اگر خداوند بخواهد به رحمت خودش آنها را به بهشت وارد میکند و اگر بخواهد، بواسطه ظلمی که آنها مرتکب شدهاند میتواند آنها را به جهنم ببرد و خداوند به آنها ظلم نمیکند.
زراره میگوید به امام (ع) عرض کردم آیا کافر وارد بهشت میشود؟ امام (ع) فرمود، خیر، گفتم آیا اینطور نیست که داخل جهنم نمیشود مگر کافر؟ حضرت فرمود خیر، مگر اینکه خداوند متعال بخواهد. ای زراره من جمله ماشاءالله را میگویم ولی تو نمیگویی. ای زراره تا جوان هستی از این حرفها میزنی ولی وقتی پخته و با تجربه شدی از این قول بر میگردی. [۱۶۱]
یعنی الان در ذهنت جمله، ماشاء الله را نمیتوانی حل کنی ولی وقتی در بحثها دقیقتر و عمیقتر شدی، مطلب برایت روشن میشود.
از مجموع روایات باب ایمان و کفر به دست میآید که جناب زراره تقریباً از اواخر دوره امام باقر(ع) و دوره امام صادق (ع) از قول اولیه خودش عدول میکند. و با اندیشه اهل بیت (ع) همراه و هماهنگ میشود.
روایات نزدیک به متواتر از زراره در مصادر شیعه نقل شده است که همین مطلب را اثبات میکند.
بعبارت دیگر زراره در سیر تکاملی اعتقادی خود در بحث ایمان و کفر از نگاه تصلبآمیز خود خارج میشود.
روایات مرجون لامر الله (اصول کافی ج ۲ ص ۴۰۷)، مستضعفین (اصول کافی ج ۲ ص ۴۰۴)، مولفه القلوب (اصول کافی ج ۲ ص ۴۱۰) اصحاب الاعراف (اصول کافی ج ۲ ص ۴۰۸)، را زراره، حمران و بکیر از امام صادق ع) نقل میکنند،این روایات زیاد، نشان از اصلاح اندیشه زراره دارد.
اگرچه روایات باب ایمان و کفر اصول کافی، تفسیر عیاشی [۱۶۲] و سایر مصادر اولیه، شیعه نشان از این دارد که زراره در این باب، ابهاماتی دارد و دائم پرسش میکند، ولی آن روایات، سیر تحول اندیشه زراره، در این مسأله را اثبات میکند.
لذا دقیقترین مطالب در مسئله ایمان و کفر در مصادر اهلبیت (علیهم السلام) به زراره و خط فکری او بر میگردد. به تعبیر دیگر دقت و حساسیتی که او و خط فکری او در این مسأله از خود نشان دادند کمتر از دیگران دیده شده است.
تعابیری مثل شرک بیّن، فرق آن با شرک نعمت و شرک طاعت، و اینکه کدام باعث خروج از ایمان میشود؟[۱۶۳] این دقت نظرها در روایات زراره از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) به زیبایی بیان شده است.
با توجه به این نکات، مطلبی که آقای فاناِس ادعا کرده است بیشتر روشن میشود، که مربوط به دو دوره مختلف از زندگی زراره است.
زراره در اول ارجاءرا مطلقا، قبول ندارد. و ایمان و کفر را دو ضدی میداند که فرض سومی برای آن متصور نمیباشد. ولی بر اثر تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) از دیدگاه عدول میکندو معتقد میشود، که ایمان و کفر دو مقولهای نیستند،که تمام تقسیمها را در خودشان جا بدهند و تقسیم کاملی داشته باشند.
مثلا جناب کلینی در اصول کافی تعبیر به اصناف میکند که روایات این بخش را، ذیل عنوان اصناف الناس مطرح کرده است. [۱۶۴]
پس اینکه آقای فاناِس میگوید زراره قائل به ارجاء بوده است، درست میباشد، اما نه ارجاء مصطلحی که در کوفه گفته میشد، یا مخالفان شیعه قائل بودند. بلکه ارجاءای که اهل بیت (علیهم السلام) تفسیر میکردند. و این نکتهای بود که جناب زراره از تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) آموخته بود.
معتزله، ارجاء را قبول نداشتند[۱۶۵] و در باب ایمان و کفر همان چیزی را میگفتند که زراره در آغاز میگفت. یعنی دیدگاه اولیه زراره، دیدگاهی شبیه به اعتزال است.
