنوان خصومت محیطی اندازهگیری میشود (وارد و دیگران، ۱۹۹۶).
بنابراین توجه به محیط پویا همانند محیط با سرعت بالا میباشد که توسط برجس و آیزنهارت(۱۹۸۸) بیان شد. محیط با سرعت بالا محیط هایی هستند که در آنها تغییرات سریع و منقطع در تقاضا، رقبا، فنآوری و مقررات بوجود میآید. بهطوریکه اغلب اطلاعات نادرست و یا قدیمی میباشند یا در دسترس نمیباشند ( برجس و آیزنهارت، ۱۹۸۸).
همسویی بین استراتژی، ساختار و محیط در شرایط محیطی پویا بسیار مهم میباشد (داونی، ۱۹۹۴). سوامیداس و نویل (۱۹۸۷) بصورت تجربی رابطه بین پویایی محیطی، استراتژی تولید و عملکرد کسب و کار را بیان کردند. نتیجه نشان داد که پویایی های محیطی رابطه مثبتی با انعطاف پذیری تولید دارد. وارد و دیگران (۱۹۹۵) بصورت تجربی رابطه بین بخشندگی و پویایی محیط را بررسی نمودند. آنها به این نتیجه رسیدند که شرکت های با عملکرد بالا و شرکت های با عملکرد پایین در شرایط محیطی یکسان اولویت های رقابتی متفاوتی را بر میگزینند. تان، کانان، هندفیلد و گش (۱۹۹۹) به این نتیجه رسیدند که محیط رقابتی اثر معناداری روی عملکرد شرکت دارد. بطور کل محیط کسب و کار، بطور گسترده بعنوان یکی از فاکتورهای اثر گذار بر استراتژی های رقابتی شرکت و ساختار زنجیره تامین آن و در نهایت عملکرد آن در نظر گرفته میشود.
۲-۱-۲- اولویتهای رقابتی
یکی از موضوعات رایج در تحقیقات مدیریت عملیات و مدیریت زنجیره تامین پیرامون توانمندیهای کلیدی شرکت میباشد. طبق تحقیقات انجام گرفته، عبارت “اولویتهای رقابتی” بطور گستردهای جهت انتخاب شرکت در این توانایی های رقابتی استفاده شده است (چپرا و میندل، ۲۰۰۱؛ گریگرا و وارنر، ۲۰۰۰؛ وارد و دیگران، ۱۹۹۵ ).
با گذشت زمان و تغییر در الگوهای تولیدی و اقتصادی و بروز جهانیسازی در سایه توسعه فناوری اطلاعات چالشهایی پیش روی سازمانها در عرصه رقابت پدید آمدهاند. این چالشها روشهای نیل به مزیت رقابتی را دگرگون کردهاست. هر سازمان تولیدی یا خدماتی برای ارائه محصول یا محصولاتی به مشتریان بالفعل و بالقوه خود پا به عرصه وجود میگذارد و خواهان بقا و ادامه حیات خود میباشد، اما در مسیر و چرخه حیات خود و با توجه به ماهیت و زمینه فعالیت با محیطی رقابتی روبرو میشود. در رقابت روزافزون امروزی، ماهیت تقاضاهای مشتریان پویاتر و پیچیدهتر میگردد (اسکاران، ۲۰۰۸). علاوه بر این مشتریها متقاضی کالاهای متنوع در زمان کوتاهتر هستند (مسکل، ۲۰۰۱). در این وضعیت، شرکتهای مدرن رویارویی با این تقاضاهای پویا و متغییر و پیچیده را بسیار چالش برانگیز میبینند. علاوه بر این، جهانیسازی مسیر همواری را برای بسیاری از شرکتها ایجاد کرده است، تا به گونهای سلطهجویانه در بازارهای آزاد به رقابت بپردازند (جاگادیش، ۱۹۹۹). این توسعهها خود به خود شرکت ها را وا میدارد به قابلیتهایی دست یابند تا بتوانند انواع کالاها با حجمهای درخواستی و مطلوب مشتریان را در زمان کوتاهتر و بدون کاهش در سوددهی تولید نمایند. این نوع قابلیتها را میتوان تحت اصطلاحاتی نظیر چابکی و یا تولید ناب بیان نمود که هرکدام برای خود فلسفه و ابزارهایی دارند، ولی در این میان مدیریت زنجیره تامین و لجستیک نقش بسزایی ایفا میکند که در صورت وجود مدیریت اثربخش و کارا موجب ایجاد مزیتهای رقابتی برای سازمان میگردد.
در طول دو دهه گذشته پذیرش و استفاده از رویکرد استراتژیک جهت مدیریت شرکتهای تولیدی با ظهور مفاهیمی همانند تولید بهنگام[۷] (شونبرگر، ۱۹۸۲)، تولید ناب ( وومک، جانز و روس، ۱۹۹۰)، تولید منعطف (گلدهار، جلینک، ۱۹۸۳؛ مردیت، ۱۹۸۷)، و مدیریت یکپارچه کیفیت (هال، ۱۹۸۷) همراه بودهاست.
استراتژی رقابتی درباره متفاوت شدن و متفاوت بودن است. این به معنی انتخاب عمدی و آگاهانه مجموعهای از فعالیتهای متفاوت است، که ترکیبی از ارزشهای منحصربهفرد را ارائه دهد. اساس و بنیان استراتژی برگزیدن انجام فعالیتها به گونهای متفاوت با آنچه رقبا انجام می دهند، میباشد (پورتر، ۱۹۹۶). جایگاه و موقعیت استراتژیک از سه منبع مشخص و مجزا ناشی میشود که البته باهم سازگار بوده و اغلب همپوشانی دارند. اول، موقعیتیابی مبتنی بر تولید زیر مجموعهای از کالاها یا خدمات مرتبط با یک صنعت خاص که “موقعیتیابی تنوع محور” نامیده میشود. دومین پایه موقعیتیابی، سرویس دهی به همه یا بیشتر نیازهای خاص گروهی از مشتریان می باشد که “موقعیتیابی مبتنی بر نیازها” خوانده میشود. سومین اساس برای یافتن جایگاه استراتژیک بخشبندی مشتریان با توجه به راههای متفاوت دسترسپذیری است، این نوع را “موقعیتیابی مبتنی بر دردسترسبودن” مینامند. در دسترسبودن ممکن است تابعی از موقعیت جغرافیایی یا اندازه مشتری و یا هر چیزی باشد که نیازمند مجموعه فعالیتهای متفاوت به منظور دسترسی به مشتریان با بهترین روش است. بنابراین موقعیتهای استراتژیک میتواند مبتنی بر نیازهای مشتریان، دسترسپذیری مشتریان و تنوعی از محصولات و خدماتی که سازمان تولید می کند، باشد (پورتر، ۱۹۹۶).
