پس از فروپاشی امپراتوری روم، اهمیت شهروندی بیش از پیش کاهش یافت. کلیسا جایگزین وفاداری و هدایت اخلاقی جامعه سیاسی گردید. با این حاکمیت، در قرون وسطی جز چند شهر ایتالیا عرصه ای برای تداوم شهروندی وجود نداشت. در قرون شانزدهم و هفدهم، با شکل گیری افکاری در زمینه امنیت، نظم، حقوق فردی، آزادی، مالکیت و … برای اعضای جامعه بنیان شهروندی مدرن پی ریزی شد. نقطه عطف شهروندی مدرن انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه است که در آن دولت و ملت با هم ترکیب شد و مفهوم دولت- ملت[۱۲] شکل گرفت. در این دوره قلمرو شهروندی به وسیله مرزهای میان دولت ها تعیین می شد و عنصر محوری شهروندی “حقوق” بود که صرفا به گرو های ممتاز اعطا نمی شد، بلکه در بستر دولت – ملت به همه مردم تعلق می گرفت. محوریت حقوق با انتشار اعلامیه حقوق بشر و شهروند در ۱۹۷۹ تثبیت گردید. در بطن انقلاب فرانسه، «برداشت نوینی از شهروندی در خدمت به ملت از طریق نمایش فضیلت مدنی و تعهد[۱۳] نظامی پدیدار گردید و آزادی و برابری با برادری توام شد» (فالکس، ۱۳۸۱: ۴۷-۴۸)
با مرور تاریخی بر مفهوم شهروندی و کاربرد های متفاوت آن توسط صاحب نظران، روشنفکران، رهبران و افراد عادی سه گونه برداشت از شهروندی را می توان از هم تفکیک کرد:
۱) شهروندی به صورت یک واژه توصیفی، تجربی و عینی در بردارنده حقوق و تکالیف واگذارشده به افراد شایسته در دولت خاص مثل دولت شهرهای یونان یا دولت های ملی در دوره جدید.
۲) شهروندی در قالب یک قضاوت اخلاقی مشتمل بر مجموعه اخلاق و فضایل فردی به عنوان یک شهروند خوب و واقعی شهروندی به صورت یک واژه تحلیلی دربرگیرنده حمایت دولت از اعضای خود و ایجاد فرصت های مشارکت سیاسی برای آنان (جان ویتز، ۱۹۸۰: ۴۸) بدین ترتیب در دوره ها و دیدگاه های مختلف شهروندی از لحاظ معنا و محتوا، گستره بستر اجتماعی و عمق متفاوت بوده است، اما می توان جوهره آن را بر سه عنصر حقوق، وظایف و احساس – هویت و فضیلت مدنی- قرار داد. (شیانی، ۱۳۸۸: ۵)
مؤلفه های مفهوم شهروندی رومی- مسیحی:
الف) شهروندی رومی- شهروندی با ماهیت انحصاری است، برتری اقلیت خاص بر اکثریت را نشان میدهد، ومبنای تعریف آن نابرابری طبقاتی است. دامنه آن محدود است و گروههای اجتماعی نظیر زنان، بردگان و بیگانگان را در بر نمی گیرد.
ب) شهروندی مسیحی نیز با محدودیت تئوکراسی (ولایت مطلقه پاپ و کلیسا) و برتری اکتورتیاس (مرجعیت و اقتدار روحانی) بر پوتستاس (مرجعیت و اقتدار دنیوی) حاوی ایده های خاصی در مقایسه با شهروندی یونانی- رومی بوده است.