لکن، اهل ارجاء در مقابل معتزله میگفتند، عمل جزء ایمان نیست، اعتقاد حقیقی هم لازم نیست و قول لسانی کافی است.[۱۶۶]
ولی خط اصیل شیعی خطی میانه بود. که کسانی هستند که نه مومناند و نه کافر، بلکه اصنافیاند مثل اعراف، مستضعفین، مولفه القلوب و مرجون لامر الله که این گروه ها نه مومن مطلق و نه کافرمطلق اند.
فصل دوم: مسأله استطاعت
قبل ازاینکه به بررسی روایات این بحث بپردازیم گزارشی که اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین، از اقوال مطرح در این بحث داده است، را بیان میکنیم.
از بین غیرشیعه، اولین و تنها کسی که به طور جدی این قول را به زراره نسبت داده است، اشعری در کتاب مقالات الاسلامیین است.که تحت عنوان (قول الروافض فی الاستطاعه)[۱۶۷] آنرا مطرح کرده است.
او میگوید در بین روافض در مسأله استطاعت چهار فرقه وجود دارد.
لازم است به این نکته توجه داشته باشیم،که یکی از اقدامات مقالاتنویسان سنی در حق شیعه، تکثیر در اقوال شیعه است. و در این زمینه اشعری قهرمان است. زیرا بنا بر روایت (امت من به ۷۲ فرقه تقسیم میشوند و تنها یکی از آنها فقط فرقه ناحیه است)[۱۶۸]. مقالاتنویسی اهل سنت در قرن دوم و سوم به بعد بر این اساس تنظیم شد، که بین مسلمانها ۷۲ فرقه پیدا کنیم که فرقه ناجیه آنها، از میان اهل سنت باشد. لذا وقتی معتزلیها مینوشتند، آن فرقه میشد، فرقه ناجیه اهل سنت و وقتی اشاعره مینوشتند، آن فرقه میشد، فرقه ناجیه اهل سنت. لذا وقتی میخواهند تقسیم کنند باید بخش زیادی از این فرقهها سهم شیعه باشد. این است که دائم، فرقهای متعدد را به شیعه نسبت دادهاند.
در تکثیر اقوال هم تعمدی وجود داشت، چون اصل آنها بر این بود که چون شیعه مبنایی ندارد در اقوال متقرق شدند و لذا هر فرقه، حرفی میزنند. لذا در بعضی از قسمتهای مقالات الاسلامیین اقوالی به شیعه نسبت میدهد که بصورت کامل عبارات مثل یکدیگراند.
به هر حال اشعری میگوید، شیعه در بحث استطاعت چهار قول دارد، قول اول، قول هشام بن حکم است، هشام جزء جریان فکری شیعه در این دوره است که قائل است، در استطاعت دوجهت اصلی وجود دارد. یکی، جهاتی است که پیش از انجام فعل، خداوند متعال به انسان داده است..
یعنی اموری از استطاعت در اختیار ماست و لذا به همین دلیل ما قادر هستیم و مبنای تکلیف هم همین استطاعت است.
به عبارت دیگر هشام میگوید، قدرت شرط تکلیف است.[۱۶۹] و دیگری سبب وارد است.[۱۷۰] اسم شرط آخر را سبب وارد گذاشته است.
به عبارت دیگر چهار شرط اول که همه از درون ماست، را خداوند داده است. مثلاً تخلیه شئون هم وجود دارد، یعنی هیچ مانعی نیست و فراغت هم داریم و… ولی یک شرط آخر هم وجود دارد که سبب مهیّج است که اگر این شرط باشد فعل هست و اگر نباشد فعل هم بوجود نمیآید. پس استطاعت همه چیز آن قبل از فعل نیست. بخشی از آن قبل از فعل است و یک جزء آن حین فعل است.
تا اینجا اشعری درست ذکر میکند و به نظر میرسد این نظریه هشام، نظریه قاطبه متکلمان شیعه است و اگر اختلافی هم وجود دارد در جزئیات است.
قول دوم،قول زراره بن اعین، عبید بن زراره، محمدبن حکیم، عبدالله بن بکیر، هشام بن سالم جوالقی، حمید بن ریاح ومؤمن الطلاق است.
