کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      



جستجو


آخرین مطالب


 



قابلیت ها
ارزش
علاقمندی ها
مشارکت
انتظارات
شکل (۴-۱): چارچوب مدل کسب و کار مسئولانه
۴-۱-۵-۱)علاقمندی ذینفعان
علاقمندی ها تعیین کننده ی عوامل و روش های ایجاد کننده ی ارزش های مورد نظر ذینفعان می باشند. با توجه به اینکه ذینفعان مختلف نگرش ها و رویکردهای مختلفی به فعالیت های یک سازمان دارند، علاقمندی های مختلفی نیز خواهند داشت. گاهی این علاقمندی ها با یکدیگر در تقابل و تضاد قرار می گیرند و ساده ترین راهی که یک سازمان برای از بین بردن این تضاد می تواند در پیش گیرد حذف ذینفعی است که از زاویه دید سازمان منفعت کمتری دارد و یا قدرت مقابله با سازمان را ندارد. این سبک و سنگین کردن ذینفعان برای انتخاب رابطه جایگزینی نام دارد که محققان و پژوهشگران مختلفی به آن پرداخته اند.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
فریمن [۲۰] با رد رابطه جایگزینی معتقد است مدیران به جای توجه به این رابطه و حذف یک ذینفع و یا نادیده گرفتن علاقمندی های آن به نفع ذینفع دیگر باید بر نوآوری تمرکز نمایند و از طریق خلق محصولات و یا روش های جدید با بهره گرفتن از علاقمندی های مشترک تمام ذینفعان کلیدی بیشترین ارزش ممکن را برای سازمان و ذینفعان فراهم نماید.
با توجه به این که بحث اصلی این تحقیق مسئولیت سازمان در قبال ذینفعان می باشد، توجه به مبحث علاقمندی های ذینفعان از اهمیت بالایی برخوردار است. بنا به نظر ناسی [۲۱]برای تعیین وظایف اخلاقی سازمان در قبال ذینفعان، درک علاقمندی های هر ذینفع ضروری است. رویکرد این تحقیق آن است که برای تعیین کلیه ی وظایف سازمان در قبال ذینفعان که بنا به چارچوب شوارتز و کرول [۲۵] شامل وظایف اقتصادی، اخلاقی و قانونی می باشد، باید درک و شناخت مناسبی از علاقمندی ها وجود داشته باشد. در واقع می توان این گونه بیان کرد که علاقمندی های ذینفعان نمایانگر مسئولیت هایی است که سازمان در قبال ذینفعان و همچنین ذینفعان در قبال یکدیگر دارند.
با توجه به نقش و اهمیت ذینفعان در مسئولیت های سازمان، ما نمی توانیم ذینفعان را از این چارچوب حذف کرده و آنها را نادیده بگیریم هرچند که ممکن است علاقمندی های آنها نسبت به CSR با یکدیگر در تضاد و تقابل باشد. به طور مثال محققانی چون بارنی و رابین[۱۵۸] و همچنین گاس و روبرتز[۱۳۷,۱۳۸] [۱۵۹] به این نکته اشاره دارند که برخی از مدیران برای افزایش اعتبار و شهرت خود به عنوان نمایندگان مسئول و پاسخگوی سازمان به افزایش سرمایه گذاری در CSR می پردازند و این در حالی است که این سرمایه گذاری به هزینه ی سهامداران انجام می شود. وقتی علاقمندی ذینفعان با مفهوم کسب و کار یکپارچه گشته و در واقع مفهوم کسب و کار بر اساس علاقمندی های ذینفعان تعریف و مشخص شود استراتژی های سازمان بر اساس سود سازمان که تضمین کننده ی سود سهامداران است از یک سو و سود سایر ذینفعان از سوی دیگر تدوین و تحلیل خواهند شد. این هنر و توانایی رهبران است تا خواسته ها و علاقمندی های ذینفعان مختلف را متعادل نموده و استراتژی های سازمان را در همین جهت تعیین و مشخص نمایند. «دستور العمل CSR به طور قابل وضوحی درباره ی تصمیمات استراتژیک بوده و رهبران کسب و کارهای مختلف باید به این درایت و هوشمندی دست یابند که در کدام بخش های CSR سرمایه گذاری کنند تا ذینفعان مختلف را راضی و متقاعد نمایند» [۶۵,۱۰۸,۱۳۹].
ارتباطات بین ذینفعان مختلف همراه با شفافیت و صداقت سازمان می تواند یک روش موثر در ایجاد تعادل و جلب رضایت ذینفعان بوده و آنها را برای مشارکت در فرایند های خلق ارزش برانگیخته و انگیزه ی لازم را در آنان ایجاد نماید. سازمان ها باید به خلق ارتباطات هماهنگ و هارمونیک به صورت خلاقانه اقدام نمایند تا حداکثر ارزش خلق شود.
برای شناخت و درک حوزه ی های مورد علاقه ی ذینفعان، سازمان ها باید تمام این حوزه ها را شناسایی و طبقه بندی نموده و در مورد آنها با ذینفعان خود به بحث و تبادل نظر بپردازند. این حوزه ها می توانند به مواردی چون: انرژی، آلودگی های مختلف محیط زیستی، تعلیم و تربیت، شرایط کاری، بیکاری، بهداشت و امنیت، افراد ناتوان و معلول، اخلاق کسب و کار و …. مربوط شوند.
۴-۱-۵-۲) مشارکت ذینفعان
مشارکت ذینفعان را می توان در یک حالت بسیار عمومی بدین صورت تعریف کرد: «فرایند مداخله افراد و گروه هایی که بر سازمان تاثیر گذاشته یا از آن تاثیر می پذیرند» و این مداخله از طریق ذینفعانی که به سازمان نزدیک بوده و منابع آن را تامین می کنند مانند سهامداران، کارکنان، مشتریان و تامین کنندگان و همچنین ذینفعان با فاصله ی دورتر که در بخش های اجتماعی یا سیاسی مربوط فعالیت دارند مانند سازمان های غیر دولتی، گروه های فعال و انجمن های محلی، انجام می شود [۲۲]. گرین وود مشارکت ذینفعان را به عنوان شیوه هایی که سازمان بکار می گیرد تا ذینفعان اش را به شکل مثبتی در فعالیت های سازمان درگیر نماید تعریف کرده است و معتقد است هرچه سازمان با ذینفعان اش مشارکت بیشتری داشته باشد نسبت به آنها مسئول تر و پاسخگو تر خواهد بود .[۲۳]
تعریف محقق از مشارکت ذینفعان آن است که کلیه ی فعالیت هایی که ذینفعان بر اساس علاقمندی هایشان و در ارتباط و همکاری با سازمان و همچنین سایر ذینفعان انجام می دهند تا به خلق ارزش بپردازند.
زمانی که علاقمندی های ذینفعان، تشخیص داده شده و مفهوم کسب و کار (و بخصوص انتخاب های استراتژیک) بر اساس آنها تعریف و مشخص شد، سازمان نیازمند مشارکت ذینفعان خواهد بود.
علاقمندی های ذینفعان و پس از آن مشارکت آنان قابلیت های مورد نیاز برای اجرای استراتژی های سازمان را مشخص خواهند نمود. منابع و فرایند ها باید برای دستیابی به انتظارات ذینفعان و همچنین اهداف سازمان تهیه و آماده شوند. کریستین راینینگ – تونسن[۱۶۰] [۱۴۰] در مصاحبه ای با مجله ی MIT Sloan Management Review (August, 2011) چنین بیان می کند: «اگر من استراتژی های خوب، ارتباطات خوب و مدیران خوب داشته باشم می توانم سرمایه ی مورد نیاز را بدست آورم. امروز شما نمی توانید ابتدا سرمایه فراهم کنید و سپس داستان کسب و کار خود را بنویسید. داستان سرمایه گذاران بسیار مهم است. اگر این داستان به اندازه ی کافی خوب باشد شما می توانید سرمایه حاصل کنید.»
۴-۱-۵-۳) انتظارات ذینفعان
می توان انتظارات ذینفعان را تعیین کننده ارزش هایی دانست که حاصل علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در سازمان است. پس از اینکه علاقمندی ها عوامل و روش های خلق ارزش را مشخص نموده و مشارکت ذینفعان این عوامل و روش ها را فراهم و اجرا نمود، ارزش های خلق شده باید مرتفع کننده ی انتظارات ذینفعان باشند تا آنان برای مشارکت های بعدی انگیزه ی لازم را داشته باشند.
در واقع می توان گفت زمانی که همه ی چیز ها به طور مناسب و صحیحی فراهم شود، انتظارات ذینفعان تحقق خواهند یافت و با توجه به اینکه علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در تناسب و هماهنگی با CSR شکل گرفته اند، انتظارات نیز بر خلاف مسئولیت های سازمان نخواهند بود.
محقق گزاره ی ارزش مشتریان را که توسط جانسون و همکاران [۱۷] به این صورت توضیح داده شده است: «یک شرکت موفق شرکتی است که راهی برای خلق ارزش برای مشتریان اش می یابد….» را به این عبارت تغییر داده است: «یک شرکت موفق شرکتی است که راهی برای خلق ارزش برای ذینفعان اش می یابد» (که این ارزش بر اساس علاقمندی ها و مشارکت ذینفعان در کسب و کار می باشد و انتظارات آنان تعیین کننده ارزش های مورد نظر آنان است). سازمان های کمی به نظر می رسد که به گزاره ی ارزش در یک حوزه و مفهوم گسترده تر آن برای مجموعه ی ذینفعان توجه نموده باشند [۹۸]. «گزاره ارزش ذینفعان می تواند به عنوان مکانیسم تنظیم ارزشی عمل کند که می تواند به سازمان در دستیابی به یک تعادل آگاهانه بین ذینفعان کمک نماید» [۹۸]. وقتی سازمان ها اعمال مربوط به مسئولیت های خود را با مفهوم کسب و کار و قابلیت های سازمان یکپارچه نمایند، گزاره ارزش ذینفعان با جامعه در تقابل نخواهد بود چرا که پیشاپیش جامعه نیز به عنوان یکی از ذینفعان در نظر گرفته شده و ارزش خلق شده با مسئولیت سازمان هماهنگ و همساز خواهد بود.
برای روشن تر شدن مباحث ذکر یک مثال ضروری است. فرض می کنیم شرکت X اقدام به تولید کالای m می کند. برای تولید این کالا شرکت X نیاز به تامین مواد اولیه از شرکت Y دارد. در حالت فرضی بسیار ساده می توان ذینفعان شرکت X را مشتریان، سهامداران، جامعه، دولت، کارکنان و شرکت Y دانست.
در حالت اول سهامداران شرکت X درخواست حداکثر سود را بدون توجه به حقوق سایر ذینفعان دارند. مشتریان کالایی با بیشترین کیفیت و کمترین قیمت را طلب می کنند. کارکنان طالب بیشترین حقوق و مزایا و حداقل زمان کاری می باشند. جامعه انتظار دارد که شرکت X هیچ مخاطره و تهدیدی برای محیط زیست، نسل های آتی و سایر مسائل اجتماعی نداشته باشد. شرکت Y انتظار دارد مواد اولیه را به بالاترین قیمت و به صورت نقدی بفروشد و دولت انتظار وصول مالیات را به صورت کامل و در زمان مقرر دارد. این درخواست ها باعث می شوند که برخی محققان علاقمندی های ذینفعان را در تضاد و تقابل با یکدیگر بدانند در حالیکه این برداشتی کاملا ناصحیح می باشد. در چنین حالتی هرگز کسب و کاری شکل نخواهد گرفت و یا در صورت وجود به زودی از بین خواهد رفت چرا که کلیه ی ذینفعان پس از اینکه انتظارات آنان محقق نشد شرکت را ترک خواهند نمود.
در حالت دوم علاقمندی های ذینفعان مختلف تعدیل شده تا تعامل و مبادله بین آنان ادامه یابد و همه به رضایت نسبی برسند. سهامداران به سود کمتر رضایت می دهند تا قادر باشند کالای خود را بفروشند. مصرف کنندگان حاضرند قیمت بیشتری برای کالای مورد نظر خود بپردازند چرا که در قیمت مورد انتظار آنان شرکت X متضرر شده و محکوم به تعطیلی خواهد بود و بنابراین اصلا کالایی تولید نخواهد شد. شرکت Y هم ناچار است در تعامل با شرکت X مواد اولیه را به قیمتی بفروشد که هزینه ی تمام شده ی کالای m برای شرکت X بیش از قیمت فروش آن نشود تا مانند حالت قبل امکان ادامه ی تولید را داشته باشد و در غیر این صورت ناچار به تعطیلی خواهد بود و از این رو شرکت Y هم چون دیگر امکان فروش مواد اولیه را نخواهد داشت مجبور به تعطیلی خواهد شد. دولت مالیات ها را طوری وضع می کند که شرکت X امکان پرداخت آن را داشته باشد و در غیر این صورت مالیاتی پرداخت نخواهد شد و از این رو دولت نیز درآمدی نخواهد داشت. کارکنان باید یا انتظارات خود را کاهش داده و حقوق کمتری طلب کنند و یا اینکه کارایی و بهره وری کار آنها متناسب با حقوق و مزایای درخواستی شان باشد. جامعه از طریق ایجاد شغل و تولید کالا توسط شرکت X بهره مند خواهد شد ولی اینکه هزینه ی مربوط به مسئولیت های سازمان در قبال نسل های آتی و محیط زیست توسط چه کسی پرداخت شود و اینکه چطور سازمان این هزینه را به فایده تبدیل نماید کمی پیچیده است. ممکن است اکثر ذینفعان به این اتفاق نظر برسند که مسئولیت های اجتماعی که هزینه بر بوده و سازمان قادر به کسب سود از آنها نمی باشد نادیده گرفته شوند تا بار هزینه بر دوش هیچ ذینفعی از جمله سهامداران یا مشتریان نیافتد. این توافق باعث می شود که سازمان و سایر ذینفعان تلاشی جهت خلق روش های خلاقانه در تبدیل هزینه های اعمال مربوط به مسئولیت های اجتماعی به فایده نداشته باشند. در این حالت علاقمندی های اغلب ذینفعان به تعادل رسیده و آنان از این تعامل و همکاری راضی خواهند شد و ممکن است توجه چندانی به ذینفعان ناراضی نشود و نادیده گرفته شوند و البته این توافق و رضایت حاصل از آن کوتاه مدت خواهد بود.
حالت سوم نگاه جامع تر و کل نگر تری به موضوع دارد. در این حالت تعامل بین سازمان و ذینفعان به یک ارتباط چند سویه بین سازمان و ذینفعان، ذینفعان و سازمان و ذینفعان و ذینفعان مبدل خواهد شد. دولت امکانات لازم برای تحصیل، تولید، تجارت، …. را فراهم می آورد. مدارس و دانشگاه های خوب، نیروی کاری حرفه ای را پرورش می دهند. سیاست ها و قوانین در جهت تولید و تجارت وضع شده و امنیت سرمایه گذاری بالایی وجود دارد. سیستم حمل و نقل در حالت های مختلف جاده ای، ریلی، هوایی و دریایی و همچنین خود راه های جاده ای، هوایی و دریایی از کیفیت و کارایی لازم برخوردارند. جامعه از امکانات ایجاد شده توسط دولت حداکثر استفاده را نموده و به کسب علم و مهارت های لازم برای فعالیت های کاری می پردازد. مشتریان کالای تولید شده توسط شرکت X یعنی m همان کارکنان شرکت Y می باشند که می دانند پرداخت قیمت کمتر برای کالای m به معنی هزینه ی تمام شده ی کمتر برای تولید این کالا است و این یعنی اینکه باید مواد اولیه در تولید این کالا به قیمت کمتری خریداری شود و قیمت کمتر مواد اولیه یعنی هزینه ی تمام شده ی کمتر و این یعنی حقوق کمتر کارکنان شرکت Y. آنان می پذیرند که دریافت حقوق بیشتر یعنی خرید کالاهای با قیمت بالاتر و کاهش قیمت تنها از طریق افزایش کارایی و بهره وری و از طریق نوآوری ها حاصل خواهد شد. شرکت X می داند که پرداخت مالیات یعنی فراهم آوردن شرایط و امکانات اولیه برای تولید و تجارت مانند ساخت جاده، مدرسه، دانشگاه،…. که توسط دولت انجام می شود. رعایت استانداردهای محیط زیستی یعنی پاکیزگی هوا و سلامتی جامعه، که بخشی از آنها نیروی کار فعلی و آینده ی شرکت را تشکیل می دهند. ارتباط ذینفعان مختلف با یکدیگر و با سازمان باعث می شود انگیزه ی تمام آنها برای ادای مسئولیت نسبت به جامعه، به سازمان و به یکدیگر افزایش یافته و همگی جهت خلق روش های خلاقانه در ایجاد ارزش های مشترک بیشتر تلاش نمایند.
در حالت سوم علاوه بر این که تعادل برقرار می شود، ارزش خلق شده برای ذینفعان نیز بیشتر خواهد بود چرا که از یک سو هر ذینفع از فواید و اثرات ارتباط خود با سازمان و علاقمندی های خود با خبر است و از طرف دیگر ارزش تنها بین سازمان و ذینفع مبادله نمی شود بلکه در حالت کلی تر بین خود ذینفعان نیز به اشتراک گذارده خواهد شد.
۴-۱-۶) مدل کسب و کار مسئولانه و مزیت رقابتی
بر اساس تحقیقات مختلفی که در سه حوزه ی مدل کسب و کار، تئوری های ذینفعان و CSR انجام شده است، هر سه این موارد را می توان منابع مزیت رقابتی در نظر گرفت. آینو و سرافیم با بررسی تعداد قابل توجهی از مطالعات انجام شده در خصوص مکانیسم های مربوط به رفتار های مسئولانه ی سازمان ها که در حوزه ی تئوری مبتنی بر منابع مورد تحلیل قرار گرفته اند، بیان می کنند که این مکانیسم ها می توانند سازمان را در رسیدن به مزیت رقابتی هدایت نمایند [۱۲۰]. مک ویلیامز و سیگل [۵۵] با طرح موضوع ارزش حاصل از تئوری رویکرد به منابع به بررسی روش های تعیین و اندازه گیری ارزش های حاصل از CSR برای مشتریان، جامعه، سازمان (سهامداران) و همچنین کارکنان به عنوان یکی از منابع اساسی در تئوری مبتنی بر منابع پرداخته و با یکپارچه کردن تئوری های مختلف در حوزه های مدیریت، بازاریابی و همچنین اقتصاد سعی در رسیدن به روشی کاربردی برای پیاده سازی موفق CSR توسط مدیران می نمایند. بر اساس نظر [۶۶] مزیتی که CSR برای سازمان ها در بردارد را می توان به دو بخش مالی و غیر مالی طبقه بندی نمود (شکل ۲-۶) و تاثیرات CSR چه تاثیرات مالی باشند و یا غیر مالی در هر دو صورت شرایط رقابت پذیری را برای سازمان ایجاد کرده و به عبارت بهتر به مزیت رقابتی منجر خواهند شد که مزیت رقابتی خود منجر به کسب موفقیت های اقتصادی برای سازمان می شود.
یکی دیگر از مباحث مطرح، خلق مزیت رقابتی از طریق ذینفعان و بر اساس تئوری مبتنی بر منابع می باشد. نویسندگان مختلفی[۸۶,۱۴۱,۱۴۲] با شکل دهی چارچوب VRIN بارنی درون تئوری ذیفعان معتقدند که یک ذینفع می تواند دسترسی به این منابع را مهیا کند. هر سازمانی نیازمند مدیریت ذینفعان و ارتباطات آنها جهت دستیابی به منابعی است که مزیت رقابتی برای آن ایجاد می کنند. سازمان هایی که بر مبنای اعتماد و همکاری مشترک با ذینفعان اصلی خود مانند مشتریان، تامین کنندگان و انجمن ها، ارتباط برقرار می کنند از مزیت رقابتی نسبت به سازمان هایی که فاقد این ارتباط هستند، برخودار می شوند [۷۸,۱۴۱,۱۴۳,۱۴۴].
همان طور که در بخش های قبل مشاهده شد محققان مختلفی به دو مفهوم مدل کسب و کار و مزیت رقابتی پرداخته اند. برخی محققان ادعا می کنند که مدل کسب و کار می تواند منبع مزیت رقابتی باشد و این چیزی به جز موقعیت بازار محصولات سازمان است [۱۱,۱۰۷]. برخی [۱۱۴,۱۴۵,۱۴۶,۱۴۷] نیز به ارتباط بین مفهوم مدل کسب و کار و رویکرد تئوری مبتنی بر منابع و مدل پنج نیروی رقابتی پورتر پرداخته اند که در ادامه این مباحث بررسی خواهند شد.
هدمن و کالینگ[۱۶۱] [۱۱۴] به ارتباط مفهوم مدل کسب و کار و رویکرد استراتژیک مدل پنج نیروی رقابتی و تئوری مبتنی بر منابع پرداخته اند. مدل کسب و کار پیشنهادی آنان شامل زنجیره ی ارزش پورتر، انتخاب های استراتژیک عمومی، پنج نیروی رقابتی پورتر همراه با یک سطح از منابع بخصوص می باشد [۱۱۴]. اجزای مدل کسب و کار هدمن و کالینگ در پنج سطح بازار (به طور مثال پنج نیروی رقابتی و سرمایه و نیروی کار) در پایین ترین سطح، سطح منابع (به طور مثال تئوری مبتنی بر منابع)، سطح سازمانی و فعالیت (به طور مثال زنجیره ی ارزش)، سطح پیشنهادی (به طور مثال استراتژی های عمومی) و سطح بازار (به طور مثال پنج نیروی رقابتی) در بالاترین سطح، قرار دارند [۱۱۴] .
گروه دیگری از محققانی که به ارتباط بین مدل کسب و کار و تئوری مبتنی بر منابع و پنج نیروی رقابتی پورتر پرداخته اند سدان[۱۶۲] و همکاران [۱۴۷] می باشند. سدان و همکاران مدل کسب و کار را به عنوان تجریدی[۱۶۳] از استراتژی دانسته و استراتژی را نیز شامل اجزای مدل پنج نیروی رقابتی پورتر و تئوری مبتنی بر منابع می دانند [۱۴۷].
امیت و زوت [۱۴۵] به مطالعه ی منابع خلق ارزش در مدل کسب و کار الکترونیکی پرداخته و با این هدف به گسترش منابع خلق ارزش در ادبیات مدیریت استراتژیک و کارآفرینی می پردازند و در این مسیر از ادبیات زنجیره ی ارزش پورتر، تخریب خلاق شومپیتر[۱۶۴]، تئوری مبتنی بر منابع، شبکه های استراتژیک و صرفه جویی های هزینه های تعاملی[۱۶۵] استفاده می نمایند. تعریف امیت و زوت از مدل کسب و کار بدین صورت است:
« یک مدل کسب و کار توصیف کننده ی محتوی، ساختار و کنترل تعاملاتی است که برای خلق ارزش از طریق بهره برداری از فرصت های کسب و کار طراحی شده اند» [۱۴۵, p. 511].
این تعریف نشان دهنده ی روشی است که پنج رویکرد تئوریک یعنی فعالیت ها، شرکت/کارآفرین، منابع و قابلیت ها، شبکه ها و تعاملات را با یکدیگر یکپارچه می نماید [۱۴۵].
شویزر[۱۶۶] [۱۴۶] بحث می کند که تئوری مبتنی بر منابع پایه ی اساسی نوع شناسی مدل کسب و کار وی را تشکیل می دهد. منطق شویزر برای قرار دادن تئوری مبتنی بر منابع به عنوان پایه ی اساسی در شکل دهی مدل کسب و کار آن است که شناسایی و توسعه ی منابع و قابلیت هایی که برای رسیدن به مزیت رقابتی حیاتی هستند، لازم و ضروری می باشد [۱۴۶]. شویزر دو نکته ی برجسته که تئوری مبتنی بر منابع در رابطه با مدل کسب و کار ارائه می دهد را بدین صورت می داند: اول، ارزش مدل کسب و کار به عنوان مجموعه ای از منابع و قابلیت ها بیشتر و بیشتر افزایش می یابد چرا که این منابع و قابلیت ها همراه با هم برای تقلید بسیار سخت و پیچیده می شوند، کمتر قابل انتقال خواهند بود و بیشتر مکمل یکدیگر خواهند شد؛ و دوم، قابلیت ها و توانایی های مرکزی موجود یک سازمان که تصمیم گیری در مورد نوع مدل کسب و کار را مشخص می کنند، به بهترین شکل با موقعت رقابتی متناسب و هماهنگ می شوند [۱۴۶].
اگر چه بر اساس مباحث ارائه شده در این بخش، اجزای اصلی مدل کسب و کار مسئولانه (مدل کسب و کار، ذینفعان و CSR) هر یک به تنهایی منبع مزیت رقابتی می باشند ولی ترکیب و یکپارچگی این اجزا مجموعه ی جدیدی پدید می آورد که باید به طور مجزا نیز مورد بررسی قرار گیرد.
مدل کسب و کار مسئولانه همان طور که اشاره شد از سه جزء اصلی یعنی مدل کسب و کار، ذینفعان و CSR و همچنین شش جزء فرعی یعنی مفهوم کسب و کار، قابلیت ها، ارزش، علاقمندی های ذینفعان، مشارکت ذینفعان و انتظارات ذینفعان تشکیل شده است. هر یک از این اجزا به تنهایی و همچنین در ارتباط با سایرین می توانند به عنوان منبع مزیت رقابتی مطرح شوند. بنا بر چارچوب VRIN بارنی [۳۰] منابع زمانی می توانند منجر به خلق مزیت رقابتی پایدار شوند که ارزشمند، نادر، غیر قابل تقلید و غیر قابل جانشین باشند.
همچنین بارنی [۳۰] منابع را در سه گروه طبقه بندی کرده است: منابع سرمایه ای فیزیکی، منابع سرمایه ای سازمانی و منابع سرمایه ای انسانی
ارتباط بین اجزای مدل کسب و کار مسئولانه که پیوستگی و همچنین همبستگی بین منابع مختلف را ایجاد می کند مهم ترین جزء تحلیلی در چارچوب بارنی می باشد. شکل (۴-۲) ارتباط بین این اجزاء را نشان می دهد.
مدل کسب و کار
CSR
(مبتنی بر ذینفعان)
مفهوم کسب و کار
قابلیت ها
ارزش
علاقمندی ذینفعان
انتظارات ذینفعان
مشارکت ذینفعان
شکل (۴-۲): ارتباط بین اجزای مختلف مدل کسب و کار مسئولانه
ذینفعان به عنوان منابع سرمایه ای انسانی همان طور که پیش از این اشاره شد ویژگی های چارچوب بارنی را دارا می باشند. ارتباطات ذینفعان و همچنین ارتباطات آنان با سایر اجزا می توانند به عنوان منابع سرمایه ای سازمانی در نظر گرفته شوند. همان طور که در شکل دیده می شود هر یک از اجزاء با پنج جزء دیگر دارای ارتباط مستقیم و غیر مستقیم است. هر جزء به تنهایی و همچنین در ارتباط با سایر اجزاء می تواند ویژگی های چارچوب VRIN بارنی را دارا باشد.
شکل (۴-۳) ارتباط اجزاء مدل کسب و کار، CSR (مبتنی بر ذینفعان) و مولفه های چارچوب VRIN بارنی را نشان می دهد. هر نقطه روی صفحات بین دو محور نشان دهنده ی ارتباط بین اجزای آن دو محور می باشد. به طور مثال یک نقطه روی صفحه ی (مدل کسب و کار)( مولفه های بارنی) نشان می دهد که آن بخش از مدل کسب و کار کدام ویژگی بارنی را دارا می باشد. نقاطی که در فضای بین صفحات قرار دارند نمایانگر ارتباطی می باشند که بین اجزای مدل کسب و کار و CSR مبتنی بر ذینفعان با مولفه های بارنی وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1400-07-29] [ 03:12:00 ق.ظ ]