رویکردهای شهروندی
از لحاظ روند تاریخی شهروندی ۲ رویکرد دارد:
۱٫ رویکرد سنتی[۱۴]: در این رویکرد شهروند عمدتاً نقش منفعلی دارد و طی جریان جامعه پذیری که به ویژه به وسیله نهادهای تربیتی و خانواده انجام می شود به سوی وفاداری به کشور و دولت خود ترغیب میگردد. عمدتاً موضوعات مطروحه در این رویکرد، پرداختن به تاریخ سنت های ملی است. همه این جریانات، هر شهروند را آماده میکند تا نقش منفعل خود را در جامعه بر عهده گیرد. البته ماهیت آموزش سنتی نیز در اشاعه چنین فرهنگی بی تاثیر نمی باشد. به عبارت دیگر نظام آموزشی سنتی نیز مشارکت سیاسی و فعالانه در جامعه را مد نظر قرار نداده و رفتارهایی را که بر خلاف مشارکت دموکراتیک است می آموزند. (احمدی، ۱۳۸۹: ۲۷)
۲.رویکرد فعال: این رویکرد درصدد بررسی موضوعات مهم روز و اشاعه فرهنگ مشارکت جویی در اصلاح جامعه در سطح محلی، ملی و حتی جهانی است. در این رویکرد هر کس حق دارد عقایدش را آزادانه بیان کند و دیدگاه های خود را در قالب چارچوب هایی ارائه و پیگیری نمایند. امروزه بسیاری از جوامع و دولت ها به اهمیت مشارکت مدنی واقف بوده و می دانند که آگاهی و مشارکت مردم، فواید بسیاری را برای آن ها دارا میباشد. در این راستا، آن ها تلاش میکنند تا با استقرار نظام های دموکراتیک، مشارکت شهروندی افراد جامعه خود (به ویژه جوانان) را توسعه بخشند. اصل مهم دیگر تفکر انتقادی داشتن، بعد بسیار مهمی در تبیین شایستگی شهروندانی است که در یک جامعه دموکراتیک و متکثر، میل به مشارکت دارند. اینجا است که نقش تربیت شهروندی بارزتر می شود و در راستای تربیت شهروندی، استراتژی آموزشی باید به گونه ای طراحی شود که تفکر انتقادی را در بین دانش آموزان اشاعه دهد. بنابرین در رویکرد فعال، هنگامی یک بزرگسال به عنوان یک شهروند خوب در نظر گرفته می شود که در فعالیت هایی که در جهت نفع عموم است، مشارکت جوید، نسبت به مباحثات سیاسی حساس بوده و احساس تعهد نماید. در ابتکارات و نوآوری هایی که از محیط زندگی حمایت میکند، مشارکت جوید. در فعالیت هایی که به منظور ارتقای حقوق بشر است، شرکت کند. در مقابل قوانین که معتقد است عادلانه نیست، به صورت منتقدانه برخورد کند (احمدی، ۱۳۸۹: ۲۸).
نظریه ی شهروندی پوپر
مفهوم یا احساس شهروندی خود به خود به واسطه تجمع افراد در کنار یکدیگر ایجاد نمی شود، بلکه باید نهاد ها متکفل ایجاد این احساس باشند. نهادهایی مثل انتخابات، تامین اجتماعی، مالیات یا رسانه ها میتوانند چنین هویتی را ایجاد کنند اما همه این نهادها در یک جامعه سنتی میتوانند ناکارکرد شوند یا شبه کارکردهایی از آن بروز کند. بنابرین در جوامع در حال گذار نهادهای دیگری با هدف ایجاد چنین هویتی ضرورت دارند (حاتمی و مصطفایی، ۱۳۹۰: ۶۰).
مؤلفه های کلیدی شهروندسازی:
ناظر به بازتولید اجتماعی شهروندی است که می توان آن را به صورت فرآیندی اجتماعی تعریف کرد که بسترساز شکل گیر، تثبیت و ارتقای حقوق شهروندی است. در این خصوص باید به دو نکته توجه داشت:
-
- شهروندی با حقوق و وظایف تعریف می شود و یکی بدون دیگری بی معنا است.
- حقوق و وظایف شهروندی درموقعیت مطلوب آن به تعلق اجتماعی و مشارکت اجتماعی منجر میگردد. برون داد و نتیجه تعلق و مشارکت اجتماعی شهروندان با برخورداری از امتیازات و رفاه تقویت می شود. در غیر این صورت شهروندی تضعیف و تبعات منفی برای جامعه و دولت خواهد داشت. (نجاتی حسینی،۱۳۸۲: ۲۰)
شهروندی را پیرامون چند مؤلفه کلیدی می توان ترسیم کرد:
تثبیت حقوق شهروندی، شفاف نمودن وظایف شهروندی و آگاهی بخشی، ایجاد احساس تعلق اجتماعی، فراهم سازی زمینههای مشارکت سیاسی، اجتماعی (ظرفیت سازی)، توزیع عادلانه منابع و ارائه خدمات رفاهی مناسب به شهروندان است که از این منظر مسئولیت شهروندی را می توان به خودآگاهی مردم نسبت به حقوق شهروندی و احساس نیاز همگانی برای اجرای این حقوق و مشارکت در آن تعریف کرد که نیاز به بسترسازی و برنامه های آموزشی- فرهنگی اساسی جهت نهادینه شدن این مسئولیت در جامعه دارد. بین سرمایه اجتماعی و شهروندی رابطه ای مستقیم و دوسویه ای وجود دارد (حاتمی و مصطفایی، ۱۳۹۰: ۶۹).