اشعری میگوید قول همه این افراد، در مقابل قول هشام بن حکم میباشد.
به نظر میرسد این استناد حداقل در مورد مومن الطاق درست نباشد، چرا که خود اشعری در مورد مومن الطاق میگوید، و کان شیطان الطاق یقول، لا یکون الفعل الّا انْ یشاء الله. [۱۷۱]
یعنی فعل بوجود نمیآید، مگر زمانی که خداوند اراده کرده باشد.
اشعری در ادامه میگوید: این دسته معتقد بودند، تمام استطاعت قبل از فعل به انسان داده میشود و آن صحّت است. بواسطه این صحت فرد مستطیع است.
طبق بیان اشعری نظر زراره در اینجا مشخص میشود. که به حول و قوّه الهی شرح و بسط بیشتری از این مسأله ارائه خواهیم کرد.
در بحث روایات هم، روایات باب استطاعت در کلمات اهل بیت (ع) زیاد است. مرحوم کلینی (ره) در جلد ۱ ص ۱۶۰ اصول کافی چهار روایت در باب استطاعت مطرح کردهاند. مرحوم صدوق (ره) در کتاب توحید ص ۳۴۴ ذیل عنوان مستقل استطاعت، بیست و پنج روایت ذکر کردهاند. مرحوم مجلسی در بحارالانوار ج ۵ از ص ۳۳ تا ۵۱ ذیل عنوان ابواب العدل، چهل روایت در باب استطاعت ذکر کردهاند. البته چهار روایت مرحوم کلینی (ره) را ذکر نمیکند.
نکته اینست که، وقتی به اصول کافی مراجعه میکنیم، میبینیم که مرحوم کِلینی در مقدمه باب استطاعت قبل از بیان روایات این باب میگوید، من این روایات را فقط بعنوان نمونه نقل میکنم. ولی وقتی در روایاتی که او نقل میکند مینگریم، متوجه میشویم که ایشان استطاعت معالفعل را القاء میکند.ولی مرحوم صدوق از آوردن روایات استطاعت معالفعل پرهیز کرده است. لذا اختلاف در این بحث که در کوفه وجود داشته است در دورههای بعدهم ظهور کرده است.و تا الان هم در بین اندیشمندان این اختلاف وجود دارد، که آیا ما استطاعت را حین فعل تعریف کنیم که جناب هشام میفرمود. یا استطاعت را قبل از فعل تعریف کنیم؟
لذا به نظر میرسد این اختلاف، ریشه در فهم مختلف از روایات دارد. که به خاطر تحلیل عمیقی که در مسایل استطاعت وجود دارد ولذا بعضی از اصحاب متکلمان به آن تحلیل عمیق نرسیدهاند، یا اینکه به آن تحلیل رسیدهاند، ولی احساس کردهاند طرح آن ملازم با جبر است، ازطرح آن پرهیز کردهاند.
حال سوال این است که اصطلاح استطاعت، اصطلاحی اصیل است یا اصطلاحی وارداتی است؟
در عرصه تحقیقات کلامی این اعتقاد وجود دارد که اهل بیت (علیهم السلام) و اندیشمندان شیعه، گاهی مجبور بودهاند که در مواجه با اندیشه رقیب، از اصطلاح رایج زمان استفاده کنند.
ووقتی استفاده میکردند در سیستم و دستگاه شیعه آن را منحل میکردند. حال جای تحقیق دارد که آیا واژه استطاعت در نظام واژگان قرآنی، واژهای است که برای این بحث در حوزه فعل و اختیارات انسان وضع شده است؟ یا این واژه مربوط به اینجا نیست؟به عبارت دیگر آیا کسانی مثل جناب زراره و شاید در رأسشان زراره این واژه را از آیه حج (و لله علی الناس حجّ البیت من استطاع الیه سبیلا)[۱۷۲] استفاده کردند و این اصطلاح را از فقه به کلام آوردهاند؟ یا این که این واژه توسط اهل بیت مورد استفاده قرار گرفته است و دیگران هم استفاده کردهاند؟
در مصادر روایی ما شواهدی وجود دارد که حداقل میتوانیم بگوییم این واژه توسط اهل بیت مورد استفاده قرار گرفته است.
