«چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبــر زادگی قــدرش نیفزود»
(همان)
ما را به یاد داستان طوفان حضرت نوح می اندازد: «کنعان نام پسر حضرت نوح است که از فرمان پدر پیروی نکـرد و سوار بر کشتی نشد و غرق شد. کنعان چون فضیلت نداشت فرزند پیامبر بودن، چیزی بر او نیفزود.» (همان: ۵۳۳)
شیخ اجل با گفتن این اگزمپلوم هدفی داشته است بدین گونه که ما اگر هنر و فضل و دانشی داریم باید نشان بدهیم نه به اصل و نسب خویش تکیه کنیم و فخر بورزیم.
۳-۴-۴-۴- ضرب المثل در بوستان و گلستان
مثل ها به عنوان ستون فرهنگ مردم و یکی از راه های پند و اندرز، همواره مورد توجه شاعران بوده اند؛ در این مبحث ضمن تعریف مختصر از ضرب المثل به بررسی آن در گلستان و بوستان که سعدی به عنوان یکی از شیوه های پند و اندرز از آن بهره گرفته است، می پردازیم.
عفیفی درباره ی معنای لغوی مثل می گوید: «همتا، مانند، داستان، قصه ی مشهور، افسانه، نمونه ی بارز، عبرت، دلیل، مقوله، پند و اندرز.» (عفیفی،۱۳۷۹: ۱۶)
رادویـانی در کتاب ترجمان البلاغه که از نخستین کتاب های علم بـدیع پارسی است، این امر را نشانه ی بلاغت می شمارد: «یکی از جمله ی بلاغت آن است که شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن را به مَثل بود.» (رادویانی، ۱۹۴۹: ۸۴)
عفیفی می گوید: «در کتاب کاوشی، در امثال فارسی ضرب المثل جمله ی کوتاه به نظم یا به نثر گاهی در بردارنده ی پند و دستور اخلاقی و اجتماعی بزرگی است که با وجود کوتاهی لفظ و سادگی و روانی، شنونده را در افکار عمیق فرو می برد و آن جمله را از گوش به اعماق قلب خود می فرستد و انفعالات و هیجانی در نفس او به وجود می آورد. این نوع کلام از لطایف علم بدیع شمرده می شود و آن چنان است که گوینده در کلام، یا شاعر دربیت خود، سخنی گوید که طبایع آن را قبول کند و در زبان ها افتد و بدان تمثیل نمایند.» (عفیفی، ۱۳۷۹: ۱۵)
حکمت، دلیل به کارگیری این واژه را چنین بیان کرده است: «ضرب المثل از دو واژهی ضرب(زدن، بیان کردن)و«مثل»تشکیل شده است. کلمه ی«ضرب»، در مورد مثل به معنی ایقاع و بیان آن است و این کلمه را برای زدن مثل از آن جا گرفته اند که تأثیر نفسانی و انفعال و هیجانی که از آن در خاطر، حاصل می شود، مثل آن است که در گوش شنونده ی سخن، بگوینـد، چنان که اثر آن در قلب وی نفوذ کنـد و به اعمـاق روح وی درون گردد» (پارسا،۱۳۸۴: ۱۵)
همچنین پارسا به نقل از زولهایم می گوید: «مثل سخنی است برگرفته از زمینه ی اصلی یا مستقل، که مقبولیت عام پیدا کند و زبانزد شود؛ در نتیجه از موضوع اولیه ی خود رها شود و بی هیچ تغییر لفظی، در همه ی مواردی که مصداق آن تواند بود به کار رود و از معانی که از مدل ظاهر عبارت است به معانی مشابه انتقال یابد وبه همین دلیل است که مَثل را به رغم اطلاعی از علل و عوامل پدیدآورنده ی آن بر زبان می دانند.» (همان: ۷)
«مثل یکی از جلوه های فرهنگ عامه و آینه ی افکار، عادات، فرهنگ مردم یک جامعه در طول زمان است. مثل یکی از قدیمی ترین ادبیات بشر است. انسـان پیش از آن که شعـر بگـوید و قبـل از آن که خـط بنـویسد، اختـراع مثـل نمـود و در محــاورت خـود به کــار برده است.» (همان: ۱۶)