 

«چو کنعان را طبیعت بی هنر بود

پیمبــر زادگی قــدرش نیفزود»
(همان)

 

 

ما را به یاد داستان طوفان حضرت نوح می اندازد: «کنعان نام پسر حضرت نوح است که از فرمان پدر پیروی نکـرد و سوار بر کشتی نشد و غرق شد. کنعان چون فضیلت نداشت فرزند پیامبر بودن، چیزی بر او نیفزود.» (همان: ۵۳۳)
شیخ اجل با گفتن این اگزمپلوم هدفی داشته است بدین گونه که ما اگر هنر و فضل و دانشی داریم باید نشان بدهیم نه به اصل و نسب خویش تکیه کنیم و فخر بورزیم.
۳-۴-۴-۴- ضرب المثل در بوستان و گلستان
مثل ها به عنوان ستون فرهنگ مردم و یکی از راه های پند و اندرز، همواره مورد توجه شاعران بوده ­اند؛ در این مبحث ضمن تعریف مختصر از ضرب المثل به بررسی آن در گلستان و بوستان که سعدی به عنوان یکی از شیوه های پند و اندرز از آن بهره گرفته است، می پردازیم.
عفیفی درباره ی معنای لغوی مثل می گوید: «همتا، مانند، داستان، قصه ی مشهور، افسانه، نمونه ی بارز، عبرت، دلیل، مقوله، پند و اندرز.» (عفیفی،۱۳۷۹: ۱۶)
رادویـانی در کتاب ترجمان البلاغه که از نخستین کتاب های علم بـدیع پارسی است، این امر را نشانه ی بلاغت می شمارد: «یکی از جمله ی بلاغت آن است که شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن را به مَثل بود.» (رادویانی، ۱۹۴۹: ۸۴)
عفیفی می گوید: «در کتاب کاوشی، در امثال فارسی ضرب المثل جمله ی کوتاه به نظم یا به نثر گاهی در بردارنده ی پند و دستور اخلاقی و اجتماعی بزرگی است که با وجود کوتاهی لفظ و سادگی و روانی، شنونده را در افکار عمیق فرو می برد و آن جمله را از گوش به اعماق قلب خود می فرستد و انفعالات و هیجانی در نفس او به وجود می آورد. این نوع کلام از لطایف علم بدیع شمرده می شود و آن چنان است که گوینده در کلام، یا شاعر دربیت خود، سخنی گوید که طبایع آن را قبول کند و در زبان ها افتد و بدان تمثیل نمایند.» (عفیفی، ۱۳۷۹: ۱۵)
حکمت، دلیل به کارگیری این واژه را چنین بیان کرده است: «ضرب المثل از دو واژه­ی ضرب(زدن، بیان کردن)و«مثل»تشکیل شده است. کلمه ی«ضرب»، در مورد مثل به معنی ایقاع و بیان آن است و این کلمه را برای زدن مثل از آن جا گرفته اند که تأثیر نفسانی و انفعال و هیجانی که از آن در خاطر، حاصل می شود، مثل آن است که در گوش شنونده ی سخن، بگوینـد، چنان که اثر آن در قلب وی نفوذ کنـد و به اعمـاق روح وی درون گردد» (پارسا،۱۳۸۴: ۱۵)
مقاله - پروژه
همچنین پارسا به نقل از زولهایم می گوید: «مثل سخنی است برگرفته از زمینه ی اصلی یا مستقل، که مقبولیت عام پیدا کند و زبانزد شود؛ در نتیجه از موضوع اولیه ی خود رها شود و بی هیچ تغییر لفظی، در همه ی مواردی که مصداق آن تواند بود به کار رود و از معانی که از مدل ظاهر عبارت است به معانی مشابه انتقال یابد وبه همین دلیل است که مَثل را به رغم اطلاعی از علل و عوامل پدیدآورنده ی آن بر زبان می دانند.» (همان: ۷)
«مثل یکی از جلوه های فرهنگ عامه و آینه ی افکار، عادات، فرهنگ مردم یک جامعه در طول زمان است. مثل یکی از قدیمی ترین ادبیات بشر است. انسـان پیش از آن که شعـر بگـوید و قبـل از آن که خـط بنـویسد، اختـراع مثـل نمـود و در محــاورت خـود به کــار برده است.» (همان: ۱۶)
شکوری زاده ی بلوری در مورد مثل می گوید: «استفاده از مثل، کلام گوینده را آرایش می­ دهد و از خشکی و جمود بیرون می آورد. به عبارت دیگر نمک و تزیین سخن آدمی است و چون از کلام معمولی بیشتر بر دل می نشیند، نه تنها مردم عامی، بلکه گویندگان و نویسندگان بزرگ نیز در بسیاری از موارد برای تقویت نیروی استدلال و افزایش تأثیر انفعالی سخن خویش بدان استشهاد می کنند. بدین طریق کلام آن ها جمال و کمال بیشتری پیدا می­ کند و تأثیر و جذبه اش دو چندان می شود.» (شکورزاده بلوری، ۱۳۸۲: ۸۹ )
بهمنیار مثل را این گونه تعریف کرده است: «مَثَل جمله ای است مختصر، مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطه ی روانی الفاظ، روانی معنی و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی به کار برند.» (بهمنیار، ۱۳۸۱: ۱۴)
مرحوم یوسفی در مقاله ی «کاغذ زر» پیرامون سخنان مشهور سعدی می گوید: «سخنان مشهور سعدی از لحاظ مفهوم و معنی یا حاوی امثال و حکم پیشینیان است که وی چکیده ی آن ها را در الفاظی دلنشین و مؤثّر بیان کرده است و یا حاصل تجربه ها و دریافت های خود اوست که چندان سنجیده و پر مغز و عبرت آموز است که در طی قرون و نسل ها جلب توجه عموم را کرده و زبانزد شده است.» (یوسفی، ۱۳۸۶: ۱۷)
«سعدی با ۲۱۱۵ مثل مشهور جایگاه ممتازی در ذهن و زبان مردم دارد. اگر این نمونه گیری را نشان دهنده ی توجه مردم، به شاعران بدانیم، باز سعدی مقام اول را دارد. سعدی با جادوی کلام خود و آمیختن نوش داروی تعلیم با حکمت های تجربی و زندگی مردم و دقایق آن توانسته در قلب مردم جای بگیرد. در کتاب ضرب المثل های سعدی تعداد «۱۵۳۵» نمونه از مثل های سعدی در کلیه آثارش گردآوری شده است.
بوستان۴۵۵، گلستان۴۲۰، غزلیات۴۴۷، قصاید۱۳۳، قطعات۶۴، نصیحهالملوک۲۵، مفردات۱۱، رباعیات۱۷، رسائل نثر۱۰، ترجیحات۷، مثلّثات۳ » (ذوالفقاری،۱۳۹۱: ۱۰۵)
الف: ضرب المثل در بوستان
ضرب المثل ها حاصل تجربه ها، افکار و اندیشه های بزرگان است که در جامعه ی ما رواج پیدا کرده است. انسان دوستی، عشق، نفرت، کینه، انتقام، رازداری، شجاعت و جوانمردی، داد خواهی، میهن دوستی، صداقت و امانت داری، کمک و همیاری و دیگر مسائل مربوط به زندگی مردم را می­توان به صورت ضرب المثل بیان کرد.
سعدی در بوستان مسائل اخلاقی، اجتماعی و تربیتی را تحت عناوین مختلف و با آوردن انواع و اقسام حکایت ها و ضرب المثل های شیرین و دلچسب ، مورد بحث قرار داده است؛ و با آن که این گونه مسائل به نظر دلنشین نمی آیند ولی سعدی به گونه ای دل انگیز آن ها را به خواننده­ی اشعارش منتقل می کند که به هیچ وجه مایه ی خستگی نمی شود.
در ذیل به نمونه هایی از این ضرب المثل ها می پردازیم که سعدی به عنوان شیوه ای برای پند و اندرز های خود به کار برده است.

 

«مکُـن تا توانی دل خلق ریــش

وگر می کُنی ، می کَنی بیخ خویش»
(سعدی، ۱۳۸۹: ۴۲)

 

 

سعدی در باب اول حکایت«در عدل و تدبیر و رأی» این ضرب المثل را آورده است، و هدفش این بوده که افراد مردم آزار را متوجه نتایج کردار ناخوشایند خود سازد. چرا که نتیجه کردار انسان ها سرانجام در برابر آن ها پدیدار می شود و هر کسی در حقیقت، اگر کردار ناپسندی داشته باشد اعتبار انسانی خود را قطع می کند. بعد از این ضرب المثل، سعدی پادشاهان را اندرز داده است که مبادا به زیردستان ظلم کنند، چرا که اگر آسایش را از رعیّت بگیری در آن جا اقامت نخواهد کرد به این خاطر که در پناه پادشاه نیست.
برای فهم بیشتر به ذکر تمامی ابیات پرداخته ایم:

 

شنیــدم که در وقــت نــزعِ روان
که خاطر نگهــــدارِ درویش باش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:11:00 ق.ظ ]