مثلاً در روایتی نقل شده که حضرت علی (ع) از جایی میگذشتند، دیدند عدّهای از از قدریها[۱۷۳] درمورد جبر و اختیار مشغول بحث و مباحثه هستند. حضرت از یکی آنها پرسید: أَبِاللَّهِ تَسْتَطِیعُ أَمْ مَعَ اللَّهِ أَمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ تَسْتَطِیع؟آن فرد نمیدانست که چه جوابی بدهد.حضرت (ع)در ادامه فرمودند،اگر اینگونه بگویی که(باللَّهِ اسْتَطِیعُ) اشکالی بر تو نخواهد بود.واگر بگویی(مَعَ اللَّهِ اسْتَطِیعُ ) درانجام امور با خداوند متعال شریک میباشی. واگر بگویی(منْ دُونِ اللَّهِ اسْتَطِیعُ )همانا ادعای ربوبیت کرده ای. آن فرد گفت:(بِاللَّهِ أَسْتَطِیعُ ). حضرت فرمود: اگر غیر از این گفته بودی خون تو به هدر بود.(یعنی اینکه از ایمان خارج میشدی). [۱۷۴]
و همچنین روایات دیگری که در ج ۵ بحارالانوار درذیل بحث ابواب العدل ذیل مباحث استطاعت ذکر شده از قراین این مساله است.
به هر حال اگربپذیریم که واژه استطاعت واژهای اصیل در دستگاه شیعه نبوده و در دستگاه شیعه وارد شده است، که درذیل بعضی از روایاتی که مربوط به این بحث میباشد، شواهدی هم براین ادعا ذکر خواهیم کرد. باید قبول کنیم که به وفور روی آن بحث شده است. حجم روایات نقل شده در اینباره از یک طرف و روایات زراره و خاندان زراره از طرف دیگر از قراین محکم این بحث است.
حال سوال این است که در باب قول به استطاعت زراره چه نظری داشت؟
در این مساله روایاتی که کشّی از زراره نقل میکند، هم شکل استدلال زراره را نشان میدهد و هم ریشه اندیشه زراره را در بحث استطاعت قبل از فعل نشان میدهد. زیاد بن ابی حلال میگوید به محضر امام صادق (ع) عرض کردم،زراره از قول شما در باب استطاعت نظریهای را مطرح میکند که از او پذیرفتهایم و او را تصدیق کردیم، دوست دارم آن را بر شما عرضه کنم تا بفرمائید که آن نظر درست است یا خیر؟حضرت (ع) فرمود، بگو.
میگوید به امام (ع) عرض کردم، زراره از قول شما اینگونه نقل میکند که از شما در مورد آیه (ولله علی الناس حجّ….)[۱۷۵] پرسیده است که اگر کسی امکانات داشته باشد، سالم باشد، ولی حج نکند آیا او مستطیع بوده یا نه؟ و شما فرمودید، بله.
بعد زراره اینگونه گفته است که اگر کسی زاد و راحله دارد اگر چه حج نرفته باشد او مستطیع بوده.
بعد حضرت (ع) فرمود: نه زراره اینگونه سوال کرد و نه من اینگونه پاسخ دادم.
بعد حضرت (ع) فرمود: او از من آن سوال را مطرح کرد و من هم پاسخ دادم حج بر او واجب است. دوباره زراره پرسید، آیا او مستطیع است؟
حضرت میفرماید به او گفتم، حج بر او واجب است، نگفتم مستطیع است. او اصرار کرد و گفت آیا او مستطیع است ؟ گفتم نه، مستطیع نیست تا اذن نسبت به او داده شود.[۱۷۶]
بعبارت دیگر امام (ع) میخواست به او بفرماید که همه استطاعت به زاد و راحله و صحت نیست. یک چیز بیرونی هم لازم دارد و این اذن همان(السبب الوارد المهیّج) است. البته باید در مباحث کلامی بحث شود که آیا این اذن همان اذنی است که بعد از مشیثت و اراده و قضا و قدر مطرح است یا امری دیگر است؟
راوی میگوید، به امام (ع) عرض کردم، آیا حرف شما را به زراره برسانم؟ حضرت (ع) فرمود بله، به او بگو.
پژوهش های انجام شده در رابطه با زندگی، آثار واندیشههای کلامی زراره بن اعین- فایل ۹