شکوری زاده ی بلوری در مورد مثل می گوید: «استفاده از مثل، کلام گوینده را آرایش می دهد و از خشکی و جمود بیرون می آورد. به عبارت دیگر نمک و تزیین سخن آدمی است و چون از کلام معمولی بیشتر بر دل می نشیند، نه تنها مردم عامی، بلکه گویندگان و نویسندگان بزرگ نیز در بسیاری از موارد برای تقویت نیروی استدلال و افزایش تأثیر انفعالی سخن خویش بدان استشهاد می کنند. بدین طریق کلام آن ها جمال و کمال بیشتری پیدا می کند و تأثیر و جذبه اش دو چندان می شود.» (شکورزاده بلوری، ۱۳۸۲: ۸۹ )
بهمنیار مثل را این گونه تعریف کرده است: «مَثَل جمله ای است مختصر، مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطه ی روانی الفاظ، روانی معنی و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی به کار برند.» (بهمنیار، ۱۳۸۱: ۱۴)
مرحوم یوسفی در مقاله ی «کاغذ زر» پیرامون سخنان مشهور سعدی می گوید: «سخنان مشهور سعدی از لحاظ مفهوم و معنی یا حاوی امثال و حکم پیشینیان است که وی چکیده ی آن ها را در الفاظی دلنشین و مؤثّر بیان کرده است و یا حاصل تجربه ها و دریافت های خود اوست که چندان سنجیده و پر مغز و عبرت آموز است که در طی قرون و نسل ها جلب توجه عموم را کرده و زبانزد شده است.» (یوسفی، ۱۳۸۶: ۱۷)
«سعدی با ۲۱۱۵ مثل مشهور جایگاه ممتازی در ذهن و زبان مردم دارد. اگر این نمونه گیری را نشان دهنده ی توجه مردم، به شاعران بدانیم، باز سعدی مقام اول را دارد. سعدی با جادوی کلام خود و آمیختن نوش داروی تعلیم با حکمت های تجربی و زندگی مردم و دقایق آن توانسته در قلب مردم جای بگیرد. در کتاب ضرب المثل های سعدی تعداد «۱۵۳۵» نمونه از مثل های سعدی در کلیه آثارش گردآوری شده است.
بوستان۴۵۵، گلستان۴۲۰، غزلیات۴۴۷، قصاید۱۳۳، قطعات۶۴، نصیحهالملوک۲۵، مفردات۱۱، رباعیات۱۷، رسائل نثر۱۰، ترجیحات۷، مثلّثات۳ » (ذوالفقاری،۱۳۹۱: ۱۰۵)
الف: ضرب المثل در بوستان
ضرب المثل ها حاصل تجربه ها، افکار و اندیشه های بزرگان است که در جامعه ی ما رواج پیدا کرده است. انسان دوستی، عشق، نفرت، کینه، انتقام، رازداری، شجاعت و جوانمردی، داد خواهی، میهن دوستی، صداقت و امانت داری، کمک و همیاری و دیگر مسائل مربوط به زندگی مردم را میتوان به صورت ضرب المثل بیان کرد.
سعدی در بوستان مسائل اخلاقی، اجتماعی و تربیتی را تحت عناوین مختلف و با آوردن انواع و اقسام حکایت ها و ضرب المثل های شیرین و دلچسب ، مورد بحث قرار داده است؛ و با آن که این گونه مسائل به نظر دلنشین نمی آیند ولی سعدی به گونه ای دل انگیز آن ها را به خوانندهی اشعارش منتقل می کند که به هیچ وجه مایه ی خستگی نمی شود.
در ذیل به نمونه هایی از این ضرب المثل ها می پردازیم که سعدی به عنوان شیوه ای برای پند و اندرز های خود به کار برده است.
«مکُـن تا توانی دل خلق ریــش
وگر می کُنی ، می کَنی بیخ خویش»
(سعدی، ۱۳۸۹: ۴۲)
سعدی در باب اول حکایت«در عدل و تدبیر و رأی» این ضرب المثل را آورده است، و هدفش این بوده که افراد مردم آزار را متوجه نتایج کردار ناخوشایند خود سازد. چرا که نتیجه کردار انسان ها سرانجام در برابر آن ها پدیدار می شود و هر کسی در حقیقت، اگر کردار ناپسندی داشته باشد اعتبار انسانی خود را قطع می کند. بعد از این ضرب المثل، سعدی پادشاهان را اندرز داده است که مبادا به زیردستان ظلم کنند، چرا که اگر آسایش را از رعیّت بگیری در آن جا اقامت نخواهد کرد به این خاطر که در پناه پادشاه نیست.
برای فهم بیشتر به ذکر تمامی ابیات پرداخته ایم:
شنیــدم که در وقــت نــزعِ روان
که خاطر نگهــــدارِ درویش باش