با توجه به این موارد، هر سازمان برای رقابت باید جایگاه استراتژیکی بیابد و بدین منظور باید ستادهها و الویتهایی را ارائه نماید تا به یک یا چند مورد از این موقعیتها دست یابد. البته با توجه به محدودیتهای پیش رو، سازمان بالاجبار باید بده بستانهایی مابین جایگاههای استراتژیک انجام دهد.
هایز و ویل رایت (۱۹۸۴) اهمیت استراتژی رقابتی را در پشتیبانی از موفقیت شرکتهای تولیدی خاطرنشان کردهاند. استراتژی رقابتی به عنوان اولویتی که قدرت تولیدی را به مثابه یک اسلحه رقابتی شرکت توسعه میدهد، مورد ملاحظه قرارگرفتهاست (وارد و دورای، ۲۰۰۰). یک مجموعه واحد از الویتهای رقابتی یا ستادههای تولیدی برای همه شرکتهایی که در بازارهای جهانی فعالیت میکنند، وجود ندارد. ویل رایت (۱۹۷۸) مفهوم الویتهای رقابتی را در چهار نوع مختلف بیان داشت که عبارتند از: قیمت، انعطافپذیری، کیفیت و قابلیت اطمینان. هایز و اشمانر (۱۹۷۸) پنج بعد مختلف را مشخص نمودند: قیمت، کیفیت، قابلیت اطمینان، انطافپذیری تولید و انعطاف پذیری حجم. کراجوسکی و ریترمن (۱۹۹۶) از بعد زمان به جای قابلیت اطمینان در تقسیمبندی ویل رایت در تحقیقات خود استفاده کردند؛ که منظور از زمان، زمان تحویل سریع و تحویل به موقع میباشد.
در کل می توان شش ستاده تولیدی را در نظر گرفت که عبارتند از: قیمت(هزینه)، کیفیت، عملکرد، عرضه(تحویل)، انعطاف و نوآوری. این شش ستاده تولیدی در ارتباط با سه نوع مختلف موقعیتیابی استراتژیک که مایکل پورتر به آنها اشاره کردهاست میباشند؛ و همانگونه که قبلاً ذکر شد، هیچ شرکتی نمیتواند در همه جایگاههای استراتژیک قرار بگیرد، و به ناچار باید دست به بده بستان بین آنها بزند. همین مساله در مورد ستادههای تولیدی هم صدق میکند . سازمان با تعارضاتی در این مورد روبروست، بهطوری که برای دستیابی هرچه بیشتر به هریک ستادههای تولیدی اصلی (کیفیت، هزینه، عرضه و انعطاف پذیری) به ناچار باید سایر ستادهها را در سطح پایینتری بپذیرد. به عنوان مثال اگر شرکت بخواهد محصول خود را با بالاترین کیفیت ارائه دهد بالطبع هزینه و قیمت آن نیز افزایش خواهد یافت، که ممکن است هیچ مشتری حاضر به پرداخت قیمت ارائه شده نباشد. بنابراین شرکت باید تعادلی مابین ستادههای تولید برقرار کند. هیل (۱۹۹۳) از معیار برندهشدن سفارش در این مورد استفاده میکند. شرکت برای رقابت باید در یک یا چند مورد از ستادههای تولیدی در سطحی بالاتر از رقبا باشد، که به این سطح برندهشدن سفارش اطلاق میشود، و در بقیه ستادهها و الویتهای رقابتی در سطحی باشد که رضایت بازار و مشتری را تامین نماید. شکل زیر بیانگر تغییر در اولویتهای تولید طی گذر زمان میباشد.
شکل۲-۱- تغییر در اولویت های رقابتی تولید(تینگ چی، ۲۰۰۶)
بنابراین سازمان برای رقابتکردن بر شایستگی و قابلیت اصلی و محوری خود مبنی بر ارائه ستادهای برتر، تکیه خواهدکرد. قابلیت و شایستگی اصلی شرکت مجموعه مهارتهایی است که آنرا رقابتی می کند. شایستگی اصلی همواره مربوط به یک سری وظایف آشکار نیست. یک وظیفه همیشه نمیتواند به اجزای کوچکتر شکسته شود و یا ساختیافته باشد، بنابراین شایستگی اصلی به صورت فرایند بیان میشود. برای مثال شایستگی اصلی میتواند یک استراتژی باشد. در این پژوهش چهار اولویت رقابتی که بطور معمول در تحقیقات گذشته پذیرفته شدهاست در نظر گرفته میشود:
-
- کاهش هزینه
البته تمام تولیدکنندههایی که علاقه به یک سطح از هزینه دارند، منحصراً فقط بر روی این اولویت رقابت نمینمایند و ممکن است از اولویتهای دیگر نیز در کنار این اولویت بهره ببرند. شرکتهایی که بر هزینه بهعنوان یک اولویت رقابتی تاکید دارند بر کاهش هزینههای تولید، افزایش بهرهوری، به حداکثر رساندن استفاده از ظرفیت و کاهش موجودی انبار تمرکز دارند (وارد و دیگران، ۱۹۹۶).