حاجزو حائل می شود وجدایی می افکند . ممکن است به معنای اندازه ومنتهای هر چیزی باشد چون حد عقوبتی است که اندازه ومنتهی و پایان آن واضح و روشن است وتخطی و تجاوز از آن جایز نیست. ممکن است به معنای منع و جلو گیری باشد زیرا در حد معنای منع نهفته است زیرا «الحدّه،المنع » [۳۹].وامری است که ازرجوع به شئ منع می کند .حدود در شریعت برای سر کشی وضع شده است وتجاوز از آن جایز نیست وخداونددرامورمخصوص به آن امر کرده است.[۴۰]اسباب حدود شش مورد است :زنا و آنچه تابع آن است.
دانلود پروژه
۳-۱-۱)دیات:شارع درهیچ موردی از خون مسلمانی که به ناحق ریخته شود ،نمی گذرد. حتی درقتل غیرعمد برای قاتل آن مجازات مالی دیه را درنظر گرفته است وحق مقتول است..قتلی که همراه با قصداست اما فعلش مجرمانه برای تحقق قتل نیست.پرداختن این مجازات بر عهده عاقله جانی است .حکم دیه درقصاص اعضا وجراحات عمدی آن جایی است که خوف هلاکت جانی برود.کاربرد دیه درحرمت خون مسلمان در قتل غیر عمد است فرقی نمی کند که مقتول انسان بالغ یا جنینی باشد که به مرحله دریافت کردن دیه رسیده باشد.دیات در لغت «حق القتیل،وقد ودیته ودیا »[۴۱]حق مقتول ،وَََدَیْتُ یعنی دیه را دادم.«الدیه بالکسر :حق القتل والجمع الدیات » [۴۲]دیه با کسره دال، داشتن حق قتل (آدمکشی ) است که جمع آن دیات است.دیه مصدر است واصلش از ودی است ها عوض از واو محذوفه است و فاءالفعل کلمه است وبه معنی اعطای دیه به مقتول است .دیه در اصطلاح شرع وفقه عبارت است ازمال واجبی بر جانی به علت وارد کردن جنایت برنفس یا اعضای انسان آزاد ،خواه مقدار دیه تعیین شده باشد یا تعیین نشده باشد که در صورت دوم ارش یا حکومت نامیده می شود[۴۳]دیه غرامت مالی شرعی است که به خاطر وارد کردن ستم بر انسان مسلمان غیرمستحق است .دیه مانند سایر اموال میت بین ورثه تقسیم می شود اگر شخصی با قتل کشته شود از قاتل دیه گرفته می شودبرای نفس ،دیه کامل است.[۴۴]دیه اصالتا در خطا وشبه خطا یعنی عمدی که شبیه خطاست ثابت می شود .خطای محض مانند اینکه تیری به سوی حیوانی پرتاب کند وبه انسان بخورد یاآنکه تیری به سوی فردی بزند ویه شخص دیگر بخورد .خطای شبیه عمد یا عمد شبیه خطا آن است که قاتل قصد انسان وشخص خاص را کرده باشد ، اما با وسیله ای که غالبا کشنده نیست عدوان نباشد .مانند آنکه کسی را برای تادیب بزند زدنی که مضروب را معمولا نمی کشد وبه مرگ او منجر نمی شود .اجرای حکم پرداخت دیه منوط به تشخیص صحیح قتل غیر عمد از جانب مقامات قضایی است که خوددراین امر خبره می باشند. درصورت تشخیص صحیح انواع قتل است که مجازات قاتل براساس انواع قتلی که مرتکب شده است، مشخص می شود که بایدقصاص شودیا دیه پرداخت کند. اگر نوع قتل اشتباه تشخیص داده شود موجب هدررفتن خون می شود.مثلا اگر قتل خطایی ،عمد تشخیص داده شود خون قاتلی که به سبب قتل خطا کشته شده هدررفته است هرچند که اوقاتل است ودیه برایش ،درنظرگرفته شود. برای تشخیص بهتر انواع قتل به تبیین آنها می پردازیم.
باشد و فعل به گونه ای است که غالبا کشنده نیست.[۴۵]
پرداخت دیه یکی از عوامل بازدارنده ازارتکاب قتل است وازتضییع خون جلوگیری می کند. مثلادرموردی که مجرمی به امراض عقلی مبتلا است وخواهر وفرزندش راباچاقوزده، روی آنهابنزین ریخته وسوزانده سپس ازمحل وقوع جرم فرارکرده وپانزده روزبعدآن زن (خواهرقاتل)فوت می شودوبچه زنده مانده است.حکمی که به طور معمول درجایی که قاتل عاقل باشد مترتب می شود،قصاص است اما کسی که سلامت جسمی وعقلی ندارد،دیه برعاقله است .اما دراین موردکه عقل وجنون مجرم محرزنشده قصاص نداردودیه برعاقله نمی آید.آری خون مسلمان ضایع نمی شودوازمال جانی پرداخت می شودودرصورتی که جانی مالی نداشته باشد ازبیت المال پرداخت می شود.[۴۶]پیامبر (ص)درمورداهمیت دیه فرموند:«لکل دم دیه»[۴۷]برای هرخونی دیه است.پس احکام الهی دارای ضابطه است ونمی گذارد خون هر انسانی به ناحق ریخته شودوزمانی ریختن خون به صورت غیرعمد باشد، برای عدم تضییع خون اودیه را تشریع کرده است.
۴-۱) دلالت کفاره درقتل خطایی برتوجه به حرمت خون مسلمان:
خدای متعال ضمن اینکه درموردقتل خطایی مجازات سنگین قصاص رابرداشته است قاتل را به حال خودواگذارنکرده تاخون مسلمان راضایع کند.بلکه دومجازات کفاره ودیه رابرای اوقرارداده است. مجازات کفاره حق الله است وخداوندآن رابرای خودمی خواهد نه این که نعوذبالله نیازمندآن باشدبلکه آن را برای تربیت قاتل واصلاح مشکلات اجتماع مانندفقر قرار داده است تا حیات مسلمین ازطریق اصلاح قاتل وسایر موارد ازامنیت برخوردار شود.
خطا یکی ازملاک های رفع تکلیف یاتخفیف درکیفر است.[۴۸]کسی که مرتکب قتل خطایی می شودپرداخت کفاره براولازم است خداوند متعال می فرمایدمن قتل مومنا خطاءفتحریر رقبه» کفار ه قتل خطایی آزادکردن بنده مومن است که منظور از رقبه ،بردگی وبنده مطلق است.منظور از مومن بودن بنده ،یعنی کسی که مطلقا اقرار به شهادتین کرده باشدوایمان خاص داشتن شرط نیست.چون اصل عدم داشتن شرط ایمان خاص است.[۴۹]
دلیل آزاد کردن بنده آن است که قاتل زمانی که مقتول را ازحیات محروم می کند ،بر اولازم و واجب است که نفس وانسانی را از قید بندگی ورقیت آزاد کند.وچون برده در جان وتصرفات خود تسلط واختیاری ندارد همانند میت است .[۵۰] وآزادی نوعی حیات است وقتی حیات یک نفر گرفته می شود به جبرانش بایدیک نفرراآزادکرد.[۵۱]آزادکردن بنده علاوه براینکه نوعی حیات است،تدارک حق اجتماع است یعنی به جای شخصی که قاتل کشته است یک برده خریداری نموده ودرراه پروردگارآزادکند وبه این وسیله دراجتماع فردی جایگزین مقتول خواهدشد.[۵۲]
کفاره فقط مختص قتل خطایی درکشته شدن مسلمان نیست بلکه در جنگ کفاربا مسلمین هرگاه مسلمین جنگجوی کافررا رابکشند سپس معلوم شودآن کسی که کشته شده مسلمان بوده است اما قاتل به گمان کافر بودن اوراکشته است یا عهد وپیمانی میان کفارومسلمین منعقد شده باشد برذمه قاتل کفاره مترتب می شود.و دیه هم دارد. عدم دیه در کشتن مسلمانان ساکن دارالحرب به این دلیل است که وجوب دیه برای اونیاز به این دارد که جنگنجوی مسلمان از هر شخص از افرادساکن دار الحرب تفتیش کند که آیا مسلمان است یا مسلمان نیست وموجب مشقت ونفرت از جهاد می شودچون آن کسی که سکونت دردارالحرب را انتخاب کرده ،خونش هدر است.[۵۳]
درکفاره قتل خطایی وقتی که رقبه مومنه یافت نشدقاتل بایددوماه پشت سر هم روزه بگیرد. گفتار خداوند متعال برآن دلالت می کند.«فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین» انجام کفاره مرتب به«فاء» است که مقتضی تعقییب ودرردیف بعد بودن است.اگر کفاره ممکن نشد حکم بعدی را باید انجام داد.منظور از نیافتن رقبه این است که قاتل مالک رقبه نباشد وثمن خریداری آن را نداشته باشد،یک ماه کامل واز ماه دوم ولویک روز پی درپی بدون فاصله روزه بگیرد.صفت تتابع ، درموردپی درپی بودن دوماه است نه ایام.بنابراین اگر دراثنای ماه اول به جهت عذری افطار کرد،بعداز برطرف شدن عذر دنباله آن را بایدادامه دهد.[۵۴]
روزه های پیاپی وسیله ای برای پاکسازی روح است .اسلام به بعدایمانی افرادتکیه دارد.آزادکردن بنده دیدنی است ولی روزه گرفتن دیدنی نیست وبااین وسیله انسان وجدان دینی واخلاقی خودراجریمه می کند.جان مومن بسیارمهم است وکفارات نوعی تخفیف وارفاق الهی است.دراسلام وقوانین آن بن بست نیست احکام اسلامی تعطیل نمی شودولی تخفیف دارد.دراسلام جریمه به مقدارتوان جسمی ومالی افراد است.[۵۵]تناسب مجازات باتوان جسمی ومالی موجب بازدارندگی ازارتکاب جرایم ودرنتیجه موجب حفظ حرمت خون مسلمان می شود.
۲)ارزش برابر خون:
جان وخون انسان به خاطر کرامتی که به اوعطاشده است محترم است.اهمیت ارزش برابر خون درحرمت خون مسلمان،درحفظ خون اوکاربردداردبه این شکل که در مجازات قاتل اووزمانی که خودش قاتل باشد به چه روشی عمل خواهدشد تأثیردارد؟ مثلا اگر قاتل اوهم مسلمان باشدبه خاطر ارزش برابرخون قاتل ومقتول، قاتل قصاص خواهدشد. واگرارزش خون قاتل ومقتول متفاوت باشدبه این صورت که ارزش خون قاتل برترازارزش خون مقتول باشد ،مانند حروعبد، قاتل قصاص نمی شودوریختن خونش حرمت دارد.
۱-۲)ارزش خون های مختلف:خون هرانسانی ارزش واهمیت مربوط به خودرادارد.ودارای درجاتی است.به عنوان مثال ارزش خون حروعبد یکسان نیست.زمانی که عبد،حررابکشدبه خاطربرتری ارزش خون حر،عبد کشته می شودولی اگر حر،عبدرابه قتل برساندبه خاطر پایین تر بودن ارزش خون عبد کشته نمی شود.البته خون عبد دربرابر عبد،حردربرابرحر،زن دربرابرزن ومرد دربرابرمرد ارزش یکسانی دارند. هرگاه عبدی ،عبددیگررابکشد به سبب کشتن شخصی که درخون با اوارزش برابردارد،بایدکشته شود.
درخون های باارزش غیریکسان، منع قصاص حردربرابرعبد به خاطر وجود نقصِ رقیتی است که درعبد است نه اینکه جان آنهاازنظر ظاهری برابر نباشندچون انسان هاازنظر خلقت باهم یکسان هستند. بدون رقیت،حردربرابر عبدی که دیگر رقیت ندارد وحرشده است، قصاص می شودچون اگرده نفر یک نفر را بکشند کشته می شوند وبرابر بودن جسم آنهابه لحاظ فیزیک بدنی وظواهر معتبر نیست هم چنین اگر مردی که جسم سالم داردمردی را که فلج است ،بیماری سخت دارد واعضایش قطع شده است را بکشد،کشته می شود. این به اعتبار مساوات درایجاب قصاص نفس نیست وکامل به خاطر ناقص قصاص می شود .[۵۶]
۲-۲)مجازات تعدّی در ارزش خون های برابر:هرگاه که قاتل ومقتول ازنظر ارزش خون بایکدیگربرابرباشند مثلا هردونفرعبدباشند،قاتل قصاص می شود. آیه« کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبدوالانثی بالانثی»[۵۷] درباره کشتگان ، برشماقصاص مقرر شده :آزادعوض آزاد،بنده عوض بنده وزن عوض زن .[۵۸]اساس استدلال در برابری ارزش خون است که مقتضای همسانی در وجوب قصاص رادارد.هم چنین آیه «النفس بالنفس»[۵۹]قصاص جان دربرابر جان واجب است. آیه مذکوربه توضیح برابری درقصاص خون های برابر می پردازد.نفس در مقابل نفس یعنی اگرانسانی انسان دیگررا به عمد بکشد مستحق قصاص می شودبه شرطی که قاتل عاقل ممیز باشد ومقتول وقاتل ازنظر شرایط قصاص مانند همسانی درحریت ورقیت وسایر موارد باهم برابر باشند .اگر قاتل حر مسلمان و مقتول کافر یامملوک باشد نزد امامیه کشته نمی شودولی بین فقهادراین مورداختلاف نظر وجودداردواگر قاتل مملوک یاکافرباشدومقتول ماننداودرارزش خون باشد یا بالاتر باشدبدون اختلافی قاتل کشته می شود.[۶۰]
جایز نبودن قتل حردربرابر عبدومذکر دربرابر مونث ،مورد اتفاق امامیه وتابع امامیه است .شافعیه ومالکیه هم به آن قائلند.اما بدون ضابطه نیست که هرگاه حر بخواهد بتواندعبد رابکشد وازاین مصونیتی که خدا به اوداده است سوء استفاده کند. روی عن علی علیه السلام :«انّ رجلاقتل عبده فجلده النبی صلی الله علیه وآله »از امام علی (ع)نقل شده است :مردی عبدش راکشت ورسول خدا(ص)اوراتازیانه زد.غرض از ذکر حردربرابر حر وعبد دربرابر عبد مجردنفی برتری است یعنی حردربرابر عبد ودونفردربرابر یک نفرکشته نمی شود. توضیح اینکه هرگاه ثابت شود عبدی،عبددیگررابه قتل رسانده است، قصاص می شودوزمانی که عبد، حررابه قتل برساند، قصاص عبددربرابر حر قطعی است .هم چنین هرگاه زنی ،مردی رابکشد،کشته می شودوبه اولیاءمقتول چیزی داده نمی شود.دراین دوموردکه ارزش خون مقتول از قاتل بالاتر است به همین شیوه عمل می شود یعنی قاتل حتما کشته می شودچون جنایتی بیش از جنایتی که قاتل مرتکب شده ،وارد نمی شود.[۶۱] اکثر مفسرین قائل به محکم بودن وغیر منسوخ بودن آیه مذکور هستندوامامیه هم براین نظر است.اماحنفیه قائل به نسخ آیه با آیه «النفس بالنفس والعین بالعین »[۶۲]جان دربرابر جان ،چشم دربرابر چشم ،هستند. ادعای آنها این است که ظاهر آیه بقره/۱۷۸«الحر بالحر» بیانگر وجوب قتل حر دربرابرعبد ومذکردربرابر مونث است .هم چنین به سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم استناد کرده اند :«المسلمون تتکافأ دمائهم»خون مسلمان برابر است و برتری درجان ها غیر معتبر است[۶۳].درتایید سخن امامیه می توان گفت: آیه۴۵مائده «النفس بالنفس»قصاص جان دربرابر جان واجب است وموافق حکم خدا و آنچه که درتورات بر بنی اسرائیل نازل شده است. چون حکم آیه مذکور ابتدا به بنی اسرائیل داده شده بود. نازل شدن حکم آیه بربنی اسرائیل درتورات نسبت به احکام مسلمین به دومعناست. اول: اینکه حکم خدابر بنی اسرائیل بر مامسلمین هم باقی است .دوم: گرفتن جان در وجوب قصاص عام است و شامل سایر انسان ها و جان ها می شود.[۶۴]
شافعیه ومالکیه ازآیه ۴۵/مائده«النفس بالنفس» اقتضای مماثلت درکیفیت قتل رادریافته اندوقاتل برای قتلش قصاص می شوداگر فرد دیگری را درآب خفه کند قصاص او این است که درآب خفه اش کنندو اگر دیگری را با سنگ کشته است با سنگ کشته می شود .حنفیه و حنابله در بیانی صحیح تر گفته اند مطلوب در قصاص تلف شدن نفس دربرابر نفس است وآیه بیش از این اقتضا ندارد. از شدادبن أوس از پیامبراکرم (ص) نقل شده که ایشان فرمودند :«إن الله کتب الاحسان علی کل شئ فإذاقتلتم فأحسنواالقتله،وإذاذبحتم فأحسنواالذبحه»خداونددرهرچیزی نیکی قرارداده است اگر انسانی را کشتیدپس درنحوه اجرای قصاص خوب رفتارکنیدواگر انسانی راذبح کردیددر اجرای مجازات ،خوب ذبح کنید.[۶۵]روایت، کشتن یاذبح کردن را خارج ازنیکی کردن نمی داند چون روشی مناسب دراحقاق حق مقتول است هرچند ازنظرقاتل یا مخالفین اجرای مجازات قصاص دراسلام، به ظاهر امری خلاف عواطف انسانی باشداما به خاطردستور اسلام ومصالح مسلمین واجتماع نمی توان ازآن صرف نظر کرد. پس درخون باارزش یکسان ،قصاص هم یکسان است یعنی قاتل فقط کشته می شود امادر خون هایی که ارزش های متفاوتی دارند روش های دیگری علاوه بر قصاص دارند که گاهی ضمیمه قصاص می شوندمانند دادن دیه به قاتل هرگاه مقتول مرد وقاتل زن باشد. گاهی هم مانند کشتن عبد بوسیله حر ،قصاص انجام نمی شود.