- کیفیت
اخلاقی که شامل ارتباط انسانها با کل موجودات اعم از حیوانات، حفظ و گسترش جوامع گیاهی ،اکو سیستم ها،دریاچه ها وکوه ها می باشد(پوژمن[۶],۲۰۰۱) .
تعاریف عملیاتی:
تعریف عملیاتی اخلاق:
اخلاق در این پژوهش نمره ای است که از طریق چک لیست ۲۲ سوالی محقق ساخته محاسبه می شود ،که شامل مؤلفههای اخلاق اجتماعی ، اخلاق فردی ، اخلاق الهی ، اخلاق خانوادگی و اخلاق زیست محیطی است، مورد بررسی قرار گرفته است.
تعریف عملیاتی اخلاق اجتماعی
اخلاق اجتماعی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۱،۵،۱۱،۱۶،۱۹،۲۱چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاسهای خوش اخلاقی ، ایثار،رعایت حقوق مردم، وفای به عهد،بخشش و امر به معروف و نهی از منکر مورد بررسی قرار گرفته است.
تعریف عملیاتی اخلاق فردی
اخلاق فردی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۶،۱۰،۱۵،۱۷ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاسهای تفکر ،راستگویی ،شجاعت و عدالت مورد بررسی قرار گرفته است .
تعریف عملیاتی اخلاق الهی
اخلاق الهی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۲،۳،۷،۱۳،۲۰،۲۲ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاسهای عبادت ،خضوع و خشوع ،ولایت پذیری ،شکر و حب الهی مورد بررسی قرار گرفته است.
تعریف عملیاتی اخلاق خانوادگی
اخلاق خانوادگی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۴،۹،۱۴ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاسهای خوش رویی با افراد خانواده، اطاعت فرزندان از والدین و احترام به والدین وبزرگترها مورد بررسی قرار گرفته است.
تعریف عملیاتی اخلاق زیست محیطی
اخلاق زیست محیطی در این پژوهش نمره ای است که از طریق سوالات ۸،۱۲،۱۸ چک لیست محقق ساخته به دست می آید. که بر اساس خرده مقیاسهای حفظ و گسترش محیط زیست ،ایجاد امنیت در گستره گیاهی حیوانی و انسانی ، استفاده مناسب و متعادل از نعمت ها وتفکر در آیات الهی مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
مقدمه:
اخلاق نوعى تربیت است ، به معناى کسب خلق، حالت و عادت ؛ با این تفاوت که تربیت در حوزه حیوانات، و اخلاق در حوزه انسان است. همین ویژگى باعث شده که علم اخلاق، ملاک ها، مبناها و معیارهایى داشته باشد که در مفهوم تربیت مشاهده نمى شود. محیط آزاد، زمینه و شرایط مساعدترى را براى رشد اخلاقى آدمى و شخصیت او فراهم مى سازد: «آزادى از آن جهت که بشر را وارد صحنه تنازع بقا مى کند و گوهر انسان در محیط آزاد بهتر و بیشتر رشد مى کند، خوب است». به طور کلى، اخلاق دربردارانده مفاهیم و ارزش هایى است که بیرون از فرد و جامعه شکل گرفته اند، فراتر از اجتماع اند و صاحب نوعى هستى خارجى اند. اخلاق جایى در فاصله میان آگاهى و اشیاست. ارزش هایى چون نیکى و بدى، زیبایى و عطوفت جزئى از ساختمان زبان شده اند و به همین دلیل جزئى از ساختمان آگاهى انسان شده اند. اینجاست که سخن گفتن از اجتماع و انسان هاى ارزش گریز دشوار است. زیرا که زبان، گونه اى هستى جهانى و همیشگى دارد. بنابراین انگشت نهادن بر اجتماعى که در آن ارزش ها ناپدید شده باشند، امرى محال است. ارزش ها زوال ناپذیرند اما معانى و جایگاهشان در نظام هاى اخلاقى دگرگون مى شود. این فصل به طور کلی شامل دو بخش مبانی نظری و تجربی میباشد؛ در قسمت مبانی نظری ابتدا به بررسی نظریههای پیرامون تحقیق و پژوهشهای انجام شده در زمینه اخلاق پرداخته می شود؛ ابتدا مفهوم ومعانی مختلف این واژه با توجه به رویکردهای مختلف تشریح گردیده و پس از آن انواع اخلاق از دیدگاه اندیشمندان مختلف مورد بحث قرار گرفته است. در ادامه به بیان مفهوم اخلاق در آراء فلاسفه، عرفا و روانشناسان بصورت مجزا پرداخته شده است. سپس با توجه به این مهم که هدف پژوهش بررسی میزان تاکید بر اخلاق در کتب درسی میباشد؛ اهمیت و ضرورت توجه به اخلاق در کتب درسی مورد بررسی قرار گرفته است. و نهایتا پس از بیان مؤلفههای اخلاق و تعریف مؤلفههای پژوهش، به جایگاه اخلاق در برنامه درسی، بویژه در کتب اجتماعی پایه های پنجم وششم دبستان اشاره شده است.
همچنین در خصوص مبانی تجربی سعی شدهاست که چند نمونه از تحقیقات داخلی و خارجی که معرف و نمونهای از سایر تحقیقات در رابطهی با موضوع باشد بصورت خلاصه و چکیدهوار ارائه گردد.
مبانی نظری پژوهش:
در این قسمت به بررسی نظریههای گوناگون در زمینهی اخلاق و اهمیت و ضرورت توجه بر اخلاق پرداخته خواهد شد.
تعریف لغوی و اصطلاحی اخلاق :
تعریف لغوی اخلاق:
اخلاق واژهای عربی است که در لغتنامهی دهخدا به معنای خُلق ، خویها طبع و مروت و در فرهنگ انگلیسی آکسفورد[۷] ethic و moral آورده شده است . در فرهنگ معین اخلاق به معنی خلق و خوی ها, طبیعت باطنی, سرشت درونی است (معین, ۱۳۷۱ :۱۷۴) .اخلاق، جمع خُلْق و خُلُق است به معنای سرشت، خوی، طبیعت و امثال آن؛ که به معنای صورت درونی و باطنی و ناپیدای آدمی به کار میرود که با بصیرت درک می شود؛ در مقابل خَلق که به صورت ظاهری انسان گفته میشود، که با چشم قابل رویت است ( الزبیدی، ۱۴۱۶ق . ج ۴ :۱۹۴). راغب معتقد است که ، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز می گردد. خُلُق به معنای هیات و شکل و صورتی است که انسان با چشم می بیند و ُخلْق به معنای قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده می شود. بنابراین می توان گفت؛ اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است ،گاهی به اعمال و رفتاری که از خلقیات درونی ناشی می شود نیز اخلاق گفته می شود (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۲۳). علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آن ها را معرفی می کند و شیوه تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان می دهد (ابن مسکویه ،۱۳۷۵ : ۲۷) . «خلق حالی است برای جان انسانی که او را بدون فکر و تأمل به سوی کارهایی برمیانگیزد.» (همان: ۵۱)بر اساس این تعریف علم اخلاق علاوه بر گفت وگو از صفات نفسانی خوب و بد، از اعمال و رفتار متناسب با آن ها نیز بحث می کند. غیر از این، راه کارهای رسیدن به فضیلت ها و دوری از رذیلت ها اعم از نفسانی و رفتاری را نیز مورد بررسی قرار می دهد. بنابر این موضوع علم اخلاق، عبارت است از: صفات و اعمال خوب و بد،از آن جهات که برای انسان قابل تحصیل و اجتناب و یا انجام و ترک اند .«اخلاق » را از طریق آثارش نیز مى توان تعریف کرد، و آن این که «گاه فعلى که از انسان سر مى زند، شکل مستمرى ندارد; ولى هنگامى که کارى بطور مستمر از کسى سر مى زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مى نامند. ابن مسکویه معتقد است: «خلق همان حالت نفسانى است که انسان را به انجام کارهایى دعوت مى کند بى آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.» (همان : ۵۱) همین معنى را کاشانى این گونه مى گوید: «بدان که خوى عبارت است از هیئتى استوار با نفس که افعال به آسانى و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر مى شود.» لذا اخلاق در ارتباط تنگاتنگ با عقل و ارادهء انسان است؛ زیرا صفات پسندیده یا ناپسند را انسان به تدریج در وجود و نفس خویش راسخ و ثابت یا ملکه مى کند (کاشانی،۱۴۰۳ : ۵۴). و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم مى کنند: «ملکاتى که سرچشمه پدیدآمدن کارهاى نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده مى شود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله مى گویند. و نیز از همین جا مى توان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمى است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشه ها و آثار آن سخن مى گوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمه هاى اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسى قرار مى دهد»(میرزایی،۱۳۹۰ : ۲۸). البته همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملى و افعال ناشى از این صفات نیز واژه «اخلاق » اطلاق مى شود; مثلا، اگر کسى پیوسته آثار خشم و عصبانیت نشان مى دهد به او مى گویند: این اخلاق بدى است، و بعکس هنگامى که بذل و بخشش مى کند مى گویند: این اخلاق خوبى است که فلان کس دارد; در واقع این دو، علت و معلول یکدیگرند که نام یکى بر دیگرى اطلاق مى شود. وجود انسان به گونه ای ضعیف و ناقص آفریده شده است؛ به گونه ای است که باید خود، ابعاد هستی خود را شکل دهد و به کمک قدرت اندیشه و اراده خویش استعدادهای مختلفش را شکوفا سازد و به کمال لایق خود برسد. بخشی از استعدادها و ابعاد وجود انسان همانا خلقیاتی است که باید انسان کسب کند. اخلاق، استعدادی است که در وجود انسان نهفته است و برای آنکه انسان به کمال لایق خود برسد باید این جنبه از وجودش را نیز شکوفا سازد و این نوع کمال به واسطه یک سیستم اخلاقی میسور است ( مطهری،۱۳۷۰: ۳۰۶-۳۰۷).
تعریف اصطلاحی اخلاق:
طباطبایی در مورد مفهوم خُلق و جمع آن که اخلاق است،از جهت واژه شناختی و مفهومی،ایده ی مفردات راغب را در مورد واژه ی خُلق ، پسندیده است و مینویسد: خُلق و خَلق به یک معناست، ولی از واژه ی خَلق در مقام استعمال، قیافه ی ظاهری قابل رؤیت با چشم استفاده می شود و از واژه ی خُلق در مقام استعمال، فضایل و سجایای اخلاقی کسب شده که درک آن نیاز به بصیرت دارد، استفاده می شود (اصفهانی، ۱۳۸۷ :۱۵۹). طباطبایی در کتاب نهایه الحکمه در تعریف اخلاق بنا بر مشرب فلاسفه ی مشّاء و مبتنی بر فضیلتگرایی معتقد است اخلاق ملکه ی نفسانی است که افعال به آسانی و بدون تأمّل و درنگ از آن صادر میشود (طباطبایی، ۱۳۶۲ :۱۲۳) در تفسیر المیزان نیز در ذیل آیه ی ﴿ اِنـّّّکَ لـَعـَلی خـُلـُقٍ عـَظـیم[۸]ٍ) مینویسد: خُلق به معنای ملکهی نفسانی است که بر طبق آن ملکه، افعال بدنی از آن به آسانی سر میزند. ایشان اضافه می کند که خُلق مفهومی عام دارد؛ یعنی هم فضیلت و هم رذیلت را شامل می شود ولی اگر این واژه به صورت مطلق به کار رود معمولاً از آن مفهوم فضیلت و خُلق نیک فهمیده می شود ( طباطبایی، ج۱۹ :۳۶۹ ).