۳)برتری خون مسلمان بر غیرمسلمان:
خون مسلمان به سبب اسلام وایمان نسبت به غیرمسلمان برتراست.هرگاه مسلمان غیر مسلمان رابکشد،کشته نمی شوداما اگرغیرمسلمان ،مسلمان رابکشد،کشته می شود.هم چنین اگرمسلمان ،ذمی رابکشد،خونش محفوظ است.رسول خدا(ص)فرمودندومن السنهأن لایقتل بذی عهد»[۶۶]ازسنت است که مسلمان دربرابرکشتن کسی که دارای عهد است کشته نشود. پس تنها عنصری که موجب محفوظ بودن ومحقون شدن خون انسان مسلمان شده است ،اسلام است .رسول خدا(ص)افرمودند:«لایحلّ دم مسلم یشهدأن لاإله إلّاالله وإنی رسول الله »[۶۷]ریختن خون مسلمان یعنی کسی که به یگانگی خداشهادت دهدواینکه من فرستاده اوهستم؛حلال نیست.
آنچه موجب می شود که انسان ها نسبت به یکدیگر برتری داشته باشند ،تقواست.تقواداخل دراسلام است نمی شود کسی باتقواباشدومسلمان نباشد مثلا دروغ نگوید وبه علت مسیحی بودن نماز نخواندیا روزه نگیرد .دراسلام است که تقوا کامل می شود.
پیامبر اکرم (ص) فرمودندیامعشر قریش،إنّ حسب الرجل دینه،ومروءته خلقه،وأصله عقله» ای گروه قریش شرافت مردبه دینش ،جوانمردی به اخلاقش و اصیل بودن به عقلش است خداوند عزوجل می فرماید:«إن أکرمکم عندالله أتقاکم»[۶۸]گرامی ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.[۶۹] جابربن عبدالله گفته است پیامبر (ص)در ایام تشریق در خطبه الوداع فرمودند:«یاایهاالناس الاان ربکم واحدألاأن أباکم واحدألالافضل لعربی علی عجمی ولالعجمی علی عربی ولالأسود علی أحمر ولالأحمرعلی أسودالابالتقوی »ای مردم آگاه باشید که پروردگارتان وپدرتان یکی است آگاه باشید عرب بر عجم ،عجم بر عرب،سیاه بر سرخ وسرخ بر سیاه برتری ندارد برتری جز به تقوانیست.ابی امامه از رسول خدا(ص) نقل کرده است ایشان فرمودند ان الله أذهب نخوه الجاهلیه وتکبرهابآبائها کلکم لآدم وحوا کطف الصاع بالصاع وإن اکرمکم عندالله اتقاکم»خداوند نخوت جاهلیت را ازبین برد آنان که به وجود پدرانشان تکبرمی کردند .در حالی که همه آنها به خاطر انتساب به آدم و حوا مانند طف الصاع وبرابر اند .یعنی مانندسرپیمانه که وقتی پر می شود وسطحش یکسان است ،انسان ها هم برابرهستند .گرامی ترین شما نزد خدا باتقوا ترین شماست.در جایی دیگر ایشان فرمودندکلکم بنوآدم وآدم خلق من التراب»[۷۰] همه شما فرزندان آدم هستید و آدم ازخاک خلق شده است. درآیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم»خداوند هشدار می دهدکه کرامت حقیقی کرامتی است که نزد اوست.شرف حقیقی آن است که انسان را به سعادت حقیقی برساند وآن حیات طیبه ابدی در جوار پروردگار عزیز است این شرف و کرامت تنها با تقوا ی خدای سبحان حاصل می شودکه تنها وسیله سعادت آخرت وبه تبع آن سعادت دنیا رادربردارد.خداوند متعال می فرماید:«و تزودوا فان خیر الزاد التقوی »بقره/۱۹۷زادوتوشه تهیه کنید بهترین زاد وتوشه تقواست.[۷۱]
همان طورکه قبلا گفته شددردین اسلام برای اموال ،آبرو،ناموس وخون مسلمان احترام وجود دارد که ما در رابطه با حرمت خون او بحث خواهیم کرد. منظوراز احترام خون مسلمان این است که خونش به هدر نمی رود واگر راهی برای تشخیص قاتل اونباشد دیه همچنان باقی است.[۷۲]
بخش دوم:حرمت خون مسلمان درآیات وروایات:
آیه اول:
۱)تعدی به حرمت خون مسلمان درقتل عمد:
یکی ازمواردی که خون مسلمان مورد هتک حرمت قرار می گیرد ،قتل عمد است.به همین جهت اگر مسلمانی ازروی عمد به قتل برسد به همین جهت خداوند متعال بامجازات قصاص قاتل ازهدر رفتن خون او جلوگیری می کند. « ومن یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدین فیها وغضب الله علیه ولعنه واعد له عذابا عظیما»[۷۳]وهرکس عمدا مومنی رابکشد کیفرش دوزخ است که درآن ماندگار خواهد بود وخدابراو خشم می گیرد ولعنتش می کند وعذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.[۷۴]
۱-۱)شناخت قتل عمد دربی حرمتی به خون مسلمان:
قتل عمد یعنی هرگاه قاتل قصد کشتن کسی را بکند که می داند مؤمن است،کشتنش حرام است ومحقون الدم است.[۷۵] عمد محض آن است که هرکس دیگری را با آهن یا غیر آن به قتل برساند در حالی که قاتل آگاه ،بالغ و کامل العقل باشد.اگر قاتل قصدقتل باآهن کندیا عملش به گونه ای باشدکه معمولا موجب مرگ می شود،قصاص قاتل واجب است. امااجرای قصاص دراین موردچگونه است؟قصاص فقط باآهن اجرا می شودواگر قاتل به غیرآهن ،رفیقش راکشته باشدوقطع اعضایش ممکن نباشد،هرچندکه قاتل برمقتول چنین عملی راانجام داده ودست وپایش را بریده باشد،حکم به زدن گردن او می شود.وقاتل اعم از زن ومرد ،آزاد وبرده ،کافرومسلمان بودن در قصاص برای اولیای مقتول مساوی است چون برای آنان جزجان قاتل مهم نیست. ومطالبه دیه با آنها نیست واگر قاتل جانش را بامال فراوان فدیه داد و ولی دم به آن راضی شدند،جایز است.[۷۶] آیه۹۳/نساء درمورد مقیس بن صبابه نازل شده است اوبرادرش هشام را در بنی نجاردید که کشته شده بود وقاتلش معلوم نبود رسول خدا (ص)به بنی نجاردستوردادکه دیه هشام را به مقیس بن صبابه بدهند پس بنی نجار دیه را به مقیس پرداختند.پس ازآن مقیس بر مسلمانی حمله کردسپس مسلمان را به قتل رساندوبه مکه درحالی که مرتد شده بود،بازگشت.[۷۷]
۲-۱)اختلاف در توصیف تعدّی به خون مسلمان در قتل عمد:
همان طور که قبلا گفته شدقتل عمد قتلی است که قاتل درفعل ووقصدش تعمد داشته باشد.درتعریف اصلی آن اختلاف نظر وجودندارد.امادرنحوه ارتکاب قتل عمد اختلاف وجوددارد.مثلاکشتن با چه وسیله ای باشدیا علت کشتن مقتول چیست؟ معنای تعمد این است که شخصی را به خاطر دینش بکشد.کلینی ازسماعه ازامام صادق(ع) نقل کرده است که ایشان درمورد آیه۹۳/نساء فرمودند:کسی که مومنی را به خاطر دینش بکشد آن قتل عمد است.[۷۸] قومی گفته اند قتل عمد فقط با آهن اتفاق می افتد .ابوحنیفه و اصحابش وشافعی به این سمت رفته اند. گروه دیگر گفته اند:اگرکسی دیگری رابه قتل برساند معمولابه مثل آنچه مقتول راکشته ،کشته می شود چه با آهن داغ باشد مانندسلاح یاپرتاپ وسیله ی سنگین آهنی یا خفه کردن وسوزاندن یاغرق کردن یازدن با چوب یا سنگ کوچک باشد تااینکه بمیرد ،همه آنها عمد است که موجب قصاص است و.شافعی واصحابش آن راگفته اند وطبری آن را برگزیده است .
۳-۱)انواع بی حرمتی به خون مسلمان در قتل عمد:
ازشایع ترین وظالمانه ترین شیوه ای که خون مسلمان موردتعرض قرار می گیرد،قتل عمداست.درقتل عمدقاتل باقصدفعل وقصدنتیجه خون انسان مسلمان رابدون توجه به حرمت آن می ریزد.قتل عمدتنها به یک شیوه واقع نمی شود.بلکه«مباشرت وتسبب»[۷۹]است.وهرکدام ازمباشرت وتسبب دربردارنده روش هایی می باشند.باشناخت انواع قتل عمدمی توان ازوقوع آن جلوگیری کرد.مثلا ممکن است شخصی نداندکه اگربه فردی غذای سمی بدهدومقتول بخوردچونکه مقتول به اختیار خودش خورده است،قتل عمدباشدوهدف قاتل تنها دادن درس عبرت به مقتول یاتلافی امری شخصی باشد. وآن راجز قتل عمد ندانددرحالی که چون قاتل غذای سمی رادراختیارمقتول قرارداده است، ذهنیت اورابه سمت سالم بودن غذا سوق داده است وبا فریب دادن اوموجب قتلش شده است.پس درچنین حالتی قتل عمداست وقاتل باید قصاص شود.هم چنین باشناخت انواع قتل عمدروندرسیدگی ، بررسی واجرای مجازات قاتل تسریع می یابدوحرمت خون های ریخته شده باجدیت وسرعت بیشتری جبران می شود.
مباشرت وتسبیب برای تعدّی به خون مسلمان درقتل عمد:
الف)مباشرت: ازروش ها وابزارهایی که قاتل عمدباآنها به خون مسلمان بی حرمتی می کندآن است که خودقاتل مستقیما این حرمت را ازطریق خفه کردن،شمشیرزدن وسایر مواردزیرپا می گذارد.
پس هرگاه درمباشرت ازابزارها ووسایلی که قاتل ازآن استفاده می کند،جراحت عمیقی که معمولا کشنده است وقاتل درآن تعمد داشته باشد،قتل عمد است.[۸۰]
مباشرت شامل ذبح کردن،خفه کردن،سم دادن،زدن باشمشیر ،چاقو،وسیله سنگین یاسنگی که دربدن فرومی رود ،زخمی کردن گیجگاه مقتول هر چندکه آن راترمیم کند.[۸۱]همه موارد مباشرت درقتل عمدموجب قصاص قاتل می شودهرچند قاتل قصد قتل بامباشرت رانداشته باشد یاادعای جهل به کشته شدن مقتول بامباشرت رانماید.قاتل باعمل خودمنجربه هدررفتن خون مسلمان شده است.[۸۲]
ب)تسبیب :زمانی که قاتل غیرمستقیم به واسطه ابزاریاانسان دیگریاحیوانی سبب قتل انسانی شودوحرمت خونش رامدنظرقرارندهد.
سبب آن چیزی است که دراثر به وجودآمدن آن قتل رخ می دهدماننددادن طعام مسموم به مهمان.سبب عملی است که مرگ مقتول به دنبال آن عمل حاصل می شود.[۸۳]
تسبیب دربردارنده مواردی می باشد که به اختصارآن هارا بیان می کنیم.
۱):جانی به تنهایی سبب تلف شود:یعنی تسبیب به تنهایی موجب قصاص می شود.[۸۴] چون این موارد درضابطه موجب قصاص داخل می باشدومانندعلم به استناد فعلی است که غالبا کشنده است.[۸۵] اگر قاتل تیری پرتاب کندومقتول رابکشد،مقتول راباتیرکشته است چون غالبا باتیر قصدکشتن مقتول می شود.همین طور است اگرسنگ رابامنجنیق به طرف مقتول پرتاب کند.[۸۶] وباطناب مقتول را خفه کند وطناب را فشاردهدورها نکند تابمیرد یا نفس مقتول بریده بریده بیرون آید یازمین گیر شودوبمیرد.[۸۷]
۲)مباشرت مجنی علیه به جانی:مثلا زمانی که مجنی علیه باعدم آگاهی درخواست جانی رامبنی برخوردن غذای سمی بپذیردمجنی علیه مباشرت درخورن غذای سمی داشته است وموجب کشتن خود شده است اما اگر مجنی علیه ممیز باشدو باعلم وآگاهی به سمی بودن غذا آن رابخورد قصاص ودیه برقاتل نیست واگر نداند وغذای سمی را بخورد وسرانجام بمیرد حق قصاص برای ولی مجنی علیه است چون حکم مباشرت جایی است که خود مقتول این کار راانجام داده باشد، وباجهل مباشرساقط می شود .اگر قاتل سم را در غذای صاحب خانه قرار دهد سپس اوآن رابیابد وبخورد وسرانجام بمیرد ،در خلاف ومبسوط گفته شده قصاص ندارد.[۸۸]اگر سم به گونه ای باشد که فقط مقدار زیاد آن کشنده است وقاتل مقدار اندکی از آن را به مقتول باقصد کشتن داده است،برابر بادادن مقدار زیاد آن سم به مقتول است.اما اگر قصدکشتن اورانداشته باشد قصاص نمی شود .و تعیین مقدار کمی یازیادی سم واینکه آیا مقدار سم ریخته شده در غذایش غالبا کشنده است یانه ،بسته به مزاج های گوناگون و نوع غذایی که باسم آمیخته شده ،تفاوت دارد.اگر جانی سم را درغذای خودش ریخته سپس دیگری بدون اذن او آن را بخورد وبمیرد ضامن نخواهد بود چه قصد قتل اورا داشته باشد یانداشته باشد .[۸۹]
۳)مباشرت حیوان به جانی:مباشرت حیوان به همراه جانی سبب کشنده بودن است که حکم قصاص دارد وهرچه که کشنده باشد به خون مسلمان تعرض می کند.مانندهنگامی که قاتل رادردریا اندازد سپس ماهی اوراقبل از رسیدنش ببلعد براوقصاص است.چون دردریاانداخته که طبق معمول اتلاف رخ می دهد .ویک قول ضعیف می گوید قصاص ندارد چون قصداتلاف نداشته است.شهید ثانی هم قصد راشرط می داندامااگر به سمت ماهی اندازد واوراببلعد برای قاتل قصاص است چون ماهی ضرررسان است ومانند وسایل کشنده است.[۹۰]
۴)مباشرت انسان دیگر به جانی:مانندزمانی که قاتل اکراه برقتل شودکه دراین صورت مباشر قصاص می شودنه آمر.
حکومتی برای رفع اکراه درموردی که اکراه وجوددارد،نیست .دررفع اکراه خلاف امتنان بردیگری است بلکه اکراه درقتل داخل درعنوان تزاحم بین حرمت جنایت برغیرووجوب حفظ جان ازهلاکت،تلف وجنایت است.قول مشهورعدم جواز قتل بااکراه است که به مکرَه قصاص تعلق می گیرد وآمر زندانی می شود.قتل غیر باتقیه هرگاه غیرمشروع باشد داخل دراضطرار است پس کشتن بااکراه جایز نیست بلکه ممکن است به آنچه که دلالت بر حرمت قتل نفس محترمه دارد تمسک شود.[۹۱]
پس اکراه در قتل محقق نمی شود.در روایت علی بن رئاب «یحبس الأمر بقتله حتی یموت» اکراه محقق نمی شود آمر به قتل زندانی می شود تابمیرد .کشتن اکراه شده زمانی است که اوبالغ وعاقل باشد .اگر مانندطفل و مجنون غیر ممیز است ،قصاص بر اکراه کننده است چون مباشر در این جا مانند ابزار ووسیله است.[۹۲]
برای تحقق مباشرت وتسبب درقتل عمدباید به عرف مراجعه کرد.[۹۳]زیرا کشنده بودن دربسیاری موارد ازعرف به دست می آید که نمی توان همه آنها رادر فقه وقانون احصا نمود.
۴-۱)بازدارندگی مجازات اُخروی ازارتکاب قتل عمدوحفظ حرمت خون مسلمان:
همان گونه که درراههای عدم تضییع خون مسلمان ذکر کردیم ،خداوند متعال برای عدم تضییع خون مسلمان برای قاتل عمدمجازات درنظرگرفته است.
مجازات دنیوی قتل عمدقصاص است امادرآیه ۹۳/نساء به مجازات اخروی اشاره شده است که بسیارشدید است.[۹۴]وموجب بازدارندگی ازارتکاب قتل می شود.طریقه بیان احکام الهی این گونه است که ابتدامجازات اخروی را بیان می کندسپس مجازات دنیوی را به آن می افزاید.فقط مجازات اخروی کافی نیست چون درحالی که مجرمان نظم وامنیت اجتماع را به خطر انداخته اند.
بشارت ها وانذارهای اخروی برای بازداشت انسان ها از ارتکاب ظلم ومعصیت هاکافی نیست پس ناچار به اجرای عقوبات دنیوی هستیم بر کسانی هستیم که قوانین راترک یا آنها را مورد تعدی قرارمی دهند.[۹۵]
درآیه۹۳/نساءوعده مجازات شدید ودرنهایت تهدیدبه کسی است که مومنی را به عمدبکشد . ودرجهنم جاودانه وابدی است درحالیکه مورد غضب خداوند است وغضب خدا اراده مجازات وخوارکردن اوست .«َلعَنَهُ»درآیه۹۳نساء به معنی دوری ازرحمت خداونداست.[۹۶]بقا درجهنم به معنای ماندن طولانی درآن جاست که جدایی ازآن ممکن نیست و به این حکم شده که مرتکب کبیره تازمانی که توبه نکرده در آتش جاودانه است .البته فقط به ظاهر استدلال شده است چون ممکن است گفته شود آیه مخصوص کسی است که توبه نکند وتوبه کننده ازعموم آیه خارج است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:11:00 ق.ظ ]