بسیاری از فلاسفه و حکمای اسلامی مانند(نراقی،طباطبایی) اخلاق را با توجه به همان معنای لغوی تعریف کردهاند. حکمای گذشته مانند(بوعلی سینا و دیگران)، روح و نفس غیر مادی انسان را خاستگاه هر گونه رفتار ظاهری و عمل آدمی میدانستند و از این رو اصل در اخلاق را توجه به صفات نفسانی انسان میدانستند که ثمره اصلاح نفس و درون در رفتارها و اعمال بیرونی به سرعت آشکار می شود. از این رو عموما اندیشمندان اسلامی نیز که به اصل وجود نفس اعتقاد داشتند اخلاق را به گونه متناسب با همین مسئله تعریف نموده اند (مصباح،۱۳۸۱: ۱۵۴). کلمه اخلاق از نظر اصطلاح علم اخلاق، در دو مورد استعمال می شود؛ ۱ـ جائی که شخص عملی را انجام دهد و لو علت آن ملکه راسخه نباشد و حتی با تأمل و فکر انجام شده باشد. ۲ـ به عنوان صفت فعل به کار می رود، یعنی کار اخلاقی که منظور تنها صفات نفسانی نیست. وقتی می گویند فلان کار، اخلاقی است، یعنی متصف به فضیلت و خوب است و یا فلان کار غیر اخلاقی است یعنی متصف به رذیله و ناشایسته است (مصباح ،۱۳۷۶ :۸۶) .
گیوپتا و سولیمن اخلاق را مرتبط با سؤال «چه باید انجام شود» تعریف میکنند (اوین [۹] ,۲۰۰۷: ۱۰۷). اخلاق مجموعه ای از فرایند های عینی معنوی که دخالت تام در رشدِ خودِ واقعی دارد و فرآیندی که طی آن، در کارکردِ واحدهای صفاتی یا ارگانیزم معنوی تعادل ایجاد می شود (الهی،۱۳۷۹ :۲۳). گاه منظور از اخلاق در اصطلاح اندیشمندان هرگونه صفت نفسانی است که موجب پیدایش کارهای خوب یا بد می شود؛ چه آن صورت نفسانی به صورت پایدار و راسخ باشد و چه به صورت ناپایدار و غیرراسخ و چه از روی تامل و اندیشه صادر شود یا بدون تفکر و تامل. در عین حال شایع ترین کاربرد اصطلاحی اخلاق در میان اندیشمندان اسلامی عبارت است از «صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب میشوند افعالی متناسب با آن صفات به سهولت و بدون نیاز به تامل و تروی از آدمی صادر شود » (مجلسی،۱۴۰۳ق ، ج ۶۷، باب ۵۹ :۳۷۲) مطابق این دسته، تعاریف[۱۰] اخلاق تنها شامل صفات نفسانی پایداری است که در نفس رسوخ کرده باشد و شامل صفات ناپایداری که به صورت ملکه نفسانی در نیامدهاند نمیگردد؛ در این صورت شخص بردباری که به صورت موردی دچار غضب می شود یا بخیلی که با تامل و تفکر فراوان بخششی می کند از این تعریف خارجند . بنابراین تعریف اخلاق، هیأتی است استوار و راسخ در جان آدمی که کارها به آسانی و بدون نیاز به تامل و تفکر از آن صادر می شود. در عین حال این تعریف هم شامل فضایل اخلاقی می شود و هم شامل رذایل اخلاقی؛ از این رو اگر این هیات به گونهای باشد که افعال زیبا و پسندیده از آن صادر گردد، آن را اخلاق نیک و فضیلت مینامند و چنانچه آن هیأت به گونه ای باشد که موجب صادر شدن افعالی زشت و ناپسند گردد، اخلاق بد و رذیلت نامیده می شود. همچنین در خصوص منشا پیدایش این صفات پایدار نفسانی مباحث زیادی طرح شده است؛ برخی معتقدند که این ملکات در اثر تکرار عمل پدید میآیند و عدهای نیز نقش عواملی مانند محیط و وراثت و از این قبیل امور را مهم میدانند. برخی نیز برای این قبیل صفات نفسانی منشایی ذاتی و فطری را قایلند. در عین حال در مفهوم خلق و ریشه لغوی آن، هیچ یک از اینها لحاظ نشده است. گرچه معنای لغوی خلق صفت ثابت و ملکه نفسانی است و در علم اخلاق نیز معمولا همین معنا مراد است ولی گاهی این واژه در معنای عامتری نیز به کار میرود و به مطلق صفات نفسانی که منشا افعال اختیاری قرار میگیرند اطلاق می شود. بر طبق این اصطلاح کار فرد بخیلی که با تکلف بخشش می کند نیز کار اخلاقی مثبت محسوب می شود و یا کسی که با تامل و تفکر عمل خوبی را انجام میدهد نیز متصف به اخلاقی بودن می شود[۱۱] برخی نیز اخلاق را به صورت صفت فعل به کار بردهاند که در این صورت به معنای کار اخلاقی است و از این جهت آن فعل خارجی و لو از هیئت راسخه در نفس پدید نیامده باشد به فاضله یا رذیله بودن متصف میشود. شهید مطهری تعریفی از اخلاق را میپذیرد که هم به چگونه رفتار کردن توجه کرده باشد و هم به چگونه بودن؛ چگونگی رفتار مربوط می شود به اعمال انسان که شامل گفتار هم می شود و چگونه بودن مرتبط با صفات و ملکات نفسانی است ( مطهری،۱۳۶۹ : ۲۲).
گاهی اخلاق به معنای فضایل اخلاقی نیز به کار میرود که در این صورت این واژه در مورد اخلاق نیک و فضیلتهای اخلاقی به کار میرود؛ مثلا گفته می شود دروغگویی کاری غیر اخلاقی است یا عصاره اخلاق عشق و محبت است.
واژه اخلاق به معنای نهاد اخلاقی زندگی نیز به کار رفته است. این کاربرد بیشتر نزد فیلسوفان غربی استفاده شده است (فرانکنا ،۱۳۸۳ : ۲۸) در این معنا اخلاق مانند زبان، دین و کشور پیش از افراد بوده و بعد از آنان نیز خواهد بود. به بیان دیگر اخلاق در این اصطلاح مجموعهای است از اصول و قواعد بیانگر بایدها و نبایدهای اخلاقی که نوعی استقلال از شخص در آنها وجود دارد؛ اصولی مانند خوبی راستگویی و بدی دروغ گویی که افراد آنها را از والدین یا آموزگار میآموزند و به نوعی بر اجتماع تکیه دارند و به عنوان ابزاری در دست اجتماع است که بر افراد تحمیل می کند. اخلاق به این معنا امری اجتماعی است (همان: ۲۹).
در برخی کاربردها اخلاق به معنای نظام رفتاری حاکم بر یک گروه یا فرقه ای نیز به کار رفته است. اخلاق اسلامی می تواند به معنای نظام رفتاری مورد پسند مسلمانان و اخلاق مسیحی به معنای نظام رفتاری مورد قبول مسیحیان به کار رود (اتکینسون[۱۲]، ۱۳۶۹ : ۱۷ )
تعریف علم اخلاق:
علم اخلاق مجموعه اصول معیاری است که هدف آن سیر دادن زندگی به سوی کمال و فضل بیشتر می باشد. علم اخلاق در پی اصلاح فرد و جامعه می باشد و این مسئله در تقسیم اخلاق به فردی و اجتماعی مد نظر قرار گرفته است (شکوهی ،۱۳۷۸: ۶۱).
اخلاق را از طریق آثارش نیز می توان تعریف کرد و آن این که گاه فعلی که از انسان سر می زند, شکل مستمری ندارد ولی هنگامی که کاری به طور مستمر از کسی سر می زند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونی و باطنی در اعماق جان و روح او دارد, آن ریشه را خلق و اخلاق می نامند. (مکارم شیرازی، ۱۳۸۷: ۲۳) در عمده تعاریفی که از اخلاق شده است, دو مقوله درونی بودن و سروکار داشتن با ارزشها در اخلاق نهفته است(شکوهی ،۱۳۷۸: ۶۵).
برخی علم اخلاق را علم چگونگی اکتساب اخلاق نیکو دانسته اند که براساس آن، افعال و احوال شخص نیکو می شود و برخی نیز آن را علم چگونه زیستن خوانده اند(مطهری، ۱۳۸۲ :۲۶). علم اخلاق دانش صفات مهلکه و منجیه و چگونگی موصوف شدن و متخلق گردیدن به صفات نجات بخش و رها شدن از صفات هلاککننده میباشد. (نراقی ۱۳۸۵ :۳۴) .میتوان گفت که علم اخلاق از دیدگاه اندیشمندان اسلامی،(نراقی ،طباطبایی و…)علمی است که از انواع صفات خوب و بد بحث کرده، آنها را مورد شناسایی و تعریف و بررسی قرار داده، کیفیت اکتساب صفات خوب و فضایل را و نیز چگونگی زدودن صفات رذیله را بیان کرده است. علم اخلاق ، پیرامون فضایل و کمالات انسانی گفتگو می کند، فضیلت ها را از رذائل جدا می سازد و نشان می دهد که انسان خود را باید به چه فضایلی بیاراید و خود را از چه رذایلی دورسازد تا شایسته و قابل ستایش و احترام شود و در زندگی شخصی هم به سعادت کمال و نیک بختی والایی برسد (جوادی ، ۱۳۸۶ :۲۵).
برخی از ابتدا قلمرو اخلاق و مسائل اخلاقی را به حیطههای خاصی محدود کرده اند؛ به عنوان مثال عدهای اخلاق فردی را نفی کرده و مدعیاند که بستر شکل گیری اخلاق در اجتماع است که در این صورت اخلاق تماما در اخلاق اجتماعی خلاصه می شود. دیگرانی نیز برای اخلاق دامنه گستردهتری را تعریف کرده و از انواع اخلاق فردی، اجتماعی، بندگی و اخلاق خانواده سخن گفتهاند (دیلمی و آذربایجانی،۱۳۸۵ : ۲۲).
گاهی مراد از اخلاقی، درستی و خوبی آن است. وقتی میگوییم فلان عمل اخلاقی یعنی آن عمل خوب یا درست است. در این صورت اخلاق را در مقابل ضد اخلاقی به کار بردهایم. اما ما درباره مسائل اخلاقی، احکام اخلاقی، نظامهای اخلاقی، تجارب اخلاقی، وجدان اخلاقی و دیدگاه های اخلاقی نیز سخن میگوییم؛ در این کاربرد اخلاقی به معنای اخلاقاً درست یا اخلاقاً خوب نیست، بلکه به معنای امور مرتبط با اخلاق است. در این کاربرد اخلاقی در مقابل غیر اخلاقی به کار میرود (مصباح ،۱۳۷۳: ۱۰).
«اخلاق گاهی به معنای صفات نفسانی استعمال می شود و گاهی به عنوان صفت فعل به کار می رود یعنی کار اخلاقی وعلم اخلاق، علمی است که از انواع صفات خوب و بد، صفاتی که ارتباط با افعال اختیاری انسان دارد بحث می کند و هم چنین کیفیت اکتساب این صفات و یا دور کردن صفات رذیله و زشت را نشان می دهد» (مصباح ،۱۳۷۶ :۱۰) .
کلمه اخلاق از نظر لغت، جمع خلق است. این کلمه زمانی به کار می رود که شخص صفت نفسانی یا ملکه راسخه، و یا حالتی که در نفس او رسوخ کرده، را دارا باشد،در این صورت، افعالی که متناسب با آن صفت هست، بدون نیاز به فکر کردن، سنجیدن از انسان صادر شود. مثلاً خلق سخاوت یک حالت نفسانی است که کسانی که این خلق را دارند در موقع بذل و بخشش دچار تردید نمی شوند بلکه این حالت، انسان را از این که درباره کاری که می خواهد انجام دهد تفکر کند یا شک و تردیدی در انجامش داشته باشد بی نیاز می کند نکته قابل توجه این که در مفهوم خلق، ذاتی و فطری بودن خصلت ملاحظه نشده و هم چنین منشأ این خصلت یا ویژگی آن، مشروط به تکرار عمل نشده است (مصباح ،۱۳۷۶ :۹).
علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد . علم اخلاق را نباید با علم مطالعه اخلاقیات و آداب اشتباه کرد ، زیرا علم اخلاقیات به مطالعه رفتار آدمی چنانکه هست می پردازد . در صورتی که علم اخلاق بر عکس ، بدین مهم توجه دارد که عمل آدمی برای آنکه کامل باشد و خیر را تحقق بخشد ، چگونه باید باشد( ژکس،۱۳۵۵: ۹). طباطبایی معتقد است علم اخلاق همان فن بررسی کننده از ملکات انسانی متعلق به قوای نباتی، حیوانی و انسانی است. ثمره این بحث و بررسی جداسازی رذائل از فضائل است، به خاطر تعامل انسان و اتصاف انسان به صفات پسندیده و صدور افعال و کارهایی که موجب تمجید انسان در جامعه انسانی می شود( طباطبایی،۱۳۷۱، ج۱ :۳۷۰) . سبحانی نیز درباره مفاهیم اخلاقی معتقد است که مفاهیم اخلاقی از قبیل حسن و قبح، باید و نباید و… موضوعاتی اند که یا از مقوله فعل محض و حرکات و سکنات خاص هستند و یا این که عنوانی اعتباری مانند اهانت و احترام؛ به عبارت دیگر مفاهیمی که موضوع تعابیر اخلاقی است یا ماهوی اند و یا اعتباری ذهنی (امید ،۱۳۸۱ :۲۸۵) .جعفری نیز درباره موضوعات فلسفه اخلاق یا اخلاق شناسی فلسفی معتقد است: برخی از موضوعات و مباحث این علم را می توان بدین ترتیب بیان کرد: واقعی یا پنداری و قراردادی بودن ارزش ها و اخلاق، رابطه هست و باید، رابطه اخلاق با هنر، دین، حقوق، علم و… اقسام اخلاق مطلوب متفکران، مبنای ارزش ها و مبادی اخلاق، ثبات و تغییر در اخلاق، مساله وجدان اخلاقی، بازیگری و تماشاگری در وجدان اخلاقی و…( امید ،۱۳۸۱ :۳۴) .
«ژکس[۱۳] » معتقد است که «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمى به آن گونه که باید باشد.» (فرانکنا[۱۴] ،۱۳۸۳ :۹) «موضوع» علم اخلاق صفات خوب و بدی است که از طریق کارهای اختیاری و ارادی در انسان ایجاد میشود. (فرانکنا ،۱۳۸۳ :۱۷) در حالى که بعضى دیگر که بینشهاى متفاوتى دارند (مانند فولکیه[۱۵]) در تعریف علم اخلاق مى گوید: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن مى تواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.» (فرانکنا ،۱۳۸۳ :۳۷). علم اخلاق علمی است که دستورالعملهای کلی برای زیستن مقدس، متعالی و ارزشمند را مورد بحث قرار می دهد. به عبارت دیگر علم اخلاق علم قالبهای کلی چگونه زیستن متعالی و با قداست می باشد. این چگونگی، هم شامل رفتار می شود و هم شامل ملکات نفسانی، یعنی انسان باید چگونه رفتار کند و چگونه ملکاتی باید داشته باشد تا زیستن او باارزش باشد. ملکاتی مانند عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، استقامت، وفا، صداقت و غیره( سروش،۱۳۶۰:۴۰۶). مقصود از عمل اخلاقی عملی است که آگاهانه و آزادانه می باشد ( بارنارد[۱۶] ،۱۳۸۶).
تاریخچه علم اخلاق
اندیشه اخلاقى این اندیشمندان و فیلسوفان و شاگردانشان به صورتهاى مختلف در جوامع بشرى راه یافته است، چرا که پیروان ادیان آن را هماهنگ و موازى با تعالیم دینى دانسته و آن را در حوزه مباحث دینى و علمى خویش وارد کردند در نتیجه مباحث اخلاقى با رنگ علمى، دینى و فلسفى در محافل بشرى رواج یافت.در آیین مقدس اسلام، اخلاق جایگاه خاصى دارد; زیرا قرآن مجید تزکیه نفس و آراسته شدن به اخلاق پسندیده را عامل رستگارى و راه رسیدن به سعادت معرفى کرده و فساد اخلاق را منشا بد بختى و شقاوت وى دانسته و فرمودهاست: «قد افلح من زکیها. و قد خاب من دسیها» .پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نیز مباحث اخلاقى را یکى از سه رکن تعالیم اسلام معرفى کرده و مىفرماید: «انما العلم ثلاثه: آیه محکمه او فریضه عادله او سنه قائمه» (کلینی،۱۳۸۴ ، ج۱ :۳۲). عبارت «آیه محکمه» در این حدیثبه اصول اعتقادات که برهانهایش آیات محکمات است تفسیر شده است و «فریضه عادله» به فضائل اخلاقى تفسیر شدهاست و عدالت آن کنایه از حد وسط قرار داشتن آن است و «سنت قائمه» نیز به شرایع احکام و مسائل حلال و حرام تفسیر شدهاست» . اسلام که دین انسانساز است و براى سوق دادن انسان به قلههاى بلند کمال و رسیدن به ملکوت اهتمام مىورزد نسبتبه اخلاق عنایتخاصى دارد. به همین جهت در قرآن آیات اخلاقى بیشتر از آیات احکام دیده مىشود و داستانهایى هم که نقل مىکند بیشتر جنبه اخلاقى دارد. در سخنان پیشوایان معصوم نیز که به عنوان میراثهاى جاویدان و ارزشمند در دست ماست هزاران حدیث اخلاقى به چشم مىخورد که نویدهاى فراوان درباره اخلاق خوب داده و تحذیرها و کیفرهاى شدید براى اخلاق زشتبیان کردهاست. چه اینکه هدف عالى دین این است که انسان را به مقام شامخ انسانى برساند، چنان که مرحوم نراقى رحمه الله مىفرماید: «شکى نیست که هدف از وضع نوامیس و ادیان و برانگیخته شدن افرادى از بزرگترین انسانها، براى سوق دادن مردم از چراگاه حیوانات و شیطانها و رساندن آنان به باغهاى بهشت و… است» (نراقی، ۱۳۷۷،ج ۱: ۱).