قلمرو مکانی این تحقیق کلیه شعب بیمه ایران استان تهران می باشد.
۳-۹-۱قلمرو زمانی
قلمرو زمانی این تحقیق از خرداد ماه تا مرداد ۱۳۹۳ می باشد.
فصل دوم:ادبیات و پیشینه تحقیق
فصل دوم
ادبیات و پیشینه تحقیق
۱-۲مقدمه
چهارچوب نظری[۹] مبنایی است که فرد پژوهشگر بر اساس آن دربارهی روابط بین عواملی که در ایجاد مساله مهم تشخیص داده شده اند نظریه پردازی می کنند. این نظریه می تواند ضرورتاً سخن پژوهشگر نباشد و گاهی به طور منطقی از نتایج تحقیقات قبلی پیرامون مساله نشات گیرد. ترکیب باورهای منطقی فرد پژوهشگر و تحقیقات مرتبط منتشر شده با مساله تحقیق در ایجاد مبنایی برای بررسی موضوع تحقیق نقش محوری دارد. به طور کلی چارچوب نظری پایهای است که تمام تحقیق بر روی آن تکیه می کند..(برادران و همکاران ۱۳۸۹)
پایان نامه - مقاله - پروژه
در این بخش با توجه به موضوع تحقیق تعاریف کلی از متغیرهای به عمل خواهد آمد و مبانی نظری تحقیق ارائه گردیده و همچنین روابط بین متغیرها نیز مورد بررسی قرار می گیرد و در آخر تحقیقات پیشین مرور می گردد.
۲-۲تعریف بیمه و عقد قرارداد آن
۱-۲-۲ریشه لغوی بیمه
واژه بیمه که در زبان فرانسه assurance و در زبان انگلیسی insurance نامیده می شود، ظاهراً به کلام فارسی شباهت دارد ولی معلوم نیست از چه تاریخی مصطلح شده و غرض از استعمال آن چه بوده است.لغت شناسان معتقدند که واژ ه های انگلیسی و فرانسه از ریشه لاتین secures که به معنای اطمینان است گرفته شده است و علاوه بر عقد بیمه در معانی تضمین،تأمین،اعتماد یا اطمینان به کار رفته است.واژه بیمه در اغلب زبان های دیگر نیز از همین ریشه مشتق شده است.در حالی که تصور نمی رود که واژه بیمه در فارسی خود از ریشه های عربی،ترکی،عبرانی،یونانی،روسی یا لاتین باشد با اینکه واژه های بسیاری در زبان فارسی از این زبان‌ها گرفته شده، با این همه،به نظر می رسد که ریشه اصلی همان بیمه است زیرا عامل اساسی انعقاد عقد بیمه،ترس و گریز از خطر است و به سبب همین ترس و به منظور حصول تأمین عقد بیمه وقوع می یابد.(کریمی،۱۳۷۶)
بعضی دیگر معتقدند که بیمه از کلمه بیما از زبان هندی گرفته شده است و برخی دیگر نظر داده اند که بیمه از کلمه بیم و (ترس)اخذ شده است و چنین استدلال می کنند که چون اولین بار روس ها از ایران امتیاز بیمه گرفتند و بعد ها نیز دو شرکت بیمه روسی در ایران مشغول فعالیت بیمه ای شدند.کلمه بیمه از لغت استراخوانی که به معنی بیم و ترس است اخذ گردیده است و برخی از مؤلفین نیز کلمه بیمه را یک واژه پارسی قدیم می دانند و به استناد کتاب مسالک و ممالک تألیف ابواسحق اصطهری می گویند که بیمه نام شهری در دیار طبرستان و دیلم بوده است.
۲-۲-۲تعاریف بیمه
حضرت امام خمینی قدس سره الشریف در کتاب تحریر الوسیله ج۲-ص ۲۶۰۸ می فرمایند:
بیمه عقد قراردادی است بین بیمه گر و بیمه گذار ،بدین صورت که بیمه گر ملزم و متعهد می شود در مقابل مبلغی که بیمه گر ملزم و متعهد می شود در مقابل مبلغی که آن را حق بیمه می گویند در صورت بروز خسارت بر موضوع بیمه خسارت وارده یا بخشی از آن را جبران نماید و به بیمه گذار پرداخت کند.(مقاله ها و پژوهش های بیمه ای)
در تعریف دیگری به استناد ماده ۱ قانون بیمه ایران مصوب اردیبهشت ۱۳۱۶،بیمه عقدی است که به موجب آن یک طرف تعهد می کند که در ازای پرداخت وجه یا وجوهی از طرف دیگر در صورت وقوع یا بروز حادثه،خسارت وارده به او را جبران نموده یا وجه معینی بپردازد.
بیمه،اشخاصی را که متحمل لطمه،زیان یا حادثه ناخواسته ای شده اند قادر می سازد که پیامد ها یا وقایع ناگوار را جبران کنند.خسارت هایی را که به این قبیل افراد پرداخت می گردد از پول هایی تأمین می شود که برای خرید بیمه نامه می پردازند و با پرداخت آن در جبران خسارت همدیگر مشارکت می کنند.به بیان دیگر همه آن هایی که خود را بیمه می کنند با مشارکت در سرمایه ای که متعلق به همه خریداران بیمه است در جبران خسارت و زیان های هریک از افراد بیمه شده،شریک و سهیم می شوند.
۳-۲ ساختار سازمان
ساختار سازمانی تصریح می کند که وظایف، چگونه تخصیص داده شوند، چه شخصی به چه کسی گزارش دهد و سازوکارهای هماهنگی رسمی و همچنین الگوهای تعاملی سازمانی که باید رعایت شوند کدامند؟
ما ساختار را به عنوان یکی از اجزاء سازمان، که از عنصر پیچیدگی، رسمیت و تمرکز تشکیل شده، تعریف می کنیم.
سازمان پدیده ای اجتماعی به شمار می آید که به طور آگاهانه هماهنگ شده و دارای حدود و ثغور نسبتاً مشخصی بوده و برای تحقق هدف یا اهدافی، براساس یک سلسله مبانی دائمی فعالیت می کند.
عبارت ” به صورت آگاهانه هماهنگ شده” دلالت بر مدیریت دارد."  “پدیده اجتماعی"، دال بر این معناست که سازمان از افراد یا گروه های که با هم در تعاملند، تشکیل شده است(رابینز ،۱۳۸۸).
یک سازمان مرزهای نسبتاً مشخصی دارد. این مرزها به مرور زمان، می توانند تغییر کنند و ممکن است کاملاً واضح و روشن نباشند. اما بهرحال باید مرزهای مشخصی وجود داشته باشند تا بتوان اعضاء سازمان را از غیر اعضاء بازشناخت.
نهایتاً اینکه، سازمانها برای انجام امور بوجود آمده اند. این امور یا فعالیت‌ها، همان اهدافند، که دستیابی به آنها توسط یک فرد به تنهائی، امکان پذیر نیست، یا اگر هم بوسیله یک فرد قابل حصول باشد، حصول آن از طریق سازمان، اثر بخش تراست.
پیچیدگی، حدود تفکیک درون سازمان را نشان می دهد. همچنین میزان تخصص گرائی، تقسیم کار و تعداد سطوح در سلسله مراتب سازمان را اشاره می کند. و حد و حدودی که واحدهای سازمانی از لحاظ جغرافیایی پراکنده شده اند را نیز تصریح می کند. البته پیچیدگی یک اصطلاح نسبی است.
حدی که یک سازمان برای جهت دهی رفتار کارکنانش، به قوانین،‌مقررات و رویه ها متکی است، رسمیت نام دارد۳تمرکز، به جائیکه اختیار تصمیم گیری در آنجا متمرکز است، اشاره دارد.در برخی سازمانها تصمیم گیری بشدت متمرکز است.معمولاً تمرکز و عدم تمرکز را روی یک پیوستار نشان می دهند(الوانی،۱۳۸۵)
۱-۳-۲پیچیدگی[۱۰]
اساس و پایه کارهایی که بر روی ساختار انجام شده، براساس نظریات وبر[۱۱] (۱۹۴۷) قرار دارد. وی شکل آرمان‌گرایانه از ساختار سازمانی به‌نام دیوان‌‌سالاری (بوروکراسی) را ارائه کرد.
دو پژوهشگر دیگر به‌نام‌های برنز و استاکر[۱۲] (۱۹۶۱) دو الگو از سازمان را ارائه دادند، که در دو سر یک پیوستار قرار داشت. ساختار “مکانیکی” یکی از این دو الگو بود، که با سازمان آرمانی وبر (دیوان‌سالاری) شباهت زیادی دارد و ساختار “ارگانیک” آنان در نقطه مقابل این ساختار قرار دارد.
هیج (۱۹۶۵) نیز ویژگی‌های ساختار سازمانی را برشمرد و گفت که در سازمان‌های مختلف، میزان یا مقدار این ویژگی‌ها بسیار متفاوت است؛ از این روی، باعث شد که در مسیر و روند بررسی شکل سازمان، گام بلندی برداشته شود(دفت[۱۳]، ۱۳۷۴)
مقصود از پیچیدگی، تعداد کارها یا سیستم‌های فرعی است که در درون یک سازمان انجام می‏شود یا وجود دارد.
پیچیدگی به سه دسته تقسیم می‌شود:
۲-۳-۲تفکیک افقی[۱۴]؛
تفکیک افقی، میزان یا حد تفکیک بین واحدها را نشان می‌دهد. این نوع تفکیک، به‌میزان تفکیک بین واحدهای سازمانی، براساس موقعیّت اعضای سازمان، ماهیّت وظایف آن‌ ها و میزان تحصیلات و آموزش‌هایی که فراگرفته‌اند، اشاره می کند. وجود حرفه‌های متعدد در سازمان، که به دانش تخصصی و مهارت علمی نیاز دارند، سازمان را از پیچیدگی بیشتری برخوردار می‌کند؛ زیرا موقعیت‌های شغلی متفاوت افراد، ارتباطات را کند کرده و مدیریت را در خصوص هماهنگی بین فعالیت‌های آن‌ ها، با مشکل مواجه می‌کند. مهم‌ترین شاهد تفکیک افقی درون‌سازمانی، تخصص‌گرایی و بخش‌بندی‌ درونی سازمان است؛ به‌طوری‌که این‌دو، ارتباط متقابل با یکدیگر دارند. (رضائیان۱۳۸۲).
هرقدر تعداد شاغلین متخصص بیش‌تر و دوره آموزشی لازم، طولانی‌تر و در سطحی بالاتر باشد، سازمان از پیچیدگی بیشتری برخوردار است
۳-۳-۲تفکیک عمودی[۱۵]؛
تفکیک عمودی  به عمق یا ارتفاع سلسله مراتب سازمانی نظر دارد. با افزایش سطوح سلسله مراتب سازمانی، تفکیک عمودی سازمان افزایش یافته و پیچیدگی سازمانی، بیشتر می‌شود. سطوح بیشتر، بین مدیریت عالی و عملیاتی سازمان، عاملی بالقوه جهت مخدوش ساختن ارتباطات است؛ که هماهنگی بین بخش‌های پرسنلی مدیریت و نظارت بر فعالیت‌های عملیاتی، توسط مدیریت عالی را دشوار می‌سازد.
تفکیک عمودی و افقی را نباید دو مقوله کاملا مجزا از هم درنظر گرفت. تفکیک عمودی ممکن است پاسخ مناسبی به افزایش تفکیک افقی در سازمان باشد. وقتی تخصص‌گرایی، درون سازمان بیشتر گردد، هماهنگی بین وظایف، ضرورت بیشتری می‌یابد. (باقی ؛۱۳۸۱)
تقسیم کار عمودی، سه موضوع قابل تأمل باید مد نظر قرار گیرد:
الف) تعداد سطوح سازمانی مورد نیاز در سلسله مراتب سازمانی؛ به این ترتیب بر حسب تعداد سطوح سازمانی، ممکن است شکل هرم سازمانی، به‌صورت “تخت"، “متوسط” یا “بلند” در بیاید؛
ب) حیطه نظارت؛ حیطه نظارت به تعداد کارکنانی که مستقیما به یک مدیر گزارش می‌دهند دلالت دارد؛
ج) درجه تمرکز؛ این موضوع بر جایگاه اصلی تصمیم‌گیری در سازمان دلالت دارد(رحمان سرشت؛ ۱۳۷۲)
۴-۳-۲ تفکیک بر اساس مناطق جغرافیایی[۱۶]
به‌طور خلاصه، تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، سومین عنصر در تعریف پیچیدگی سازمان است که نشان می‌دهد، اگر چه تفکیک عمودی و افقی، واحدهای سازمانی را از هم پراکنده‌تر ساخته، ولی جدایی واحدها از لحاظ فیزیکی نیز می‌تواند این پیچیدگی را افزایش دهد.
تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، به‌میزان پراکندگی واحدها، امکانات و نیروهای انسانی، از لحاظ جغرافیایی اشاره دارد. این تفکیک، میزان پراکندگی ادارات، کارخانجات و افراد سازمان براساس مناطق جغرافیایی را نشان می‌دهد.
این تفکیک، با تفکیک عمودی دارای ارتباط است. ساختارهای بلند نسبت به ساختارهای تخت دارای پیچیدگی بیشتری هستند؛ به‌همین تناسب، یک سازمان دارای ساختار بلند که از لحاظ جغرافیایی، سطوح اختیارات آن پراکنده است، نسبت به سازمانی که کلیه اختیارات آن در مدیریت متمرکز است، خیلی پیچیده‌تر است. در بحث تفکیک براساس مناطق جغرافیایی، مسافت بین مناطق نیز مدّ نظر قرار می‌گیرد.
فواصل مناطق از یکدیگر و فواصل آن‌ ها نسبت به اداره مرکزی و همچنین تعداد پرسنل هر واحد منطقه‌ای، دارای اهمّیتند. با افزایش فواصل واحدها از یکدیگر و اداره مرکزی و نیز بالا رفتن نسبت تعداد پرسنل آن‌ ها به پرسنل اداره مرکزی، پیچیدگی سازمانی هم بیشتر می‌شود(صادقپور؛ ۱۳۷۸)

۵-۳-۲رسمیّت [۱۷]
رسمیّت، به‌میزان یا حد استاندارد مشاغل سازمانی، اشاره می‌کند. در سازمان رسمی، روابط سازمانی به‌طور مکتوب و دقیق و طبق نمودار سازمانی برای کارکنان، تشریح می‌شود و در صورت لزوم، تغییرات بعدی نیز به‌طور رسمی توسط مدیر، ابلاغ می‌گردد؛ ولی در سازمان غیر رسمی، روابط سازمانی به‌طور شفاهی برای کارکنان بیان می‌شود و در صورت لزوم، به‌طور طبیعی تغییر می‌یابند(اچ هال ،۱۳۷۶)
اگر شغلی از میزان رسمیّت بالایی برخوردار باشد، متصدی آن، برای انجام دادن فعالیت‌های مربوط به آن شغل و نیز زمان و چگونگی انجام آن، از حداقل آزادی عمل برخوردار خواهد بود. درچنین حالتی، از کارکنان انتظار می‌رود همیشه نهاده‌های یکسانی را با روش معیّنی به کار برند؛ تا به نتایج از پیش تعیین‌شده‌ای منجر گردد. از این‌رو وقتی رسمیّت بالاست، شرح شغل‌های مشخص، قوانین و مقررات زیاد و دستورالعمل‌های روشن در خصوص فرایند کار در سازمان وجود دارند. وقتی رسمیّت کم است، رفتار کارکنان به‌طور نسبی می‌تواند برنامه‌ریزی نشده باشد؛ در چنین موقعیّتی، افراد در مشاغل خود در به‌کارگیری نقطه‌نظرات خود، از آزادی عمل بیشتری برخوردارند. (پی رابینز،۱۳۸۰)
سازمان‌ها از جهت درجه رسمیّت با یکدیگر متفاوتند. “ریچارد اچ. هال(۱۹۹۷) رسمیّت حداکثر را از رسمیّت حداقل متمایز می‌کند. رسمیّت وقتی حداکثر است که رویه‌های رسمی زیاد باشد و شیوه‌های انجام کار به‌وسیله انبوهی از قوانین و مقررات، به‌طور دقیق مشخص شده باشد (همانند کارخانه خط مونتاژ اتومبیل). هنگامی که یک موقعیت منحصر به‌فرد، وجود داشته باشد و در این حالت رویه‌های مشخصی برای انجام کار موجود نباشد، گفته می‌شود که رسمیّت در سازمان حداقل است(صادقپور؛ ۱۳۷۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ق.ظ ]