بیشک بحثهای اخلاقی از زمانی که انسان گام بر روی زمین گذارد آغاز شد، زیرا ما معتقدیم که حضرت آدم علیه السلام پیامبر خدا بود، نه تنها فرزندانش را با دستورهای اخلاقی آشنا ساختبلکه خداوند از همان زمانی که او را آفرید و ساکن بهشتساخت مسائل اخلاقی را با اوامر و نواهیاش به او آموخت. سایر پیامبران الهی یکی پس از دیگری به تهذیب نفوس و تکمیل اخلاق که خمیر مایه سعادت انسانها است پرداختند، تا نوبت به حضرت مسیح علیه السلام رسید که بخش عظیمی از دستوراتش را مباحث اخلاقی تشکیل میدهد، و همه پیروان و علاقهمندان او، وی را به عنوان معلم بزرگ اخلاق میشناسند. اما بزرگترین معلم اخلاق پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود که با شعار «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» مبعوث شد و خداوند درباره خود او فرموده است: «و انک لعلی خلق عظیم; اخلاق تو بسیار عظیم و شایسته است»(قلم/۴).
در میان فلاسفه نیز بزرگانی بودند که به عنوان معلم اخلاق از قدیم الایام شمرده میشدند، مانند: افلاطون، ارسطو، سقراط و جمعی دیگر از فلاسفه یونان.موضوع اخلاق از دیرباز مورد بررسى و توجه اندیشمندان و فیلسوفان بوده است. آنان در تعریف اخلاق و شناختخوب و بد و نقش فضایل و رذایل اخلاقى در سعادت و شقاوت انسان سخنها گفته و دیدگاههاى گوناگونى ابراز داشته و فضایل اخلاقى را پایه سعادت انسان و مایه تکامل وى دانستهاند. از نظر آنها صفات خوب و اخلاق پسندیده معیار زندگى است، مردم در پرتو آن وظیفهشناس مىشوند و با رعایت معیار زندگى مىتوانند به طور مسالمتآمیز با هم ارتباط داشته و در کنار هم زندگى کنند.از اندیشمندان و فیلسوفانى که به اخلاق اهتمام فراوان مىورزیدند سقراط فیلسوف بزرگ و معروف یونان است. فروغى مىنویسد: «اهتمام سقراط بیشتر مصروف اخلاق بوده و بنیاد تعلیمات او این است که: انسان جویاى خوشى و سعادت است و جز این تکلیفى ندارد، اما خوشى به استیفاى لذات و شهوات به دست نمىآید، بلکه به وسیله جلوگیرى از خواهشهاى نفسانى بهتر میسر مىگردد و سعادت افراد در ضمن سعادت جماعت است و بنابراین سعادت هر کس در این است که وظایف خود را نسبتبه دیگران انجام دهد و چون نیکو کارى بسته به تشخیص نیک و بد، یعنى دانایى استبالاخره فضیلتبهطور مطلق جز دانش و حکمت چیزى نیست» (فروغی ،۱۳۸۵: ۱۸).
افلاطون نیز همانند استادش سقراط براى اخلاق ارزش فراوان قائل بود و اخلاق را ثمره علم مىدانست. ارسطو شاگرد دیگر سقراط نیز مىگفت: «عمل انسان را غایتى است و غایات مطلوب دیگر انسان، مراتب دارند آن چه غایت کل و مطلوب مطلق ستسعادت و خوشى است. اما مردم خوشى را در امور مختلفه مىانگارند، بعضى به لذات راغباند، برخى به مال و جماعتى به جاه، اما چون درستبنگریم مىبینیم هیچ موجودى به غایتخود نمىرسد مگر اینکه وظیفهاى که براى او مقرر استبه بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه براى هر موجودى فضیلت اوست. پس غایت مطلوب انسان، یعنى خوشى و سعادت به فضیلتحاصل مىشود.وظیفهاى که براى انسان مقرر شده و او را از موجودات دیگر متمایز مىسازد، فعالیت نفس اوستبه موافقتبا عقل به بهترین وجه انجام دهد و اگر چنین کرد سعید و خوش خواهد بود. و علم اخلاق عبارت است از اینکه بدانیم براى اینکه فعالیت نفس به موافقت عقل انجام گیرد احوال و موارد مختلف عمل انسان چه باید باشد، یعنى چه وقت و در چه مورد و چگونه و نسبتبه که و براى چه باید عمل کند» (فروغی ،۱۳۸۵: ۴۴).
«افلاطون مانند سقراط برآن است که عمل نیک، لازمه علم به نیکى است و اگر مردمان تشخیص نیکى دادند البته به بدى نمىگرایند. پس حسن اخلاق، یعنى فضیلت نتیجه علم است» (فروغی ،۱۳۸۵: ۲۶).سقراط مىگفت :فضیلت نفسانى یا اخلاقى، طبیعى نیست، بلکه استعدادى است و باید کسب شود تا به درجه عادت که طبیعت دومى استبرسد.وى هم چنین مىگفت: فضیلت اخلاقى عبارت است از اینکه، در هر امرى، حد وسط میان دو طرف، به عبارت دیگر اعتدال بین افراط و تفریط و زیاده و نقصان رعایتشود، چه افراط و تفریط در امور خلاف عقل است و رذیلتشمرده مىشود(فروغی ،۱۳۸۵: ۵۲).