نتیجه
با توجه به مباحث مطرح شده میتوان نتیجه گرفت که طبایع چهارگانه در کتب حکماء به وضوح توضیح داده شده و اصول و قواعد این بحث در منابع اصیل وجود دارد و حکماء برای آنها فصول و ابواب مستقلی ترسیم کرده و شاخصه های آن را توضیح دادهاند و طی هزاران سال علماء و حکماء براساس این مبانی مباحثی را در طب و اخلاق مطرح کرده اند که مویدات روایی هم دارد و خلافش در عمل ثابت نشده است و همچنین در همه انسان ها طبایع اربعه باید از حالت اعتدال خارج نشود، بدین معنی که کیفیات چهارگانه یعنی گرمی، سردی، خشکی و تری در جسم (بالنسبه) به یک میزان موجود باشند و کیفیاتی که در یک جسم تحقق یافته‌اند، هیچ‌یک بر دیگری کوچکترین غلبه و برتری نداشته باشند، و الا باعث عدم اعتدال در اخلاق می شود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل چهارم
نگرشی به تعالی اخلاق
نگرشی به تعالی اخلاق
مقدمه
ضرورت اخلاق و پرداختن به آن، بر کسی پوشیده نیست. پرورش اخلاقی از مهم ترین رسالت پیامبران الهی در طول تاریخ بوده است. بزرگترین بخش معارف اسلامی به تبیین معارف اخلاقی اختصاص یافته است؛ از اینرو، اندیشمندان اولیۀ اسلامی حرکتی ارزشمند برای تبیین محتوای اخلاقی اسلام آغاز کردند؛ اما با گذشت زمان، در مجامع علمی جهان، اخلاق به منزلۀ یک علم از گردونۀ علوم خارج و در سفارشها و پندهای بزرگان خلاصه شد؛ درحالیکه تجربه ثابت کرده است علم و پیشرفت بدون اخلاق و معنویت، بیش از آنکه موجب تعالی بشر باشد، تنزل او را از مقام انسانیت در پی داشته است. رواج انواع ظلم و فساد در کشورهای پیشرفته و استثمار ملتهای مظلوم توسط آنان، شاهد بر این مدعاست.
با توجه به اینکه الفاظ واصطلاحات در هر علمی بذر حقائق را بر ساحت عقل و جان می پاشند و تفهیم و تفهم بدانها صورت میپذیرد, پیش از ورود به هر مبحث، الفاظ و اصطلاحاتی که معنا و مفهوم صحیح و دقیق آنها در تبیین آن مباحث نقش داشته، بیان میداریم تا تقریر و تنقیح مطالب عاری از شبهات باشد.
نخستین اصطلاحی که با آن مواجه هستیم لفظ [ اخلاق] است، گر چه استعمال آن زیاد، و کمتر ذهنی است که آشنائی با مفهوم آن نداشته باشد، در عین حال شکافتن و شکوفا نمودن مفهوم دقیق لغوی و اصطلاحی آن امری است ضروری، چرا که مفهوم عرفی اخلاق، معنائی است مجازی که از آن بیشتر افعال نیک مراد می گردد، حال آنکه اولا اخلاق بر صفات تطبیق مییابد نه برافعال، که در توضیح معنای اصطلاحی به آن اشاره خواهد شد. و ثانیاً اخلاق، صفات نیک و بد هر دو را شامل است. بنابراین، اکنون برآنیم که با بهرهگیری از کتب لغوی واخلاقی، مفهوم صحیح و دقیق اخلاق را روشن کنیم.
معنای لغوی اخلاق
اخلاق جمع مکسر [ خلق] است که به غیر این جمع مکسر دیگری ندارد.
ماده (خ - ل - ق ) دارای دو اصل است: ۱ ملاسه الشیء نرمی و صافی چیزی. ۲ تقدیرالشی: اندازه، هیئت و شکل چیزی.[۹۷]
لکن از تفحص در کتب لغت روشن میشود که دو لفظ خلق و خلق غالباً بمعنای دوم (تقدیر الشیء) بوده و معنای اول را چندان استعمالی نیست. حال برای توضیح و نیز توجه دادن اذهان به معنای دقیق ماده اخلاق به برخی از آن موارد اشاره میکنیم:
۱- خلقت الادیم للسقاء,اذا قدرته: یعنی چرم را برای آبکشی اندازه گرفتم و ساختم .[۹۸]
۲- فلان خلیق بکذا و اخلق به، ای ما اخلقه، ای هو ممن یقدر فیه ذالک: اگر گفته میشود فلان شخص به صفتی مخلق است، یعنی او از کسانی است که طبعش بر آن صفت شکل یافته است.
۳- و [ اخلاق] هم که به معنای نصیب است، یعنی نصیب مقدر و مشخص و رجل مختلق ای تام الخلق، یعنی شخصی که شکل و اندازه اش کامل است.
۴- خلق الکذب: و هواختلاقه و تقدیره فی النفس: یعنی دروغی را در نفس خود تراشید.[۹۹]
۵- « فتبارک الله احسن الخالقین »[۱۰۰] ای احسن المقدرین.[۱۰۱]
۶- « هو الذی خلق لکم »[۱۰۲] اصل الخلق، التقدیر.[۱۰۳]
۷- خلق و خلق هر دو به یک معناست، لکن خلق به هیئتها و شکلها و صورتهائی اختصاص یافته، که بوسیله چشم قابل دیدن است و خلق به قوی و سجایائی که با بصیرت و دیده دل درک می شود.[۱۰۴]
با توجه به آنچه در معنای لغوی اخلاق ذکر گردید، روشن میشود: اگر [خلق] در بعضی موارد به سجیه معنا شده، مانند [ قیام اللیل تمسک باخلاق النبیین، ای بسجایا و عاداتهم] [۱۰۵] و نیز اینکه میبینیم بعضی دین مروه، عاده، خوی، یا طبیعت را در معنای خلق بیان داشتهاند.[۱۰۶] بدین اعتبار است که هر یک از اینها خود تقدیر و هیئتی است باطنی چنانکه خلق را نیز همین معناست.
معنای اصطلاحی اخلاق
مرحوم فیض کاشانی (ره) چنین آورده است:« فالخلق عباره عن هیئه للنفس راسخه تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر من غیر حاجه الی فکرو رویه».[۱۰۷]
خلق عبارت است از شکل و صورتی برای نفس انسان که افعال بدون فکر و رویت دران رسوخ کرده و به آسانی از آن صادر میشود.
شکلگیری تعالی اخلاق
پس بنابراین اخلاق، ملکه یا حالت استوار درونی است که ممکن است در فردی به صورت ذاتی و طبیعی وجود داشته باشد و یا وراثت و تمرین و تکرار منشا آن باشد. این صفت راسخ درونی (خلق)، امکان دارد «فضیلت» باشد و منشأ رفتار خوب باشد و یا «رذیلت» باشد و منشأ کردار زشت باشد. حال اگر این ملکه یا حالت استوار درونی رو به سیر صعودی و حد عالی خود پیش برود تعالی اخلاق شکل میگیرد.
همان‌طور که در تعریف لغوی اخلاق گذشت اخلاق بر همه افعال صادره از نفس خواه پسندیده و خواه ناپسند اطلاق میگردد، چنانکه گفته می‌شود، فلان کس «کریم الأخلاق» یا «سَیِّئُ الأخلاق » است. در صورتی که به کارهای نیک اطلاق شود، دال بر ادب است چرا که ادب جز بر خصال نیک اطلاق نشود. آداب از منشئات اخلاق است، در اینجا شایسته است برای بهتر نمایان شدن حقیقت اخلاق خلاصهای از آنچه را که عالم بزرگ اخلاق مولی محسن فیض کاشانی (ره) در این مقام بیان نموده است، بیاوریم. ابتدا ایشان سه معنائی را که در بدو نظر ممکن است در مفهوم خلق تو هم شود متذکر شده و سپس معنی و مفهوم صحیح خلق را بیان داشته که ذیلا تقریر مینمائیم.
اگر در پی بردن به حقیقت خلق، در کار نیک یا بد شخصی دقت کنیم، چهار امر از کار او مورد توجه خواهد بود:
۱- کاری که از او در خارج واقع شده .
۲- قدرتی که بر انجام این کار و نیز عدم آن دارا بوده است.
۳- شناختی که نسبت به فعل از جهت حسن و قبح آن داشته. حال گوئیم مراد از خلق هیچ یک از این سه ( عمل خارجی - قدرت - شناخت ) نیست، بلکه خلق را مراد دیگری است ورای اینها و آن حالت و صفت نفسانیای است که از درون، او را به طرف آن کار کشانده و به انجام آن وادار نموده است. در حالیکه هم بر انجام آن کار میسور بوده و هم برضد آن.[۱۰۸]
بنابراین از آنچه تاکنون در تعریف اخلاق گفته آمد میتوان چنین نتیجه گرفت که در اصطلاح علماء اخلاق: مجموع آن حالات ثابته و صفات راسخه نفسانی که نفس را بدون نیاز به فکر و سنجش و بدون تحمل تعب و رنج به انجام اعمال و رفتار و امیدارد اخلاق نامید میشود.
با توجه به اینکه نکاتی در حقیقت مفهوم اخلاق آورده شده، لذا در توضیح و تبیین آنها مطالبی را متذکر میشویم:
۱- هیئت نفسانی که خلق نامیده میشود باید راسخ در نفس بوده بطوری که گویا با فطرت انسان عجین گردیده است، از این رو شخصی که در مقطعی از زمان و یا در مکان خاصی به عمل نیک یا بدی مبادرت ورزد، حاکی از خلقی در نفس وی نخواهد بود، چرا که چنین عملی منبعث و برخاسته از هیئت باطنی او نیست، لذا عمل پسندیدهای که به انگیزه ریا، رسیدن به مقام و یا محبوب گردیدن نزد شخصی یا جمعی صورت گیرد، همین حکم را داشته و هیچگونه ارزش اخلاقی نخواهد داشت.
علاوه، فعل را ویژگی دیگری باید باشد تا از خلق باطنی شخص حکایت کند و آن این که هر چند عمل مشکل و سخت باشد ولی از آنجا که از درون به سوی آن کشیده می شود، آنرا به سهولت و با کمال میل انجام دهد و نه تنها رنج نبرد که احساس لذت و مسرت نیز بنماید.
۲- اینکه باید خلق اکتسابی بوده یا طبیعی یا هر دو، علماء اخلاق را به بحثهائی کشانده است وآنچه مورد توجه می باشد، این است که در حقیقت خلقیاتی از ارزش اخلاقی برخوردار بوده و ملاک ارزش خواهد شد که انسان در میان امواج تمایلات با شناخت و اختیار خویش در فروغ تعالیم شرع و با ممارست و تکرار و یا دیگر طرق بتواند، صفتی را خلق خویش گرداند.
۳- از آنجا که گفته شد، مراد از اخلاق مجموع ملکات و صفات باطنی است و با توجه به اینکه آنها ممکن است صفاتی نیکو بوده و یا صفاتی بد، لذا اخلاق بر همه صفات باطنی اطلاق میگردد.
تقسیم خلقهای نفسانی
بنابراین خلقهای نفسانی بر دو گونه است:

 

    1. خلق حسن: و این عبارت است از هیئت نفسانیی که شخص را بر اعمال و رفتاری وادار سازد که عقل پسندیده و شرع آن را نکو شمارد. مرحوم ملاصالح مازندرانی مینویسد :

 

حسن خلق از اعتدال بین افراط و تفریط در قوه عقلی و شهوانی و قوه غضب حاصل میشود.[۱۰۹]
در اینجا این نکته را بیفزائیم، که کمال حسن در هر خلقی آن هنگام خواهد بود که هماهنگ با سایر خلقهای نیک دیگر باشد. لذا هر چه دامنه خلقهای حسن در وجود شخص گسترش یابد، بهمان اندازه کمال و نیکوئی هر خلق افزون خواهد گردید.
۲- خلق سییء: اگر هیئت نفسانی بگونهای بود که شخص را بر اعمال ناشایست وادارد، خلق سییء نامیده خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، می‌توان گفت:

 

    1. معنای لغوی و اصطلاحی اخلاق بر خلاف علم اخلاق، ناظر بر سجایای نفسانی است. به عبارت دیگر، علم اخلاق هم اخلاق را در بر می‌گیرد و هم اخلاقیات را.

 

  1. در تعریف عالمان اسلامی، علاوه بر اینکه صفات نفسانی نیک و بد معرفی می‌شود، راه‌های کسب و ازاله آنها نیز ارائه شده است.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:10:00 ق.ظ ]